آزادی و غرب از دیدگاه امام موسی صدر
در بحثها و پژوهشهای پژوهشگران ارجمندی كه در این جلسه مقالات خود را ارائه دادند، مباحث ارزشمندی مطرح گرديد و من نمی دانم آيا میتوانم با مطالب مختصری كه با اقتباس از كلام امام موسی صدر – اعاده الله الينا- پيرامون همين موضوع يادداشت كردهام، چيزی بر گفتههای ارزشمند آنان بيفزايم يا خير. به هر تقدير، به عنوان تنها پژوهشگر ايرانی ارائه كنندۀ مقاله در اين همايش، اميدوارم دقايقی چند مرا برتابيد و من نيز بتوانم آنچه را به اختصار دربارۀ موضوع آزادی و غرب از ديدگاه امام موسی صدر مهيا كردهام، بازگويم.
چنان كه پژوهشگران محترم نيز اشاره كردند، ابتدا لازم است معنا و مفهوم اصطلاحات كليدی بحث را مشخص نماييم و منظور خود از آنها را بيان كنيم؛ اين كه مراد ما از غرب چيست؟ آيا منطقهای جغرافيايی به نام اروپا يا امريكا يا هر دو آنهاست؟ سپس بايد مشخص كنيم كه از چه منظری به غرب مینگريم؟ از زاويۀ سياستها و استراتژيهايی كه توسط دولتها و حكومتهای غربی به اجرا درآمده؛ يا از منظر آنچه «تمدن غرب» يا «پيشرفت صنعتی و تكنولوژيك» ناميده ميشود؟
ما به عنوان ساكنان منطقه عربی و اسلامی، در قرنهای هجدهم و نوزدهم با توپها و گلولههای ناپلئون كه سواحل مصر را درنورديد و ويران كرد؛ و در ادامه نيز با هجوم جنگجويان كشورهای استعمارگر، به ويژه بريتانيا و فرانسه، با غرب آشنا شدیم . بدين ترتيب اين جلوۀ «غرب»، برای ما جز نابودی، ويرانی، غارت و چپاول منابع و به بردگی كشاندن ملتهامان، چيزی به ارمغان نياورد، از اين رو سرگشته و متحير، در جستجوی علل شكستها و ناكاميهای خود برآمديم و گروهها و هيأتهايی را در قالب دانشجويان و گردشگران به ديار فرنگ روانه كرديم تا شايد بتوانيم عوامل توانايی آنان و علل ضعف خويش را دريابيم.
فرستادگان ما، مدتی را در جهان غرب سپری كردند و پس از بازگشت، آنچه را ديده بودند برای ما بازگفتند؛ به عنوان نمونه، رفاعه طهطاوی – كه از جملۀ فرنگ رفتگان بود – يادآور شد که در نزد غربيان، چيزی به نام « اندوستریا » وجود دارد و ما نيز بدون داشتن آن، نمی توانيم با غرب و جنگاوران غربی رويارويی كنيم.
