هالیوود و مهدویت
دكتر حسن بلخاري، فارغالتحصيل رشته اديان و عرفان، از اساتيد دانشكده هنر دانشگاه تهران و آشنا با علوم ارتباطات هستند. با توجه به اطلاعات جامعي كه ايشان در زمينه فعاليتهاي رسانههاي غربي درخصوص مقابله انديشه اسلامي و بويژه موضوع مهدويت دارند، خدمت ايشان رسيديم و سؤالاتي را درهمين زمينه مطرح كرديم.
با تشكر از اينكه وقت گراميتان را دراختيار ما قرار داديد، بهعنوان اولين سؤال بفرمائيد كه نقش و جايگاه سينما و رسانههاي صوتي، تصويري در غرب و خصوصاً آمريكا چيست؟
به يك عبارت جهان امروز جهان تصوير است و عمدهترين مصداق اين تصوير سينماست. پفستمن در كتاب زندگي در عيش، مردن در خوشي خود سه دوره را يا سه سپهر را اصطلاحاً براي انتقال معلومات ذكر ميكند. دوره اول دوره انتقال معلومات به وسيله زبان بود. پدر ميگفت فرزند حفظ ميكرد، دوره دوم دوره مكتوب بود و كتاب حافظ و حامل معنا براي نسل بعدي شد. ايشان سومين دوره را دوره تصوير ميداند كه تصوير سينمايي و تلويزيوني جاي دو موج قبلي نشسته است. البته تحليل ايشان اين است كه اين تصويرها بهصورت خاص دارد ساخته ميشود و به جهان ارائه ميشود، ما در قلمرو افزايش دامنه جهل انسان قرار داريم تا علمش. تحليلي كه پستمن ارائه ميدهد تحليل درستي است و اين تقسيمبندي نسبت به سه دوره انتقال معلومات.واقعيت قضيه اين است كه ما داريم در عصر تصوير و عصر سينما زندگي ميكنيم و عنواني كه شما تحت عنوان دنياي anformatic ، information يا اطلاعات و انفجار اطلاعات داريد عصارهاش تصوير است، يعني از يك طرف ما الان در عصر اطلاعات زندگي ميكنيم كه اين اطلاعات جذابترين، مؤثرترين، كارآمدترين و ماندگارترين شيوه ابراز آن تصوير است. البته فقط اين نيست كه حالا قدرتها دارند از اين عنصر بالاترين استفاده را ميكنند. ذهنيت مخاطبها هم، چنين قدرت و جايگاه پذيرشي را دارد. ما در شبانهروز بين 78 تا 79% اطلاعات دريافتي روزانه را از چشممان بهدست ميآوريم و بقيه حواس درصد بعدي را بهخود اختصاص ميدهند. درعين حال شما اگر به سيستم دريافتي انسان نگاه كنيد ميبينيد كه نيمكره راست مغز مربوط به علوم حضوري و شهودي بهصورت تصوير است. طبق تحقيقاتي كه طي 10، 15 سال گذشته صورت گرفته، انسان با نيمكره راست مغزش با اطلاعات برخورد شهودي ميكند يعني در آنجا ماندگار است و بزرگترين و عميقترين تأثيرات را روي شخصيت انسان ميگذارد. مجموعه اين قضايا كه من بهصورت مختصر خدمت شما عزيزان ذكر كردم معنايي را ميسازد كه تصوير را كارآمدترين عامل نهتنها براي انتقال معلومات، بلكه تأثيرگذاري روي شخصيت و روان افراد قرار ميدهد. اين مقدمه بهنحوي بيانگر جايگاه تصوير و سينماست.
