ناگفته هايي از زندگي و شهادت «عماد مغنيه»
آنچه در پي ميآيد گوشههايي از مصاحبهاي است كه «اسامه العيسه»، خبرنگار پايگاه خبري «ايلاف»، در شهر بيتالمقدس با «يوسف الشرقاوي»، از كارشناسان نظامي فلسطيني و كسي كه از نزديك حاج عماد را ميشناخت، انجام داده است.
آنچه در اين مصاحبه آمده به آن دليل متفاوت است كه بر خلاف بعضي از رسانههاي معلومالحال عرب مانند الشرقالاوسط، الحيات، روزنامههاي كويتي و سعودي، و شبكه ي تلويزيوني العربيه وابسته به عربستان، چهرهاي نزديك بهحقيقت از اين شهيد بزرگوار، كه دو برادرش را هم در راه مقاومت از دست داده است، ارائه ميدهد؛ چراكه كسي نميتواند تمام حقيقت را در مورد او بر زبان براند.*جوان استراتژيست
**چه زماني با عماد مغنيه آشنا شديد؟
-سال 1981 او جواني متدين و شجاع بود و در جنبش فتح عضويت داشت.
**مغنيه چگونه جايگاهش را ميان مبارزان كسب كرد؟
-نام عماد با دو عمليات مهم در آن زمان پيوند خورده بود: اول عملياتي كه احمد قصير انجام داد و به انهدام مقر فرماندهي ارتش اسرائيل در شهر صور منجر شد. اهميت اين عمليات زماني آشكار ميشود كه بدانيم نيروهاي رزمنده ي فلسطيني در برابر تهاجم ارتش اسرائيل مجبور بهفرار شده بودند. عمليات دوم به انهدام دو تانك اسرائيلي در منطقه الخلده بازميگشت. اين دو عمليات در سرنوشت مقاومت و آينده آن در لبنان تأثير بارزي داشت.
** در اين دوره آيا او ارتباطي با حركت فتح داشت؟
-ميتوانم بگويم او در فتح، طراح بود، ولي با آن ارتباطي سازماني نداشت. در آن زمان سلاح فقط در دست فتح بود و عماد جواني بود كه داراي افكار استراتژيك و به دنبال موقعيت بود. او و دوستانش مانند شيخ راغب حرب درصدد بودند بر منطقي نبطيه مستولي شوند. آنها از همين منطقه، بهويژه از شهر جبشيت، كار بنيانگذاري حزبالله را آغاز كردند و آنجا را پايگاه خود قرار دادند و فعاليت نمودند.
** نقش مغنيه به صورت مشخص در اين مساله چه بود؟
-مغنيه يكي از شاگردان علامه محمدحسين فضلالله، پدر معنوي حزبالله بود و از همين طريق هم با راغب حرب و عبدالكريم عبيد آشنا شد. آنها با هم طرح كنترل نبطيه را كشيدند. نبطيه نقطه اتصال نوار شرقي و مركزي در جنوب لبنان بود. بعدها در سال 1989 بر همه آشكار شد كه او داراي چه فكر راهبردي است؛ هنگامي كه او تصميم گرفت ضاحيه در جنوب بيروت را به صيدا وصل كند ــ جايي كه به نظر من انبارهاي سلاح حزبالله در آن قرار داشت ــ عماد بر صيدا تمركز كرده بود.
** هدف از اين كار چه بود؟
-قصد عماد و دوستانش از همان ابتدا تمركز بر جنوب بود. آنها ميخواستند نقطه تماس با اسرائيليها را در كنترل خود داشته باشند و از همين مسير هم، راه شهرك العبره به اقليمالتفاح و پس از آن نبطيه را كنترل كنند. اين چيزي نبود كه به آساني به دست بيايد، آنها جنگيدند؛ حتي از كفرشوبا شروع كردند و به كفر ملكي ــ جرجوع ــ عرب صليب و بالاخره نبطيه رسيدند.
** اين نكات را هنگامي كه پيش او بوديد به شما گفت؟
-نه، او هيچ وقت به صورت مستقيم دراين باره سخن نميگفت، ولي رفتار و تلاشهايش در ميدان جنگ نشان ميداد دنبال چيست.
** صفات شخصياش را چگونه توصيف ميكنيد؟
-عماد در ميدان جنگ بهشدت متعصب و سختگير بود، ولي درواقع، او راهنماي تمامعياري بود كه بهخوبي ميدانست چگونه بايد طرحهاي جنگي را اجرا كند.
