احكام نگاه كردن
مسأله 2080ـ
نگاه كردن مرد به بدن زن نامحرم، خواه با قصد لذّت باشد يا بدون آن حرام است و
همچنين نگاه كردن زن به بدن مرد نامحرم، ولى نگاه كردن به صورت و دستهاى زن
نامحرم تا مچ اگر به قصد لذّت نباشد و مايه فساد و گناه نگردد اشكال ندارد،
همچنين نگاه كردن به بدن مرد نامحرم به آن مقدار كه معمولاً آن را نمى پوشانند
مانند سر و صورت و گردن و مقدارى از پا و دست.
مسأله 2081ـ
نگاه كردن به دختر نابالغ اگر به قصد لذّت نباشد و به واسطه نگاه كردن ترس از
افتادن در حرام نداشته باشد جايز است، ولى بنابر احتياط واجب بايد به جاهايى
مثل ران و شكم كه معمولاً مى پوشانند نگاه نكند.
مسأله 2082ـ
واجب است زن بدن و موى خود را از نامحرم بپوشاند و احتياط مستحب آن است كه از
پسر نابالغ كه خوب و بد را مى فهمد و به حدّى رسيده كه مورد نظر شهوانى است
مستور دارد، ولى پوشانيدن صورت و دستها تا مچ واجب نيست.
مسأله 2083ـ
نگاه كردن به عورت ديگرى حرام است هر چند در آئينه يا آب صاف و مانند آن باشد
خواه محرم باشد يا نامحرم، مرد باشد يا زن و احتياط واجب آن است كه به عورت
بچّه مميّز نيز نگاه نكند، ولى زن و شوهر مى توانند به تمام بدن يكديگر نگاه
كنند.
مسأله 2084ـ
مرد و زنى كه باهم محرمند (مانند خواهر و برادر) مى توانند به بدن يكديگر به آن
مقدار كه در ميان محارم معمول است نگاه كنند و در غير آن احتياط آن است كه نگاه
نكنند.
مسأله 2085ـ
مرد نمى تواند با قصد لذّت به بدن مرد ديگر نگاه كند و نگاه كردن زن به بدن زن
ديگر نيز با قصد لذّت حرام است.
مسأله 2086ـ
عكس برداشتن مرد از زن نامحرم حرام نيست، مگر اين كه ناچار باشد كه به بدن او
غير از صورت و دستها نگاه كند.
مسأله 2087ـ
در صورتى كه زنى مقيّد به حفظ حجاب شرعى است نگاه كردن به عكس بدون حجاب او
اشكال دارد، مگر اين كه او را نشناسد و مفسده ديگرى از نگاه كردن حاصل نشود.
مسأله 2088ـ
هرگاه پرستار يا طبيب ناچار باشد دست به عورت بيمار بزند بايد دستكش يا مانند
آن در دست داشته باشد، همچنين اگر طبيب و پرستار مرد ناچار باشد دست به بدن زن
بزند يا طبيب و پرستار زن دست به بدن مرد بزند، ولى در صورت ضرورت و ناچارى
اشكالى ندارد.
مسأله 2089ـ
نگاه كردن طبيب مرد به زن نامحرم براى معالجه در صورتى كه ضرورت داشته باشد
جايز است.
مسأله 2090ـ
در مورد حجاب واجب، كافى است كه زن بدن خود را جز صورت و دست تا مچ به هر
وسيله اى كه مى تواند بپوشاند و لباس خاصّى شرط نيست ولى پوشيدن لباسهاى تنگ و
چسبان و همچنين لباسهاى زينتى اشكال دارد.
مسأله 2091ـ
نگاه كردن مرد به زنى كه مى خواهد با او ازدواج كند به منظور آگاه شدن از حسن و
عيب او جايز است حتّى اگر با يك بار نگاه كردن اين منظور حاصل نشود مى تواند
چند بار در چند مجلس نگاه كند.
مسأله 2092ـ
شنيدن صداى زن نامحرم در صورتى كه به قصد لذّت نباشد و سبب افتادن در گناه نشود
اشكالى ندارد، ولى زن نبايد لحن صداى خود را طورى كند كه هوس انگيز باشد.
مسأله 2093ـ
نگاه كردن به زن نامحرم براى شناختن او به منظور شهادت دادن در دادگاه و امور
مهم و لازمى از اين قبيل جايز است.
مسائل متفرّقه
ازدواج
مسأله 2094ـ
هرگاه در عقد شرط كند كه زن باكره باشد و بعد معلوم شود كه باكره نبوده
مى تواند ازدواج را به هم زند.
مسأله 2095ـ
احتياط واجب آن است كه مرد و زن نامحرم در محلّ خلوتى كه كسى در آنجا نيست و
ديگرى هم نمى تواند وارد شود نمانند، حتّى اگر در آنجا نماز بخوانند نماز آنها
اشكال دارد.
مسأله 2096ـ
هرگاه مرد از اوّل قصدش اين باشد كه مهر زن را نپردازد عقد صحيح است و پرداختن
مهر بر او واجب است.
مسأله 2097ـ
مرد مسلمانى كه مسلمان زاده است اگر مرتد شود، يعنى منكر خدا يا پيغمبر(صلى
الله عليه وآله) گردد، يا يكى از احكام مسلّم اسلام مانند واجب بودن نماز و
روزه را انكار كند بطورى كه انكار كردن آن معنايش انكار خدا يا پيغمبر(صلى الله
عليه وآله) باشد، ازدواج او باطل مى شود و همسرش بايد از او كناره گيرى كند و
عدّه وفات يعنى عدّه زنى كه شوهرش مرده است بگيرد و بعد مى تواند ازدواج كند و
اگر زن يائسه باشد، يا هنوز نزديكى نكرده باشند عده لازم نيست.
مسأله 2098ـ
هرگاه زن در عقد شرط كند كه شوهر او را از فلان شهر بيرون نبرد، مرد نمى تواند
او را از آن شهر بيرون ببرد مگر با رضايت او.
مسأله 2099ـ
هرگاه كسى دخترى را براى پسر خود عقد كند، خودش مى تواند با مادر آن دختر
ازدواج نمايد، همچنين اگر اوّل خودش با مادر آن دختر ازدواج كرده مى تواند آن
دختر را براى پسر خود بگيرد.
مسأله 2100ـ
زنى كه از راه نامشروع باردار شده، جايز نيست بچّه اش را سقط كند و فرزند او
حساب مى شود فقط ارث از او نمى برد.
مسأله 2101ـ
هرگاه كسى با زنى كه شوهر ندارد و در عدّه كسى نيست زنا كند جايز است او را
بعداً به عقد خود درآورد و اگر بچّه اى از آنان متولد شود و ندانند از نطفه
حلال است يا حرام آن بچّه حلال زاده است.
مسأله 2102ـ
هرگاه زن بگويد شوهر ندارم مى توان حرف او را قبول كرد به شرط آن كه متّهم
نباشد، امّا اگر بگويد يائسه ام قبول ادّعاى او اشكال دارد.
مسأله 2103ـ
هرگاه با زنى ازدواج كند و كسى بگويد آن زن شوهر داشته ولى خود زن بگويد
نداشته ام و شرعاً هم ثابت نشود بايد حرف زن را قبول كرد، ولى اگر فرد مورد
اعتمادى تصديق كند كه شوهر داشته احتياط واجب آن است كه او را طلاق دهد.
مسأله 2104ـ
مستحبّ است در شوهر دادن دخترى كه به حدّ بلوغ رسيده تعجيل كنند، همچنين درمورد
زن دادن به پسرانى كه نياز به همسر دارند.
