اگر تاريخ تكرار شود و ايران برود، جهان اسلام رفته است‏

If History repeats itself, As goes Iran, so will go the Muslim world

در تحليل نيروهاى موجود در عالم، مسلما دو قدرت اصلى و محورى را بيشتر نمى‏توان يافت. اول، تمدن مادى و جهان غرب، و بعد جهان اسلام. محور بقاى هر كدام از اين تمدن‏ها، گسترش يافتن و تسلط بر تمدن رقيب و بر كل جهان است، يعنى تمدن غرب ذاتا براى حفظ و بقاى خود چاره‏اى جز سعى در به زير سلطه آوردن جهان اسلام ندارد كه البته از طرق مختلف اين كار را دنبال مى‏كند. بحث در لوازم و ابزار و راههاى بقاى تمدن اسلامى را به وقت ديگرى موكول مى‏كنيم، اما آنچه كه بنابر دلايل متعدد قابل اثبات است، آن است كه در هر تمدن و قدرت اثر كننده در عالم، مسلما يك محور و اصل وجود دارد كه شدت روحى و قوت عمل او محور حركت بقيه اعضاى آن تمدن و نيروى تهاجم كننده است. همان طور كه در تحليل كلان جهان خلقت و رويارويى نيروهاى متعدد خير و شر به طور قطع بايد تنها قائل به درگيرى بين دو محور اصلى بود كه هر كدام از آن‏ها يك امت و جامعه و قواى عظيمى را با خود به همراه دارند. درگيرى جبهه حق و باطل، درگيرى پيامبر اسلام‏صلوات‏الله‏عليه است با شيطان، و بقيه، پيرو اين دو جبهه هستند.

در مسايل عينى سياسى، متأسفانه حتى بعد از دوران پر بركت حيات حضرت امام‏قدس سره كه مؤلفه‏هاى اصلى تحليل مسايل جهانى را به كرات به جوامع اسلامى گوشزد كردند. هنوز هم با شدت فراوان و عمدتا با غرض و نه از روى غفلت - كه البته ممكن است ناشى از ترس و لذت‏جويى و مانند آن باشد - متأسفانه مؤلفه‏هاى محورى در تحليل مسائل جهانى حتى در بين بعضى از نيروهاى متدين مسؤول نظام نيز در نظر گرفته نمى‏شود.

از يك سو به طرق مختلف سعى در اين دارند كه ثابت كنند كه مثلاً به دليل آن كه ابزار تبليغاتى جهانى در دست شيعيان نيست يا هنوز از صنعت و تكنولوژى مدرن به نحو تام و كامل برخوردار نشده‏اند، پس اثرگذارى بيانى و معنوى و بلكه مهم‏تر از آن، اثرگذارى عينى آن‏ها بر قدرت‏هاى موجود در عالم محدود و نزديك به صفر است.

از سوى ديگر، به طرق مختلف و بنابر دلايل متعدد كه عمده آن‏ها ناشى از حب دنياست، در تلاشند كه نشان دهند اولا مسايل ايدئولوژيك و در رأس آن، عقايد مبتنى بر مذاهب الهى در برخوردهاى سياسى جهان غرب مؤثر نيست و تلاش مى‏كنند تمام رفتارهاى جهان غرب را بإ؛

پارامترهاى سكولار كه متأسفانه خودشان بيش از غربى‏ها به آن معتقد شده‏اند، تحليل نمايند. اين‏ها همان نادان‏هايى هستند كه اگر سال 61 هجرى هم بودند، حادثه عظيم عاشورا را به جنگ براى قدرت و حكومت مادى تحليل مى‏كردند. در مصداق عينى و امروزى آن، تمام تلاش خود را به كار بسته‏اند تا ثابت كنند در تهديدات و رفتارهاى بين المللى امريكا، ايران و اعتقادات عميق و انقلابى تشيع، محوريت ندارد. همه تلاششان اين است كه نشان دهند كه مثلاً اگر برخى از خواسته‏هاى سياسى آمريكا برآورده شود، اين‏ها كارى به ايران ندارند.

آيا اين‏ها با گذشت 20 سال از انقلاب هنوز هم نمى‏فهمند جهان غرب و حكومت شيطان، محورش آمريكاست و جهان اسلام و حكومت توحيدى، محورش ايران است؟! هنوز هم تمام دستگاههاى خبرى خودشان را به كار مى‏اندازند تا يك خبرى را پيدا كنند كه مثلاً نشان دهد محور رفتارهاى آمريكا در عالم مسايل سياسى و جغرافيايى و مانند آن است. خودشان را به قصد به خواب مى‏زنند و نگرانند از آن‏كه افشا شود كه درگيرى آمريكا با ارزش‏ها و عقايد راستين اسلامى و با رهبرى ايران در جهان اسلام است.

