امام هادى(ع) و جلوه‏ هاى غدير

 

عباس كوثرى

و لقد انزل‏الله تعالى فيك من قبل و هم كارهون.... انماوليكم‏الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه و يوتون ‏الزكاه و هم راكعون.

«از زيارتنامه اميرالمومنين(ع)در روز غدير»

روز غدير، عيد ولايت و يادآور امامت راستين و فضيلتهاى متعالى‏امير مومنان على(ع)است. معصومان(ع)يادآوران اين روز بزرگ بودند و با الهام از آيه شريف «و ذكرهم بايام ‏الله‏» منزلت و جلالت‏ غدير را گرامى داشته، فرمانهايى جهت ارج نهادن به آن فرا روی ‏دلدادگان و سرخوشان باده ولايت قرار داده‏اند. يكى از جلوه‏هاى‏زيباى بزرگداشت غدير در زيارت مخصوص امام على(ع)در روز غديرمشاهده مى‏شود. كلمات آن زيارت زمزمه روح نواز امام هادى(ع)است‏و تاريخ صدور آن سالى است كه معتصم خليفه عباسى آن حضرت را به‏بغداد احضار كرد. در اين موقعيت، حضرت به زيارت‏اميرمومنان(ع)شتافت؛ حديث دلبرى و يادمان ارزشهاى راستين راتجلى ديگر بخشيد و ميراث ماندگارى از شكوه ولايت در خاطره‏ها به‏يادگار گذاشت.

در زمينه اتقان سند و استحكام صدور آن صاحب «هديه‏الزائرين‏» مى‏نويسد:

«شيخ جليل محمد بن المشهدى يكى از بزرگان علما است. درمزار كبير براى اين زيارت شريفه سند بسيار معتبرى ذكر نموده كه‏كمتر خبرى به قوت سند او مى‏رسد؛ و عبارت او در اين مقام چنين‏است: خبر داد مرا فقيه اجل ابوالفضل شاذان بن جبرئيل قمى ازفقيه عماد محمد بن ابى القاسم الطبرى از ابى على از پدرش محمدبن الحسن(شيخ طوسى)از شيخ مفيد محمد بن محمد بن نعمان از ابى‏القلسم جعفر بن قولويه از محمد بن يعقوب كلينى از على بن ‏ابراهيم از پدرش ابراهيم بن هاشم از ابى القاسم حسين بن روح وعثمان بن سعيد عمرى از ابى محمد حسن بن على العسكرى از پدرش‏«امام هادى(ع » و اين سلسله شريفه همه از اعيان علما و شيوخ‏ طائفه و روساى مذهب‏اند و جناب ابوالقاسم حسين بن روح و عثمان ‏بن سعيد هر دو از نواب امام عصر(ع)هستند و بعد از تامل معلوم‏مى‏شود كه در تمام زيارات ماثوره زيارتى به اين وجه از صحت واعتبار و قوت سند پيدا نمى‏شود.»

محتواى زيارت درباره فرهنگ غدير و زندگى شكوهمند امام‏على(ع)است و موارد زير از محورهاى مهم آن شمرده مى‏شود؛ بدين‏جهت، اندكى بر ساحل آن درنگ كرده، و روان خويش را از جام روح‏افزاى آن شادابى مى‏بخشيم:

فضائل امام على در قرآن

در زيارت غدير از آيه ولايت ‏ياد شده است كه مى‏فرمايد:

(انما وليكم ‏الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه ويوتون الزكاه و هم راكعون و من يتول‏الله و رسوله و الذين آمنوافان حزب‏الله هم الغالبون.)

سرپرست و ولى شما تنها خدا است و پيامبر او و آنها كه ايمان‏آورده‏اند، همانها كه نماز برپا مى‏دارند، و در حال ركوع زكات‏مى‏دهند؛ و كسانى كه ولايت ‏خدا و پيامبرش و افراد با ايمان رابپذيرند، پيروزند، زيرا حزب و جمعيت ‏خدا پيروز است.

مفسران اهل سنت و شيعه در شان نزول اين آيه به نقل از ابوذرچنين مى‏نويسند: ابوذر گفت: من به دو چشم خويش ديدم و به دو گوش‏خود شنيدم و چنانچه خلاف آن را نقل كنم، نابينا وناشنوا گردم.

