تحقيق عرشى
در نزد اهل عرفان و معرفت و كرسى نشينان عرش علم و حكمت چشمه تسنيم صورت تجسم
علم حقيقى خالص توحيد اخص خالص الخواصى است يعنى علم خالص حقيقى است با على
مرتبه توحيد و مراتب اسمائيه و صفاتيه الهيه از جماليه و از لطفيه و قهريه كه اعلى
مرتبه كماليه آن در عقل كلى است كه حقيقت محمديه است چه بعد از حضرت احديت جلت
عظمته اشرف موجودات على الاطلاق عقل كل است كه صاور نخستين و اولين جلوه رب العالمين
است .
آنطوريكه اين حقيقت مقدسه بعمق حقايق ميرسد ديگران نمى رسند البته ائمه اطهار (ع )
در مقام نورانيت نيز نور واحدند و آنها نيز به اعماق حقايق ميرسند.
حضرت ختمى مرتبت عقل
كل محمد صلى الله عليه و آله در تمام عمرش بكنه مقام عقلش با كسى حرف نزده است و
سخن نگفته است .
و فى الجمع روى ان رسول الله (ص ) ما كلم الناس بكنه عقله قط بلحاظ اينكه
علوم حقيقيه لايق هر مزاجى نيست ( مثل غذائى كه به بچه نمى توان داد) پس اين علم حقيقى
كه مخصوص عقل كل است از عالم معنى است و چون در آخرت هر معنائى صورتى دارد لذا اين
شراب تسنيم كه صورت آن معناى خالص و علم حقيقى است مخصوص حضرت خاتم انبياء
محمد مصطفى است لذا همانطوريكه روح پيغمبر خاتم ادراك آن علم خالص حقيقى را در دنيا
ميكرد در آخرت جسم شريف پيغمبر هم از اين شراب تسنيم كه صورت همان علم حقيقى است
بهره ور است و مخصوص پيغمبر اكرم و عترت قديسين آنحضرت است .
شراب تسنيم كه از عرش جارى شد بزمين بهشت نمى رسد همين طور علم حقيقى الهى كه از
صقع ربوبى تزلزل كند بزمين اجسام نمى رسد بلكه مخصوص روح
كامل محمدى و ارواح طيبه عترت قديسين آنحضرت است صلوات الله و سلامه عليهم ازلا و
ابدا و سرمدا.
(لطيفته ذوقيته )
در كتاب حافظ (قدسى ، عزلى بنظر اين بنده نگارنده رسيد كه مطلعش اين است :
خوش آمد گل وزآن خوشتر نباشد |
كه در دستت بجز ساغر نباشد |
شرابى خور كه در كوثر نباشد) |
ممكن است در نظر بعضى اين بيت باعث تعجب باشد باينكه آن چه شرابى است كه در
كوثر موجود نباشد. ولى با توجه به تعريف و توصيف شراب تسنيم كه اشرف
اشربه بهشت است رفع تعجب از اين بيت مى شود بشرط اينكه بگوئيم لسان الغيب
حافظ قرآن اين بيت را از لسان خود نگفته بلكه از لسان حضرت ختمى مرتبت و عترت
قديسين آن حضرت بدين نغمه مترنم و اين بيت را از زبان معجز بيان آنان سروده است و
در اين صورت شبهه اى نيست كه اين گفته عين واقع و بيان حقيقت است چه شراب تسنيم
بهتر و عاليتر از شراب كوثر است و جز اين لطيفه ذوقيه توجيهى كه رفع تعجب از اين
بيت بنمايد توجيه ديگر بنظر نمى رسد خذو اغتم .
سه چشمه ديگر در بهشت است كه مخصوص سابقين و مقربين كه عبادالله حقيق هستند مى
باشد.
يكى چشمه شربت زنجبيل و دوم چشمه شربت كافور و سوم چشمه شراب طهور است چنانكه
در سوره انسان اين آيات ثلاث ناظر به آن است .
الاولى قوله تعالى : و يسقون فيها كاسا كان مزاجها زنجبيلا به عينا فيها تسمى
سلسبيلا. آيه 17 و 18.
الثالثه و سقاهم ربه شرابا طهورا. آيه 21.
در آيه اولى فرموده آنجا شرابى كه طبعش چون
زنجبيل گرم و عطر آگين است بآنها بنوشانند در آنجا چشمه ايست كه سلسبيلش نامند.
و در آيه ثانيه فرموده كه ابرار و نيكوكاران عالم در بهشت از شرابى نوشند كه طبع
آن چون كافور است از سرچشمه گوارائى كه بندگان خاص خدا مى نوشند كه باختيار
خودشان هر كجا خواهند جارى مى شود.
و در آيه ثالثه فرموده خدايشان بآنها شراب طهور بنوشاند.
حال بايد دانست كه چرا اهل بهشت را در ابتداء ورود به بهشت به برخى شراب
زنجبيل و به بعضى شربت كافور و به سلسله ديگر شراب طهور نوشانند.
اهل عرفان و معرفت و كرسى نشينان عرش و حكمت گفته اند نظر به اينكه اين اشربه
مطابق مزاج روح و حالات روحى انسانى آماده و مهيا شده است و مواد جسمانيه آخرت با جهات
روحيه معنويه مرتبط و ممزوج است پس بدين تغذيه در بهشت مناسب مزاج روح است .
لذا چون مقربين اهل محبت الهين هستند و مزاج محبت گرم است . مناسب با گرمى است پس بدين
جهت بآنها شربت زنجبيلى دهند تا مشاكل حال و ملايم مذاق ايشان باشد.
كه آن مى را مزاج عشق يار است |
كه در جانها از آن صهبا شرار است |
اما دوم چون مقربين داراى مقام رضا و تسليم هستند و طبيعت رضا و تسليم برودت و سكون
و طمانينه است و اهل رضا بارد و ساكنند ملايم مذاق ايشان كافور است كه سرد و خنك است
.
خنك ساز اين دل پر شور ما را |
اما سوم چون مقربين محبت خالص بخدا دارند و حب دنيا و عقبى را از
دل خود بيرون كرده اند و فقط حب و عشق خدا را در
دل دارند كه در واقع مطهر از ماسواى خداوند هستند پس مزاج روح ايشان تناسب دارد كه
بايشان شراب طهور بنوشانند چنانكه حضرت امام صادق كاشف حقايق فرمود كه (يطهر
هم عن كل شى سوالله . از حقايق مجمع البيان طبرسى .
كه دنيا و عقبى فراموش كرد |
چنان فتنه بر حسن صورت نگار |
كه با حسن صورت ندارند كار |
كه كس مطلع نيست بر دردشان |
الست از ازل همچنانشان بگوش |
بفرياد (قالوا بلى ) در خروش |
ناگفته نماند كه سوره هل اتى كه آنرا سوره انسان نيز ناميده اند باتفاق و سنى در حق
اهل بيت عصمت عليهم السلام نازل شده است .
مقدمه اش اين است كه حسنين عليهماالسلام مريض شدند على عليه السلام حسب الامر پيغمبر
اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نذر كرد كه اگر شفا يابند سه روز روزه بدارد و
فاطمه و فضه هم نذر كردند چون شفا يافتند همه روزه بگرفتند شب
اول فقيرى شب دوم يتيمى شب سوم اسيرى بر در خانه آمد آنها سبقت جستند در اطعام گدا
بر ديگران و غذايشان را بگدا دادند و خود به آب افطار كردند و شب دوم و سوم كه يتيم
و اسيرى آمد در خانه باز سهام خود را كه مقدارى نان جو بود و براى افطار هر سه شب
نانشان را بانها دادند و در آن سه شب سبقت جستند و حرارت محبت خدا را بخرج دادند و در
سه روز گرسنگى صبر كردند و هر سه شب به آب افطار كردند لذا آيه
نازل شد ما در عوض اين اطعام شربت زنجبيلى بآنها عطا كرديم و چون صبر كردند اين
سه روز در مقابل اين عمل ما هم به آنها شربت كافور عطا فرموديم
و خداوند متعال
اعمال آنها را كه خالصا لوجه الله بود مورد مدح قرار داد و آيه
نازل شد يوفون بالنذر و يخافون يوما كان شره مستطيرا. و يطعمون الطعام على
حبه مسكينا و يتيما و اسيرا. انما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزا و لا شكورا آيه
7 الى 9 سوره انسان .
(فى الانهار الاربعته فى الجنته )
قال الله تعالى : مثل الجنته التى و عدالمتقون فيها انهار من ماء غير آسن و انهار من
لبن لم يتغير طعمه و انهار من خمره لذه للشاربين و انهار من
عسل مصفى از سوره محمد آيه 15.