ببينيد! غرب در ذات تكنولوژيكي خودش تفوق طلب است. يعني ما بحثي داريم در فلسفه علم كه علم وقتي مجتمع شد فيحد نفسه قدرت را بهدنبال ميآورد. برگرديم بههمان كلامي كه فرانسيس بيكن در ابتداي رنسانس گفته كه هدف نهايي علم قدرت است. در چنين فضايي غرب براي اعمال اين قدرت و كسب مطامع بيشتر از تصوير دارد بهترين استفاده را ميكند. هاليوود بهعنوان مركز فيلمسازي آمريكا، كه در سال 700 فيلم توليد ميكند و سالانه 15، 16 ميليارد دلار سود خالص دارد و نزديك به 78% سينماها و تلويزيونهاي جهان از آن تغذيه ميشوند. شما كلمات را كه كنار هم قرار بدهيد بهصورت بسيار وسيعي نشان ميدهد كه ما با چه قدرت و تأثير و برنامهريزي عظيمي از آن طرف روبهرو هستيم. واقعيت مسأله اين است كه غرب به اهميت، قدرت و تاكتيك تصوير پي برده است و از آن در قالب سينما دارد استفاده ميكند.ما در غرب فيلم خنثي نداريم، يعني از اين 600، 700 فيلمي كه در سال توليد ميكند 30، 40 فيلم است كه در سطح جهان مطرح ميشوند، البته آنها را هم خودشان مطرح ميكنند با اسكارهايي كه ميدهند و بعضاً هم بهدليل جذابيتهاي عامهاي كه دارند در سطح جهان مطرح ميشوند و واقعاً فرهنگسازي ميكنند. مانند جرياني كه تايتانيك با دو ميليارد بيننده در سطح جهان ايجاد كرد. اين نكات را بهصورت پراكنده دارم عرض ميكنم چون درهر بفعدش يك معناي عظيمي وجود دارد، ميخواهم با اين دلايل نشان بدهم كه غرب بهقدرت عظيم سينما پي برده است. بههمين دليل الان مهمترين كاري كه ميكند اين است كه مباني نظري خودش را كه محصول ايدهها و اهدافش است به زبان تصوير ترجمه ميكند. يعني من بزرگترين ويژگي غرب را ترجمه معنا به تصوير ميدانم. چون روانشناسي مدرن بيانگر اين است كه تأثيري كه تصوير دارد هيچ كلامي ندارد و بحثي در روانشناسي داريم كه هر تصوير معادل هزار كلمه است.
كار ديگر تصوير و سينما توأماً درگير كردن احساسات و ادراك است. سخنورها ادراك را مخاطب قرار ميدهند و فيلمهاي بيمحتوا احساس را و فيلمهاي هدفمند ادراك و احساس را با هم. در چنين قلمرويي احساس، جذابيت را، ادراك معناپذيري را و جمع آنها سينما را ميسازد. من معتقدم و در حقيقت واقعيتهايي جهاني و هاليوود و فرهنگسازي آن بيانگر اين است كه غرب دارد از سينما حداكثر استفاده را ميبرد، چون برايش استفاده دارد لذا جايگاه ويژهاي هم دارد.
با توجه به اهميت مسأله فرهنگسازي كه فرموديد، نكتهاي كه معمولاً در فرهنگها مطرح است مقولهاي بهنام مدينه فاضله و يا آرمانشهر است و قطعاً غرب هم بهدنبال ترويج چيزي با اين عنوان است. براي عرضه الگوي مطلوب غرب دراين زمينه سينما و رسانههاي تصويري چه نقشي را ايفا ميكنند؟
ما در دهه 90 دو اتفاق جدّي داشتيم در چارچوب همين آرمانشهري كه غربيها تعقيب ميكنند: يكي كاربرد اصطلاح نظم نوين جهاني New World Order توسط بوش و گفتند ما داريم اين را تعقيب ميكنيم و يكي هم نظريه پايان تاريخ فوكوياما. در نظريه پايان تاريخ فوكوياما ميگويد: دموكراسي ليبرال آرزوي نهايي است كه با فروپاشي رقيب سرسخت ليبرالها كه كمونيسم بود، ما داريم وارد اين فضا ميشويم و تاريخ دارد عملاً پروسه تكاملي خودش را درحد نهايياش طي ميكند. اين دو مسأله بهنحوي از نيت سياسي غرب در Globalization جهاني شدن و در ايجاد يك فرهنگ جهاني و تحميل آن بر جهان پرده برداشت. ميخواهم اين نكته را خدمتتان عرض كنم كه رسانهها مهمترين و اصليترين ابزار تسلط فرهنگي غرب محسوب ميشوند چون اولاً تصوير يك زبان بينالمللي است. ما در زبان مشكل داريم. مثلاً يك آفريقايي اگر زبان انگليسي نداند نميتواند با فرهنگ غرب ارتباط برقرار كند. ولي ازطريق تصوير چرا. اخيراً در يكي از روزنامهها گزارشي خواندم با عنوان مسجد و ماهواره كه بررسي كرده بود تأثير ماهواره را در فرهنگ مراكش بهعنوان يك كشور مسلمان، نتايجي كه گرفته بود وحشتناك بود، نسبت به آن مباني ارزشي كه ما داريم.
