next page

fehrest page

back page

زيارت مشاهد مشرفه خاندان پيغمبر

و دعا و نماز در آن اماكن و توسل و تبرك به آنها

از صدر اسلام تاكنون، همواره مسلمين قبور انبياء، امامان، اولياء و بزرگان دين و پيشاپيش همه آنها، قبر پيامبر بزرگوار اسلام را زيارت مى كردند و با رفتن به سوى اين مشاهد، و خواندن نماز و دعا در برابر آنها، و تبرك و توسل به آنها، به خدا تقرب مى جستند و ابن كار مورد اتفاق همه فرقه هاى اسلامى بدون كوجكترين اختلافى بوده است، تا آنكه روزگار ابن تيميه حرانى را زائيد

او در گمنامى و بى پروائى، هذيان گوئى و لا ابالى گرى را آغاز كرد، سنت را بازيچه قرار داد و منكر اين روش پسنديده كه همواره مقدس و مورد احترام همگام بود، گرديد و آن را مورد هتك و توهين قرار داد و با گفتارى دور از منطق و ادب، به آن حمله كرد، و حركت براى زيارت پيامبر اكرم را حرام شمرد، و مسافرت براى اين عمل مقدس را معصيت دانسته فتوى داد: كسى كه براى زيارت پيامبر بزرگوار اسلام، مسافرت كند چون سفرش سفر معصيت است از اين رو بايد نمازش را تمام بخواند.

وقتى كه اين نغمه از ناحيه او ساز شد، بسيارى از دانشمندان و بزرگان اهل سنت عليه او قيام كردند و شديدا گفتارش را، مورد انتقاد قرار دادند. كتاب - هاى ارزنده اى عليه او نوشتند و عقائد نادرست و بدعت هايش را مورد نقد و بررسى قرار داده عيوب و دروغ هايش را براى همگان آشكار نمودند.

فقهاء شام، فتوائى عليه او صادر كرده و " البرهان بن الفركاخ الفزارى " در حدود چهل سطر درباره نادستى عقيده ابن تيميه بر آن نوشته در آخر كار، حكم به تكفير او كرده است و " شهاب بن جهبل " نيز با او در اين عقيده موافقت كرده و زير خطش نوشته است: " پيروان مالك نيز چنين عقيده دارند "

آنگاه اظهار نظر فقهاء شام، به قاضى القضاه شافعى مذهب مصر " البدر بن جماعه " عرضه گرديد. او نيز پشت همان و رقه فتوى نوشت: " ستايش مخصوص خدا است، آنچه كه در اين ورقه آمد پاسخ پرسشى است كه در مورد گفته ابن تيميه شده مبنى بر اينكه: " زيارت پيامبران و صالحان بدعت است و.. و مسافرت براى زيارت قبور انبياء جائز نيست " اين گفته باطل و مردود است و لذا گروهى از فقهاء نقل كرده اند كه: زيارت پيامبر اكرم فضيلت و سنت مورد اتفاق همگان است و شايسته است كه اين مفتى ياد شده "ابن تيميه" از اين گونه فتاوى عجيب و غريب كه پيش ائمه و علماء باطل است، منع گردد و چنانچه از آن دست نكشد به زندان افكنده شود و براى آنكه مردم به او اقتداء نكنند، طرز تفكر غلط او معرفى گردد ".

و محمد بن ابرهيم بن سعد بن جماعه شافعى آن را نوشت.

و محمد بن جريرى انصارى حنفى نيز مى گويد: " بايد قطعا او را زندانى كرد ".

و محمد بن ابى بكر مالكى مى گويد: و بايد چنان او را از انتشار اين عقيده. باز داشت كه به طور كلى اين مفسده و ديگر مفاسد ناشى از آن، از بين برود، و احمد ابن عمر مقدسى حنبلى نيز چنين گفته است.

اين چهار نفر، قاضى القضاه مذاهب چهارگانه مصر،ز هنگام وقوع اين فتنه در سال 726 ه بوده اند، و در اين زمينه به كتاب " دفع الشبه " صفحه 47 - 45 مراجعه شود.

و از كسانى كه در عصر ابن تيميه او را از گمراهيش نهى مى كرده " ذهبى " بوده كه نامه اى به او نوشته و در آن نصيحتش كرده و اين است نامه او:

"ستايش مى كنم خدا را بر ذلتم، خدايا بر من رحم كن و از لغزشم درگذر، و ايمانم را حفظ فرما، و احزان بر كمى حزنم، وا اسفا بر سنت و اهلش، و اشوقا به برادران مومنى كه مرا در گريه كردن كمك كنند، اى افسوس بر نبودن جراغ - هاى دانش و اهل تقوى و گنج هاى خيرات آه بر وجود در همى حلال و برادرى همدم، خوشا به حال آنكه عيبش او را از عيب هاى ديگران باز مى دارد، بدا به حال كسى كه عيوب ديگران او را از توجه به عيبش مشغول مى دارد، تا كى خار را در چشم برادرت مى بينى، ولى درخت را در چشم هايت نمى بينى؟ تا كى خودت و عبارات و بلغور كرده هايت را مى ستائى و از علماء مذمت مى كنى و عورت هايشان را جستجو مى نمائى؟ با آنكه پيامبر اكرم از آن نهى كرده و فرموده است: " از مرده هايتان جز به نيكى ياد نكنيد كه آنان رسالت خود را انجام داده و با كرده هايشان دست به گريبانند ".

گرچه مى دانم به من خواهى گفت كه: خودت را يارى كن، بد نامى مال كسانى كه است بوئى از اسلام به مشامشان نرسيده و آنچه را كه محمد "ص" آورده نشناخته است، اما بخدا قسم، آنان چيزهاى خوب را كه اگر به آنها عمل شود رستگارى به بار مى آورد، بخوبى شناخته اند و چيزهائى كه به دردشان نمى خورده از دانستن آن خود دارى كرده اند و معلوم است كه از: نيكى اسلام بر آدمى ترك چيزهائى است كه به درد نمى خورد.

اى مرد، ترا بخدا قسم كه دست از ما بردار، زيرا كه تو زبان دان لجوجى هستى كه خواب و آرام ندارى. از مغلطه كارى در دين بپرهيز كه پيامبر اكرم، آن را مكروه و زشت دانسته و از سوال زياد نهى كرده و فرموده است: مهمترين جيزى كه بر امتم مى ترسم، ترس از افراد دو روى زبان دان است " و زياد سخن گفتن بدون لغزش در حلال و حرام دل را سياه مى كند، تا چه رسد با فلسفه بافى ها و اين گونه حرف هاى كفر آميزى كه دل را كور مى كند؟

بخدا قسم كه در جهان مسخره شده ايم، تا كى دقائق كفريات فلسفه را او قبرها در آورده با عقل هايمان آنها را رد كنيم؟

اى مرد، دارى قى كرده ها و سموم فلاسفه را نشخوار مى كنى، در صورتى كه زياد مصرف كردن آن بخدا قسم جسم را مسموم مى كند

اى خوش آن مجلسى كه در آن از نيكان ياد شود، زيرا كه رحمت خدا در آن نازل خواهد شد، اما تو كارى كردى از صالحان با لعنت و بد نامى ياد مى كنند

آرى شمشير حجاج و زبان ابن حزم برادر و همتاى يكديگر بودند كه تو به سوى آنها قصد كردى و خواص هر دو را يكجا جمع نمودى. بخدا قسم از ياد آورى بدعت پنجشنبه و خوردن حبوب و لمان كنيد و كوشش كنيد در ياد آورى بدعت هائى كه ما آنها را اساس گمراهى مى دانيم كه متاسفانه سنت محض و اساس توحيد به شمار آمده و كسى كه آنها را نداند كافر است يا الاغ، و اگر به آنها كافر نباشد از فرعون كافر تر و از نصارى سه خدائى تر است

بخدا قسم در دل ها شك ها است، اگر ايمانت نسبت به " شهادتين " سالم بماند، سعادتمند خواهى بود. اى بدا به حال كسى كه از تو پيروى كند. چنين كسى در معرض زندقه و نابودى خواهد بود مخصوصا اگر علم و دينش كم و نيرومندى و هوا پرستيش زياد باشد، اما به تو منفعت مى رساند و پيشت با دست و زبانش جهاد مى كند و در باطن با حال و قلبش با تو دشمنى مى نمايد آيا اكثر پيروانت جز زنجيريان كم عقل، يا عوامان دروغگوى نفهم، يا افراد غريب خود دار مكار، يا خشك مقدسان نادان نيستند؟

اگر حرفم را قبول ندارى آنان را تفتيش كرده مورد آزمايش و سنجش قرار ده.