كه پيامبر(ص)فرمود:

على قائد البرره و قاتل الكفره و منصور من نصره و مخذول من‏خذله؛ على پيشواى نيكان و قاتل كافران است. هر كس او را يارى‏كند، از ناحيه خداوند يارى مى‏شود و هر كس او را تنها بگذارد،خدا او را خوار مى‏سازد.

بدانيد من روزى نماز ظهر را با پيامبر(ص)خواندم. فقيرى كمك‏ خواست؛ اما كسى چيزى به او نداد. در اين حال سائل دستهاى خويش‏را به آسمان بلند كرد و گفت: خدايا! تو شاهد باش كه من در مسجدپيامبر(ص)كمك خواستم اما كسى به من كمك نكرد.

على(ع) كه در حال ركوع بود و انگشتر در دست راست‏خويش‏داشت؛ به سائل اشاره كرد. سائل به سوى حضرت رفت و خاتم ازانگشتر حضرت بر گرفت. رسول گرامى اسلام كه اين منظره رامشاهده كرده بود.- پس از نماز خويش دست‏به دعا برداشت و فرمود:

خدايا، موسى از تو خواستار شرح صدر وآسانى كار و باز شدن گره‏زبان خويش براى فهماندن كلامش شد و از تو واست‏برادرش هارون راوزير و پشتيبان و شريك دركارش قرار دهى و تو در پاسخ اوفرمودى:(سنسد عضدك باخيك و نجعل لكما سلطانا فلا يصلون اليكمابآياتنا)بزودى بازوان تو را به وسيله برادرت محكم و نيرومندمى‏كنيم و براى شما سلطه و برترى قرار مى‏دهيم و به بركت آيات مابر شما دست نمى‏يابند.

خدايا، من محمد پيامبر و برگزيده تو هستم. خدايا، به من سعه‏صدر و آسانى در كار عطا كن و على را كه از اهل من است. وزيرو پشتيبان من قرار بده.

پس سوگند به خدا هنوز كلام پيامبر(ص)تمام نشده بود كه جبرئيل‏نازل شد و گفت: اى محمد! بخوان: انما وليكم‏الله و رسوله...

اين شان نزول را علاوه بر محدثان و مفسران شيعه بسيارى ازاهل سنت نيز نقل كرده‏اند. نام گروهى از روايان اهل سنت اين‏شان نزول چنين است:

الف)طبرى(تفسيرطبرى، ج‏6، ص‏165)

ب)واحدى(اسباب النزول، ص‏148 )

ج)فخررازى(تفسير فخررازى، ج‏3، ص‏431)

د)ابن صباغ مالكى(الفصول المهمه، ص‏123)

ه)ابواسحاق ثعلبى(تفسير ثعلبى، ج‏2، ص‏52)

و)گنجى شافعى(الكفايه، ص‏106 )

ز)خوارزمى(مناقب، ص‏178 )

ح)ابن حجر(الصواعق، ص‏25 )

استحكام اين روايت نزد اهل سنت‏به گونه‏اى است كه فاضل‏تفتازانى در كتاب شرح المقاصد(ج‏2، ص‏288)و مولى على قوشچى درشرح تجريد مى‏گويند: انها نزلت‏باتفاق المفسرين فى على ابن ابى‏طالب(ع)حين اعطى السائل خاتمه و هو راكع فى صلاته.

به اتفاق مفسران اين آيه در حق على ابن ابى طالب(ع)نازل‏گرديد، زمانى كه انگشترى را در حال ركوع به سائل بخشيد.

مرحوم علامه امينى شصت و شش سند براى اين حديث ذكر مى‏كند كه‏جويندگان مى‏توانند به آن مراجعه كنندحسان در اين باره سروده‏اى دارد كه در مدارك اهل سنت نيز نقل‏شده است:

(ايذهب مدحى و المحبين ضايعا و ما المدح فى ذات الاله بضائع فانت الذى اعطيت اذ انت راكع فدتك نفوس القوم يا خير راكع بخاتمك الميمون يا خير سيد و يا خير شار ثم يا خير بايع فانزل فيك‏الله خير ولايه و بينها فى محكمات الشرايع)

آيا مدح من و ديگر دوستداران و عاشقان ضايع مى‏گردد؟! چنين‏نيست، مدحى كه در راه خدا باشد از بين نخواهد رفت. تو بودى اى‏اباالحسن كه در حال ركوع با انگشترى مبارك خود انفاق كردى.

