گفنگوي
فصلنامه فارابي با «سيد مرتضي آويني»:«ويدئو» بلايي است كه ما
را آبديده خواهد كرد
در " بلا " همواره حكمتي است كه بلازدگان از آن غفلت مي كنند. بنده منكر زيان هاي
ويدئو نيستم، اما در عين حال درست نمي دانم كه ما همچون بلازدگان، از حكمتي كه در
اين بليه عظما نهفته است غافل شويم.«بلا» فولادِ وجود انسان را آبديده مي كند و
صفات فطري و شئون ذاتي انسان را به فعليت مي رساند.
*فصلنامه فارابي : به نظر شما ورود و گسترش
ويدئو در ايران تحت تأثير چه عواملي بوده است؟
*مرتضي آويني: ترديدي نيست كه ما نمي
توانستيم از ورود ويدئو به كشورمان جلوگيري كنيم، چنان كه نتوانسته ايم
مانع ورود هيچ يك از محصولات تكنولوژي غرب بشويم؛ و راستش من ترديد
دارم كه اگر هم مي توانستيم، آيا چنين عملي درست مي بود يا نه. سؤال
شما سؤال خوبي نيست، چرا كه در جست و جوي عوامل ورود ويدئو به كشور
هستيد، حال آنكه اين امر يك ضرورت تاريخي است و زندگي در اين عصر، خواه
ناخواه چنين موجبيتي را به همراه دارد كه ما نه تنها ويدئو، بلكه به
زودي زود ماهواره را نيز بپذيريم... و چه باك؟! كسي مي ترسد كه ضعيف تر
است و ما كه پا در ميدان مبارزه با غرب نهاده ايم بايد خودمان را براي
چنين روزي نيز آماده كنيم. ما بايد از دشمن تصوري درست و مطابق با واقع
امر داشته باشيم، اگر نه، شكست خواهيم خورد. كسي كه خود را براي رو در
رويي با پلنگ آماده كرده باشد، از گربه نخواهد هراسيد؛ كسي از گربه مي
ترسد كه دشمن را موشي حقير انگاشته باشد.
از اول آغاز كنيم و صورت مسئله را درست بررسي كنيم: چه كسي مي تواند
اثبات كند كه ضرر ويدئو از كامپيوتر بيش تر است؟ هيچ كس. مشكل اينجاست
كه ما فقط با معيار اخلاق ظاهري به محصولات تمدن تكنولوژيك غرب مي
نگريم نه با معيار حكمت و حقيقت دين. روزگار ما روزگار اسارت در چنگ
ابزاري است كه هويت فرهنگي دارند. محصولات تمدن غرب همگي، كم و بيش،
صورت هايي مجسم از فرهنگ غرب هستند و آنچه مارشال مك لوهان در اين باره
مي گويد درست است. به اعتقاد من اگر با چشم حكمت به محصولات تكنولوژيك
بنگريم، كامپيوتر را بسيار خطرناك تر از ويدئو خواهيم يافت. كامپيوتر "
بَعل ذَنوب " است: بُت بزرگ. و ما اگر چه درست نيست كه مطلقاً مانع
ورود محصولات تكنولوژيك به كشورمان بشويم، اما اگر قرار شد كه ميان
كامپيوتر و ويدئو يكي را انتخاب كنيم و مطلقاً اجازه ورود ندهيم، بدون
ترديد بايد جلوي كامپيوتر را بگيريم.
كامپيوتر اگر چه به نظر مي آيد كارها را راحت تر مي كند، اما اين كار
را به بهاي بسيار سنگيني انجام مي دهد. كامپيوتر براي آنكه بتواند
كارها را راحت تر كند از يك سوي بايد همه سيستمي را كه لازمه وجود و
عمل اوست به همراه بياورد. كامپيوتر را نمي توان از سيستم كامپيوتري
جدا كرد و سيستم كامپيوتري يعني همه غرب. كامپيوتر فقط در سيستمي كه
خودش طراحي و ايجاد كرده است مي تواند كار كند و به اين ترتيب، با ورود
كامپيوتر تمامي سيستم قبلي مي بايست كه خود را متناسب با كامپيوتر
تغيير دهد. و از سوي ديگر، حيطه عمل كامپيوتر دنياي كمّيتِ عددي است و
بنابراين، شما بايد همه امور معنوي و كيفيات را به زبان كمّيت عددي
تبديل كنيد تا كامپيوتر فرهنگتان را از شما نگيرد و يا اگر از عهده اين
كار بر نمي آييد بايد قيد فرهنگتان را بزنيد. و مگر امور معنوي و
كيفيات قابل تبديل به كمّيت عددي هستند؟
من به "ولايت مطلق تكنيك" معتقد نيستم.
ولايت تكنيك يك حقيقت است، اما مقيد نه مطلق. و من به همين است كه اميد
بسته ام. همان طور كه نتوانسته ايم از ورود كامپيوتر جلوگيري كنيم، از
ورود ويدئو هم نخواهيم توانست، اگر چه نظارت بر ورود هر دوي اين
محصولات تكنولوژيك لازم است. هر چيزي كه ما را در حدّ كامپيوتر مقيد
كند به همان ميزان تقيدي كه به همراه دارد خطرناك است، اما ما در جهاني
زندگي مي كنيم كه در آن مرزها در حال فرو ريختن اند و در عصري به سر مي
بريم كه محصولات تكنولوژيك لازمه حيات بشري هستند و بنابراين، اصلاً
نبايد درباره ورود يا عدم ورود ويدئو به كشور انديشيد؛ چه ما بخواهيم و
چه نخواهيم اين كار انجام شده است. اكنون بايد در اين باره كه " چگونه
ويدئو را مسخّر خويش كنيم " بينديشيم و البته اين كار جز با وصول به
معرفت نسبت به ماهيت ويدئو و غلبه روحي بر حقيقت آن ممكن نيست.
پرسش از چگونگي گسترش ويدئو و يا مجاري ورود گسترده آن به كشور البته
پرسش ديگري است كه بايد جواب گفته شود. تا آنجا كه حقير مي دانم اين
كار نادانسته از طريق نهادهايي كه مولود انقلاب هستند انجام گرفته است،
نهادهايي كه بعضاً تأثيرات فرهنگي ويدئو بيش تر، خود آنها را متضرر
كرده است تا ديگران، چرا كه مسلماً تأثيرات فرهنگي ويدئو مجامع ديني و
اخلاقي را بيش تر متضرر خواهد كرد. من تصور مي كنم كه خود ما اين مار
را در آستين پرورده ايم و البته وجود مار هم لازم است و اگر نبود،
خداوند شيطان را نمي آفريد. بعضي از نهادهاي انقلاب، نادانسته و با
مطامع ديگر، مجراي ورود ويدئو به كشور قرار گرفته اند، اگر چه فيلم را
قاچاقچيان فرهنگي وارد مي كنند و يا در همين داخل كشور توليد و توزيع
مي كنند - كه البته اين امور اخير بسيار قليل است.
*فصلنامه فارابي :آيا شيوه هاي استفاده از ويدئو
در كشور ما شيوه هايي بجا و درست است و اگر نه، علت را در كجا جست وجو
مي كنيد؟
*مرتضي آويني:نه! شيوه هاي استفاده از ويدئو در كشورما درست نيست، و
مگر دركجاي دنيا درست است كه در اينجا باشد؟ به گفته خودشان ويدئو يك "
رسانه ياغي " است و حتي در ممالك غربي نيز حاكميت و سيطره سياسي
امپراتوران دنياي جديد را به خطر انداخته، در عين آنكه در وهله نخست
همين ويدئو آنان را در برقراري سيطره سياسي بر جهان ياري داده است.
مخالفان حكومت ها همواره از ويدئو در خدمت غايات خويش سود جسته اند. من
در باكو، در منزل يكي از سران حزب الله، نوارهاي ويديوئي تشييع پيكر
حضرت امام ( قدّس سرّه )، خطبه هاي خطباي جمعه و مبلّغان مذهبي، فيلم
هاي مربوط به انقلاب اسلامي در مراحل متعدد مبارزه و پيروزي... و
بالاخره از قيام مردم باكو در ژانويه 1990 و سركوب آنان به وسيله ارتش
شوروي را ديدم. در طول مدتي كه صاحبخانه نوارها را به ما نشان مي داد،
پسر هفت هشت ساله او، با ايما و اشاره و حتي اِعمال فشارهاي بچه گانه،
از پدرش چيزي مي خواست كه ما نمي دانستيم و در نمي يافتيم و بالا خره
معلوممان شد كه اصرارهاي شگفت آور آن بچه به خاطر چيست: فيلمي از سه
كودك چيني قهرمان جودو كه ماجراهايي چون بروس لي را از سر مي گذراندند
و از همه آنها پيروز بيرون مي آمدند. پدر تسليم شد و ناگزير گردن به
خواهش فرزند گذاشت و ما او را در حالي رها كرديم كه محو تماشاي قهرماني
هاي آن سه پسر بچه بود.