ميخواهم اين نكته را خدمتتان عرض كنم كه غرب مدينه فاضلهاي در ذهن خودش ساخته، گرچه در خود غرب هم اين مدينه فاضله منتقدان جدّي خودش را دارد مثل آلن دومينو، برژينسكي و روژه گارودي هم بهعنوان يك مسلمان. ولي واقعيت قضيه اين است كه آن كساني كه دارند برنامهريزي ميكنند در اين قلمرو اينها دنبال اهداف و منافع خاص خودشان هستند و سعي ميكنند كه اين مدينه فاضله را فقط و فقط ازطريق تصوير بهوجود بياورند. الان مقاله و سخنراني جواب نميدهد. سمينارهاي تخصصي شايد روشنفكران جهان سومي را مجاب كند امّا غرب يكي از اهداف اصلياش جلب افكار عمومي است. در فضايي كه دموكراسي اصل ميشود رأي عمومي قدرتساز است بههمين دليل شما بايد روي رأي عمومي كار بكنيد، روي جلب آراء عمومي بايد كار كنيد، لذا او هدف جدّياش را جلب ا فكار عمومي قرار داده و فيلمها دارند در اين قلمرو آنكار را ميكنند، شما اگر به مجموعه فيلمهايي كه در اين دو دهه بويژه پس از طرح نظم نوين ساخته شده نگاه كنيد اين مسأله كاملاً ملموس است. اجازه بدهيد من يك مثال مصداقي مشخص بزنم. آمريكاييها فيلمي ساختهاند به روز استقلال Independence day . اين فيلم از لحاظ جلوههاي ويژه Special effect بسيار بالاست و خيلي هم در آمريكا مطرح شد و در جهان هم روي آن خيلي تبليغ شد. چهارم ژوئيه در تقويم آمريكايي روز استقلال آنها محسوب ميشود. در اين فيلم يك گروه فضايي به كره زمين حمله ميكنند و امريكاييها دفاع ميكنند، درنهايت در روز استقلال اينها دشمنان را دفع ميكنند. خيليها اين فيلم را بهعنوان action و با جلوههاي ويژه برتر گرفتند امّا به پيامي كه اين فيلم داشت اصلاً توجه نشد.
پيام اين بود كه آمريكا و نظام فرهنگي حاكم بر غرب تنها سيستمي است كه جهان را از خطراتي كه وجود دارد حفظ ميكند و اين پيام را در اكثر فيلمها ترويج و تبليغ ميكند، حتي در فيلمي كه اخيراً تلويزيون ما احتمالاً در ايّام نوروز 79 نشان داده شد كه باز هم آدم فضاييها حمله ميكنند، آمريكايي مردم را نجات ميدهند. در فيلم پيشگوئيهاي نوستر آداموس كه حتماً بحثمان به آن خواهد رسيد اين امريكاست كه مقابل مسلمانها ميايستد يا مثلاً بازي كامپيوتري خيلي مشهور يا مهدي كه اسم اصلياش ersian Gulf inferno جهنم خليج فارس است. خليج فارس را مركز حركتهاي تروريستي جهان جلوه ميدهد.
ما در بعد روانشناسي ميگوئيم اين بازي افراد را نسبت به امام زمان و لفظ يا مهدي شرطي ميكند ولي وقتي باطن قضيه را نگاه ميكنيد ميبينيد پيام ديگري هم دارد و آن اين است كه وقتي خليج فارس مركز حركتهاي تروريستي جهان ميشود حضور نظامي امريكا در خليج فارس توجيه ميشود. غرب يكي از كارهايش اين است كه قبل از اينكه به عمليات گسترده دست بزند ازطريق رسانهها كار خودش را توجيه ميكند. شما جريان خليج فارس را ببينيد، ما يك بحث بسيار مهمي را درباره بحران خليج فارس داشتيم كه گفتند جنگ رسانههاست، نه جنگ تسليحات. سي. ان. ان CNN نقش بسيار جدّي داشت، وقتي كه فضا دارد وارد چنين قلمرويي ميشود، رسانهها در پيادهكردن اهداف غرب نقش جدّي دارند.