جانهاى مردم فداى تو باد اى بهترين ركوع كننده و اى بهترين آقاو خيرخواه و اى بهترين فروشنده «مال خود به خدا» .

سپس خداى درباره تو آيه ولايت «انما وليكم‏الله‏» را كه‏بهترين ولايت است. نازل فرمود و آن را در كتاب آسمانى و آيات‏روشن خويش بيان كرد.

امام هادى(ع)در نامه‏اى كه به اهل اهواز ارسال داشت‏بر آنچه‏در اين زيارت درباره آيه ولايت آمده تاكيد ورزيده، مى‏فرمايد:

صحيح‏ترين خبرى كه قرآن به صحت آن نيز گواهى داده است‏حديثى است‏كه به اتفاق نقل شده است كه پيامبر گرامى اسلام فرمود: من دوجانشين و در تعبير ديگر دو چيز گرانبها براى شما باقى‏مى‏گذارم: كتاب خدا و عترت.

اگر به اين دو چنگ زنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد و اين دو ازيكديگر جدا نمى‏شوند تا در حوض بر من وارد شوند.

ما شواهد اين حديث را آشكارا در آيه(انما وليكم‏الله ورسوله...)مى‏بينيم. «ثم اتفقت روايات العلماء فى ذلك‏لاميرالمومنين(ع)انه تصدق بخاتمه و هو راكع‏» سپس روايات‏دانشمندان به اتفاق بيانگر آن است كه اين آيه شريف درباره اميرمومنان(ع)نازل شد آن هم زمانى كه حضرت در حال ركوع انگشترش راصدقه داد. سپس رسول گرامى آن را به روشنى بيان كرد و فرمود: هركس من مولاى اويم على مولاى اوست. خدايا، هر كس على را ولى باشدتو نيز او را ولى باش و هر كس با او دشمن باشد تو نيز او رادشمن باش؛ و در حديث ديگر مى‏فرمايد: على قرضهاى مرا پرداخت‏مى‏كند و او بعد از من خليفه شما است.

از اينها متوجه مى‏شويم كه قرآن بر درستى اين اخبار گواهى‏داده، امت‏بايد پذيراى آن باشد.

آيه ولايت و اثبات امامت علوى

قراين زير نشان مى‏دهد مراد از «ولى‏» سرپرست و اولويت درتصرف است.

1- شان نزول آيه

پس از اينكه پيامبر گرامى اسلام از خداوند خواست‏براى اووزيرى از اهل خويش همانند هارون وصى حضرت موسى قرار دهد، اين‏آيه براى برآوردن اين خواسته نازل شد و طبيعى است. آيه وقتى باخواست پيامبر(ص)مطابق است كه ولايت‏به معناى سرپرستى و وصايت‏باشد؛ زيرا در اين صورت على(ع)وزير رسول خدا خواهد بود وخواسته آن حضرت اجابت‏شده است.

اگر ولايت‏به معناى «دوستدار» باشد، با خواست پيامبر هم‏آهنگ نيست.

2- مفرد بودن «ولى‏» و عدم تكرار آن

آيه همان ولايت‏خدا و پيامبر(ص)را براى صدقه دهنده در حال‏ركوع نيز اثبات مى‏كند؛ زيرا ولى به صورت مفرد آمده و تكرارى‏صورت نگرفته است. با توجه به كلمه انما كه در كلام عرب بيانگرانحصار است. آيه شريف مى‏فهماند كه اين ولايت در خدا و پيغمبر وشخصى كه در حال ركوع صدقه داده، منحصر است؛ و در اين صورت جزمعناى سرپرستى و اوليت در تصرف معنايى نخواهد داشت؛ زيرا اگرولى در آيه به معناى دوست‏باشد، نادرستى آن روشن است و دوست‏مردم به اين سه منحصر نيست.

