احكام دفن
مسأله 602 ـ واجب است ميّت را طورى در زمين دفن كنند كه بوى او بيرون نيايد، و درندگان هم نتوانند بدنش را بيرون آورند، و اگر ترس آن باشد كه جانور بدن او را بيرون آورد، بايد قبر را با آجر و مانند آن محكم كنند.
مسأله 603 ـ اگر دفن ميّت در زمين ممكن نباشد، مىتوانند بجاى دفن، او را در بنا يا تابوت بگذارند.
مسأله 604 ـ ميّت را بايد در قبر به پهلوى راست طورى بخوابانند كه جلوى بدن او رو به قبله باشد.
مسأله 605 ـ اگر كسى در كشتى بميرد، چنانچه جسد او فاسد نمى شود و بودن او در كشتى مانعى ندارد، بايد صبر كنند تا به خشكى برسند و او را در زمين دفن كنند، و گرنه بايد در كشتى غسلش بدهند و حنوط و كفن كنند پس از خواندن نماز ميّت او را در خمره بگذارند و درش را ببندند و به دريا بيندازند، يا اينكه چيز سنگينى به پايش بسته و به دريا بيندازند، و اگر ممكن است بايد او را در جائى بيندازند كه فوراً طعمه حيوانات نشود.
مسأله 606 ـ اگر بترسند كه دشمن قبر ميّت را بشكافد و بدن او رابيرون آورد و گوش يا بينى يا اعضاى ديگر او را ببرد، چنانچه ممكن باشد بايد بطورى كه در مسأله پيش گفته شد او را به دريا بيندازند.
مسأله 607 ـ مخارج انداختن در دريا، و مخارج محكم كردن قبر ميّت را در صورتى كه لازم باشد، مىتوانند از اصل مال ميّت بردارند.
مسأله 608 ـ اگر زن كافره بميرد و بچّه در شكم او مرده باشد، چنانچه پدر بچّه مسلمان باشد، بايد زن را در قبر به پهلوى چپ پشت به قبله بخوابانند كه روى بچّه به طرف قبله باشد، و همچنين است ـ بنابر احتياط مستحب ـ اگر بچّهاى كه در شكم اوست هنوز روح به بدنش داخل نشده باشد.
مسأله 609 ـ دفن مسلمان در قبرستان كفّار، و دفن كافر در قبرستان مسلمانان جايز نيست.
مسأله 610 ـ دفن مسلمان در جائى كه بى احترامى به او باشد، مانند جائى كه خاكروبه و كثافت مىريزند، جايز نيست.
مسأله 611 ـ دفن ميّت در جاى غصبى و در زمينى كه مثل مسجد براى غير دفن كردن وقف شده، در صورتى كه موجب ضرر به وقف يا مزاحم جهت وقف باشد جايز نيست. و همچنين است ـ بنابر احتياط واجب ـ اگر موجب ضرر يا مزاحمت نباشد.
مسأله 612 ـ نبش قبر مردهاى براى آنكه مرده ديگر در آن دفن شود، جايز نيست، مگر آنكه قبر كهنه شده و ميّت اولى بكلّى از بين رفته باشد.
مسأله 613 ـ چيزى كه از ميّت جدا مىشود، اگر چه مو و ناخن و دندانش باشد بايد با او دفن شود، و چنانچه آن چيز بعد از دفن شدن ميّت پيدا شود ـ بنابر احتياط لازم ـ اگر چه مو يا ناخن يا دندانش باشد بايد در جائى جدا دفن شود. و دفن ناخن و دندانى كه در حال زندگى از انسان جدا مىشود، مستحب است.
مسأله 614 ـ اگر كسى در چاه بميرد و بيرون آوردنش ممكن نباشد، بايد درِ چاه را ببندند و همان چاه را قبر او قرار دهند.
مسأله 615 ـ اگر بچّه در شكم مادر بميرد و ماندنش در رحم براى مادر خطر داشته باشد، بايد به آسان ترين راه او را بيرون آورند، و چنانچه نا چار شوند كه او را قطعه قطعه كنند اشكال ندارد، ولى بايد بوسيله شوهرش اگر اهل فن است او را بيرون بياورند. و اگر ممكن نيست، زنى كه اهل فن باشد، او را بيرون آورد. و مى تواند زن به كسى مراجعه كند كه بهتر بتواند اين كار را انجام دهد و به حال او مناسبتر باشد هر چند نامحرم باشد.
مسأله 616 ـ هر گاه مادر بميرد و بچّه در شكمش زنده باشد، اگر اميد زنده ماندن طفل هر چند در مدت كوتاهى باشد، بايد هر جائى را كه براى سلامتى بچّه بهتر است بشكافند و بچّه را بيرون آورند و دوباره بدوزند. و اما اگر علم يا اطمينان به مرگ طفل با اين عمل باشد، جايز نيست.
