امام حسن علیه السلام و پاسداری از ارزشها
اشاره
ابعاد صلح شجاعانه امام حسن علیه السلام با معاویة بن ابی سفیان كه یگانه عامل بقای اقلیت شیعه در آن عصر بود، چنان با عظمت است كه تاكنون محققان زیادی را به تحلیل و تبیین آن واداشته است. بدون اغراق میتوان گفت: اكثر مقالات و تحقیقات پیرامون آن حضرت، در اطراف این رویداد دور میزند.
این نوع نگرش هر چند بیانگر عمق و عظمت صلح امام علیه السلام است اما در دوره دیگر (قبل از امامت و بعد از صلح) كمتر مورد توجه قرار گرفتهاند و به تبع آن میزان آگاهی مردم نیز از این دورهها اندك است. بر این اساس و به مناسبتسالگرد شهادت حضرت، در این شماره با دوران امامتحضرت بعد از صلح (9 سال و اندی) آشنا میشویم.
نفوذ امویها در حاكمیت دین
مهمترین چالشی كه امام حسن علیه السلام در طول دوره امامت و بلكه حیات خود با آن رو به رو شد، مساله نفوذ امویها در حاكمیت دینی دورههای قبل و بروز آثار آن در این دوره است. نفوذی كه از زمان رحلت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله (8 سالگی) شروع و در خلافت عثمان به اوج خود رسید. طبیعی است كه باید سابقه نفوذ امویها را از دوره فراگیری حكومت اسلامی (فتح مكه) پی گرفت زیرا به موازات گسترش اسلام، گروههای مختلفی به علل گوناگون به اسلام رو آوردند. منافقان نیز از باب ناچاری نتوانستند در مقابل این سیل خروشان قرار بگیرند و به ناچار با آن بنای همسویی گذاشتند. این همسویی نه از روی میل كه از باب اضطرار و بینتیجه بودن مقاومتبود. آنها تنها زمانی كه پرچم لا اله الا الله را بر فراز شهر دیدند، لب به شهادتین گشودند و به این ترتیب دوران حیات خود را با تاكتیك همسویی موقت ادامه دادند. رسول اكرم صلی الله علیه و آله با درایت كامل متوجه این حركتخزنده بود. لذا اهداف پلید آنان را اینگونه افشا میكرد:
«اذا بلغ بنو العاص ثلاثین اتخذوا مال الله دولا و عباد الله خولا و دین الله دخلا; (1)
زمانی كه فرزندان عاص (بنی امیه) (2) به سی برسند، مال خدا را میان خود دستبه دست میكنند، بندگان خدا را بنده خود و دین خدا را مغشوش میكنند.»
امام حسن علیه السلام نیز از سابقه این گروه كاملا آگاه بود. لذا در مجلس معاویه به او خطاب كرد:
معاویه! فراموش كردهای كه وقتی پدرت تصمیم گرفت اسلام بیاورد، تو اشعاری خواندی و او را از اسلام بازداشتی. و شما ای گروه (حامیان معاویه) به خدا سوگندتان میدهم آیا به یاد نمیآورید كه رسول خدا صلی الله علیه و آله در هفت جا ابوسفیان را لعنت كرد. كسی از شما میتواند آن را انكار كند؟ آنها عبارتند از:
1- روزی كه در خارج مكه نزدیكی طائف در حالی كه پیامبر صلی الله علیه و آله قبیله بنی ثقیف را به اسلام دعوت میكرد، پدرت پیش آمد و به پیامبر ناسزا گفت و او را دیوانه و دروغگو خواند...2- زمانی كه كاروان قریش از شام میآمد و پیامبر صلی الله علیه و آله میخواست در برابر اموالی كه از مسلمانان گرفته بودند، كاروان را توقیف كند، ابوسفیان كاروان را از بیراهه به سوی مكه برد و جنگ بدر را به راه انداخت...
3- روز جنگ احد آنگاه كه پیامبر صلی الله علیه و آله بر فراز كوه بود و فریاد میزد: «الله مولانا ولا مولی لكم.» ابوسفیان هم نعره میزد: «اعل هبل. ان لنا العزی ولا عزی لكم; برافراشته باد بت هبل. ما بت عزی داریم و شما چنین بت عظیمی ندارید.»
4- در جنگ احزاب نیز پیامبر صلی الله علیه و آله بر او لعنت كرد...
5- روز صلح حدیبیه كه ابوسفیان به همراه قریش راه را بر مسلمانان بست و آنان را از انجام فریضه حج محروم نمود. پیامبر صلی الله علیه و آله به رهبر مشركین و پیروانش لعنت كرد. به آن حضرت گفتند: آیا امید اسلام به هیچ یك از آنان نداری؟ فرمود: «این لعنتبر مؤمنان از فرزندان آنها نمیرسد، اما زمامدارانشان هرگز رستگار نخواهند شد.»
6- در جنگ حنین ابوسفیان كفار قریش و هوازن را جمع كرد و عیینه قبیله غطفان و عدهای از یهود را گرد آورد. خداوند شر ایشان را دفع كرد. ای معاویه! تو مشرك بودی. پدرت را یاری میكردی و علی علیه السلام بر دین پیامبر ثابت قدم بود.
7- روز ثنیه كه یازده نفر به همراهی ابوسفیان كمر به قتل پیامبر صلی الله علیه و آله بسته بودند (6 نفر از بنیامیه و 5 نفر از دیگر افراد قریش)... (3)
پیامبر صلی الله علیه و آله با نفرین و لعن خویش چهره معاند و حقستیز آنان را معرفی میساخت لیكن انحراف در مسیر حاكمیت دینی (انحراف داخلی) زمینههای رویش مجدد آنها را فراهم ساخت و به محض خروج حاكمیت از دست زمامداران صالح، فضای باز برای حزب نفاق فراهم شد و آنان را از انزوا و مرگ تدریجی رهانید.
در دوره حكومت عمر نفوذ حزب ابیسفیان چنان شد كه فرزندش معاویه، ولایتشام و سوریه را ربود و چنان بر آن مسلط شد كه علیرغم عزل و نصبهای متوالی كارگزاران توسط عمر، او همیشه در منصب خود باقی ماند و به این ترتیب پایگاهی ثابت و مطمئن برای بالندگی حزب منسجم ابیسفیان فراهم شد.
در زمان زمامداری عثمان به دلایل متعدد مخصوصا ارتباط نسبی معاویه و عثمان شاخههای شجره ملعونه بنیامیه وانستبخشهای عمده حاكمیت دینی را تسخیر كند و در هر مركز قدرتی ریشهای بدواند و به این ترتیب در این دوره حتی مروان و پدرش كه رانده شده رسول اكرم صلی الله علیه و آله بودند و دو خلیفه قبل شفاعت عثمان را برای بازگرداندن آنها به مدینه نپذیرفته بودند، توسط خود عثمان برگردانده و صاحب پستهای كلیدی شدند. امام حسن علیه السلام در اینباره نیز به یاران معاویه (در مجلس معاویه) فرمود: «شما را به خدا سوگند! آیا میدانید كه ابوسفیان بعد از بیعت مردم با عثمان به خانه وی رفت و گفت: برادرزاده! آیا غیر از بنیامیه كسی دیگر در اینجا حضور دارد؟ عثمان جواب داد: نه. او گفت: ای جوانان بنیامیه! خلافت را مالك شوید و همه پستهای اساسی آن را به دستبگیرید. سوگند به كسی كه جانم در دست اوست نه بهشتی وجود دارد و نه جهنمی.
ای مردم! آیا نمیدانید بعد از بیعت مردم با عثمان ابوسفیان دستبرادرم حسین علیه السلام را گرفت و به سوی قبرستان بقیع غرقد (4) برد و در آنجا به صدای بلند فریاد زد: ای اهل قبرستان! شما با ما سر حكومت و خلافت جنگیدید و امروز بدنتان زیر خاك پوسیده است و كار حكومت در دست ماست. حسین علیه السلام خطاب به او فرمود:
ای ابوسفیان! عمری بر تو گذشته است. صورتت زشتباد. سپس دستخود را كشید و به سوی مدینه آمد. اگر نبود لقمان بن بشیر، چه بسا ابوسفیان حسین علیه السلام را نابود كرده بود. ای معاویه! این است كارنامه ننگین زندگی تو و پدرت... عمر تو را والی شام كرد و تو خیانت كردی. در پی آن عثمان آن حكم را تنفیذ كرد. باز تو او را در دهان مرگ انداختی. از این هر دو بالاتر این كه به خود جرات دادی و با جسارت در برابر خدا ایستادی و با علی بن ابی طالب مخالفت كردی... تو مردم نادان را برانگیختی و آنان را به معركه جنگ آوردی و با مكر و حیله خونشان را بر زمین ریختی و اینها ثمره تلخ بیایمانی تو به معاد و نترسیدن از عقاب الهی است... (5) »
به این ترتیب حزب بنیامیه در همان اوایل زمامداری عثمان توانستبه طور شگفتآوری به دو ركن حكومت (ثروت و منصب) نزدیك شده، آنها را قبضه كند و در انتظار دستیابی به ركن سوم حاكمیتیعنی دین بنشیند.