ديگران نيز از وجود مفاهيمی همچون آزادي، دموكراسي، دولت–ملت (Nation State) و مشاركت مردم در تصميم گيریها از طريق نهادی به نام «پارلمان»، خبر دادند و اين كه در جوامع غربي، اكثريت [حاكم] و اقليت مخالف وجود دارد كه میتوانند از طريق رسانهها و ...، هيات حاكمه را مورد انتقاد قرار دهند... به دنبال آن، در ميان ما – يعنی در دنيای عربی و اسلامی - ، سه رويكرد متفاوت در برابر غرب پديد آمد: گروه نخست، كه ما در ايران آنان را «شيفتگان» ميناميم، كسانی بودند كه تنها راه نجات جوامع ما را، در غربی شدن «از فرق سر تا نوك پا» ميدانستند. سردمداران اين نگرش، پس از سقوط امپراطوری عثمانی با كمك نيروهای استعماری در ايران و تركيه بر سر كار آمدند:
حزب تركيۀ جوان به رهبری كمال پاشا (آتاتورك) در تركيه و حكومت رضاخان پهلوی در ايران، در رأس قدرت قرار گرفتند. بدين ترتيب، روند «تجدّدگرايی اجباری»، با تكيه بر دگرگونی سطحی و ظاهری و بدون هيچ گونه ارتقاء مفهومی و محتوايی، در جوامع آغاز گرديد. سردمداران، مردم را به تغيير لباس و پوشاك واداشتند و استفاده از حجاب و لباسهای سنتی را ممنوع كردند. در ايران، از برگزاری مراسم عاشورا و عزای حسينی (ع) جلوگيری به عمل آمد و در تركيه، روند جدايی دين از حكومت آغاز گرديد و به تدريج به مبارزه با دين اسلام و هر آنچه به نوعی با دين ارتباط دارد، تبديل شد؛ چندان که حتی حروف لاتين را جايگزين رسم الخط عربی نمودند.بدين ترتيب، رويکرد تجدد خواهی و نوگرايی، بر اساس يک فرضيۀ نادرست آغاز گرديد؛ فرضيه ای که در تحليل علل ضعف و انحطاط جوامع ما، دين – به ويژه اسلام – و پايبندی به آن را مقصر ميدانست و زبان به سرزنش دين ميگشود. اين رويکرد، دستکم در کشورهای ايران و ترکيه و برخی از کشورهای جهان عرب بر جوامع سايه افکنده بود.
اما رويکرد دوم که ميتوان آن را رويکرد محافظه کاران و محتاطان ناميد، پذيرش فرهنگ غرب را تهديدی برای فرهنگ، دين و هويت جوامع ميدانست و معتقد بود که بايد با تمام قوا در برابر غرب و تمدن غربی ايستادگی کنيم تا هويت و ويژگيهای فرهنگی و ملی خود را حفظ نماييم. اين قبيل ديدگاههای متحجرانه در اوايل قرن بيستم نيز وجود داشت و بحثها، جدلها و مناقشات بسياری در اينباره انجام شد که نيازی به پرداختن دوباره به آن نمیبينم.
رويکرد سوم که - به تعبير همکار ارجمند – ميتوان آن را رويکرد «ترکيبی» و يا «متعادل» ناميد، در انديشۀ امام موسی صدر و بسياری ديگر از علما و انديشمندان مسلمان تجلی يافت. صاحبان این دیدگاه معتقدند که ما می توانيم ضمن پايبندی به دين و هويت تاريخی خويش، "فيلتر"هايی در برابر نفوذ تمدن غرب قرار دهيم، بدين معنا که هر آنچه را با هويت، ويژگيها و باورهای ما متناسب است، بپذيريم و آنچه را که با اعتقادات و هويت [دينی و ملی] ما تعارض دارد، قبول نکنيم.
پس از پيروزی انقلاب اسلامی ايران در سال 1979م. (1357)، ما نيز بر اساس انديشههای امام خمينی (ره)، اجرای اين روش را آغاز کرديم و با تمام توان به پا خاستيم تا اصالت، فرهنگ و انديشۀ اسلامي، ماهيت و هويت تاريخی خويش را حفظ کنيم و هرآنچه را که ميتواند به روند پيشرفت و توسعۀ جامعۀ اسلامی ما کمک کند، مورد استفاده قرار دهيم و درعين حال، جوانان و افراد جامعه را در برابر تأثير آنچه از جانب غرب به سوی ما میآيد و با اعتقاد و هويت ما سازگاری ندارد، به نوعی «بيمه» کنيم.
اما در خصوص مسألۀ آزادی از ديدگاه امام موسی صدر و بسياری ديگر از علمای مسلمان، به ياد داريم که ايشان در تعريف آزادي، آن را «حق و موهبتی از جانب خداوند» و «آزاد شدن و آزاد کردن ديگران از قيد و بند شهوات» ميدانستند. دکتر وجيه فانوس نيز در بحث خود بدين نکته اشاره کردند و من هم تکرار ميکنم که از ديدگاه امام، آزادی حقيقی عبارت است از آزاد شدن از هواهای نفسانی و آزاد شدن از ديگران، زيرا آن نوع آزادی كه با آزادی ديگران تداخل پيدا ميكند، [نتيجۀ] نفس پرستی و پيروی از هواهای نفسانی است». آزادی، جهاد اکبر است، جهاد و پيکار با نفس خويش و با بيگانه و رها شدن از بند شهوات است.