در بهشت چهار نهر ديگر است كه خداى متعال آن را به متقين وعده داده است و به تناسب
حال آنان انهار جاريه را آماده و مهيا فرموده است يكى آب خالص و ديگرى شير خالص و
يكى عسل مصفى و ديگرى خمر است يعنى شراب ناب .
اما آب راجع بمردم عوام است كه فقط محسوسات و متخيلات و معانى جزئيه را درك مينمايند
و اما شير راجع به طبقه بالاتر است كه مقدارى از معقولات و معانى كليه را ادراك مى
نمايند ولى غوامض و اسرار عالم حقايق را درك نمى نمايند.
و اما عسل راجع به طبقه عليا از مردم كه دانا كه محققين در علوم و حقايق هستند كه بحقيقت مقام
انسانيت رسيده اند.
و اما خمر راجع به اهل توحيد خاص الخواصى است كه سرمست از تجليات حق و بمقام فناء
فى الله رسيده اند و اثر خمر بهشتى سكر از غير حق است لذه للشاربين است بلذه
مخصوصه شاربين . و الحق عالى گفته است عارف ربانى ملاى رومى :
اى ساقى جان پر كن آن ساغر پيشين را |
آن راهزن دلرا آن راهبر دين را |
آن مى كه ز دل خيزد با روح بياميزد |
مخمور كند جوشش مر چشم خدا بين را |
آن باده انگورى مر امت عيسى را |
وين باده منصورى مر امت ياسين را |
خمهاست از آن باده خمهاست از اين باده |
تا نشكنى آن خم را هرگز نچشى اين را |
آن باده بجز يكدم دلرا نكند خرم |
هرگز نكشد غم را هرگز نكشد كين را |
يكقطره از اين ساغر جان تو كند چون زر |
جانم بفدا بادا اين ساغر زرين را |
اين حالت اگر باشد اغلب به سحر باشد |
كو آنكه بر اندازد او بستر و بالين را |
تحقيق نير عرشى
گفته شد اين چهار نهر بزرگ مطابق آيات مباركه مذكوره يكى نهر آب خالص و يك نهر
شيريكه لم يتغير طعمه و يك نهر عسل مصفى و يك نهر ديگر خمر بهشتى است .
حال مى خواهيم با بيان علمى واضحترى محور مناسبات اين چهار نهر و چهار چشمه تحقيق و
به اسرار آن اشاره اى بنمائيم .
اولا بايد دانست كه عالم آخرت و بهشت مثل عالم دنيا نيست كه تناسب يا غير تناسب در
خوردن اشربه آن رعايت نشود خوردن اشربه بدون تناسب مزاج در آخرت
محال است بلكه تمام خوردنى ها و آشاميدنى هاى اخروى و بهشتى روى مناسبات و
اخلاقيات و سلسله علل است كه نمى تواند غير اين باشد.
اما آب . آب خالص در بهشت اولا آب ماده حيات است در مكونات لكن آب دنيا حيات ابدى نمى
بخشد آب دنيا خيلى دوام بدهد درخت و اشجار را
يكسال يا بيشتر و يا كمتر است لكن ماء بهشتى كه (ماء غير آسن ) است حيات ابدى دارد
بلكه هميشگى است بدن هر بهشتى و هر آخرتى سرشته از خاك همين دنيا است براى اينكه
در طريقه حقه اى كه ما داريم قائل بمعاد جسمانى هستيم چه همين خاك را بر ميدارند و
بتكامل ميرسانند و مولف را رساله مستقله ائيست (در اثبات معاد روحانى و جسمانى از نظر
قرآن و برهان و عرفان ) پس اصل بدن بهشتى از خاك اين عالم است ولى خاك اين عالم هر
چه باشد و هر چه در تحت قواى طبيعى باقى باشد هميشگى نيست مگر سر ديگرى داشته
باشد پس بايد آب بهشتى بخورد و آب بهشت بريشه اين بدن برسد تا اين بدن را
الى الابد نگهدارد پس فرق اين آب بهشتى با آبهاى دنيا همين كه آب دنيوى حيات ابدى
نمى بخشد ولى آب بهشتى حيات ابدى و سرمدى مى بخشد و الى الابد زنده و پاينده
نگه ميدارد.
اين است كه چون آب مقدم بر همه اشياء است لذا اين آب بهشتى در
اول انهار ذكر شد من ماء غير آسن كه اين اثر حياتى را دارد.
اما نهر از لبن كه شير خالص و پاكيزه است علت طبيعى او اين است كه انسان اگر چه در
دنيا بزرگ شده و از شير باز شده است اما نسبت بعالم آخرت
طفل تازه است و تربيت و تكامل لازم دارد و همانطوريكه از رحم مادر كه بدنيا آمد شير لازم
داشت اينجا هم كه متولد در آخرت شد و آمد بفضاى آخرت شير لازم دارد لذا بايد شير
تناول كند.
اما عسل كه نهر من عسل مصفى چون مؤ من و
اهل ايمان ذائقه اش در دنيا هميشه بذكر الهى شيرين بوده است .
حضرت سيد سجاد عليه السلام در دعاى خود در پيشگاه الهى عرض ميكرد الهى
اذقنى من حلاوه ذكرك يعنى خدايا بمن حلاوت و شيرينى ذكر خود را بچشان .
پس چون ذائقه مؤ من بحلاوت ذكر خدا مانوس است و در آخرت هر معنائى بصورت مجسم مى
شود لذا اين حلاوت معنوى بايد در آخرت برگردد و منقلب شود بحلاوت صورى و جسمى
و از باب تطابق معنى با صورت و تطابق باطن با ظاهر.
اما خمر اثر خمر بهشتى اين است كه انسان را از غير خدا
غافل ميكند بعكس خمر دنيوى كه انسان را از خدا
غافل ميكرد اما خمر اخروى سكر عن غير الله مى آورد و انسان را از غير خدا منقطع ميكند. مؤ من
حقيقى و موحد واقعى در دنيا يك سكر معنوى داشته است لذا مخصوص اوست شراب خاص
اخروى لذا فرمود وانهار من خمره لذه للشاربين كدام لذت بالاتر از اين لذت
است اين است كه اين بيان را نه در آب فرمود و نه در شير و نه در
عسل بلكه فقط در خمر بخصوص فرمود لذه للشاربين چون اين لذت است كه
ارزش دارد كه از خود بى خود مى شود حتى چنان بى خود مى شود كه خدا ملك ميفرستد چرا
شما از نعم بهشتى ملتذ نمى شويد و لذت نمى بريد.
عرض ميكنند خدايا لذت وجه كريم تو ما را از هر لذتى بى نياز كرد (كه چه خوب گفت
حافظ قرآن .
(سايه طوبى و دلجوئى حور و لب حوض |
به هواى سر كوى تو برفت از يادم ) |
و سقا هم ربهم شرابا طهورا) |
ساقى اسن شراب خود ذات پروردگار است |
و لذا فرمود و سقاهم ربهم شرابا طهورا. مخصوصا پروردگار شان اين
شراب طهرو را بآن سرمستان صهباى وحدت و باده نوشان مى عشق و محبت مينوشاند.
رزقنا الله و اياكم انشاء الله . تفصيل اين حقايق در كتاب شراب ربانى كه
رساله مستقله است تحت عنوان (شراب ربانى ) مندرج است و آنچه دراين مقام بر قلم
نگارنده جارى و نگاشته شد بمناسبت شراب تسنيم بود كه منبع و سرچشمه آن را ذات
اقدس الوهى موهبتا و عنايتا بحضرت فاطمه زهرا (س ) دختر حضرت خاتم انبياء محمد
مصطفى (ص ) بخشيده و عطا فرموده و گفتيم شراب تسنيم اشرف اشربه بهشتى است و
سرى است در اين هبه الهيه كه لا يعلمها الا الراسخون فى الحكمته و المعرفته . از
اين جا بيشتر مى توان به عظمت و رفعت مقام و مرتبه فاطمه زهرا سلام الله عليها كه ام
الائمه بلكه ام ابيهاست آشنا گرديد و آن ملكه ملك و ملكت را بمقام نورانيت شناخت
وشناختن فاطمه لاهوتى صفات كار آسانى نيست همانطوريكه معرفت اكتناهى بذات
صمدى الوهى براى احدى ميسر نيست فاطمه مظهر احديت و صمديت است و در حقيقت مرات
ذات و صفات خدا وآئينه ايزد نماست .