يافتن شيوه هاي درست استفاده از ويدئو به اينجا باز مي گردد كه ما
ماهيت اين رسانه را بشناسيم كه شايد اكنون فرصت بحث درباره آن نباشد،
اما نقداً ما بايد پيدا كنيم كه در باب اين رسانه ياغي چگونه بايد
انديشيد.
بحث بر سر حُسن و قبح ذاتي و ماهوي اين رسانه بسيار لازم است، اما در
مقام عمل نمي توان به حكم هاي مطلق گرايانه اي كه محصول چنين بحثي
هستند گردن نهاد. مهم اين است كه ما با چيزي رو به رو نيستيم كه خودمان
آن را اختيار كرده باشيم. ويدئو را ما خودمان اختراع نكرده ايم و در
وضعي نيز قرار نداريم كه بتوانيم ديواري آهنين به گرد خود بكشيم، گذشته
از انكه تجربه ديوارهاي آهنين چين و شوروي تجربه هاي موفقي نبوده اند
كه هيچ، مردم را نسبت به سراب جهان غرب آن قدر حريص كردند كه با افتتاح
يك پيتزا فروشي در ميدان سرخ مسكو همه چيز فرو ريخت.
بنابراين، به موازات بحث در ماهيت اين رسانه، ضروري است كه راه هاي
مقابله با تأثيرات مشئوم فرهنگي آن را بيابيم. " قاچاق نوار " خواه
ناخواه روي خواهد داد. نوار ويدئو شيء كوچكي است و هيچ سيستم نظارتي
نمي توان يافت كه سوراخي حتي به اندازه يك نوار نداشته باشد. و از اين
گذشته، تأثيرات فرهنگي اِعمال چنين سيستمي كه خواه ناخواه همراه با
ارعاب و تهديد و خشونت خواهد بود از همه چيز بدتر است. در جهاني كه
معيار آزادي را اعلاميه حقوق بشر تعيين مي كند، اِعمال زور و شيوه هاي
پليسي جز حريص كردن بسياري از كساني كه هنوز براي فرار به غرب تصميم
نگرفته اند فايده ديگري نخواهد داشت. انسان را نمي توان با تازيانه به
راه حق كشيد؛ راه حق راهي است كه اگر با اختيار انتخاب نشود بي فايده
است.
بايد با مفهوم آزادي در غرب جنگيد و در كنار آن، به مثابه يك ضرورت
آني، راه هايي اختيار كرد كه بيماري قاچاق نوار ويدئو تا حدي درمان
شود. بهترين راه آن است كه امكان تهيه نوارهاي ويدئويي سالم از كلوپ
هاي آزاد فراهم شود، راهي كه اكنون در بعضي از مجامع، از جمله در نيروي
مقاومت بسيج، در پيش گرفته اند. تأسيس كلوپ هايي كه بتوانند نوارهاي
سالم را آزادانه در اختيار طالبان آنها قرار دهند بسياري از بيماري
هايي را كه در محيط قاچاق پرورش مي يابند درمان خواهد كرد. چگونه مي
توان همه كساني را كه كيف هاي سامسونت به دست دارند دستگير كرد؟ توزيع
كنندگان نوار ويدئو به شيوه هايي دست مي يابند كه امكان لو رفتن آن تا
حدّ صفر پايين مي آيد. شماره تلفني را كه از طريق يك دوست مطمئن در
اختيار شما قرار داده اند مي گيريد و با گفتن اسم رمز (!) تقاضاي نوار
مي كنيد. نيم ساعت بعد جواني بسيار معمولي نظير ويزيتورها با يك كيف
سامسونت به خانه شما مي آيد و نوار را در اختيار شما مي گذارد. ممكن
است شيوه هاي جديدتري پيدا شده باشد كه من بي خبر باشم. تماشاي فيلم
قاچاق، هر چند فيلم معمولي باشد، با لذتي غير مشروع و غير قانوني همراه
است كه طالبان نوار ويدئو را بيمار مي كند. چرا نبايد براي اين كار راه
هاي قانوني پيدا كرد؟ قانون بايد در عين آنكه جهات حركت اجتماعي را
تصحيح مي كند، بتواند به مقتضيات زمان و مكان نيز به نحوي پاسخ گويد كه
هيچ گاه سلوك بشر به سوي غايات موعود خويش به بن بست نرسد.
*فصلنامه فارابي :زيان هاي اقتصادي، اجتماعي،
فرهنگي و سياسي نوار ويدئو را چه مي دانيد؟
*مرتضي آويني:ويدئو همانند بسياري ديگر از محصولات تمدن غرب به هيچ يك
از نيازهاي ذاتي بشر جواب نمي گويد. يعني اگر ويدئو اختراع نمي شد،
خلأوجود آن نيز محسوس نبود. بشر نياز ذاتي به ويدئو ندارد، مشروط بر
آنكه شرايطي كه نياز به ويدئو را ايجاد مي كنند نيز موجود نباشد.
و اما پرسش شما داراي يك روح منفعل است. شما شبيه به كسي سخن مي گوييد
كه ترسيده است و هيچ راهي نيز براي نجات خويش نمي شناسد و تنها روزنه
اميدي كه يافته اين است كه چشم هايش را ببندد. شما تنها سخن از مضرات و
خطرات ويدئو مي گوييد و پرسش شما اصلاً حاوي اين احتمال نيست كه امكان
مبارزه با اين پديدار موجود باشد. شما ويدئو را خيلي بيش تر از آنچه
هست بزرگ كرده ايد و اين خود نحوي مرعوبيت است.
پيش از جواب دادن به پرسش، لازم مي دانم اين نكته را ذكر كنم كه اگر ما
خود را در برابر ويدئو - و يا هر پديدار ديگري - مواجه با بن بست
بيابيم، اين ما هستيم كه مقصريم نه ويدئو و نه غرب. اگر ما در مواجهه
با غرب طوري عمل كنيم كه به بن بست برسيم، در هر حال اين ما هستيم كه
باخته ايم و گناه اين شكست نيز بر عهده خود ماست.
بنده منكر زيان ها و خطرات ويدئو نيستم؛ چه بسيار انسان هايي كه خود را
به ويدئو فروخته اند و روح را در مسلخ اهواي سخيف نفس اماره قرباني
كرده اند. اما از سوي ديگر، ما با يك رخداد بزرگ مواجهيم كه بيرون از
اراده و اختيار ما تحقق يافته است. مگر ما در درون خود نيز با موجودي
كه ما را به گناه فرو مي خواند مواجه نيستيم؟ در برابر دعوت هاي اين
موجود چه بايد كرد؟ مگر نه اينكه تعالي ما در مبارزه با همين نفسي است
كه مدام دعوت به شر مي كند؟ اگر ما تسليم دعوت هاي او شويم، رفته رفته
به انساني بدل خواهيم شد كه ديگر خير را از شر تمييز نخواهد داد. اگر
پرسش شما متوجه زيان هاي فرهنگي است، يعني در پديداري چون ويدئو بجز شر
نمي بينيد و نظر به تمييز خير از شر داريد.
بايد دانست كه ويدئو را منتزع از كلّ تمدن غرب مورد بررسي قرار دادن
كاري است بسيار عبث و دردي نيز از ما دوا نمي كند. اگر ويدئو را با اين
نگاه انتزاعي بنگريم، چه بسا كه از حقيقت وجود آن غافل شويم. محصولات
تمدن تكنولوژيك با يكديگر رابطه علّي دارند و هر يك علت يا معلول ديگري
است و همان طور كه گفتيم، همه آنها صورت هاي مجسم فرهنگ غرب هستند.
بنابراين، هرگز نمي توان هيچ يك از محصولات تكنولوژي را منتزع از
ديگران تعريف كرد.
علل و عوامل بسياري جمع شده اند تا ويدئو پديد آمده است و آن علل و
عوامل نيز خود معلول هاي عللي ديگر هستند. پس چگونه مي توان زيان هاي
ويدئو را فارغ از علل ايجاد ويدئو بررسي كرد و حكم بر خوبي يا بدي آن
كرد؟ اگر دوربين عكاسي اختراع نمي شد، سينما به وجود نمي آمد و اگر
سينما به وجود نمي آمد، تلويزيون پديدار نمي شد و اگر تلويزيون پديدار
نمي شد، ويدئو پديد نمي آمد. در اين تسلسل علّي فقط به نسبت اشيا با
يكديگر پرداخته ايم، حال آنكه اگر انساني كه نيازمند به همه اين ابزار
است به وجود نمي آمد، بدون ترديد هيچ يك از محصولات تمدن غرب موجود نمي
شد. تا پاي " نياز " در ميان نيايد انسان چيزي را " طلب " نمي كند و تا
طلب - خواست - نباشد، " اراده " به ايجاد و اختراع و ابداع نيز فعليت
نمي يابد.
در اينكه ويدئو داراي زيان ها و خطرات بسياري است ترديدي نيست، اما پيش
از اين بايد پرسيد كه " ويدئو به چه نيازي در وجود انسان امروز جواب مي
گويد؟ " گذشته از آنكه اتومبيل نيز بسيار خطرناك است، اما ما نتوانسته
ايم به اين علت آن را از زندگي خود كنار بگذاريم.