كيفيت انطباق آيه بر امام على(ع)

گروهى مى‏گويند: چگونه جمله «الذين آمنوا» در آيه ولايت‏برامام على(ع)منطبق مى‏شود درحالى كه جمع است و نمى‏تواند براى فردخاص استعمال شود.

در پاسخ به اين اشكال گفته‏اند: «الذين امنوا» جمع است؛ امابراى تعظيم و بيان قدر و جلالت اميرمومنان على(ع)جمع به كاررفته است.

افزون بر اين، در بسيارى از آيات براى فرد خاص جمع به كاررفته. دو نمونه از اين آيات عبارت است از:

الف)مفسران در ذيل آيه «وآخرون اعترفوا بذنبهم خلطوا عملاصالحا و آخر سيئا عسى ان يتوب عليهم‏» ؛ و گروهى ديگر به‏گناهان خود اعتراف كردند و كار خوب و بد را به هم آميختند،اميد مى‏رود كه خداوند توبه آنها را بپذيرد.گفته‏اند آيه مزبور با آنكه جمع است. فقط درباره ابولبابه انصارى نازل شده است.

ب)در آيه(الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم‏فزادهم ايمانا)؛ آنها كه مردم به آنان گفتند مردم براى «حمله‏ به‏» شما اجتماع كرده‏اند، از آنها بترسيد. پس بر ايمانشان‏افزود.

نوشته‏اند: گوينده اين سخن نعيم ابن مسعود اشجعى بود، اما آيه‏به صورت جمع نازل شده است.

مرحوم علامه امينى بيست آيه ذكر مى‏كند كه در آنها لفظ جمع برموردى خاص دلالت دارد.

رابطه پرداخت زكات وتوجه تام امام على(ع)در نمازگروهى نيز گفته‏اند:يكى از مقامات على(ع)اين است كه وقت نمازچنان به ذات باريتعالى توجه داشت كه هيچ چيز نمى‏توانست او رابه خود مشغول سازد و حتى تير از پاى مباركش بيرون آوردند. دراين صورت چگونه ممكن است‏به خواست‏سائل توجه كند و در حال ركوع‏انگشتر به او دهد؟!

بعضى پاسخ داده‏اند: شنيدن صداى سائل و به كمك او پرداختن‏توجه به خويشتن نيست‏بلكه عين توجه به خدا است؛ على(ع)درحال‏نماز از خود بيگانه بود نه از خد؛ به عبارت ديگر، آنچه با روح‏عبادت سازگار نيست، توجه به مسائل مربوط به زندگى مادى و شخصى‏است و توجه به آنچه در مسير رضاى خدا است كاملا با روح عبادت‏سازگار است. معناى غرق شدن در توجه به خدا اين نيست كه انسان‏بى اختيار احساس خود را از دست‏بدهد، بلكه با اراده خويش توجه‏خدا را از آنچه در راه خدا و براى خدا نيست‏بر مى‏گيرد.

پاسخ ديگر اين است كه حالات حضرت به حسب نافله و نماز واجب‏فرق مى‏كرد. در نماز واجب استغراق و حضور و خشوع چنان بود كه ازهمه چيز جز عظمت الهى غافل مى‏شد: اما در نماز نافله پروازروحى‏اش اين اوج و معراج را در همه حالات آن نداشته است؛ و ممكن‏است‏حضرت در حال نماز نافله صدقه به سائل بخشيده است.

شان نزول و كيفيت نقل آن نيز بر درستى اين مساله گواهى‏مى‏دهد؛ زيرا نمازهاى واجب به امامت رسول گرامى اسلام خوانده‏مى‏شد و اين مجال براى سائل پديد نمى‏آمد كه تقاضايش را در حال‏نماز مطرح كند.

سومين پاسخ كه مطلب را بيشتر روشن مى‏كند در مطالعه و مشاهده‏حالات اولياى الهى نهفته است. آنان در سير و سلوك روحى و ميقات‏الهى خويش گاه چنان بى تاب و محو جمال ربوبى مى‏شدند كه از همه‏آنچه در اطرافشان مى‏گذشت غافل بودند.