اى مسلمان، در مورد خود ستائيت از خر شهوت بزير، آخر تا چند با آن صداقت، و با اخيار و نيكان دشمنى مى كنى و چرا اينقدر آن بزرك و بندگان خدا را كوچك مى شمرى؟

تا كى با آن رفاقت و با پارسايان دشمنى مى كنى؟

تا كى سخنانت را چنان مى ستائى كه "بخدا قسم" احاديث صحيحين "صحيح بخارى و مسلم" را چنان نمى ستائى؟

اى كاش احاديث صحيحين از دست تو سالم مى ماند، ولى تو در هر وقتى به آنها حمله كرده با تضعيف و تاويل و يا انكار و ابطال آنها از اعتبارشان مى اندازى آيا وقت آن نرسيده كه دست از اين كار كشيده و توبه نمائى؟ در دهه هفتاد نيستى كه وقت كوچ كردن نزديك شده است؟ چرا بخدا قسم.

نمى دانم به ياد مرگ مى افتى يا انكه كسى آن را ياد كند مسخره اش مى كنى؟

گمان نمى كنم توجه به گفتارم داشته باشى، ولى موعظه ام را نپديرى مگر آنكه تصميم داشته باشى اين ورقه را كتاب ها سازى و دنباله گفتارم را قطع كنى و همواره بخواهى بر من غلبه نمائى تا بگويم: البته ساكت شدم وقتى كه حال تو نسبت به من كه دوست مهربان و صميمى تو هستم اين چنين باشد، پس نسبت به - دشمنانت چگونه خواهد بود؟ در صورتى كه در ميان دشمنانت بخدا قسم صالحان و عاقلان و فاضلانى هستند، چنانكه در ميان دوستانت فاجران و دروغگويان و نادانان و هرزه درايان و كوران و گاروانى هستند. من از تو راضيم كه مرا علنى فحش بدهى و در باطن از گفتارم بهره مند گردى "خدا رحمت كند مردى را كه عيب هايم را برايم ارمغان بفرستد " من عيب ها و گناهان زياد دارم.

واى بر من اگر توبه نكنم، اى رسوائيم از داناى عيب ها، در صورتى كه دوايم بخشش خدا و بزرگوارى و توفيق و هدايت اوست. سپاس مخصوص خدائى است كه آفريدگار جهانيان است و درود خدا بر آقاى ما محمد خاتم پيامبران و ال و يارانش باد ".

و بالاخره از اين جا دانشمندان و فقهاء عليه او قيام كرده در صدد نابود كردن بدعت هاى او كه دست هاى گناهكارش ساخته و پرداخته بوده بر آمدند و گفتار فريبنده تو خالى و آراء مخالف با كتاب و سنت و اجماع و قياس او را، براى همگان آشكار نمودند.

در دمشق عليه او اعلام گرديد كه: هر كس معتقد به عقيده " ابن تيميه " باشد خون و مالش حلال است. در نتيجه، بدعت هاى نحيف او همانند بادهاى زود - گذر، سپرى شده و نابود گرديد " اين چنين خداوند درباره حق و باطل مثل مى زند كه آن كف به زودى نابود مى شود و اما آنچه كه به مردم منفعت مى رساند، در زمين باقى مى ماند ".

سپس خداوند در هر قرن و منطقه اى افرادى را قرار داد تا حقيقت را يارى كنند و كلمه حق را زنده نموده تخم باطل را بميرانند و با اين گونه عوامل گمراه - كننده با دلائل نيرومند و قاطع مقابله كنند در نتيجه امت اسلام توانست راه وسيع و جاده مستقيم را به پيروى از كتاب و سنت طى نموده شعائر خدا را بزرك دارد " و هر كس شعائر خدا را بزرگ دارد آن از پرهيز گارى دل ها است ". تا آنكه شر و فتنه سنگينيش را آشكار كرد، و روزگار، فرزندان جهالتش را پديد آورد و دست هاى هوى و هوس آنها را تربيت كرد و مادران گمراهى به آنان شير دادند و مردان فاسد با آنان رفاقت نمودند و آنان در ميان مردم همانند بشر جلوه كردند در صورتى كه طينت آنان ضلالت و گمراهى بود. در نتيجه، در همه جا نفوذ كرده گمراه شده و گمراه نموده و از طريق گمراهى پيروى كرده، و ديگران را از راه خدا بازداشتند.

و از اين گروه است " قصيمى " مولف كتاب " الصراع " كه راه ابن تيميه را پيموده و روش او را اتخاذ كرد و پيروى از هواى او نمود، بالنتيجه در قرن بيستم همانند استادش دروغ و راستى را بهم بافته فحش و ناسزاهائى گفته مخالفاتش را متهم به كفر و ارتداد كرده، همه ناسواها و فحش ها را نثار آنان نموده است و به مردم اعلام كرد كه، اين اعمال يعنى: زيارت و دعا و نماز نزد قبور و تبرك و توسل و استشفاع به آن، همه از آفات شيعه است و آنان با اين اعمالشان ملعون و خارج از ريسمان اسلامند

او در اين زمينه، داد سخن و با زبان تند و فحش و ناسزا كه از ادب مناظره و بحث بيرون است به شيعه حمله كرده است.

او در كتاب " الصراع " جلد 1 صفحه 54 گفته است: " و با اين غلوى كه از طائفه شيعه درباره پيشوايانشان ديدى و با اين خداى كه از شيعيان درباره على و فرزندانش شنيدى آنان قبور و صاحبان آن را عبادت كرده و براى آنان قبه و بارگاه ساخته اند و از راه دور و نزديك، هموار و ناهموار به زيارت آنان رفته. نذرها و هدايا و قربانى برايشان تقديم مى كنند و روى آن خون و اشك مى ريزند و آن چنان نسبت به آن اظهار اخلاص مى كنند كه براى خدا چنان خضوع و خشوع ابراز نمى نمايند "

او در جلد 1 صفحه 178 از همان كتاب گفته است: " كارهاى مشروع از قبيل: درود و تحيت بر پيامبران اكرم، فرقى در آن، ميان دور و نزديك نيست زيرا اين نوع كارها در هر دو حالت مقدور، اما ديدن قبر آن حضرت و يا سنگ و ساختمان آن فضيلت و ثوابى، به اتفاق همه علماء ندارد، بلكه ديدن خود آن بزرگوار در زمان حياتش ذاتا فضيلتى نداشته فضيلت تنها در ايمان به او و تعلم از او و پيروى از او و پيمون راه و يارى دين او است.

و به طور خلاصه، هيج كسى نمى تواند براى زيارت قبر شريف پيامبر اكرم كوجكترين فضيلتى اثبات كند و اين حقيقت از سيره مسلمين صدر اسلام بخوبى آشكار است ".

شايد خواننده محترم از انكار شديد اين مرد و داد و فريادش "كه استاد بدعته ها و گمراهى و تنها مرجع اين گونه مزخرفات وجرنديات اقاى ابن تيميه به اين صفت شناخته شده" فكر كند كه: براى گفتارش محلى از حقيقت و رمزى از صداقت است، در صورتى كه بزرگان مذاهب اسلامى، در قرون گذشته، قرت هشتم زمان ابن تيميه و بعد از آن، زمان محمد بن عبد الوهاب كه اين كهنه ها را تجديد كرده تا زمان حاضر، منكر اين سفسطه بازى ها و جرنديات بوده، حكم به كفر كسانى كه به اين عقائد نادرست و آراء گمراه كننده و دور از سيره مسلمين گرويده كرده اند و به شدت عليه آنها تاخته و عقائدشان را مورد انتقاد قرار داده اند.