مستحبّات دفن
مسأله 617 ـ مستحب است قبر را به اندازه قد انسان متوسط گود كنند، و ميّت را در نزديكترين قبرستان دفن نمايند، مگر آنكه قبرستان دورتر از جهتى بهتر باشد، مثل آنكه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، يا مردم براى فاتحه اهل قبور بيشتر به آنجا بروند. و نيز مستحب است جنازه را در چند ذرعى قبر، زمين بگذارند و تا سه مرتبه كم كم نزديك ببرند و در هر مرتبه زمين بگذارند و بر دارند، و در نوبت چهارم وارد قبر كنند. و اگر ميّت مرد است در دفعه سوم طورى زمين بگذارند كه سر او طرف پائين قبر باشد، و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمايند. و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر كنند و در موقع وارد كردن پارچهاى رو ى قبر بگيرند. و نيز مستحب است جنازه را به آرامى از تابوت بگيرند و وارد قبر كنند، و دعاهائى كه دستور داده شده پيش از دفن و موقع دفن بخوانند، و بعد از آنكه ميّت را در لحد گذاشتند گرههاى كفن را باز كنند و صورت ميّت را روى خاك بگذارند، و بالشى از خاك زير سر او بسازند، و پشت ميّت خشت خام يا كلوخى بگذارند كه ميّت به پشت نگردد، و پيش از آنكه لحد را پوشانند دست راست را به شانه راست ميّت بزنند، و دست چپ را به قوّت بر شانه چپ ميّت بگذارند، و دهان را نزديك گوش او ببرند و به شدّت حركتش دهند و سه مرتبه بگويند: «اِسْمَعْ اِفْهَمُ يا فلان ابن فلان» و بجاى فلان ابن فلان اسم ميّت و پدرش را بگويند. مثلاً اگر اسم او محمّد و اسم پدرش على است سه مرتبه بگويند: «اِسْمَعْ اِفْهَمْ يا مُحَمَّدَ بَن عَلِيّ»، پس از آن بگويند: «هَلْ اَنْتَ عَلَى العَهْدِ الَّذِي فارَقْتَنا عَلَيْهِ، مِنْ شَهادَةِ آن لا اِله إلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَاَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَسَيّدُ النَّبِيِّينَ وَخاتَمُ المُرْسَلِينَ، وَاَنَّ عَلِيّاً اَمِيرُ المُؤْمِنينَ وَسَيّدُ الوَصِيّينَ وَاِمامٌ اِفْتَرَضَ اللّهُ طاعَتَهُ عَلَى العالَمين وَاَنَّ الحَسَنَ وَالحُسَينَ وَعَلِيَّ بنَ الحُسَينِ وَمُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍ وَ جَعْفَرَ بَنَ محَمَّدَ وَ مُوسَى بنَ جَعْفَرٍ وَ عَليّ بنَ مُوسى وَ مَحَمّد بنَ عليّ وَ عَليّ بنَ محمّدٍ و الحسنَ بنَ عَليٍّ وَالْقائِمَ الحُجَّةَ المَهْدِيَّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِمْ اَئِمَّةُ المُؤْمِنِينَ وَحُجَجُ اللّهِ عَلَى الخَلْقِ اَجْمَعِينَ، وَأئِمَّتُكُ أَئِمَّةُ هُدىً بِكَ اَبرارٌ، يا فلان ابن فلان» و بجاى فلان ابن فلان اسم ميّت و پدرش را بگويد، و بعد بگويد: «إذا اَتاكَ المَلَكانِ المُقَرَّبانِ رَسُولَيْنِ مِنْ عِنْدِ اللّهِ تَبارَكَ وَتَعالى وَسَأَلاكَ عَنْ رَبّكَ وَعَنْ نَبِيِّكَ وَعَنْ دِينِكَ وَعَنْ كِتابِكَ وَعَنْ قِبْلَتِكَ وَعَنْ اَئِمَّتِكَ فَلا تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فِي جَوابِهِما: اللّهُ رَبّي وَمُحَمَّدٌ صلىاللهعليهوآلهوسلم نَبِيّ¨، وَالاِسْلامُ دِينِي وَالقُرْآنُ كِتابِي، وَالكَعْبَةُ قِبْلَتِي وَاَمِيرُ المُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بنُ اَبي طالِبٍ اِمامِي، وَالحَسَنُ بْنُ عَلِيّ المُجْتَبى إمامِي، وَالحُسَينُ بنُ عَلِيّ الشَّهِيدُ بِكَرْبَلا إمامِي، وَعَلِيٌّ زَيْنُ العابِدِيَن اِمامِي، وَمُحَمَّدٌ الباقِرُ اِمامِي، وَجَعْفَرٌ الصادِقُ اِمامِي، وَمُوسَى الكاظِمُ اِمامي، وَعَلِيٌّ الرّضا اِمامِي، وَمُحَمَّدٌ الجَوادُ اِمامِي، وَعَلِيٌّ الهادِي اِمامِي، وَالحَسَنُ العَسْكَرِيٌّ اِمامِي، وَالحُجَّةُ المُنْتَظَرُ اِمامِي، هؤُلاءِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِمْ اَئِمَّتِي وَسادَتِي وَقادَتِي وَشُفَعائِي، بِهِمْ اَتَوَلّى وَمِنْ اَعْدائِهِمْ اَتَبَرَّأُ فِي الدُّنْيا وَالآخِرَةِ. ثُمَّ اعْلَمْ يا فلان ابن فلان» و بجاى فلان ابن فلان اسم ميّت و پدرش را بگويد، و بعد بگويد: «اَنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَتَعالى نِعْمَ الرَّبُّ، وَاَنَّ مُحَمَّداً صلىاللهعليهوآلهوسلم نِعْمَ الرَّسُولُ، وَاَنَّ عَلِيَّ بْنَ اَبِي طالِبٍ وَاولادَهُ المَعْصُومِينَ الاَئِمَّةَ الاِثْنى عَشَرَ نِعْمَ الاَئِمَّةُ، وَاَنَّ ما جاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلىاللهعليهوآلهوسلمحَقٌّ، وَاَنَّ المَوْتَ حَقٌّ وَسُؤالَ مُنْكَرٍ وَنَكِيرٍ فِي القَبْرِ حَقٌّ، وَالبَعْثَ حَقٌّ، وَالنُّشُورَ حَقٌّ، وَالصّراطَ حَقٌّ، وَالمِيزانَ حَقٌّ، وَتَطايُرَ الكُتُبِ حَقٌّ، وَاَنَّ الجَنَّةَ حَقٌّ، وَالنّارَ حَقٌّ، وَاَنَّ الساعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها، وَاَنَّ اللّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي القُبُورِ» پس بگويد «اَفَهِمْتَ يا فُلان» و بجاى فلان اسم ميّت را بگويد، پس از آن بگويد: «ثَبَّتَكَ اللّهُ بِالقَوْلِ الثّابِتِ وَهَداكَ اللّهُ إلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ، عَرَّفَ اللّهُ بَيْنَكَ وَبَيْنَ اوليائِكَ فِي مُسْتَقَرٍ مِنْ رَحْمَتِهِ» پس بگويد: «اللّهُمَّ جافِ الأرْضَ عَنْ جَنْبَيْهِ، وَاصْعَدْ بِرُوحِهِ اِلَيكَ، وَلَقِّهِ مِنْكَ بُرْهاناً، اللّهُمَّ عَفْوَكَ عَفْوَكَ».