این موقعیت نیز با قتل عثمان پیش آمد و معاویه با ادعای خونخواهی خلیفه شهید، در مدتی اندك توانست عواطف دینی مردم را منحرف و سپاه دین را بر ضد دین (علوی) به خیزش درآورد. به عبارت دیگر همانطور كه حیات عثمان عامل كسب مناصب حساس برای بنیامیه شد، مرگ وی هم مورد استفاده كامل آنان قرار گرفت و یك پله دیگر آنان را به قدرت نزدیكتر كرد. در اینباره نامه شبثبن ربعی به معاویه قابل تامل است. «تو برای گمراهكردن مردم و جلب آرا و تمایل آنان و برای این كه آنان را به زیر فرمان خود درآوری، هیچ وسیلهای نداری جز این كه گفتی پیشوای شما به ناحق و مظلومانه كشته شد و ما به خونخواهی او برخاستهایم. در نتیجه فرومایگان و افراد نادان بر گرد تو فراهم آمدهاند... دلت میخواست او كشته شود تا به این جا برسی...» (6)
امام علی علیه السلام به زیباترین شیوه استفاده دو منظوره از عثمان را توسط معاویه در نامهای به او یادآور میشود: «انك انما نصرت عثمان حینما كان النصر لك وخذلته حینما كان النصر له; (7)
وقتی پشتیبانی از عثمان به نفع تو بود، به یاریاش شتافتی و آنگاه كه به نفع او بود، او را خوار گذاشتی.»
از همین دوره زمان تعارض بین حاكمیتحق علوی و حاكمیتباطل اموی آغاز شد و تمام دوران حكومت امیرمؤمنان و دوره كوتاه حكومت امام حسن علیه السلام را به خود مشغول ساخت و سرانجام در سال 41 ه به دلایل متعدد داخلی و خارجی این تعارض به نفع جریان اموی پایان یافت و امام حسن علیه السلام را ناچار به صلح كرد. بنابراین باید دقت كرد كه تلاشهای بنیامیه از 8 هجری تا 41 هجری (33 سال) برای دستیابی به حاكمیت در این دوره به مرحله نهایی و ثمردهی میرسد و امام حسن علیه السلام كه با چنین جریان ریشهداری رو به رو میگردد، ناچار به صلح میشود. (8) امام خود به برخی از دلایل صلح با معاویه بارها اشاره كرد كه یك مورد آن چنین است:
1- شیخ طوسی به سند معتبر از امام زینالعابدین علیه السلام نقل میكند: «وقتی امام حسن علیه السلام برای صلح با معاویه راهی شد و با او ملاقات كرد، معاویه بر فراز منبر رفت و گفت: ایهاالناس! حسن فرزند علی بن ابی طالب و فاطمه زهرا مرا اهل خلافت دانست و خود را اهل خلافت ندانست و اینك به رغبت و شوق آمده است تا با من بیعت كند. برخیز یا حسن! سپس حضرت برخاست و فرمود: «... ای جماعت! سخن میگویم; بشنوید و گوش و دل خود را با من همراه سازید و سخنانم را ثبت كنید... اگر سالها بایستم و فضیلتها و كرامتهایی را كه خدا ما را به آن مخصوص كرده، بشمارم، تمام نخواهد شد. منم فرزند پیغمبر بشیر و نذیر و سراج منیر كه حق تعالی او را رحمت عالمیان گردانیده و پدرم علی ولی مؤمنان و شبیه هارون است. معاویه پسر صخر ادعا میكند من او را اهل خلافت دانستهام و خود را اهل آن ندانستهام! دروغ میگوید. به خدا سوگند كه من در كتاب خدا و نتخدا برتر از مردم به خلافت هستم. ولكن ما اهلبیت علیهم السلام روزی كه حضرت رسالت صلی الله علیه و آله از دنیا رفته است تا حال همیشه مظلوم و مقهور بودهایم. پس خدا حكم كند میان ما و آنها كه بر ما ظلم كردند و حق ما را غصب كردند و بر گردن ما سوار شدند، مردم را بر ما مسلط كردند و حق ما را كه در كتاب خدا برای ما مقرر شده است، از خمس و غنائم، منع كردند و كسی كه منع كرد از مادر ما فاطمه، میراث او را از پدرش...
امت مرا واگذاشتند، یاری نكردند و با تو بیعت كردند. ای پسر حرب! اگر یاران مخلص مییافتم كه با من در مقام فریب نبودند هرگز با تو بیعت نمیكردم، چنانچه حقتعالی هارون را زمانی كه قومش او را تضعیف كردند و با او دشمنی نمودند معذور داشت، همچنین من و پدرم وقتی كه امت دست از ما برداشتند و متابعت غیر ما كردند و یاوری نیافتیم، نزد خداوند معذور هستیم. احوال این امتبا امتهای گذشته مثل هم است...
معاویه گفت: به خدا سوگند كه حسن از منبر فرود نیامد تا زمین بر من تیره شد، خواستم به او ضرر برسانم. ولی فهمیدم فروخوردن خشم به عافیت نزدیكتر است.» (9)
در این سخنرانی تكاندهنده امام به نكات بسیار حساسی اشاره میكند و با كالبد شكافی اوضاع كنونی، سرنخهای آن را در دوران گذشته نشان میدهد و آن چیزی نیست جز خروج حاكمیت دینی از مسیر اصلی خود، امری كه موجب تمام انحرافات بعدی و مظلومیت اهلبیت علیهم السلام شد. علاوه بر این امام به عوامل دیگر مانند همراهی نكردن مردم، غدر و نیرنگبازی آنان، نداشتن همراهان مخلص، تضعیف موقعیت توسط مردم، دشمنی آنان با امام اشاره میكند و در پایان جواز صلح در شرایط این چنینی را یادآور میشود.
در هر صورت دوران دستیابی به حاكمیتبرای امویها فرارسید و معاویه با فراخوانی امام علیه السلام به شام و اخذ بیعت، كوشید این پیروزی را به طور رسمی اعلام كند. فضیل غلام محمد بن راشد نقل كرده است كه امام صادق علیه السلام فرمود: «معاویه به حسن بن علی علیه السلام نامه نوشته و او و حسین علیهما السلام و یاران علی علیه السلام را به شام فراخواند. همه از جمله قیس بن سعد بن عباده انصاری به شام آمدند. معاویه به آنان اذن ورود داد. آنگاه گفت: ای حسن برخیز و بیعت كن. او برخاست و چنین كرد. سپس گفت: ای حسین برخیز و بیعت كن. او نیز برخاست و چنین كرد. سپس گفت: ای قیس تو نیز برخیز و چنین كن. او هم برخاست و متوجه امام حسین علیه السلام شد تا او چه فرمان دهد. حسین علیه السلام فرمود: ای قیس او (امام حسن علیه السلام) امام من است.» (10)
بعد از صلح چه گذشت؟
چند روز بعد از امضای قرارداد صلح، امام حسن علیه السلام با مردم كوفه وداع كرد و رهسپار مدینه شد. (11) و به دنبال آن معاویه به طور كامل بر سرنوشت مسلمانان حاكم شد و حكومت تمامعیار اموی را به پیش برد. اما طبیعی بود كه ماهیت ضد دینی حكومت معاویه اجازه نمیداد، مصالحه با امام به همان حالتباقی بماند به عبارت دیگر هر چند صلح در ظاهر به وقوع پیوسته بود ولی در حقیقت ماهیت متضاد این دو جریان اجازه مصالحه واقعی به آنان نمیداد و علیرغم زدوده شدن تضادهای ظاهری كه موجب حفظ جان شیعیان شد، تضادهای واقعی همچنان باقی بود و جبهه حق و باطل هرگز قابل تفاهم و تصالح نبودند.
× × ×
در مورد جدایی بنیامیه از اسلام و مباین بودن جبهه آنان با جبهه حقیقی دین، شهید مطهریقدس سره اینگونه به بررسی دلایل ضدیت آنان با اسلام اشاره میكند:
«مبارزه شدید امویان كه در راس آنها ابوسفیان بود، با اسلام و قرآن... دو علت داشت: یكی رقابت نژادی كه در سه نسل متوالی متراكم شده بود. دوم تباین قوانین اسلامی با نظام زندگی اجتماعی رؤسای قریش مخصوصا امویها كه اسلام بر همزننده آن زندگانی بود... گذشته از اینها مزاج و طینت آنها طینتی منفعتپرست و مادی بود و در اینگونه مزاجهای روحی، تعلیمات الهی و ربانی اثر ندارد و این ربطی به باهوش یا بیهوشی آنها ندارد. كسی به تعلیمات الهی اذعان پیدا میكند كه در وجود خودش پرتوی از شرافت و علو نفس و بزرگواری باشد. این مطلب خود یك اصل بزرگی است. داستان ابوسفیان و عباس وگفتن «لقد صار ملك ابن اخیك عظیما...» قصه «بالله غلبتك یا اباسفیان» ایضا قصه «تلقفونها تلقف الكره» همگی دلیل كوری باطنی ابوسفیان است. (12)
و بر پایه همین تفسیر است كه به طور متوالی شاهد بروز تضادهای درونی به صورت توطئههای متعدد معاویه برای قتل امام هستیم (استفاده از هر وسیله ممكن) و در مقابل امام را نیز میبینیم كه (تنها با وسایل مشروع) در صدد تضعیف حكومت معاویه است. البته معاویه بارها میكوشید بر تضادهای حقیقی جبهه باطل و حق سرپوش گذارد و حداقل در منظر عمومی منازعات خود و امام را امری در نهایتحزبی، قبیلهای و طایفهای جلوه دهد و در مقابل امام با درایت كامل اجازه شكلگیری چنین تصوری را نمیداد. بنابراین تمام تلاش معاویه این بود كه بر تضادهای حقیقی دو جبهه سرپوش گذارد و جبهه حق را در سایه صلح ظاهری در خود هضم كند و برعكس امام میكوشید در سایه صلح ظاهری بیشترین منافع متصور را نصیب خود و شیعیان كند و در عوض تضادهای درونی را در هر فرصت ممكن بروز دهد. نمونهای تاریخی را در این باره میخوانیم:
معاویه برای مروان نامهای نوشت و در آن از مروان خواست دختر عبدالله بن جعفر، برادرزاده امام علی علیه السلام، را برای پسرش یزید خواستگاری كند و افزود: مهریهاش هر قدر باشد، میپذیرم و هر قدر قرض داشته باشد، میدهم. به علاوه این وصلت موجب صلح بین بنیامیه و بنیهاشم خواهد شد.