مسأله 2105ـ
كسى كه از زنا متولّد شده هرگاه زن بگيرد و بچّه اى پيدا كند آن بچّه حلال زاده
است.
مسأله 2106ـ
هرگاه مردى روز ماه مبارك رمضان يا در حال عادت همسرش، با او نزديكى كند گناه
كرده، ولى بچّه اى كه از آنان به دنيا مى آيد حلال زاده است.
مسأله 2107ـ
هرگاه زنى يقين پيدا كند كه شوهرش در سفر فوت كرده و عدّه وفات (به مقدارى كه
در احكام طلاق گفته خواهد شد) نگه دارد سپس شوهر كند، بعد شوهرش از سفر برگردد
بايد از شوهر دوم جدا شود و به شوهر اوّل حلال است، ولى اگر شوهر دوم با او
نزديكى كرده باشد زن بايد عدّه نگه دارد و احتياط واجب آن است كه شوهر دوم مهر
او را مطابق آنچه با او قرار داده بپردازد و اگر مهرالمثل بيشتر است آن را
بپردازد.
شير دادن (رضاع)
مسأله
2108ـ هرگاه زنى
كودكى را با شرايطى كه در مسائل آينده گفته مى شود شير دهد، آن زن به حكم مادر
اوست و آن مرد كه شير مربوط به اوست به حكم پدر او، پدر آن مرد به حكم جد و
مادرش به حكم جدّه و برادرش عمو و خواهرش عمّه و فرزندانش برادر و خواهر او
محسوب مى شوند، همچنين پدر آن زن به حكم جدّ مادرى و مادرش جدّه مادرى و برادرش
دايى و خواهرش خاله، همچنين دخترى را كه زن شير داده بر شوهر او حرام است (به
شرط اين كه با آن زن نزديكى كرده باشد) و نيز انسان نمى تواند با مادر رضاعى زن
خود ازدواج كند زيرا به حكم مادر زن اوست.
و به عبارت
ديگر هنگامى كه بچّه اى را با شرايطى كه مى آيد شير دهد آن بچّه به اين عدّه
محرم مى شود:
1ـ
خود آن زن و او را مادر رضاعى مى گويند.
2ـ
شوهر آن زن كه شير مربوط به اوست و او را پدر رضاعى گويند.
3ـ
پدر و مادر آن زن هر چه بالا روند، اگر چه پدر و مادر رضاعى او باشند.
4ـ
بچّه هايى كه از آن زن به دنيا آمده اند يا به دنيا مى آيند.
5ـ
بچّه هاى اولاد آن زن هر چه پايين روند چه از اولاد او به دنيا آمده، يا اولاد
او آنها را شير داده باشند.
6ـ
خواهر و برادر آن زن اگر چه رضاعى باشند.
7ـ
عمو و عمّه آن زن اگر چه رضاعى باشند.
8ـ
دايى و خاله آن زن اگر چه رضاعى باشند.
9ـ
اولاد شوهر آن زن كه شير مربوط به اوست هر چه پايين روند، اگر چه اولاد رضاعى
او باشند.
10ـ
پدر و مادر شوهر آن زن كه شير مربوط به آن شوهر است هر چه بالا روند.
11ـ
خواهر و برادر شوهرى كه شير مربوط به اوست اگر چه خواهر و برادر رضاعى او
باشند.
12ـ
عمو و عمّه و دائى وخاله شوهرى كه شير مربوط به اوست هر چه بالا روند اگر چه
رضاعى باشند، همچنين عدّه ديگرى كه در مسائل بعد گفته مى شود به واسطه شير دادن
محرم مى شوند.
احكام شير دادن
مسأله 2109ـ
هرگاه زنى بچّه شيرخوارى را با شرايطى كه بعداً مى آيد شير دهد پدر آن بچّه
نمى تواند با دخترهايى كه از آن زن به دنيا آمده اند ازدواج كند و نيز بنابر
احتياط واجب نمى تواند دختر شوهرى را كه شير مربوط به اوست به ازدواج خود
درآورد، بلكه احتياط واجب آن است كه با دخترهاى رضاعى او نيز ازدواج نكند، ولى
ازدواج با دخترهاى رضاعى آن زن از شوهر ديگر مانعى ندارد.
مسأله 2110ـ
هرگاه زنى بچّه اى را با شرايط آينده شير دهد شوهر آن زن كه شير مربوط به اوست
به خواهرهاى آن بچّه محرم نمى شود، ولى احتياط مستحب آن است كه با آنان ازدواج
نكند، همچنين خويشان شوهر با خواهر و برادر آن بچّه محرم نمى شوند.
مسأله 2111ـ
هرگاه زنى كودكى را شير دهد به برادرهاى آن بچّه محرم نمى شود و نيز خويشان آن
زن به برادر و خواهرهاى بچّه اى كه شير خورده محرم نمى شوند.
مسأله 2112ـ
پسر نمى تواند با دخترى كه مادر يا مادر بزرگ او آن دختر را شير كامل داده
ازدواج كند، و نيز اگر زن پدر انسان از شير مربوط به پدر او دخترى را شير داده
باشد پسر نمى تواند با آن دختر ازدواج نمايد.
مسأله 2113ـ
انسان با دخترى كه خواهر انسان يا زن برادر او از شير مربوط به برادرش او را
شير كامل داده باشد محرم است و نمى تواند با او ازدواج كند و همچنين اگر
خواهرزاده يا برادرزاده يا نوه خواهر يا نوه برادر انسان آن دختر را شير داده
باشد.
مسأله 2114ـ
زن نبايد بچّه دختر خود را شير كامل دهد چرا كه آن دختر به شوهر خود حرام
مى شود، همچنين اگر بچّه اى را كه شوهر دخترش از زن ديگر دارد شير دهد، ولى
مانعى ندارد كه فرزند پسرش را شير دهد.
مسأله 2115ـ
هرگاه زن پدر دخترى، بچّه شوهر آن دختر را از شير مربوط به آن پدر شير دهد آن
دختر به شوهر خود حرام مى شود، خواه بچّه از همان دختر يا از زن ديگر شوهر او
باشد.
شرايط شير دادنى كه
سبب محرم شدن است
مسأله 2116ـ
هرگاه زنى كودكى را شير دهد با نُه شرط سبب محرم شدن خواهد بود:
1ـ
شير از ولادت باشد، بنابراين اگر پستان بدون تولّد فرزندى شير پيدا كند و كودكى
از آن بنوشد سبب محرميّت نمى شود.
2ـ
بچّه از زن زنده شير بخورد، پس اگر پستان زن مرده اى را به دهان بگيرد و شير
بخورد اثرى ندارد.
3ـ
شير آن زن از حرام نباشد، بنابراين اگر شير بچّه اى را كه از زنا به دنيا آمده
به بچّه اى بدهند به كسى محرم نمى شود.
4ـ
شير را از پستان بمكد، ولى احتياط واجب آن است اگر شير را در گلوى بچّه بريزند
با آن زن و محارم او ازدواج نكند.
5ـ
شير را با چيز ديگر مخلوط نكنند.
6ـ
شير مربوط به يك شوهر باشد، بنابراين اگر زنى را كه داراى شير است طلاق دهد بعد
شوهر ديگرى كند و از او باردار شود و تا موقع وضع حمل شيرى كه مربوط به شوهر
اوّل داشته باقى بماند و مثلاً كودكى را هشت دفعه از شير مربوط به شوهر اوّل و
هفت دفعه از شير مربوط به شوهر دوم شير دهد آن كودك به كسى محرم نمى شود،
همچنين اگر زنى از شير مربوط به شوهر اوّل كودكى را بطور كامل شير دهد و بعد از
شير مربوط به شوهر دوم كودك ديگرى را شير دهد آن دو به يكديگر محرم نمى شود.
