فاجِعَةٌ اِنْ اَرَدْتُ اَكْتُبُها |
مُجْمَلَةً ذِكْرَةً لِمُدِّكِرٍ
|
مصيبت بزرگى كه اگر خواهم بنويسمش |
به نحو
اجمال براى يادآورى يادكننده
|
جَرَتْ دُمُوعى فَحالَ حائِلُها |
ما بَيْنَ
لَحْظِ الْجُفُونِ وَالزُّبُرِ
|
اشكم سرازير شود و حائل گردد |
ميان پلك چشم و
صفحات نامه
|
وَقالَ قَلْبى بُقْيا عَلَىَّ فَلا |
وَاللّهِ
ما قَدْ طُبِعْتُ مِنْ حَجَرٍ
|
و دلم گويد ترحمى كن بر من كه |
به خدا سوگند
من از سنگ آفريده نشده ام
|
بَكَتْلَهَاالاْرْضُوَالسَّماَّءُوَما |
بَيْنَهُما فى مَدامِعٍ حُمُرٍ
|
گريست بر آن مصيبت زمين و آسمان و هرچه |
مابين آن دو است به اشكهاى خونين
|
من از تحرير اين غم ناتوانم |
كه تصويرش زده
آتش بجانم
|
ترا طاقت نباشد از شنيدن |
شنيدن كى بود مانند
ديدن
|