مروان بلافاصله بعد از دریافت نامه با عبدالله بن جعفر ملاقات و موضوع خواستگاری را مطرح كرد. او گفت: اختیار این امور با حسن بن علی علیهما السلام است. از او خواستگاری كن. مروان به ناچار نزد امام رفت و دختر عبدالله را خواستگاری كرد. امام به او فرمود: هر كسی را كه میخواهی دعوت كن تا گرد هم آیند. وقتی بزرگان دو طایفه جمع شدند، مروان بلند شد و بعد از خطبه و حمد و ثنای الهی گفت: امیرمؤمنان معاویه به من فرمان داده تا زینب دختر عبدالله بن جعفر (13) را برای یزید خواستگاری كنم به این ترتیب كه: هر قدر پدرش خواست مهر تعیین كند. هر قدر پدرش مقروض بود، میدهم. این وصلت موجب صلح بین دو طایفه بنیامیه و بنیهاشم میشود. یزید پسر معاویه كسی است كه نظیر ندارد. به جانم سوگند حسرت و افتخار شما به یزید بیشتر از حسرت و افتخار او به شماست و او كسی است كه به بركت چهرهاش از ابرها طلب باران میشود. در پی این سخنان مروان نشست و امام حسن علیه السلام به پاخاست و فرمود:
«...اما ما ذكرت من حكم ابیها فی الصداق فانا لمنكن لندعب عن سنة رسول الله فی اهله وبناته
... واما الصلح الحیین فانا عادینا لله و فی الله فلا نصالحكم للدنیا...;
1- در مورد مهریه، ما از سنت پیامبر صلی الله علیه و آله (840 درهم) تجاوز نمیكنیم.2- در مورد قرضها، چه وقت زنهای ما قرض پدرانشان رادادهاند؟
3- در مورد صلح بین دو طایفه دشمنی ما با شما برای خدا و در راه خداست. بنابراین با دنیای شما صلح نمیكنیم.
4- در مورد افتخار ما به وجود یزید... اگر مقام خلافتبالاتر از مقام نبوت است، ما باید به یزید افتخار كنیم و اگر مقام نبوت بالاتر است، او باید به ما افتخار كند.
5- در مورد طلب باران به بركت چهره یزید... تنها از محمد و ال محمد طلب باران میشود. نظر ما این است كه دختر عبدالله را به ازدواج پسرعمویش قاسم بن محمد بن جعفر در آوریم...» (14)
در ضمن همین رویداد به ظاهر خانوادگی است كه امام در جمع بزرگان هر دو گروه مبنای دشمنی آنان را یادآور میشود و نقشه معاویه را كه درصدد بود، ابتدا سطح منازعات را به دعواهای حزبی و قبیلهای تقلیل دهد و بعد خود را منادی صلح و آشتی معرفی كند، نقش بر آب میكند و همین نكته كلیدی است كه باعث میشود علیرغم مصالحه ظاهری، تعارضات همچنان ادامه یابد و با به اوج رسیدن آن در زمان امام حسین علیه السلام آتش جنگ شعلهور شده، لایههای پنهان منازعات بار دیگر چهره خود را بنمایاند و نشان دهد كه حق و باطل هرگز آشتیپذیر نیستند و صلح امام حسن علیه السلام تنها یك حركت تاكتیكی برای بقای اقلیتشیعه بوده است. (15)
با این دیدگاه برای یافتن دلایل شهادت امام حسن علیه السلام باید به تعارض جبهه حق و باطل توجه كرد نه تعارضات قبیلهای و...
الف - نسبت به امام
1- پیمان شكنی
معاویه حتی نتوانستیا نخواستبرای ایامی چند هدف اصلی خود از جنگ با امام را برملا نسازد و به این ترتیب پرده از هدفی برداشت كه آشكارترین دلیل بر سازشناپذیری دو جبهه بود. علامه مجلسی در این باره مینویسد:
«چون صلح منعقد شد، معاویه متوجه كوفه شد تا آن كه روز جمعه به نخیله فرود آمد. در آنجا نماز كرد، خطبهای خواند، در آخر خطبهاش گفت: من با شما قتال نكردم برای آن كه نماز كنید یا روزه بگیرید یا زكات بدهید ولیكن با شما قتال كردم كه امارت بر شما را به هم رسانم. خدا به من داد، هرچند شما نمیخواستید. شرطی چند با حسن كردهام، همه در زیر پای من است. به هیچیك از آنها وفا نخواهم كرد. پس داخل كوفه شد. بعد از چند روز كه در كوفه ماند، به مسجد در آمد. حضرت امام حسن علیه السلام را بر منبر فرستاد و گفت: بگو برای مردم كه خلافتحق من است.» (16)
2- تلاش برای جذب امام:
معاویه تلاش بسیاری به خرج میداد كه امام را به سوی خود جذب كند تا مرزهای روشن جدایی حقیقی بین دو جبهه را بپوشاند. امام نیز با شیوههای مختلف همچنان بر جدا بودن دو جبهه تاكید میكرد. یكی از شیوهها تلاش برای برقراری ارتباطهای سببی و خانوادگی و ائتلاف قبیلهای بود كه نمونهای از آن را خواندیم. یكی دیگر از شیوههای معاویه ارسال هدایا و جوایز و در مجموع تحركات عاطفی بود كه البته امام نیز آنها را دریافت و به مصارف لازم میرساند (17)، اما اجازه نمیداد از اینها به عنوان نزدیكی وی به معاویه تعبیر شود.
امام باقر علیه السلام میفرمود: «قد كان الحسن والحسین یتقبلان جوائز المتغلبین مثل معاویة لانهما كانا اهلا لما یصل الیهما من ذلك وما فی ید المتغلبین علیهم حرام وهو للناس واسع اذا وصل الیهم فی خیر واخذوه من حقه; حسن و حسین علیهما السلام عطایای زورمندانی مثل معاویه را میپذیرفتند، زیرا حق آنان بود و آنچه در اختیار زورمداران ستمگر است، برای خود آنان حرام است ولی اگر در راه (اطاعت) و خیر به مردم برسد، برای آنان حلال است و به حق دریافت كردهاند.»
قال ابوجعفر بن محمد علیهما السلام: «وجوائزهم لمن یخدمهم فی معصیة الله حرام علیهم وسحت; و عطایای آنان برای كسانی كه در نافرمانی خدا به آنان خدمت میكنند، حرام و نارواست.»
3- توهین به امام:
از جمله رفتارهایی كه دستگاه بنیامیه در برابر امام اتخاذ كرد، توهین به آن حضرت بود كه در قالبها و شكلهای مختلفی اجرا میشد و صفحات تاریخ پوشیده از این نوع رفتارهاست.
در یك مورد امام به معاویه چنین فرمود: این گروه به من ناسزا نگفتند بلكه تو به من ناسزا گفتی، زیرا، تو با زشتی انس گرفتهای و اخلاق ناپسند در جانت ریشه دوانده. با محمد و خاندان او دشمنی میورزی. سوگند به خدا ای معاویه! اگر من و این جماعت در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله درگیر میشدیم و مهاجرین و انصار اطراف ما بودند، جرات چنین جسارتهایی نسبتبه ما نداشتند...» (18) در جای دیگر پسر عاص به معاویه میگوید: «مردم به دنبالش راه افتادهاند. فرمان داد، اطاعت كردند. سخن گفت تصدیق كردند. این دو كار را به جاهای باریكتری خواهند كشاند. چه خوب بود كه كسی را دنبالش میفرستادی تا او و پدرش را لعن میكردیم و دشنام میدادیم و ارزش هر دو را در پیش دیگران پایین میآوردیم. (19) » در همان مجلس معاویه، اطرافیان معاویه اهانتهایی به امام كردند و كوشیدند مقام و منزلت وی را كم كنند از جمله این كه: «تو ای حسن! ادعا كردهای خلافتبه تو میرسد تو توان آن را نداری... ما تو را به اینجا دعوت كردهایم كه تو و پدرت را دشنام دهیم. اما پدرت را خدا به تنهایی سزایش را داد،... شما مدعیان چیزهایی بودهاید كه حقیقت ندارد...» (20)
4- تهمتها به امام:
در این بخش نیز معاویه و امویها نهایت تلاش خود را به خرج دادند تا از منزلت امام بكاهند. از جمله به امام میگفتند: «تو و پدرت در قتل خلفای قبلی شركت داشتید. با ابوبكر درستبیعت نكردید. در حكومت عمر كارشكنی كردید و عثمان را كشتید و...» (21)
5- توهین و تهمت به امام علی بن ابیطالب علیه السلام:
معاویه برای درهمكوبیدن جبهه امام حسن علیه السلام به امام علی علیه السلام توهین میكرد و به او تهمت میزد و دیگران را هم به این كار تشویق میكرد. این توهینها گاه در مورد شخص حضرت علی علیه السلام بود و گاه در مورد زمامداری و امامت او كه در نوع دوم هدف خنثیسازی جایگاه امامت در اذهان مردم بود. در همان مجلس قبل كه معاویه یارانش را برای تحقیر امام حسن علیه السلام گردآورد، به آنان اینگونه رهنمود داد: «شما سعی كنید كشتهشدن عثمان را به پدرش علی نسبت دهید و این مطلب را جا بیندازید كه وی از سه خلیفه قبل ناخشنود بوده» و در پی آن بود كه سیل حملات علیه امام علی علیه السلام سرازیر شود مانند: پدرت علی به خاطر دوستی دنیا و سلطنتبر عثمان عیب جویی كرد وسپس در قتل او مشاركت جست; پدرت ابوبكر را مسموم كرد; در توطئه قتل عمر دست داشت; پدرت با رسول خدا صلی الله علیه و آله دشمن بود; او شمشیری بلند و زبانی گویا داشت; زندهها را میكشت; مردگان را متهم میساخت و... (22) معاویه بعد از شهادت امام حسن علیه السلام نیز به كارگزارانش نوشت: «هرگز اهانتبه علی بن ابی طالب را فراموش نكنید.»