مثال ملموس ديگري را خدمتتان عرض كنم. ما الان جنگي را در نظام جنگهاي مدرن داريم: جنگ اينترنت و الكترونيك، بهعنوان مثال يكي دوماه پيش بود كه اسرائيليها سايت حزبالله را شكسته بودند و پرچم اسرائيل را در سايت آنها گذاشته بودند و كاري كه حزباللهيها كرده بودند خيلي جالب بود، آنها آمده بودند ساعتها كنگره كفنفست اسرائيل و مراكز حساس اسرائيل را اشغال كرده بودند، يعني بلافاصله جواب داده بودند و پاتك كرده بودند. لذا ميبينيد اصلاً فضاي جنگها، برخوردها و تأثيرگذاري در جهان دارد عوض ميشود و من در قلمروهاي مختلف كه بررسي كردهام ديدهام كه در اكثريت اين قلمروها تصوير است كه حرف اول را ميزند، همه ميخواهند مخاطب را جلب كنند آن هم به بهترين و جذابترين شكل كه تصوير است. يك جمله خدمتتان عرض كنم كه عصاره بحثم و جواب كلي سؤال شما باشد كه غربيها اولاً قطعاً مدينه فاضله دارند، اين مدينه فاضله را دارند ذكر ميكنند كه همان دموكراسي ليبرال است.
وقتي تافلر در كتاب جابجايي قدرت خودش ميگويد: بسياري از فرهنگها و مردم جهان تشنه اقتباس از زندگي، مفد و فرهنگ غربي هستند كه من روي اين اصطلاح تكيه ميكنم دارد بهنحوي تبليغ ميكند گرچه برخوردش نقادانه است ولي بطن اين نقادي از لحاظ روانشناسي متهم است و در اصل تبليغ است.
ثانياً، بستر اين جهاني سازي و اين معنا كه جهان را تحت اين مدينه فاضله تسخير كنند رسانهها هستند. من در همين فضا يك نكته مهم ديگر را عرض كنم كه باز مصداقي است. ما در سال 2000 فيلم ديگري داشتيم در هاليوود با عنوان ماتريكس Matrix . اين فيلم فروش و استقبال غيرمنتظرهاي داشت.
چهار جايزه اسكار گرفت ،بهدليل اينكه جلوههاي ويژه و بهترين تدوين صدا و مواردي از اين قبيل داشت. من در دانشگاههاي كشور بحثي تحت عنوان هويت انسان فردا داشتم و بعد از آن نقد و نمايش ماتريكس و اخيراً اين برنامه را در دانشگاه تهران داشتيم. نكته مهمي كه در چارچوب بحث ما از اين فيلم وجود دارد اين است كه در اين فيلم هويت انسان آينده كه به ماشين تبديل شده زير سؤال ميرود. امّا نجاتي كه براي فرار از اين بحران ذكر ميشود شهري است بهاسم Zion صهيون يعني شما در اين فيلم پنج، شش بار كلمه صهيون را ميشنويد با اصطلاح لاتين آن و با چهره شهر منجي. يعني تصويري كه ارائه ميشود اين است كه فقط يكجاست كه در آنجا ميتوانيد نجات پيدا كنيد، چه در قلمرو ماده و چه معنا و آن Zion است.
ميخواهم عرض كنم كه وقتي شما ميبينيد كه ماتريكس ساخته ميشود و در جهان آن را در بوق و كَرنا ميكنند، جلوههاي ويژه بسيار عظيمي درآن بهكار ميرود كه واقعاً حيرتانگيز و بسيار جالب است، امّا برفراز اين معاني صهيون قرار داده ميشود يعني اينكه براي غرب جا انداختن مسأله مدينه فاضله مهم است و بسترش را تصوير برگزيده است. مگر در دهه 50 ميليونها دلار در صحراها خرج ساختن فيلمهاي پرخرجي مثل بنهور و ده فرمان موسي نشد؟ الان اين مسأله براي ما دارد كشف ميشود كه در آن زمان اسرائيل مشكل مشروعيت را داشت و مشكل مشروعيت را فقط تصوير حل ميكرد. سينماها هم پر ميشد، خبري خواندم كه وقتي فيلم بنهور وارد ايران شد، حالا چطور اسرائيل با رژيم&با توجه به مطرح بودن بحث آينده جهان در صحبتهاي انديشمندان مختلف غربي نظير هانتينگتون و فوكوياما و... و مسأله آرماگدون Armageddon يا نبرد آخرالزمان، ديدگاه غرب نسبت به مسأله آخرالزمان چيست و چطور ميتوان اين نظريهپردازي را در صحنه عمل سياسي و نظامي و فرهنگي و سينمايي ديد؟