يكى از نمونه هاى عينى براى اثبات محوريت ايران در برنامه‏ريزى‏هاى بين‏المللى آمريكا و اعتقاد آمريكا به اين كه ايران دشمن شماره يك اوست، مقاله مهم يكى از مأموران پرسابقه و عاليرتبه سازمان جاسوسى سيا و از مسؤولين وزارت خارجه آمريكا و از مشاورين عاليرتبه سياسى آمريكاست كه در مسايل جهان اسلام و ايران تخصص دارد. «روئل مارك گريكت» (Reuel Marc Gerecht)(1) در مقاله‏اى كه در 5 آگوست 2002 (14 مرداد 1381)با عنوان «تغيير نظام سياسى ايران»(2)در انستيتو «اينترپرايس» آمريكا كه مخصوص مطالعات سياسى است(2) به چاپ رساند، مطالب مهمى درباره تحولات اخير جهان و نحوه برخورد آمريكا با ايران آورده است. او اول در تحليل قدرت هاى موجود در خاورميانه به صراحت مى‏گويد: «در گذشته ايران به خاطر سابقه تاريخى خود جزء كشورهاى مهم خاورميانه بوده است و بعد از انقلاب آيت الله خمينى در سال 1979 ميلادى به مهم‏ترين كشور در ميان مسلمانان خاورميانه تبديل گشته است»، بعد در ادامه با تأييد سخنرانى معروف بوش كه از ايران به عنوان محور شرارت نام برده است تأكيد مى‏كند كه «دولت بوش به دنبال مبارزه با ظلم و ستم در درون ايران است.»

در ادامه به تحليل از اوضاع داخلى ايران مى‏پردازد و در بين صحبت‏هاى خود كه فى‏الجمله همان مباحث مربوط به اصلاح‏طلبان و نقش آن‏ها در ايران است، به صراحت به چند نكته مهم درباره مقصود خود از اصلاح‏طلبى و ضرورت پيروزى آن‏ها در ايران اشاره مى كند و آن اين‏كه تأكيد مى كند «اكثريت جمعيت ايران زير 20 سال سن دارند و عمدتا خسته و ناراحت و از نظر مسائل جنسى محروم هستند و وعده‏هاى رئيس جمهور ايران در مورد آزادى به تحقق نپيوسته است» و ادامه مى دهد «در ايران مسايل آزاردهنده‏اى وجود دارند كه عبارتند از رعايت نشدن حقوق زنان، آزار معتقدان به بهائيت و يهوديان واجراى حكم سنگسار و فتواى قتل سلمان رشدى» و با اين تحليل از اوضاع ايران، نتيجه مى گيرد كه مشكلات اصلى در ايران مسايل آرمانى و اعتقادى است و از سوى ديگر وضعيت مطلوبى براى آمريكا به وجود آمده است كه خود به صراحت نشان مى دهد كه آمريكايى‏ها دنبال اجراى چه اصلاحاتى در ايران هستند. در ادامه به تحليل بسيار عجيبى از وضعيت مقبوليت آمريكا در خاورميانه بعد از حوادث يازده سپتامبر اشاره مى‏كند و به عبارتى محورهاى اصلى تحليل دولتمردان آمريكا را از وضعيت خاورميانه نشان مى‏دهد. او مى‏گويد: «تصميم اخير بوش براى فاصله گرفتن از آرزوهاى خيال پردازانه در به كارگيرى روحانيون ميانه‏رو پشت سر خاتمى، قدر و منزلت آمريكا را در ايران بالا برده است.

اين موضع بوش موفقيتى مهم براى او و مهم‏تر براى مردم ايران كه خواهان تغيير سياسى ايران هستند بود. درست برخلاف حرفهايى كه CNN يا برخى روزنامه ها مى زنند، موقعيت آمريكا در خاورميانه و به خصوص ايران، پس از يازده سپتامبر تقويت شده است. جنگ بين اسرائيل و فلسطين، هيبت و عظمت آمريكا را در منطقه بالا برده‏است. اسرائيل و متحدان آمريكايى‏اش با اشغال دوباره كرانه باخترى رود اردن، نقش اصلى را در آينده مناسبات اسرائيل و فلسطين به دست آورده‏اند. تصميم بوش براى ناديده گرفتن عرفات و توجه دوباره واشنگتن به جنگ با عراق همراه با عمليات‏هاى شديدتر نظامى آريل شارون، نقش عرفات را كاهش داده و تأثير مستقيم مصر و عربستان را بر سياست خارجى آمريكا كمتر كرده است. بوش با سخنرانى محور شرارت و دكترين جديد خود در زمينه پيش‏دستى در جنگ، وزنه را در منطقه به‏نفع آمريكا تغيير داده و دشمنان آمريكا را در حالت دفاعى قرار داده است.»