انسان هر عصر تنها آنچه را كه نياز داشته ساخته است و ما در مقايسه خود
با انسان هاي ادوار گذشته هرگز نبايد بگوييم كه پيشرفته تريم؛ درست تر
اين است كه بگوييم ما از آنها نيازمندتريم. پيشرفت ما تابع توسعه
نيازهاي ماست و محتواي هر يك از محصولات تكنولوژيك نيازي است كه انسان
اين عصر به آن شيء داشته است. اين حرفي است كه مارشال مك لوهان نيز به
صورتي ديگر به آن اشاره مي كند. فوايدي را كه در غرب از ويدئو مي برند
ما به مثابه زيان ها و خطرات ويدئو مي شناسيم و اصلاً بايد دانست كه
ويدئو براي ارائه همين خطرات (!) اختراع شده است. در اينجا دو نكته هست
كه بايد مورد تذكر قرار گيرد: يكي آنكه اگر چه نيازي كه خواست اختراع
ويدئو را ايجاد كرده چيز ديگري است، اما علي الظاهربراي دستگاه ويدئو
تفاوتي نمي كند كه چه فيلمي را با آن به نمايش در آورند. در فيلم بسيار
بدِ " فرماندار " دستگاه زيراكس فرمانداري در برابر نهج البلاغه خاضع
نبود و از صفحات نهج البلاغه زيراكس نمي گرفت. خوشبختانه جز در عالم
تمثيل چنين نيست و دستگاه ويدئو هر فيلمي را به نمايش در مي آورد. اين
خصوصيت به ما اين امكان را مي دهد كه اگر هوشيار و چالاك باشيم نيوانيم
تا اندازه اي با مفاسد ويدئو مقابله كنيم. نه آنچنان است كه شبكه هاي
ويدئويي سراسر جهان همگي در خدمت استمرار وضع موجود و محافظتِ غرب از
فروپاشي باشند؛ ويدئو به صورتي محدود به مخالفان غرب وحكومت هاي دست
نشانده غربي و نهضت هاي انقلابي نيز مدد مي رساند و نام " رسانه ياغي "
را نخست خود غربي ها به آن بخشيده اند. ماهيت تفكر و تمدن غرب آن سان
است كه خود از درون ذات، خويشتن را نفي مي كند. من در صدد اثبات اين
معنا نيستم چرا كه به فرصتي مستقل و موسَّع نياز دارد، اما من در
فروپاشي تمدن غرب بيش تر به تحول دروني غربي ها اميد دارم تا جنگي رو
در روي كه ميان شرق و غرب و يا اسلام و غرب روي دهد. چنين جنگي لامحاله
روي خواهد داد، اما غرب از درون خواهد پوسيد و در خود فرو خواهد ريخت و
چون عقربي در محاصره آتش، خود خويشتن را نيش خواهد زد و خواهد كشت.
ديگر اينكه وقتي ما در عصري زندگي مي كنيم كه ويدئو از زمره لوازم
محقّق آن عصر است و مرزهاي ارتباطي نيز فرو ريخته و هيچ ديواري برقرار
نمي ماند، بايد براي حفظ فرهنگ خويش در جست و جوي راه هايي بجز ديوار
كشيدن و محصور كردن برآييم. ترديدي نيست كه ديوار هم لازم است، اما
بايد دانست كه براي محافظت از خويش به دور خود ديوار مي كشد همواره در
حال انفعال است. جواب تهاجم را بايد با تهاجم داد و تنها در اين صورت
است كه از انفعال خارج خواهيم شد؛ " دفاع " يك " وضع انفعالي " است و "
فاعليت " هماره از آن " مهاجم " است.
ديگر اينكه در " بلا " همواره حكمتي است كه بلازدگان از آن غفلت مي
كنند. همان طور كه عرض كردم، بنده منكر زيان هاي ويدئو نيستم، اما در
عين حال درست نمي دانم كه ما همچون بلازدگان، از حكمتي كه در اين بليه
عظما نهفته است غافل شويم. بلا فولادِ وجود انسان را آبديده مي كند و
صفات فطري و شئون ذاتي او را به فعليت مي رساند. پس همچنان كه جنگ
تحميلي - كه يك تحميل بود و ما آن را انتخاب نكرده بوديم - ما را پرورش
داد و زيباترين و باشكوه ترين صفات فطري انسان را ظاهر كرد، تهاجم
فرهنگي دشمن نيز، چه از طريق ويدئو و چه از طريق ماهواره، ما را علي
رغم اين واقعيت كه قرباني هاي بسياري از ما خواهد گرفت به تعالي خواهد
رساند. تنها چنين است كه ما امروز از انفعال در برابر ويدئو و فردا از
موضوع انفعال در برابر ماهواره خارج خواهيم شد.
مُرادم اين نيست كه بايد جلوي قاچاقچيان را باز بگذاريم تا هر غلطي كه
مي خواهند بكنند؛ مگر جلوي ارتش بعث را باز گذاشتيم؟ آنجا هم درست در
آن هنگام كه همه از زيان ها و خسارات جنگ تحميلي سخن مي گفتند، حضرت
روح الله سخن از بركات جنگ تحميلي مي گفتند و حق هم باايشان بود - و
البته اين قياس در همه وجوه و به هر اعتبار مصداق پيدا نمي كند. ظاهر
ويدئو حكايت از باطن و ماهيت آن ندارد و به همين علت هنوز بسياري از
دوستان در اصل اين معنا كه اصلاً تهاجم فرهنگي صورت گرفته است يا نه،
ترديد دارند، حال آنكه هيچ يك از اين دوستان در اصل وجود تهاجم نظامي
دچار ترديد نشدند.
درباره تهاجم فرهنگي بعدا سخن خواهم گفت و در اينجا طردا للباب، ذكر
اين معنا در جهت اثبات اين حقيقت پيش آمد كه اين بلا نه تنها قدرت
برانداختن ما را ندارد، بلكه اسبابي خواهد شد تا صفات متعالي وجود اين
امت ظهور يابد، چنان كه جنگ تحميلي نيز قدرتهاي نهفته ما را بيرون
كشيد و از ما گرد شيرافكني ساخت كه اگر شيطان اكبر حيله نميروزيد، پشت
او را نيز به خاك رسانده بوديم. حيله شيطان اكبر همان بود كه در
هيروشيما و ناكازاكي نيز تجربه شده بود. اين حيلهگر هرجا كه از جنگ رو
در روي باز ميماند، ناجوانمردانه مكاري ميورزد و به بمبهاي شيميايي
و ميكربي، موشكباران شهرها، حمله به سكوهاي بيدفاع نفتي و هواپيماهاي
مسافربري و بالاخره بمبهاي اتمي متوسل ميشود. با اين همه، خسارات
جنگ تحميلي در برابر بركات آن هيچ نيست.
به زيانهاي اقتصادي ويدئو كاري ندارم، چرا كه عقل اقتصادي ندارم و
اصلا در دنيايي كه اقتصاد _ كه پيش از اين به مفهوم «ميانه روي» بود_
به مفهومي درست متضاد خويش بدل شده است، همان بهتر كه افرادي چون حقير
پايمان را از اين ورطه هولناك كنار بكشم. زيانهاي سياسي ويدئو نيز فقط
براي ما نيست، گذشته از آنكه خطرات سياسي ويدئو از آن لحاظ محتمل است
كه به فرهنگ ما آسيب ميرساند، چرا كه نظام اسلامي ماهيتي فرهنگي دارد
و فقط از اين طريق هم لطمه ميبيند.
فرهنگ غرب فرهنگ اباحهگري است و بنابراين بسيار جذاب است. اين جذابيت
فقط به حيطه لذتطلبي محدود نميشود. اميال بش منتهي به نيازهاي واقعي
وجود او نيست، حال آنكه حيوانات جز اين هستند؛ اميال حيوانات دقيقات از
نيازهايشان بر ميخيزد و نيازهايشان نيز محدود است به وجود اب و غذا و
جفت مناسب و طويلهاي امن؛ و بنابراين، بهشت موعود حيوانات در همين كره
زمين متصور است. اما بشر چنين نيست؛ اميال بشر را معتقدات او محدود
ميكنند و اگرنه نامحدود است، چرا كه با وصول به هر يك از خواستههاي
خويش نيازهاي تازهاي از درونش سر بر ميآورند. شاهد بر اين مدعا شاهان
و ثروتمندان بزرگ هستند كه چون اين تضييقات براي آنها كمتر است، ب نده
اميال روزافزون و متكاثر خويش ميشوند: قصرهاي بزرگتر، حرمسراهاي
وسيعتر، سفرههاي شاهانهتر و ... اما در نهايت، باز هم رضايت كامل
حاصل نميآيد.
رضايت كامل در مقام «رضا»ست كه در سلسله مراتب و منازل سلوك روحي بعد
از مقام «تسليم» قرار دارد و جز از طريق حقيقت دين قابل وصول نيست.