در اينجا بيش از اين، سخن گفتن دربارۀ اين بعد از معنای آزادی را لازم نميبينم، چرا که دکتر فانوس به تفصيل در اين باره توضيح دادند، از اين رو تنها به ذکر بخشی از کلام امام در مورد معنا و جايگاه آزادی بسنده ميکنم، آنجا که فرمودند: «خداوند متعال انسان را همانند خود، بينا و شنوا آفريده و سپس او را به راه [راست] هدايت فرموده است و انسان ميتواند به اختيار خود، شکرگزار يا ناسپاس باشد. اسلام، جايگاه انسان را بسی بالا برده است و پرستش بتها و ديگر انسانها، و به طور کلی پرستش هر کس و هر چيز جز خدا را بر او حرام کرده و آدمی را فراتر و والاتر از آن ميداند که جز خداوند، کسی را پرستش کند».همچنان که دکتر فانوس نيز از قول امام موسی صدر نقل کردند، «آزادی برترين ابزار برای بهرهوری از نيروهای [وجودي] انسان است و آدمی در جامعهای كه آزاد نباشد، قدرت خدمت ندارد و اگر آزادی نداشته باشد، نمی تواند تمامی نيروهای خويش را به كار گيرد. پس آزادی نشانۀ احترام به كرامت انسانی و خوشگمانی به انسان است، در حالی كه فقدان آزادی نشانۀ بدگمانی به انسان و كاستن از كرامت اوست».
نکتۀ مهمی که در اين ميان بايد مورد توجه قرار گيرد آن است که امام موسی صدر، آزادی را سوغات و هديۀ غرب نمی دانند، زيرا آزادی – در معنای امروزی و جديد آن - در ژرفای انديشۀ اسلامی وجود دارد، بدين معنا که در صدر اسلام، مفاهيمی همچون آزادی عقيده، آزادی بيان و آزادی انتقاد از حاکم در مدينة النبی (ص) وجود داشت و حتی در دوران حکومت خلفای راشدين نيز گردهمايیهايی در مساجد برگزار ميشد و هر يک از مسلمانان ميتوانست از حاکم يا خليفه، پرسش کند و عملکرد او را مورد نقد قرار دهد. اما پس از آن که در دوران اموی و عباسي، خلافت اسلامی به سلطنت تبديل شد، دوران [افول آزادي] و ضعف و انحطاط ما نيز آغاز شد.امام موسی صدر در اشاره به آن دوران ميفرمايند:
«خلفا به درون کاخ ها رفتند و از مردم کناره گيری کردند، خلافت به پادشاهی تبديل شد و حاکم به پادشاه، و بيت المال مسلمين به خزانۀ پادشاه مبدل شد و لشگريان كه بايد مدافع ميهن باشند، به محافظين شخصی او تبديل شدند.
كناره گيری حاكم از مردم، خطر بزرگی است كه جوامع را تهديد ميكند، زيرا در چنين حالتي، حاكم مستقيماً از حال مردم خبر ندارد، شكايت آنان را نميشنود، گمراهان را هدايت نميكند و ناراستيها را اصلاح نمينمايد. چنين حاكمي، در ميان اطرافيان چاپلوس، به بند كشيده ميشود و از آنان كه خطاها و اشتباهاتش را متذكر ميگردند، به دور ميماند و در نتيجه، به انحراف و طغيان و استبداد دچار ميشود. و چنين حالتی را در دوران حكومت امويان و عباسيان شاهد بوديم».حقيقت آن است كه شرق شناسان مغرب زمين، همواره فقدان آزادی در دوران امويان و عباسيان را به ياد ميآورند و بر ما خرده ميگيرند، اما سيرۀ پيامبر اكرم (ص) و خلفای راشدين را فراموش ميكنند. اما انديشمندانی چون امام موسی صدر، در برخورد با مفاهيمی همچون آزادی – كه برخی از ما آن را سوغات غرب ميدانند - ، همواره بازگشت به سرچشمههای اصيل انديشۀ اسلامی و قرآن كريم و سيرۀ پيامبر اكرم (ص) و خلفای راشدين را مورد تاكيد قرار ميدادند.