و خواننده محترم بخوبى مى داند كه اين گفتار نادرست، نمى تواند گفته انسان مسلمانى كه در برابر خدا تسليم است و به پيامبر اكرم مومن است و آنچه كه در كتاب و سنت آمده باور دارد، باشد گفتارى كه مكارم اخلاق و مبادى انسانيت آن را تجويز نمى كند و ادب اسلامى آن را شايسته نمى داند.

آيا براى مسلمانى جائز است كه ميان ديدن سنگ ها و ديدن شخص پيغمبر اكرم در زمان حياتش فرقى نگذارد؟

آيا براى او شايسته است براى زيارت آن حضرت در زمان حيات و يا بعد از مرگش، ارزشى قائل نشود و در ملاء عام كند كه زيارت پيامبر اكرم كار بيهوده اى است؟

آيا در ميان تمام ملل، اين رسم رواج ندارد كه زيارت بزرگانشان را محترم مى دارند و آن را براى زائر افتخار مى دانند و به اين كار ابراز علاقه مى كنند؟

سيره تمام عقلاء عالم از هر ملت و مذهبى، بر اين جارى بوده و در تمام ادوار تاريخ بشريت، بر اين اصل اتفاق داشته تا جائى كه هموار ارزش بزرگان دين را با زيارت كردن و تبرك جستن ديگران به آنان اندازه گيرى مى نمودند.

ابو حاتم مى گويد: " ايو مسهر عبد الاعلى دمشقى غسانى متوفى در سال 218 ه وقتى كه بسوى مسجد مى رفت مردم پشت سر هم صف كشيده بر او سلام كرده دستش را مى بوسيدند "،

ابو سعد مى گويد: " ابو القاسم سعد بن على شيخ الحرم زنجانى، متوفى در سال 471 ه هنگامى كه به سوى حرم مى رفت مردم محل طواف را برايش خالى مى كردند و دستش را بيشتر از حجر الاسود مى بوسيدند " -

ابن كثير در تاريخش جلد 12 صفحه 120 مى گويد: " مردم به او تبرك مى جستند و دستش را بيش از حجر الاسود مى بوسيدند.

ابو اسحاق ابراهيم بن على شيرازى، متوفى در سال 476 ه هر گاه از محلى گذشت مردم با زن و بچه شان به استقبالش مى رفتند و با بوسيدن و دست زدن به ركابش و چه بسا برداشتن خاك زير پاى استرش، به آن تبرك مى جستند و هنگامى كه به ساوه رسيد مردم به استقبالش شتافتند و عزيزترين اشيائشان را نثار مقدمش نمودند.

شريف ابو جعفر حنبلى، متوفى در سال 476 ه فقهاء و ديگران بر او وارد

مى شدند دست و سرش را مى بوسيدند.

حافظ ابو محمد عبد الغنى مقدسى حنبلى، متوفى در سال 600 ه هنگامى كه در مصر روز جمعه به سوى مسجد مى رفت، در اثر كثرت ازدحام قدرت بر راه رفتن نداشت و مردم به او تبرك مى جستند و دورش جمع مى شدند.

ابو بكر عبد الكريم بن عبد الله حلبى، توفى در سال 635 ه دور از مردم در قريه اش مى زيست و مردم براى زيارت و تبرك جستن به او پيشش مى رفتند.

حافظ ابو عبد الله محمد بن ابى الحسين يونينى، حنبلى، متوفى در سال 658 ه از لحاظ احترام و مورد علاقه بودن طورى بوده كه هيج كس چنان احترامى را نداشته، تا جائى پادشاهان دستش را مى بوسيدن و كفتش را جفت مى كردند.

الجرزى محمد بن محمد، كه در سال 832 ه در شيراز فوت كرد در تشييع جنازه و بوسيدن و لمس كردن آن به عنوان تبرك اشراف و خواص و عوام بر يكديگر سبقت مى گرفتند و چنانچه كسى نمى توانست به آن دست يابد كسى كه به آن تبرك جسته بود متبرك مى شد.

مردم دمشق نسبت به شيخ مسعود بن عبد الله، مغربى، متوفى در سال 985 ه اعتقاد عجيبى داشتند و لذا به او تبرك مى جستند و دست هايش را مى بوسيدند.

النجم الغزى مى گويد: او برايم دعا كرد و دست بر سرم كشيد و هم اكنون بركت دعايش را در خود مى يابم ". روى اين حساب گمانت درباره زيارت سيد فرزندان آدم و كسى كه سعادت بيشرفت انسان ها وابسته به اوست چگونه خواهد بود؟

اين فرشتگان آسمان ها هستند كه اين قبر شريف را هر روز زيارت مى كنند، هيچ روزى نيست مگر آنكه هفتاد هزار فرشته به زمين نازل مى شوند و در قبر پيامبر اكرم را مى گيرند و بر او درود مى فرستند. وقتى كه مى شود بر مى گردند، همانند آنان آيند و كارهائى نظير آنان انجام مى دهند تا آنكه زمين شكافته شود.

و چقدر فرق است ميان عقيده فاسد اين مرد "قصيمى" و قول شيخ نقى الدين سبكى در كتاب " الشفاء صفحه 96: " حقيقتى كه از دين و روش گذشتگان صالح ما با كمال روشنى به دست مى آيد، اين است كه به بعضى از مردگان شايسته تا چه رسد با انبياء و پيامبران تبرك مى جستند و كسى كه ادعا كند كه قبور انبياء و ديگر از مردگان با هم يكسانند، حرف عجيب و غريبى زده يقين به خطا و نادرستى گفتارش داريم و اين ادعاء پائين آوردن مقام پيامبر تا به درجه ديگر مسلمين است و چنين سخنى كفر مسلم است، زيرا كسى كه رتبه پيامبر را از مقام شايسته اش پائين آرد قطعا كافر است.

موضوع بسيار رسوا و بكو كار زشت آشكار اين است: مردى كه قدم به قدم ابن تيميه مى گذارد و بدعت ها و گمراهى هاى او را نشخوار مى كند، مى پندارد كه اين نوع امور پيش مسلمان هاى صدر اسلام نيز بدعت و ضلات بوده است، و گويا كه قرون اسلام بلكى دگرگون شده و كسى از سيره مسلمين آن عصر آگاهى نداشته و عامل به آن نيست جز جناب قصيمى و استاد گمراهش ابن تيميه، ببين كه چگونه اين مرد، زيارت قبور و رفتن به سوى آنها و دعاء پيش آنها را، مايه كفر و ارتداد پيش همه مسلمان ها با همه اختلاف مذاهبشان مى داند و آن را ناشى از غلو در تشيع و قائل بودن به خدائى على و فرزندانش مى انگارد و از او در سابق گذشت كه: شيعه على و فرزندانش را پيامبر مى دانند كه به آنها وحى مى شود

اين نوع تهمت ها، ناشى از خوى اموى گرى آنها نسبت به خاندان پيغمبر و روح دشمنى آنان نسبت به شيعه و امامان بزرگوار سرچشمه مى گيرد و گرنه همانطور كه در سابق ديدم، هيج گاه شيعه على و فرزندانش را جز بندگان صالح و شايسته خدا نمى داند.

و اينك سيره مسلمين را در مورد زيارت پيامبر اكرم و ديگران از زمان صحابه و تابعان آنان تاكنون، براى شما خواننده محترم نقل مى كنم تا ليهلك من هلك عن بينه و يحيى من حى عن بينه: " تا هر كسى كه هلاك مى شود با دليل روشن و هر كس كه زنده مى شود با دليل آشكار باشد ".