پس در آئينه جمال و جلال فاطمه زهرا سلام الله عليها مى توان شهود ذات
ذوالجلال و صفات كماليه خداوند متعال را نمود چنانكه در آئينه وجود پدر بزرگوار
فاطمه كه حضرت محمد مصطفى است مى توان مظهر اعظم و مجلاى اتم ذات و صفات
پروردگار را رويت نمود چنانكه خودش فرمود و من رانى فقد راى الحق
(كسى كاو بيند آن زيبا شمائل |
(نه من گويم كه آن مير مصدق |
بگفتار من رانى قد راى الحق ) |
اشراق يازدهم : بيان اينكه حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ميزان و اسوه و قدوهوالگوى قاطبه نسوان و بانوان جهان است تا قيامت و افق آخرت
عقل كل را ثانى آمد در جهان
|
سر اين مطلب اگر خواهى بدان
|
پيش از آدم نور وى را آفريد
|
از دل و جان دستيار عقل كل
|
هر چه بودش در جهان مال و منال
|
دخترى دادش كه از قدر و جلال
|
باشد او مرات ذات ذوالجلال
|
آنكه آمد نامش از حق فاطمه
|
فاطمه نام و بتول او را لقب
|
رو بخوان (ام ابيها) در خطاب
|
در جهان گفتار او گفتار حق
|
(از صفا تويسركانى )
ذات اقدس احديت جلت عظمته حضرت ختمى مرتبت
عقل كل خاتم الانبياء و الرسل محمد مصطفى عليه و آله
افضل التحيته و الثناء را بعنوان اسوه و ميزان در قرآن معرفى فرموده است كما اشار
اليه نص الكتاب الالهى لقد كان لكم فى
رسول الله اسوه حسنته آيه 21 سوره احزاب . و همانطوريكه آنحضرت اسوه و
ميزان است براى اعمال امت اسلاميه نيز اوصياء قديسين آن بزرگوار يعنى ائمه اطهار كه
دوازده نفرند و اول ايشان حضرت اميرالمؤ منين ولى الله اعظم على مرتضى و آخر ايشان
قطب عالم امكان ولى عصر حضرت مهدى الذى بيمنه رزق الورى و بوجوده ثبتت الارض و
السماء همه در جهان اسلام موازين معرفى شده اند لقولهم نحن الموازين و از
آنجا كه حكمت الهى و عنايت حقتعالى به بندگان خود اقتضاء نموده كه براى
اعمال رجال مسلمان در ايمان و اعتقاد و اخلاق و رفتار و كردار آنان در تمام شئون كماليه
موازينى وجود داشته باشد نيز براى اعمال نسوان و بانوان اسلامى اسوه و ميزانى لازم
و ضرورى است و آن اسوره و ميزان در تمام شئون كماليه انسانيه على الاطلاق وجود سيده نساء عالمين من الاولين و الاخرين و ليته الله حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها و
على ابيها و بعلها و بينها مى باشد.
چنانكه در روايت آمده كه حضرت نبى اكرم محمد صلى الله عليه و آله و سلم به فاطمه
فرموده است دخترم بتو بشارت و مژده ميدهم كه خداوند
متعال تو را بعوان زن ممتاز و اسوه و الگوى همه زنان جهانيان برگزيده است از بحار
الانوار محدت مجلسى ج 43 ص 36.
پس بنابراين شبه نيست كه حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ميزان و اسوه و الگوى
جميع نسوان و بانوان عالميان است تا قيامت كبرى و افق آخرت . و بر عموم زنان مسلمان
لازم است كه از آن حضرت تبعيت و پيروى نمايند و
اعمال آن حضرت را در تمام شئون اعتقادى و ايمانى و اخلقى و افعالى و آنچه دين مبين
اسلام مقرر فرموده و دستور دااده علما و عملا رفتار نموده از هر جهت و هر بابت او را ميزان
و اسوه و الگوى خود قرار دهند در آن صورت است كه سعادت نظام ملكى و ملكوتى خود
را تامين و تضمين و در بهشت با حضرت فاطمه زهراء سيده نساء
اهل الجنته محشور و قرين و همنشين ملكه ملك و ملكوت فاطمه لاهوتى صفات واقع خواهند
گرديد چه خداى مهربان با وجود سيده نساء عالميان اتمام حجت بر كافه نساء قاطبه
بانوان اسلامى تا افق آخرت فرموده است و بهمين جهت است كه در قيامت
اعمال نساء مسلمين و مؤ منين را با اعمال حضرت فاطمه زهرا دختر والاگهر حضرت خاتم
انبياء و سرور اصفياء محمد مصطفى صلى الله عليه و آله مى سنجند چنانچه
اعمال رجال را با اعمال حضرت ولى ذوالجلال على مرتضى عليه السلام مى سنجند كه
على ميزان حق است براى رجال و فاطمه بحكم زنوا
قبل ان توزنوا هنوز كه در همين جهان هستند خود را در همين نشانه خود راا بسازد و آدم
شود بالفعل و آدم شدن و انسان واقعى گشتن جز از طريق معرفت و تقوى امكان پذير
نيست .
فعليكم بالتقوى و ميزان التقوى و لنعم ما
قال :
از هواى نفس تقوى جو كمال اين است
|
با قواى عقل شورى كن كمال اين است و بس
|
زندگى را جاودان خواهى براه دوست باش
|
زنده دل از عشق مولى كن كمال اين است و بس
|
جوهر فرد است جان مفروش بر نقد جهان
|
با خداى فرد سودا ككن كمال اين است و بس
|
از جمال جان حجاب خودپرستى دور ساز
|
حسن خويش آنگه تماشا كن كمال اين است و بس
|
دين و دل چون خاكيان بر خاك بازى تا بكى
|
ديده زين پستى به بالا كن كمال اين است و بس
|
(خواهى ار لسان شوى اول تو ميزان را به بين
|
از خدا تعليم اسما كن كمال اين است و بس )
|
(بانوان زهراست (ع )ميزان نيك او را بنگريد
|
در عمل پيرو شويد او را كمال اين است و بس )
|
(چون على و فاطمه ميزان اعمال تواند
|
خويش را در پاى ميزان بين كمال اين است و بس )
|
حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ميزان و اسوه و الگوى قاطبه نسوان جهانيان و
سرمشق عمى و عملى آنان است د تمام شئون كماليه انسانيه تا قيامت كبرى
فاطمه عليهاالسلام ميزان است از حيث اعتقاد بمبدء و معاد زيرا آنحضرت بحكم انا لله
و انا اليه راجعون مبدء عالم را خدا و سير نهائى مخلوقات را منتهى بسوى خدا ميداند
كما اشار اليه نص الكتاب الالهى ان الى ربك الرجعى آيه 8 سوره العلق و ان الى ربك المنتهى آيه 42 سوره النجم
فاطمه زهرا درس معرفت توحيدى و يكتاشناسى را در محضر پدر بزرگوارش حضرت
ختمى مرتبت محمد مصطفى آموخته و عاليترين درس توحيد كه محتواى سوره مباركه توحيد
است از پدرش تعليم گرفته و در واقع احد شناس و صمد شناس گرديده است و مافوق
سوره توحيد در خداشناسى درسى نيست .
پس فاطمه زهرا سلام الله عليها بايست ميزان خداشناسى براى عموم بانوان جهان باشد
چه شناختن خدا بر هر چيز مقدم است اول الدين معرفته از نهج البلاغه فاطمه
زهرا عليهاالسلام ميزان است از حيث ايمان و ايقان چه آنحضرت اعلى مرتبه ايمان و ايقان
را از علم اليقين و حق اليقين و برد اليقين و اجد است پس شايسته است كه ميزان ايمان
براى قاطبه نسوان در جهان باشد و بر عموم بانوان لازم و واجب است كه درس ايمان را
از آنحضرت بياموزند.
فاطمه زهرا عليهاالسلام ميزان است از حيث عبادت . از آنجا كه حضرتش هميشه مستغرق در
بحار احديت بوده تمام اعمال آن بزرگوار عبادت پروردگار بحساب مى آيد ولى عبادت
فاطمه سلام الله عليها در خصوص نماز و خضوع و خشوعش در پيشگاه معبود خود و شب
زنده دارى هاى آن يگانه عابده و عارفه دوران بحد اعلى از حيطه وصف خارج است و در
بيان نمى گنجد همين بس كه از حسن بصرى روايت شده است :
ما كان فى هذه الامته اعبد من فاطمته كانت تقوم حتى تتورم قدماها بحار الانوار
محدث مجلسى مجلد 43 صفحه 84.
يعنى در ميان امت اسلاميه هيچ كس از فاطمه عبادت كننده تر وجود نداشت زيرا حضرت
فاطمه عليهاالسلام آنقدر بنماز و عبادت مى پرداخت كه قدمهاى مباركش از كثرت عبادت
متورم شده بود.