مفهوم ديگری که در انديشۀ امام موسی صدر قابل توجه است، عبارت است از فرد، نقش فرد در جامعه، تعارض آزاديهای فردی با آزاديهای اجتماعی و منافع جامعه؛ و حد و مرزهای آزادی فردی. ايشان در اين باره ميفرمايند: «جامعۀ مطلوب از نظر اسلام جامعهای است که "فرد" را با تمام ابعاد و ويژگيهای شخصيتی او، محترم میشمارد".وجود زمينۀ خير و شر در نهاد آدمی و کشمکشهای روحی حاصل از گرايش به آزادی و استقلال، تعريف مفهوم "حق" را برای تعيين دامنه و محدودۀ آزادي، اجتناب ناپذير مينمايد، چرا که حق، زيربنای نظام کلی جامعه و تنظيم کنندۀ رابطۀ ميان افراد است.
در بررسی تمدن غرب بايد به ياد داشته باشيم كه امام موسی صدر، ميان آن بخش از تمدن غرب كه در قالب تكنولوژي، پيشرفت، انديشه و فرهنگ تجلی مييافت، با آنچه در سياستها و استراتژی های مخرب، ويرانگر و وحشيانه غرب شاهد هستيم، تفاوت قائل بودند. ايشان عقيده داشتند كه واژۀ «تمدن غرب»، اصطلاحی نادرست است، زيرا تمدن، در واقع «جهاني» و «انساني» است و همۀ ملتها به نوعی در پيدايش تمدن نقش داشته اند، به ويژه مشاركت و نقش مسلمانان در تمدن موجود، كاملا واضح و آشكار است، و به بحث و گفتگو در اين باره نيازی نيست.
از اين رو ايشان در گفتهها و نوشتههای خود، هيچ گاه آنچه را «تمدن غربي» نام دارد، مورد حمله قرار نداد، زيرا تمدن از آن تمامی بشريت است. اما سياستها و استراتژيهای كينه توزانه و مخرّب غربيان، به ويژه در برابر جهان اسلام، ما را بر آن ميدارد كه در برابر آنچه حكومتهای غربی ايجاد كرده و آن را «تمدن غربي» نام نهاده اند، موضع گيری كنيم. اين حكومتهای غربی هستند كه سلاحهای ويرانگر و انديشۀ هجوم و نابودی را ايجاد كرده اند.امام صدر، پيدايش اسرائيل در اين منطقه را نتيجۀ همين نوع از «تمدن» غربی و منافع غرب میدانند كه نوك پيكان هجوم و حملۀ خود را به سوی جوامع عربی و اسلامی نشانه رفته است. همزيستی با اسرائيل قابل تصور نيست و هيچ نوع راه حل مسالمت آميز برای نبرد ميان جوامع عربی و اسلامی ما و اسرائيل، وجود نخواهد داشت. اين است آنچه در انديشۀ امام موسی صدر مورد تاكيد قرار گرفته است. از اين رو، بايد همواره برای رويارويی و نبرد در دفاع از خويش، آماده باشيم، زيرا بر اساس انديشۀ امام ما همواره در حال دفاع در برابر هجوم وحشيانه و ويرانگر غرب قرار داريم. ايشان در اين باره میفرمايند: همۀ ما شرقيان، اعم از مسلمان و مسيحی، قربانی توطئههای كينه توزانه و نژاد پرستانۀ صهيونيزم شده ايم.