به نكته مهمي اشاره كرديد. اگر شما به تاريخ سينما مراجعه كنيد از تقريباً 1964، 1965 غير از مسأله اسرائيل كه مربوط به دهه 50 است و به فيلم بنهور يازده اسكار دادند سينما وارد مرحله جديدي ميشود كه اين مرحله توجيهكننده افزايش قدرت تسليحاتي شرق و غرب است، يعني از آن موقع فيلمها ميروند سراغ بشقابپرندهها و موجودات فضايي مثل فيلمهاي جنگ ستارگان Jour locus كه از همان موقع شروع شد، بعد كشف شد كه شرق و غرب كه اين فيلمها را ميسازند تعمّد دارند. اگر انسان نسبت به يك قدرت فضايي بسيار قدرتمند ترسانده ميشد تلاش در جهت افزايش قدرت تسليحاتي شرق وغرب توجيه ميشد و توجيه هم شد.يك دروغ اگر به حد تواتر برسد ميشود حقيقت. وقتي دهنفر هي بيايند يك دروغ را تكرار كنند، انسان از لحاظ رواني تكان ميخورد. فيلمهاي مختلف وقتي بينندگان را ميترساندند توصيه ميكردند كه ما بايد اين فضا را رشد بدهيم. پس اينكه ذهن طراح غرب درجهت شيوع مطلوبهاي خودش و جا انداختن آن در سطح جهان با تصوير مسأله كاملاً روشني است؛ چرا كه نيازي به ايجاد رابطه ندارد. تاريخ سينما و همچنين گذر زمان و پرده برداشتن اهداف پشت پرده غرب اين را روشن ميكند. امّا اين موضوع چه ارتباطي با بحثهاي آخرالزماني فيوچريسم كه مثل تافلر و فوكوياما، هانيتنگتون و برژينسيكي و... مطرح ميكنند، دارد؟
واقعيت قضيه اين است كه بحث آيندهگرايي در غرب خيلي جدّي است و بهعبارتي جديتر از فضاي ما و علتش هم اين است كه ما با مسأله انتظار در بعد مذهبي و ديني خودمان روبرو ميشويم، حضرت امام زمان، عليهالسلام، در قلمرو ديني ما حضور دارد. من البته حالا يك بحثي را خدمتتان ارائه ميدهم كه اين مطلب در تمامي ابعاد سياسي و اجتماعي و فرهنگي شيعه ناب حضور دارد ولي در ذهن عامه وقتي بعد مذهبي مطرح است امام زمان، عليهالسلام، مطرح است، در بعد سياسي و اجتماعي و علمي ديگر مطرح نيست. امّا در غرب بحث آيندهنگري در تمامي ابعاد فوقالعاده جدّي است بههمين دليل متفكران بخش مهمي از افكارشان را صرف اين ميكنند، چرا؟ چون قلمرو Scientific علمي غرب بالاست. شما در علوم تجربي وقتي به دوتا فرمول برسيد ميتوانيد پيشبيني
كنيد. يعني با چهار مورد استقراء وقتي آزمايش كرديد و به يك نتيجه رسيديد قانون ميسازيد كه پس در اين شرايط اگر چنين بشود، چنان ميشود. اين ميشود امري آيندهاي است، امر زماني فراحال و فراگذشته است. در ذات تمدنهاي بشدت علمگرا متأثر از آيندهنگري و پيشبيني علم فينفسه روانشناسي وجامعهشناسي و سياست و... آن جامعه هم آيندهنگر ميشود و دنبال سيستمهايي ميگردد كه به آينده نفوذ كند. فيلمي دارند آمريكائيها كه بسيار هم قوي هست به اسم Goast روح كه ترجمه دقيقش در فارسي ميشود شبح. اين فيلم چند اسكار گرفت و خيلي مطرح شد و در ميان دبيرستانيهاي خود ما هم خيلي سر و صدا كرد، چون خيليها از آنها ميگفتند ما كلام معلم را وقتي سر كلاس راجع به روح حرف مي
با توجه به اينكه فرموديد غرب پي برده كه جوهره تفكّر شيعي بحث مهدويت است، چه اقداماتي را در مقابله با آن در عرصههاي مختلف انجام داده است؟
بگذاريد براي جواب به اين سؤال بسيار مهمتان من مقداري به عقب برگردم. مهدويت از كي براي غرب يك دغدغه شد. اولاً، اين نكته را خدمتتان عرض كنم بعد از مسأله ظهور صفويه در ايران و اوجگيري اهداف استعماري غرب نسبت به شرق و اينكه ايران را ميخواست دروازه هند بكند، مسأله مذهب ما هم براي آنها جدّي شد، عثماني سني بود و ما شيعه و آنها هم از اين استفاده كردند. آنجا بهطور جدّي وارد شناخت مباني مذهبي ما شدند كه از آن براي خود استفاده كنند.