ترغيب به زيارت قبر پيامبر اكرم

ائمه مذاهب چهارگانه و حافظان احاديث در صحاح و مسانيد، روايات زيادى درباره زيارت قبر پيامبر بزرگوار اسلام نقل كرده اند كه پاره اى از انها را در اينجا مى آوريم:

1 - الله بن عمر به طور مرفوع از رسول خدا نقل كرده كه آن حضرت فرموده است: من زار قبرى وجبت له شفاعتى: " كسى كه قبرم را زيارت كند، شفاعتم براى او واجب است ".

اين روايت را عده اى از حافظان حديث و ائمه روايات نقل كرده اند كه از آن جمله است:

1- عبيد بن محمد ابو محمد الوراق نيشابورى، متوفى در سال 255 ه 2.

2- اين ابى الدنيا ابو بكر عبد الله بن محمد قرشى متوفى در سال 281 ه.

3- الدولابى ابو بشر محمد رازى، متوفى در سال 310 ه در الكنى و الاسماء جلد 2 صفحه 24.

4- محمد بن اسح ابو بكر نيشابورى، متوفى در سال 311 ه مشهور به ابن خزيمه در صحيحش.

5- حافظ محمد بن عمر و ابو جعفر عقيلى، متوفى در سال 322 ه در كتابش.

6- قاضى محاملى ابو عبد الله الحسين بغدادى، متوفى در سال 330 ه.

7- حافظ ابو احمد بن عدى، متوفى در سال 365 ه در الكامل.

8- حافظ ابو شيخ ابو محمد عبد الله بن محمد انصارى، متوفى در سال 369 ه.

9- حافظ ابو الحسن على بن عمر دار قطنى، متوفى در سال 385 ه در سننش.

10- قاضى ترين قاضيان ابو الحسن ماوردى، متوفى در سال 450 ه در " الاحكام السلطانيه " صفحه 105.

11- حافظ ابو بكر بيهقى، متوفى در سال 458 ه در " السنن " و غير آن.

12- قاضى ابو الحسن على بن حسن خلعى، متوفى در سال 492 هر در فوائدش 13.

13- حافظ اسماعيل بن محمد بن فضل قرشى اصفهانى، متوفى در سال 535 ه.

14- قاضى عياض مالكى، متوفى در سال 544 ه در " الشفاء.

15- حافظ ابو القاسم على بن عساكر، متوفى در سال 571 ه در تاريخش "در باب كسى كه قبر پيامبر را زيارت كند" و اين باب را تصحيح كننده در چاپ انداخته و خدا سر اين تحريف و آنچه كه در دل داشته مى داند.

16- حافظ ابو طاهر احمد بن السلفى، متوفى در سال 576 ه.

17- ابو محمد عبد الحق بن عبد الرحمن اندلسى، متوفى در سال 581 ه در " الاحكام الوصطى و الصغرى ".

18- حافظ ابن جوزى، متوفى در سال 597 ه در " مثير الغرام الساكن ".

19- حافظ على بن مفضل مقدسى اسكندرانى مالكى، متوفى در سال 611 ه.

20- حافظ ابو الحجاج يوسف بن خليل دمشقى متوفى در سال 611 ه.

21- حافظ ابو محمد عبد العظيم منذرى، متوفى در سال 656 ه.

22- حافظ ابو الحسين يحيى بن على قرشى اموى مالكى، متوفى در سال 662 ه در كتابش " الدلائل المبنيه فى فضائل المدينه ".

23- حافظ ابو محمد عبد المومن دمياطى، متوفى در سال 705 ه.

24- حافظ ابو الحسين هبه الله بن الحسن.

25- ابو الحسين يحيى بن الحسن الحسينى در كتاب " اخبار المدينه ".

26- ابو عبد الله محمد بن محمد بن العبدرى الفاسى المالكى، مشهور به ابن الحاج، متوفى در سال 737 ه در " المدخل " جلد 1 صفحه 261.

27- تقى الدين على بن عبد الكافى السبكى شافعى، متوفى در سال 756 ه در كتاب " شفاء السقام " صفحه 11 - 3 درباره طرق اين حديث بطور مبسوط بحث كرده است.

او در صفحه 8 مى گويد: تمام راويان تا موسى بن هلال، همه بى شك ثقه هستند، و درباره موسى بن هلال، " ابن عدى " گفته است: " اميدوارم كه با كى بر آن نباشد، او از مشايخ احمد است و معلوم است كه احمد جز از افراد مورد اطمينان روايت نمى كند. و دشمن به اين حقيقت در رد بر بكرى نصريح كرده است.

آنگاه شواهدى براى قوت سندش نقل كرده سپس گفته است: و بدين وسيله آشكار گرديد كه: اقل درجات اين حديث است كه " حسن " است، اگر در صحتش منازعه گردد. تا اينكه مى گويد: اين مقدار، بلكه با كمتر از آن آشكار مى گردد، افتراء كسى كه ادعا كرده: " تمام احاديثى كه درباره زيارت وارد شده ساختگى است ".

سبحان الله، آيا او از خدا و رسولش درباره اين گفتار هيچ كسى پيش از او نه عالم و نه جاهل و نه اهل حديث و نه ديگرى نگفته است شرم نمى كند؟ و تا آنجا كه ما مى دانيم هيچ كس موسى بن هلال و نه ديگر راويان اين حديث را متهم به وضع و تهمت ديگر نكرده است، پس چگونه مسلمانى به خودش اجازه مى دهد كه تمام اين احاديث را كه حديث مورد بحث هم يكى از آنها است ساختگى بداند؟.

در صورتى كه ساختگى بودن اين حديث را هيچ عالمى براى او نقل نكرده و هيچ عاملى كه ايجاب ساختگى بودن اين حديث را بنمايد، در آن آشكار نيست و هيچ عاملى گاه حكم متن اين حديث مخالف شريعت نيست. پس از كجا او حكم به ساختگى بودن اين حديث كرده، اگر چه ضعيف باشد در صورتى كه آن حسن و صحيح است.

28- شيخ شعيب عبد الله بن سعد مصرى، مكى مشهور به " حريفيش " متوفى در سال 801 ه در " الروض الفائق " جلد 2 صفحه137.

29- سيد نور الدين على بن عبد الله شافعى قاهرى سمهودى، متوفى در سال 911 ه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 394.

31- حافظ جلال الدين عبد الرحمن السيوطى، متوفى در سال 911 ه در " الجامع الكبير " چنانكه در " ترتيبش " جلد 8 صفحه 99 آمده است 31. - حافظ ابو العباس شهاب الدين قسطلانى، متوفى در سال 923 ه در " المواهب اللدنيه " از طريق دار قطنى آن را نقل كرده و گفته است: عبد الحق در احكام الوسطى و الصغرى آن را روايت كرده و درباره آن سكوت نموده و سكوتش از حديث در آن كتاب، دليل بر صحت آن است.

32- حافظ ابن البديع ابو محمد شيبانى متوفى در سال 944 در كتاب " تمييز الطيب من الخبيث " صفحه 162.

33- شيخ شمس الدين محمد خطيب شربينى متوفى در سال 977 در " المغنى " جلد 1 صفحه 494 نقل از صحيح ابن خزيمه

34- زين الدين عبد الروف مناوى متوفى در سال 1031 در " كنوز الحقائق " صفحه 141 و شرح الجامه الصغير تاليف سيوطى جلد 6 صفحه 140.

35- شيخ عبد الرحمن شيخ زاده، متوفى در سال 1078 ه در " مجمع الانهر " جلد 1 صفحه 157.

36- ابو عبد الله محمد بن عبد الباقى زرقانى مصرى مالكى، متوفى در سال 1122 ه در شرح المواهب جلد 8 صفحه 298 نقل از ابى الشيخ و ابن ابى الدنيا.

37- شيخ اسماعيل بن محمد جراحى عجلونى، متوفى در سال 1162 ه در " كشف الخفاء " جلد 2 صفحه 250 نقل از ابى الشيخ و ابن ابى الدنيا و ابن خزيمه.