واقعا عبادت آنحضرت عاليترين ميزان و سرمشق عملى است براى بانوان جهان چه آن بى
بى و ملكه دو جهان تمام كارهايش عبادت و اطاعت از خدا و براى رضاى خدا بوده است و
شايسته است كه آن بانوى عظمى ميزان و الگوى عموم نسوان در عبادت باشد و بر همه
بانوان لازم است كه نحوه عبادت را در پرستش خداى يگانه در تمام شئون عبادت از
آنحضرت بياموزند.
در مورد عبادت حضرت فاطمه (ع )و حس نوع دوستى و خير خواهى بندگان خدا از حضرت
امام حسن مجتبى عليه السلام در دوران خردساليش
نقل شده كه فرموده من شبهاى متوالى پيوسته ناظر عبادت و شب زنده دارى حضرت مادرم
فاطمه (ع ) بودم ميديدم او را كه يا در حال قيام است يا در
حال ركوع است يا در حال سجده و از نماز كه فارغ مى شود در محراب عبادت به مناجات و
دعا مى پردازد و همه اش درباره مردم دعاى خير مى كند از مادرم
سئوال نمودم مادرم چرا نخست ما را كه فرزندانت هستيم دعا نفرمودى جواب داد يا بنى
الجار ثم الدار . فرزندم اول همسايه بعد خانه اين در واقع درس ايثار است كه
حضرت فاطمه سلام الله عليها به مسلمانان داده است مسلمانان بايد هميشه رعايت خير
خواهى ديگران را نمايد نه اينكه هميشه بفكر خير شخصى خود و عشيره خويش بوده و از
غم و درد ديگران بى خبر و بحل مستمندان و مستضعفان در رفع حاجت و نياز آنان نپردازد و
الحق نيكو گفته است حكيم سعدى عليه الرحمه
فاطمه زهرا سلام عليها ميزان است از حيث جود و سخاوت زيرا آنحضرت هم جود و سخاوت
علمى دارد و هم جود و سخاوت مالى دارد و هم جود و سخاوت جانى .
آن درم دادن سخى را لايق است
|
جان سپردن خود سخاى عاشق است
|
نان دهى از بهر حق نانت دهند
|
جان دهى از بهر حق جانت دهند.
|
فاطمه زهرا سلام الله عليها ميزان است از حيث صداقت حضرت فاطمه (ع ) جز بصداقت و
راستى تكلم نمى فرمود و بدين لحاظ است كه صديقه ناميده شده است همين بس كه عايشه
دختر ابوبكر در مورد صدق لهجه آن بزرگوار بارها گفته است ما رايت احدا كان
اصدق لهجته منها الا ان يكون الذى ولدها يعنى من هيچ كس را راستگوتر از حضرت
فاطمه (ع ) نديدم مگر پدر او حضرت رسول اكرم (ص ) و البته بايد چنين باشد چه
فاطمه اين صفت و خصلت نيكو را از پدرش ارث برده كه اصدق الصادقين است و مصداق انك لعلى خلق عظيم است آيه 4 سوره القلم پس لسان او لسان الله است و
داراى مقام عصمت است و خداى متعال در وصف لسان او فرموده و ما ينطق عن الهوى ان هو
الاوحى يوحى سوره النجم آيه 4-3
آنكه معصوم آمد و پاك از غلط
|
فانى از خود گشته و زنده برب
|
ز آن بود اسرار حقش بر دو لب
|
ز آن كلام او كلام حق شده است
|
كآتش اندر دودمان خود زده است
|
چون محمد (ص ) مظهر الله شد
|
كشف لاهوت است و الهام خدا
|
گرچه قرآن از لب پيغمبر است
|
هر كه گويد نگفت او كافر است
|
گرچه فرقان از لب آن دلرباست
|
نامه حق است و گفتار خداست
|
و صديقه ، در لغت صيغه مبالغه است يعنى بسيار راستگو است صديق كسى است كه
هيچگاه دروغ نگفته باشد و پيوسته گفتار او مصدق كردار او باشد. صديق بودن بسيار
مقام عالى و والائى است .
ذات اقدس رب العالمين در قرآن صديقين را در رديف انبياء و مرسلين توصيف فرموده است
لقوله و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبين و
الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك و رفيقا آيه 69 سوره مباركه نساء.
يعنى آنانكه خدا و رسول را اطاعت كنند البته با كسانيكه خدا بآنها لطف و عنايت
كامل فرموده يعنى پيغمبران و صديقان و شهيدان و نيكوكاران محشور خواهند شد و اينان
(در بهشت ) چقدر نيكو و رفيقان خوبى هستند. شكى نيست كه حضرت فاطمه سلام الله
عليها مصداق صديقه بودن است و واجد مقام عصمت است زيرا آن بانوى معظمه معصومه
بتمام شئون فانى فى الحق بوده است يعنى وجودش فانى در وجود حق و علمش فانى در
علم حق و قدرتش فانى در قدرت حق و ارداه اش فانى در اراده حق و مشيتش فانى در مشيت
حقتعالى بوده است و چنين كس در قبال اراده و مشيت حق تعالى از خود اراده و مشيتى ندارد و او
نمى خواهد مگر آنچه مى خواهد و ما تشاون الا ان يشاء الله آيه 29 سوره
تكوير. پس بالبداهه تحقق عصيان در مورد او به هيچ وجه من الوجوه راه ندارد چه معصيت
يعنى خلاف اراده تشريعى الهى اراده نمودن و كارى را انجام دادن و فرض اين است كه او
اراده اش فانى و مستهلك در اراده خدا است پس بدون شبهه چنين كس مبرى و منزه از
هرگونه خطاء و عصيان و انحراف و لغزش است و مصداق آيه شريفه انما يريد الله
ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا آيه 33 سوره احزاب مى باشد.
مضافا باينكه فاطمه زهراء صديقه كبرى سلام الله عليها با
اتصال تام بمبادى عاليه در مقام كشف تام لاهوتى و علم شهودى حضورى و احاطى به
تمام حقايق بوده و به عواقب امور دنيوى و برزخى و اخروى محيط و بصير و آگاه بود و
مخصوصا باقوه ملكوتيه و لاهوتيه آنحضرت كه قوى ترين رادع هر خطا و معصيت است
اساسا تصور هواى نفسانى و عصيان در ساحت مقدسه زهراى اطهر دختر والاگهر پيغمبر
خاتم حضرت محمد مصطفى بضعه رسول الله صلوات الله عليها و على ابيها و بعلها راه
ندارد پس بنابراين فاطمه از هر جهت و هر بابت صديقه و معصومه است .
بر عموم بانوان و نساء مسلمات لازم است آنحضرت را تبعيت و پيروى نموده حضرت
صديقه را در گفتار و رفتار و تمام اعمال ميزان و اسوه و الگوى خود قرار دهند.
و لنعم ما قيل
يك دختر معصومه در جهان عصمت
|
اشعار در ربار ذيل الذكر رار مروج الاسلام (شفيق ) سروده است .
بضعه خير الورى و مريم كبرى
|
فاطمه ام الائمه دخت محمد (ص )
|
بهر تو ايجاد گشته سبعه آباء
|
ام ابيهات خواند خواج اسرا
|
نام تو صديقه و بتول و زكيه
|
طاهره منصوره و محدثه عذرا
|
راضيه مرضيه و تقيه و نقيه
|
همسر حيدر على عالى و اعلا
|
عالم امكان زنور روى تو روشن
|
خوانده شدى زين سبب به زهره زهرا
|
مادر گيتى نزاده همچو تو دختر
|
نور خدائى و عصمت الله مطلق
|
مادر دو مريمى و مام دو عيسى
|
احمد ثانى توئى و دخت نبوت
|
معدن عفت توئى و كوثر معطى
|
نطق مرا (لم يلد) به بسته وگرنه
|
من ز كجا و نعت و مدح تو گفتن
|
ذره كجا پى برد به ساحت بيضاء
|
ليك همين نكته در جلالت و قدرت
|
بس بود از بهر شخص عاقل دانا
|
اينكه نبوت ببابت حضرت خاتم
|
ختم شد از حكمت خداى تعالى
|
(باز تو دارى كتاب وحى الهى
|
گشته در او درج علم جمله اشياء)
|
چون سخن اينجا رسيد جف قم شد
|
قدر تو نشناختند مردم دنيا
|
اين بيت آره است به مصحف حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها فى كتاب بصائر
الدرجات : عن ابى عبدالله عليه السلام (ان عندنا لمصحف فاطمه عليهاالسلام و ما
يدريهم ما مصحف فاطمه قال : مصحف فيه مثل قرآنكم هذا ثلاث مرات و الله ما فيه من
قرآنكم حرف واحد انما هو شى املاها الله و اوحى اليها.