7ـ
كودك به واسطه بيمارى شير را قى نكند، ولى احتياط واجب آن است در اين صورت
كسانى كه به واسطه شير دادن به آن بچّه محرم مى شوند با او ازدواج نكنند و نگاه
محرمانه هم به او ننمايند.
8ـ
كودك پانزده مرتبه، يا يك شبانه روز بطورى كه در مسأله بعد خواهد آمد شير كامل
بخورد، يا آن مقدار شير به او بدهند كه بگويند از آن شير استخوانش محكم شده و
گوشت در بدنش روييده است و احتياط مستحب آن است كه اگر ده مرتبه شير بخورد
كسانى كه به واسطه شير خوردن با او محرم مى شوند با او ازدواج نكنند و نگاه
محرمانه نيز به او ننمايند.
9ـ
دو سال كودك تمام نشده باشد، بنابراين بعد از تمام شدن دو سال اگر به او شير
دهند به كسى محرم نمى شود، حتّى اگر پيش از تمام شدن دو سال چهارده مرتبه و بعد
از آن يك مرتبه شير بخورد با كسى محرم نمى شود، ولى اگر از موقع زاييدن زن بيش
از دو سال گذشته باشد و شير او باقى باشد و بچّه اى را شير دهد احتياط واجب آن
است كه با زنانى كه به واسطه شير خوردن با او محرم مى شوند ازدواج نكند و نگاه
محرمانه هم ننمايد.
مسأله
2117ـ همانطور
كه در مسأله سابق گفته شد اگر كودكى يك شبانه روز شير زنى را بخورد باعث
محرميّت مى شود، ولى بايد در بين يك شبانه روز غذا يا شير زن ديگرى را نخورد،
مگر اين كه غذا بقدرى كم باشد كه به حساب نيايد، همچنين در بين پانزده مرتبه
شير خوردن بايد شير زن ديگرى را نخورد، و در هر مرتبه بايد بقدرى بخورد كه سير
شود و بنابر احتياط دو دفعه بطور ناقص، نه دو دفعه حساب مى شود و نه يك دفعه.
مسأله 2118ـ
هرگاه زنى از شير مربوط به يك شوهر چندين بچّه را شير دهد همه آنان به يكديگر و
به شوهر و زنى كه آنان را شير داده محرم مى شوند و نيز هرگاه كسى داراى چند
همسر است، هر كدام از آنان بچّه اى را شير كامل دهد، آن بچّه ها به يكديگر و به
آن مرد و به همه آن زنان محرم مى شوند.
مسأله 2119ـ
هرگاه زنى از شير مربوط به يك شوهر پسر و دخترى را شير كامل دهد آنها به هم
محرم مى شوند، ولى خواهر و برادر آنها به يكديگر محرم نمى شوند.
مسأله 2120ـ
مرد نمى تواند بدون اذن همسر خود با خواهرزاده يا برادرزاده رضاعى زن خود
ازدواج كند و نيز احتياط واجب آن است كه اگر با پسرى (العياذ باللّه) لواط كرده
با دختر و خواهر مادر رضاعى آن پسر ازدواج نكند.
مسأله 2121ـ
اگر زنى برادر كسى را شير دهد به او محرم نمى شود، اگر چه احتياط مستحب آن است
كه با او ازدواج نكند.
مسأله 2122ـ
مرد نمى تواند با دو خواهر اگرچه رضاعى باشند ازدواج كند و اگر دو زن را عقد
كند بعد بفهمد خواهر بوده اند عقد اوّلى صحيح و دومى باطل است و اگر عقد در يك
وقت بوده هر دو باطل است.
مسأله 2123ـ
اگر زن از شير مربوط به شوهر خود كسانى را كه در زير گفته مى شود شير دهد شوهرش
بر او حرام نمى شود، ولى بهتر است اين كار را نكند:
1ـ
برادر و خواهر خودش را.
2ـ
عمو و عمّه و دايى و خاله خودش را.
3ـ
عمو زاده و دايى زاده خود را.
4ـ
برادر زاده خود را.
5ـ
برادر شوهر يا خواهر شوهر خود را.
6ـ
خواهر زاده خود، يا خواهر زاده شوهرش را.
7ـ
عمو و عمّه و دايى و خاله شوهرش را.
8ـ
نوه زن ديگر شوهر را.
مسأله 2124ـ
هرگاه زنى دختر عمّه يا دختر خاله كسى را شير دهد به او محرم نمى شود، ولى
احتياط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند.
مسأله 2125ـ
مردى كه دو همسر دارد اگر يكى از آن دو همسر، فرزند عموى زن ديگر را شيردهد زنى
كه فرزند عموى او شير خورده به شوهر خود حرام نمى شود.
آداب شير دادن
مسأله 2126ـ
هيچ كس براى شير دادن فرزند بهتر از مادر و سزاوارتر از او نيست و بهتر است در
برابر شير دادن مزدى از شوهر خود نگيرد، ولى حق دارد بگيرد و اگر مادر بخواهد
بيشتر از دايه مزد بگيرد شوهر مى تواند بچّه را از او گرفته به دايه دهد.
مسأله 2127ـ
در روايات آمده است دايه اى را بايد براى طفل انتخاب كرد كه داراى عقل و ايمان
و عفّت و صورت نيكو باشد و از گرفتن دايه كم عقل يا غيرمؤمنه يا بدصورت و كج
خلق يا زنازاده خوددارى شود و همچنين از انتخاب دايه اى كه بچّه او از زنا به
دنيا آمده و شيرش شير زنازاده است پرهيز شود.
مسائل متفرّقه شير
دادن
مسأله 2128ـ
خوب است زنها هر بچّه اى را شير ندهند، زيرا ممكن است فراموش
كنند به چه كسانى شير داده اند و بعداً دو نفر محرم با يكديگر ازدواج
كنند، مخصوصاً در اين ايّام كه با وجود امكان استفاده از شير خشك و امثال آن،
كمتر ضرورتى براى شير دادن به بچّه هاى ديگر وجود دارد.
مسأله 2129ـ
كسانى كه به واسطه شير خوردن با يكديگر خويشاوند مى شوند مستحبّ است يكديگر را
احترام كنند، ولى حقوق خويشاوندى ندارند و از يكديگر ارث نمى برند.
مسأله 2130ـ
مستحبّ است درصورتيكه ممكن باشدبچّه رادوسال تمام شير بدهند.
مسأله 2131ـ
زن مى تواند بدون اجازه شوهر بچّه ديگرى را شير دهد، به شرط آن كه حقّ شوهر از
بين نرود، ولى جايز نيست بچّه اى را شير دهد كه به واسطه شير دادن آن بچّه نسبت
به شوهر خود حرام شود.
مسأله 2132ـ
هرگاه مردى بخواهد زن برادرش به او محرم شود مى تواند دختر شيرخوارى را با
اجازه ولىّ او به عقد موقت خود درآورد و در همان حال زن برادرش آن دختر را شير
كامل دهد و بنابراحتياط واجب بايد مدّت عقد موقّت بقدرى باشد كه دختر به حدّ
قابليّت بهره گيرى جنسى برسد و چنين عقدى موافق مصلحت دختر نيز باشد.
مسأله 2133ـ
شير دادنى كه علّت محرم شدن است به دو چيز ثابت مى شود:
اوّل:
خبر دادن عدّه اى كه انسان از گفته آنها يقين پيدا كند.
