حضرت زينب عليهاالسلام نيز ازعاشقان عبادت و شب زنده داران عاشق بود، و هيچ مصيبتى او را از عبادت باز نداشت. امام سجاد عليه السلام فرمود:«ان عمتى زينب كانت تؤدى صلواتها، من قيام الفرائض والنوافل عند مسيرنا من الكوفة الى الشام وفى بعض منازل كانت تصلى من جلوس لشدة الجوع والضعف (9)؛ عمهام زينب در مسير كوفه تا شام همه نمازهاى واجب و مستحب را اقامه مىنمود و در بعضى منازل از شدت گرسنگى و ضعف، نشسته نماز مي گزارد.» امام حسين عليه السلام كه خود معصوم و واسطه فيض الهى است هنگام وداع به خواهر عابدهاش مىفرمايد:« يا اختاه لا تنسينى فى نافلة الليل (10)؛ خواهر جان! مرا در نماز شب فراموش مكن!» اين نشان از آن دارد كه اين خواهر، به قله رفيع بندگى و پرستش راه يافته و به حكمت و هدف آفرينش دست يازيده است. عفت و پاكدامنىعفت و پاكدامنى، برازنده ترين زينت زنان، و گران قيمت ترين گوهر براى آنان است. زينب عليهاالسلام درس عفت را به خوبى در مكتب پدر آموخت، آن جا كه فرمود:«ما المجاهد الشهيد فى سبيل الله باعظم اجراً ممن قدر فعف يكاد العفيف ان يكون ملكا من الملائكة(11)؛ مجاهد شهيد در راه خدا، اجرش بيشتر از كسى نيست كه قدرت دارد اما عفت مىورزد،- يعني قدرت انجام گناه را دارد ولي از آن دوري مي کند- نزديك است كه انسان عفيف فرشتهاى از فرشتگان باشد.» زينب كبرى عفت خويش را حتى در سخت ترين شرايط به نمايش گذاشت. او در دوران اسارت و در حركت از كربلا تا شام سخت بر عفت خويش پاى مىفشرد. مورخين نوشتهاند: « وهى تستر وجهها بكفها، لان قناعها قد اخذ منها (12)؛ او صورت خود را با دستش مىپوشاند چون روسريش از او گرفته شده بود.» شاعر عرب به همين قضيه اشاره كرده و مىگويد: ورثت زينب من امها كل الذى جرى عليها وصار زادت ابنة على امها تهدى من دارها الى شر دار تستر باليمنى وجهها فان اعوزها الستر تمد اليسار «زينب تمامى آن چه را بر مادر گذشت به ارث برد، منتهى دختر سهم اضافهاى برداشت كه از خانهاش به بد ترين خانه حركت كرد (به اسارت رفت). صورت را[در اسارت] با دست راست مىپوشاند و اگر نياز مي شد،از دست چپ هم بهره مىبرد. » و آن بانوى بزرگوار بود كه براى پاسدارى از مرزهاى حيا و عفاف بر سر يزيد فرياد مىآورد كه « ا من العدل يا ابن الطلقاء تحذيرك حرائرك و امائك و سوقك بنات رسول الله سبايا؟ قد هتكت ستورهن و ابديت وجوههن (13)؛ اى پسر آزاد شدههاى[جدمان پيامبراسلام] آيا اين از عدالت است كه زنان و كنيزكان خويش را پشت پرده نشانى، و دختران رسول خدا صلى الله عليه وآله را به صورت اسير به اين سو و آن سو بكشانى؟ نقاب آنان را دريدى و صورتهاى آنان را آشكار ساختى.» ولايت مدارىقرآن بدون هيچ قيد و شرطى در كنار اطاعت مطلق از خداوند، دستور به اطاعت از پيامبر صلى الله عليه وآله و صاحبان امر، يعنى، ائمه اطهارعليهم السلام مىدهد.« اطيعواالله واطيعواالرسول واولى الامرمنكم» (14)؛ «از خداوند و رسول و اولي الامر اطاعت كنيد.» زينب عليهاالسلام كه حضور هفت معصوم (15) را درك كرده، در تمامى ابعاد ولايت مدارى (معرفت امام، تسليم بى چون و چرا بودن، معرفى و شناساندن ولايت، فداكارى در راه آن و) ... سر آمد است. او با چشمان خود مشاهده كرده بود كه چگونه مادرش خود را سپر بلاى امام خويش قرار داد و خطاب به ولى خود گفت:« روحى لروحك الفداء ونفسى لنفسك الوقاء (16)؛[اى ابالحسن] روحم فداى روح تو و جانم سپر بلاى جان تو باد.» و سرانجام جان خويش را در راه حمايت از على عليه السلام فدا