گاهی معاویه در حضور امام حسن علیه السلام به ایشان اهانت میكرد از جمله: معاویه در سفری كه به مدینه داشت، بالای منبر رفت و با ناسزاگویی، به مقام امام علی علیه السلام توهین كرد. امام حسن علیه السلام در همان مجلس برخاست و فرمود: «... ای مردم! خداوند هیچ پیامبری را نفرستاد مگر این كه مجرمان را دشمن او قرار داد. چنان كه قرآن میفرماید: «وكذلك جعلنا لكل نبی عدوا من المجرمین.» من پسر علی هستم و تو پسر صخر، مادر تو هند است و مادر من فاطمه. مادربزرگ تو نثیله و مادربزرگ من خدیجه است.» (23)
و در مجلسی دیگر كه به امام علی علیه السلام هتاكی زیادی كرد، امام حسن علیه السلام فرمود: «ای پسر جگرخواره! آیا به امیرمؤمنان ناسزا میگویی؟ با این كه پیامبر فرمود هر كس به علی ناسزا بگوید، به من ناسزا گفته و هر كس به من ناسزا بگوید، به خدا ناسزا گفته و كسی كه به خدا ناسزا گوید، خداوند او را برای همیشه به دوزخ وارد میكند. آنگاه به عنوان اعتراض مجلس را ترك كرد.» (24)
6- بركناری یاران علی علیه السلام:
معاویه بعد از اعلام نقض پیمان صلح با امام حسن علیه السلام... دستورالعملی صادر كرد كه بر اساس آن تمام یاران و محبان اهلبیت علیهم السلام باید از كارهای حساس و غیرحساس كشور اسلامی شامل (حجاز، عراق، ایران، شامات) بركنار میشدند: «انظروا الی من اقامت علیه البینة. انه یحب علیا واهلبیته فامحوه من الدیوان واسقطوا عطأه ورزقه و من اتهمتموه بموالاة هؤلأ القوم فنكلوا به و اهدموا داره...; (25)
درباره هر كس دلیلی اقامه شد كه او علی واهلبیت او را دوست دارد، نامش را از دیوانها محو كنید و حقوق و مزایایش را نپردازید و هر كس را كه به دوستداری اهلبیت علیهم السلام متهم كردید، كار را بر او سختبگیرید و خانهاش را خراب كنید.»
7- كشتن شخصیتهای شیعی:
معاویه میكوشید از این طریق نیز جبهه حق را تضعیف كند و اجازه نفس كشیدن به آنان ندهد. لذا گاه به طور مستقیم بر دار كشیدن آنان را نظارت میكرد و در مواردی خود فرمان قتل میداد. اشخاصی مانند: حجر بن عدی و فرزندانش در مرج عذرا، رشید هجری، كمیل بن زیاد، میثم تمار، محمد بن اكثم، خالد بن مسعود، جویریه، عمر بن حمق، قنبر، مزرع و... قربانی این شیوه شدند و پیشبینیهای امام علی علیه السلام تحقق یافت. «عمتخطتها وخصتبلیتها» (26) «واصاب البلأ من ابصر فیها واخطا البلأ من عمی عنها» (27) این بلیهای است كه همه جا را میگیرد ولی گرفتاریاش به طبقهای معین اختصاص دارد. و فتنه كور و تاریكی است كه دامنه آن فراگیر و همگانی و گرفتاری آن ویژه افراد خاص (شیعیان) است. بلای آن به كسی میرسد كه بینا باشد و به هر كور و بیتفاوت راه پیدا نمیكند.
ب - نسبت به ارزشها
نشانههای تعارض را میتوان در رویكرد جبهه اموی نسبتبه ارزشها نیز جست و جود كرد. این جبهه همواره در تقابل و جنگ با ارزشهای ناب اسلامی بود كه از جمله میتوان به این موارد اشاره كرد:
1- رویكرد به بدعتها و...
حكومت معاویه سرتاسر آكنده از انواع خلافها و ظلمها در ابعاد مختلف آن بود كه برخی عبارتند از:
در ایام خلافتخود چهل روز در نماز جمعه صلوات بر رسول خدا صلی الله علیه و آله را ترك كرد. وقتی علت را پرسیدند: گفت: «نام پیامبر بر زبان جاری نمیكنم تا اهل بیت او بزرگ نشوند.» (28)
معاملات ربوی را تجویز كرد. به طوری كه ابودردأ در برابرش ایستاد و گفت: «از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم كه مردم را از معاملات ربوی نهی كرد، مگر آن كه وزن دو جنس با یكدیگر برابر باشد.» و معاویه بیاعتنایی كرد و ابودردأ - با این كه قاضی دمشق بود - از كار دست كشید و به مدینه رفت. (29)
برخی از احكام حج را عملا تغییر داد. او در هنگام احرام بر خود عطر زد. (30)
نسبتبه شعائر هر طور میخواست عمل میكرد. مثلا در نماز عید فطر و قربان اذان و اقامه اضافه كرد. با این كه پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده بود: «لیس فی العیدین الاذان و الاقامة.» (31)
خطبه نماز عید را قبل از نماز خواند... (32) آب را در ظرف طلا نوشید، غذا در آن خورد. (33) لباس حریر پوشید (34) و...
2- علنی كردن منكرات:
ماهیت ضد دینی حكومتبنیامیه چنان مبتذل بود كه منكرات آنان به صورت علنی نیز بروز مییافت. مانند آن كه معاویه طی نامهای زیاد بن عبید (ابیه) را به پدر خود، ابوسفیان، نسبت داد: «من امیرالمؤمنین معاویة بن ابی سفیان الی زیاد بن ابی سفیان...» این كار معاویه موجب شد گروههای زیادی مانند امام حسن علیه السلام و حسین علیهما السلام، یونس بن عبید، عبدالرحمان بن حكم، ابوعریان و ابوبكره و حسن بصری و... به این رفتار اعتراض كردند و نوشتند كه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «الولد للفراش وللعاهر الحجر; (35) فرزند مال مادر است و زناكار باید سنگسار شود.»
پس باید او را زیاد بن سمیه نامید نه زیاد ابن ابی سفیان. زیرا به شهادت ابی مریم سلولی ابوسفیان از جمله كسانی بود كه با سمیه روابط نامشروع داشت و این انتساب معاویه خلاف صریح فرمایش رسول خدا بود و...
3- مبارزه با مشروعیتحكومت علوی:
در كنار تمام خلافهای فوق، آنچه هدف اصلی معاویه بود، ساقط كردن حكومت علوی و فرزندان وی از مشروعیتبود. وی تلاش میكرد برای تثبیتحكومتخود، جبهه مقابل را از مشروعیتبیندازد و برای این كار شیوههای عجیبی نیز به كار برد كه برخی عبارتند از:
معاویه برای این هدف از شخصیتهای دینی و روحانی وابسته استفاده كرد تا به خیال خود زمینه كم رنگ شدن احادیث نبوی در مورد علی علیه السلام را فراهم سازد. لذا او بارها از كارگزاران خود میخواست:
1- «با كمال دقت راویانی را كه طرفدار عثمان هستند و در فضایل او سخن میگویند، شناسایی كنید و در مجامع شركت دهید و بزرگ بدارید و نام آنان را به همراه روایات و احادیث آنها درباره عثمان و پدرش برای من بفرستید.» (36)به این ترتیب در مدت زمانی اندك احادیث متنوعی در مورد عثمان خلق شد.
