امام عليه السلام مى فرمايند كه در ادعا
كردن عليه كسى ، نوعى غلظت و تندى وجود دارد و همين كافى است كه او را نگران و
متاثر كند، حال اگر انسانى ادعايى را كه براى او تاثرآور است ، با كلمات تند و زشت
و اهانت آميزى همراه كند، اين دعوا، هرگز پايان نخواهد پذيرفت و اگر چه انسان در
محكمه به حقش برسد، اما بذر كينه و نفاق با بدزبانى كاشته شده است و نمى تواند اين
بذر كينه و نفاق را از بين ببرد. پس بهترين راه اين است كه انسان در برخورد با او هم اصل رفق ، مدارا، بيان لطيف و
گفتار نيكو را فراموش نكند. 2 - پرهيز از تندى و خشونت
امام عليه السلام به يك نكته بسيار مهم توجه مى دهند و مى فرمايند كه صاحب حق ،
برهان و حجت دارد و نبايد حجت و برهان خود را با تندى ، فرياد و ستيز از دست بدهد و
بعد هم نتواند جبران كنند. و لَم تَتَشَاغَل
عن حُجَّتكَ بِمُنازِعَتهِ بالقيلِ و القَالِ فَتُذهبَ عنكَ حُجَّتكَ و لا يكونَ
لكَ فى ذلكَ دَرَك . تندى و خشونت در گفتار و افراط در بيان و كلام ، قوت برهان و استدلال را از بين مى
برد. امام عليه السلام توصيه مى فرمايند كه همه توجه و همت تو به برهان و دليلت
باشد. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در تعبير بسيار زيبايى مى فرمايند:
دَعِ الحِدَّةَ و
تَفكَّر فى الحُجَّةِ و تَحَفَّظ مِن الخَلَلِ تَاءمَنِ الزَّلَلِ(520).
((عصبانيت را كنار بگذار، در برهان دليلت فكر كن و خود را از
امور بيهوده و فاسد حفظ كن و از بيهوده گويى و آوردن حرف فاسد به زبان بپرهيز - چرا
كه اگر عصبانى نشوى ، بيهوده گويى نمى كنى و به دليل و برهانت مى انديشى - در نتيجه
از لغزش مصون مى مانى و خطا نمى كنى و نهايتا به نتيجه مى رسى )). امام سجاد عليه السلام به اين نكته تاءكيد مى فرمايند كه وقتى با تندى رفتار كردى و
به ستيزه جويى برخاستى ، طبيعتا طرف مقابل با تو درگير مى شود و به بدگويى ، منازعه
لفظى و جدال مشغول مى شود و در اين ميان حجت و برهان گم مى شود و در نتيجه اگر اين
منازعه به محكمه كشيده شود، نمى توانى بر او غالب شوى ؛ چرا كه قوام حكم در محكمه و
دادگاه ، در برهان و حجت است ، وقتى انسان گرفتار ستيزه ، پرخاش و خشونت شد، حجت و
برهان را از دست مى دهد. طبعا محكمه هم به راحتى نمى تواند به نفع او حكمى صادر
كند؛ گرچه حق با او باشد. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به اين نكته توجه داده مى
فرمايند: قوَّةَ سلطانِ
الحجَّةِ اءعظمُ مِن قوَّةِ سلطانِ القدرةِ(521).
((اقتدار دليل و برهان ، هميشه قوى تر از قوت قدرت است
)). قدرت امرى است كه دوام ندارد، امروز براى كسى هست اما فردا نيست . ممكن است طرف دعوا، انسانى قدرتمند باشد و محكمه هم خداى ناكرده مرعوب قدرت او شود
و عليه انسان حكمى صادر كند، ولى انسان نبايد به منازعه ، پرخاش و ستيز برخيزد. در
چنين شرايطى بايد به حجت و دليلش فكر كند؛ چرا كه قدرت او زائل شدنى است ، اما
دليل و برهان از بين رفتنى نيست . در اين كلام ، امام سجاد عليه السلام به افرادى كه صاحب حقند تذكر مى دهند كه براى
رسيدن به حقشان راه هاى مناسب و موزونى را انتخاب كنند و سعى نكنند از بيراهه براى
رسيدن به حق استفاده كنند؛ زيرا ممكن نيست از بيراهه به حق برسند. وقتى به حق
نرسيدند، خسارت كرده اند و اين خسارت قابل جبران نيست . 3 - عدم بيان ادعاى باطل اما اگر ادعاى او باطل بوده ، يا منفعت و يا توهم فايده او را وادار كرده است عليه
ديگرى ادعاى باطل كند، در اين جا هم امام عليه السلام مى فرمايند كه :
اتَّقَيتَ اللهَ
عزّوجلّ و تُبتَ اليهِ و تَرَكتَ الدَّعوى
(522).
((از خدا بترس كه عليه ديگران ادعاى باطل كنى ، برو توبه كن
و دعوا و مخاصمه را رها كن كه به دين و دنياى تو ضرر مى رساند)). در اين دو حق كه به علت پيوند تنگاتنگ و نزديكشان يك جا مورد بحث قرار گرفت ، همه
تلاش امام سجاد عليه السلام به عنوان يك معلم و مربى اخلاق فرد و اجتماع و آموزگار
ديانت و انسانيت ، معطوف به اين است كه طورى انسان را تربيت كند، كه اصلا دعوا و
نزاعى شكل نگيرد و مرافعات و منازعات در همان آغاز تكوين از بين برود. مى توان اين موضوع را از جهات و زوايات مختلفى بررسى كرد. يكى از اين جهات ، جهت
فقهى مساءله است كه از حوصله و استعداد بحث ما خارج است . عمدتا ما از زاويه اخلاقى به اين مباحث مى نگريم و امام سجاد عليه السلام هم در
مقام تعليم موازين اخلاقى به متخاصمان و طرفين دعوا هستند. بر اساس معارف ما دشمنى و عداوت براى سعادت انسان ها بسيار مضر است و تلاش بزرگان
دين همواره بر اين تعلق گرفته كه دشمنى و عداوتى شكل نگيرد؛ چه بر سر مقام ، چه بر
سر عز و آبرو و چه بر سر امور دنيا.