دوم:
شهادت دو مرد عادل يا چهار زن عادل، بلكه احتياط واجب آن است كه به شهادت يك
مرد با يك زن هم اكتفا كند، ولى شاهدها بايد شرايط شير دادن را هم بگويند،
مثلاً بگويند ما ديده ايم كه فلان بچّه پانزده بار از پستان فلان زن شير كامل
با شرايطى كه در مسأله 2116 گفته شده خورده است و اگر بدانيم همه آنها شرايط را
مى دانند و در آن توافق دارند، شرح دادن آن لازم نيست.
مسأله 2134ـ
هرگاه ندانند آيا كودك به مقدارى كه سبب محرم شدن است شير خورده يا نه، محرم
بودن ثابت نمى شود بايد يقين حاصل شود.
طـــلاق
شرايط طلاق
مسأله 2135ـ
مردى كه همسر خود را طلاق مى دهد بايد عاقل و بنابر احتياط واجب بالغ باشد و به
اختيار خود طلاق دهد بنابراين طلاق از روى اجبار باطل است و نيز بايد قصد جدّى
داشته باشد، بنابراين اگر صيغه طلاق را به شوخى بگويد صحيح نيست.
مسأله 2136ـ
بنابر احتياط واجب بايد صيغه طلاق به عربى صحيح خوانده شود و واجب است دو مرد
عادل آن را بشنوند، اگر خود شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً
فاطمه است مى گويد:
«زَوْجَتِي فاطِمَةُ طالِقٌ»
(يعنى همسرم فاطمه از همسرى رهاست) و اگر ديگرى را وكيل كند آن وكيل بايد
بگويد: «زَوْجَةُ
مُوَكِّلِي فاطِمَةُ طالِقٌ»
يعنى همسر موكّل من رهاست.
مسأله 2137ـ
زن بايد هنگام طلاق از خون حيض و نفاس پاك باشد و نيز شوهرش در آن پاكى با او
نزديكى نكرده باشد و اگر درحال حيض و نفاس كه پيش از اين پاك بوده با او نزديكى
نموده باشد بنابراحتياط، طلاق كافى نيست، بلكه بايد دوباره عادت شود و پاك گردد
(شرح اين دو شرط در مسائل آينده خواهد آمد).
مسأله 2138ـ
طلاق دادن در حال حيض يا نفاس در سه صورت صحيح است:
1ـ
شوهر بعد از ازدواج مطلقاً با او نزديكى نكرده باشد.
2ـ
باردار باشد. 3ـ
زن غايب باشد و مرد نتواند يا برايش مشكل باشد كه پاك بودن زن را بفهمد.
مسأله
2139ـ هرگاه زن
را از خون حيض پاك مى دانسته و طلاقش داده، بعد معلوم شود كه هنگام طلاق در حال
حيض بوده طلاق او باطل است و بعكس اگر او را در حال حيض بداند و طلاق دهد، بعد
معلوم شود پاك بوده، طلاق او صحيح است.
مسأله 2140ـ
هرگاه كسى مى داند همسرش در حال حيض يا نفاس بوده اگر غايب شود، مثلاً مسافرت
كند و بخواهد او را طلاق دهد و نتواند از حالش باخبر شود بايد تا مدّتى كه
معمولاً از حيض يا نفاس پاك مى شود صبر كند.
مسأله 2141ـ
هرگاه با همسرش نزديكى كرده و بخواهد طلاقش دهد بايد صبر كند حيض ببيند و پاك
شود، ولى اگر باردار باشد مى تواند بعد از نزديكى كردن بلافاصله او را طلاق
دهد، همچنين اگر يائسه باشد يعنى بيشتر از پنجاه سال داشته باشد.
مسأله 2142ـ
هرگاه با همسرش كه از حيض و نفاس پاك بوده نزديكى كند سپس مسافرت نمايد و راهى
براى تحقيق از حال زن نباشد چنانچه بخواهد او را طلاق دهد احتياط واجب آن است
كه حدّاقل يك ماه صبر كند و بعد طلاق دهد.
مسأله 2143ـ
زنى كه به واسطه بيمارى يا غير آن عادت ماهانه نمى بيند هرگاه مرد بخواهد او را
طلاق دهد بايد از زمانى كه با او نزديكى كرده تا سه ماه از نزديكى خوددارى كند
و بعد او را طلاق دهد.
مسأله 2144ـ
ازدواج موقّت طلاق ندارد، هر زمان مدّتش تمام شود يا مرد مدّت را به او ببخشد
از قيد همسرى او رها مى شود و پاك بودن از عادت ماهانه و همچنين شاهد گرفتن
لازم نيست.
عـدّه طـلاق
مسأله 2145ـ
زنى كه از شوهرش طلاق گرفته بايد عدّه نگه دارد، مگر اين كه شوهر با او اصلاً
نزديكى نكرده باشد، يا قبل از نُه سال طلاقش دهد، يا زن يائسه باشد يعنى پنجاه
سال از عمر او گذشته باشد، در اين سه صورت بعد از طلاق مى تواند بلافاصله
شوهر كند.
مسأله 2146ـ
مقدار عدّه در مورد زنانى كه عادت مى شوند احتياط آن است كه بقدرى صبر كند كه
دوبار حيض ببيند و پاك شود هنگامى كه حيض سوم را ديد عدّه او تمام است.
مسأله 2147ـ
زنى كه عادت ماهانه نمى بيند اگر در سنّ زنانى باشد كه عادت مى بينند چنانچه
شوهرش بعد از نزديكى كردن او را طلاق دهد بايد بعد از طلاق سه ماه عدّه نگه
دارد و منظور از سه ماه آن است كه اگر اوّل ماه است سه ماه تمام هلالى و اگر
روز ديگرى از ماه است مانند پنجم يا دهم هنگامى كه پنجم يا دهم ماه چهارم شود
عدّه او تمام است، مثلاً اگر پنجم ماه رجب او را طلاق گفته، پنجم ماه شوّال
عدّه او تمام است.
مسأله 2148ـ
پايان عدّه زن باردار، متولّد شدن فرزند يا ساقط شدن آن است، حتّى اگر يك ساعت
بعد از طلاق بچّه به دنيا آيد، عدّه او تمام مى شود و مى تواند شوهر كند.
مسأله 2149ـ
عدّه ازدواج موقّت بعد از تمام شدن مدّت، در صورتى كه عادت ماهانه مى بيند، به
مقدار دوحيض كامل است و اگر عادت نمى بيند چهلوپنج روز تمام است.
مسأله 2150ـ
ابتداى شروع عدّه طلاق از آن موقعى است كه صيغه طلاق خوانده مى شود، خواه زن
بداند يا نداند، حتّى اگر بعد از تمام شدن مدّت عدّه بفهمد او را طلاق داده اند
لازم نيست دوباره عدّه نگه دارد.
عدّه وفات
مسأله 2151ـ
زنى كه همسرش از دنيا رفته بايد چهارماه و ده روز عدّه نگه دارد، خواه ازدواج
دائم باشد يا موقّت، شوهرش با او نزديكى كرده باشد يا نه، حتّى زن يائسه نيز
بايد عدّه وفات نگه دارد و اگر باردار است بايد تا هنگام وضع حمل عدّه
نگه دارد، ولى اگر پيش از گذشتن چهارماه و ده روز فرزندش به دنيا آيد
بايد تا چهارماه و ده روز از مرگ شوهر عدّه را ادامه دهد.
مسأله 2152ـ
زن در مدّت عدّه وفات بايد از پوشيدن لباسهاى زينتى و كشيدن سرمه در چشم و
كارهاى ديگرى كه زينت حساب مى شود خوددارى كند.