2- او همچنین به كار گزارانش فرمان داد چون روایات درباره عثمان زیاد شده، از این پس به گویندگان و نویسندگان بگویید درباره ابوبكر و عمر و دیگر صحابه حدیثبسازند. هر حدیثی را كه درباره ابوتراب شنیدید، آن را رها نكنید، مگر این كه حدیثی از صحابه در رد آن برای من نقل كنید. چنین روایاتی چشم مرا روشن و ادله و حجت مربوط به ابوتراب را كم رنگتر میكند و حجتشان را باطل میسازد.» (37)
این سیاست چنان پیش رفت كه هر كسی حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل میكرد، دیگر به حدیث او با شك و تردید نگاه میكردند. امام باقر علیه السلام در مجلسی برای آگاهی مردم از این گونه احادیثبیش از صد مورد را خواند و فرمود:
«مردم گمان میكنند این گونه احادیث صحیح است. آن گاه فرمود: هی والله كلها كذب و زور; (38) اینها همه به خدا قسم، دروغ و بهتان است.»
ابان بن تغلب میگوید: «خدمت امام باقر علیه السلام عرض كردم: بعضی از آن احادیث را بیان فرمایید امام فرمود: رووا ان سیدی كهول اهل الجنة ابوبكر و عمر و ان عمر محدث و ان الملك یلقنه و ان السكینة تنطلق علی لسانه و ان عثمان الملائكة تستحیی منه...; (39)
روایت میكنند كه ابوبكر و عمر دو آقای پیران اهل بهشت هستند و میگویند عمر از ملائكه خبر میگرفت و ملائكه مطالب را به وی تلقین میكردند و آرامش و وقار بر زبانش جاری میشد و میگویند عثمان كسی است كه ملائكه از او حیا میكنند... پس امام فرمود: به خدا قسم همه اینها دروغ است.»
اقدام دوم معاویه این بود كه از سیمای امام قداست زدایی كند و با این ترفند جایگاه او را از دلها بزداید.
شهید مطهری رحمه الله مینویسد: «علی علیه السلام از دنیا رفت و معاویه خلیفه شد، بر خلاف انتظار معاویه، علی علیه السلام به صورت نیرویی باقی ماند و معاویه آن طوری كه اعمال بیرون از تعادل و متانتش نشان میدهد، از این موضوع خیلی ناراحتبود لهذا تجهیز ستون تبلیغاتی علیه علی علیه السلام كرد.» (40)
بخشی از تلاشهای معاویه در این عرصه چنین است:
دستور داد در منابر رسما علی علیه السلام را سب كنند و آن را در خطبههای نماز و منابر رواج داد و با تهدید و ارعاب مردم را وادار به این كار میكرد.
در موردی از احنف بن قیس خواست كه به علی علیه السلام لعن كند و او چون با اصرار معاویه روبهرو شد، بر منبر رفت و گفت:
«معاویه مرا به لعن علی امر كرده است، معاویه و علی اختلاف داشتند. به هر كدام ظلم شده است، او را دعا میكنم. لعنتخدا و ملائكه و خلق تو ای خدا بر كسی باد كه ظلم كرده است و لعنت تو بر فئه باغیه از اینها باد.» مردم هم گفتند: آمین.
صحابه منافق را وادار به جعل حدیث علیه امام میكرد. از جمله سمرة بن جندب را با 400 هزار درهم وادار كرد بگوید آیه «من الناس من یشری نفسه ابتغأ مرضات الله...» (41) كه درباره علی علیه السلام در لیلة المبیت است درباره ابن ملجم نازل شده است.
در این زمینه كار به جایی رسید كه دستبه بدعت در احكام هم زدند. مثلا چون در خطبههای نماز عید علی علیه السلام را سب میكردند و مردم به خاطر این كه نشنوند از محل نماز خارج میشدند، خطبهها را مقدم بر نماز كردند. (42)
امام باقر علیه السلام در مورد این اقدام بنیامیه میفرمود: «ویروون عن علی علیه السلام اشیأ قبیحة و علی الحسن و الحسین علیهما السلام ما یعلم الله انهم قد رووا فی ذلك الباطل و الكذب و الزور; (43)
مطالب زشتی را درباره علی علیه السلام و حسن و حسین علیه السلام نقل میكردند كه خدا میداند همهاش باطل و دروغ و بهتان بود.»
4- تلاش برای تشكیل حكومت موروثی
آنچه هدف اصلی معاویه بود و تمام اقداماتش بر محور آن دور میزد، قبضه كردن حكومت و تثبیت آن در دستبنیامیه بود; همان هدف پنهانی كه امام حسن از آن آگاه بود و برای اتمام حجت در شرایط صلح، آن را گنجاند:
«هذا ما صالح علیه الحسن بن علی بن ابی طالب معاویة بن ابی سفیان: صالحه علی ان یسلم الیه ولایة امر المسلمین علی ان یعمل فیهم بكتاب الله و سنة رسوله صلی الله علیه و آله و سیرة الخلفأ الصالحین و لیس لمعاویة بن ابی سفیان ان یعهد الی احد من بعده عهدا بل یكون الامر من بعده شوری بین المسلمین...; (44)
این قرارداد صلحی استبین حسن بن علی بن ابی طالب و معاویة بن ابی سفیان: با او مصالحه كرد به این كه ولایت امر مسلمانان را به او واگذارد، به این شرط كه بین مسلمانان براساس كتاب خدا و شیوه پیامبر و سیره خلفای صالح عمل كند و معاویه حق ندارد كه پس از خود كسی را به جانشینی و خلافت انتخاب كند و تعیین خلیفه براساس شورای بین مسلمانان باشد.»
و یا به این صورت كه: «المادة الثانیه ان یكون الامر للحسن من بعده فان حدث به حدث فلاخیه الحسین و لیس لمعاویة ان یعهد به الی احد.» (45)
اما معاویه در راستای همان هدف اصلی خود، بعد از پانزده سال كه موانع سر راه خود را برداشت، تصمیم گرفتیك همه پرسی عمومی به راه اندازد و برای فرزندش یزید از عموم مردم مكه، مدینه، شامات، عراق و... بیعتبگیرد. برای این كار به تمام مراكز حكومتی بخشنامه كرد و مخالفان را با شدت تمام سركوب كرد. اما مدتی بعد از طرح گرفتن بیعت عمومی متوجه شد كه گروههای خواص همچنان مخالف او هستند و بالاترین خطرها نیز به دو دلیل از جانب امام حسن علیه السلام است:
اولا: بسیاری از مخالفان منتظرند ببینند سلاله رسول خدا صلی الله علیه و آله چه میكند چرا كه در صلح نامه شرط كرده بود، برای معاویه خلیفه و جانشینی تعیین نشود.
ثانیا: امام مجتبی علیه السلام در میان مردم مسلمان از پایگاه بسیار قوی برخوردار است و شایستگی عظمت و لیاقت او برای تصدی خلافت و زمامداری جامعه زبانزد است.
از طرفی معاویه میدانست كه اگر موضوع ولایتعهدی را به مردم واگذارد، هیچ كس كمترین توجهی به یزید نخواهد كرد. از این رو معاویه به فكر افتاد نظر مخالفان را به سوی خود جلب كند و نامههایی به حسین بن علی، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر، عبد الله بن جعفر و... نوشت. امام حسین علیه السلام در پاسخ نامه او نوشت:
«اتق الله یا معاویة! و اعلم ان لله كتابا لایغادر صغیرة و لا كبیرة الا احصاها، واعلم ان الله لیس بناس لك قتلك بالظنة و اخذك بالتهمة و امارتك صبیا یشرب الشراب و یلعب بالكلاب ما اراك الا و قد او بقت نفسك و اهلكت و اضعت الرعیة والسلام; (46)
ای معاویه! در مورد جانشینی فرزندت یزید و اصرار بر آن از خدا بترس. بدان كه برای خداوند منان صحیفهای است كه تمام اعمال ریز و درشت را ثبت میكند و هیچ عملی از آن مخفی نخواهد ماند.
معاویه! بدان خداوند همانند مردم نیست كه بخشی از آنان را با كمترین سوءظنی بكشی و عدهای دیگر را متهم نمایی و دستگیر كنی. فرزندت یزید كه آرمان تو است، شراب میآشامد و به سگبازی مشغول است. معاویه! میبینم كه تنها با این كارت خودت را متزلزل میسازی و دین خود را نابود میكنی و مردم را از بین میبری.»
نشانههای تعارض از سوی جبهه امام حسن علیه السلام
تمام اقدامات امام در طول دوره بعد از صلح رو در روی اقدامات معاویه قرار داشت. عمده كوششهای امام به دو بخش تقسیم میشود كه به اختصار به آن دو میپردازیم.
پس از حضور امام علیه السلام در مدینه، محدثان و دانشمندان گرد وجود حضرت حلقه زدند. این افراد یا از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله، و یاران با سابقه امام علی علیه السلام بودند یا تابعین و دیگر گروهها بودند. از گروه اول میتوان به احنف بن قیس، اصبغ بن نباته، جابر بن عبدالله انصاری، جعید همدانی، حبة بن جوین عرفی، حبیب بن مظاهر، حجر بن عدی، رشید هجری، رفاعة بن شداد، زید بن ارقم، سلیمان بن صرد خزاعی، سلیم بن قیس هلالی، عامر بن واثله بن اسقع، عبایة بن عمر و بن رهبی، قیس بن عباد، كمیل بن زیاد، حارث بن اعور بن بنان، مسیب بن نجبه فزاری و میثم بن یحیی تمار اشاره كرد و از گروه دوم ابوالاسود دوئلی، ابواسحاق بن كلیب سبیعی، ابومخنف، جابر بن خلد، جارود بن منذر، حبابه بنت جعفر والبیه، سوید بن غفلة، مسلم بن عقیل و... را نام برد.