پرهيز از مشاجره و آثار آن
مرحوم مجلسى از خصال نقل مى كنند كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به بعضى از
فرزندانشان فرمودند: يا بَنِىَّ!
ايَّاكُم و مُعادَاةَ الرِّجالِ فانَّهم لا يَخلون مِن ضَربَينِ مِن عاقل يَمكُرُ
بكم اءَو جاهِل يَعجَلُ عليكُم والكَلامُ ذَكَر والجَوَابُ اءُنثَى فاذَا اجتَمَعَ
الزَّوجَانِ فلابُدَّ مِنَ النِّتَاجِ(523).
((از دشمنى با ديگران بپرهيزيد! چرا كه آنان دو دسته اند: يا
انسان هاى عاقلى هستند كه در صورت دشمنى از راه هوش و ذكاوت وارد مكر مى شوند و تو
را گرفتار مى كنند و يا انسانهاى جاهلى هستند كه با عجله تو را گرفتار مى كنند؛
دشمنى اين گونه آغاز مى شود كه تو چيزى مى گويى و او پاسخى مى دهد، گفته تو جنس
مذكر و پاسخ او جنس مونث است . مولود اين دو دشمنى است . بنابراين سعى كنيد از
گفتار زشت با ديگران بپرهيزيد)). امام باقرعليه السلام از جدشان رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل مى
فرمايند: لَم يَزَل
جَبرَئيلُ عليه السلام يَنهَانى عن مُلاحَاةِ الرِّجالِ كما يَنهَانى عن شُربِ
الخَمرِ و عبادَةِ الاءَوثانِ(524).
((جبرئيل عليه السلام مرتب مرا از يك چيز نهى مى كند و آن
مشاجره با ديگران است . همان طور كه از شرب خمر و بت پرستى نهى مى كرد)). امروزه در محاكم ما نيز مشهود است ، آنچه كه ريشه اصلى برخى از دشمنى ها و عداوت ها
است ، گفتگوهاى ابتدايى است كه منتهى به دعواهاى جدى و اساسى مى شود. اگر انسان خير
ديگران را بخواهد، هرگز وارد مشاجره و مخاصمه با آنها نمى شود. امام صادق عليه
السلام مى فرمايند: و لا يَقبَلُ
الله مِن مُؤ من عَملا و هو مُضمِر على اءَخيهِ المؤ مِنِ سوءا(525).
((اگر مومنى ، نسبت به مومن ديگر نيت بدى داشته باشد - چه
بسا كه آن انديشه را به مخاصمه ظاهرى هم تبديل نكند - خدا اعمال عبادى او را قبول
نمى كند)). همان طور كه مشاهده مى شود، تلاش معارف ما اين است كه از فرد يك انسان واقعى ،
وارسته ، مومن ، به دور از هر نوع بدانديشى و فكر سوء بسازد. اگر چنين شد، آيا در
آن جامعه ديگر نزاع و مخاصمه اى روى مى دهد؟ هرگز! بنابراين تلاش امام عليه السلام
در اين دو حق ، تعليم و تربيت انسان ها است ؛ طورى كه اساسا اجازه ندهند بذر دشمنى
، مرافعه و منازعه ، در دلهايشان كاشته شود.
اصلاح در جامعه اسلامى
در پايان تذكر يك مطلب ضرورى است و آن حقى است كه دو طرف دعوا بر ساير مسلمانان
دارند. نكته اى كه از مجموع معارف ما استفاده مى شود اين است كه در صورت دشمنى و
نزاع ؛ كوچك و كم اهميت ، يا بسيار بزرگ و شديد؛ ميان دو نفر يا دو گروه ؛ ساير
مسلمانان وظيفه دارند كه بين آنها صلح و دوستى برقرار كنند و اگر يكى از دو طرف از
آن سرباز زد با تندى ، حق و عدالت را برپا كنند. قرآن در سوره مباركه حجرات مى
فرمايند: و ان طَائِفتانِ
مِنَ المؤ منين اقتَتَلوا فَاءَصلِحوا بينَهما فَاءِن بَغَت احدَاهما على الاءُخرى
فَقَاتلوا الَّتى تَبغِى حتَّى تَفِى ءَ الى امرِ الله فاءِن فَآءَت فاءَصلحوا
بينهما بالعدلِ و اءَقسطوا انَّ الله يُحبُّ المقسطين
(526).
((اگر دو طايفه از مؤ منان به جنگ و جدال با يكديگر
برخاستند، بايد ميان آنها صلح برقرار كنيد؛ و اگر يكى از آنها با تخلف ، راه و رسم
طغيان پيشه كرد و از پيروى حق ، كه همان صلح و صفا است ، اجتناب ورزيد و راه و رسم
خودسرى پيشه كرد، با او بجنگيد و آنگاه حق را حاكم كنيد و در برقرارى حق ، بين آنها
به عدالت رفتار كنيد)). دستور الهى است كه خداوند متعال ، ساير مسلمانان را موظف مى كند كه در منازعات و
مناقشات ديگران بى تفاوت نباشند؛ بلكه براى حل و فصل منازعات و رفع خصومت ها و
برقرارى حق به يارى هم بشتابند و صرفا به حل خصومت و مصالحه دو طرف بسنده نكنند؛
براى برقرارى حق و تداوم آن بكوشند. آيه شريفه تصريح مى كند كه :
فاءِن فآءَت
فاصلحوا بينهما بالعدلِ(527).