رضايت كامل براي بشر حاصل نميآيد و هيچ كس هرگز به آنچه دارد راضي
نيست مگر آنكه معتقدات ديني و سنتي، عادات، قوانين و تضييقات اجتماعي
او را محدود كنند. اگر او اين تضييقات را نپذيرد، تعارض دروني او را به
اضطراب خواهد كشاند. بشر ناچار است كه اين اضطراب روحي را درمان كند و
يا بر آن سرپوش بگذارد تا امكان ادامه حيات برايش فراهم شود.
لفظ «اباحهگري» را در برابر مفهومي گذاشتهايم كه غالبا به «آزادي
خواهي و آزادمنشي» ترجمه ميشد. «ترجمه» مشكل بزرگي است. مفهوم
«آزادي» خطرناكترين و زيانبارترين ثمره فرهنگي است كه تمدن غرب داشته
است. اين مفهوم با مدلول «آزادي» در فرهنگ ما كاملا متعارض است. آنچه
توسط شبكههاي ويدئويي در سراسر جهان اشاعه مييابد، فرهنگي است كه با
اين مفهوم آزادي _ اباحهگري _ ملازم است. بشر امروز اين مفهوم را عين
ذات خويش ميبيند و اگر به آن بتازند، انگار ميكند كه به انسانيت
تاختهاند و بنابراين، ميدانم كه اين سخنان نيز در مقياس با مشهورات
روشنفكرانه بسيار شگفتآور تلقي خواهند شد.
فرهنگ ملازم با اين آزادي چنين اقتضا دارد كه آدميزاد خود را محدود به
هيچ حدي نداند و از هرچه او را محدود ميكند بپرهيزد و اين قضيهاي است
كه نقض خويش را در درون خود دارد، چرا كه از يك سو شخصيت فردي با قبول
حدودي خاص شكل ميگيرد_ و جز اين ممكن نيست_ و از سوي ديگر، زندگي
اجتماعي و مدنيت بشر ملازم با پذيرش حدود و قوانين است _ و باز هم جز
اين ممكن نيست. انسان زودخشم يعني انساني كه به «حد زودخشمي» گردن
نهاده است. زندگي دو همسايه در كنار يكديگر نيز جز با پذيرش قواعدي كه
مقتضاي اين همسايگي است ممكن نيست.
ذات «نيهيليسم» همين مفهوم آزادي است كه در واقع صورت مطلب همان مفهوم
آزادي است كه در يونان باستان وجود داشته. نتيجه عملي پذيرش اين مفهوم
آن است كه بشر جز به خواستههاي نفس اماره خويش گردن نميگذارد، غافل
از آنكه با اين كار خود را محدود به حدود حيواني وجود خويش ميكند، و
حال آنكه آزادي در نزد ما به معناي قطع تعلق است ن هنفتي حدود. در قطع
تعلق، آنچه مهم است قطع وابستگي روحي به اشياست نه ترك زندگي.در مقام
«انقطاع كامل» حقيقت وجود انسان ظهور مييابد و اين خود مستلزم رعايت
حدودي است كه انسان را از فرو افتادن در دام بندگي نفس اماره باز
ميدارد.
لازمه قبول آن مفهوم آزادي آن است كه بشر خود را در هر كاري مجاز بداند
و اين مفهوم، در صورت غايي خويش، با هر نظام و قاعده و قانوني مخالف
است.
حقيقت وجود انسان چيست؟ جواب اين سوال هر چه باشد، قانون بايد راه
رسيدن بشر را، در حيثيت جمعي و فردي، به اين حقيقت هموار دارد. اينجاست
كه ميتوان دريافت سرسپردگي بشر جديد به اين مفهوم آزادي، او را گرفتار
چه فتنه بزرگي ساخته است. بزرگترين خطر فرهنگي ويدئو نيز اشاعه همين
مفهوم آزادي است. فيلمسازان، عموما، مومن به دين و شريعت جديد كه سراسر
جهان را چون يك دهكده واحد تسخير كرده است هستند و بنابراين،
فيلمهايشان هرچند مستقيما به اين موضوع نپردازند، خواه ناخواه در خدمت
استمرار وضع موجود و اشاعه همين مفهوم خواهد بود. طبع اوليه بشر نيز از
آنجا كه اين فرهنگ را در خدمت تامين حوايج خويش مييابد، به راحتي
فريب مي خورد و «آزادمنشي» را مساوي با انكار اخلاق و مذهب، پرستش لذت
و پشت پا زدن به قوانين و حدود ميگيرد.
*فصلنامه فارابي :نظر شما درباره تهاجم فرهنگي
چيست و مسئله ويدئو را چگونه با اين امر مربوط مي دانيد؟
*مرتضي آويني:هجوم فرهنگي غرب به فرهنگهاي ديگر، و علي الخصوص به
فرهنگ دينداري، امر تازهاي نيست و در همين كشور ما نزديك به صد سال و
بيشتر سابقه تاريخي دارد، اما آنچه كه باع شد تا اين تعبير اين روزها
بر سر زبانها بيفتد آن است كه دوران مبارزه نظامي ما با غرب با قبول
قطعنامه 598 پايان گرفته و صبغه فرهنگي اين مبارزه جلوه بيشتري يافته
است.
از اوايل قرن شانزدهم كه نخست كورتز و بعد پيزار بيرحم و خيانتكار با
اردوكشيهاي ناجوانمردانه به آمريكا تمدن آزتكها و اينكاها را نابود
كردند، سير تحول تاريخي كره زمين براي رسيدن به دنياي جديد آغاز
ميشود، دنيايي كه در آن آمريكا بر امپراتوري واحدي به وسعت همه كره
زمين حكم مي راند.
در اين امپراتوري جهاني هيچ تنابندهاي نميتواند جز بر آن شيوه زندگي
كه دنياي جديد اقتضا دارد زندگي كند. اردوكشي نظامي غرب به آمريكاي
قديم و بعد هم به سراسر جهان، در واقع امر يك هجوم فرهنگي است.
موجوديت علمي، صنعتي، سياسي و فرهنگي غرب از يكديگر جدا نيست.
فرهنگي كه ملازم با تكنولوژي در سراسر جهان اشاعه يافته همان فرهنگي
است كه غرب ميخواهد و بنابراين، آمريكا براي حاكميت جهاني خويش تنها
در مواردي به هجوم نظامي دست مييازد كه حاكميت فعلي خود را از لحاظ
سياسي در خطر بيبيند و اگرنه، در وضع كنوني جهان، همه حكومتها_ هرچند
انقلابي_ هنگام رويكرد به توسعه اقتصادي و صنعتي ناگزير از آن هستند كه
سر تعظيم در برابر آمريكا فرود آورند.
معيار ارزش همه پولها در سراسر جهان دلار است و حاكميت اقتصادي
دولتها با ميزان ذخيره ارزي آنها كه بر مبناي دلار سنجيده ميشود نسبت
مستقيم دارد. نمونه ايران اسلامي نمونه بسيار خوبي است براي آنكه وضعيت
انقلابها را بعد از پيروزي، در آن هنگام كه حركت انقلاب ناگزير است كه
به صورت يك «نهاد كنكره» در آيد، دريابيم. ما اكنون ناگزير از روي
آوردن به توسعه تكنولوژي هستيم و به اين ترتيب، ناگزير هستيم كه در
بابر معادلات اقتصادي امپراتوري جهاني آمرياك خاضع شويم، چرا كه معيار
موفقيت ما در وسعه اقتصادي با ميزان ذيرهدلاري ما محاسبه مي شود. روي
آوردن به اقتصاد آزاد به مفهوم كنوني آن يعني روي آوردن به ليبراليسم
كه پيش از آنكه يك مفهوم اقتصادي باشد يك مفهوم فرهنگي است؛ و از آنجا
كه مردم ما نميتوانند به تبعات و لوازم فرهنگي ليبراليسم گردن
بگذارند، خواه ناخواه و به زودي زود، كشور ما مواجه به يك تعارض بسيار
عميق فرهنگي خواهد شد كه از هم امروز آثار آن را ميتوان دريافت.
تهاجم فرهنگي غرب لازمه حاكميت اقتصادي آمرياك بر سراسر جهان است، چرا
كه حاكميت اقتصادي و فرهنگي غرب در اصل ماهيت خويش امر واحدي است كه به
دو صورت تحقق يافته است. انتزاع اين دو مفهوم از يكديگر _ حاكميت
اقتصادي و فرهنگي _ يك امر ذهني است و در عالم واقع نميتوان ميان اين
دو قائل به انفكاك شد.
اين كه ميگويم، حكمي است كه عموميت دارد، حال آنكه پيروزي ما همواره
از راه هايي استثنايي است. اگر ما بتوانيم از اين مهلكهاي كه در آن پا
نهادهايم به سلامت بيرون آييم، يك بار ديگر معجزهاي چون اصل پيروزي
انقلاب اسلامي اتفاق افتاده است.
