آقا سعید
صبح روز پنجم مرداد، جادهی اسلامآباد به باختران
هواپیماهای عراقی برای پشتیبانی نیروهای منافقین مرتباً منطقهی حسنآباد و
ارتفاعات مشرف به جادهی اسلامآباد را بمباران ميكنند، اما منافقین كه در
منطقهی حسنآباد محاصره و زمینگیر شدهاند، یك بار دیگر چشم در سراب توهم
تحلیلهای خودپرستانهی سركردگان خود گشودهاند. اما این بار بیداری به بهایی
بس گران به دست آمده است.
حضور وسیع رزمآوران مردمی به سپاه پاسداران امكان داده است تا در حین مقابله
با هجوم گستردهی دشمن از جبهههای جنوب و غرب و شمال غربی كشور، بتواند حركت
ستون زرهی منافقین را در بیست كیلومتری اسلامآباد متوقف كند و با بستن تنگهی
«پاتاق» آنان را به محاصره در بیاورد. رزمآوران اسلام با ایجاد خاكریز در میان
جاده و استقرار بر ارتفاعات «چهارزبر» در فاصلهی دویست متری دشمن راه را بر
آنها بستهاند و عملیات مرصاد را شب گذشته از همین نقطه آغاز كردهاند.
نگاهی در مجموعهی تجهیزات و تداركات منافقین نشان ميدهد كه آنان حداقل از دو
سال قبل، متكی به حمایت كامل استكبار جهانی، در اندیشهی روزی اینچنین
بودهاند. قبول قطعنامهی ٥٩٨ آنها را در این توهم عمیقتر ساخت كه نظام جمهوری
اسلامی دیگر پشتوانهی قدرت مردمی خویش را از كف داده است. منافقین در این توهم
تنها نبودند؛ هجوم گستردهی رژیم بعث نیز بعد از قبول قطعنامه بر همین انگار
غلط مبتنی بوده است. اما این سراب توهم برای منافقین هنگامی فرو ریخت كه دیگر
راه بازگشت نیز مسدود بود و برای عقربی كه در محاصرهی آتش افتاده باشد چارهای
جز گزیدن خویش باقی نیست.
آیا اتحاد صدام و منافقین فينفسه برای آنكه پرده از باطن پلید وابستگی منافقین
بردارد كافی نیست؟ بهراستی این صدها تانك و نفربر و خودروهای سفارشی از كجا
آمده است؟ آیا اگر انسان مسحور فتنهی شیطان نباشد، باز هم برای جست و جوی حق
به سراغ غربزدگان وابستهای چون سركردگان منافقین خواهد رفت؟ آیا باقیماندهی
منافقین هنوز هم در نیافتهاند كه مردم ما اهل ولایتند و سخن را تنها از كسانی
ميپذیرند كه در صورت و سیرت به رسول الله و ائمهی اطهار : ماننده باشند، نه
از كازانواهای خودفروختهای چون سركردگان منافقین؟ رزمآور مجاهد عراقی بهخوبی
توانست از عهدهی بیان آن پیوند ولایی كه امت حزب الله را به امامشان ميپیوندد
بر آید. او ميگفت اگر حضرت امام مصلحت را در این دیدند كه قطعنامهی ٥٩٨
پذیرفته شود، دیگر برای ما جایی برای سخن باقی نميماند؛ حكم، حكم ایشان است،
چه در جنگ و چه در صلح.
آقا سعید، فرمانده این محور عملیاتی، همان كسی بود كه ما در جست و جوی او
بودیم. او مظهر همان روحی است كه حزب الله را از انسانهای دیگر جدا ميكند و
البته در میان رزمآوران ما دلاورانی چون سعید كم نیستند.
حضور وسیع مردم در جبههها بعد از قبول قطعنامه، همهی تحلیلهای دشمنان انقلاب
را در هم ریخت و شیطانزدهها را واداشت تا لمحهای از رؤیاهای شیرین خویش
بیرون آیند و چشم به جهان واقعیات بگشایند. امت مسلمان ما هرگز جهان را با آن
چشم كه غربزدهها و منافقین مينگرند نميبیند. آنها هویت خود را همواره در
سیر تاریخ نهضت انبیا و اتصال با بقیة الله فی الارض ميیابند و بنابراین، تا
آنگاه كه دین و دینداری در میانشان بر جای باشد، پیوندشان با انقلاب نیز
بر جای خواهد بود. اما آنها، غربزدهها و منافقین، مردم را با خود كه از
ایدئولوژيهای رنگارنگ سیاسی هویت گرفتهاند قیاس ميكنند و بر این اساس، هرگز
تحلیلهایشان دربارهی امت مصداق نميیابد.
با یكی از وسایلی كه اتومبیلی غنیمتی را نیز یدك ميكشید به سمت اسلامآباد
رفتیم و بار دیگر آقا سعید را در میان رزمآوران لشكر ٢٧ یافتیم.
منافقین در روستاهای اطراف جاده پراكنده بودند و هر چند اجتماع و اتحادشان از
هم پاشیده بود، اما گاه گاه به تهاجمات محدود و پراكندهای دست ميزدند كه
نميتوانست مانعی جدی در سر راه رزمآوران ایجاد كند. ما مترصد فرصتی بودیم تا
با آقا سعید صحبت كنیم، اما او هرگز حتی برای لحظهای فراغت نميیافت تا به ما
بپردازد. آنهمه تلاش بيوقفه در گرمای اوایل مرداد ماه با تشنگی بسیاری همراه
است، اما تصویر، راهی برای بیان این تشنگی ندارد.
یك بار دیگر گردان مورد هجومی ناگهانی واقع ميشود، اما معلوم نیست كه منشأ آن
كجاست. روستاییان برای حفظ جان خویش به كوهها گریختهاند و خانههای خالیشان
برای منافقین پناهگاهی بسیار مناسب است.
آقا سعید كه لحظهای فراغت یافته است تا استراحت كند دوربین را متوجه خویش
ميبیند و ميگوید: «نگیر، بگذار خستگی در كنم!» فیلمبردار ما هم ميگوید:
«خستگی شما هم دیدنی است!» و بهراستی هم كه این صحنه بیش از هزار سخن گویاست.
باز هم بالاخره مصاحبهی ما با آقا سعید ناتمام ميماند و حسرت ادامهی
صحبتهای او بر دل ما. او یكی از پروردههای میدان رزم و جهاد فی سبیل الله است
و اگر انقلاب اسلامی هیچ دستاوردی جز پرورش انسانهایی اینچنین نداشت، باز هم
ميارزید تا حزب الله جان و سر خویش را فدای حفظ آن كند.
در روستای بدرهای به خانوادهای بر خوردیم كه با شكست منافقین به خانهی خویش
رادر این پیر روستایی بنگرند؟ آیا به راستی آنها از جایگاه خویش در میان خلق بی
خبرند ؟ شهر اسلام آباد ازاد شده است و مردمی که برای حفظ جان خویش به کوه ها
گریخته بودند بار دیگر، بعد از سه چهار روز آوارگی، به خانه ها باز می گردند.
پیوند مردم با اسلام حقیقی است که هیچ چیز نمی تواند جایگزین آن شود. آنها
فطرتاً منادیان حق را خوب می شناسند و بر این اساس، هرگز کازانواهای عاشق پیشه
را با امانتداران وحی اشتباه نمی کنند.