38- شيخ محمد بن على شوكانى، متوفى در سال 1250ه در " نيل الاوطار " جلد 4 صفحه 325 نقل از بسيارى از ائمه حديث.

39- شيخ محمد بن سيد درويش الحوت البيروتى، در سال 1276 ه در " حسن الاثر " صفحه 246.

40- سيد محمد بن عبد الله دمياطى شافعى، متوفى در سال 1307 ه در " مصباح الظلام " جلد 2 صفحه 144.

41- عده اى از فقهاء مذاهب چهارگانه مصر امروز در " الفقه على المذاهب الاربعه " جلد 1 صفحه 590.

2 -ز عبد الله بن عمر، به طور مرفوع از رسول خدا، نقل شده: " كسى كه به زيارتم بيايد و انگيزه اى جز زيارتم نداشته باشد به عهده من است كه از او در روز قيامت شفاعت كنم " و در روايتى " وارد نكند او را مگر زيارتم " و در جاى ديگر نكشاند او را حاجتى مگر زيارتم " و در روايت ديگر " تمايلى جز زيارتم نداشته باشد، به عهده خدا است " و در روايت غزالى آمده است ".

هدفى جز زيارتم نداشته باشد ". اين روايت را با اختلاف تعبييراتش، جمعى از حافظان حديث كه نمى شود آنها و عددشان را ناديده گرفت، نقل كرده اند و از آن جمله است:

1- حافظ ابو على سعيد بن عثمان بن السكن بغدادى، متوفى در مصر سال 353 ه در كتابش " السنن الصحاح ". او در آخر كتاب حج، بابى تحت عنوان " باب ثواب كسى كه قبر پيامبر را زيارت كند " قرار داده و در اين باب، روايتى جز اين حديث را نياورده است.

سبكى در " شفاء السقام " صفحه 16 گفته است: " ذكر اين حديث از ناحيه او، دليل بر اين است كه اين حديث طبق شرطى كه او در مقدمه كتابش كرده بطور انفاق صحيح است و اين ابن السكن، امام حافظ مورد اعتماد و كثير الحديث و زياد سفر كرده است... "

او در مقدمه كتابش گفته است: " اما بعد، از من خواستى رواياتى كه ائمه حديث نقل كرده و كسى آنها را مورد طعن قرار نداده و آن احاديث به نظر صحيح هستند، برايت جمع كنم، از اين رو درباره درخواستت انديشه كردم، و گروهى از ائمه حديث را يافتم كه زحمت ها در اين مورد كشيده اند و من تمام فرورده هايشان را اخذ كرده و بيش از آنچه كه نقل كرده اند، از آنها حفظ نموده و به آنها اقتداء كرده و درخواستت را اجابت نمودم و آن را به ابواب مختلفه كه مسلمين به آنها احتياج دارند، تبويب كرده ام.

نخستين كسى كه در صدد جمع آورى احاديث صحيح بر آمده " بخارى " و بعد از او مسلم و ابو داود و نسائى است. آنچه را كه آنها نقل كرده بودند مورد بررسى قرار داده ديدم كه آنان در اين كار واقعا كوشش كرده اند.

بنابر اين آنچه در اين كتاب به طور اجمال آورده ام، احاديث صحيح مورد اتفاق است و آنچه را كه بعد از اين ذكر كرده ام از احاديثى است كه بعضى ديگر از ائمه حديث كه نامشان را بردم اند آورده ام. پس دليل شان را در قبول آنچه كه آورده اند نقل كرده و آن را به آنها نسبت دادم، نه ديگران، و آنچه را كه بعضى از اهل حديث به تنهائى نقل كرده اند ذكر كردم، دليل آن را نيز بيان نمودم و در هر صورت توفيق از ناحيه خدا است ".

2- حافظ ابو القاسم طبرانى، متوفى در سال 360 ه آن را در معجم كبيرش آورده.

3- حافظ ابو بكر محمد بن ابراهيم مقرى اصفهانى، متوقى در سال 381 ه در معجمش آورده.

4- حافظ ابو الحسن دارقطنى، متوفى در سال 385 ه در اماليش آورده.

5- حافظ ابو نعيم اصفهانى، متوفى در سال 402.

6- قاضى ابو الحسن على بن الحسن الخلعى شافعى، متوفى در سال 492 ه صاحب " الفوائد ".

7- حجه الاسلام ابو حامد غزالى شافعى، متوفى در سال 505 ه در " احياء - العلوم " جلد 1 صفحه 246.

8- حافظ ابن عساكر، متوفى در سال 571 ه صاحب " تاريخ الشام ".

9- حافظ ابو الحجاج يوسف بن خليل دمشقى، متوفى 648 ه.

10- حافظ يحيى بن على قرشى اموى مالكى، متوفى در سال 662 ه.

11- حافظ ابو على الحسن ابن احمد بن الحسن الحداد، در كتابش.

12- تقى الدين شافعى، متوفى در سال 756 ه به طور مفصل درباره طرق اين حديث بحق كرده، و آن را از راه هاى متعدد صحيح در كتاب " شفاء السقام "

صفحه 16 - 13 آورده است.

13- سيد نور الدين على بن عبد الله شافعى قاهرى سمهودى، متوفى، در سال 911 ه در " وفاء الوفاء جلد 2 صفحه 396 از طرق مختلف و از آن جمله طرق حافظ ابن السكن آن را استخراج كرده و گفته است: به مقتضاى آنچه كه در مقدمه كتاب شرط كرده است، اين حديث به اتفاق همه، از احاديث صحيحه است.

آنگاه گفته است: به خاطر همين است كه گروهى و از آن جمله، حافظ زين الدين عراقى، آن را از او نقل كرده و صحيحش دانسته اند.

14- ابو العباس شهاب الدين قسطلانى متوفى در سال 923 ه در " المواهب اللدنيه " آن را آورده و گفته است: ابن السكن آن را صحيح دانسته است.

15- شيخ محمد خطيب شربينى، متوفى در سال 977 ه در مغنى المحتاج " شرح المنهاج جلد 1 صفحه 494 آن را آورده و گفته است ابن السكن در سننش كه رواياتش صحيحه هستند آن را آورده است.

16- شيخ عبد الرحمن شيخ زاده، متوفى در سال 1078 ه در " مجمع الانهر " جلد 1 صفحه 157 3.

3-ز عبد الله بن عمر، به طور مرفوع روايت شده: " هر كس حج كند و قبرم را بعد وفاتم زيارت كند همانند كسى است كه در حال حياتم زيارتم كند. و در بسيارى از طرقش جمله " و مصاحبم باشد " اضافه دارد.

اين حديث را بسيارى از حافظان حديث آورده اند و از آن جمله است:

1- حافظ عبد الرزاق ابو بكر صنعانى، متوفى در سال 211 ه.

2- حافظ ابو العباس حسن بن سفيان الشيبانى، متوفى در سال 303 ه.

3- حافظ ابو يعلى احمد بن على موصلى، متوفى در سال 307 ه در مسندش.

4- حافظ ابو القاسم عبد الله بن محمد بغوى، متوفى در سال 317.

5- حافظ ابو القاسم طبرانى، متوفى در سال 360 ه.

6- حافظ ابو احمد ابن عدى، متوفى در سال 365 ه در " الكامل ".

7- حافظ ابو بكر محمد بن ابراهيم مقرى، متوفى در سال 381 ه

8- حافظ ابو الحسن دارقطنى، متوفى در سال 385 ه در سننش و غير آن.

9- حافظ ابو بكر بيهقى، متوفى در سال 458 ه در سننش جلد 5 صفحه 246

10- حافظ ابن عساكر دمشقى، متوفى در سال 571 ه در تاريخش.

11- حافظ ابن جوزى متوفى در سال 597 در " مثير الغرام الساكن الى اشرف الاماكن ".

12- حافظ ابو عبد الله ابن نجار بغدادى، متوفى در سال 643 ه در كتابش " الدره الثمينه فى اخبار المدينه ".