فرهنگ توسعه اقتصادي با فرهنگ دينداري معارض است و اين امري است كه
اكنون روز به روز بيش از پيش در كشور ما وضوح مييابد، توسعه اقتصادي
نيازمند به فرهنگ ليبراليسم است و بنابراين، خواه ناخواه ادامه اين وضع
جامعه ما را به يك تعارض دروني فرهنيگ دچار خواهد كرد. تهاجم فرهنگي از
يك سو تعبيري است كه اشاره به اين تعارض فرهنگي دارد و از ديگر سو،
همان طور كه عرض شد، به تغيير خاص استراتژي غرب در مقابله با تفكر
انقلاب اسلامي بعد از قبول قطعنامه 598 و پايان جنگ تحميلي اطلاق
ميشود و اين يك واقعيت غيرقابل انكار است كه معالاسف از جانب بسياري
از دوستان ظاهري انقلاب ادراك نميشود.
آنان كه اين هجوم فرهنگي را با «تبادل فرهنگي» اشتباه گرفتهاند، هرچند
خودشان بر اين حقيقت كه مي گويم آگاه نباشند، انقلاب اسلامي را با يك
صورت وهمي از انقلاب كه در ذهن خويش ساختهاند اشتباه گرفتهاند و چون
ميان فرهنگ غرب با آن صورت وهمي از انقلاب كه در مخيله خويش دارند
تعارضي نميبينند، ميانگارند كه هجومي صورت نگرفته است.
انقلاب اسلامي «رستاخيز تاريخي انسان» است بعد از قرنها «هبوط».
انقلاب اسلامي يك «توبه تاريخي» است و بنابراين، غايات آن هرگز اقتصاي،
اجتماعي و سياسي نيست؛ انقلاب اسلامي يك انقلاب فرهنگي است در جهاني كه
به صورت يك دهكده جهاني با يك فرهنگ واحد در آمده است: فرهنگ غرب. يعني
فرهنگ غربت انسان از حقيقت.
بعد از پيروزي انقلاب به ناچار تلويزيون صورتي متناسب با وضع جديد پيدا
كرد، بدون آنكه در باطن چندان تحولي در آن صورت بگيرد. اما همين تغيير
كه بيشتر صبغهاي سياسي داشته است، رويكرد جمعيتي از مردم را به شبكه
ويدئويي تسريع كرد. بدون ترديد، حتي اگر انقلاب اسلامي نيز در ايران
پيروز نيشد رسانه ويدئو ايران را تسخير ميكرد، چنان كه پاكستان و
افغانستان و تركيه و عراق و سوريه و ... نيز اكنون مسخر ويدئو هستند و
همانطور كه گفتم، اين يك اقتضاي تاريخي است كه با ظهور انقلاب اسلامي
در جهان امروز شدت، سرعت و وسعت بيشتري گرفته است و اين امر تنها به
ايران باز نميگردد. در دوران توبه و يا رستاخيز تاريخي انسان، خواه
ناخواه تلاش غرب براي حفظ وضع موجود و تثبيت سيطره فرهنگي خويش، همچون
محتضري كه در آخرين لحظات براي فرار از دست مرگ جان بيشتري ميكند، شدت
بيشتري گرفته است.
*فصلنامه فارابي :پيشنهاد شما براي مواجهه با
اين پديده چيست؟ نقش صدا و سيما را در جلوگيري و كاهش ضررهاي فرهنگي
ويدئو چگونه ارزيابي ميكنيد و به نظر شما اين سازمان و ساير رسانههاي
جمعي در اين زمينه چه مسئوليتي بر عهده دارند؟
*مرتضي آويني:عمل رسانههاي جمعي و يا دستگاههاي رسمي فرهنگي و هنري
ما در برابر غرب حكايت از نحوي انفعال سرطان وار و لاعلاج دارد كه با
اين سخنها و به اين راحتيها درمان نميشود. تنها تلويزيون بيمار
نيست، سينماي بعد از انقلاب نيز بيمار است. منتها اين دو از يك بيماري
واحد رنج نميبرند. وجه مشترك تلويزيون و سينماي پس از انقلاب در
آنجاست كه هيچ كدام غرب را دشمن فرهنگي خويش نميدانند و علت اين امر
را نيز بايد در آنجا جستجو كرد كه از يك سو اصلا غرب را نميشناسند و
از سوي ديگر اصلا انگيزهاي براي مبارزه ندارند.
سينماي پس از انقلاب معيار رشد را برنده شدن در جشنوارههاي اروپا مي
داند و در ارزيابي فيلمها، براي منتقدين خارجي صلاحيت بيشتري قائل
است. تلويزيون نيز گرفتار سياستزدگي است و از لحاظ هنري همان مرضي را
دارد كه فيلم فارسي قبل از انقلاب به آن مبتلا بود. سينما كه اصلا براي
هنر شانيتي مخالف با تبليغ قائل است و تلويزيون نيز در مسير تبليغ، از
هنر دور افتاده و به پيام ظاهري اكتفا كرده است.
وضع ما در خارج از كشور اگر از آنچه در داخل كشور ميبينيد بدتر نباشد
مسلما بهتر نيست. خانههاي فرهنگ ما در خارج از كشور يا به خانههاي
اموات شبيهترند و يا همراه با سيطره جهاني فرهنگ غرب روي به
فعاليتهايي در خدمت حفظ و استمرار وضع موجود آوردهاند.
«فرهنگ سينما رفتن» نيز در جامعه ما وجود ندارد و آنچه اجازه نداده است
تا اين فرهنگ ايجاد شود آن است كه فيلمها از يك سو جاذبيت كافي
ندارند و از سوي ديگر با واقعيتهاي زندگي مردم و حقايق تاريخي
بيگانهاند.
سينماي پس از انقلاب نه تنها از كنار انقلاب گذشته است بيآنكه با آن
رابطهاي بگيرد، غالبا از تكنيك جذابي نيز برخوردار نيست تا مردم را به
جانب خود بكشاند. تعبيراتي كه براي سينماي پس از انقلاب جعل كردهاند
خود حكايت از همين كجانديشي و دوري از واقعيت دارد: سينماي متفكر،
سينماي هنري، سينمايي با جذابيت دروني و .... فرصت آنكه من تمام اين
تعابير را تفسير كنم وجود ندارد و بنابراين، فقط «سينمايي با جذابيت
دروني» را مختصرا معتا ميكنم و در ميگذرم. سينمايي با جذابيت دروني
يعني آنكه فيلمها با تماشاچي كاري ندارند و او را رها كردهاند؛ اگر
تماشاچي به خودي خود توانست با مضمون فيلم رابطه بگيرد، ميماند و
اگرنه، سينما را ترك ميكند.
اين سياستگذاري به آنجا منتهي ميشود كه سينما، گرفتار يك بحران
اقتصادي بسيار جدي، هرگز نتواند روي پاهاي خود بايستد، چه برسد به آنكه
مردم را از پاي ويدئوها بلند كند_ هرچند سينما، به مفهوم مطلق، از عهده
اين كار بر ميآيد. تماشاي فيلم روي پرده تلويزيون، آن هم از طريق
ويدئوهايي كه غالبا سيستم بتامكس دارند و نوارها، گذشهت از ريختگي و
بيرنگي، اصلا از وضوح و روشني كافي برخوردار نيستند چندان لذتي ندارد،
مگر آنكه تماشاگران به آن علت روي به ويدئو بياورند كه بخواهند نوارهاي
پورنو و غيرمجاز تماشا كنند. اما مگر افراد و يا خانوادههايي چنين، چه
تعدادي هستند؟ تماشاي فيلم در سينما لذت ديگري دارد و ما هيچ علتي براي
آ»كه مردم را از اين لذت مجاز ممانعت كنيم در دست نداريم.
ترديدي نيست كه «فرهنگ تصويري» در اين روزگار «فرهنگ غفلت» است، اما
اين خصوصيت در حقيقت به تمدن غرب و همه لوازم و تبعات آ» باز ميگردد
نه به سينما يا ويدئو و يا ماهواره. گذشته از آ»كه، همانطور كه عرض
كردم، حكم اين ثمرات وقتي كه از اصل شجره خويش جدا ميشوند، در عمل و
نه در نظر_ چيز ديگري است. حيطه نظر و عمل از هم جداست و هر يك حكمي
جداگانه دارد، اگرچه در واقع امر، نظر و عمل در عين جدايي از يكديگر
حقيقت واحدي دارند.