اینها كسانی بودند كه از شهرهای مختلف گرد آمدند و به واسطه تربیت علمی و معنوی صحیح به عنوان سدهای محكم در مقابل تحركات معاویه ایستادند. (47)
عمق فعالیتهای علمی و تربیتی امام علیه السلام چنان بود كه وقتی معاویه از یكی از افرادی كه از مدینه به شام آمده بود، از امام حسن علیه السلام پرسید او پاسخ داد: امام حسن علیه السلام نماز صبح را در مسجد جدش برگزار میكند تا طلوع آفتاب مینشیند و سپس تا به نزدیك ظهر به بیان احكام و تعلیم مردان مشغول است، سپس نماز میخواند و به همین گونه زنان از احادیث و روایات او بعد از ظهر استفاده میكنند و این برنامه هر روز اوست. (48)
ابن صباغ مالكی هم مینویسد: «و كان اذا صلی الغداة فی مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله جلس فی مجلسه یذكر الله حتی ترتفع الشمس و یحبس الیه من یجلس من سادات الناس یحدثهم... و یجتمع الناس حوله فیتكلم بما یشفی غلیل السائلین و یقطع حجج المجادلین...; (49)
نماز صبح را در مسجد النبی برگزار مینماید و تا طلوع آفتاب مینشیند و به ذكر خدا مشغول میشود. روزها مردم گرداگردش حلقه میزنند و او برایشان معارف و احكام الهی را بازگو میكند... مردم اطراف او گرد میآیند تا سخنانش را بشنوند كه دلهای شنوندگان را شفا میبخشد و تشنگان معارف را سیراب میكند. بیانش حجت قاطع است. به طوری كه جای احتجاج و مجادله باقی نمیماند.»
البته امام علیه السلام برای فعالیتهای این چنینی به سلاح علم مجهز بود. آن هم علمی كه از پدرش امیر مؤمنان علیه السلام و جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله به ارث برده بود. لذا امام صادق علیه السلام میفرمود: «وقتی حضرت حسن علیه السلام با معاویه صلح كرد، روزی در نخیله نشسته بودند. معاویه گفت: شنیدهام كه حضرت رسول خرما را در درخت تخمین میكرد و درست میآمد. آیا تو آن علم را داری؟ شیعیان ادعا میكنند علم هیچ چیز از شما پنهان نیست. حضرت فرمود: رسول اكرم عدد پیمانههای آن را بیان میكرد. من عدد دانههایش را برای تو میگویم.
چهار هزار و چهار دانه است. معاویه دستور داد خرماها را چیدند و چهار هزار و سه دانه شد. امام فرمود: یك دانه را پنهان كردهاند و آن را در دست عبدالله بن عامر یافتند. در این لحظه بود كه امام به معاویه فرمود: به خدا سوگند ای معاویه! اگر نبود این كه تو كافر میشوی و ایمان نمیآوری، به تو از آنچه خواهی كرد، خبر میدادم. پیامبر در زمانی زندگی كرد كه او را تصدیق میكردند و تو میگویی كه كسی این را از جدش شنید و او كودك بود. به خدا سوگند كه زیاد را به پدر خود ملحق خواهی كرد و حجر بن عدی را خواهی كشت و سرهای شیعیان را برای تو خواهند آورد.» (50)
علاوه بر این امام در مجالس خود گاه از معجزاتی نیز استفاده میكرد كه موجب تعمیق اعتقاد مردم میشد. مانند حكایت جوانی از بنیامیه كه به امام علیه السلام در مجلس سخنرانی توهین كرد و به اعجاز امام علیه السلام زن شد و در همان دم موهای ریشش ریخت و...» (51)
بخش دیگر از كارهای امام كه پرده از وجود تباین بین دو جبهه برداشت، مربوط به كارهایی بود كه امام در برابر اقدامات معاویه انجام میداد و به عنوان مدافعی سرسخت و مقتدر در مقابل انحرافات او میایستاد و سكوت نمیكرد. البته نفس حضور امام خود مانع بسیاری از انحرافات بود و ابهتحضور وی قدرت خیلی از خلافها را سلب كرده بود. لذا شاهد هستیم كه بعد از شهادت امام فشار عجیبی بر شیعیان وارد میشود و آنان را تا مرز نابودی پیش میبرد. در هر صورت اقدامات تقابلی امام دقیقا در برابر اقدامات ضد دینی معاویه قرار میگیرد كه نمونههایی از آن را تا به حال خواندیم.
در این بخش به مواردی از تقابل امام با معاویه اشاره میكنیم:
1- حمایت از شیعیان
در مورد این نوع تقابلها، كافی استبه حمایتهای امام از دوستان خود در برابر فشار دستگاه معاویه اشاره شود. در این موارد امام یگانه پناهگاه این اشخاص بود و با جرات تمام در مقابل ظلم معاویه و كارگزاران وی میایستاد.
آیا در این زمان استاندار كوفه زیاد بود؟
سعید بن ابی سرح كوفی كه از دوستان امام بود، مورد خشم استاندار كوفه (زیاد بن ابیه) قرار گرفت و توسط زیاد جلب شد. او نیز فرار كرد و خود را به مدینه رساند و به امام علیه السلام پناهنده شد. در مقابل، حاكم كوفه، خانواده سعید را زندانی، اموالش را مصادره و خانهاش را ویران كرد. وقتی خبر این اقدامات به گوش امام علیه السلام رسید نامهای خطاب به زیاد بن ابیه نوشت:
«اما بعد فانك عمدت الی رجل من المسلمین له ما لهم و علیه ما علیهم فهدمت داره و اخذت ماله و حبست اهله و عیاله فان اتاك كتابی هذا فابن له داره و اردد علیه ماله...; (52)
اما بعد تو یكی از مسلمانان را مورد غضب و خشم قرار دادهای با این كه سود و زیان او سود و زیان مسلمانان است. خانهاش را ویران ساخته و مالش را گرفته و خانوادهاش را زندانی كردهای. تا نامه من به تو رسید، خانهاش را بساز و مالش را برگردان...
زیاد ابن ابیه در مقابل نوشت: «از زیاد ابن ابی سفیان به حسن بن فاطمه! اما بعد، نامهات به من رسید. چرا نام خود را قبل از نام من نوشته بودی؟ با این كه تو نیازمندی و من قدرتمند! تو كه از مردم عادی هستی، چگونه مثل فرمانروای قدرتمند دستور میدهی و از فرد بداندیشی كه به تو پناه آورده و تو هم با كمال رضایت پناهش دادهای حمایت میكنی؟ به خدا سوگند اگر او را بین پوست و گوشتخود پنهان كنی، نمیتوانی از او نگهداری كنی و من اگر به تو دسترسی بیابم هیچ مراعات نخواهم كرد و لذیذترین گوشت را برای خوردن، گوشت تو میدانم. سعید را به دیگری واگذار. اگر او را بخشیدم، به خاطر وساطت تو نیست و اگر كشتم، به جرم محبت او با پدر تو است. والسلام.»
در پی این عبارت، امام علیه السلام نامهای به معاویه نوشت و نامه فرماندار را هم به آن ضمیمه كرد و برایش فرستاد. معاویه نیز بنابر ملاحظات مختلف نامهای به این صورت برای زیاد نوشت: «... نامهای برای حسن نوشتهای و در آن به پدرش دشنام دادهای و فاسق نامیدهای، در صورتی كه به جان خودم سوگند تو خود به فسق سزاوارتری.... به مجرد این كه نامهام به دستت رسید، خاندان سعید بن ابی سرح را آزاد كن; خانهاش را بساز; اموالش را برگردان; دیگر مزاحم او نباش و...» (53)
2- دفاع از ارزشها
در این بخش به دفاع امام علیه السلام از اصلیترین ارزشها یعنی، ولایت و امامت میپردازیم كه معاویه به صورتهای مختلف سعی در مخدوش ساختن آن داشت تا به هدف خود یعنی، استقرار حاكمیت در خاندان خود توفیق یابد. امام در مورد این مساله مهم موضعگیری زیادی داشت كه به برخی اشاره میكنیم:
1- 2- تبیین چهره پاك و مقدس امیر مؤمنان علیه السلام
زمانی كه معاویه به خاطر وسوسه اطرافیان مجلسی در كوفه تشكیل داد و اطرافیان معاویه به امام حسن علیه السلام و امیرمؤمنان توهین هایی كردند، امام در مقام دفاع از مشروعیت امامت و حاكمیت امام علی علیه السلام و خاندان او چنین سخن گفت: شما را به خدا سوگند! نمیدانید و به یاد نمیآورید مطالبی را كه پیامبر در حجةالوداع خطاب به مردم فرمود: «ایها الناس انی قد تركت فیكم مالم تضلوا بعده كتاب الله فاحلوا حلاله و حرموا حرامه و اعلموا بمحكمه و آمنوا بمتشابهه و قولوا آمنا بما انزل الله من الكتاب و احبوا اهل بیتی و عترتی و والوا من والاهم و انصروهم علی من عاداهم و انهما لم یزالا فیكم حتی یردا علی الحوض یوم القیامة ثم دعا و هو علی المنبر علیا فاجتذبه بیده فقال:
اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه. اللهم من عادی علیا فلا تجعل له فی الارض مقصدا و لا فی السمأ مصعدا واجعله فی اسفل درك من النار... انت الذائذ عن حوض یوم القیامة تذود عنه كما یذود. احدكم الغربیه من وسط ابله... انما مثل اهل بیتی فیكم كسفینة نوح من دخل فیها نجی و من تخلف عنها غرق...» (54)
2- 2- تقبیح حكومت ناشایستگان
روش دیگر امام علیه السلام این بود كه بیلیاقتی و ناشایستگی معاویه را بیان میكرد. لذا در نامهای به معاویه نوشت:
«سوگند به خدا! اگر بعد از رحلت پیامبر مردم با پدر من بیعت میكردند، آسمان باران خود را بر آنها میبارید و زمین بركاتش را به آنها میبخشید و تو ای معاویه! در خلافت طمع نمیكردی اما چون خلافت از سرچشمه اصلیاش منحرف شد، قریش در آن نزاع كردند تا آن جا كه طلقا و فرزندانش به آن طمع كردند. با این كه پیامبر فرموده بود: هیچ امتی حكومتخویش را به افراد ناشایست واگذار نكرد با این كه دانشمندتر از آنها بود، مگر این كه كارشان به تباهی كشید...» (55)
همچنین امام علیه السلام به خود معاویه ناشایسته بودنش را یادآوری كرد و فرمود: «اما الخلیفة فمن سار بسیرة رسول الله صلی الله علیه و آله و عمل بطاعة الله عز وجل و لیس الخلیفة سار بالجور و عطل السنن و اتخذ الدنیا اما و ابا و عباد الله خولا و ماله دولا و لكن ذلك امر ملك اصاب ملكا فتمنع منه قلیلا و كان قد انقطع عنه...; (56)
خلیفه آن كسی است كه به روش پیامبر صلی الله علیه و آله سیر كند و به طاعتخدا عمل نماید. خلیفه كسی نیست كه با مردم به جور رفتار كند. و سنت را تعطیل كند و دنیا را پدر و مادر خود قرار دهد. و بندگان خدا را برده و مال او را دولتخود بداند. زیرا چنین كسی پادشاهی است كه به سلطنت رسیده و مدت كمی از آن بهرهمند و سپس لذت آن منقطع شده است...»