نمود و شهيده راه ولايت گرديد. زينب عليهاالسلام به خوبى درس ولايت مدارى را از مادر فرا گرفت و آن را به زيبايى در كربلا به عرصه ظهور رساند. از يك سو در جهت معرفى و شناساندن ولايت، از طريق نفى اتهامات و يادآورى حقوق فراموش شده اهل بيت تلاش كرد. از جمله در خطبه شهر كوفه فرمود:« وانى ترحضون قتل سليل خاتم النبوة ومعدن الرسالة وسيد شباب اهل الجنة (17)؛ لكه ننگ كشتن فرزند آخرين پيامبر و سرچشمه رسالت و آقاى جوانان بهشت را چگونه خواهيد شست؟» و همچنين در مجلس ابن زياد (18)، شهر شام، و مجلس يزيد، ولايت و امامت را به خوبى معرفى نمود. از سوى ديگر سر تا پا تسليم امامت بود؛ چه در دوران امام حسين عليه السلام و چه در دوران امام سجاد عليه السلام حتى در لحظهاى كه خيمه گاه را آتش زدند، يعنى در آغاز امامت امام سجاد عليه السلام نزد آن حضرت آمد و عرض كرد: اى يادگار گذشتگان ... خيمهها را آتش زدند ما چه كنيم؟ فرمود:«عليكن بالفرار؛ فرار كنيد.» (19) از اين مهمتر در چند مورد، زينب عليهاالسلام از جان امام سجاد عليه السلام دفاع كرد و تا پاى جان از او حمايت نمود. الف- در روز عاشورا؛ هنگامى كه امام حسين عليه السلام براى اتمام حجت، درخواست يارى نمود، فرزند بيمارش امام زين العابدين عليه السلام روانه ميدان شد. زينب با سرعت حركت كرد تا او را از رفتن به ميدان نبرد باز دارد، امام حسين عليه السلام به خواهرش فرمود: او را باز گردان، اگر او كشته شود نسل پيامبر در روى زمين قطع مىگردد. (20) ب- بعد از عاشورا در لحظه هجوم دشمنان به خيمهها شمر تصميم گرفت امام سجاد عليه السلام را به شهادت برساند، ولى زينب عليهاالسلام فرياد زد: تا من زنده هستم نمىگذارم جان زين العابدين در خطر افتد. اگر مىخواهيد او را بكشيد، اول مرا بكشيد، دشمن با ديدن اين وضع، از قتل امام عليه السلام صرف نظر كرد. (21) ج- زمانى كه ابن زياد فرمان قتل امام سجاد عليه السلام را صادر كرد، زينب عليهاالسلام آن حضرت را در آغوش كشيد و با خشم فرياد زد: اى پسر زياد! خون ريزى بس است. دست از كشتن خاندان ما بردار. و ادامه داد:« والله لا افارقه فان قتلته فاقتلنى معه؛ به خدا قسم هرگز او را رها نخواهم كرد؛ اگر مىخواهى او را بكشى مرا نيز با او بكش.» ابن زياد به زينب نگريست و گفت: شگفتا از اين پيوند خويشاوندى، كه دوست دارد من او را با على بن الحسين بكشم. او را واگذاريد. البته ابن زياد كوچكتر از آن است كه بفهمد اين حمايت فقط به خاطر خويشاوندى نيست، بلكه به خاطر دفاع از ولايت و امامت است. اگر فقط مساله فاميلى و خويشاوندى بود، بايد زينب عليهاالسلام جان فرزندان خويش را حفظ و آنها را به ميدان جنگ اعزام نمىكرد.
روحيه بخشىدر مسافرتها و نيز در حوادث تلخ، آن چه بيش از هر چيز براى انسان لازم است، روحيه و دلگرمى است. اگر انسان براى انجام كارهاى مهم و حساس روحيه نداشته باشد، آن كار با موفقيت انجام نشده و به نتيجه نخواهد رسيد و چه بسا با شكست نيز مواجه شود. يكى از بارزترين اوصاف زينب عليهاالسلام روحيه بخشى اوست. او بعد از شهادت مادر، روحيه بخش پدر و برادران بود، در شهادت برادرش امام حسن عليه السلام نقش مهمى را براى تسلاى بازماندگان ايفا كرد. پس از شهادت امام حسين عليه السلام و در طول دوران اسارت، اين صفت نيكوى زينب بيشتر ظهور كرد. او پيوسته ياور غمديدگان و پناه اسيران بود، از گودى قتلگاه تا كوچههاى تنگ و تاريك كوفه، از مجلس ابن زياد تا ستمكده يزيد، در همه جا فرشته نجات اسرا بود.