((هرگاه زمينه صلح برقرار شد، در ميان آنان به عدالت صلح
برقرار كنيد)). اين دستورالعمل در مقطعى از تاريخ اسلام به خوبى مورد عمل قرار گرفت و آن در زمان
اميرالمؤ منين عليه السلام در هر سه جنگى بود كه براى آن حضرت اتفاق افتاد. گروهى از مسلمان ها؛ مثل طلحه و زبير و بعضى ديگر رو در روى حضرت اميرالمؤ منين
عليه السلام ايستادند و به منازعه و مخاصمه برخاستند و حتى عليه حضرت لشكركشى كردند
و به بصره آمدند. حضرت صرف نظر از نصايح گذشته ، از صبح تا ظهر، هم سران اين سپاه و
هم نفرات آن را به حق دعوت فرمودند و آنها نپذيرفتند. در نهايت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمودند: چه كسى حاضر است اين آيه را - آيه 9
سوره مباركه حجرات - بر اين جماعت تلاوت كند؟ فردى به نام مسلم مجاشعى برخاست و گفت
: من اين كار را انجام مى دهم . حضرت به او فرمودند: دستان تو قطع مى شوند و در اين
راه به شهادت مى رسى ! مسلم گفت : اينها در راه خدا آسان است . قرآن را برداشت و به
سوى اين جماعت معاند رفت . قرآن را در دست راست گرفته بود كه دست راست او را قطع
كردند. قرآن را به دست چپ گرفت آن را نيز قطع كردند. نهايتا قرآن را به دندان گرفت
تا به شهادت رسيد. دقيقا همان چيزى كه حضرت فرموده بودند اتفاق افتاد(528). در صفين و ماجراى نهروان و خوارج هم دقيقا همين طور بود. آنها هم طايفه اى از
مسلمين بودند كه رو در روى جماعت ديگرى از مسلمانان صف كشيدند. اميرالمؤ منين عليه
السلام در هر دو ماجرا باز هم افرادى را به عنوان واسطه انتخاب كردند. در ماجراى
خوارج ، ابن عباس بود كه نقش واسطه را به عهده گرفت
(529). در آيه بعد مى فرمايد:
انَّما المؤ
منونَ اخوَة فاءَصلحوا بين اءَخَوَيكم و اتَّقوا الله لعلَّكم تُرحَمون
(530).
((مؤ منان برادر يكديگرند، پس اگر بين شما شكاف و اختلافى
بود، بايد به اصلاح آن اختلاف برخيزيد و از خدا پروا كنيد تا مورد مهر و محبت و
رحمت او واقع شويد)). در سوره مباركه انفال هم قريب به همين مضامين آمده است :
فاتَّقوا اللهَ و
اءَصلحوا ذاتَ بينكُم (531).
((پس از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد؛ و خصومت هايى را كه در
ميان شماست ، اصلاح كنيد)). بى اعتنايى به حكم اصلاح ذات البين ، مخالف تقوا است . هر دو آيه ، ضرورت ايجاد صلح
و صفا را همراه با يادآورى پيوند ريشه دار و برادرى متذكر مى شود؛ يعنى ضرورت صلح و
صفا را برخاسته از حيث اخوت و برادرى افراد مى داند. همان گونه كه بسيار بعيد است
دو برادر با يكديگر از در مخاصمه و دشمنى در آيند - چون دو برادر به طور طبيعى در
منافع و مضار خود مشتركند - مؤ منان نيز مثل برادرند و نبايد با هم از در مخاصمه و
نزاع درآيند.
اهميت اصلاح اجتماعى ، در روايات
علاوه بر آيات كريمه قرآن ، در روايات ارزشمندى كه از اهل بيت عليهم السلام برجاى
مانده ، به اصلاح ذات البين تاءكيد فراوانى شده است . ائمه اطهار عليهم السلام با
بيانات مختلف ، مسلمانان را موظف و تشويق به اصلاح ذات البين كرده اند. مرحوم كلينى روايتى را در اصول كافى از امام صادق عليه السلام نقل كرده اند كه حضرت
مى فرمايند: صَدَقَة يُحبُّها
اللهُ اصلاحُ بينِ النَّاسِ اذا تَفَاسَدوا و تَقَارُبُ بينهِم اذا تبَاعَدوا(532).
((صدقه اى كه خداوند آن را دوست دارد اين است كه اگر ميان
مردم مفسده و دشمنى است آن را اصلاح كنيد و اگر بين مردم دورى است آنها را به هم
نزديك كنيد)). روايت قابل توجه ديگرى را مرحوم كلينى از قول راوى نقل مى كند:
مَرَّ بنَا
المُفَضَّلُ و اءَنا وَخَتَنى نَتَشَاجَرُ فى ميرَاث فَوَقَف ساعَة ثمَّ قال لَنا
تَعالَوا الى المَنزِلِ فاءَتَيناهُ فَاءَصلَحَ بينَنَا بِاءَربَعِمِائَةِ درهَم
فَدَفَعَها الينَا مِن عندِه حتَّى اذا استَوثَقَ كلُّ واحِد مِنَّا مِن صاحبِهِ
قال اءَمَا انَّها ليسَت مِن مالِى و لكِن اءَبوعبدالله عليه السلام اءَمَرَنى اذا
تَنَازَعَ رَجُلانِ مِن اءَصحابِنَا فى شَى ء اءَن اءُصلِحَ بينَهُما و
اءَفتَديَهَا مِن مالِهِ فهَذَا مِن مالِ اءَبى عبدالله عليه السلام
(533).