قال قلت هذا و الله العلم : در كتاب بصائر الدرجات . در حديث طولانى . از حضرت
صادق كاشف حقايق عليه الصلوه والسلام روايت شده كه آنحضرت فرموده در نزد ما
مصحف حضرت فاطمه عليهاالسلام است و مردم چه ميدانند مصحف فاطمه (ع ) چيست .
مصحفى است كه سه برابر قرآن است به خدا قسم كه از قرآن شما يك حرف در آن نيست
آن چيزى است كه ذات احديت آنرا املا و وحى كرده است بحضرت فاطمه (ع ). راوى ميگويد
گفتم بخدا سوگند اين است علم لدنى و موهبتى الهى .
علمى كه حقيقت است درسى نبود
|
درسى نبود هر آنچه درستيه بود
|
صد خانه پر از كتاب سودى ندهد
|
الاكه كتابخانه در سينه بود.
|
و نيز در كتاب دلائل الامامه طبرى صفحه 27 و 28
عن ابى بصير قال : سئلت ابا جعفر محمدبن على عليهما الصلوه و السلام عن مصحف
فاطمه عليهاالسلام . فقال انزل عليها بعد موت ابيها قلت ففيه شى ء من القرآن
فقال ما فيه شى من القرآن . قلت فصفه لى
قال . له دفتان من زبرجدتين على طول الورق و عرضه حمراوين قلت . جعلت فصف لى
ورقه قال ورقه من در ابيض قيل له كن فكان قلت جعلت فداك فما فيه .
قال عليه السلام فيه خبر ما كان و خبر ما يكون الى يوم القيامته و فيه خبر سماء سماء
و عدد ما فى السماوات من الملائكته و غير ذالك و عدد
كل من خلق الله مرسلا و غير مرسل و اسمائهم و اسماء من
ارسل اليهم و اسماء من كذب و من اجاب و اسماء جميع من خلق الله من المومنين و الكافرين من
الاولين و آلاخرين و اسماء البلدان و صفته كل بلد فى شرق الارض و غربها و عدد ما
فيها من المومنين و عدد ما فيها من الكافرين و صفته
كل من كذب و صفته القرون الاولى و قصصهم و من ولى من الطواغيت و مده ملكهم و عددهم و
اسماء الائمه و صفتهم و ما يملك كل واحد و صفته كبرائهم و جميع من تردد فى الادوار.
قلت جعلت فداك و كم الادوار: قال خمسون الف عام و هى سبعته ادوار فيه اسماء هولاء
و هولاء و فيه علم القرآن كما انزل و علم التوارت كما انزلت و علم
الانجيل كما انزل و علم الزبور و عد كل شجره و مدره فى جميع البلاد
قال ابوجعفر عليه السلام و لما اراد الله تعالى ان
ينزل عليها جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل ان يحملوه فينزلون به عليها و ذالك فى ليله
الجمعه من الثلث الثانى من الليل فهبطوا به و هى قائمه تصلى .
فماز الوا قياما حتى قعدت و لما فرغت من صلاتها سلموا عليها و قالوا السلام الله
يقرئك السلام : و وضعوا المصحف فى حجرها.
فقالت لله السلام و منه السلام و اليه السلام و عليكم يا
رسل الله السلام ثم عرجوا الى السماء. فمازالت من بعد صلاه الفجرالى
زوال الشمس تقراه حتى اتت الى آخره و لقد كانت عليهاالسلام مفروضه الطاعته على جميع
من خلق الله من الجن و الانس و الطير و الوحس و الانبياء و الملائكه .
قلت جعلت فداك فلمن صار ذالك المصحف بعد مضيها،
قال دفعته الى اميرالمؤ منين عليه السلام فلما مضى صار الى الحسن ثم الى الحسين
عليهماالسلام ثم عندا هلم حتى يدفعوه الى صاحب هذالامر. قلت ان هزا لعلم كثيرا
قال يا ابا محمد ان هذا لذى و صفته لك لفى ورقين من اوله و ما وصفت لك بعد ما فى
الورقه الثانيه و لا تكلمت بحرف منه ابوبصير گويد از حضرت امام محمد باقر
شكافنده علوم اولين و اخرين عليه السلام در مورد مصحف حضرت فاطمه سلام الله عليها
سئوال نمودم حضرت فرمود اين مصحف محتوى مطالب و نكاتى است كه بعد از رحلت
حضرت ختمى مرتبت پدرش بر حضرت فاطمه (ع
)نازل شده است .
عرض نمودم آيا از قرآن چيزى در مصحف هست : حضرت فرمود نه چيزى از قران در آن نيست
. گفتم آن را برايم توصيف فرما.
فرمود آن داراى دو جلد از جنس زبرجد احمر است و به اندازه
طول و عرض يك برگ مى باشد عرض نمودم فدايت شوم توصيف فرما ورقه وبرگ
آنرا كه از چيست ، فرمود از در سفيد كه با گفتن كلمه كن موجود شده است .
عرض نمودم فدايت شوم ممكن است بفرمائيد چه چيز در ان نگاشته شده است .
فرمود محتوى اخبار و چيزهائى كه در ازل بوده و تا ابد و روز قيامت كبرى خواهد بود و
اخبار هر يك از آسمانها و شماره آنچه در سماوات و عوالم عاليه است از ملائك و فرشتگان
و غير ذالك وعدد هر يك از خلق الله و پيامبران
مرسل و غير مرسل و اسماء ايشان و اسماء اقوام و اممى كه سفراء الهى بسوى آنان
فرستاده شده اند واسماء آنان كه پيامبران را تكذيب كرده و يا به ايشان گرويده اند و
دعوت آنان را اجابت نموده اند و اسماء تمام مؤ منان و كافرين از آغاز خلقت تا پايان
آفرينش و اسامى شهرها و خصوصيات و صفت هر بلدى چه در مشرق و چه در غرب جهان و
عدد مؤ منين در هر شهر و كافرين در هر شهر و صفات و خصوصيات
كل كسانى كه تكذيب كرده اند و صفات و خصوصيات
اهل قرون اولى و پيشينيان و قصص و داستانهاى مربوطه به آنان و اسامى طاغوتيانى
كه بقدرت رسيده اند و حكومت كرده اند و مدت حكومت و دوران فرمانروائى هر يك از آن
طواغيت و زمامدارى آنان با مشخصات هر يك از ايشان و تمام روى دادهاى واقعه در ادوار و
نقل و انتقالاتى كه انجام گرفته و همه در آن مصحف حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها
مندرج است .
گفتم فدايت شوم مقدار آن ادوار چند دوره است . فرمود پنجاه هزار
سال و آن عبادت از هفت دوره است .
در آن مصحف فاطمه عليهاالسلام است اسامى و نامهاى جميع ما خق الله و مدت
آجال آن ها و صفات اهل بهشت و عدد كسانى داخل بهشت مى شوند و عدد
اهل ناز و جهنميان و اسماء هر يك از اين دو گروه بهشتى و دوزخى .
و نيز در همان مصحف است علم قرآن به همان گونه كه
نازل شده است و علم تورات به همان گونه كه
نازل شده است و علم انجيل بهمان گونه كه نازل شده است و علم زبور به همان نحو كه
نازل گرديده است .
و در آن مصحف عدد كل اشجار و درختان و عدد مدر و سنگريزه هاى هر شهر و ديار مندرج است
. (و خلاصه چيزى نيست در قلمرو هستى و وجود از غيب و شهود مگر آنكه در آن مصحف ثبت
است ).
آنگاه حضرت ابوجعفر امام باقر عليه السلام فرمود چون اراده الهى و مشيت خداوند بر
نزول اين مصحف بر حضرت فاطمه عليهاالسلام تعلق گرفت نخست دستور از صقع
الوهى صادر شد كه جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل آن مصحف را برداشته و
نازل شوند بمحضر فاطمه زهرا سلام الله عليها.
وقوع اين نزول در ليله جمعه از ثلث ثانى از شب بود هنگاميكه اين سه ملك مقرب الوهى
حامل آن مصحف خدمت حضرت فاطمه رسيدند آن حضرت در محراب خود به نماز ايستاده بود
آن فرشتگان سرپا ايستاده تا اينكه حضرت نشست و بعد از اينكه از نماز فراغت
حاصل نمود آنان بر حضرتش سلام كردند و گفتند ذات اقدس حق تعالى بتو سلام
ميرساند و سپس آن مصحف را در درمان آن حضرت با احترام گذرادند.