يكي از مواردي كه اينها به آن پي بردند مسأله باب بودن بود. يعني آنها متوجه شدند كه ما در اعتقادات اسلامي يك منجي داريم كه زماني ظهور ميكند و لذا سعي كردند كه از اين موضوع براي رسيدن به اهداف سلطهجويانه خود استفاده كنند. اينكه شما ميبينيد مستر همفر در كتاب خاطراتش ذكر ميكند كه چطور ما محمدعلي باب را انداختيم در اين فضا و گفتيم تو بابي و امام زماني بهنحوي نشان ميدهد كه غرب نسبت به تأثير و اوج حضور اين انديشه در تمدن اسلامي شناخت پيدا كرده است، اين را داشته باشيد تا بعد برويم سراغ امام مهدي سوداني. آن كسي كه در سودان حدود 100، 120 سال پيش قيام كرد و تحتعنوان مهدي درجهان مطرح شد.
اين باز بفعد دوم بود و كتبي كه صهيونيستها بعد از آن نوشتند كه مشهورترينش چهارپر است كه سعي كرده مهدويت را در ذهن جهانيان بشكند. يعني مسأله، مسأله دامنهداري است و بعد از آن شما بيائيد سراغ مركز شيعهشناسي استراسبرگ فرانسه كه البته آنها امام جعفر صادق، عليهالسلام، را مبنا قرار دادهاند، اين مصداقهاي جزئي را دارم عرض ميكنم و ميخواهم اين نكته را بگويم كه براي غرب شناخت محورهاي اسلام و بويژه شيعه خيلي مطرح است. شما ميدانيد غربيها از ايران و عراق خيلي ايمن نبودند. كشورهاي عربي را با دستنشاندهها توانستند تحت سيطره خود دربياورند، امّا اينجا را نه.
در جريان فتوايي كه داده شد و مسلمانها ريختند به سفارت روسيه در ايران همه را به قتل رساندند صرف اينكه به ناموس ايران تجاوز شده بود و پشت سرش ديدند پشت همه اين جريانات يك آخوندي نشسته و دوتا جمله نوشته. اهل سنت با چنين فضايي آشنا نبود كه حكم جهاد داده بشود، اينها فهميدند يك قشري در اين وسط وجود دارد كه قدرت بسيار عظيمي دارد، بعد در مسأله تحريم تنباكو هم اين را ديدند. اينها نكات مهمي است كه در نگاه غرب نسبت به شناخت مفاهيم محوري شيعه نقش داشت.
قبل از انقلاب اسلامي و فيلم نوسترآداموس هم اينها فعاليتهايي در اين راستا انجام داده بودند. منتهي مسأله مهدويت پس از پيروزي انقلاب ايران براي اينها مطرح شد. اين فيلم مربوط به سالهاي 80 و 81 ميلادي است. در فيلم هم ذكر ميشود كه در سال گذشته ولي جهان در سال 81 با اين فيلم آشنا شد. اينها وقتي با انقلاب اسلامي روبرو شدند به تصريح خودشان غافلگير شدند. رئيس سازمان سيا اين نكته را در حرفهايش گفته بود. از اين جهت شما ميبينيد خيلي خام در اين فيلم با اين مسأله برخورد ميكنند. اين فيلم را اورسون ولزي كه فوقالعاده معتبر بود در جهان سينما و بنا به اعتبارش هم او را برداشتند مفسر اشعار نوسترآداموسش كردند اسكار هم بهاو دادند كه يهودي هم هست و فيلم همشهري كفين را ساخته بود، در 23 سالگي. خيلي ساده برخورد ميكند، ميگويد 600 ميليون مسلمان در خاورميانه جمع شدهاند ثروت عظيمي دارند و براي صلح جهاني خطرناكند. شما احساس نميكنيد كه بايد اين حرف را براي مخاطبت جا بيندازي كه مسلمان چون به ارزشهاي نهفته خودش پي برده و ثروت دارد الزاماً خطر است؟ يعني هر كه ارزشش را بفهمد و ثروت داشته باشد براي صلح جهاني خطر است؟ خيلي رو برخورد كرده است، چون خيلي سراسيمه ميخواهند امواج انقلاب اسلامي را تخريب كنند و تصوير و تفسير بدي از آن ارائه بدهند و آمدند روي مسأله مهدويت، چون بالاخره آنها پي برده بودند كه بايد روي اين نظريه كار بشود.