بى خود از شعشه پرتو ذاتم كردند باده از جام تجلى صفاتم دادند برقى از منزل ليلى بدرخشيد سحر وه كه با خرمن مجنون دل افكار چه كرد

در حالات حضرت يعقوب پيامبر آمده است: از او پرسيدند: چگونه‏از پيراهن يوسف جايگاهش را تشخيص دادى اما در چاه كنعان او رانديدى؟!

يكى پرسيد زان گم گشته فرزند كه‏اى روشن ضمير پير خردمند ز مصرش بوى پيراهن شنيدى ولى در چاه كنعانش نديدى

در جواب گفت: جذبه‏ها و حالات مختلف است و بر اين اساس، تجليات‏و درخشش‏ها نيز متفاوت.

بگفت احوال ما برق جهان است گهى پيدا گهى در زير خاك است.

از پيامبر گرامى اسلام نقل شده است كه فرمود: «لى مع‏الله وقت‏لا يسعها ملك مقرب و لا نبى مرسل.»

مرا حالاتى است كه هيچ فرشته مقرب الهى و پيامبر مرسلى به آن‏نرسد.

براين اساس، مى‏توان گفت: آن زمان كه تير از پاى مبارك‏على(ع)بيرون آورده مى‏شد و حضرت هيچ التفاتى به آن نداشت، به‏اوج اين پرواز و قله متعالى فناى فى‏الله مربوط است. اما زمانى‏كه به سائل توجه مى‏كند، در حالى است كه اين پرواز و معراج روحى‏در آن اوج نيست.

البته دست ما خاكيان از سفر روحانى و درك شيوه و توجه تام‏حضرت به بارى تعالى كوتاه است و آن بزرگواران چنان است كه خودفرمود: «لا يرقى الى الطير» هيچ تيز پروازى بر ستيغ و بلنداى‏دانش و معنويت من دست نمى‏يابد.

مبالغه در قيمت انگشتر

انفاق انگشتر به وسيله امير مومنان(ع)با حقايق تاريخى كه‏در منابع اسلامى فريقين وارد شده است. اثبات مى‏شود. البته دراين ميان پيرايه‏هايى است كه بايد آن را از واقعيت اين رخدادجدا ساخت. از آن جمله مبالغه‏هايى است كه در قيمت انگشتر شده‏است. گروهى بهاى آن را معادل خراج و ماليات شام ذكر كرده‏اند.

اين قيمت‏به دلايل زير نمى‏تواند اساس درستى داشته باشد.

1- مستند اين تخمين ضعيف است و در روايات معتبر و صحيحى كه‏در شان نزول ذكر شده، اثرى از آن ديده نمى‏شود.

2- مطالعه در حالات و زندگى حضرت بيانگر آن است كه حضرت ازاموال نفيس و گرانبها استفاده نمى‏كرد. آنچه در روايات مورداتفاق و معتبر آمده اين است كه «و كان يتختم بها» ؛ حضرت‏همواره از اين انگشتر استفاده مى‏كرد. بى ترديد اگر انگشتر ازنظر ارزش در سطح بالايى بود، حضرت به صورت مستمر از آن استفاده‏نمى‏كرد آن‏هم با موقعيت طاقت فرساى مسلمين در مدينه. اين سخنان‏در قيمت انگشتر در ملاك ارزش بودن جاذبه‏هاى مادى ريشه دارد.

آنچه در اين فضليت، شخصيت امام على(ع)را آشكار مى‏سازد، اخلاص وايثار در راه خداست نه ارزش مادى انگشتر. اين روح عبوديت است‏كه كار نيك را به سوى خدا رهنمون مى‏كند و موجب نزول آيات حق‏مى‏گردد.

دراين زمينه، آيات ديگرى نيز مورد استناد امام هادى(ع)قرارگرفته است كه به ضميمه محورهاى چهارگانه ديگر در آينده پى‏خواهيم گرفت. بدان اميد كه همچنان از كوثر «غدير ولايت‏» سيراب‏و شاداب بوده، ولايت علوى روشنى بخش دل و جانمان باشد.


ماهنامه كوثر شماره 37


Logo
https://old.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/ImamHadi/Shahadat/88/Jelve_Ghadir.aspx?&mode=print