((من و دامادمان در مورد ارث با هم اختلافى داشتيم ، مفضل بن
عمر از كنار ما عبور مى كرد، مقدارى ايستاد و بعد گفت كه بياييد با من به خانه
برويم . ما را صلح داد و اختلافى را كه بر سر مال و ميراث پيش آمده بود با چهارصد
درهم حل كرد و تذكر داد كه اين مال از من نيست ، بلكه امام صادق عليه السلام به من
دستور داده اند كه هرگاه ميان مسلمانان و شيعيان تنازعى بود، تو با اين پول و فديه
آن را حل كن !)). تعبير فديه هم در اين جا، تعبير لطيفى است ؛ يعنى تو مسلمانان و شيعيان را بخر و
آزاد كن . فديه معمولا در مورد خريد بردگان و آزاد كردن آنها اطلاق مى شود و در اين
جا يعنى تو با اين كسى كه به اسارت اختلاف و منازعه درآمده و برده مخاصمه و جنگ شده
است ؛ از قيد اين اسارت آزاد كن . بنابراين اصلاح ذات البين ، مورد تاءكيد شرع مقدس است و اگر بخواهيم همه آنچه را كه
در اين باره ذكر شده است ، بيان كنيم ، سخن به درازا مى كشد. نكته مهمى كه در فرمايش امام سجاد عليه السلام آمده اين است كه حضرت در بيان حقوق
متخاصمين طورى زمينه سازى اخلاقى مى فرمايند كه اصلا منازعه و جدالى ميان مسلمانان
واقع نشود؛ اگر واقع شد، هر يك از دو طرف دعوا را طورى به موازين اخلاقى دعوت و
راهنمايى مى كنند كه ريشه اين مخاصمه خشكيده شود.
40 - حق مستشير
و اءَمَّا حقُّ
المستَشيرِ فان حَضَرَكَ لهُ وَجهُ رَاءى جَهَدتَ له فى النَّصيحَةِ و اءَشَرتَ
اليه بمَا تَعلمُ اءَنَّكَ لو كُنتَ مَكانَه عَمِلتَ به ذلكَ لِيَكُن منكَ فى رحمَة
وَلِين فانَّ اللِّينَ يُؤ نِسَ الوَحشَةَ و انَّ الغِلَظَ يوحِشُ مَوضِعَ الاءُنسِ
و ان لم يَحضُركَ له رَاءى و عَرَفتَ له مَن تَثِقَ بِرَاءيِهِ و تَرضَى به
لِنفسِكَ دَلَلتَهُ عليهِ و اءَرشَدتَهُ اليهِ فَكُنتَ لم تَاءلُهُ خيرا و لم
تَدَّخِرهُ نُصحا و لا قوَّةَ الا باللهِ. ((اما حق كسى كه با تو مشورت مى كند اين است كه اگر نظر روشن
و پسنديده اى دارى ، در نصيحت او بكوشى و او را آگاه سازى و آنچه كه اگر خود به جاى
او بودى چنان مى كردى ؛ و بايد نصيحت تو همراه با نرمش باشد كه سبب مى شود وحشت و
هراس او به انس تبديل شود، همان طور كه خشونت و سخت گيرى ، آرامش را به وحشت تبديل
مى كند. اگر چيزى نمى دانى ، او را به كسى راهنمايى كنى كه محل اعتماد و اطمينان تو
است ، و براى مشورت در امور خود به او مراجعه مى كنى ، و از خيرانديشى و نصيحت
كوتاهى نكنى )). مشورت ، وصف ممتاز مسلمانان نسبت به ساير اديان است كه داراى پيامدهاى مثبت و قابل
توجهى مى باشد.
مشورت ؛ از منظر آيات و روايات
خداوند متعال در دو سوره قرآن ، از اصل شورا ياد كرده است : يكى در سوره مباركه
شورى هنگامى كه مؤ منان را توصيف مى كند و ديگرى در سوره آل عمران . در سوره شورا وقتى اوصاف مؤ منين را ذكر مى كند، چنين مى فرمايد:
والَّذينَ
استَجابوا لِرَبِّهم و اءَقاموا الصَّلاةَ و اءَمرُهم شورَى بينَهم و ممَّا
رزَقناهم يُنفُقون# والَّذينَ اذا اءَصابهمُ البَغىُ هم يَنتَصرونَ(534).
((كسانى كه دعوت پروردگارشان را اجابت كرده ، نماز را برپا
مى دارند و كارهايشان را با مشورت انجام مى دهند و از آنچه به آنها روزى داده ايم
انفاق مى كنند و كسانى كه هرگاه ستمى به آنها رسد، تسليم ظلم نمى شوند و يارى مى
طلبند)). آيه ديگر در سوره مباركه آل عمران است كه مى فرمايد:
فبِما رَحمَة
مِّنَ اللهِ لِنتَ لهم و لو كُنتَ فظّا غليظَ القلبِ لانفَضُّوا مِن حولِكَ فاعفُ
عنهم واستغفِر لهم و شاوِرهم فى الاءَمرِ فاذا عَزَمتَ فَتَوَكَّل على اللهِ انَّ
الله يُحبُّ المَتَوَكِّلينَ(535).
((به بركت رحمت الهى ، در برابر مردم نرم و مهربان شدى و اگر
خشن و سنگدل بودى ، از اطراف تو، پراكنده مى شدند. پس آنها را ببخش و براى آنها
آمرزش بطلب و در كارها، با آنان مشورت كن ؛ اما هنگامى كه تصميم گرفتى ، قاطع باش و
بر خدا توكل كن ؛ زيرا خداوند توكل كنندگان را دوست دارد)). اين دو آيه ، موضوع شورا و مشورت را مطرح مى كنند كه از ماده
((شورا))
است . اشاره هم از همين ماده مشتق و به معناى علامت و نشان ياب است كه براى دسترسى
به مجهول و يا بهترين گزينه از ميان چند گزينه به كار مى رود. با توجه به آثار و پيامدهاى مثبت مشاوره ، عقلا، مشاوره را امرى پذيرفته و ممدوح مى
دانند و شرع هم به راه هاى مختلف به آن توصيه و به بعضى از آثار مفيد آن تصريح كرده
است . مرحوم مجلسى روايتى را از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه فرمودند:
لا مُظاهَرَةَ
اءَوثَقُ منَ المُشاوَرَةِ(536).