3- 2- اعلام بیزاری از حكومت ناپاكان
امام بارها مشروعیتحكومت ناپاكان را زیر سؤال میبرد و از كارگزاران آنها اعلام بیزاری میكرد.
نقل است كه حضرت روزی در مسجدالحرام طواف میكرد كه «حبیب بن مسلمه فهری» (57) را دید و به او فرمود: «ای حبیب، راهی كه برگزیدهای راه غیر خداست. او در پاسخ از روی تمسخر گفت: روزی كه راه پدرت را میرفتم در مسیر اطاعتخدا بودم!
امام حسن به او فرمود: «بلی والله لكنك اطعت معاویة علی دنیا قلیلة زائلة فلئن قام بك فی دنیاك لقد قعد بك فی آخرتك ولو كنت اذ فعلت قلبتخیرا كان ذلك كما قال الله تعالی: و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا وللنك كما قال الله سبحانه كلا بل ران علی قلوبهم ما كانوا یكسبون;
آری، سوگند به خدا كه تو برای دنیای ناچیز و نابود شدنی از معاویه اطاعت كردی.
اگر معاویه زندگی دنیایی تو را تامین كرده، به جایش آخرت را از تو گرفته است و چنانچه تو كاری به گمان خود نیك انجام دهی، مصداق این آیه شدهای كه فرمود: و گروهی دیگر به گناهان خود اعتراف نموده و اعمال زشت و زیبا را با هم مخلوط كردهاند ولی خداوند میفرماید: نه چنین است دلهای آنان بر اثر گناه و تبهكاری سیاه شده و خود را تیرهبخت كردهاند.» آن گاه امام از حبیب روی برگرداند و به راه خود ادامه داد.» (58)
4- 2- تبیین مشروع بودن حكومت امیرمؤمنان:
امام حسن علیه السلام علاوه بر موارد فوق تاكید بسیاری بر نشان دادن مشروعیتحكومت امیرمؤمنان داشت تا از این طریق به تهاجمات معاویه علیه بر حق بودن ولایت علی علیه السلام پاسخ بدهد. لذا شاهد استناد حضرت به سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد امامت امیرمؤمنان علیه السلام هستیم مانند نصب حضرت در غدیر خم. (59)
5- 2- بیان بر حق بودن خود برای حكومت
امام علاوه بر بیان مشروعیت امام علی علیه السلام به مشروعیتخود نیز اشاره میكرد و این در مقابل ادعاهای معاویه بود كه امام حسن را شایسته خلافت نمیدانست. امام حسن بر فراز منبر در حضور معاویه به معرفی خود میپرداخت و میفرمود: «ایها الناس هر كه مرا میشناسد كه میشناسد، هر كه مرا نمیشناسد من حسن بن علی بن ابی طالب و فرزند بهترین زنان، فاطمه دختر محمد رسول خدا هستم.... من هستم كه مرا از حق خود (ولایت) محروم كردهاند.» (60)
و نیز آن گاه كه معاویه از وی خواستبر فراز منبر بگوید خلافت را به معاویه واگذار كردم، فرمود:
«به خدا سوگند كه من اولیتر از مردم هستم به خلافت مردم در كتاب خدا و سنت رسول خدا» (61)
6- 2- آمادگی برای نبرد مجدد
طبیعی است كه شرایط صلح و مواد آن بارها و بارها از سوی معاویه نقض شده بود، بنابراین میتوان گفت در صورت فراهم آمدن امكانات، امام علیه السلام برای نبرد مجدد با معاویه آمادگی داشت لذا برخی عقیده دارند كه دلیل مسموم كردن امام علیه السلام نیز همین آمادگی او برای رفتن به شام و مبارزه با معاویه بود. (62)
آنچه خواندیم تنها بخشی از تعارضهای دو جبهه حق و باطل بود كه بروز مییافت و بر سازش ناپذیری آنان تاكید میكرد. همین واقعیت و اقدامهای قاطع و موثر امام حسن علیه السلام جای شك برای معاویه باقی نگذاشت كه یگانه خطر برای او و امویها حسن بن علی است و هر لحظه احتمال خطر از سوی امام آنها را تهدید میكند.
بنابراین در صدد برآمد به هر وسیله ممكن امام را از سر راه بردارد. او برای این كار بارها اقدام به توطئه و مسموم كردن امام كرده بود.
حاكم نیشابوری با سند قوی ازام بكر بنت مسور نقل میكند: «كان الحسن بن علی سم مرارا كل ذلك یغلب حتی كانت مرة الاخیرة التی مات فیها كان یختلف كبده فلم یلبثبعد ذلك الا ثلاثا حتی توفی; (63)
حسن علیه السلام را بارها مسموم كردند لیكن اثر چندانی نمیگذاشت ولی در آخرین مرتبه زهر پهلویش را پاره پاره كرد و بعد از آن سه روز بیشتر زنده نماند.»
در این باره، ابن ابی الحدید دلیل اصلی اقدام معاویه را این گونه بیان میكند: «چون معاویه میخواستبرای پسرش یزید یعتبگیرد، اقدام به مسموم كردن امام مجتبی علیه السلام گرفت. زیرا معاویه برای گرفتن بیعتبه نفع پسرش و موروثی كردن حكومت مانعی بزرگتر و قویتر از حسن بن علی علیهما السلام نمیدید.» (64)
امام صادق علیه السلام میفرمود: «جعده - لعنة الله علیها - زهر را گرفت و به منزل آورد. آن روزها امام روزه داشت و روزهای بسیار گرمی بود. به هنگام افطار خواست مقداری شیر بنوشد. آن ملعون زهر را در میان آن شیر ریخته بود.
وقتی شیر را آشامید، لحظاتی بعد فریاد برآورد: عدوة الله! قتلتنی، قتلك الله والله لاتصیبن منی خلفا و لقد غرك و سخر منك والله یخزیك و یخزیه;
ای دشمن خدا! تو مرا كشتی. خدا تو را نابود كند. سوگند به خدا بعد از من بهرهای برای تو نخواهد بود. تو راگول زدند و رایگان به كار گرفتند. سوگند به خدا بیچاره و بدبخت نمود تو را و خود را خوار و ذلیل كرد.»
امام صادق علیه السلام در ادامه فرمود: «امام مجتبی علیه السلام بعد از این كه جعده او را مسموم كرد، دو روز بیشتر زنده نماند و معاویه نیز به آنچه وعده كرده بود، عمل نكرد.» (65)
1) شرح ابن ابی الحدید بر نهج البلاغه، خطبه 128.
2) جد مروان حكم و بیشتر خلفای اموی. نسب معاویه نیز چنین است: معاویة بن ابیسفیان بن حرب بن امیه بن عبدالشمس و مادرش هند دختر عتبة بن ربیعه و جدش با عثمان برادر بود. معاویه بعد از فتح مكه (یا دیرتر) مسلمان شد. او از مؤلفة القلوبهاست. در 15 یا 20 ه از طرف عمر امیر شام شد و عمر او را كسرای عرب نامید. دول الاسلام، ذهبی. ص 27 (چاپ لبنان)
3) شرح ابن ابی الحدید، ج 14، ص 75; تذكرة الخواص، ابن جوزی، ص 183 و بحارالانوار، ج 44، صص 70- 86.