براي مواجهه با اين پديدار هرگز نبايد اصل را بر ممانعت گذاشت، چرا كه
اصلا وجود اين لوازم و گسترش آنها در سراسر دنيا امري است به متقضاي
تاريخ و خارج از اختيار. ممانعت از ويدئو، خواستاران آن را حريصتر و
ما را آسيبپذيرتر خواهد كرد. چرا بايد كار را به گونهاي سامان داد كه
تماشاگران ويدئو ناچار باشند براي تماشاي فيلمهاي مجاز نيز روي به
زندگي قاچاق بياورند (كه اين از اصل وجود ويدئو خطرناكتر است)؟
.... و اما بهترين راه_ كه البته بنده در وضع كنوني باور نميكنم كه از
عهده نهادهاي فرهنگي و هنري ما برآيد _ آن است كه تلويزيون با پرهيز از
شيوه تبليغ كنونياش كه به انقطاع كامل شعارها از شعور باطني منجر
خواهد شد، جذابتر و فعالتر شود و حتي كانالهاي ديگري در رقابت با دو
شبكه فعلي تاسيس شوند. سينماي ايران نيز غايت خويش را به جاي برنده شدن
در جشنوارههاي اروپايي، رسوخ در قلب مردم بگيرد و تلاش كند با نزديك
شدن به واقعيات، حضور خويش را در حيطه حيات مردم عميقتر و وسيعتر كند
و از جلوهفروشيهاي انتلكتوئل مآبانه بپرهيزد و شرايطي فراهم آورد كه
نهالهاي تازه سر برآوند و فيلمسازي را به يك تلاش جدي و فراگير فرهنگي
كه ميتواند در اين توبه تاريخي و رستاخيز معنوي انسان شريك شود، تبديل
كنند.
*فصلنامه فارابي :براي پر كردن اوقات فراغت
جوانان و نوجوان و سوق (دادن) آنها به سمت تفريحات سالم و بيخطر
فرهنگي چه پيشنهادهايي داريد؟
*مرتضي آويني:جوانان و نوجوانان بايد مستقلا مورد عنايت واقع شوند و
اگر ترجبه تاسيس نهادهاي مستقل در ايران نتيجهبخش و اميدوار كننده
بود، چه بسا كه پيشنهاد تاسيس سازمان و يا وزارتخانهاي خاص جوانان و
نوجوانان ميتوانست مفيد فايده باشد. اما متاسفانه چنين نيست؛ تجربه
تاسيس نهادهاي مستقل در كشور ما كاملا شكست خورده است و بنابراين، بايد
از راههايي نظير اين مطلقا پرهيز كرد.
همه كساني كه مورد پرسش واقع شدهاند به اين پرسش يكسان جواب خواهند
داد. پيشنهادهايي كه ممكن است عنوان شود همگي پيش از اين در غرب تجربه
شدهاند و در آنجا به خوبي نتيجهبخش بودهاند: سازمان پيشاهنگي،
كاخهاي جوانان، اردوهاي پيشاهنگي، علمي، هنري، ورزشي و ... بسيج
جوانان و نوجوانان در امر مشاركت اجتماعي و حتي سياسي. اما پيشاپيش عرض
كنم كه در شرايط كنوني هيچ يك از اين طرحها قابل اجرا و موفقيتآميز
نخواهد بود، زيرا عليرغم آنكه انقلاب اسلامي يك انقلاب فرهنگي است، در
نظام برنامهريزي و سياستگذاري، نفس فرهنگ مستقلا مورد عنايت نيست. حتي
فرهنگ تابعي از توابع توسعه اقتصادي و تكنولوژيك نيست، چه رسد به آنكه
خود مبنايي براي برنامه ريزي و سياستگذاري در اقتصاد و سياست باشد.
دولتمردان ما حتي از اهميت فرهنگ توسعه در امر توسعه اقتصادي و صنعتي
غافلند، چه رسد به آنكه تعارض ذاتي ميان توسعه صنعتي _ به مفهوم جديد _
و تعالي فرهنگي را دريابند.
ما اكنون در وضعي زندگي ميكنيم كه غرب براي جوانان اسوهاي است
غيرقابل انكار و خدشهناپذير. علم و تكنولوژي حجابي است كه همه را
ميفريبد، چه رسد به جوانان و نوجوانان كه تازه پا در عرصه حيات
اجتماعي نهادهاند. ما در برابر غرب، بالخصوص در عرصه مبارزه فرهنگي،
كاملا منفعل و ندانم كار هستيم. اگر دوران تاريخي رستاخيز تفكر ديني سر
نرسيده بود و اگر روزگار غرب به سر نيامده بود، بدون رو در بايستي، همه
تلاش هاي ما نقش بر آب ميشد و هيچ فايدهاي نميبرديم. نظام فرهنگي ما
در برابر ليبرال _ ژورناليستهاي داخلي و پاسبانان فرهنگ غرب در داخل
كشور نيز همين قدر منفعل و مرعوب است و اين خودباختگي، ضعفي است كه به
آنان جرات تهاجم ميبخشد. تا چنين است، پرسشهاي شما و جوابهاي ما راه
به هيچ نتيجه عملي نميبرند مگر آنكه مدد كنند تا درد را بهتر بشناسند.
*فصلنامه فارابي :ويدئو و تلويزيون و سينما از
لحاظ ماهوي چه تفاوتهايي با هم دارند و تاثيرات متقابل آنها بر يكديگر
چيست؟
*مرتضي آويني:اين پرسشي بسيار جدي است و شايد جايگاه آن در چنين
مصاحبهاي نباشد. بنده تلاش ميكنم كه جواب خود را در كمال اختصار عرضه
كنم.
هر يك از اين رسانهها داراي موجوديت تكنولوژيك مستقلي هستند، اگرچه از
آن لحاظ كه اين هر سه، ابزار نمايش تصوير متحرك هستند ميتوان آنها را
صورتهاي متنوعي از تحقق يك چيز دانست. بحث درباره ماهيت آنها نيز
ميبايست كه مستقل از يكديگر انجام شود.
سينما و ويدئو را به آن اعتبار كه هر دو صرفا ابزارهايي براي نمايش
فيلم هستند بايد به يكديگر نزديكتر دانست، اما تلويزيون با غاياتي
مستقل از دو تاي ديگر اختراع شده و مورد استفاده قرار مي گيرد.
آنچه هست اين است كه اين ابزار، هم مولود غفلت فراگير بشر در روزگار
كنوني هستند و هم خود دعوت به غفلت ميكنند. هيچ شيئي را نميتوان يافت
كه از اين «دعوت» خالي باشد؛، نه به اين معنا كه هر شيئي داعي به خير و
يا شر است، اما هر شيئي علتي غايي دارد كه در آن مستتر است. اگر شكر
براي شيرين كردن به وجود آمده است، همين غايت را در وجود خود نهفته
دارد و اگر روزنامه براي خواندن ايجاد شده است، پس روزنامه دعوت به
خواندن ميكند. حقايقي چند هست كه بايد درباره ابزار اتوماتيك و
محصولات تمدن جديد دانست:
*الف. بشر به اين ابزار نياز ذاتي ندارد. در اينجا سخن از ذات بشر است
و ذات را به معناي حقيقت وجود گرفته ايم. ما معتقديم كه وجود بشر حقيقت
ثابتي دارد و فقط آنچه را كه مقتضاي وجود اين حقيقت ثابت باشد از زمره
نيازهاي ذاتي بشر محسوب مي داريم. از آب و غذا و خواب و مسكن و ماوا
گذشته، روح مجرد انسان محتاج به «ذكر» است و همان سان كه جسم بشر بيآب
و غذا ميميرد، روح او نيز بيذكر ميتي بيش نيست. اشارهاي در بعضي
احاديث وجود دارد كه مترفين را «اموات» خواندهاند؛ تاويل اين سخن همان
است كه گفتم. مراد از «ذكر»، كلماتي كه زاهدان بيحضور قلبي بر زبان
ميرانند نيست. معناي ذكر، «ياد» است و ياد عين حضور قلبي است. اگرچه
گفتن اين سخنان براي بشر امروز ياسين به گوش حمار خواندن است، اما
انسان چه خود بداند و بخواهد و يا نخواهد و نداند، با فاصله گرفتن از
حقيقت وجود خويش ميميرد و مگر حقيقي اين است، نه مرگ تن. بشري كه
مسغرق غفلت است، از انسانيت فقط آن بخش را داراست كه ميان انسان و
حيوانات مشترك است؛ و غفلت يعني آنكه بشر نسبت مظهريت خويش را با حقيقت
مطلق فراموش كند.
اين فراموشي بيماري روزگار ماست و همه ابزار اين روزگار دعوت به همين
فراموشي ميكنند، چرا كه خود زاييده همين فراموشي هستند. بنده در كتاب
«اينه جادو» كه مجموعه مقالاتي است درباره سينما، تلاش كرده ام كه با
تفصيل بيشتر همين معنا را بيان كنم: فرزندان ا در جهاني پا به دنيا
ميگذارند كه با تلويزيون و سينما و اتومبيل و لوازم تمدن جديد بشر پر
شده است و به همين علت، آنها هرگز نميتوانند درباره ماهيت اين اشيا و
دعواتي كه در آنها پنهان است تامل و تفكر كنند. مراد بنده از اين سخنان
نفي مطلق دنياي جديد نيست، چرا كه به هر تقدير، آنچه كه در طول تاريخ
ظاهر ميشود همان انسان است در حيثيت كلي وجود خويش. در حيات امروز
بشر، درون خود اوست كه ظهور يافته و اين گفته در مقياسي بسيار محدودتر
توسط بعضي از متفكران غربي از جمله مكلوهان نيز گفته شده اس. «گريز از
كار» محتواي ابزار اتوماتيك است و اين مثل عوامانه كه «تنبلي مادر
اختراع ابزار اتوماتيك است»، به حقيقت نزديك است.