او حتى تسلى بخش دل امام سجاد عليه السلام بود، آن جا كه مىگفت:«لا يجزعنك ما ترى، فوالله ان ذلك لعهد من رسول الله الى جدك وابيك وعمك (22)؛ [اى پسر برادر!] آن چه مىبينى (شهادت پدر) تو را بى تاب نسازد. به خدا سوگند! اين عهد رسول خدا با جد، پدر و عمويت است.» صبريكى از بارزترين اوصاف انسانهاى كامل، صبر و بردبارى در فراز و نشيبهاى روزگار و تلخىهاى دوران است. قرآن كريم در آيات متعددى به صابران بشارت داده (23) و پاداشهاى فراوان آنها را يادآورى نموده است. زينب عليهاالسلام از اين جهت در اوج كمال قرار دارد. در زيارتنامه آن حضرت مىخوانيم:« لقد عجبت من صبرك ملائكة السماء؛ ملائكه آسمان از صبر تو به شگفت آمدند.» مخصوصا در ماجراى كربلا آن چنان صبر و رضا و تسليم از خود نشان داد، كه صبر از روى او خجل است.
در مجلس ابن زياد؛ آن گاه كه آن ملعون با نيش زبانش نمك به زخم زينب مىپاشد و براى آزردن او مىگويد:«كيف رايت صنع الله باخيك واهل بيتك(24)؛ كار خدا را با برادر و خانوادهات چگونه يافتى؟» او در واقع با تعريض مىخواهد بگويد كه ديدى خدا چه بلايى به سرتان آورد؟ زينب عليهاالسلام در پاسخ درنگ نمىكند، با آرامشى كه از صبر و رضاى قلبى او حكايت داشت فرمود:« ما رايت الا جميلا(25) جز زيبايى نديدم.» ابن زياد از پاسخ يك زن اسير در شگفت مىماند، و ا ز اين همه صبر و استقامت و تسليم او در مقابل مصيبتها متعجب مىشود و قدرت محاجه را از دست مىدهد.
ايثاريكى ديگر از صفات حسنه انسانهاى برتر، مقدم داشتن ديگران بر خود است. امام على عليه السلام فرمود:«الايثار اعلى الايمان(26)؛ ايثار، بالاترين درجه ايمان است.» و فرمود:«الايثار اعلى الاحسان(27)؛ ايثار برترين احسان است.» زينب مجلله دراين صفت نيز گوى سبقت را از ديگران ربوده است. او براى حفظ جان ديگران، خطر را به جان مىخرد و در تمام صحنهها، ديگران را بر خود مقدم مىدارد. او در ماجراى كربلا حتى از سهميه آب خويش استفاده نمىكرد و آن را نيز به كودكان مىداد. در بين راه كوفه و شام، با اين كه خود گرسنه و تشنه بود، ايثار را به بند كشيده و آن را شرمنده ساخت. امام زين العابدين عليه السلام مىفرمايد:«انها كانت تقسم ما يصيبها من الطعام على الاطفال لان القوم كانوا يدفعون لكل واحد منا رغيفاً من الخبز فى اليوم والليلة (28)؛ عمهام زينب[در مدت اسارت]، غذايى را كه به عنوان سهميه و جيره مىدادند، بين بچهها تقسيم مىكرد، چون در هر شبانه روز به هر يك از ما يك قرص نان مىدادند.» او سختىها و تازيانهها را به جان خود مىخريد و نمىگذاشت بر بازوى كودكان اصابت كند.
شجاعت و شهامتاز صفات بارز پروا پيشگان اين است كه خدا در نظر آنان بزرگ و غير او در نظرشان كوچك، حقير و فاقد اثر مىباشد. امام على عليه السلام مىفرمايد:«عظم الخالق فى انفسهم فصغر ما دونه فى اعينهم (29)؛ خالق در جان آنان بزرگ است، پس غير او در چشمشان كوچك مىباشد.» سّر شجاعت اولياى الهى نيز در همين است. زينب كه خود چنين ديدى دارد، و در خانواده شجاع تربيت شده است، از شجاعت حيدرى بهره مند است. او به« لبوة الهاشمية (30)؛ شير زن هاشمى» لقب گرفته است و چون مردان بر سر دشمن فرياد مىزند، توبيخشان مىكند، تحقيرشان مىكند، و از كسى هراسى به دل ندارد. او از برق شمشير خون چكان آدمكشان واهمه ندارد، در آن روز فراموش نشدنى، در ميان آن همه شمشير و آن همه كشته فرياد مىزند كه آيا در ميان شما يك مسلمان نيست؟ در مجلس ابن زياد، بدون توجه به قدرت ظاهرى او گوشهاى مىنشيند و با بى اعتنايى به سؤالات او تحقيرش مىكند، او را «فاسق» و«فاجر» معرفى مىكند و مىگويد:«الحمدلله الذى اكرمنا بنبيه محمد صلى الله عليه وآله وطهرنا من الرجس تطهيراً وانما يفتضح الفاسق ويكذب الفاجر وهو غيرنا (31)؛ سپاس خداى را كه ما را با نبوت حضرت محمد صلى الله عليه وآله گرامى داشت، و از پليدىها پاك نمود. همانا فقط فاسق رسوا مىشود، و بدكار دروغ مىگويد، و او غير ما مىباشد.» و همچنين در مقابل يزيد و دهن كجىها و بد زبانىهاى او، شجاعت حيدرى را به نمايش گذارده، چنين مىگويد: «لئن جرت على الدواهى مخاطبتك انى لاستصغر قدرك واستعظم تقريعك واستكبر توبيخك (32)؛ اگر فشارهاى روزگار مرا به سخن گفتن با تو واداشته[بدان كه] قدر و ارزش تو در نزد من ناچيز است، وليکن سرزنش تو را بزرگ شمرده و توبيخ كردن تو را بزرگ مىدانم.»