حضرت فاطمه فرمود سلام مختص خداست و سلام از سوى خداى است و سلام بسوى خداست
و نيز سلام بر شما اى سفراء و رسل الهى .
پس از انجام اين ماموريت آن فرشتگان بسوى آسمان عروج نمودند. حضرت فاطمه بعد از
نماز صبح تا زوال شمس پيوسته بمطالعه آن صحيفه شريفه
مشغول بود تا اينكه بآخر آن مصحف رسيد.
به تحقيق حضرت فاطمه واجب الطاعته است و اطاعت آن حضرت بر جن و انس و بر طير و
وحش و بر تمام ملائك و جميع خلايق على الاطلاق واجب و لازم است .
راوى عرض كرد فدايت شوم بفرمائيد آن مصحف بعد از حضرت فاطمه به چه كسى
انتقال يافت .
امام باقر عليه السلام فرمود حضرت فاطمه آن مصحف را به اميرالمومنين على عليه
السلام داد و حضرت على مرتضى آن مصحف را بحضرت امام حسن مجتبى و سپس آن مصحف
به امام حسين (ع ) منتقل و بعد آن مصحف نزد اهلش باقى ماند تا اينكه به صاحب اين امر
واگذار كند.
راوى ميگويد عرض كردم واقعا اين علم بسيار
قابل اهميت است چه تمام محتواى آن اسرار آفرينش است . حضرت فرمود اى ابا محمد آنچه
را كه من از اين مصحف براى تو توصيف نمودم در دو ورق
اول آن بود و من آنچه در ورق دوم بود براى تو بيان ننمودم حتى يك حرف از آن را براى
تو نگفتم . (معلوم مى شود حضرت استعداد ادراك بيش از آن را در راوى كه ابوبصير است
نديده است ).
مصحف حضرت فاطمه عليهاالسلام كه علم ازل و ابد و حقايق و وقايع گذشته و آينده تا
قيامت در آن منطوى است يكى از منابع و مصادر علوم
اهل بيت عصمت و معادن حكمت عليهم السلام است اين مصحف در اين عصر و در اين زمان بدون
شك نزد حضرت بقيه الله خاتم الاوصياء مهدى ولى عصر ارواحنا اله الفداء مى باشد و
اوست كه صاحب امر است علامه مجلسى روايتى در كتاب بحار
نقل كرده است از حضرت امام صادق عليه السلام كه فرموده است در مورد حضرت فاطمه
سلام الله عليها (هى الصديقته الكبرى و على معرفتها دارت القرون الاولى .
قرون اولى دوران تمام انبياء و اوصياء و امم آنان حتى قرن خاتم انبياء كه خير القرون
است شامل مى باشد خداوند متعال هيچ يك از انبيا و
رسل را مبعوث نفرمود مگر اينكه آنها به فضائل و كمالات حضرت فاطمه و محبت او اقرار
كنند.
مطابق براهين عقليه و نقليه افضليت و اشرفيت حضرت صديقه كبرى بعد از پدرش
حضرت محمد مصطفى و شوهرش حضرت على مرتضى صلوات الله عليهم ثابت و مبرهن و
مسلم است كافى است در تائيد اين مطلب حديث شريف
منقول از حضرت امام صادق عليه السلام لقوله لولا ان الله تعالى خلق اميرالمؤ منين
عليه السلام لم يكن لفاطمه كفو على وجه الارض آدم فمن دونه . از بحار الانوار
مجلسى ج 43
حضرت امام صادق كاشف حقايق فرمود اگر ذات اقدس خداوند
متعال وجود ولى ذوالجلال على مرتضى امير اهل ايمان را نيافريده بود در صفحه ارض
عالم امكان براى فايمه زهرا كفوى وجود نداشت .
للعالم الربانى و الحكيم الصمدانى آيت الله حاج شيخ محمد حسين الاصفحانى مشتهر به
كمپانى در ثناء و نعت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها.
ناطقه مرا مگر روح قدس مدد كند
|
تا كه ثناى حضرت سيده نساء كند
|
وهم باوج قدس ناموس اله كى رسد
|
فهم كه معت بانوى خلوت كبريا كند
|
فيض نخست و خاتمه نور جمال فاطمه
|
چشم دل ار نظاره در مبدء و منتهى كند
|
صورت شاهد ازل معنى حسن لم يزل
|
وهم چگونه وصفت آئينه حق نما كند
|
مطلع نور ايزدى مبدء فيض سرمدى
|
جلوه او حكايت از خاتم انبياء كند
|
بسمله صحيفه فضل و كمال معرفت
|
بلكه گهى تجلى از نقطه تحت (با) كند
|
دائره وجود را نقطه ملتقى بود
|
بلكه سزد كه دعوى لو كشف الغطا كند
|
عين معارف و حكم بحر مكارم و كرم
|
گاه سخا محيط را قطره بى بهاكند
|
ليله قدر اولياء نور نهار اصفياء
|
صبح جمال او طلوع از افق علا كند
|
كيست جز او كه ههمسرى باشه لافتى كند
|
وحس نبوتش نسب جود و سخاوتش حسب
|
قصه اى از سخاوتش سوره (هل اتى ) كند
|
دامن كبرياى او دسترس خيال نى
|
پايه قدر او بسى پايه بزير پا كند
|
لوح قدر بدست او كلك قضا به شست او
|
تا كه مشيت الهيه چه اقتضا كند
|
عصمت او حجاب او عفت او نقاب او
|
سر قدم حديث از ان سترو از آن حيا كند
|
نفحه قدس بوى او جذبه انس خوى او
|
منطق او خبر ز (ما ينطق عن هوى ) كند
|
قبله خلق روى او كعبع عشق كوى او
|
چشم اميد سوى او تا به كه اعتنا كند
|
(مفتقرا) متاب رو از در او به هيچ سو
|
ز آنكه مس وجود را فضه او طلا كند
|
حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ميزان است از حيث عرفان و معرفت
حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ميزان است از حيث
عدل و عدالت
حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ميزان است از حيث عفاف و عفت
حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ميزان است از حيث شهامت و شجاعت
حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ميزان است از حيث همت و مناعت
حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ميزان است از حيث حلم و متانت
حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ميزان است از حيث احسان و عطوفت
حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ميزان است از حيث مهر و شفقت
حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ميزان است از حيث رضا بقضاء خدا
حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ميزان است از حيث رجاء و اثق بخدا
حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ميزان است از حيث خشيت و خوف از خدا
حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ميزان است از حيث
توكل و اتكا بخدا
حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ميزان است از حيث اشتياق بلقا خدا
حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ميزان است از حيث عشق و علاقه بخدا
حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ميزان است از حيث اشتياق بموت
حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ميزان است از حيث بى اعتنائى بزينت دنيا
حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ميزان است از حيث جهان بينى
حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ميزان است از حيث امور خانه دارى
حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ميزان است از حيث امور شوهردارى
حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ميزان است از حيث اخلاق جميله و صفات كماليه
انسانيه چه آنحضرت انسان كامل است و مكتب او مكتب انسان سازى است .
ابعاد و شئون كماليه حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها از حيطه حصر خارج است و
آنچه بعنوان ميزان بودن آنحضرت اشاره شد هر يك از آن فرازها را شواهدى است كه
بيان آن مشروحا از وسع اين رساله بيرون است (تو خود حديث
مفصل بخوان از اين مجمل )
از جمله آن ابعاد ميزان بودن آن ملكه ملك و ملكوت است براى نسوان و بانوان مسلمان جهان
از جنبه مادرى و تربيت اولاد زيرا آنحضرت فرزندانى تربيت نمود مانند امام حسن و امام
حسين و زينب و ام كلثوم كه هر يك موجب ابقاى دين و حافظ كيان قرآن و نگهبان اسلام و
مروج آئين و شريعت و سنت حضرت خير الانام بودند.
آن فرزندش حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام بود كه دست پرورده آغوش عصمت و
تربيت شده دامن فاطمه و شير خورده مكتب وحى و
تنزيل و در عين خود داراى مقام ولايت كليه مطلقه و مظهر عالم السر و الخفيات است
امام حسن مجتبى عليه السلام دومين نير برج ولايت و اختر فروزان امامت اطرافيان خود را كه
محور او بودند همه را مى شناخت و ميدانست كه آنها براى نصرت دين خدا و يارى آن
محضرت حاضر بمبارزه و جنگ با دشمن دين نيستند ميدانست كه آن ها مردم خيانتكارى هستند
مضافا باينكه ميديد سر لشكرهايش هر شب دارند بلشكر دشمن دين يعنى معاويه بن ابى
سفيان ملحق مى شوند و هيچيك از آنها اهل وفا نمى باشند و اگر چنانچه حضرتش بمبارزه
و جنگ پردازد در اولين مرحله خون يك عده شيعه بخاك ريخته مى شود.
