اشعار شب ششم: حضرت قاسم (ع)
کامل ترین غزل ..........
آمد از خیمه همچو قرص قمر
آنکه آماده بهر پرواز است
اشتیاق است و ترس جاماندن
بند نعلین او را اگر باز است
کربلا با نسیم گلبرگش
رنگ و بوی گلاب می گیرد
حسنی زاده است٬ حق دارد
چهره اش را نقاب می گیرد
آخر او ماهپاره می باشد
مثل خورشید عرشه ی زین است
آن گلی که به چشم می آید
زودتر در نگاه گلچین است
قامت سبز و قد کوتاهش
بوی کامل ترین غزل دارد
اینکه شوق زبان زد عشق است
سیزده شیشه ی عسل دارد
جشن دامادی و بلوغش بود
که به تکلیف خود عمل می کرد
مثل یک غنچه زیر مرکبها
داشت خود را کمی بغل می کرد
سینه گاهش کمی تحمل داشت
آن هم از دست نعلها وا شد
معجزه پشت معجزه آمد
نونهالی شبیه طوبی شد
گر عمو را شکسته می خواند
گر کلامی به لب نمی آرد
در مسیر صدای بی حالش
استخوان مزاحمی دارد
قامت او کمی بزرگ شده است
یا عمو قامت خمی دارد؟!
رد پای کشیده ی او تا
وسط خیمه لاله می کارد
بر سر گیسوی پریشانش
رنگ خونابه نیست٬ رنگ حناست
آخر این نوجوان بی حجله
تازه داماد سیدالشهدا ست..
فتح نمايان
اى عمو فتح نمايان كردم دشمنان را همه حيران كردم اى عمو در بر تو گويم فاش آمدم تا كه بگيرم پاداش تن بى تاب مرا تاب بده مزد پيروزى من آب بده تو كه جاى پدر من بودى تو كه چون تاج سر من بودى بشتاب و تن من پيدا كن حكم سربازى من امضاء كن باغبانا سوى ميدان رو كن گل پرپر شدهات را بو كن بين چگونه بتو قربان شدهام پايمال سم اسبان شدهام
اى گل پرپر بدست كيستى بوى تو مىآيد و خود نيستى گشته از زخم فزون بانگ تو كم يا عسل چسبانده لبهايت بهم من نگويم با عمو كن گفتگو لب گشا يكبار و يك عمو بگو
نگاه حسرت
بس که میدان رفتن تو ، بر عمویت مشکل است
دست یابی تو ، بر این آرزویت مشکل استدیگر از هجران مگو ، ای یادگار مجتبی
بر مشام جان ، فراق عطر و بویت مشکل استبر دلم آتش مزن ، ای میوه قلب حسن
چون مرا بشنیدن این گفتگویت مشکل استسن تو جانا مناسب با چنین پیکار نیست
جنگ تو ، با لشکری در روبرویت مشکل استسخت باشد ، ناسزا بشنیدن از هر ناکسی
گفتگو با دشمن بی آبرویت مشکل استای که واجب نیست ، در این سن تو ، صوم و صلات
تشنه لب در کربلا ، با خون وضویت مشکل استبهر میدان رفتن خود ، اشک بر دامن مریز
نور چشمم ، جنگ کردن ، با عدویت مشکل استای که از داغ حسن ، گرد یتیمی بر سرت
دیدن اندر خاک و خون ، رخسار و مویت مشکل استچون به جان مجتبی ، دادی قسم ، اینک برو
گرچه دل برکندن از روی نکویت مشکل استمیروی و میکنم سوی تو با حسرت نگاه
گر چه در هجران ، نظر کردن به سویت مشکل استبس که صحرا ، پر خروش از لشگر باطل بوَد
حق شنیدن از لب تکبیر گویت مشکل استتا سلامت بینمت ، کردم شتاب از خمیه گاه
لیک ، با انبوه دشمن ، جستجویت مشکل استبس که ابر خاک و خون ، بگرفته روی ماه تو
از پس این پرده ها ، دیدار رویت مشکل استدر دم جان دادنت ، گفتی : عمو جانم بیا
غرفه در خون ، دیدن تو ، بر عمویت مشکل استگر نباشد چشمه ی چشمان گریانت ?حسان?
زین همه آلودگی ها ، شست و شویت مشکل استشاعر:حبیب چایچیان
سیزده ساله یاورم
لاله ی سرخ پرپرم قاسم
سیزده ساله یاورم قاسمماه من بین که چگونه در غم تو
ریزد از دیده اخترم قاسمتا تن پاره پاره ات دیدم
تازه شد داغ اکبرم قاسمسخت باشد مرا که همچو تویی
جان دهد در برابرم قاسمسخت تر این که در وداع حرم
تشنه لب رفتی از برم قاسممن ترا بوده ام به جای پدر
تو به جای برادرم قاسمآمدند از برای دیدارت
پدر و جّد و مادرم قاسملب تو خشک و چشم من دریاست
این بود داغ دیگرم قاسمخیز ای تشنه لب بنوش بنوش
آب از دیده ی ترم قاسمتن پاک تو را تک و تنها
بسوی خیمه می برم قاسمتن به خاک و سر تو همسفر است
در ره شام با سرم قاسمسوز ?میثم? شراری از دل ماست
شافعش روز محشرم قاسمشاعر:حاج غلامرضا سازگار (میثم)
قاسم طاها
بر روی من دیده تو وا نمی شود
آیا عمو برای تو، بابا نمی شود؟نسل جوان، به سینه ی خود حک نموده اند
هر نوجوان که قاسم طاها نمی شوداولاد عایشه، به غمت خنده می زنند
خواهم که جان دهم ز غم اما نمی شوداین طعم سیلی است که از نیزه می چکد
اما بدان که سیلی زهرا نمی شودای استخوان شکسته، زبان حسن شدی
بهتر از این حدیث غم شا(ه) نمی شود