مسأله 2153ـ
هرگاه زن يقين كند همسرش از دنيا رفته و عدّه وفات نگه دارد و بعداً شوهر كند،
چنانچه معلوم شود شوهر او بعد مرده است، بايد از شوهر دوم جدا شود و احتياط
واجب آن است كه اگر باردار است به مقدارى كه در عدّه طلاق گفته شد براى شوهر
دوم عدّه طلاق نگه دارد و بعد از آن براى شوهر اوّل چهار ماه و ده روز عدّه
وفات نگه دارد و اگر باردار نيست براى شوهر اوّل عدّه وفات نگه دارد و بعد براى
شوهر دوم عدّه طلاق.
مسأله 2154ـ
ابتداى عدّه وفات در صورتى كه شوهر غايب باشد و فوت كند از موقعى است كه زن از
مرگ شوهر باخبر مى شود.
مسأله 2155ـ
هرگاه زن بگويد عدّه من تمام شده از او قبول مى شود، به شرط آن كه مورد اتّهام
نباشد، بلكه احتياط واجب آن است كه مورد وثوق باشد.
طلاق بائن و رجعى
مسأله 2156ـ
طلاق بر دو قسم است: «طلاق
بائن» و
«طلاق رجعى»
طلاق بائن آن است كه مرد در آن حقّ رجوع به زن خود را ندارد، (منظور از رجوع آن
است كه مرد بدون عقد با زن آشتى كند و او را مجدّداً به همسرى بپذيرد) طلاق
بائن بر پنج قسم است: 1ـ
طلاق زنى كه نُه سالش تمام نشده.
2ـ طلاق
زن يائسه، يعنى زنى كه بيشتر از 50 سال دارد.
3ـ
طلاق زنى كه شوهرش بعد از عقد، با او نزديكى نكرده باشد.
4ـ
طلاق سوم زنى كه او را سه بار
طلاق داده اند. 5ـ
طلاق خلع و مبارات كه شرح آن بعداً خواهد آمد: و غير اينها را طلاق رجعى گويند
كه تا وقتى زن در عدّه است مرد مى تواند به او رجوع كند.
احكام رجوع
مسأله 2157ـ
هرگاه مرد همسرش را طلاق رجعى دهد نمى تواند او را از خانه اى كه موقع طلاق در
آن بوده بيرون كند (مگر در بعضى از موارد خاص)، همچنين بر خود زن نيز حرام است
كه براى كارهاى غير لازم از آن خانه بيرون رود.
مسأله 2158ـ
در طلاق رجعى مرد مى تواند به زن خود رجوع كند، بدون آن كه صيغه عقد تازه اى
بخواند و رجوع كردن بر دو قسم است: 1ـ سخنى بگويد كه معنايش اين باشد كه آن زن
را دوباره به همسرى خود پذيرفته است. 2ـ كارى انجام دهد كه همين معنى را
برساند.
مسأله 2159ـ
لازم نيست مرد هنگام رجوع كردن شاهد بگيرد، يا به زن خبر دهد، حتّى اگر بدون
اين كه كسى بفهمد بگويد: به همسرم رجوع كردم صحيح است.
مسأله 2160ـ
هرگاه مرد از همسرش مالى بگيرد و با او مصالحه كند كه بعد از طلاق به او رجوع
نكند، يا حقّ رجوع نداشته باشد، حقّ رجوع از بين نمى رود.
مسأله 2161ـ
هرگاه همسرش را دوبار طلاق دهد بعد عقدش كند و يا به او رجوع كند (و بنابر
احتياط واجب در هر بار نزديكى نمايد و بعد از ديدن حيض و پاك شدن او را طلاق
دهد) در مرتبه سوم كه او را طلاق داد آن زن بر او حرام مى شود و تنها در صورتى
بر او حلال خواهد شد كه بعد از گذشتن عدّه به عقد دائم شوهر ديگرى درآيد و با
او نزديكى كند، سپس او را طلاق دهد، بعد از عدّه شوهر اوّل مى تواند با او
ازدواج كند.
طلاق خُلْع
مسأله 2162ـ
زنى كه مايل نيست با شوهرش زندگى كند، و بيم آن مى رود كه ادامه
همسرى آنها باعث گناه شود مى تواند مهر خود يا مال ديگرى را به او ببخشد
كه طلاقش دهد، اين را طلاق خلع گويند.
مسأله 2163ـ
احتياط واجب آن است كه صيغه طلاق خلع به صورت زير باشد: اگر خود شوهر مى خواهد
صيغه طلاق را بخواند و اسم زن مثلاً «فاطمه» است مى گويد:
«زَوْجَتِي فاطِمَةُ خَلَعْتُها عَلى ما بَذَلَتْ هِىَ طالِقٌ»
يعنى زنم
فاطمه را در برابر چيزى كه بخشيده است طلاق دادم، او رهاست و اگر وكيل او
بخواهد صيغه را بخواند احتياط واجب آن است كه يك نفر از طرف زن وكيل شود و
ديگرى از طرف مرد، چنانچه مثلاً اسم شوهر «محمد» و اسم زن «فاطمه» است، وكيل زن
مى گويد:
«عَنْ مُوَكِّلَتِي فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَكِّلِكَ مُحَمَّد
لِيَخْلَعَها عَلَيْهِ»
پس از آن
وكيل مرد بدون فاصله مى گويد:
«زَوْجَةُ مُوَكِّلِي خَلَعْتُها عَلى ما بَذَلَتْ هِىَ طالِقٌ»
(و اگر زن
چيز ديگرى غير از مهر را به شوهر ببخشد بايد نام همان را در موقع خواندن صيغه
ببرد).
طلاق مبارات
مسأله 2164ـ
هرگاه زن و شوهر يكديگر را نخواهند و زن مهر خود يا مال ديگرى را به مرد ببخشد
كه او را طلاق دهد آن را طلاق مبارات گويند.
مسأله 2165ـ
احتياط واجب آن است كه صيغه طلاق مبارات را به طريق زير بخوانند، اگر خود شوهر
صيغه را مى خواند و مثلاً اسم زن «فاطمه» است مى گويد:
«بَارَأْتُ زَوْجَتى فاطَمَةَ عَلى ما بَذَلَتْ فَهِىَ طالِقٌ»
يعنى مبارات
كردم
(4)
زنم فاطمه را در مقابل مهر او، پس او رها است (و اگر چيزى غير مهر را مى دهد
بايد آن را نام ببرد) و در صورتى كه وكيل مرد بخواهد صيغه را بخواند مى گويد:
«بَارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَكِّلي فاطِمَةَ عَلى ما بَذَلَتْ فَهِىَ طالِقٌ»
البته قبلاً
بايد زن مهر خود بلكه چيزى كمتر از آن را به شوهر در برابر طلاق مبارات بخشيده
باشد.
مسأله
2166ـ احتياط
واجب آن است كه صيغه طلاق خلع و مبارات به عربى صحيح خوانده شود، ولى اگر زن
براى بخشيدن مال خود به شوهر به فارسى بگويد: فلان مال را به تو بخشيدم تا مرا
طلاق دهى مانعى ندارد.
مسأله 2167ـ
زن مى تواند در بين عدّه طلاق خلع يا مبارات از بخشش خود برگردد و اگر بر گردد
شوهر مى تواند رجوع كند و بدون عقد دوباره او را همسر خود قرار دهد.
مسأله 2168ـ
مالى را كه شوهر براى طلاق مبارات مى گيرد بايد بيشتر از مهر نباشد بلكه احتياط
واجب آن است كه كمتر باشد، ولى در طلاق خلع هر مقدار باشد اشكال ندارد.