بايد دانست كه امكان دستيابي بشر به اتوماسيون (خودكاري) در غالب
تمدنهاي باستاني وجود داشته، اما علتي كه باعث شده تا اقوام باستاني
صاحب ابزار اتوماتيك نشوند آن است كه نياز به اتوماسيون در انسان
باستاني وجود نداشته است. ابزار بشر در طول تاريخ، گسترش وجود خود او
هستند، اما اين گسترش در جهت تامين نيازهاي بشر انجام گرفته است. و
همانطور كه گفتم، انچه را كه انسان نساخته است يعني به آن نيازمند
نبوده است.
بشر امروز از همان آغاز قرون جديد در جستجوي چيزي بوده است كه او را از
دين و دينداري بينياز كند و در وجود او فطرت مرگ آگاهي را كه عين ذات
اوست، بميراند. سر سپردن به مقيدات مذهبي و گوش سپردن به ندايي كه
هماره از درون بشر را نسبت به مرگ متذگر ميدارد، خوشايند طبع اوليه
بشر امروز نيست. با اين مفهوم آزادي كه در روزگار ما با رجوع به
تمدنهاي يونان و روم باستان ايجاد شده، وجود بشر مساوي است با اراده
او براي نفي و انكار همه مقيداتي كه او را محدود ميدارند. بنابراين،
اگرچه در ظاهر علم و تكنولوژي نميتوان اين غايت و محتوا را تشخيص داد،
اما در باطن، اين اشيا مصنوعاتي هستند كه همراه با تطور اين انسان جديد
و براي رساندن او به غايات اومانيتستي ايجاد شدهاند. علم امروز صورت
انتزاعي همين تكنولوژي است و اگرچه اين علم در ظاهر خود را بيطرف
مينماياند، اما توسعه و تكميل علوم جديد نيز فارغ از غاياتي كه گفتيم
انجام نگرفته است. در همه مظاهر حيات بشر امروز، از معماري خانهها و
شهرها گرفته تا اشيا و ابزاري كه ساخته، و قوانين و مناسباتي كه جعل
كرده، اين غايات نهفته است. قرار بوده كه علم امروز از بشر خدايي بسازد
كه بينياز از ذكر_ كه نسبت ميان او و حقيقت وجود اوست_ در كمال
اقتدار، جاودانه بر طبيعت حكمروايي كند؛ قرار بوده است كه علم جديد بشر
را بر مرگ غلبه دهد و اضطراب رواني او را كه ناشي از مرگ آگاهي فطري
است درمان كند.
با تامل در همه اشيا و مناسبات ميتوان غايت و محتواي ايجاد آن را پيدا
كرد. اتومبيل بعد از گسترش شهرها اختراع نشده است و بالعكس، وجود
اتومبيل علت گسترش شهرهاست. علت گسترش عمودي شهرها نيز كمبود فضا
نيست؛ نياز بشر جديد به اتومبيل او را به گسترش عمودي شهرها در اطراف
خيابانهايي كشانده است كه رفت و آمد اتومبيلها در آن واقع ميشود.
همانطور كه تفرعن بشر علت ايجاد قصرهاي سبز و سفيد و سرخ است، اختراع
ساندويچ را نيز فيالمثل بايد معلول سرعتي دانست كه تكنولوژي در زندگي
بشر جديد ايجاد كرده است. وجود خانههايي با پنجرههاي بزرگ را نيز
بايد معلول اين معنا دانست كه انسان مفهوم درون و بيرون و تمايز اين دو
حقيقت را از يكديگر گم كرده است. صورت بيروني زندگي بشر امروز متناسب
با خواستهها و معتقدات دروني او شكل گرفته است، چنان كه همين معنا را
بايد درباره انسانهاي گذشته نيز صادق دانست.
در ايتاليا زني به مجلس راه يافته كه هنرپيشه فيلمهاي پورنوگرافي بوده
است. در برنامهاي تلويزيوني كه پيش از انتخابات براي معرفي كانديداها
تهيه ميشود، صحنههايي از فيلمي كه در آن همين زن با سه مرد عشقبازي
ميكرده پخش شده است. زنان ايتاليا به اين كانديدا بيشترين راي را
دادهاند. براي فردي كه از خارج دنياي جديد و مثلا از عصر ديگر به اين
زمان وارد ميشود، اصلا تصور يك چنين واقعهاي ممكن نيست. براي آنكه
چنين واقعهاي امكان وقوع پيدا كند بشر در حيثيت جمعي وجود خويش تحولات
روحي بسياري را ميبايد كه پشت سر گذاشته باشد. معناي حسن و قبح در
جامعهاي كه به اين كانديدا راي دادهاند كاملا خاص خود آن است. سوال
اينجاست كه اين تحول عجيب اخلاقي چگونه در جامعه ايتاليا رخ داده است،
در جامعهاي كه مناسبات سنتي آن، همان طور كه همه ميدانند، مبتني بر
مفاهيمي اخلاقي و از جمله «غيرت» بوده است. كودكي كه اكنون در جامعه
ايتاليا پا به دنيا ميگذارد و بزرگ ميشود، چگونه بايد راهي به حقيقت
بيايد؟
اين مثال را بدل از همه بشر جديد بگيريد. قرنها زندگي با معيارهاي
پوزيتيويستي علوم جديد و اقتضائات تكنولوژي، بشر را از حقيقت وجود خويش
دور كرده است. او اكنون هرگز نميتواند از حيات تصور ديگري جز آنچه
سنتهاي جاهلي روزگار جديد به او عرضه ميكند داشته باشد. كودكي كه در
اين جهان بزرگ ميشود س ينما و ويدئو و تلويزيون و اتومبيل و كامپيوتر
و بمب را از لوازم ذاتي وجود بشر ميانگارد، حال آكه اين ابزار در واقع
صورت مجسم خلقيات، خواستهها و معتقدات بشر جديد هستند نه متعلقات نياز
ذاتي و حقيقي او. همان قدر كه بشر به بمب اتمي نياز ندارد به كامپيوتر
هم نياز ندارد. اشيا و وسايل دنياي جديد متناسب با نيازهاي همين
دنياست. آثاري بازيچهاي تكنولوژيك است كه جز به نياز كودك عصر
تكنولوژي جواب نميگويد... و بر همين قياس است سينما و تلويزيون و
ويدئو.
*ب. سينما و تلويزيون و ويدئو، هر سه اوقات فراغت بشر جديد را پر
ميكنند. «اوقات فراغت» نيز مفهومي است كاملا جديد. نه آنكه انسان
گذشته محتاج فراغت نبوده و يا هيچ زماني فارغ از كار نبوده است؛ اين
اصطلاح با اين مفهومي كه از آن مراد ميكنند كاملا جديد است. اگر اين
سه اعتبار كه عرض خواهم كرد نبود، اين مفهوم نيز به وجود نميآمد. يكي
اينكه نظام اشتغال در روزگار ما در تبعيت از نظمي كه لازمه برقراري
كارخانهها و تكنولوژي است به اين صورت فعلي در آمده است: روزي هشت
ساعت، هفتهاي چهل ساعت و ....
به تبع اين نظام اشتغال، همه كارمندان و
كارگردان اوقات فراغت مشتركي دارند.
دومين امري كه به اوقات فراغت مفهوم امروزي لفظ را بخشيده آن است كه
بشر در «كار» نوعي اجبار و ايجاب يافته كه به علت نياز او به ادامه
معاش بر او تحميل شده است و بنابراين، وقت فراغت از كار اجباري روزانه
تنها وقتي است كه ميتوان زندگي كرد؛ يعني زندگي براي يك فرد شاغل در
روزگار جديد درست از هنگامي آغاز ميشود كه كار روزانه پايان ميگيرد.
سومين امر آن است كه بشر جديد به اعتبار تعريف تازهاي كه اومانيسم از
انسان ارائه داده، زندگي را در لذات قابل حصول ميبيند و از آنجا كه
اين لذتطلبي را مرگآگاهي است كه محدود و مخدوش ميكند، انسان اين
روزگار در جستجوي ابزاري برآمده است كه اوقات فراغت او را با غفلت و
فراموشي پر كنند. او از ذكر، يعني هر آنچه او را به ياد حقيقت و
مرگ و عالم غيب و عاقبت و معاد بيندازد مي گريزد و بنابراين، توقع دارد
آنچه كه در اوقات فراغت به او عرضه ميشود اين خواسته را به طور كامل
برآورده سازد. بنده در ضمن تحقيقي كه در اپن امروز انجام ميدادم، به
اين واقعيت تلخ برخوردم كه مردان ژاپني_ و حتي زنان در مقياسي بسيار
كوچكتر_ بعد از اتمام كار روزانه نخست به ميخانه ميروند. و اين تازه
در جامعهاي است كه مردم سردمزاج هستند و ميزان تمايل جنسي در ميان
آ»ان بسيار نازل است، تا آنجا كه دولت ژاپن را نگران كرده و به
برنامهريزيهاي خاص براي دامن زدن به آتش اشتياق جنسي واداشته است، چه
برسد به جوامع غربي كه سرطان فساد تا مغز استخوانشان را بيمار كرده
است.