تمدن غرب نيز با موضع گيريهای خود، در اين تجاوز شريك است؛ تمدنی كه برای خود آنان، دستاوردها و فوايد مختلف دربرداشته، اما برای ديگران، جز شر و بدبختی مستمر ارمغانی نداشته است.اين گونه است كه ما در برابر اين پديدۀ حيرت انگيز، شگفت زده ميشويم، زيرا ما شرقيان، با برداشت و نگرش خاص خود به مقولۀ تمدن – مطابق با معنای مورد نظر امام صدر -، تمدن را مبتنی بر اصول راستين انسانی و آيين استوار میدانيم، نه به معنای تبعيض ميان انسانها و سيطره و تحقير آنان؛ و نه به معنای نژادپرستی و تحريف حقايق و «تمدن» و «حقوق بشر» ناميدن آن!و دست آخر اين كه، منظور امام موسی صدر از تعبير «غرب» و «تمدن غربی» چه بود؟
امام صدر نيز همچون بسياری ديگر، به اروپا سفر كرد. ما سخنرانيهای امام را در اوج فعاليتهای ايشان در لبنان، در دهههای پنجاه، شصت و اوايل دهۀ هفتاد ميلادی به ياد داريم. ايشان، به گونه ای دربارۀ غرب سخن ميگفتند كه گويی منظور ايشان از غرب، تنها «اروپا»ست، زيرا پيش از عقب نشينی بريتانيا از شرق سوﺋز، امريكا در جهان غرب نقشی نداشت. تمدن فرنگ، يك تمدن اروپايی بود و در واقع اروپا بود كه به سوی منطقۀ عربی و اسلامی، حركت خزنده ای را آغاز كرد.
امام درباره اروپا میفرمايد: «سفر به اروپا در ذهن من تاثيرات مثبت و منفی زيادی برجا نهاد و ای كاش اين فرصت برای ديگران نيز فراهم شود، زيرا اروپا، با همۀ خير و شر موجود در آن، در واقع تصوير آيندۀ سرزمينهای ماست و اگر ما به عنوان حاملان امانت الهي، غرب را بشناسيم، ميتوانيم برنامه ريزی بهتری داشته باشيم و راهكارهای صحيح را برای خود ترسيم كنيم و آن گاه خواهيم توانست در برابر خطرات حركت خزندۀ غرب، بايستيم». بدين ترتيب، ايشان بر شناخت «غرب» تاكيد داشتند. اما در جوامع ما، تنها عدۀ اندكی غرب و انديشه غربی را میشناسند و میتوانند تحليل درستی از جوامع غربی ارائه كنند.
آقای نجيب جمال الدين، كه در سفر اروپا همراه امام بود، در كتاب «الشيعه علی المتفرق» (شيعه بر سر دوراهي) در اين باره مينويسد: «در سفر به اروپا، شناخت و اطلاعات سيد (امام صدر) افزايش يافت و مسئوليت او افزون شد. همچنين پس از سفر به اروپا، صلابت امام و توانايی او در حل مشكلات و مسائل نوظهور، افزايش يافت و راهكارهايی را به ما عرضه داشت كه ضمن ايجاد رضايت در مردم، كرامت و آموزههای دينی را نيز حفظ نمايد و به جای برخورد و مقابله با روند تمدن، با آن همگام شود و آن را به سوی كسب رضايت خداوند هدايت كند». و اين است رويكرد «تركيبی» - اگر تعبير صحيحی باشد– در انديشۀ امام موسی صدر، كه ميان سنت و مدرنيسم يا نوگرايی مبتنی بر تمدن غرب، هماهنگی ايجاد میكند.
چه باید کرد ؟
بيترديد، بررسی سيره و عملكرد امام موسی صدر در لبنان، برنامه کامل و همه جانبۀ ايشان را بر ما آشكار ميگرداند و اين خود نيازمند پژوهشی جداگانه است. اما در بيان اصول كلی این برنامه ، بخشی از بيانيهای را كه ايشان پس از جنگ ژوئن 1967 صادر نموده و در آن، راهكارهايی را برای حفظ هويت و ماهيت جامعۀ خويش در برابر حركت خزندۀ غرب پيشنهاد كردند، بازگو مينمايم. ايشان در آن بيانيه فرمودند: « در برابر اين حوادث، بر ما لازم است كه با اتخاذ موضعی تاريخی، با همۀ امكانات و توان خود در راه حفظ شرافت، هويت و آيندۀ سرزمين و ملت و فرزندان خويش بكوشيم، نقش تاريخی خود را ايفا كنيم و بار امانتی را كه بر عهدۀ ما نهاده شده، بر دوش کشيم».ايشان، در ابتدا توجه به خطر بزرگی كه در حال و آينده ما را تهديد ميكند، يادآور شده اند و سپس روی احیای اعتماد به نفس تأکید میكنند تا با يادآوری اصالت و هويت خويش، از بند استعمار فكری – كه از استعمار مادی خطرناكتر است – رها شويم و در اين راه لازم است با يكديگر متحد گرديم و قبل از هرچیز باید به خداوند – و فقط به او و نه به غیر او – تکیه کنیم .