احكام متفرّقه طلاق
مسأله 2169ـ
هرگاه با زن نامحرمى به گمان اين كه همسر اوست نزديكى كند، زن بايد عدّه نگه
دارد (به مقدار عدّه طلاق) خواه زن بداند كه او شوهرش نيست يا نه و اگر مرد
مى داند كه آن زن همسرش نيست ولى زن او را شوهر خود مى داند در اين صورت نيز
بنابر احتياط واجب بايد عدّه نگه دارد.
مسأله 2170ـ
اگر مردى زنى را فريب دهد كه از شوهرش طلاق بگيرد و همسر او شود طلاق و عقد آن
زن صحيح است، ولى هر دو معصيت بزرگى انجام داده اند (البتّه اين در صورتى است
كه قبلاً زنا با آن زن نكرده باشد و الاّ بر او حرام ابدى است).
مسأله 2171ـ
اگر زن در موقع عقد شرط كند كه هرگاه شوهر مثلاً مسافرت نمايد، يا معتاد به
مواد مخدر گردد، يا خرجى او را ندهد اختيار طلاق با او باشد، اين شرط باطل است،
ولى هرگاه شرط كند كه او از طرف شوهرش وكيل باشد كه هرگاه اين كارها را انجام
دهد خود را مطلّقه كند اين وكالت صحيح است و در چنين صورتى
حق دارد خود را طلاق دهد.
مسأله 2172ـ
زنى كه شوهرش مفقودالاثر شده و نمى داند زنده است يا نه، اگر بخواهد طلاق بگيرد
و شوهر كند بايد نزد مجتهد عادل برود و مطابق دستور مخصوصى كه در شرع وارد شده
عمل نمايد.
مسأله 2173ـ
پدر و جدّ پدرى ديوانه مى توانند زن او را در صورت مصلحت طلاق دهند، امّا ولىّ
صغير اگر همسر دائمى براى او عقد كرده است بنابر احتياط واجب نمى تواند او را
طلاق دهد، امّا اگر همسر موقّت براى او عقد كرده مى تواند باقيمانده مدّت را در
صورت مصلحت ببخشد.
مسأله 2174ـ
هرگاه كسى دو نفر را عادل بداند و زن خود را پيش آنها طلاق دهد، ديگرى كه آنان
را عادل نمى داند بنابر احتياط واجب نبايد آن زن را براى خود يا ديگرى عقد كند،
ولى اگر شك در عدالت آنها داشته مانعى ندارد.
غــصــب
مسأله 2175ـ
«غصب»
آن است كه انسان بر مال يا حقّ كسى از روى ظلم مسلّط شود، غصب يكى از گناهان
كبيره است كه در قيامت مجازات سخت دارد و در دنيا عواقب دردناك، در روايتى از
پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آمده است كه هر كس يك وجب زمين ديگرى را غصب
كند در قيامت آن زمين را از هفت طبقه آن، مثل طوق به گردن او مى اندازند.
مسأله 2176ـ
هرگاه كسى نگذارد مردم از مسجد يا مدرسه و پل و جاهاى ديگرى كه براى عموم ساخته
شده استفاده كنند، حقّ آنان را غصب نموده، همچنين اگر كسى در مسجد و مانند آن
جايى براى خود مى گيرد و ديگرى نگذارد از آن استفاده كند.
مسأله 2177ـ
مسلّط شدن بر اموال بيت المال مسلمين بدون حق نيز غصب است و تمام احكام غصب را
دارد و مسؤوليّتش از جهاتى بيشتر است.
احكام غصب
مسأله 2178ـ
مالى را كه نزد كسى رهن (گرو) گذاشته اند اگر ديگرى غصب كند، صاحب مال و طلبكار
هر كدام مى توانند آن را از او مطالبه كنند و اگر از بين برود و عوض آن را
بگيرند، آن عوض به جاى آن مال رهن خواهد بود.
مسأله 2179ـ
واجب است شخص غاصب مالى را كه غصب كرده هر چه زودتر به صاحبش برگرداند، و هر قدر تأخير كند گناه بيشترى براى او نوشته مى شود و اگر
تلف شود بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 2180ـ
هرگاه از مالى كه غصب كرده منفعتى به دست آيد، مانند اين كه برّه اى از گوسفند
غصبى متولّد شود، يا ميوه اى از باغ غصبى به دست آيد، تمام آن ملك صاحب مال
است، هر چند غاصب هم زحمت كشيده باشد و اگر كسى خانه اى را غصب كند بايد مال
الاجاره آن را در مدّتى كه دست او بوده مطابق معمول بپردازد، هر چند از خانه
استفاده نكرده باشد و همچنين اموال ديگر مانند اتومبيل و غير آن.
مسأله 2181ـ
هرگاه مالى را از بچّه يا ديوانه اى غصب كند، بايد آن را به ولىّ او بازگرداند
و اگر به دست آن بچّه يا ديوانه دهد و از بين برود ضامن است.
مسأله 2182ـ
هرگاه دو يا چند نفر به اتّفاق هم مالى را غصب كنند هر كدام آنان ضامن قسمتى از
آن مال است (اگر دو نفر باشند هر كدام نصف و اگر سه نفر باشند هر كدام ثلث آن
را ضامن است) خواه به تنهايى مى توانسته آن را غصب كند يا نه.
مسأله 2183ـ
هرگاه مالى را كه غصب كرده با چيز ديگرى مخلوط شود، چنانچه جدا كردن آنها ممكن
باشد بايد جدا كند و به صاحبش برگرداند، هر چند زحمت داشته باشد و اگر جاى
دوردستى آن را قرار داده تمام مخارج رساندن آن مال به دست صاحبش بر عهده غاصب
است.
مسأله 2184ـ
اگر ظرف يا چيز ديگرى را كه غصب كرده خراب نمايد بايد آن را با تفاوت قيمتى كه
حاصل شده به صاحبش بدهد و اگر براى اين كه تفاوت را ندهد بگويد آن را مثل اوّلش
مى سازم مالك مجبور نيست قبول كند و نيز مالك نمى تواند غاصب را مجبور كند كه
آن را مثل اوّلش بسازد، فقط مى تواند تفاوت قيمت را بگيرد.
مسأله 2185ـ
هرگاه مالى را كه غصب كرده طورى تغيير دهد كه از اوّلش بهتر شود، مثلاً طلاى
غصبى را به صورت گوشواره و گردنبند درآورد، چنانچه صاحب مال بگويد آن را به
همين صورت به من بده بايد بدهد، و نمى تواند براى زحمت خود
مزدى بگيرد، حتّى نمى تواند بدون اجازه مالك آن را به صورت اوّل
بازگرداند و اگر بدون اجازه او آن را به صورت اوّل باز گرداند احتياط واجب اين
است كه تفاوت قيمت را بدهد.
مسأله 2186ـ
هرگاه مال غصبى را طورى تغيير دهد كه از اولش بهتر شود ولى صاحب مال براى منظور
خاصّى بگويد بايد آن را به صورت اوّل درآورى واجب است چنين كند و اگر عيبى بر
آن وارد شود و قيمت آن از اوّل كمتر گردد بايد تفاوت آن را به صاحبش بدهد.
مسأله 2187ـ
هرگاه در زمينى كه غصب كرده زراعت كند يا درخت بنشاند، زراعت و درخت و ميوه آن
مال غاصب است، ولى بايد اجاره زمين را در مدّتى كه زراعت و درخت در آن بوده به
صاحب زمين بدهد و چنانچه در اثناء كار صاحب زمين راضى نباشد كه زراعت و درخت در
آن زمين بماند غاصب بايد فورا آن را بكند، هر چند باعث خسارت او شود و اگر نقصى
در زمين پيدا شود بايد تفاوت قيمت را بدهد و غاصب نمى تواند صاحب زمين را مجبور
كند كه زمين را به او بفروشد يا اجاره دهد، همچنين صاحب زمين نمى تواند غاصب را
مجبور كند كه زراعت يا درخت را به او بفروشد.