با اين ترتيب، روشن است كه سينما و تلويزيون و ويدئو كه عمدهترين
وظيفهشان ايجاد تفنن و پر كردن اوقات فراغت براي آدمهايي است كه از
كار اجباري روزانه خلاصي يافته و فرصت لذتطلبي پيدا كردهاند،
نميتوانند از تن سپردن به اين خواستهاي كه وجود آنان را اقتضا و
ايجاب كرده است سر باز زنند.
ج. پس ماهيت اين اشيا و ابزار در سير تحول تاريخي جوامع بشري در مغرب
زمين تعين يافته است و نميتوان نمود ظاهري اين اشيا را آن سان كه عقل
متعارف _ كه خود با اعتبارات و منطق همين روزگار ميانديشد _ در
مييابد، بدل از حقيقت آنان گرفت و نسبت اين اشيا را با اصل تمدن غرب و
غاياتي كه به ايجاد اين مصنوعات منتهي شده است انكار كرد. سينما و
تلويزيون و ويدئو از جمله ابزاري هستند كه بشر را به غفلت و فراموشي
فرا ميخوانند و او را از حقيقت وجودش دور ميكنند و بنابراين، اگر در
اختراع دوربين عكاسي و بعد دوربين فيلمبرداري نتوان صراحتا اين غايات
را استنباط كرد، در چگونگي استفاده از اين ابزار در طول تاريخ سينما،
تلويزيون و ويدئو به خوبي مي توان اين حقيقت را پيدا كرد.
د. ارتباطات اجتماعي لازمه حيات بشري است و بنابراين، استفاده از ابزار
تكنولوژيك در حيطه ارتباطات امري كاملا متوقع است، اما نبايد پنداشت كه
ارتباطات اجتماعي اين ابزار را ايجاد كرده است. با پيدايش عكس و تصوير
متحرك كه با گسترش ايجابي تكنولوژي پديد آمدهاند، بشر قابليت اين
پيدار را در جهت «بيان» كشف كرده و از آن در خدمت اياجد ارتباط سود
برده است.
زبان تصوير در طول حيات تاريخي خويش رفته رفته دستور مشخصي يافته است و
اين دستور زبان در خلاقيت هنرمند و ادراك مخاطب مشترك است.
هـ. تلقي«ابزار» از محصولات تكنولوژيك خطاست، چرا كه اين تصور و تصديق
را پيش ميآورد كه هرگونه بخواهند امكان استفاده از اين اشيا وجود
دارد، حال آنكه چنين نيست؛ هر چيزي را تنها در حدود ماهيت آن ميتوان
مورد استفاده قرار داد و خواه ناخواه هيچ شيئي در جهت انكار ماهيت خويش
قرار نميگيرد. اتوماسيون _ خودكاري_ واقعيتي است كه احاطه اختيار و
اراده بشر را بر تكنولوژي از بين برده و او را اسير ماشين اتوماتيك
ساخته است. بشر جديد خود از اين معنا غافل است و تن به اقتضائاتي سپرده
كه لازمه وجود و گسترش تكنولوژي است.
*و. ما در پذيرش اين لوازم و محصولات، بر اخيار خويش عمل نكردهايم و
اين تمدن، خواه ناخواه، فضاي زندگي و مناسبات اجتماعي حيات ما را تصميم
گرفته است. نميتوان ماهيت اين ايا را انكا كرد و محتواي متافيزيكي _يا
فرهنگي_ اين ابزار را ناديده گرفت. هر شيئي متناسب با علت غايي وجودش و
دعوتي كه در آن نهفته، داراي محتواي فرهنگي است كه آن را در اطراف خويش
تسري ميدهد.
خصوصيت بياني سينما، تلويزيون و حتي ويدئو به ما اين امان را داده است
كه حتيالمقدور تبعات فرهنگي وجود اين رسانهها را محدود كنيم و حتي تا
آنجا كه ماهيت اين اشيا اجازه ميدهد آنها را در خدمت فرهنگ خويش در
آوريم.
*ز. حدود بياني اين رسانهها از يك سو به زبان تصوير باز مي گردد و از
ديگر سو به ماهيت مستقل اين پديدارها و تمايزاتشان از يكديگر. زبان
تصوير حدود خاص خويش را دارد، اگرچه قابليت بياني آن در هر يك از اين
رسانهها با ديگري متفاوت است. ميزان احاطه ما بر اين رسانهها در عين
حال با ميزان معرفت ما نسبت به آنها نسبت مستقيم دارد. اگر معرفت ما
نسبت به حدود بياني زبان تصوير با عنايت به خصوصيات هر يك از اين
رسانهها كامل باشد، چه بسا كه از طريق همين پديدارها كه مولود تمدن
غرب هستند بتوان با سلطه فرهنگي غرب مبارزه كرد. به عبارت ديگر، ميزان
اختيار ما نسبت به اين رسانهها با ميزان معرفت ما نسبت به ماهيت و
حدود بياني اين پديدارها رابطهاي مستقيم و غيرقابل انكار دارد.
*ح. ساختار دراماتيك داستانهايي كه در سينما به تصوير كشيده ميشوند
چنين اقتضا دارد كه حيطه عمل سينما _ و به تبع آن ويدئو _ به عالم
تفصيل اختصاص يابد. عالم تفصيل همان عالم حيات بشري است و بنابراين،
فيلم مظهري است از زندگي _ اگرچه مثالي، پالايش يافته و حتي انتزاعي.
پس فيلم ميتواند در عين آنكه امكان تجربه حسي همه لذايد شيطاني و
احساسات سخيف را براي تماشاگر خويش فراهم كند، امكان تجربه حسي احساسات
پاك و زيبا را نيز براي او فراهم آورد؛ و البته شكي نيست كه سينما به
اين مطول اخير بسيار ديرتر تن ميسپارد.
نحوه حضور تلويزيون در زندگي بشر اين امكان را فراهم آورده است كه
تلويزيون، به جز فيلمهاي داستاني، انواع متعدد ديگري از بيان تصويري
را نيز بپذيرد. بايد اذعان داشت كه مستندسازي را تلويزيون رشد و تكامل
بخشيده است و همين طور ژانرهاي ديگري همچون فيلمهاي مستند داستاني و
گزارشهاي تصويري كه ميتوانند با غايات مختلفي از جمله پر و پا گاندا
ساخته شوند و ... نحوه حضور تلويزيون در زندگي بشر به گونهاي است كه
در مقايسه با ويدئو و سينما اختيار انسان بيشتر محدود ميشود.
حكومتهاي جديد اولين جايي را كه تسخير ميكنند تلويزيون است، اگرچه در
جهت «صدور اعتقاد» به بيرون از مرزهاي جغرافيايي، سينما و ويدئو
ابزارهاي كارآمدتري هستند.
نهاد اجتماعي سينما طوري تشكل يافته است كه افراد براي تماشاي فيلم
ناچار هستند كه خانهشان را ترك كنند و به سالنهاي سينما بروند، اما
ويدئو از اين لحاظ بسيار سهلتر از سينماست، هرچند تماشاي فيلم بر پرده
بزرگ هرگز قابل قياس با تماشاي فيلم بر پرده كوچك تلويزيونها و
مونيتورها نيست.
بيشتر فيلمهايي كه در ايران ساخته ميشوند فيلمهايي هستند كه با
نمايش در تلويزيون نيز خصوصيات ذاتي خويش را از كف نميدهند، حال آنكه
فيالمثل فيلمي چون «2001: يك اوديسه فضايي» هرگز قابل نمايش در
تلويزيون نيست، چرا كه در اين نمايش بسياري از خصوصيات اصلي فيلم از
بين ميرود.
از اين ميان، ويدئو مناسبترين ظرف براي پرورش باكتريهاي فحشاست، چرا
كه نياز به فضاي عمومي براي نمايش ندارد و به راحتي از بازرسيهاي مرزي
فرار ميكند و به اين ترتيب، نمي تواند ابزار پروپاگاندا در جهت منافع
درون مرزي حكومتي خاص واقع شود و همانطور كه گفتم، حتي بالعكس، ويدئو
توانسته است به نهضتهاي انقلابي و مخالفان سياسي دولتها و حكومت ها
نيز مدد برساند. عنوان «رسانه ياغي» براي اين پديدار عنواني مناسب
است، چرا كه تن به مرزها و حدود نميدهد و اگر غرب توانسته است از
ويدئو در خدمت منافع خويش سود جويد به آن علت است كه منافع غرب همسوي
اشاعه فحشا و هبوط اخلاقي جوامع بشري است.
*منبع:فصلنامه فارابي - شماره 17 - زمستان 1371
خبرگزاري فارس |