و از طرفى معاويه پيشنهاد صلح نموده است و قراردادى در ميان گذارده كه ظاهرا به نفع
اسلام و مسلمين است گرچه حضرت ميدانست كه پيشنهاد مصالحه بر اساس مكر و خدعه و
سياست شيطانى است .
و معاويه نيرنگ باز كسى نيست كه بر طبق قرارداد
عمل كند.
اما امام عليه السلام مصلحت نظام كل را در حفظ و بقاى اسلام جز كنار آمدن با معاويه و
مصالحه با او غير اين نديد لذا ناچار بمصالحه پرداخت و اين خدمت بزرگى بود كه
آنحضرت براى حفظ دين در زمان خود نمود (حسن از صلح شد دين را نگهبان )
در اين مقام مناسب ديدم عين كلام امام حسن عليه السلام را در حكمت و سر مصالحه اش ذكر
نمايم در كتاب احتجاج طبرسى كه از كتب معتبره است چنين روايت شده است :
لما صالح الحسن ابن على بن ابى طالب عليهماالسلام معاويته ابن ابى سفيان
عليهما العنته دخل عليه الناس فلامه بعضهم على بيعته .
قال عليه السلام و يحكم ما تدرون و ما عملت والله للذى عملت لشيعتى خير مما طلعت
عليه الشمس او غربت الا تعلمون انى امامكم و مفترض الطاعته عليمك و احد سيدى شباب
اهل الجنته بنص من رسول الله (ص ) على .
اما علمتم ان الخضر لما خرق السفينه و اقام الجدار و
قتل الغلام كان ذالك سخطا لموسى بن عمران اذ خفى عليه وجه الحكمته فى ذالك و كان
ذالك عندالله حكمته و صوابا الحديث .
چون حضرت امام حسن مجتبى فرزند حضرت على ابن ابى طالب صلوات الله و سلامه
عليهما با معاويه بن ابى سفيان لعنته الله عليهما مصالحه كرد مردم آنحضرت را مورد
ملامت و سرزنش قرار دادند (كه چرا با او صلح نمودى ) حضرت فرمود واى بر شما شما
نمى دانيد من چه ككار خيرى انجام داده ، بخدا قسم آنچه من انجام داده ام نفع آن بهتر و
بيشتر است از آنچه آفتاب جهان تاب بر آن اشراق دارد و مى تابد آيا شما نميدانيد كه
من امام معصوم و واجب الطاعه شما هستم و يكى از سيدان
اهل بهشت مى باشم مطابق نص روايت از حضرت
رسول الله صلى الله عليه و آله :
آيا شما نميدانيد كه آنچه خضر انجام داد از سوراخ كردن كشتى و بپا داشتن آن ديوار و
كشتن آن غلام و اين كارهاى خضر موجب سخط و غضب موسى بن عمران گرديد و
حال آنكه انجام اين امور عين صواب و حكمت بود عندالله تعالى تا آخر كلام آن بزرگوار
در اين مورد: مفاد بيان حضرت امام مجتبى عليه السلام اين است كه اين كار را من به نفع
اسلام انجام دادم و مقتضاى حكمت الهى همين بود كه من طبق آن
عمل كردم بنابراين جاى اعتراض بر عمل امام معصوم كه حجت خدا است و اراده و مشيت او فانى
در اراده و مشيت حقتعالى است نيست و كسى را اين اجازه نيست كه چون و چرا در امور مربوطه
بمقام ولايت كليه مطلقه نموده و بر افعال او اعتراض نمايد و يا العياذ بالله او را مورد
ملامت قرار دهد چه اعتراض بر امام معصوم اعتراض بر خداى حكيم است امام مظهر خدائى است
كه (لا يسئل عما يفعل ) آيه 23 سوره انبياء
زيرا خدا آنقدر كارش حكيمانه است كه جاى پرسش از او نيست . فافهم امام مظهر علم
خداست امام مظهر حلم خداست امام مظهر قدرت خداست امام مظهر اراده و مشيت خدا است و ما
تشاون الا ان يشاء الله آيه 29 سوره تكوير
ظهور حلم حق سبط پيغمبر (ص )
|
به ساحل كس رسيدى كشتن دين
|
نه لنگر بوديش آن حلم و تمكين
|
زمين را آسمان كردى به ايما
|
بدان قدرت ز دشمن هر چه ديدى
|
به خصم ار صلح پاس دين بود
|
كه پاس دين به عهد وى چنين بود
|
حسن از صلح شد دين را نگهبان
|
حسين از جنگ رونق داد بر آن
|
دو دستند اين دو از حلم و شهامت
|
مر اين دو ملك دين را شهريارند
|
به عرش پاك يزدان گوشوارند
|
حسن را درد و محنت از برادر
|
اگر افزون نباشد نيست كمتر
|
جراحاتى كه از شمشير و خنجر
|
حسن را بر جگر بودى بس افزون
|
به جز نعش حسن نعشى بدوران
|
نگشت از بعد كشتن تيرباران
|
فرزند ديگرى كه تربيت شده دامن عصمت فاطمه زهرا سلام الله عليهما مى باشد او شاه
لب تشنگان سرور و سالار شهيدان سلطان عشق امام الكونين حضرت امام حسين عليه
السلام است .
آن حسينى كه سبط الرحمته و فطيم النبوه و ربيب العصمه است .
آن حسينى كه داراى مقام ولايت كليه مطلقه است آن حسينى كه سومين نير برج ولايت و امامت
است .
آن حسينى كه محيى دين و زنده كننده اسلام و مبقى قرآن است آن حسينى كه درس عرفان و
معرفت در دعاى عرفه بما آموخته است .
آن حسينى كه درس ايمان و تقوى درس همت و عزت و شرافت و حميت و غيرت و درس وفا و
نصرت دين خدا را در صحنه كربلا بما آموخته است .
آن حسينى كه درس محبت و عشق بازى با خدا و فداكارى در راه خدا براى حفظ دين خدا بما
آموخته تا آنجا كه جان خود و فرزندان خود را در راه
وصال و لقاى دوست باخته و فدا كرده است و به نغمه تركت الخلق طرآ فى
هواكا مترنم آمده است .
كه شد مشتق همى از مصدر عشق
|
براه عشق حق جان را فدا كرد
|
گذشت از اكبر و از اصغر عشق
|
چو شد مدفون آنجا پيكر عشق
|
ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه كه به رادمردان و باهمتان و آنها كه داراى عزت
نفس و مناعت طبع بوده اند اشاره مى كند و در راس همه نام امام حسين عليه السلام را مى برد
عبارت ابن ابى الحديد اين است .
سيد اهل الاباء الذى علم الناس الحميته و الموت تحت
ضلال السيوف هو ابو عبدالله الحسين ابن على (ع ) الذى قد عرض عليه الامان و
اصحابه فانف من الذل . يعنى سيد و آقا و رئيس
اهل اباء و سرور همه رادمردان و آزادمنشان او كه گوى سبقت را در مقام همت الى از همه
عالميان ربوده و او كه درس حميت و غيرت و شرافت وعزت بتمام جهانيان آموخت او كه مرگ
و شهادت را سعادت و زندگى با ستمكاران را ذلت و نكبت دانست او كه به او و اصحاب و
يارانش پيشنهاد امان دادند نپذيرفت و حاضر نشد زير بار ذلت برود آن آقاى بزرگوار
همانا حضرت ابى عبدالله الحسين شير بچه حيدر كرار فرزند حضرت على مرتضى است
.
از اين به بعد عين كلام امام حسين عليه السلام را كه در كربلا روز عاشورا ندا در داد و
به تمام جهانيان اعلام كرد كه من هرگز ذليل نمى شوم اين جمله حضرت را ضمن عبارت
خود مى آورد بيان امام عليه السلام اين است الا ان الدعى بن الدعى قدر كزبين اثنتين
الذلته و السلته هيهات مناالذلته يا بى الله ذالك لنا و رسوله و المومنون و حجور
طابت و طهرت و انوف حميته و نفوس ابيته من ان توثر طاعته اللئام على مصارع الكرام
. از كتاب لهوف .