((هيچ تكيه گاهى مطمئن تر و موثق تر از مشاوره نيست
)). در روايات متعددى ، مى بينيم كه سيره رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه
اطهار عليهم السلام حتى در امور جارى و عادى زندگى مشاجره بوده است . كه در حد ممكن
به برخى از آنها، اشاره مى كنيم : يكى از راويان جليل القدر و از اصحاب خاص امام هشتم ، حضرت ابوالحسن الرضا عليه
السلام ، معمربن خلاد است ؛ وى مى گويد:
هَلَكَ مَولى
لاءبى الحسَنِالرضاعليه السلام يُقالُ له سَعد فقالَ اءَشِر علىَّ بِرَجُل له فَضل
و اءَمانَة فَقُلتُ اءَنا اءَشيرُ عليكَ فقالَ شِبهَ المُغضِبِ انَّ رسولَ الله صلى
الله عليه و آله و سلم كانَ يَستَشيرُ اءَصحابَهُ ثمَّ يَعزِمُ على ما يُريدُ(537).
((امام عليه السلام خادمى داشتند كه نامش سعد بود و از دنيا
رفت . بعد از وفات او امام عليه السلام فرمودند: كسى را به من معرفى كن كه هم آدم
شايسته اى باشد و هم امانتدار. معمربن خلاد مى گويد با تعجب پرسيدم : ايا من لياقت
مشاوره شما را ندارم ؟ حضرت رضا عليه السلام مانند انسانى كه غضب كرده باشد،
فرمودند: اين چه سخنى است كه تو مى گويى ؟ چرا تو تعجب مى كنى ؟ رسول خدا صلى الله
عليه و آله و سلم با اصحابشان مشورت مى فرمودند؛ منتها بعد از مشورت آنچه كه مرضى
خدا بود، تصميم گرفته و عمل مى كردند)). مرحوم برقى روايتى را از ابن ابى عمير نقل مى كند كه :
استَشارَنِى
اءَبوعبدالله عليه السلام مَرَّة فى اءَمر فَقُلتُ اءَصلَحَكَ الله مِثلى يُشيرُ
على مثلِكَ قال نعَم اذا استَشَرتُكَ(538).
((يكى از اصحاب امام صادق عليه السلام مى گويد: امام عليه
السلام در موضوعى مرا مورد مشورت قرار دادند. به حضرت گفتم : آيا شايسته است كسى
مانند من به شما مشورت بدهم ؟ حضرت فرمودند: هنگامى كه از تو مشورت بخواهم ؛ آرى
)). اين كار نزد ائمه عليهم السلام متعارف بوده است ؛ مورد ديگر، حسن بن الجهم يكى از
روات و از اصحاب امام هشتم عليه السلام است ، مى گويد:
كُنَّا عندَ
اءَبى الحسنِ الرضاعليه السلام فَذَكَرَ اءَبَاهُ عليه السلام فقالَ كانَ عقلُهُ لا
تُوازَنُ به العُقولُ و رُبَّما شَاوَرَ الاءَسوَدَ مِن سُودَانِهِ فقيلَ له
تُشاورُ مثلَ هذا فقالَ انَّ الله تبارَكَ و تعالى رُبَّما فَتَحَ على لسانِهِ قال
فكانوا رُبَّما اءَشاروا عليه بالشَّى ء فَيَعملُ به مِنَ الضَّيعَةِ و البُستانِ(539).
((نزد امام هشتم عليه السلام نشسته بوديم و يادى از پدر
بزرگوار ايشان ، موسى بن جعفر عليه السلام شد. حضرت فرمودند: عقل پدر من با هيچ
عقلى قابل مقايسه نبود. در عين حال چه بسا حضرت با غلامان سياه خود هم مشورت مى
كردند. بعضى به حضرت مى گفتند: آيا با فردى مثل او مشورت مى نماييد؟ حضرت مى
فرمودند: اگر خدا بخواهد چه بسا راه را با زبان او مى گشايد. امام هشتم عليه السلام
اضافه فرمودند كه همين غلام ها و خادم ها در مورد باغ و مزارعى كه حضرت داشتند، به
حضرت مشاوره مى دادند و موسى بن جعفر عليه السلام مطابق نظر آنها عمل مى كردند)). نقل شده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در بعضى از جنگ ها به نظرهاى
مشورتى اصحاب ، ترتيب اثر مى دادند. از آن ميان مى توان به جنگ خندق و ماجراى عمل
به نظر مشورتى سلمان اشاره كرد.
آثار و فوايد مشاوره
امام صادق عليه السلام روايتى را از جدشان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نقل
كرده اند كه : لا مُظاهَرَةَ
اءَوثَقَ مِنَ المشاوَرَةِ(540).
((هيچ پشتوانه اى استوارتر و مستحكم تر از مشاوره نيست
)). بنابراين روايت ، فايده اولى كه بر مشورت مترتب است ، پشت گرمى و قوت در اقدام به
كارها است . ممكن است كسى در اقدام به كارى ترديد داشته باشد، ولى نظر ديگران را كه
به دست آورد و تشخيص داد كه نظر مطلوبى است ، قدرت پيدا مى كند و از حالت ترديد و
تحير خارج مى شود. فايده دومى كه از روايات استفاده مى شود و عقل هم بدان اذعان دارد، پيدا كردن راه
صحيح ارشاد و هدايت است كه اين تعبير در روايات ما خيلى زياد آمده است . مكررا حضرت
اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
الاستِشارَةُ
عَينُ الهِدايَةِ(541).