اين مطالب نشان‏دهنده نحوه‏نگرش سياستمداران آمريكا به تحولات موجود در عالم است كه مبناى رفتارهاى بعدى آنها قرار مى گيرد.(4)

در نهايت راهكار پيشنهادى خود براى چگونگى رفتار با جمهورى اسلامى ايران را بيان مى كند. او در اين مسأله با توجه به مسايل مربوط به عراق تأكيد مى كند: «بهترين راه براى آمريكا اين است كه توپ را به زمين ايران بيندازد و اين از طريق حمله به عراق امكان پذير است. چرا كه پس از حمله آمريكا به عراق دو احتمال وجود دارد: اول آن كه با حضور نظاميان آمريكا در نزديكى ايران آشوب‏ها و شورش‏هاى همزمان در شهرهاى مختلف ايران به وجود خواهد آمد(يا بهتر است بگوييم بايد اين شورش‏ها به وجود بيايد) به‏خصوص در شهرهايى كه از قلمرو كنترل حكومت دور هستند كه اين خود باعث اقدام ارتش و سپاه پاسداران خواهد شد و با توجه به هراس نظام مذهبى ايران از تظاهرات بزرگ خيابانى، مسايل جالبى پيش خواهد آمد. (كه عمل بعدى آمريكايى‏ها را مشخص خواهد كرد)؛ اما احتمال دوم آن است كه اگر اين‏گونه نشود، به طور قطع با تشكيل حكومت دموكراتيك در عراق، شيعيان عراق در رفت و آمد با شيعيان ايران، اوضاع مطلوب عراق را تشريح خواهند كرد و از آن به بعد است كه دولت بوش از هر گونه تظاهرات در خيابان هاى ايران حمايت خواهد نمود. از همين جهت است كه دولت آمريكا چون احتمال مى‏دهد وقتى تهران بفهمد كه بوش كاملا براى تشكيل دموكراسى در عراق مصمم است، حتما در امور عراق دخالت خواهد كرد، خود را از هم‏اكنون براى برخوردهاى بعدى ايران آماده كرده است.»(شايد براى همين است كه دولتمردان آمريكا سعى مى كنند در انظار بين المللى وجود اختلاف در آمريكا در مورد مسايل عراق را تبليغ كنند و از بيان قطعى در مورد استراتژى خودشان در عراق طفره مى روند، تا مخالفان اصلى آن ها مثل ايران نتوانند از اقدامات بعدى آمريكا پيش گيرى كنند)

او بعد از اين ارائه راهكار عملى براى دولت آمريكا، به صراحت تأكيد مى‏كند كه «بايد آمريكا تمام تلاش خود را به كار بندد و با تبليغات وسيع، آمريكا و تمدن غرب را بسيار خوب و موجه در نزد ايرانيان نشان دهد.» و در آخر تأكيد مى‏كند «اگر تاريخ تكرار شود و اگر ايران از بين برود جهان اسلام از بين خواهد رفت.»

 


پى‏نوشت:

1. روئل مارك گريكت كه مقالات و سخنرانى‏هاى وى در نشريات معروف آمريكايى از جمله فارين افرز، نيويورك تايمز، وال استريت ژورنال و شبكه هاى ,NBC ,BBC CNN و مانند آن منتشر مى شود، داراى مدرك كارشناسى در رشته تاريخ اسلام از دانشگاه پرينستون آمريكا و مدرك كارشناسى‏ارشد در رشته تاريخ از دانشگاه جان هاپكينز است. زمينه تحقيقات و تخصص او در مسايل ايران، خاورميانه، افغانستان، آسياى مركزى، مسايل جاسوسى و تروريسم است. او به مدت 10 سال كارشناس مسايل خاورميانه در سازمان سيا و مسؤول امور سياسى و كنسولى وزارت خارجه آمريكا تا سال 1994 بوده است. همچنين مشاور شبكه CBS در امور افغانستان و مشاور ارزيابى خطرات خاورميانه و آسياى مركزى براى شركت وال سينگهام و يكى از مديران پروژه قرن آمريكايى جديد در سال 2001 است. كتاب معروف او به نام «شناختن دشمن تو: سفر يك جاسوس به ايران انقلابى»، در سال 1997 به چاپ رسيده است.
2. Regime Change in Iran
3. American Enterprise Institute for public policy Research
4. با اينكه در واقع اين تحليل‏ها از اوضاع خاورميانه غلط است، اما صحبت‏هاى اين كارشناسى عالى‏رتبه آمريكايى وقتى در كنار ساير اقدامات و موضعگيرى‏هاى آمريكا قرار مى‏گيرد، ديدگاه ايشان را نسبت به مسائل جهانى به خوبى بيان مى‏كند و نشان مى‏دهد كه آنها كاملا قلدرمآبانه سعى در حاكم كردن نظرهاى خود دارند و از روحيه استكبارى آنها كم نشده است، كه البته به لطف الهى ايشان با همه ادعاهايى كه دارند معلوم است كه هنوز هم فقط به منابع خبرى خود و نيروهاى مادى و ظاهرى خود اعتماد دارند و به همين است كه از مسائل عميق عالم بى‏خبر مانده‏اند و حماقت‏هاى بسيارى را در تحليل خود نشان مى‏دهند و با اين وصف وظيفه ما در مقابله با اين مستكبران احمق كه خودش هم فريب تبليغات خودش را خورده سنگين‏تر خواهد بود و در يك خوف و رجايى قرار دارد، كه درست است اين حماقت‏ها، او را به سمت نابودى خواهد برد، ولى كارهاى نامعقول را هم ممكن است به خاطر روحيه استكبارى خود انجام دهد.

Logo
https://old.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/Fajr/86/enqelab/chaleshha/04.aspx?mode=print