مردم عالم بدانيد و تمام جهانيان همه آگاه باشيد ناكس فرومايه زنازاده پسر زنازاده
عبيدالله بن زياد به من پيشنهاد امان داده و مرا بين دو امر مخير ساخته است كه يكى از اين
دو امر را انتخاب نمايم يا تن بكشتن بدهم و يا تسليم شوم ولى من هرگز
ذليل نمى شوم نه خدا راضى است بذلت ما و نه
رسول او و نه آنها كه اهل ايمانند و نه دامنهائيكه كه مرا پرورش داده و تربيت نموده اند
دامن پاكى كه مرا پرورده و تربيت كرده اباء و اجتناب دارد كه دست پرورده او ذلت را
اختيار كند خاندان شرف و عزت ذليل نخواهند شد.
من كه در دامن فاطمه زهراى اطهر دختر والاگهر پيغمبر پرورش يافته ام كجا حاضرم تن
بذلت بدهم هيهات مناالذلته
مردم آزادى خواه تن بخوارى نميدهند واطاعت مردم پست را نپذيرند اين درسى است كه امام
حسين عليه السلام به عموم مسلمين و تمام ملل اسلامى ميدهد كه مسلمان نبايد هرگز
ذليل و تسليم بيگانه شود.
اين درس هيهات مناالذلته بحمدالله در عصر ما در نظام جمهورى اسلامى در ايران مركز
شيعيان غيور و با همت برهبرى حضرت امام خمينى رضوان الله تعالى عليه عملى گرديد
و ملت با ايمان ايران به تبعيت از آن نابغه دهر و مظهر شرف خود را از زير بار ذلت و
استعمار و استثمار بيگانگان با نهضت و قيام خود نجات دادند و پيروز گرديدند اين
درس امام حسين عليه السلام بايست پيوسته نصب العين باشد اگر مسلمانان جهان سرمشق
از ايرانيان بگيرند و از درس امام حسين عليه السلام پيروى نمايند اين درس آزادگى است
درس حريت است درس شرافت است درس عزت است درس سيادت است . خداوند توفيق
عمل به آن را بتمام ملل اسلامى عنايت فرمايد و مسلمين را در سايه تعاليم عاليه امام حسين
عليه السلام سرافراز و آقاى جهانيان گرداند امام حسين است كه اسلام را زنده كرد و به
تمام جهانيان درس عزت و شرف آموخت . دو فرزند دلبند ديگر حضرت فاطمه زهرا سلام
الله عليها يكى حضرت زينب كبرى و ديگرى ام كلثوم عليهماالسلام مى باشند كه هر دو
تربيت يافته دامن عصمت زهراى اطهرند.
اين هر دو نفر دختران ملكه ملك هر دو همسفر با برادر بزرگوارشان امام حسين (ع )از مدينه
تا كربلا بودند و در نهضت و قيام حضرتش شركت داشتند و بعد از شهادت آن حضرت
دنباله رسالت سالار شهيدان را گرفته ادامه دهنده مقصد برادر كه احياى دين و ابقاى
اسلام بود از هدف آنحضرت پيوسته تعقيب نمودند و چون بكوفه و شام رهسپار شدند
خطبه هاى اين دو خواهر والاگهر مانند بمب اتم كاخ ابن زياد و يزيد را لرزاند مخصوصا
خطبه قهرمان كربلا زينب كبرى سلام الله عليها در مجلس يزيد پليد و مركز حكومت او
زينب كبرى سلام الله عليها در مجلس يزيد پليد و مركز حكومت او زينب كبرى دخت رشيد و
شجاع فاطمه زهرا (س ) دربار يزيد ملعون ازل و ابد را
متزلزل ساخت . (مولف را نسبت به عظمت حضرت طينب عليهاالسلام رساله مستقله ايست ).
زينب در آن خطبه كوبنده اش داد سخن داد و در پايان خطبه اش يزيد را مخاطب ساخته چنين
فرمود فكد كيدك واسع سعيك و ناصب جهدك فوالله انك لا تمحو ذكرنا و لا تميت و
حينا و لا تدرك امدنا و لا ترحض عنك عارها و هل رايك الا فند و ايامك الا عدد و جمعك الا بدد
يوم يناد المناد الا لعنته الله على الظالمين فالحمد لله رب العالمين الذى ختم لاولنا
بالسعاده و المغفره و لاخرنا بالشهاده و الرحمته و
نسئل الله ان يكمل لهم الثواب و يوجب لهم المزيد و يحسن علينا الخلافته انه رحيم و دود
و حسبنا الله و نغم الوكيل
اى يزيد آنچه مى توانى مكر و فريب خود را به كار زن و آنچه مى توانى سعى و
كوشش كن اما بخدا سوگند كه تو نمى توانى نام ما را از بين ببرى (ثبت است بر
جريده عالم دوام ما).
يزيدا تو نمى توانى اشراق وحى ما را كه تجلى خداست خاموش گردانى بدين وسيله
به آرزوى دلت كه محو نور قرآن است برسى يزيدا تو نمى توانى اين ننگ و عار را از
دامن خود پاك نمائى يزيدا آگاه باش كه راى و انديشه تو بسيار ضعيف است و دودمان
زندگيت بزودى سپرى ميگردد و جمع تو پراكنده مى شود روزى كه منادى الهى ندا در دهد
كه لعنت ازل و ابد بر ستمكاران باد.
حمد و ستايش پروردگار جهانيان را كه ابتداى كار ما را به سعادت و مغفرت قرار داد و
پايان آنرا به شهادت و رحمت ختم فرمود ما از صقع الوهيت مسئلت مى نمائيم و از خداوند
متعال مى خواهيم كه ثواب و رحمت خويش را بر شهيدان ما
تكميل فرمايد و اجر و مزد آنان را افزون سازد و خلافت و جانشينى ما را حسن و نيكو قرار
دهد كه او رحيم مطلق و مهربانست و ما را خدا كافى است كه او نيكو وكيلى است .
زينب كبرى سلام الله عليها در مجلس يزيد در مجلسى كه لشكرى و كشورى و
شخصيتهاى ديگرى حضور دارند اين بانوى عظمى در نهايت شهامت و با
كمال جرئت در حاليكه اسير است در حاليكه بازويش بريسمان بسته است با
اينحال با منطق معجز آسا خطابه اش سحر يزيد پليد را
باطل و او را رسوا كرد و او را مورد توبيخ قرار داد فرمود اى فرزند طلقاء اگرچه
وضع روزگار مرا در شرائطى قرار داده كه با تو سخن بگويم اما من تو را كوچك مى
شمرم و مورد سرزنش بسيار و توبيخ فراوان ميدانم تو جنايت بزرگى مرتكب شدى و
ننگى ابدى بر دامن خود زدى و خود را تا قيامت مورد لعنت قرار دادى .
آرى زينب كبرى تربيت شده مكتب مادر بزرگوارش فاطمه زهرا است اين شهامت اين شجاعت
اين لسان معجزه آسا همه را از مادرش ارث برده او مظهر مادرش زهراى اطهر است و بايد
چنين باشد مگر حضرت فاطمه زهرا نبود كه در مقام احتجاج با ابوبكر خليفه غاصب او را
مورد توبيخ قرار داد و منطق كوبنده فاطمه زهرا او را رسوا كرد پس از آنچنان مادرى چنين
دخترى بوجود آمدن جاى تعجب نيست آرى حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليهاست كه در دامن
عصمتش امام حسن مجتبى و امام حسين شهيد كربلا و زينب كبرى و ام كلثوم تربيت و پرورش
يافته اند و شير از پستان چنان مادرى مكيده اند و هر يك به نحوى دين خدا را نصرت و
يارى نموده اند چنانچه سابقا اشاره شد
(حسن از صلح شد دين را نگهبان
|
حسين از جنگ رونق داد بر آن )
|
همين طور دو دختر حضرت فاطمه زهرا حضرت زينب وام كلثوم هر يك بنوبه خود خدمت خود
را به اسلام و قرآن و حفظ وبقاى دين خدا نمودند و تمام اين خدمات انجام شده از حضرت
فاطمه زهرا نشات گرفته چه او است كه سرچشمه فيض الهى و كوثر محمدى و مصداق
خير كثير نامتناهى است و اوست كه مخزن علم و حكمت و منبع
كل كمالات و فضائل است و اوست كه مخزن علم و حكمت و منبع
كل كمالات و فضائل و اوست كه محرم حرم خاص اسرار الوهى است صلوات الله عليها و
على ابيها و بعلها و بنيها ازلا و ابدا و سرمدا.
در اين مقام مناسب ديدم اشعار در ربار ذيل را ذكر نمايم .
مانده ز علم تو على در شگفت
|
گوش تو را عقل و خرد گوشوار
|
يافته جبرئيل در آن خانه راه
|
نيست عجب گر به چنين مكتبى
|
تربيت آموخته چون زينبى (ع )
|
|