((مشورت كردن ، انسان را راهنمايى و هدايت مى كند)). فايده سومى كه براى مشاوره مترتب است اين كه انسان ، به وسيله مشاوره ، از انديشه و
فكر ديگران بهره مند مى شود. از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه
فرمودند: مَن شاوَرَ
الرِّجالَ شارَكَها فى عُقُولِها(542).
((اگر كسى با ديگران مشورت كند، در عقل و انديشه آنها شريك
شده است )). طبيعى است كه شريك از سهم الشراكة بهره مند مى شود. و در مشورت ، عقل و فكر سهم
الشراكة است . فايده چهارمى كه از روايات استفاده مى شود اين است كه اگر كسى با ديگران مشورت كند،
به اشكالات و عيوب خود اطلاع پيدا مى كند. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى
فرمايند: مَنِ استَقبَلَ
وُجوهَ الآراءِ عرَفَ مواقِعَ الخطَاءِ(543).
((اگر كسى از آرا و نظرات ديگران استقبال كند، مى توان محل
خطا و اشتباه را كاملا بشناسد)). فايده پنجم مشورت كه از روايات استفاده مى شود اين است كه انسان را از مخاطرات و
احيانا هلاكت نجات مى دهد. در روايتى ديگر از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نقل
شده است كه مى فرمايند: خَاطَرَ بِنَفسه
مَنِ استَغنَى برَاءيِهِ(544).
((كسى كه خويش را بى نياز از راى و نظر ديگران بداند، خود را
در معرض مخاطره قرار داده است )). طبعا كسى كه از نظر ديگران استفاده كند، از مخاطره و هلاكت نجات پيدا مى كند. حضرت
اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
ما ضَلَّ مَن
استَشارَ(545).
((كسى كه مشاوره كند، هلاك نمى شود)).
مَن شاوَر ذَوى
الالبابِ دَلَّ على الرِّشادِ(546).
((اگر كسى با انسان هاى خردمند مشورت كند، راه را پيدا مى
كند)). منصور بن حازم از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه حضرت فرموده اند:
مُشاوَرَةُ
العَاقِلِ النَّاصِحِ رُشد و يُمن و تَوفيق مِنَ اللهِ(547).
((مشورت با افراد عاقل و دلسوز، راهنمايى و مباركى در پى
داردو براى انسان ، توفيق الهى فراهم مى كند)). خداوند توفيق خود را به كسانى عنايت مى كند كه از انديشه ديگران استمداد و استفاده
مى كنند، يعنى خداوند در استفاده از انديشه ديگران ، بركت و توفيق قرار مى دهد و
اين تاءكيد و تعبيرى است كه امام سجاد عليه السلام در حق مشورت و مشير ذكر فرموده
اند. حضرت فرمودند: اگر كسى از شما نظرخواهى و مشورت كرد، او را به چيزى راهنمايى كنيد
كه خود مى پسنديد و بعد هم به او بگوييد كه اگر من جاى تو بودم چنين مى كردم ؛ چون
انسان هنگام انجام دادن كارهاى مهم ، وحشت و هراس دارد و براى اين كه كار او متوقف
نماند و از هراس و وحشت رهايى يابد، به طور طبيعى ، نيازمند نظر و راى ديگران است . امام عليه السلام به مشاور راهنمايى مى كنند و مى فرمايند حقى كه مستشير بر تو
دارد، اين است كه او را دلگرم كنى ؛ وقتى كه به او گفته مى شود كه اگر من جاى تو
بودم چنين مى كردم ، گذشته از اين كه نوعى مهربانى و عطوفت است ، وحشت او را تقليل
مى دهد. امام عليه السلام مى فرمايند: در اعلام نظر و مشاوره سخت گيرى مكن ؛ چرا كه آرامش و
آمادگى شخص در انجام كار از بين مى رود. بهتر است وقتى انسان مورد مشاوره قرار مى
گيرد، اين وظايف را به خوبى انجام دهد و حق آن شخص را ادا كند. حق ديگر انى است كه اگر فرد راى و نظرى ندارد و كسى را مى شناسد كه مى تواند مشاور
خوبى باشد، به صراحت بگويد من نظرى ندارم و او را به سوى وى راهنمايى كند. تاءكيد
مى كنيم وى را به كسى راهنمايى كند كه مورد اطمينان او است و واقعا اگر خود نيز
چنين مشكلى داشت ، با آن شخص مشورت مى كرد. فايده ششم مشاوره اين است كه هم مى توان دشمن را شناخت و هم ميزان عداوت و دشمنى او
را. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
استَشِر
اءعداءَكَ تَعرِف من راءيِهم مقدارَ عداوتِهم و مواضِع مقاصدِهم
(548).
((با دشمنانت مشورت كن ؛ چرا كه مى توانى از نظرشان ميزان
دشمنى آنها را بسنجى و بر مقاصد، انديشه ها و افكارى كه آنها عليه تو دارند آگاهى
پيدا كنى )). انسان وقتى با دشمن خود مشاوره كرد، لازم نيست به نظر او ترتيب اثر عملى بدهد؛ بلكه
مى تواند براى اطلاع از تصميمات و فكر او با وى مشاوره كند. فايده هفتمى كه براى مشورت مى توان بيان كرد شيوه استنباط راه حلهاى دقيق و تضارب
آرا در امور زندگى است . حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
اضرِبوا بَعضَ
الرَّاءى ببعض يَتَوَلَّد منهُ الصَّوابُ(549).
