مادر ادب
سید عبدالحمید کریمیای
همسر بافضیلت امیرالمؤمنین علیهالسلام ، دختر دلاوران عرب، ام
البنین!
خدا تو را رحمت کند! نیک همسری برای علی علیهالسلام بودی؛ هم
او که به برادرش عقیل فرمود: زنی را به همسریم اختیار کن که
فرزندانی شجاع برایم به دنیا آورد و «عقیل»، نام تو را بر زبان
آورد که شجاعتر از پدران تو، در عرب نبوده است.
و تو، چهار پسر رشید برای علی علیهالسلام آوردی تا دوست داران
فرزندان زهرا علیهاالسلام باشند و فدائیان حسین علیهالسلام در روز
عاشورا.
اگر تو نبودی، چگونه در کربلا، «عباس» دلاور، علمدار دلیر حسین
میشد که یزید، لعنت خدا بر او باد ـ از شجاعت او در نگهداری عَلَم
در شگفت مانده بود؛ آنجا که دید بر پیکر علم سپاه حسین، تیر بسیار
نشسته، مگر جای دستهای علمدار. حیرتزده پرسید: این عَلَم در دست
چه کسی بوده است، که با این همه تیر، علم را رها نکرده است؟
ای بانوی شرافت و ادب! کرامت تو را میشود در زلال آیینه
اباالفضلت دید؛ آنجا که امان نامه شیطان را به سینه خاک کوبید و
گفت: حیرتا! زاده ام البنین امان داشته باشد، اما میوه نازنین رسول
خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم زاده زهرای مطهّر، امان نداشته باشد؟
اگر تو همسر امیرالمؤمنین نبودی، چه کسی ماه بلند بالای بنی
هاشم را به دنیا میآورد، که از طلعت زیبا و جمال دل آرایش، عرب،
انگشت حیرت به دندان میگزید؟
بانوی بافضیلت بودی که ابوالفضل را چنان تربیت کردی، تا پشت و
پناه حسین و لشگرش باشد و از کشتههای دشمن، پشته بسازد.
مرحبا به مادریت، ای مادر ادب! که به نوباوگان خویش فرمودی: از
سر ادب. به گلهای زهرا علیهاالسلام ، «آقا و مولا» خطاب کنند، نه
«برادر». خدا تو را رحمت کند.
هنوز صدای مرثیههایت در بقیع، در گوش زمان جاری است:
دیگر به من «مادرِ پسران» نگویید؛ چون مرا به یاد شیران قوی
پنجهام میاندازید. من پسرانی داشتم که مرا به نام آنها، «ام
البنین» میخواندند.
اما اکنون دیگر برای من پسری نمانده است؛ چهار فرزندم، همچون
عقابان تیز پنجه بودند که با مرگ سرخ، زندگی را وداع گفتند.
ای مادر وفا، که روح شریف چهار پسر وفادارت ـ «عباس و جعفر و
عثمان و عبداللّه» تجلیگاهِ وفای تو به علی علیهالسلام و اولاد
علی علیهالسلام گردید.
که وفای آنان، درخششی از وفای تو بود!
آیا از شجاعت پدرانت که در رگهای تو جاری بود و از شرافت و
فضیلتی که در تو میجوشید، غیر از این انتظار میرفت که فرزندت،
قمر بنی هاشم، عبّاس رشید باشد که بر فوج اهریمنان تاخت.
چه نیک میشناختی فرزندانت را که در رثای آنان سرودی:
به من خبر دادند که عباس، با دستهای بریده، با صورت به زمین
افتاده اما پسرم! میدانم که اگر عمود آهنین بر سرت نمیکوفتند و
شمشیر در دست میداشتی، هیچ کس یارای نزدیک شدن به تو را نداشت.
خدا تو را رحمت کند، ای شجاعزاده شجاع پرور، مادر پسران، ام
البنین!