فصاحت و بلاغتهر خطيبى بخواهد فصيح و بليغ سخن بگويد، علاوه بر استعداد ذاتى، بايد بارها تمرين عملى انجام دهد، همچنين در حين خطابه لازم است از نظر روانى و جسمانى كاملا آماده باشد تا بتواند خطبهاى فصيح و بليغ ادا كند. و مستمعين بايد با او هماهنگ باشند والا ياراى سخن گفتن نخواهد داشت تا چه رسد به اين كه فصيح و بليغ بگويد. زينب بدون آن كه دوره ديده و يا تمرين خطابه كرده باشد و در حال تشنگى، گرسنگى، خستگى اسارت، و از نظر روانى داغ دار، آواره و تحقير شده با كسانى سخن مىگويد كه نه تنها با او هماهنگ نيستند بلكه حتى سنگ و خاكروبه بر سر او ريختهاند، با اين حال صداى زينب بلند مىشود كه:«اى مردم كوفه! اى نيرنگ بازان و بى وفايان . . .» سخنان زينب عليهاالسلام چنان بود كه وجدان خفته مردم را بيدار كرد و صداى گريه از زن و مرد و پير و جوان و خردسال بلند شد. خزيم اسدى مىگويد: متوجه زينب شدم، به خدا سوگند زنى را كه سر تا پا شرم و حيا باشد، سخنران تر از او نديدم، گويى زينب از زبان على عليه السلام سخن مىگفت. و همو مىگويد: پير مردى را در كنار خود ديدم كه بر اثر گريه محاسنش غرق اشك شده بود و مىگفت: پدر و مادرم فداى شما باد، پيرمردان شما بهترين پيرمردها، جوانان شما برترين جوانها و زنان شما نيكوترين زنان هستند. نسل شما بهترين نسلى است كه نه خوار مىگردد و نه شكست مىپذيرد. (33) پىنوشتها1- شيخ ذبيح الله محلاتى، رياحين الشريعة، (تهران، دارالكتب الاسلامية) ج3، ص46. 2- همان، ج3، ص210. 3- همان، ج3، ص39. 4- بقره/31- 32. 5- كهف/65. 6- شيخ عباس قمى، منتهى الآمال،(تهران، علميه اسلاميه، چاپ قديم،1331 ه . ش) ج1، ص298. 7- ذاريات/56. 8- محمد بن جريرطبرى، تاريخ طبرى، ج6، ص238. 9- رياحين الشريعه، ج3، ص62. 10- همان، ص 61- 62. 11- نهج البلاغه، فيض الاسلام، حكمت 466. 12- جزائرى، الخصائص الزينبيه، ص345. 13- محمد باقر مجلسى، بحارالانوار،(بيروت، داراحياء التراث العربى)، ج45، ص134. 14- نساء/59. 15- پيامبراكرم صلى الله عليه و آله، على عليه السلام، فاطمه عليهاالسلام، امام حسن عليه السلام، امام حسين عليه السلام، امام سجاد عليه السلام و امام باقر عليه السلام . 16- الكوكب الدرى، ج1، ص196. 17- بحارالانوار، ج45، صص110- 111. 18- همان، ج45، ص133. 19- همان، ج45، ص58، ومعالى السبطين، ج2، ص88 . 20- بحارالانوار، ج45، ص46. 21- همان، ج45، ص61 . 22- همان، ج45، ص179. 23- مثل بقره/155 و . . . 24- بحارالانوار، ج45، صص115- 116. 25- همان، ص116. 26- ميزان الحكمة، ج1، ص4. 27- همان. 28- رياحين الشريعة، ج3، ص62. 29- نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 182. 30- زيارت نامه حضرت زينب عليهاالسلام . 31- بحارالانوار، ج45، صص154- 115. 32- همان، ص134. 33- همان، ج45، صص 108 و110 . |