((آراى مختلف را كنار هم قرار دهيد، تا از اين مجموعه آنها،
انديشه صواب و صحيح را به دست آوريد)). مشاوره علاوه بر اين كه در امور روزمره زندگى كاربرد دارد، در امور عملى نيز به
انسان كمك مى كند تا راه رسيدن به نظرات صحيح و پخته علمى را پيدا كند. فايده هشتم اين كه با مشورت مى توان نظرات خالص و آلوده نشده به خواهش هاى نفسانى
را به دست آورد؛ چون معمولا خواهش هاى نفسانى و اميال انسانى در تصميمات اثر گذاشته
، فرد را به سمت و سويى هدايت مى كند كه واقعا مصلحت او نيست . گاه ممكن است شدت
علاقه انسان به انجام كارى ، آثار و پيامدهاى منفى آن را از نظر او پنهان كند. حضرت
اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
انَّما خُضَّ على
المشاورَةِ لاءنَّ رَاءىَ المُشيرِ صِرف و رَاءى المستشيرِ مشُوب بالهَوى
(550).
((انسان به مشاوره تشويق شده است ؛ چون انسانى كه مورد
مشاوره قرار مى گيرد، نظرش خالص است ؛ اما نظر مستشير با هواهاى نفسانى آميخته شده
است )). بنابراين ، فقط كسى مى تواند اظهارنظر بى شايبه كند كه در اين ماجرا ضرر و منفعتى
ندارد. مثلا اگر كسى مى خواهد خانه اى بخرد يا پيوند ازدواجى ببندد، ممكن است به
خاطر شدت تعلقى كه به آن خانه دارد يا علاقه زيادى كه به اين ازدواج دارد، اشكالات
و عيوب را خوب نبيند؛ اما كسى كه مورد مشاوره قرار مى گيرد، نسبت به اين خانه علقه
اى ندارد و نكاح و ازدواج نيز، براى او منفعت و ضررى ندارد، بنابراين ، مى تواند
نظرى عارى از اميال و هواهاى نفسانى ارائه كند. فايده نهم اين كه مشاوره به منزله فكر و انديشه قبل از عمل است و همان طور كه كار
با تامل و انديشه ، موزون است ، مشاوره نيز باعث توازن در عمل مى شود. حضرت
اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
شاوِر قبلَ اءَن
تَعزِمَ، و فَكِّر قبلَ اءَن تُقدِمَ(551).
((قبل از تصميم ، مشورت كن و قبل از عمل ، فكر و انديشه
)). فايده دهم مشاوره اين است كه انسان را از پشيمانى و ملامت ديگران مصون نگه مى دارد.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايند:
المشاورةُ حِرز
مِن النَّدامةِ و اءمن من الملامةِ.(552)
((مشاوره ، حصار حفظ انسان از پشيمانى و عامل مصون ماندن او
از ملامت است )). علاوه بر آنچه بيان شد، همان آثارى كه در آموختن علم و پند گرفتن از تجارب ديگران
نهفته است ، بر مشاوره هم مترتب است . به نص صريح قرآن كه مى فرمايد عالِم با جاهل
، قابل مقايسه نيست : هل يَستوى
الَّذينَ يَعلمونَ والَّذينَ لا يعلمونَ(553).
((آيا كسانى كه مى دانند با كسانى كه نمى دانند، يكسانند)). كسى كه از تجربه انسان هاى مجرب ، استفاده مى كند، يقينا با كسى كه بدون هيچ آگاهى
و تجربه وارد كارى مى شود، تفاوت دارد. همين طور انسانى كه امور زندگى اش را با
مشاوره انجام مى دهد، با كسى كه بدون مشورت به كارى اقدام مى كنند، قابل مقايسه
نيست . حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
حقّ على العاقلِ
اءن يُضِيفَ الى راءيهِ راءىَ العُقلاءِ و يَضُمَّ الى عِلمِه عُلومَ الحُكَماءِ(554).
((عاقل كسى است كه نظر و راى عقلا را به فكر و انديشه خود؛ و
دانش و علوم علما را به علم و دانش خود اضافه كند)). ما مامور و موظف هستيم تا به تاريخ نيز توجه داشته باشيم . بخش عمده اى از آيات
كريمه قرآن اختصاص به تاريخ گذشتگان دارد؛ چرا كه قرآن مى فرمايد:
لَقَد كانَ فى
قَصَصِهم عبرَة لاُلِى الالبابِ(555).
((هر آينه داستان گذشتگان براى صاحبان خرد و انديشه ، عبرت و
پند است )). همچنين مى فرمايد:
فاقصُص القَصَصَ
لَعَلَّهم يَتَفَكَّرونَ(556).
((قصه ها را براى مردم باز گوى ، شايد ايشان انديشه كنند)). تاريخ ، معلم انسان ها است و تجارب تاريخى ، انسان را در كوران حوادث مختلف زندگى
راهنمايى مى كند. العاقلُ مَن
وَعَظَتهُ التَّجاربُ(557).
((عاقل كسى است كه از حوادث گذشتگان پند بگيرد)). حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در توصيه هاى خود به فرزندش امام حسن مجتبى عليه
السلام مى فرمايند: اءَى بُنىَّ!
انِّى و ان لَم اءَكُن عُمِّرتُ عُمُرَ مَن قَبلِى فَقد نَظَرتُ فى اءَعمالِهم و
فَكَّرتُ فى اءَخبارِهم و سِرتُ فى آثارِهم حتَّى عُدتُ كَاءَحدِهم بل كَاءَنِّى
بما انتَهَى الىَّ مِن اءُمورِهم قد عُمِّرتُ معَ اءَوَّلهم الى آخرهم
(558).