مسأله 618 ـ مستحب است كسى كه ميّت را در قبر مىگذارد، با طهارت و سر برهنه و پا برهنه باشد، و از طرف پاى ميّت از قبر بيرون بيايد، و غير از خويشان ميّت كسانى كه حاضرند، با پشت دست خاك بر قبر بريزند و بگويند: «إنّا للّهِ وَاِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ». اگر ميّت زن است كسى كه با او محرم مىباشد او را در قبر بگذارد، و اگر محرمى نباشد خويشانش او را در قبر بگذارند.
مسأله 619 ـ مستحب است قبر را، چهار گوشه بسازند و به اندازه چهار انگشت از زمين بلند كنند، و نشانهاى روى آن بگذارند كه اشتباه نشود، و روى قبر آب بپاشند، و بعد از پاشيدن آب كسانى كه حاضرند دستها را بر قبر بگذارند و انگشتها را باز كرده در خاك فرو برند، و هفت مرتبه سوره مباركه «إنّا أنزلناه» را بخوانند، و براى ميّت طلب آمرزش كنند و اين دعا را بخوانند: «اللّهُمَّ جافِ الاَرْضَ عَنْ جَنْبَيْهِ، وَاَصْعِدْ اِلَيْكَ رُوحَهُ وَلَقِّهِ مِنْكَ رِضْواناً، وَاَسْكِنْ قَبْرَهُ مِنْ رَحْمَتِكَ ما تُغْنِيِهِ بِهِ عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِواكَ».
مسأله 620 ـ پس از رفتن كسانى كه تشييع جنازه كردهاند، مستحب است وليّ ميّت يا كسى كه از طرف وليّ اجازه دارد، دعاهائى را كه دستور داده شده به ميّت تلقين كند.
مسأله 621 ـ بعد از دفن، مستحب است صاحبان عزا را سر سلامتى دهند، ولى اگر مدّتى گذشته است كه بواسطه سر سلامتى دادن مصيبت يادشان مىآيد، ترك آن بهتر است. و نيز مستحب است تا سه روز براى اهل خانه ميّت غذا بفرستند، و غذا خوردن نزد آنان و در منزلشان مكروه است.
مسأله 622 ـ مستحب است انسان در مرگ خويشان، مخصوصاً در مرگ فرزند صبر كند، و هر وقت ميّت را ياد مىكند «إنّا للّهِ وَاِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ» بگويد، وبراى ميّت قرآن بخواند، و سر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد، و قبر را محكم بسازد كه زود خراب نشود.
مسأله 623 ـ بنابر احتياط جايز نيست انسان در مرگ كسى صورت و بدن خود را بخراشد، و موى خود را قطع كند، ولى به سر و صورت زدن جايز است.
مسأله 624 ـ پاره كردن يقه در مرگ غير پدر و برادر ـ بنابر احتياط ـ جايز نيست، و احتياط مستحب آن است كه در مصيبت آنان هم يقه پاره نكند.
مسأله 625 ـ اگر زن در عزاى ميّت صورت خود را بخراشد و خونين كند يا موى خود را بكند، ـ بنابر احتياط مستحب ـ يك بنده آزاد كند، يا ده فقير را طعام دهد و يا بپوشاند. و همچنين است اگر مرد در مرگ زن يا فرزند يقه يا لباس خود را پاره كند.
مسأله 626 ـ احتياط مستحب آن است كه در گريه بر ميّت، صدا را خيلى بلند نكنند.
نماز وحشت
مسأله 627 ـ سزاوار است در شب اول قبر، دو ركعت نماز وحشت براى ميّت بخوانند، و دستور آن اين است كه: در ركعت اول بعد از حمد يك مرتبه آية الكرسي، و در ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره «إنّا أنزلناه» را بخوانند، و بعد از سلام نماز بگويند: «اللّهُمَّ صَلِ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَابْعَثْ ثَوابَها اِلى قَبْرِ فُلانٍ» وبجاى كلمه فلان اسم ميّت را بگويند.
مسأله 628 ـ نماز وحشت را در هر موقع از شب اول قبر مىشود خواند، ولى بهتر است در اول شب بعد از نماز عشا خوانده شود.
مسأله 629 ـ اگر بخواهند ميّت را به شهر دورى ببرند، يا به جهت ديگر دفن او تأخير بيفتد، بايد نماز وحشت را تا شب اول قبر او تأخير بيندازند.
نبش قبر
مسأله 630 ـ نبش قبر مسلمان، يعنى شكافتن قبر او اگر چه طفل يا ديوانه باشد حرام است، ولى اگر بدنش از بين رفته و خاك شده باشد اشكال ندارد.
مسأله 631 ـ خراب كردن قبر امامزادها و شهداء و علماء و هر موردى كه خراب كردن قبر هتك شمرده شود اگر چه سالها بر آن گذشته و بدنشان از ميان رفته باشد، حرام است.