13- حافظ ابو الحجاج يوسف بن خليل دمشقى، متوفى 648 ه.

14- حافظ ابو محمد عبد المومن دمياطى، متوفى در سال 705 ه.

15- ابو الفتح احمد بن محمد بن احمد الحداد، در كتابش.

16- حافظ ابو الحسين مصرى.

17- ولى الدين خطيب تبريزى، در " مشكاه المصابيح " كه در سال 737 ه تاليف شده در باب حرم مدينه در فصل سوم.

18- تقى الدين سبكى، متوفى در سال 756 ه درباره طرق اين حديث در صفحه 21 - 16 كتاب " شفاء السقام " به طور تفصيل بحث كرده و آن را از بسيارى از اين حافظان ياد شده و ديگران روايت كرده است.

19- شيخ شعيب عبد الله مصرى حريفيش، متوفى در سال 801 ه در " الروض الفائق " جلد 2 صفحه 137.

20- سيد نور الدين سمهودى، متوفى در سال 911 ه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 397 به طور تفصيل درباره طرق آن بحث كرده است.

21- حافظ جلال الدين سيوطى، متوفى در سال 911 ه در " الجامع الكبير " چنانكه در ترتيبش جلد 8 صفحه 99 آمده است.

22- قاضى القضاه شهاب الدين خفاجى حنفى، متوفى در سال 1069 ه در " شرح - الشفاء تاليف قاضى عياض جلد 3 صفحه 567.

23- شيخ عبد الرحمن شيخ زاده، متوفى در سال 1078 ه در " مجمع الانهر " جلد 1 صفحه 157.

24- شيخ محمد شوكانى، متوفى در سال 1250 ه در " نيل الاوطار " جلد 4 صفحه 25 و 325 -.

25- سيد محمد بن عبد الله دمياطى شافعى، متوفى در سال 1307 ه در " مصباح الظلام " جلد 2 صفحه144.

4 - عبد الله بن عمر به طور مرفوع نقل شده كه: " هر كس حج كند و مرا زيارت نكند به من جفا كرده است ". گروه زيادى اين حديث را نقل كرده و از آن جمله است:

1- حافظ ابو حاتم محمد بن حبان تميمى بستى، متوفى در سال 354 ه در " الصعفاء ".

2- حافظ اين عدى، متوفى در سال 365 ه در " الكامل ".

3- حافظ دارقطنى، متوفى در سال 385 ه در كتابش احاديثى را كه مالك در موطا نياورده است، نقل نموده است.

4- تقى الدين سبكى، متوفى در سال 765 ه از طرق گوناگون در " شفاء السقام " صفحه 22، اين حديث را آورده و حكم اين جوزى را در مورد ساختگى بودن حديث رد كرده است.

5- سيد نور الدين سمهودى، متوفى در سال 911 ه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه398.

6- ابو العباس شهاب الدين قسطلانى، متوفى در سال 923 ه در " المواهب اللدنيه " از ابن عدى و ابن حبان و دارقطنى اين حديث را نقل كرده است.

7- شيخ اسماعيل جراحى عجلونى، متوفى در سال 1162 ه در " كشف الخفاء " جلد 2 صفحه 278 از ابن عدى و ابن حبان و دارقطنى اين حديث را نقل كرده است.

8- سيد مرتضى زبيدى حنفى، متوفى در سال 12.5 ه در " تاج العروس " جلد 10 صفحه 74.

9- شيخ محمد شوكانى، متوفى در سال 1250 ه در " نيل الاوطار " جلد 4 صفحه 325.

5 - از عمر بطور مرفوع آمده است " كسى كه قبرم را زيارت كند "يا مرا زيارت كند" من شفيع او خواهم بود " يا گواه او خواهم بود" و هر كس در يكى از دو حرم بميرد، خداوند او را در روز قيامت زمره كسانى كه در امنيت هستند محشور خواهند فرمود.

اين حديث را گروهى از حفاظ نقل كرده اند و از آن جمله است:

1- حافظ ابو داود طيالسى، متوفى در سال 204 ه در مسندش جلد 1 صفحه12.

2- حافظ ابو نعيم اصفهانى، متوفى در سال 430 ه.

3- حافظ بيهقى، متوفى در سال 458 ه در " السنن الكبرى " جلد 5 صفحه 245.

4- حافظ ابن عساكر دمشقى، متوفى در سال 571 ه در " تاريخ الشام ".

5- حافظ ابو الحجاج يوسف بن خليل دمشقى، متوفى در سال 648 ه.

6- تقى الدين سبكى، متوفى در سال 756 ه در " شفاء السقام " صفحه 22.

7- نور الدين سمهودى، متوفى در سال 911 ه در " وفاء الوفاء جلد 2 صفحه 399.

8- ابو العباش قسطلانى، متوفى در سال 923 ه در " المواهب اللدنيه ".

9- حافظ ابن الدبيع متوفى در سال 944 در تمييز الطيب صفحه 10 و 162.

10- زين الدين عبد الرووف مناوى، متوفى در سال 1031 ه در " كنوز الحقائق " صفحه 141.

11- شيخ اسماعيل عجلونى، متوفى 1162 ه در " كشف الخفاء " جلد 2 صفحه 278.

6 - از حاطب بن ابى بلتعه بطور مرفوع آمده است: " كسى كه بعد از مرگم زيارتم كند همانند اين است كه در زمان حياتم زيارتم كرده است، و كسى كه در يكى از دو حرم بميرد، خداوند او را در زمره كسانى كه در امنيت هستند محشور مى كند ".

اين روايت را نيز گروه زير نقل كرده اند:

1- حافظ ابو الحسن دارقطنى، متوفى در سال 385 ه در " السنن ".

2- حافظ ابو بكر البيهقى، متوفى در سال 458 ه.

3- حافظ ابن عساكر دمشقى، متوفى در سال 571 ه.

4- حافظ ابو الحجاج يوسف بن خليل دمشقى، متوفى در سال 648 ه.

5- حافظ ابو محمد عبد المومن دمياطى، متوفى در سال 705 ه.

6- ابو عبد الله عبد رى مالكى ابن الحاج، متوفى در سال 737 ه در " المدخل ".

7- تقى الدين سبكى، متوفى در سال 756 هر در " شفاء السقام " صفحه 25.

8- شيخ شعيب حريفيش، متوفى در سال 801 ه در " الروض الفائق " جلد 2 صفحه 137

9- نور الدين سمهودى، متوفى در سال 911 ه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 399.

10- ابو العباس قسطلانى، متوفى در سال 923 ه در " المواهب اللدنيه " از بيهقى.

11- جراحى عجلونى، متوفى در سال 1162 ه در " كشف الخفاء " جلد 2 صفحه 551 از ابن عساكر و ذهبى نقل كرده است. و از ذهبى نقل كرده كه گفته است: اين حديث از بهترين احاديث باب از لحاظ سند است.

12- شيخ محمد شوكانى، متوفى در سال 1250 ه در " نيل الاوطار " جلد 4 صفحه 13 و 325.

13- شيخ محمد بن درويش الحوت البيروتى، متوفى در سال 1276 ه در " حسن الاثر " صفحه 325.

7 - از عبد الله بن عمر به طور رفع آمده است: " كسى كه حجه الاسلام كند و قبرم را زيارت نمايد، و جنگى كرده و درود بر من در بيت المقدس بفرستد، خدا از او درباره چيزهائى كه بر او فرض كرده است پرسش نخواهد كرد ".

حافظ محمد بن الحسين بن احمد ابو الفتح ازدى، متوفى در سال 374 ه در فوائدش اين روايت را آورده است. و حافظ سلفى ابو طاهر اصفهانى، متوفى در سال 576 ه با اسنادش اين روايت را از او نقل كرده است. و به همين طريق، تقى الدين سبكى متوفى در سال 756 ه در شفاء السقام صفحه 25 آورده است. و سيد سمهودى، متوفى در سال 911 ه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 400، و شيخ محمد بن على شوكانى متوفى در سال 1250 ه در " نيل الاوطار " جلد 4 صفحه 326 نيز اين روايت را ذكر كرده اند.