** بر چه اساسي طرحهاي جنگياش را اينگونه ارزيابي ميكنيد؟
-هنگامي كه اسرائيل جنوب لبنان را اشغال كرد، در برابر آنها عملياتهاي بزرگي نميشد، و آنچه انجام ميشد قابل قبول بود؛ مانند جنگ جاده خلده ــ صور؛ وي در اين جنگ روشي را انتخاب كرد كه به روش هوشيمينه، رهبر ويتناميها، معروف بود. در اين درگيري مقاومت ضربات سختي را به نيروهاي اسرائيلي وارد آورد. ما ميدانستيم كه هدف اسرائيليها از اين حمله جلوگيري از شليك موشكهاي كاتيوشا به سمت شهركهاي يهودينشين در شمال فلسطين است؛ عماد مغنيه هم اين موشكها را در جنوب ذخيره كرده بود تا به اين ترتيب بتواند اين شهركها را هدف قرار دهد.
** آيا در آن درگيري با فلسطينيها همكاري ميكرد؟
-بله، مبارزان باقيماندة فلسطينيها و دوستان حاج عماد با هم همكاري ميكردند. البته لازم است يادآوري كنم كه او بهشدت مخالف محاصري اردوگاههاي آوارگان فلسطيني توسط جنبش امل بود.
*روزگاري در مغدوشه
** درباري مغدوشه چه چيزي را به ياد ميآوريد؟
-در اينجا بايد به نبرد مغدوشه اشاره كنم. مغدوشه نام تپهاي بلند و با موقعيت بسيار عالي بود مشرف بر عينالحلوه. نيروهاي سازمان آزاديبخش فلسطين توانستند از اشغال اين تپه توسط نيروهاي جنبش امل در سال 1986 جلوگيري كنند؛ در آن روزها مغنيه متوجه مغدوشه و زبداريا شده بود و هدفش هم جلوگيري از درگيري ميان نيروهاي ما و جنبش امل با انتشار نيروهاي حزبالله به عنوان نيروي حايل بين دو طرف بود تأكيد ميكنم كه اين موضعگيري عماد مغنيه بسيار مثبت بود. و از مواضع دوستان و ياران او در حزبالله، مانند عبدالهادي حماده، نيز ياد ميكنم كه مانند او فكر ميكردند. او و دوستانش ميدانستند كه بايد در آن گيرودار افرادشان را جمع كنند و از ما سبقت بگيرند. آن زمان به ايمان آنها پي بردم؛ هر چند در آن دوره عدهاي از اعضاي معروف حزبالله اين اقدام را ريسك ميدانستند، اين را علني نكردند.
**برنامهها و طرحهاي مثبتي كه عماد مغنيه و دوستانش در مورد محاصري اردوگاههاي فلسطيني از طرف جنبش امل اتخاذ كردند، شامل چه مواردي بود؟
-برنامههاي مغنيه و دوستانش دراينباره موارد بسياري را دربرميگيرد؛ مانند ايجاد تسهيلات براي ورود فرستادههاي جمهوري اسلامي ايران كه براي ميانجيگري به اردوگاه محاصره شدي الرشيديه آمده بودند. مغنيه همچنين كاملاً مخالف موضعگيري داود داود، از رهبران جنبش امل بود كه سرسختانه به محاصره و سقوط اين اردوگاه اعتقاد داشت. همچنين او با هيثم جمعه هم به مخالفت برخاست كه در مورد اردوگاه شتيلا و برجالبراجنه در بيروت چنين ديدگاهي داشت.
** آيا مواضع او در اين باره فقط مربوط به محاصري اردوگاههاي آوارگان بود؟
-عماد آنها را دستگير ميكرد؛ به ويژه كساني را كه با اسرائيليها در جنوب همكاري ميكردند. وي به آنها لقب گردانهاي توبه داده بود و آنها را به جنبش امل ملحق ميكرد. او نبرد اردوگاهها را جنگ ظالمانهاي عليه اردوگاههاي فلسطينيها ميدانست كه به هيچ عنوان سودي نخواهد داشت.
** اما برخلاف صحبتهاي شما ميان رزمندگان سازمان آزاديبخش و مغنيه اختلاف افتاد؟
-اين امر در سال 1991 رخ داد و جنگ تأسفباري بود. نيروهاي سازمان آزاديبخش مأموريت داشتند بر اساس دستورات رهبري در تونس از رسيدن حزبالله به اقليمالتفاح جلوگيري كنند. پشت پرده هم دست سكولارهاي لبناني در كار بود كه اين تلقينات را به كادر رهبري سازمان كرده و آنها را از جنگ قومي و قبيلهاي حزبالله ترسانده بودند. من عيناً ميديدم كه اين خطر عليه جنبش ملّي لبنان، كه مقاومت را آغاز كرده بود، در حال شكلگيري است. اختلاف با حزبالله از زماني آغاز شد كه ارتش آنتوان لحد به سوي روستاي بصليا در جنوب لبنان عقبنشيني كرد و به عبارتي دروازههاي اقليمالتفاح به سمت جرجوع و عربصاليم باز شد. مداخلي فلسطينيها به نفع جنبش امل بود؛ چراكه سازمان آزاديبخش حضور خود در لبنان را عامل توازن در ميان قبايل و طوايف لبناني ارزيابي ميكرد و اين تدبيري بود كه آنها ميخواستند پيش از برگزاري كنفرانس مادريد به عنوان يكي از برگهاي برنده در اختيار داشته باشند.