مسأله 632 ـ شكافتن قبر در چند مورد حرام نيست:
اول: آنكه ميّت در زمين غصبى دفن شده باشد و مالك زمين راضى نشود كه در آنجا بماند، و نبش هم موجب حرج نباشد. و گرنه لازم نيست مگر بر خود غاصب، و اگر نبش محذور مهمترى داشته باشد لازم نيست، بلكه جايز نيست، مانند اين كه موجب قطعه قطعه شدن بدن ميت باشد، بلكه اگر موجب هتك باشد ـ بنابر احتياط واجب ـ جايز نيست، مگر اين كه خود ميت آن زمين را غصب كرده باشد.
دوم: آنكه كفن يا چيز ديگرى كه با ميّت دفن شده غصبى باشد و صاحب آن راضى نشود كه در قبر بماند، و همچنين است اگر چيزى از مال خود ميّت كه به ورثه او رسيده با او دفن شده باشد و ورثه او راضى نشوند كه آن چيز در قبر بماند، ولى اگر ميّت و صيّت كرده باشد كه دعا يا قرآن يا انگشترى را با او دفن كنند، و وصيّت او نافذ باشد، براى بيرون آوردن اينها نمى توانند قبر را بشكافند. و در اين مورد نيز استثنائى كه در مورد قبل ذكر شد جارى است.
سوم: آنكه شكافتن قبر موجب هتك حرمت نباشد و ميّت بى غسل يا بى كفن دفن شده باشد، يا بفهمند غسلش باطل بوده، يا به غير از دستور شرع كفن شده، يا در قبر او را روبه قبله نگذاشتهاند.
چهارم: آنكه براى ثابت شدن حقّى كه مهمتر از نبش قبر باشد بخواهند بدن ميّت را ببينند.
پنجم: آنكه ميّت را در جائى كه بى احترامى به اوست مثل قبرستان كفّار، يا جائى كه كثافت و خاكروبه مىريزند دفن كرده باشند.
ششم: براى يك مطلب شرعى كه اهميّت آن از شكافتن قبر بيشتر است، قبر را بشكافند، مثلاً بخواهند بچه زنده را از شكم زن حاملهاى كه دفنش كردهاند بيرون آورند.
هفتم: آنكه بترسند درندهاى بدن ميّت را پاره كند، يا سيل او را ببرد، يا دشمن بيرون آورد.
هشتم: آنكه ميّت و صيّت كرده باشد كه او را به مشاهد مشرّفه نقل نمايند، چنانچه نقل دادن او محذورى نداشته باشد، ولى عمداً يا از روى جهل يا فراموشى در جائى ديگر دفن شده باشد مىتوانند در صورتى كه موجب هتك حرمتش نشود، و محذور ديگرى نداشته باشد، قبر او را نبش كرده و بدنش را به مشاهد مشرّفه نقل دهند. بلكه در اين فرض نبش و نقل واجب است.
غسلهاى مستحب
مسأله 633 ـ در شرع مقدس اسلام غسلهاى مستحب زياد است، و از آن جمله است:
1 ـ غسل جمعه: و وقت آن بعد از اذان صبح است تا غروب آفتاب، و بهتر آن است كه نزديك ظهر بجا آورده شود، و اگر تا ظهر انجام ندهد بهتر آن است كه بدون نيّت اداء و قضاء تا غروب بجا آورد، و اگر در روز جمعه غسل نكند مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضاى آن را بجا آورد. و كسى كه مىداند در روز جمعه آب پيدا نخواهد كرد مى تواند روز پنجشنبه، يا شب جمعه غسل را رجأً انجام دهد. و مستحب است انسان در موقع غسل جمعه بگويد: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ إلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شرِيكَ لَهُ وَاَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُه، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَاجْعَلْنِي مِنَ التَّوّابِينَ وَاجْعَلْنِي مِنَ المُتَطَهّرِينَ».
2 ـ 7 ـ غسل شب اول و هفدهم، و نوزدهم، و بيست و يكم، و بيست و سوم، و بيست و چهارم ماه رمضان.
8 ـ 9 ـ غسل روز عيد فطر و عيد قربان، و وقت آن از اذان صبح است تا غروب، و بهتر آن است كه آن را پيش از نماز عيد بجا آورند.
10 ـ 11 ـ غسل روز هشتم و نهم ذيحجه، و در روز نهم بهتر آن است كه آن را در وقت ظهر بجا آورد.
12 ـ غسل كسى كه جائى از بدنش را به بدن ميّتى كه غسل دادهاند رسانده باشد.
13 ـ غسل احرام.
14 ـ غسل دخول حرم مكه.
15 ـ غسل دخول مكه.
16 ـ غسل زيارت خانه كعبه.
17 ـ غسل دخول كعبه.
18 ـ غسل براى نحر و ذبح.
19 ـ غسل براى حلق.
20 ـ غسل داخل شدن حرم مدينه منوّره.
21 ـ غسل داخل شدن مدينه منوّره.
22 ـ غسل داخل شدن مسجد پيغمبر صلىاللهعليهوآلهوسلم.
23 ـ غسل وداع قبر مطهّر پيغمبر صلىاللهعليهوآلهوسلم.
24 ـ غسل براى مباهله با خصم.
25 ـ غسل دادن بچّهاى كه تازه به دنيا آمده.
26 ـ غسل براى استخاره.
27 ـ غسل براى استسقاء.
مسأله 634 ـ فقهاء در بيان اغسال مستحبّه اغسال زيادى نقل فرمودهاند كه از جمله آنها اين چند غسل است:
1 ـ غسل تمام شبهاى طاق ماه رمضان، و غسل تمام شبهاى دهه آخر آن، و غسل ديگرى در آخر شب بيست و سوم آن.