مسأله 2188ـ
هرگاه مالى را كه غصب كرده از بين برود در صورتى كه از چيزهايى باشد كه مثل و
مانند آن معمولاً كمياب است مانند بسيارى از حيوانات و بسيارى از فرشهاى دست
بافت، بايد قيمت آن را بدهد و اگر قيمت بازار آن فرق كرده باشد بايد قيمت روزى
را كه تلف كرده بدهد و اگر از چيزهايى است مانند گندم وجو و بسيارى از فرشهاى
ماشينى، انواع پارچه ها و ظرفهايى كه با كارخانه ها درست مى شود كه معمولاً مثل
آن فراوان است، بايد مثل همان چيز را كه غصب كرده بدهد، ولى بايد خصوصيّاتش مثل
همان مالى باشد كه از بين رفته است.
مسأله 2189ـ
هرگاه حيوانى مانند گوسفند را غصب كند و از بين برود چنانچه در مدّتى كه نزد او
بوده چاق شده سپس از بين رفته است، بايد افزايش قيمت آن را كه
به خاطر چاقى بوده نيز بدهد.
مسأله 2190ـ
هرگاه مالى را كه غصب كرده غاصب ديگرى از غاصب اوّل بگيرد و از بين برود احتياط
آن است صاحب مال عوض آن را از هر كدام مطالبه كند بدهد.
مسأله 2191ـ
هرگاه معامله باطلى انجام گيرد، مثلاً جنسى را كه بايد با وزن خريد و فروش كند
بدون وزن معامله نمايد، نه خريدار مالك جنس مى شود و نه فروشنده مالك قيمت، ولى
اگر هر دو قطع نظر از معامله راضى باشند كه در مال يكديگر تصرّف كنند اشكالى
ندارد وگرنه مثل مال غصبى است و بايد آنها را برگردانند و در صورتى كه مال هر
يك در دست ديگرى تلف شود بايد عوض آن را بدهد، چه بداند معامله باطل بوده و چه
نداند.
مسأله 2192ـ
اگر مالى را از فروشنده بگيرد تا آن را درست ببيند و اگر پسنديد بخرد، اگر آن
مال تلف شود احتياط واجب آن است كه عوض آن را به صاحبش بدهد.
امـوال گمشـده
(لُقَطِه)
احكام
اموال گمشده
مسأله 2193ـ
مال گمشده اى را كه انسان پيدا مى كند اگر نشانه اى ندارد كه با آن صاحبش معلوم
شود (مانند يك اسكناس صد تومانى يا يك سكه طلا) احتياط واجب آن است كه از طرف
صاحبش آن را صدقه دهد و اگر خود او مستحق است مى تواند بردارد اگر مال مهمّى
باشد احتياط آن است كه از حاكم شرع اجازه بگيرد.
مسأله 2194ـ
هرگاه مالى را كه پيدا كرده نشانه دارد ولى قيمت آن كمتر از يك درهم است
(5)
چنانچه صاحب آن معلوم باشد نمى تواند بدون رضايت او آن را بردارد و اگر صاحب آن
معلوم نباشد مى تواند بردارد و تملّك كند و از آن استفاده نمايد و در صورت تلف
شدن لازم نيست عوض آن را بدهد، بلكه اگر قصد تملّك هم نكرده باشد و بدون تقصير
او تلف شود دادن عوض آن واجب نيست.
مسأله 2195ـ
احتياط واجب آن است كه اگر در حرم مكّه مالى كه قيمت آن به اندازه يك درهم يا
بيشتر است پيدا كند آن را برندارد.
مسأله 2196ـ
هرگاه مالى را كه پيدا كرده نشانه دارد و قيمتش به اندازه يك درهم يا بيشتر
است، بايد آن را تا يك سال اعلام كند (چنانچه از روزى كه پيدا كرده تا يك هفته
هر روز اعلام كند، بعد هفته اى يك بار تا آخر سال در محلّ اجتماع مردم كافى
است) چه آن مال متعلّق به مسلمانى باشد يا كافرى كه در امان مسلمانان
است اعلام كردن واجب است.
مسأله 2197ـ
هرگاه به جاى اعلام كردن لفظى، اعلان كتبى در محلّى كه مركز رفت و آمد مردم است
نصب كند و مردم آنجا غالباً باسواد باشند يا افراد باسواد اعلان را براى
بى سوادان بخوانند و تا يك سال اعلان در آنجا بماند كافى است.
مسأله 2198ـ
هرگاه قبل از فرا رسيدن يك سال، از پيدا كردن صاحب آن مأيوس شود و يا از اوّل
مأيوس باشد كه صاحب آن را پيدا كند احتياط واجب آن است كه آن مال را از طرف
صاحب اصلى اش به فقير بدهد.
مسأله 2199ـ
هرگاه در يكى از حرمهاى مقدّس، يا مساجد، محلّى براى گمشده ها تعيين شود و مردم
بدانند براى پيدا كردن گمشده خود بايد به آن محل مراجعه كنند و متصدّيان آن محل
مورد اعتماد باشند، كافى است كه گمشده را به محلّ آن تحويل دهد و آنها تا يك
سال بايد آن را نگهدارى كنند و اگر صاحب آن پيدا نشد طبق مسأله بعد عمل نمايند
و اگر در بعضى از شهرها چنين محلّى براى گمشده ها در نظر گرفته شود و مردم از
آن باخبر باشند وظيفه اعلان كردن با سپردن گمشده به آن محل، از دوش مردم
برداشته مى شود.
مسأله 2200ـ
هرگاه تا يك سال اعلان كند و يا در محل اعلان شده نگهدارى شود و صاحب مال پيدا
نشود، پيداكننده مخيّر است يكى از چهار كار را انجام دهد:
1ـ
آن را براى خود بردارد به قصد اين كه هر وقت صاحبش پيدا شد اگر آن مال موجود
نيست، عوض آن را به او بدهد. 2ـ
به صورت امانت براى او نگهدارى كند.
3ـ از
طرف صاحبش صدقه در راه خدا بدهد.
4ـ آن
را به حاكم شرع بسپارد و احتياط مستحب صدقه دادن يا سپردن به حاكم شرع است.
مسأله 2201ـ
هرگاه بعد از يك سال اعلان كردن، صاحب مال پيدا نشود و مال را به عنوان امانت
براى صاحبش نگهدارى كند و مال از بين برود چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى، يا
زياده روى نكرده باشد ضامن نيست، ولى اگر از طرف صاحبش صدقه دهد اگر صاحبش پيدا
شد و به صدقه دادن راضى نشد بايد عوض آن را به او بدهد.
مسأله
2202ـ هر كودك
نابالغى مالى را پيدا كند احتياط واجب آن است كه ولىّ او اعلان نمايد و چنانچه
تا يك سال صاحب آن پيدا نشد مطابق يكى از دستورهاى چهارگانه گذشته، آنچه مطابق
مصلحت كودك است عمل مى نمايد.
مسأله 2203ـ
هرگاه در اثناء سال كه مشغول اعلان كردن است مال از بين برود ضامن نيست، مگر
اين كه در نگهدارى آن كوتاهى يا زياده روى كرده باشد.