هايزر و همراهانش كه در اوج انقلاب اسلامي در سال 57 به ايران آمده بودند و قرار بود همان 19 بهمن مدرسه رفاه، مسجد دانشگاه تهران را كه اكثر شخصيتها در آنجا بودند و فيضيه را بزنند، امّا امام با اين استراتژي كه بگوييد اين حكم از من نيست، توانست اين مسأله را مهار كند و بعد آمدند سراسيمه وارد عمل شدند كه اين هم قابل بررسي است. بايد روي آن تحقيق بكنيم. قبل از انقلاب هم بود، بعد از انقلاب هم سراسيمه آن فيلم را ساختند، بعد وقتي در جنگ نقش محوري امام زمان، عليهالسلام، مطرح شد. عين كلام امام اين است كه فرمانده اصلي جنگ امام زمان، عليهالسلام، هستند. مسأله بسيار فراتر رفت براي غربيها كه آن كنفرانس خيلي كلاسيك و سطح بالاي تلآويو را گذاشتند.
من مجموعه گفتارهايي كه پيرامون امام زمان، عليهالسلام، را درحد توان خودم در اين كنفرانس ارائه شده، جمعآوري كردهام. در كتاب تهاجم فرهنگي خودم آوردهام كه برنارد لوئيس اين را ميگويد. چون مضمون مقالاتش بهدستم رسيده است. ديدم چقدر مسأله امام زمان، عليهالسلام، براي اينها مهم است. بعد بازي كامپيوتري يا مهدي ساخته شد، مقالات مختلفي نوشته شد، فيلمهاي مختلفي ساخته شد، منتهي از دهه 90 آمدند سبك كار را عوض كردند. خيلي جالب است اگر به اين نكته توجه شود. ديدند اگر بيايند امام زمان شيعيان را نفي كنند بهنحو ديگري اثباتش كردهاند، چون در جهان اين اتفاق وجود دارد كه چيزي را غرب نفي كند، حتماً يك ارزشي دارد. افكار عمومي جهان اين زيركي را هم دارند و درعين حال كه اينكار انجام شود بهنحوي تبليغ هم هست. لذا عوض شد و در دهه 90 در فيلمهايي مثل صهيون، آرماگدون يك بعد اثباتي براي آن طرف مطرح شد بهجاي بعد تخريبي اين طرف. ولي باز با اين حال در سال 1997 براي اينكه مسأله نوسترآداموس فراموش نشود چون در اين فيلم گفته شده بود، هرچند خود نوسترآداموس عدد نياورده و صور فلكي را گفته كه تكرارپذيرند و زمان دقيقي براي اين مسأله مشخص نكرده و نميتوانسته هم مشخص كند، چون اگر شارلاتان بوده كه قطعاً نميتوانسته و اگر نه كذب الوقّاتون. اصلاً نميتوانسته عدد بگويد. اينها گذاشتند براي اينكه امواج انقلاب اسلامي را در جهان تخريب كنند و براي اينكه فراموش نشود كه گفته بودند سال 99.
در سال 97 گاسپار وان برگر
Next wa (جنگ بعدي) را نوشت و بخشي از آن را اختصاص داد به اينكه در سال 99 شخصي در ايران به قدرت ميرسد، بهاسم محمد منتظري كه اسم اصلي امام زمان، عليهالسلام، است و منتظري هم از انتظار گرفته شده و هيچ ارتباطي با شهيد محمد منتظري حزب جمهوري اسلامي ندارد. (در فيلم نوسترآداموس هم ميگويد مردي كه نام آخرين پيامبر را برخود دارد دوشنبه را براي تعطيل برخواهد گزيد). ميگويد ايشان بهقدرت ميرسد و دانشمندان ناراضي هستهاي شوروي را فرا ميخواند و ميگويد من به شما دلار ميدهم.