2 ـ غسل روز بيست و چهارم ذى الحجّه.
3 ـ غسل روز عيد نوروز، و پانزدهم شعبان، و نهم و هفدهم ربيع الاول، و روز بيست و پنجم ذى القعده.
4 ـ غسل زنى كه براى غير شوهرش بوى خوش استعمال كرده است.
5 ـ غسل كسى كه در حال مستى خوابيده.
6 ـ غسل كسى كه براى تماشاى دار آويخته رفته و آن را ديده باشد، ولى اگر اتفاقاً يا از روى ناچارى نگاهش بيفتد، يا مثلاً براى شهادت دادن رفته باشد، غسل مستحب نيست.
7 ـ غسل براى زيارت معصومين عليهمالسلام از دور يا نزديك. استحباب اين غسلها ثابت نيست و كسى كه مىخواهد انجام دهد بايد به قصد رجاء باشد.
مسأله 635 ـ انسان مىتواند با غسلهائى كه استحباب شرعى آنها ثابت شده مانند آنچه در مسأله (634) ذكر شد، كارى كه مانند نماز، وضو لازم دارد انجام دهد. و اما غسلهائى كه رجاءً بجا آورده مىشود مانند آنچه در مسأله (635) گذشت از وضو كفايت نمى كند.
مسأله 636 ـ اگر چند غسل بر كسى مستحب باشد و به نيّت همه يك غسل بجا آورد كافى است، مگر در غسلهائى كه به سبب كارى كه مكلف انجام داده بر او مستحب شده، مثل غسل كسى كه جائى از بدنش را به بدن ميّتى كه غسل داده شده رسانده باشد، در اينگونه غسلها اكتفاء به يك غسل براى چند سبب مختلف محل اشكال است.
تيمّم
در هفت مورد بجاى وضو و غسل بايد تيمم كرد:
اول: نداشتن آب.
مسأله 637 ـ اگر انسان در آبادى باشد، بايد براى تهيه آب وضو و غسل، به قدرى جستجو كند كه از پيدا شدن آن نااميد شود، و همچنين اگر در بيابان اقامت داشته باشد، مانند چادر نشينان. و اگر انسان در بيابان در حال سفر باشد بايد در راه و در جاهاى نزديك به محل توقفش از آب جستجو كند، و احتياط لازم آن است كه چنانچه زمين آن پست و بلند يا به جهت ديگرى مانند زيادى درختان راه آن دشوار است، در منطقهاى گرداگر خود به اندازه پرتاب يك تير كه در قديم باكمان پرتاب مىكردند (1) در جستجوى آب برود، و در زمين هموار در هر طرف به اندازه پرتاب دو تير جستجو نمايد.
مسأله 638 ـ اگر بعضى از اطراف هموار و بعض ديگر پست و بلند باشد، در طرفى كه هموار است به اندازه پرتاب دو تير، و در طرفى كه هموار نيست به اندازه پرتاب يك تير جستجو كند.
مسأله 639 ـ در هر طرفى كه يقين دارد آب نيست، در آن طرف جستجو لازم نيست.
مسأله 640 ـ كسى كه وقت نماز او تنگ نيست و براى تهيه آب وقت دارد، اگر يقين يا اطمينان دارد در محلّى دورتر از مقدارى كه بايد جستجو كند آب هست، بايد براى تهيه آب به آنجا برود، مگر آنقدر دور باشد كه عرفاً شخص را فاقد آب بشمارند، و اگر گمان دارد آب در آنجا هست، رفتن به آن محل لازم نيست.
مسأله 641 ـ لازم نيست خود انسان در جستجوى آب برود، بلكه مىتواند به گفته كسى كه جستجو كرده و به گفته او اطمينان دارد اكتفا كند.
مسأله 642 ـ اگر احتمال دهد كه داخل بار سفر خود، يا در منزل يا در قافله آب هست، بايد بقدرى جستجو نمايد كه به نبود آب اطمينان كند، يا از پيدا كردن آن نااميد شود، مگر آنكه قبلاً در موردى آب وجود نداشته و احتمال برود كه بعداً پيدا شده باشد كه در اين صورت جستجو لازم نيست.
مسأله 643 ـ اگر پيش از وقت نماز جستجو نمايد و آب پيدا نكند و تا وقت نماز همانجا بماند، چنانچه احتمال دهد كه آب پيدا مىكند، احتياط مستحب آن است كه دوباره در جستجوى آب برود.
مسأله 644 ـ اگر بعد از داخل شدن وقت نماز جستجو كند و آب پيدا نكند و تا وقت نماز ديگر در همانجا بماند، چنانچه احتمال دهد كه آب پيدا مىشود، احتياط مستحب آن است كه دوباره در جستجوى آب برود.
مسأله 645 ـ اگر وقت نماز تنگ باشد، يا از دزد و درنده بترسد، يا جستجوى آب بقدرى سخت باشد كه معمولاً امثال او تحمل نمى كنند، جستجو لازم نيست.
مسأله 646 ـ اگر در جستجوى آب نرود تا وقت نماز تنگ شود، در صورتى كه اگر مىرفت آب پيدا مىكرد معصيت كرده، ولى نمازش با تيمم صحيح است.
مسأله 647 ـ كسى كه يقين دارد آب پيدا نمى كند، چنانچه دنبال آب نرود و با تيمم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه اگر جستجو مىكرد آب پيدا مىشد، ـ بنابر احتياط ـ لازم است وضو گرفته و نماز را دوباره بخواند.