مسأله 2204ـ
هرگاه مالى را پيدا كند و به گمان اين كه مال خود اوست بردارد، بعد بفهمد مال
او نيست، نمى تواند آن را در همان جا بيندازد، بلكه بايد مطابق دستورى كه گذشت
تا يك سال اعلان نمايد و اگر با پاى خود آن را تكان دهد اين حكم را ندارد، هر
چند خود اين كار اشكال دارد.
مسأله 2205ـ
بايد درموقع اعلان كردن طورى بگويد كه نشانه هاى آن روشن نشود و اگر كسى آمد و
نشانه هاى آن را داد بطورى كه اطمينان حاصل شد مال اوست بايد به او بدهد، ولى
لازم نيست نشانه هايى را كه بيشتر اوقات صاحب مال هم ملتفت آن نيست بگويد.
مسأله 2206ـ
مالى كه پيدا كرده اگر قيمت آن يك درهم يا بيشتر باشد چنانچه اعلان نكند و آن
را در مسجد يا جاى ديگرى كه محلّ اجتماع مردم است بگذارد و از بين برود، يا
ديگرى آن را بردارد كسى كه آن را در آغاز پيدا كرده است ضامن است.
مسأله 2207ـ
هرگاه مالى پيدا كند كه اگر بماند فاسد مى شود مانند بسيارى از غذاها و ميوه ها
بايد تا مدّتى كه فاسد نمى شود آن را نگه دارد، بعد قيمت كند و خودش آن را مصرف
نمايد يا بفروشد و پولش را نگه دارد و اگر صاحب آن پيدا نشد از طرف او صدقه دهد
و احتياط مستحب آن است كه اگر دسترسى به حاكم شرع دارد از او اجازه بگيرد.
مسأله 2208ـ
هرگاه مالى را كه پيدا كرده موقع وضو گرفتن و نماز خواندن همراه داشته باشد، در
صورتى كه قصدش اين است كه آن را به اين وسيله حفظ كند تا به
دستور شرع درباره آن عمل نمايد اشكالى ندارد.
مسأله 2209ـ
هرگاه كفش كسى را ببرند و كفش ديگرى به جاى آن بگذارند، چنانچه بداند كفشى كه
مانده مال كسى است كه كفش او را برده و اين كار عمداً انجام شده و دسترسى به آن
شخص نيست، مى تواند آن را به جاى كفش خود بردارد و چنانچه دسترسى به حاكم شرع
دارد از او اجازه بگيرد و هرگاه قيمت آن از كفش خودش بيشتر باشد بايد هر وقت
صاحب آن پيدا شد زيادى قيمت را به او بدهد و اگر از پيدا شدن او مأيوس شود
زيادى را از طرف صاحبش صدقه مى دهد، ولى اگر يقين دارد يا احتمال مى دهد كفشى
كه مانده مال كسى نيست كه كفش او را برده، چنانچه از پيدا كردن صاحب آن مأيوس
باشد بايد آن را صدقه دهد.
مسأله 2210ـ
اگر مالى را كه پيدا كرده كمتر از يك درهم ارزش دارد در مسجد يا جاى ديگر
بگذارد و از آن صرف نظر كند اگر كس ديگرى آن را بردارد براى او حلال است.
مسأله 2211ـ
در مواردى كه مال را از طرف صاحب اصلى آن در راه خدا صدقه مى دهند به سيّد يا
غيرسيّد مى توان داد و اگر خودش مستحق باشد خودش نيز مى تواند بردارد.
ذبح و شكار حيوانات
مسأله 2212ـ
اگر حيوان حلال گوشتى را با شرايطى كه بعداً گفته مى شود سر ببرند خوردن گوشت
آن حلال است، خواه اهلى باشد يا وحشى، مگر حيوانى كه انسانى با آن وطى و نزديكى
كرده كه گوشت آن و حتّى گوشت بچه آن حرام است و همچنين حيوانى كه نجاستخوار
شده، مگر اين كه با دستورى كه در شرع معيّن گرديده، آن را غذاى پاك بدهند و پاك
كنند.
مسأله 2213ـ
حيوان حلال گوشت وحشى مانند آهو و بزكوهى و كبك و امثال آن و همچنين حيوان حلال
گوشت اهلى كه بعداً وحشى شده مثل گاو و شتر اهلى كه فرار كرده و وحشى شده، اگر
به و سيله اسلحه (با دستورى كه بعداً گفته مى شود) آن را شكار كنند حلال است،
ولى حيوان حلال گوشت اهلى را اگر شكار كنند حلال نمى شود، همچنين حلال گوشت
وحشى كه به وسيله تربيت كردن اهلى شده است.
احكام ذبح و شكار
حيوانات
مسأله 2214ـ
حيوان حلال گوشت وحشى در صورتى با شكار كردن حلال مى شود كه توانايى بر فرار
داشته باشد، بنابراين بچّه آهو يا بچّه كبك كه نمى تواند فرار كند با شكار كردن
حلال نمى شود.
مسأله 2215ـ
حيوان حلال
گوشتى كه مانند ماهى خون جهنده (روان) ندارد اگر به خودى خود در آب بميرد پاك
است، ولى گوشت آن حرام است.
مسأله 2216ـ
حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده ندارد مانند مار با سر بريدن حلال نمى شود ولى
مرده آن پاك است.
مسأله 2217ـ
سگ و خوك به واسطه سر بريدن و شكار كردن پاك نمى شود و گوشت آنها نيز حرام است
و حيوان حرام گوشتى كه درنده و گوشتخوار است مانند گرگ و پلنگ اگر به دستورى كه
گفته مى شود سرببرند يا با اسلحه شكار كنند پاك است، ولى گوشت آن حلال نمى شود،
همچنين اگر با سگ شكارى آن را شكار كنند.
مسأله 2218ـ
فيل و خرس و بوزينه و موش و حيواناتى كه مانند مار و سوسمار در داخل زمين زندگى
مى كند، هر كدام خون جهنده دارد اگر به خودى خود بميرد نجس است، ولى اگر سر
آنها را ببرند يا آنها را شكار كنند پاك است.
مسأله 2219ـ
اگر از شكم حيوان زنده بچه مرده اى بيرون آيد يا بيرون آورند، گوشت آن حرام
است.
دستور ذبح حيوانات
مسأله 2220ـ
براى سر بريدن حيوان اگر حلقوم و دو رگ بزرگ گردن را بطور كامل ببرند كافى است
ولى احتياط مستحب آن است كه چهار رگ بزرگ يعنى دو رگ بزرگ گردن به اضافه حلقوم
و مرى از پايين برآمدگى گلو بريده شود.
مسأله 2221ـ
اگر بعضى از اين رگها را ببرند و صبر كنند تا حيوان بميرد بعد بقيّه را ببرند
فايده ندارد، بلكه اگر به اين مقدار هم صبر نكنند ولى بطور معمول رگها را پشت
سر هم نبرند اگر چه هنوز حيوان جان داشته باشد اشكال دارد.
مسأله 2222ـ
هرگاه گرگ، گلوى گوسفند را بطورى بكند كه از رگهاى گردن كه بايد موقع ذبح بريده
شود چيزى باقى نماند آن حيوان حرام مى شود. ولى اگر آن رگها سالم باشد در صورتى
كه گوسفند هنوز زنده است و آن را به دستورى كه گفته شد سر ببرند حلال مى باشد.
همچنين هرگاه حيوانى به غير دستور شرعى ذبح شده باشد
پاك است، هر چند خوردن گوشت آن حرام مى باشد، بنابراين پوست و چرم حيواناتى كه
از ممالك غير اسلامى مى آورند در صورتى كه بدانيم از حيوانات ذبح شده است، پاك
است.