** ميتوانيد برخي از نيروهاي لبناني را كه به نفع عرفات بر ضد حزبالله وارد جنگ شدند، نام ببريد؟
-دراينباره ميتوان به جورج حاوي، رهبر حزب كمونيست لبنان، و محسن ابراهيم، از رهبران حزب كمونسيتي كار، اشاره كرد كه هر دو روابط بسيار خوب و همهجانبهاي با ياسر عرفات داشتند.
*جنگ درميگيرد
** آيا درخواست رهبري در تونس را پاسخ داديد؟
-با عماد مغنيه كه رهبري گروههاي حزبالله را بر عهده داشت، در آن دوره ملاقات كردم (همان روزها رزمندگان مقاومت فلسطيني در بيتالمقدس عملياتي انجام داده بودند) او به من روكرد و گفت: از شما ميخواهم تمام تلاش و كارتان را بر اينگونه عملياتها متمركز كنيد و ما را به حال خود بگذاريد. هدف شماها قدس است و هدف ما هم همين است. جنبش امل نيز درحال حاضر ميكوشد كه سپري انساني در مقابل ما قرار دهد تا نتوانيم خود را به مرزها برسانيم.
** ديدگاه شما در آن موقع چه بود؟
-اين سخنان را با امانتداري به ياسر عرفات منتقل كردم و او را از مواجهه با حزبالله بر حذر داشتم، اما عرفات قانع نشد و نيروهاي سازمان به جنبش امل پيوست كه با سوريها (به رهبري عبدالحليم خدام) متحد بود. تمام تلاشهاي مغنيه براي جلوگيري از درگيري به جايي ختم نشد و در اين كار توفيقي نيافت. او با تلخي به من گفت: حالا خود را امتحان كنيد.
** و جنگ درگرفت؟
-بله، جنگ در كفرملكي ميان ما و حزبالله درگرفت. ما فقط در سه ساعت 137 تن از نيروهاي خود را از دست داديم و بعد از سه روز اين واقعه به شكل بسيار تلخي پايان يافت. در اين جنگ هيچ يك از مواضع حزبالله سقوط نكرد. از واديالليمون به سوي القريه تا كفرملكي كه كليد جرجوع، عربصليم و النبطيه بود، رزمندگان حزبالله با فرماندهي عماد مغنيه با شجاعت و كاملاً حرفهاي جنگيدند.
** آيا بعد از درگيري بار ديگر مغنيه را ديدي؟
-بله؛ كمي پس از آن هنگامي كه تعدادي از جوانان ما در دست او اسير بودند، نزدش رفتم و از او خواستم آنها را آزاد كند. او هم ترديد نكرد و همي آنها را فوراً آزاد كرد و به من گفت: شما با ما دشمني كرديد، اما هدف ما جنگ با اسرائيل بود نه شما.
** جنگ چگونه پايان يافت؟
-مغنيه توانست بر كفرملكي استيلا پيدا كند و همراه دوستانش هيمني امل را درهم بشكند.
** ويژگيهاي مغنيه در جايگاه رهبري نظامي چه بود؟
-او به روحيي همراهانش ايمان داشت، ديكتاتور نبود و بهرغم آنكه در رأس هرم فرماندهي بود، به رهبري گروهي باور داشت. توانسته بود اطمينان افسراني را كه در جنوب كار ميكردند به دست آورد و هر دستوري كه ميداد فوراً اجرا ميشد.
** آيا بار ديگر هم او را ملاقات كردي؟
-دوبار در شهرك عبره او را ديدم و براي سومين بار هم در التقيقته در صور؛ يعني هنگامي كه تلاش ميكرد ديگر در ملأ عام ظاهر نشود (سالهاي 1992 و 1993).
** به نظر شما چرا تلاش ميكرد ديگر در ملأ عام ظاهر نشود؟
-مغنيه و دوستانش آماده ميشدند تا پايگاههاي خود را در جنوب مستقر سازند و به همين علت به پنهانكاري نياز داشتند.
** در آخرين ملاقاتي كه داشتيد، بين شما چه گذشت؟
-آن هنگام او را در صور و در منطقهاي بهنام كفرا ديدم، اسرائيليها تلاش ميكردند جاده را به سمت كفرا در ميان بارش برف قطع كنند، مغنيه به نيروهايش دستور مقاومت داد و اسرائيليها نتوانستد از اين جاده عبور كنند.*ترجمه: كريم جعفري
«يوسف الشرقاوي»