((فرزندم ! اگر چه عمرى كه خدا به ما عنايت كرده به اندازه
عمر همه گذشتگان نيست ، اما اگر كسى در اعمال ، احوال و آثار برجاى مانده از
گذشتگان بينديشد، يكى از آنها مى شود. گويا از آغاز تاريخ بشر تا آن روزى كه دارد
زندگى مى كند، همه را ديده و با آنها همراه بوده است )). در حق مستشير ذكر كرديم كه سنت و سيره رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه
اطهار عليهم السلام مشاوره بوده است . آيه اى را هم از سوره مباركه آل عمران نقل
كرديم كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم مامور به مشورت با اصحاب مى شود:
و شاورهم فى
الاءَمرِ(559).
((در كارها، با آنان مشورت كن
)). ممكن است در اين باره سؤ ال ى پيش آيد كه با توجه به اين كه رسول الله صلى الله
عليه و آله و سلم متصل و مرتبط به منبع وحى الهى است و ائمه اطهار عليهم اسلام كامل
ترين انسان ها هستند و نقصانى در وجودشان نيست تا با رايزنى و مشورت از بين برود و
طبعا با احاطه اى كه آنها به حقايق خلقت دارند، مجهولى براى آنها متصور نيست تا
بگوييم نياز به مشاوره دارند، پس چگونه است كه اولا، مامور به مشورت شده اند؛
ثانيا، در امور مختلف خود مشورت مى كردند.
تفاسير مختلف از امر مشورت
به نظر مى رسد امر به مشورت درباره حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم
توجيهات مختلف و گوناگونى دارد كه پاره اى از اين توجيهات را صاحجب تفسير مجمع
البيان مرحوم طبرسى رحمة الله ذكر فرموده اند: احتمال اول اين كه معنى
و شاورهم فى الاءَمرِ(560).
استخبار از راى مردم است . پيغمبر مامور شده اند كه از آراى آنها سؤ ال كنند اين
مشاوره هم به خود مردم برمى گردد كه در حقيقت همان بها دادن به انسان ها و راى و
نظر آنها است . پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم مامور شده است كه به اصحاب و پيروان خويش به
عنوان انسان هاى مسلمان شخصيت داده و مسووليت پذيرى و استقلال انديشه و فكر را در
آنها باور كنند و به آنها بياموزند كه در زندگى خود بايد مستقل بينديشند و وابسته
به ديگران و مقلد نباشند. حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در مورد كودكان
مى فرمايند: الوَلَدُ سَيِّد
سَبعَ سِنينَ و عبد سَبعَ سنينَ و وَزير سَبعَ سنينَ(561). طفل در هفت سال اول آقايى مى كند؛ هرچه فرمان مى دهد، ديگران بايد بپذيرند. در هفت
سال دوم ، در واقع مستخدم خانه مى شود؛ يعنى اهل خانه امور خود را به او محول مى
كنند. وقتى كودك به هفت سال سوم قدم گذاشت ؛ يعنى به مرحله بلوغ رسيد، پدر مامور
است به او منصب و مقام وزارت بدهد؛ يعنى او را ياور و مشاور خود در زندگى قرار دهد. مشاوره با نوجوان بدان معنا نيست كه پدر در همه احوال به كمك و مشاوره او نيازمند
است ، بلكه بايد به اين وسيله به او شخصيت بدهد و مسووليت پذيرى را به وى بياموزد،
تا بر اين اساس تربيت شود. وقتى پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم در مورد كودك ، چنين توصيه اى دارند، نسبت
به ساير انسان ها به طريق اولى چنين انديشه اى خواهند داشت ؛ نه اين كه پيامبر صلى
الله عليه و آله و سلم و ساير ائمه عليهم السلام انسان ها و اطفال را پيرو و مقلد و
فاقد قدرت بدانند كه هميشه موجودات وابسته اى هستند كه منتظرند بزرگ ترى براى آنها
تصميم بگيرد؛ چرا كه اين كار در افراد احساس حقارت و خودكم بينى ايجاد مى كند و
يقينا قدرت خلاقيت را كه خداوند متعال در وجود آنها به وديعه نهاده است ، از رشد و
پويايى بازمى دارد. بنابراين ، روش انبيا و ائمه اطهار عليهم السلام در مشاوره با ديگران ، همان سنت
آفرينش است . خداوند متعال مى توانست انسان را در خلقت مجبور قرار دهد، اما خدا به
او نيروى عقل و انديشه عطا كرد و حجج ظاهرى و انبيا را قرار داد تا راه هدايت را
پيش پاى او بگشايد. بعد به او اختيار داد تا با فكر و انديشه خود راه را تشخيص دهد
قد تَبَيَّنَ الرُّشدُ مِن الغَىِّ(562).
با به كارگيرى نيروهاى خلاق وجودى و راهنمايى انبيا، بتوانند خير را از شر تشخيص
دهند. اين نكته بسيار مهمى است . مخصوصا كه در قرآن كريم در كنار مشاوره دستور به
عفو و استغفار داده شده است . فَبِما رَحمَة
مِنَ اللهِ لِنتَ لَهُم و لو كَنتَ فَظّا غليظَ القلبِ لانفَضُّوا مِن حَولِكَ
فاعفُ عنهم واستَغفِر لهم و شاوِرهم فى الاءَمرِ فاذا عَزَمتَ فَتَوَكَّل على اللهِ
انَّ اللهَ يحبُّ المُتَوَكِّلينَ(563).
((به بركت رحمت الهى ، در برابر آنان نرم و مهربان شدى . و
اگر خشن و سنگدل بودى ، از اطراف تو، پراكنده مى شدند. پس با آنها مشورت كن . اما
هنگامى كه تصميم گرفتى ، قاطع باش و بر خدا توكل كن ؛ زيرا خداوند توكل كنندگان را
دوست دارد)).
|