اسلحه بسازيد، اينها ميآيند يك اسلحه ميسازند بهاسم ذوالفقار. كافي است شما سكانس اوليه فيلم The sold of Islam ـ 1986، BBC را ببينيد كه ذوالفقار ميآيد كره زمين را متلاشي ميكند. اول چهار قسمت اين فيلم اين صحنه بود كه من در برنامههاي تصويري دانشگاهي خودم از آن استفاده ميكنم. ذوالفقار آزمايش ميشود و نتيجه مثبت است، وقتي نتيجه مثبت ميشود، رئيس جمهور فرضي ايران به امريكا ميگويد خليج فارس را خالي كنيد، آمريكا چون ارزيابي درستي ندارد. خالي ميكند. نيروهاي ايراني ميروند بهسمت سرزمينهاي غربي كه صليبي ذكر ميكند.
قصه پرتي است مشخص هم بود كه ميخواهد قضيه نوسترآداموس را كه 17، 18 سال از آن گذشته و در ذهنها فراموش شده، زنده كند. شما ميگوئيد قصهاي نوشته شده است و وهم است و... امّا اينها سناريو ميسازند و مبناي برخورد سياسي خودشان را اين سناريو خودساخته قرار ميدهند.
خبر اين است در تاريخ 9 دسامبر 1998 (18 آذر 77) نيويورك تايمز، روزنامه مشهور آمريكايي، خبر داده كه: عدهاي از دانشمندان انستيتو بيوتكنولوژي روسيه به خدمت ايران درآمدهاند... و عدهاي ديگر در روسيه براي توليد سلاحهاي ميكروبي همكاري ميكنند. فردي بهنام مهدي رضايت مشاور علمي رئيس جمهور ايران، يكي از فعالان ايراني در اين زمينه است. اين در حالي است كه آقاي خاتمي مطقاً مشاوري بهاسم مهدي رضايت ندارد. جالب اين است كه اين خبر را نيويورك تايمز ميدهد (ميخواهم بگويم پشت پرده صهيونيسم دارد همهچيز را بههم وصل ميكند). بعد دولت آمريكا بهاستناد خبر نيويورك تايمز بيانيه ميدهد و از تلاشهاي تسليحاتي ايران ابراز نگراني ميكند، اينها دارند اينجوري در اين فضا كار ميكنند.
ما در تهران به بچههايي برخورد كردهايم كه يا مهدي و اللهاكبر به گوششان خورده احساس نفرت به آنها دست داده است؛ چرا؟ چون خوب دارد جوانان ما را تربيت ميكند. آخر غرب از امام زمان ما چه اطلاعي دارد كه ميآيد و بازي يامهدي را ميسازد. شما در نيويورك بگوئيد: ersian Gulf inferno را ميخواهم. ميگويد: hat do you mean ، منظورت چيست؟ شما بفرماييد يا مهدي بازي در اختيارتان قرار ميگيرد. اين دارد تربيت ميكند.
من در كتاب مباحث جديدم كه البته در تهاجم فرهنگي ذكر نكردهام گفتهام كه الان تربيت دارد جاي تهاجم را ميگيرد و همه اينها بيانگر آگاهي از نقش محوري مهدويت در 200 سال گذشته در تكوين حركتهاي اجتماعي و سياسي در متن شيعه است. من بجد عرض ميكنم كه غرب هرجا پا گذاشته تأثير را ديده كه انقلاب اسلامي اوجش بود، لذا الان روي تخريب مفهوم مهدويت در جهان كار ميكند، از يكطرف مهدويت ما را ميكوبد، از يكطرف دارد مهدويت تخيلّي خودش را ترويج ميدهد، ماتريكس ميسازد و Zion را. جالب است بدانيد كه الان در استراليا دارند همزمان قسمت دوم و سوم ماتريكس را ميسازند. سال آينده كه به بازار خواهد آمد ببينيد چقدر استعارههاي صهيونيستي و مهدويت در آن نقش دارد.
پينوشتها:
1. در دسامبر 1984 م 1356 ش. در دانشكده تاريخ دانشگاه تلآويو با همكاري مؤسسه مطالعاتي شيوهه ـ كه يك مؤسسه مطالعاتي غيرانتفاعي است و متصل به صهيونيسم ـ كنفرانسي با حضور 300 شيعهشناس درجه يك جهان برگزار شد و ظرف مدت 3 روز در آن 30 مقاله ارائه شد و بهقول مارتين كرامر يكي از شيعهشناسان جهان كه دبير اين كنفرانس بود، هدف اصلي از برپايي اين كنفرانس، شناخت مفاهيم محوري در تمدن شيعه اثنيعشري و بعد بالطبع شناسايي انقلاب اسلامي سال 57 در كشور ايران بود. تهاجم يا تفاوت فرهنگي، حسن بلخاري، ص 93.