در پايان، اجازه ميخواهم كه كلام خود را با بيان احساسی كه از نخستين ديدار با امام موسی صدر در قلبم برجا مانده، خاتمه دهم:
ای امام و مولای من!
هيچگاه آن لحظه از آن روز تابستان سال 1976 را از ياد نخواهم برد؛ روزی كه آرزويم برای ديدار رو در رو با تو، تحقق يافت... پس از انتظاری طولاني، ديدمت که به سوی من می آمدی ... اما من.. بيحرکت بر جای مانده بودم و از هيبت و صلابت تو، گويی توان حرکت نداشتم و نمی توانستم کلامی بر زبان آورم، که آنچه را می ديدم، باور نمی کردم... اما تو خود، مرا با لبخندی آکنده از مهر و عطوفت، رهانيدي؛ .. به خود جرأت دادم و پيش آمدم تا لبهای تبدارم را بر دست و پيشانيات نهم و بر آنها بوسه زنم، در حالی که بیتی از قصیده فرزدق را که در وصف جد بزرگوارت علی بن حسين (ع) سروده، تکرار می کردم، آنجا که می گويد:
«... هيبتش، ديدگان را فرو می بندد.. و کسی جز با مشاهده لبخندش، لب به سخن نمی گشايد..»
اما .. مولای من ! افسوس که چه زود ما را تنها گذاردی و آنگاه که بيش از هر زمان نيازمند حضورت بوديم، رفتي... و ما نبودنت را چه زود حس کرديم..
چه بسا لياقت نداشتيم که بزرگ مردی همچون تو را در ميان خود داشته باشيم. شايد قدر تو را ندانسته؛ و آنچنان که بايد، تو را نشناخته بوديم...
ما که در سايۀ عبای مبارک تو و بر راه استوار تو، آرامش خیال یافته بوديم، ناگهان جای خاليات را حس کرديم و تو، رفتی و ما را در معرض فتنهها و در برابر تند باد حوادث تنها گذاردي.
آري.. ما در معرض آزمون و امتحان قرار گرفته بوديم، پس بر آن شديم که هرگز نوميد نگرديم. در فراق تو،یعقوب وار، حزن و اندوه خود را با خداوند باز گفتيم و به درگاه او شکايت برديم، که به لطف و کرم پروردگار، اميدها داريم.
.. می دانيم که تو از همۀ ما بسی بزرگتر بودي. و ميدانيم که تو، ذخيرۀ بزرگ الهی هستی و سرانجام روزی خداوند تو را برای انجام وظيفهای فراتر از تشيع و بزرگتر از ايران و لبنان، آشکار خواهد کرد.
ما يقين داريم که دير يا زور، تو باز خواهی گشت...
اما.. مولای من! دوری ات بس طولانی شده و ما روز و شب می پرسيم: .. چه وقت به سرچشمۀ جوشان برکات وجودت وارد می شويم و سيراب میگرديم؟ چه وقت از زلال حضور تو بهره می بريم، که تشنگی اشتياقمان بس به درازا کشيده. کِی فرا می رسد آن زمان که در پگاه و شامگاه، به حضورت رسيم و ديده روشن داريم؟
.. و آنگاه که به حضورت شرفياب گرديم، همچون برادران يوسف اينگونه عذر میطلبيم: ( تالله لقد آثرک الله علينا و ان کنّا خاطئين)؛ «به خدا که پرودگار، تو را برگزيد و ما را وانهاد، که ما خطاکارانيم».
و بيترديد، تو نيز با آن لبخند هميشگي،چون يوسف، برادران را خواهی گفت: (لا تثريب عليکم اليوم يغفر الله لکم و هم ارحم الراحمين)؛ «شما را پيگردی نيست. خدای بيامرزدتان، که او رحمکنندهترين رحمتگران است».سخنرانی آقای دکتر محمد علی مهتدی؛
کارشناس سیاسی؛نهمین همایش کلمه سواء
بیروت ، آذر 1383