عقيله بني هاشم
مراجع تاریخى از وصف رخساره زینب در این اوقات
خوددارى مىكنند; زیراكه او در خانه و روبسته
زندگى مىكرده و ما نمىتوانیم مگر از پشت پرده وى
رابنگریم.
ولى پس از گذشتن دهها سال از این تاریخ، زینب
از خانه بیرون مىآید و مصیبت جانگداز كربلا او را
به ما نشان مىدهد و كسىكه او را به چشم دیده
براى ما وصفش مىكند و چنین مىگوید - چنان كه
طبرى نقل كرده است: گویا مىبینم زنى را كه
مانندخورشید مىدرخشید و با شتاب از خیمهگاه
بیرون مىآمد. (1) .
پرسیدم: او كیست؟ گفتند: زینب دختر علىاست.
هنگامى كه زینب پس از شهادت امام حسین به مصر
مىرود، عبدالله بن ایوبانصارى در وصفش مىگوید:
...به خدا كه من صورتى مانند آن ندیدم، گویا
پاره اى از ماه بود.
در صورتى كه این بانوى بزرگ در آن وقت در پنجاه
و پنجمین سال زندگى خودبود، غریب بود، خسته و
كوفته بود، مصیبتزده و داغ دیده بود، پس جمال
زینب درآغاز جوانى پیش از آن كه سالمند بشود، و
مصایب جانگداز خوردش كند و جامداغ دیدگى را تا
پایان بدو بنوشاند، چگونه بوده؟!
اما شخصیت زینب، بهتر است كه - در این جا نیز -
منتظر شویم تا این كه حوادثاز دلیرى و پاىدارى
او پرده بردارد، و او را در بهترین نمونه از
دلاورى و زیربار ظلمنرفتن و بزرگ منشى به ما
بنمایاند.
به همین زودى تعجب مورخان از ایستادگى زینب
واستقامت او در برابر یزیدبنمعاویه آشكار مىشود.
ابن حجر در اصابه براى ما مطلبى نقل مىكند كه
از قدرت زینب در سخن ونیرومندىاش در استدلال خبر
مىدهد. (2) .
و در آینده نزدیكى مردم آن عصر در كربلا و در
مجلس استاندار كوفه و مجلسیزیدبن معاویه سخنانى
از زینب مىشنوند كه فصاحت و بلاغتش همه را متعجبمىكند،
به همان اندازهاى كه امروز ما را به تعجب مىاندازد
و همگى به فوقالعادگىاو و سخنورى او و سحر بیانش
گواهى مىدهند.
جاحظ در كتاب البیان والتبیین از خزیمه اسدى
نقل مىكند:
پس از شهادت امام حسین وارد كوفه شدم و سخنان
پر مغز و شیواى زینب راشنیدم، من ناطقتر و گویندهتر
از او زنى را ندیدم. گویا از زبان امیرالمؤمنین
علىبنابىطالب سخن مىگفت.
این شمایل زینب استبه طورى كه او را در كربلا
دیدهایم، و چنان كه در زمانجوانىاش نمونهاى از
فضایل براى ما نمایان شده، زیرا مىشنویم كه او در
مهربانى ورقت قلب به مادرش و در دانش و پرهیزگارى
به پدر مانند بوده.
و چنان كه بعضى از روایات مىگوید: زینب داراى
مجلس علمى ارجمندى بودهكه زنانى كه مىخواستند
احكام دین را بیاموزند، در آن مجلس حاضر مىشده و
كسبدانش مىكردهاند.
صفات برجستهاى در زینب جمع بوده كه هیچ یك از
زنان عصر او دارا نبودهاند،لذاست كه «بانوى
خردمند بنىهاشم»(عقيله بني
هاشم) گردید. ابنعباس كه از او روایت
مىكند،مىگوید: «بانوى خردمند ما زینب دختر على
چنین گفت».
زینب، بدین لقب به طورى معروف شده بود كه وقتى
«بانوى خردمند» مىگفتند،زینب فهیمده مىشد.
فرزندان او به چنین لقبى افتخار مىكردند و به
«زادگان بانوىخردمند» شناخته شده بودند.
پی نوشتها:
1) تاريخ طبرى، ج 4، ص 340-341.
2) الاصابة، ج 4، ص 314 و 315 و 510.