مسأله 648 ـ اگر بعد از جستجو، آب پيدا نكند و مأيوس از پيدا شدن آن شود و با تيمم نماز بخواند، و بعد از نماز بفهمد در جائى كه جستجو كرده آب بوده، نماز او صحيح است.
مسأله 649 ـ كسى كه يقين دارد وقت نماز تنگ است، اگر بدون جستجو با تيمم نماز بخواند و بعد از نماز و پيش از گذشتن وقت بفهمد كه براى جستجو وقت داشته، احتياط واجب آن است كه دوباره نمازش را بخواند.
مسأله 650 ـ اگر وضو داشته باشد و بداند كه اگر وضوى خود را باطل كند تهيه آب براى او ممكن نيست يا نمى تواند وضو بگيرد، چنانچه بتواند وضوى خود را نگهدارد ـ بنابر احتياط واجب ـ نبايد آن را باطل نمايد، چه قبل از وقت باشد و چه بعد از دخول وقت، ولى مىتواند با عيال خود نزديكى كند اگر چه بداند كه از غسل متمكّن نخواهد شد.
مسأله 651 ـ كسى كه فقط به مقدار وضو يا به مقدار غسل آب دارد و مىداند كه اگر آن را بريزد آب پيدا نمى كند، چنانچه وقت نماز داخل شده باشد، ريختن آن حرام است، و احتياط واجب آن است كه پيش از وقت نماز هم آن را نريزد.
مسأله 652 ـ كسى كه مىداند آب پيدا نمى كند اگر وضوى خود را باطل كند، يا آبى كه دارد بريزد، اگر چه خلاف كرده ولى نمازش با تيمم صحيح است، ولكن ـ احتياط مستحب ـ آن است كه قضاى آن نماز را نيز بخواند.
دوم از موارد تيمم: عدم دسترسى به آب.
مسأله 653 ـ اگر بواسطه پيرى يا ناتوانى، يا ترس از دزد و جانور و مانند اينها، يا نداشتن وسيلهاى كه آب از چاه بكشد، دسترسى به آب نداشته باشد، بايد تيمم كند.
مسأله 654 ـ اگر براى كشيدن آب از چاه، دلو و ريسمان و مانند اينها لازم دارد و مجبور است بخرد يا كرايه نمايد، اگر چه قيمت آن چند برابر معمول باشد بايد تهيه كند. و همچنين است اگر آب را به چندين برابر قيمتش بفروشند، ولى اگر تهيه آنها بقدرى پول مىخواهد كه نسبت به حال او ضرر دارد، واجب نيست تهيه نمايد.
مسأله 655 ـ اگر ناچار شود كه براى تهيه آب قرض كند، بايد قرض نمايد. ولى كسى كه مى داند يا گمان دارد كه نمى تواند قرض خود را بدهد، واجب نيست قرض كند.
مسأله 656 ـ اگر كندن چاه مشقّت زيادى ندارد، بايد براى تهيه آب چاه بكَند.
مسأله 657 ـ اگر كسى مقدارى آب بى منّت به او ببخشد، بايد قبول كند.
سوم از موارد تيمم: ترس از استعمال آب.
مسأله 658 ـ اگر استعمال آب موجب مرگ او باشد، يا از استعمال آن مرض يا عيبى در او پيدا شود، يا مرضش طول بكشد يا شدّت كند، يا به سختى معالجه شود، بايد تيمم نمايد. ولى اگر بتواند ضرر آب را بطورى بر طرف كند، مثل اينكه آب را گرم كند، بايد اين كار را بكند و وضو بگيرد، و در مواردى كه غسل لازم است غسل كند.
مسأله 659 ـ لازم نيست يقين كند كه آب براى او ضرر دارد، بلكه اگر احتمال ضرر بدهد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، بايد تيمم كند.
مسأله 660 ـ اگر بواسطه يقين يا احتمال ضرر، تيمم كند و پيش از نماز بفهمد كه آب برايش ضرر ندارد، تيمم او باطل است. و اگر بعد از نماز بفهمد بايد دوباره نماز را با وضو يا غسل بخواند، مگر در صورتى كه وضو يا غسل در حالت يقين يا احتمال ضرر موجب نگرانى روحى باشد، كه تحملش مشكل است.
مسأله 661 ـ كسى كه يقين داشته آب برايش ضرر ندارد، چنانچه غسل كند يا وضو بگيرد و بعد بفهمد كه آب براى او ضرر داشته، وضو و غسل او باطل است.
چهارم از موارد تيمم: حرج و مشقت.
مسأله 662 ـ اگر تهيه كردن آب يا استعمال آن براى او حرج و مشقتى داشته باشد كه معمولاً تحمل نمى شود، مىتواند تيمم كند. ولى اگر تحمل كند و وضو بگيرد و يا غسل كند، وضو و غسل او صحيح است.
پنجم از موارد تيمم: نياز به آب براى رفع تشنگى.
مسأله 663 ـ اگر به آب براى رفع تشنگى نياز باشد بايد تيمم نمايد، و جواز تيمم به اين جهت در دو صورت است:
1 ـ آنكه اگر آب را در وضو يا غسل صرف نمايد خودش فعلاً يا بعداً به تشنگى كه باعث تلف يا مرضش مىشود، يا تحمّلش مشقّت زيادى دارد مبتلا خواهد شد.
2 ـ آنكه بر غير خود از كسانى كه به او وابستهاند بترسد هر چند از نفوس محترمه نباشد، اگر شؤون زندگى او برايش اهميت داشته باشد چه از جهت علاقه شديد باشد، يا از اين جهت كه تلف شدن او ضرر مالى برايش دارد، يا رعايت حال او عرفاً لازم باشد مانند دوست و همسايه.