4) نوعی درختخاردار در قبرستان میرویید كه غرقد نام داشت.
5) بحارالانوار، ج 44، ص 70- 86.
6) وقعه صفین، ص 187، تاریخ طبری ج 3، ص 570 و الغدیر، ج 9، ص 151.
7) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 411 و الغدیر، ج 9، 3 150.
8) این مقاله به وقایع بعد از صلح میپردازد. لذا برای آگاهی از وقایع مربوط به صلح و تحلیل آن به كتب مربوطه مراجعه شود مانند: اسرار صلح امام حسن، محمدعلی انصاری - زندگانی امام حسن مجتبی، سیدهاشم رسولی محلاتی - صلح امام حسن، رجبعلی مظلومی - صلح امام حسن، پرشكوهترین نرمش قهرمانه تاریخ، شیخ راضی آلیاسین و ماهنامه مبلغان (ش 1- ص 12)
9) امالی شیخ طوسی، ص 561، برخی دلایل دیگر صلح در كلام امام حسن عبارتند از:
1) خیانتبزرگان: «امروز شنیدهام كه اشراف شما با معاویه بیعت كردهاند. شما بودید كه در جنگ صفین پذیرفتن حكمیت را بر پدرم تحمیل كردید.» (بحارالانوار، ج 44، ص 147)
2) بینتیجه بودن جنگ و پایان ذلتبار: «والله لو قاتلت معاویة لاخذوا بع12نقی حتی یدفعونی الیه مسلما» (همان)
3) روی كرد عمومی به صلح: «انی رایت هوی اعظم الناس فی الصلح وكرهوا الحرب...» (اخبار الطوال، دینوری، ص 220)
4) نداشتن یاور: «لو وجدت انصارا لقاتلته لیلی و نهاری...» (بحارالانوار، ج 44، ص 1)
5) ریشهكن شدن شیعه: لولا ما اتیت ترك من شیعتنا علی وجه الارض احدا الا قتل» (همان)
6) قطع فتنه: «ان معاویه نازعنی حقا هو لی دونه فنظرت لصلاح الامة وقطع الفتنة» (همان، ص 66)
10) جلأ العیون، علامه مجلسی، ص 235.
11) الكامل فی التاریخ، ج 3، ص 407.
12) حماسه حسینی، ج 3، صص 19 و 20.
13) طبق برخی روایات نام دخترام كلثوم و نام امام «حسین» علیه السلام ذكر شده است. بحارالانوار، ج 44، صص 207 و 208، با این وصف روایات دیگری نیز وجود دارد كه به امام حسن علیه السلام استناد شده مانند روایت معاویة بن خدیج كه معاویه او را برای خواستگاری از یكی از دختران یا خواهرهایش برای یزید فرستاد... و... كه در تمام موارد امام درایت كامل به خرج میداد و مانع چنین وصلتهایی میشد (مقتل خوارزمی، ج 1، ص 124 مجمع الزواید، هیثمی، ج 4، ص 278.
14) بحارالانوار، ج 44، ص 119- 120.
15) متاسفانه برخی از محققان متاثر از سیاست معاویه كوشیدهاند تحلیل قبیلهای برای رویداد منجر به صلح ارائه كنند. به این صورت كه سه جریان بنیهاشم، بنیامیه و گروههای میانی (بنیتمیم و عدی..). در پی رسیدن به حكومتبودند. اما بنیهاشم بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله نتوانستند به حكومتبرسند. بنیامیه نیز همچنان صفات نفاق و طلقا را یدك میكشیدند. لذا بنیامیه گروههای میانی (ابوبكر - عمر) را بر سركار آوردند و سرانجام بعد از آن دو كوشیدند مانع رسیدن بنیهاشم به كومتشوند. یعنی، در مرحله اول با گروههای میانی كنار آمدند و بعد به تعارض با گروه بنیهاشم پرداختند و سرانجام در زمان امام حسن علیه السلام به هدف خود رسیدند. در نقد این دیدگاه باید گفت: معاویه نیز بسیار كوشید جنگ بین آنان از زاویه حزبی و طایفهای دیده شود اما امام هرگز اجازه چنین برداشتی نداد و در ماجرای خواستگاری دختر عبدا...; در بین بزرگان هر دو قبیله بر اعتقادی و دینی بودن تعارضات و جنگ تاكید كرد. بنابراین اگر امام علی علیه السلام یا امام حسن علیه السلام با گروه بنیامیه یا گروههای میانی رودر رو میشود، از خاستگاه قبیلهای نیستبلكه از اعتقاد دینی است و این جنگ طایفهای برای دستیابی به قدرت نیست. هرچند رقابتبین گروههای میانی و بنیامیه را میتوان از چنین مقولهای دانست و یا از دیدگاه آنان رقابتبا بنیهاشم را از باب قبیلهای دانست، ولی مطمئنا از دیدگاه امام علی و امام حسن علیه السلام تلاش برای دستیابی به حكومتبه عنوان نزاع طایفهای نبود و شایسته نیست اقدامات آنان را چنین بیمحابا تحت اینگونه برداشتها ارزیابی كرد.
16) جلأ العیون، ص 435.
17) خرایج، ج 71 ص 238 و مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 22.
18) بحارالانوار، ج 44، صص 70 تا 86، ح 11.
19) تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی علیه السلام، علامه جعفر مرتضی عاملی، ترجمه محمد سپهری، ص 189.
20) بحارالانوار، ج 44، صص 71- 73.
21) همان.
22) همان.
23) كشف الغمة، ج 2، ص 150.
24) احتجاج طبرسی، ج 1، ص 145.
25) نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 16.
26) نهج البلاغه فیض الاسلام، خ 92، ص 274.
27) همان.
28) النصائح الكافیه، ص 97 و حقایق پنهان، ص 258.
29) همان، ص 94.
30) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 464.
31) همان، ج 3، ص 470 و كشف الغمه، ج 1، ص 123.
32) همان، ج 3، ص 470.
33) همان، ج 1، ص 463.
34) همان، ج 3، ص 470.
35) بحارالانوار، ج 73، ص 350، ح 13 و نامههای امام حسن و حسین علیهما السلام، الكامل فی التاریخ، ج 3، ص 443، رجال كشی، ص 33 و بحارالانوار، ج 44، ص213.
36) انظروا من قبلكم من شیعة عثمان و محبیه و اهل ولایته و الذین یرون فضائله و مناقبه فادنوا مجالسهم و قربوهم و اكرموهم و اكتبوا لی لكل مایروی كل رجل منهم و اسمه و اسم ابیه و عشیرته. نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 15، 16.
37) ان الحدیث فی عثمان قد كثر و فشا فی كل مصر و فی كل وجه و ناحیه فاذا جأكم كتابی هذا فادعوا الناس الی الروایة فی فضائل الصحابة و الخلفا الاولین و لا تتركوا خبرا یرویه احد من المسلمین فی ابوتراب الا و اتونی بمناقض له فی الصحابة مغتعله فان هذا احب الی و اقر لعینی و ادحض لحجة ابی تراب و شیعته». همان، ج 3، ص 16.
38) سلیم بن قیس، صص 68، 69.
39) اسد الغایة، ج 3، ص 215; منتخب كنزالعمال با حاشیه منه احمد بن حنبل، ج 5، ص 2.
40) حماسه حسینی، ج 3، ص 26.
41) بقره، 207.
42) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 152.
43) سلیم بن قیس، ص 69.
44) بحارالانوار، ج 44، ص 65. الصواعق المحرقه، ص 81 و كشف الغمه، ج 2، ص 170.
45) الاصابة فی تمییز الصحابة، ج 1، ص 330 و الامامة و السیاسة، ج 1، ص 184.
46) الامامة و السیاسة، ج 1، ص 203.
47) به بحارالانوار، ج 42، صص 110 تا 112 و ناسخ التواریخ، ج 5، صص 245 تا 247 مراجعه شود.
48) الامام الحسن، ابن عساكر، ص 139، ج 231.
49) الفصول المهمه، ص 159.
50) بحارالانوار، ج 43، ص 329. نمونههای دیگر در خرایج، ج 2، ص 573 و العدد القویه، ص 42.
51) خرایج، ج 1، ص 236.
52) شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج 4، ص72.
53) نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج 4، ص 73.
54) بحارالانوار، ج 44، صص 70 تا 86، ج 1.
55) همان، ج 44، ص 63.
56) احتجاج طبرسی، ج 1، ص 419 و الخرایح و الجرائح، ص 218.
57) از یاران معاویه، از سوی عمر به فرمانداری آذربایجان و ارمنستان گمارده شد. توسط معاویه دوباره والی ارمنستان شد. اسدالغایة، ج 1، ص 374.
58) احكام القرآن، احمد بن علی رازی، ج 4، ص 355 و با اندك اختلاف نور الثقلین، ج 5، ص 532.
59) جلأ العیون، ص 442 و بحارالانوار، ج 44، صص 70 تا 86.
60) امالی شیخ صدوق، ص 150.
61) جلأ العیون، ص 442.
62) الغدیر، ج 11، ص 8، به نقل از طبقات ابن سعد.
63) المستدرك علی الصحیحین، ج 3، ص 173.
64) شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج 16، ص 49.
65) بحارالانوار، ج 44، ص 154.
الف.آشوری