8-از ابو هريره، به طور مرفوع آمده است: " هر كس بعد از مرگم زيارتم كند، همانند اين است در زمان حياتم زيارتم كرده باشد، و هر كس مرا زيارت كند من گواه و شفيعش در روز قيامت خواهم بود ".

اين روايت را، افراد زير نقل كرده اند:

1- حافظ ابو بكر بن موسى بن مروديه، متوفى در سال 416 ه.

2- حافظ ابو سعد بن محمد بن احمد بن حسن اصفهانى، متوفى در سال 540 ه.

3- ابو الفتوح سعيد بن محمد يعقوبى، در فوائدش در سال 552 ه.

4- حافظ ابو سعد عبد الكريم سمعانى، شافعى، متوفى در سال 562 ه.

5- ابن الانماطى، اسماعيل بن عبد الله انصارى مالكى متوفى 619 ه.

6- تقى الدين سبكى، متوفى در سال 756 ه در " شفاء السقام " صفحه 26.

7- سيد نور الدين سمهودى، متوفى در سال 911 ه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 400.

9 از انس بن مالك به طور مرفوع آمده است: " كسى كه مرا در مدينه بعنوان يك عمل نيك و قربه الى الله زيارت كند من شفيع او خواهم بود. و در روايت ديگرى از او نيز چنين آمده است: " كسى كه در يكى از دو حرم بميرد در روز قيامت در زمره افراديكه در امنيت هستند محشور خواهد بود و كسى كه بقصد قربت مرا در مدينه زيارت كند در قيامت در جوارم خواهد بود.و در عبارت ديگر از او چنين آمده است:" من گواه و شفيعش در قيامت خواهم بود ".

اين روايت را جمع زيادى از حفاظ نقل كرده اند و از آن جمله است:

1- ابن ابى فديك، محمد بن اسماعيل، متوفى در سال 200 ه.

2- ابن ابى الدنيا ابو بكر قرشى، متوفى در سال 281 ه.

3- حافظ ابو عبد الله حاكم نيشابورى، متوفى در سال 405 ه.

4- حافظ ابو بكر بيهقى، متوفى در سال 458 ه در " شعب الايمان ".

5- قاضى عياض مالكى، متوفى در سال 544 ه در " الشفاء ".

6- حافظ على بن حسن، شهير به ابن عساكر، متوفى در سال 571 ه.

7- حافظ ابن جوزى، متوفى در سال 597 ه در " مثير الغرام الساكن ".

8- حافظ عبد المومن دمياطى، متوفى در سال 705.

9- ابو عبد الله العبدرى مالكى ابن الحجاج، متوفى در سال 737 ه در " المدخل " جلد 1 صفحه 261.

10- شمس الدين ابو عبد الله دمشقى، حنبلى، معروف به ابن القيم جوزيه

متوفى در سال 751 ه در " زاد المعاد " جلد 2 صفحه47.

11- تقى الدين سبكى، متوفى در سال 756 ه در " شفاء السقام " صفحه 27.

12- سيد نور الدين سمهودى، متوفى در سال 911 ه در "وفاء الوفاء" جلد 2 صفحه 400.

13- ابو العباس شهاب الدين قسطلانى، متوفى در سال 923 ه در " المواهب اللدنيه ".

14- جلال الدين سيوطى، متوفى در سال 911 ه در " الجامع الكبير " چنانكه در ترتيبش جلد 8 صفحه 99 آمده است.

15- شيخ عبد الرحمن شيخ زاده، متوفى در سال 1078 ه در " مجمع الانهر " جلد 1 صفحه 157 با اين عبارت آورده است: " هر كس با قصد در مدينه زيارتم كند در قيامت در جوارم خواهد بود ".

16- شيخ محمد شوكابى متوفى در سال 1250 ه در " نيل الاوطار " جلد 4 صفحه326.

17- ابو عبد الله زرقانى مالكى، متوفى در سال 1122 " در شرح المواهب " جلد 8 صفحه 299.

18- جراحى عجلونى، متوفى در سال 1162 در " كشف الخفاء " جلد 2 صفحه 251.

19- سيد احمد هاشمى، در مختار الاحاديث النبويه صفحه 169.

20- سيد محمد بن عبد الله طمياطى شافعى، متوفى در سال 1307 ه در " مصباح الظلام " جلد 2 صفحه 144.

21- شيخ منصور على ناصف در " التاج " جلد 2 صفحه 216 .

10 از انس بن مالك به طور مرفوع آمده است: " هر كس مرا مرده زيارت كند، مثل اين است كه در زمان حياتم زيارت كرده باشد و هر كس قبرم را زيارت كند شفاعتم در قيامت برايش واجب خواهد بود، هيچ فردى از افراد امتم كه داراى گشايشى باشد و زيارتم نكند، عذرى برايش نخواهد بود.

اين روايت را گروه زير نقل كرده اند:

1- حافظ ابو عبد الله محمد بن محمود ابن نجار، متوفى در سال 643 ه در كتابش " الدره الثمينه فى الفضائل المدينه ".

2- تقى الدين السبكى، متوفى در سال 756 ه در " شفاء السقام " صفحه 28.

3- حافظ زين الدين عراقى، متوفى در سال 806 ه به اين حديث چنانكه در " المواهب " آمده اشاره كرده است.

4- سيد نور الدين سمهودى، متوفى در سال 911 ه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 400.

5- ابو العباس شهاب الدين قسطلانى، متوفى در سال 923 ه در " المواهب اللدنيه ".

6- عجلونى، در سال 1162 ه در " كشف الخفاء " جلد 3 صفحه278.

11 از ابن عباس به طور رفع آمده است: " كسى كه بعد از مرگم زيارتم كند همانند آن است كه در زمان حياتم زيارتم كند و كسى كه به خاطر زيارتم بيش قبرم بيايد، من هم در قيامت گواه و يا شفيقش خواهم بود ".

حافظ ابو جعفر عقيلى، متوفى در سال 322 ه در كتاب " الضعفاء " در شرح حال فضاله بن سعيد مازنى آورده است، و حافظ ابن عساكر، متوفى در سال 571 ه در " شفاء السقام " صفحه 21 آورده و در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 401 و " نيل الاوطار " شوكانى جلد 4 صفحه 326 - 325 نيز آمده است.

12 از على امير المومنين عليه السلام به طور مرفوع و غير مرفوع آمده است: " هر كس قبرم را بعد از مركم زيارت كند، گويا كه در حياتم زيارتم كرده، و هر كسى قبرم را زيارت نكند به من جفا كرده است ".

و اين روايت را گروه زير نقل كرده اند:

1- ابو الحسين يحيى ابن الحسن بن جعفر حسنى، در كتابش " اخبار المدينه ".

2- ابو سعيد عبد الملك بن محمد نيشابورى خركوشى، متوفى در سال 406 ه در " شرف المصطفى ".

3- حافظ ابن عساكر، متوفى در سال 571 ه.

4- حافظ ابو عبد الله ابن نجار، متوفى در سال 643 ه در كتاب " الدره الثمينه ".

5- حافظ عبد المومن دمياطى، متوفى در سال 705 ه.

6 - تقى الدين سبكى، متوفى در سال 756 ه در " شفاء السقام " صفحه 29.

7- شيخ شعيب حريفش، متوفى در سال 801 ه در " الروض الفائق " جلد 2 صفحه137.

8- سيد نور الدين سمهودى، متوفى در سال 911 ه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 401.

9- زين الدين عبد الرووف مناوى، متوفى در سال 1031 ه در " كنوز الحقائق " صفحه 141.

13 از بكر بن عبد الله به طور مرفوع آمده است: " كسى كه به مدينه براى زيارتم بيايد روز قيامت شفاعتم برايش واجب خواهد بود، و كسى كه در يكى از دو حرم بميرد، در امن برانگيخته خواهد شد ".