در غير اين دو صورت هم تشنگى ممكن است مجوز تيمم باشد، ولى نه از اين جهت، بلكه از جهت وجوب حفظ جان، يا از اين كه مرگ يا بى تابى او مطمئناً موجب حرج بر خودش خواهد شد.
مسأله 664 ـ اگر غير از آب پاكى كه براى وضو يا غسل دارد آب نجسى هم به مقدار آشاميدن خود داشته باشد، بايد آب پاك را براى آشاميدن بگذارد و با تيمم نماز بخواند. ولى چنانچه آب را براى كسانى كه به او مربوطند بخواهد، مىتواند كه با آب پاك وضو بگيرد يا غسل نمايد اگر چه آنان مجبور شوند كه براى رفع تشنگى خود از آب نجس استفاده كنند، بلكه اگر آنان از نجاست آب خبر نداشته باشند، يا از آشاميدن آب نجس اجتناب نداشته باشند، لازم است كه آب پاك را در وضو و غسل استعمال نمايد. همچنين اگر آب را براى حيوانش يا بچه نابالغ بخواهد، بايد آب نجس را به آنان بدهد و با آب پاك وضو و غسل را انجام دهد.
ششم از موارد تيمم: اين كه وضو يا غسل مزاحم با تكليفى ديگر شده باشد كه از آن اهم يا مساوى با آن است.
مسأله 665 ـ كسى كه بدن يا لباسش نجس است و كمى آب دارد كه اگر با آن وضو بگيرد يا غسل كند، براى آب كشيدن بدن يا لباس او نمى ماند، در اين صورت بايد بدن يا لباس را آب بكشد و با تيمم نماز بخواند. ولى اگر چيزى نداشته باشد كه بر آن تيمم كند، بايد آب را به مصرف وضو يا غسل برساند و با بدن يا لباس نجس نماز بخواند.
مسأله 666 ـ اگر غير از آب يا ظرفى كه استعمال آن حرام است آب يا ظرف ديگرى ندارد، مثلاً آب يا ظرفش غصبى است و غير از آن آب و ظرف ديگرى ندارد، بايد بجاى وضو و غسل تيمم كند.
هفتم از موارد تيمم: تنگى وقت
مسأله 667 ـ هر گاه وقت بقدرى تنگ باشد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند، تمام نماز يا مقدارى از آن بعد از وقت خوانده مىشود، بايد تيمم كند.
مسأله 668 ـ اگر عمداً نماز را بقدرى تأخير بيندازد كه وقت وضو يا غسل نداشته باشد، معصيت كرده ولى نماز او با تيمم صحيح است، اگر چه احتياط مستحب آن است كه قضاى آن نماز را بخواند.
مسأله 669 ـ كسى كه شك دارد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند وقت براى نماز او مى ماند يا نه، بايد تيمم نمايد.
مسأله 670 ـ كسى كه بواسطه تنگى وقت تيمم كرده، و بعد از نماز مىتوانسته وضو بگيرد و نگرفته تا آبى كه داشته از دستش رفت، در صورتى كه وظيفهاش تيمم باشد، بايد براى نمازهاى بعدى دوباره تيمم نمايد، اگر چه تيمم خود را نشكسته باشد.
مسأله 671 ـ كسى كه آب دارد، اگر بواسطه تنگى وقت با تيمم مشغول نماز شود و در بين نماز آبى كه داشته از دستش برود، چنانچه وظيفهاش تيمم باشد لازم نيست براى نمازهاى بعدى دوباره تيمم كند، گر چه بهتر است.
مسأله 672 ـ اگر انسان بقدرى وقت دارد كه مىتواند وضو بگيرد يا غسل كند و نماز را بدون كارهاى مستحبّى آن ـ مثل اقامه وقنوت ـ بخواند، بايد غسل كند يا وضو بگيرد و نماز را بدون كارهاى مستحبّى آن بجا آورد، بلكه اگر به اندازه سوره هم وقت ندارد بايد غسل كند يا وضو بگيرد و نماز را بدون سوره بخواند.
چيزهائى كه تيمم با آنها صحيح است
مسأله 673 ـ تيمم با خاك و ريگ، و كلوخ و سنگ صحيح است، ولى احتياط مستحب آن است كه اگر خاك ممكن باشد، با چيز ديگر تيمم نكند، و اگر خاك نباشد، با ماسه بسيار نرمى كه خاك بر آن صدق كند. و اگر ممكن نباشد، با كلوخ، و اگر ممكن نباشد با ريگ، و چنانچه ريگ و كلوخ هم نباشد، با سنگ تيمم نمايد.
مسأله 674 ـ تيمم با سنگ گچ و سنگ آهك صحيح است، و همچنين تيمم با گرد و غبارى كه روى فرش و لباس و مانند اينها جمع مىشود چنانچه بقدرى باشد كه در نظر عرف خاك نرم محسوب شود، صحيح است، اگر چه احتياط مستحب آن است كه در حال اختيار با آن تيمم ننمايند. و همچنين ـ بنابر احتياط مستحب ـ در حال اختيار با گچ و آهك پخته و آجر پخته و با سنگ معدن مثل سنگ عقيق تيمم ننمايند.
مسأله 675 ـ اگر خاك و ريگ و كلوخ و سنگ پيدا نشود، بايد با گِل تيمم كند، و اگر گِل هم پيدا نشد، بايد بر روى فرش يا لباس و مانند اينها كه گرد و غبار در لاى آنها مىباشد، يا آنكه بر روى آنها نشسته ولى به مقدارى نيست كه از نظر عرف خاك محسوب شود، تيمم كند. و اگر هيچ يك از اينها پيدا نشود، احتياط مستحب آن است كه نماز را بدون تيمم بخواند، ولى واجب است بعداً قضاى آن را بجا آورد.
مسأله 676 ـ اگر بتواند با تكاندن فرش و مانند آن خاك تهيه كند، تيمم با چيز گرد آلود باطل است. و همچنين اگر بتواند گِل را خشك كند و از آن خاك تهيه نمايد، تيمم به گِل باطل مىباشد.
مسأله 677 ـ كسى كه آب ندارد اگر برف يا يخ داشته باشد، چنانچه ممكن است بايد آن را آب كند و با آن وضو بگيرد يا غسل نمايد. و اگر ممكن نيست و چيزى هم كه تيمم با آن صحيح است ندارد، لازم است نماز خود را در خارج وقت قضا نمايد، و بهتر آن است كه با برف يا يخ اعضاء وضو يا غسل را نمناك كند، و در وضو با رطوبت دست، سر و پاها را مسح نمايد. و اگر اين هم ممكن نيست با يخ يا برف، تيمم نمايد، و در وقت نيز نماز را بخواند. و در هر دو صورت قضا لازم است.
مسأله 678 ـ اگر با خاك و ريگ، چيزى مانند كاه كه تيمم به آن باطل است مخلوط شود، نمى تواند به آن تيمم كند. ولى اگر آن چيز بقدرى كم باشد كه در خاك يا ريگ از بين رفته حساب شود، تيمم با آن خاك و ريگ صحيح است.
مسأله 679 ـ اگر چيزى ندارد كه بر آن تيمم كند، چنانچه ممكن است بايد به خريدن و مانند آن تهيه نمايد.
مسأله 680 ـ تيمم با ديوار گلى صحيح است، و احتياط مستحب آن است كه با بودن زمين يا خاك خشك، با زمين يا خاك نمناك تيمم نكند.
مسأله 681 ـ چيزى كه بر آن تيمم مىكند بايد شرعاً پاك باشد، ـ و بنابر احتياط واجب ـ عرفاً نيز پاكيزه باشد، يعنى آلوده به چيزى كه موجب تنفر است نباشد. و اگر چيز پاكى كه تيمم به آن صحيح است ندارد، نماز بر او واجب نيست ولى بايد قضاى آن را بجا آورد، و بهتر آن است كه در وقت نيز نماز بخواند. مگر در موردى كه نوبت به فرش گرد آلود و مانند آن رسيده است كه اگر نجس باشد احتياط واجب آن است كه به آن تيمم كند و نماز بخواند و بعداً هم قضا كند.
مسأله 682 ـ اگر يقين داشته باشد كه تيمم به چيزى صحيح است و با آن تيمم نمايد، بعد بفهمد تيمم با آن باطل بوده، نمازهائى را كه با آن تيمم خوانده بايد دوباره بخواند.
مسأله 683 ـ چيزى كه بر آن تيمم مىكند بايد غصبى نباشد، پس اگر با خاك غصبى تيمم كند، تيمم او باطل است.
مسأله 684 ـ تيمم در فضاى غصبى باطل نيست، پس اگر در ملك خود دستها را به زمين بزند و بى اجازه داخل ملك ديگرى شود و دستها را به پيشانى بكشد، تيمم او صحيح مىباشد، اگر چه گناه كرده است.
مسأله 685 ـ تيمم با چيز غصبى در حالى كه فراموش كرده يا غفلت داشته باشد، صحيح است. ولى اگر چيزى را خودش غصب كند و فراموش كند كه غصب كرده، صحت تيمم او با آن چيز محل اشكال است.
مسأله 686 ـ كسى كه در جاى غصبى حبس است، اگر آب و خاك آن هر دو غصبى است، بايد با تيمم نماز بخواند.
مسأله 687 ـ چيزى كه با آن تيمم مىكند ـ بنابر احتياط لازم، ـ بايد گردى داشته باشد كه به دست بماند، و بعد از زدن دست بر آن نبايد دست را به شدّت بتكاند كه همه گرد آن بريزد.
مسأله 688 ـ تيمم با زمين گود و خاك جاده، و زمين شورهزار كه نمك روى آن را نگرفته مكروه است، و اگر نمك روى آن را گرفته باشد باطل است.
دستور تيمم بدل از وضو يا غسل
مسأله 689 ـ در تيمم بدل از وضو يا غسل، سه چيز واجب است:
اول: زدن يا گذاشتن كف دو دست بر چيزى كه تيمم با آن صحيح است، ـ و بنابر احتياط لازم ـ اين كار در دو كف بايد با هم انجام گيرد.
دوم: كشيدن كف هر دو دست به تمام پيشانى از جائى كه موى سر مىرويد تا ابروها و بالاى بينى، و همچنين دو طرف پيشانى ـ بنابر احتياط واجب، ـ و احتياط مستحب آن است كه دستها روى ابروها هم كشيده شود.
سوم: كشيدن كف دست چپ به تمام پشت دست راست، و كشيدن كف دست راست به تمام پشت دست چپ. و احتياط واجب آن است كه ترتيب بين دست راست و دست چپ رعايت شود.
و لازم است تيمم با نيت و به قصد قربت انجام دهد همانگونه كه در وضو گذشت.
مسأله 690 ـ احتياط مستحب آن است كه تيمم را چه بدل از وضو باشد چه بدل از غسل، به اين ترتيب بجا آورد: يك مرتبه دستها را به زمين بزند و به پيشانى و پشت دستها بكشد، و يك مرتبه ديگر به زمين بزند و پشت دستها را مسح نمايد.
1 در تعيين مقدار مسافت يك تير اختلاف است، وبيشترين مقدارى كه گفته شده است 480 ذراع ميباشد، كه چيزى حدوداً برابر با (220) متر است. (منهاج الصالحين 1: 133 مسأله 343).