ابو الحسين يحيى بن حسن حسينى، در كتابش " اخبار المدينه " اين روايت را آورده، چنانكه در " شفاء السقام " سبكى صفحه 30 و " وفاء الوفاء " سمهودى جلد 2 صفحه 402 نيز آمده است.

14 از عبد الله بن عمر به طور مرفوع آمده است: " هر كس بعد از مرگم زيارتم كند مثل اين است كه در حياتم زيارتم كرده است ".

اين روايت را نيز افراد زير آورده اند:

1- حافظ سعيد بن منصور نسائى ابو عثمان خراسانى، متوفى در سال 227 ه.

2- حافظ ابو القاسم طبرانى، متوفى در سال 260 ه.

3- حافظ ابو احمد ابن عدى، متوفى در سال 365 ه.

4- حافظ ابو الشيخ انصارى، متوفى در سال 369 ه.

5- حافظ ابو الحسن دارقطنى، متوفى در سال 385 ه.

6- حافظ ابو بكر بيهقى، متوفى در سال 458 ه.

7- قاضى عياض مالكى، متوفى در سال 544 ه.

8- قاضى القضاه خفاجى حنفى، متوفى در سال 1069 ه در " شرح الشفاء " جلد 3 صفحه 565 آن را از بيهقى و دارقطنى و طبرانى و ابن منصور نقل كرده است.

9- زين الدين عبد الروف مناوى، متوفى در سال 1031 ه در " كنوز الحقايق " 141 بالفظ: " كسى كه قبرم را بعد از مرگم زيارت كند " آورده است.

10- عجلونى، متوفى در سال 1162 ه در " كشف الخفاء " جلد 2 صفحه 251 از ابى الشيخ و طبرانى و ابن عدى و بيهقى نقل كرده است.

15

از ابن عباس به طور مرفوع آمده است: " كسى كه قصد مكه آنگاه مرا در مسجدم قصد كند برايش دو حج مقبول نوشته مى شود "

فردوس، در مسندش، اين حديث را آورده، چنانكه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 401 و نيل الاوطار " جلد 4 صفحه 326 نيز آمده است.

16

از مردى از آل خطاب به طور مرفوع آمده است:" كسى كه از روى قصد مرا زيارت كند روز قيامت در جوارم بود و كسى كه در يكى از دو حرم بميرد خداوند او را در زمره افرادى كه در امنيت هستند محشور خواهد كرد "

و " شحامى " اضافه كرده: " كسى كه ساكن مدينه شود و با بلايش بسازد روز قيامت گواه و شفيعش خواهم بود ".

راويان زير اين حديث را نقل كرده اند: 1- حافظ ابو جعفر عقيلى، متوفى در سال 322 ه.

2- حافظ ابو الحسن دارقطنى، متوفى در سال 385 ه.

3- حافظ ابو عبد الله الحاكم، متوفى در سال 405 ه.

4- حافظ ابو بكر بيهقى، متوفى در سال 458 ه در " شعب الايمان ".

5- حافظ ابن عساكر دمشقى، متوفى در سال 571 ه.

6- حافظ ابو محمد عبد المومن دمياطى در سال 705 ه اين حديث را از حافظان فوق نقل كرده است.

7- ولى الدين خطيب عمرى تبريزى در " مشكاه المصابيح " كه در سال 737 ه تاليف شده است در باب حرم مدينه در فصل سوم آورده است.

8- تقى الدين سبكى، متوفى در سال 756 ه در " شفاء السقام " صفحه 24. گفته است: اين روايت، مرسل و خوب است و از او روايت كرده:

9- سيد نور الدين سمهودى، " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 39.

17

از عبد الله بن عمر به طور مرفوع آمده است و " هر كس مرا در مدينه زيارت كند گواه و شفيعش خواهم بود ".

حافظ دارقطنى، با اسنادش آن را در " السنن " آورده چنانكه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 398 نيز آمده است.

18

از رسول خدا روايت شده كه فرموده است: " كسى كه گشايشى در كارش باشد و مسافرتى به سوى من نكند به من جفا كرده است ".

اين حديث را ابن فرحون، در مناسكش و غزالى، در " الاحياء " جلد 1 صفحه 246 و قسطلانى در " المواهب اللدنيه " و عجلونى در " كشف الخفاء " جلد 2 صفحه 278 آورده اند. 19

پيامبر اكرم فرموده است: " كسى كه بعد از وفاتم زيارتم كند، و درود بر من بفرستد، ده بار به او پاسخ مى دهم و ده فرشته او را زيارت مى كنند و همه بر او درود مى فرستند و كسى در خانه اش بر من سلام بفرستد خداوند روحم را بر من رد مى كند تا بر او سلام بفرستم ".

شيخ شعيب حريفيش، متوفى در سال 801 ه در " الروض الفائق " جلد 2 صفحه 137 اين حديث را نقل كرده است.

20

از ابى عبد الله محمد بن علاء - خداى رحمتش كند - گفته است: " وارد مدينه شدم در حالى كه سخت گرسنه بودم، قبر پيغمبر اكرم را زيارت كرده بر او و بر شيخين سلام گفتم، آنگاه عرض كردم: اى رسول خدا خدمتت آمدم در حالى كه شدت فقر و گرسنگيم را جز خدا نمى داند و امشب را مهمان تو هستم، آنگاه خواب بر من غلبه كرد در عالم رويا رسول خدا را ديدم كه به من گرده نانى لطف كرد، نصفش را خوردم وقتى كه بيدار شدم نصف ديگر آن در دستم بود، با اين مطلب صدق گفتار پيامبر اكرم: " هر كس مرا در خواب ببيند واقعا مرا ديده، زيرا شيطان به شكل من در نمى آيد " برايم روشن گرديد. آنگاه صدائى شنيدم كه مى گفت: " اى عبد الله كسى قبرم را زيارت نمى كند مگر آنكه گناهش بخشوده و شفاعتم فرداى قيامت نصيبش خواهد گرديد ".

شيخ شعيب حريفيش در " الروض الفائق " جلد 2 صفحه 138 همين مطلب را آورده، آنگاه در بيان معنى آن چنين گفته است: " كسى كه قبر محمد "ص" را زيارت كند فردا از شفاعتش برخوردار خواهد شد، بخدا قسم، ياد و حديثش را مكرر كن، درود دائمى و آشكارت را بر او بفرست تا هدايت يابى، او پيامبر بر گزيده صاحب جود و بخشش است، او ميان امت او عذاب و هول فرادى قيامت شفاعت مى كند، حوض كوثر كه داراى آب گوار است در قيامت مخصوص به اوست، و درود خداى ما همواره بر او باد ".

21

از رسول خدا نقل شده كه فرموده است: " از امتم كسى كه داراى گشايشى باشد و زيارتم نكند عذرى برايش نخواهد بود ".

شيخ عبد الرحمن زاده در " مجمع الانهر " در شرح " ملتقى الابحر " جلد 1 صفحه 157 اين حديث را آورده و آن را از ادله باب شمرده بدون آنكه كوچكترين ايرادى بر آن بگيرد.

22

امير المومنين على عليه السلام فرموده است: من زار قبر رسول الله كان فى جواره: " كسى كه قبر رسول خدا را زيارت كند، در جوارش خواهد بود ".

ابن عساكر آن را نقل كرده چنانكه در " نيل الاوطار " شوكانى جلد 4 صفحه 326 آمده است.

فلعلك باخع نفسك على آثارهم ان لم يومنوا بهذا الحديث اسفا فباى حديث بعده يومنون: "

اگر آنان به اين حديث ايمان نياورند گويا كه مى خواهى از شدت ناراحتى اعمالشان، قالب تهى كنى - آنان بعد از آن به چه حديثى ايمان خواهند آورد؟ "

سوره كهف آيه 5 - اعراف 158

 

next page

fehrest page

back page

 

 
 

 

 
 
 
https://old.aviny.com/Library/ahlebeyt/2-emam-ali/alghadir/jeld-9/alghadir-9-11.aspx?&mode=print
Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved