next page

fehrest page

back page

آزار مخالفان‌

كم‌ كم‌ صفها از هم‌ جدا شد . كسانى‌ كه‌ مسلمان‌ شده‌ بودند سعى‌ مى‌كردند بت‌پرستان‌ را به‌ خداى‌ يگانه‌ دعوت‌ كنند . بت‌ پرستان‌ نيز كه‌ منافع‌ و رياست‌ خود را بر عده‌اى‌ نادانتر از خود در خطر مى‌ديدند مى‌كوشيدند مسلمانان‌ را آزار دهند و آنها را از كيش‌ تازه‌ برگردانند .

مسلمانان‌ و بيش‌ از همه‌ ، شخص‌ پيامبر عاليقدر از بت‌ پرستان‌ آزار مى‌ديدند . يكبار هنگامى‌ كه‌ پيامبر ( ص‌ ) در كعبه‌ مشغول‌ نماز خواندن‌ بود و سرش‌ را پايين‌ انداخته‌ بود ، ابو جهل‌ - از دشمنان‌ سرسخت‌ اسلام‌ - شكمبه‌ شترى‌ كه‌ قربانى‌ كرده‌ بودند روى‌ گردن‌ مبارك‌ پيغمبر ( ص‌ ) ريخت‌ . چون‌ پيامبر ، صبح‌ زود ، براى‌ نماز از منزل‌ خارج‌ مى‌شد ، مردم‌ شاخه‌هاى‌ خار را در راهش‌ مى‌انداختند تا خارها در تاريكى‌ در پاهاى‌ مقدسش‌ فرو رود .

گاهى‌ مشركان‌ خاك‌ و سنگ‌ به‌ طرف‌ پيامبر پرتاب‌ مى‌كردند . يك‌ روز عده‌اى‌ از اعيان‌ قريش‌ بر او حمله‌ كردند و در اين‌ ميان‌ مردى‌ به‌ نام‌ " عقبه‌ بن‌ ابى‌ معيط " پارچه‌اى‌ را به‌ دور گردن‌ پيغمبر ( ص‌ ) انداخت‌ و به‌ سختى‌ آن‌ را كشيد به‌ طورى‌ كه‌ زندگى‌ پيامبر ( ص‌ ) در خطر افتاده‌ بود . بارها اين‌ آزارها تكرار شد . هر چه‌ اسلام‌ بيشتر در بين‌ مردم‌ گسترش‌ مى‌يافت‌ بت‌ پرستان‌ نيز بر آزارها و توطئه‌ چينى‌هاى‌ خود مى‌افزودند .

فرزندان‌ مسلمان‌ مورد آزار پدران‌ ، و برادران‌ مسلمان‌ از برادران‌ مشرك‌ خود آزار مى‌ديدند . جوانان‌ حقيقت‌ طلب‌ كه‌ به‌ اعتقادات‌ خرافى‌ و باطل‌ پدران‌ خود پشت‌ پا زده‌ بودند و به‌ اسلام‌ گرويده‌ بودند به‌ زندانها درافتادند و حتى‌ پدران‌ و مادران‌ به‌ آنها غذا نمى‌دادند . اما آن‌ مسلمانان‌ با ايمان‌ با چشمان‌ گود افتاده‌ و اشك‌ آلود و لبهاى‌ خشكيده‌ از گرسنگى‌ و تشنگى‌ ، خدا را همچنان‌ پرستش‌ مى‌كردند .

مشركان‌ زره‌ آهنين‌ در بر غلامان‌ مى‌كردند و آنها را در ميان‌ آفتاب‌ داغ‌ و روى‌ ريگهاى‌ تفتيده‌ مى‌انداختند تا اينكه‌ پوست‌ بدنشان‌ بسوزد . برخى‌ را با آهن‌ داغ‌ شده‌ مى‌سوزاندند و به‌ پاى‌ بعضى‌ طناب‌ مى‌بستند و آنها را روى‌ ريگهاى‌ سوزان‌ مى‌كشيدند .

بلال‌ غلامى‌ بود حبشى‌ ، اربابش‌ او را وسط روز ، در آفتاب‌ بسيار گرم‌ ، روى‌ زمين‌ مى‌انداخت‌ و سنگهاى‌ بزرگى‌ را روى‌ سينه‌اش‌ مى‌گذاشت‌ ولى‌ بلال‌ همه‌ اين‌ آزارها راتحمل‌ مى‌كرد و پى‌ در پى‌ ( احد احد ) مى‌گفت‌ و خداى‌ يگانه‌ را ياد مى‌كرد . ياسر پدر عمار را با طناب‌ به‌ دو شتر قوى‌ بستند و آن‌ دو شتر را در جهت‌ مخالف‌ يكديگر راندند تا ياسر دو تكه‌ شد . سميه‌ مادر عمار را هم‌ به‌ وضع‌ بسيار دردناكى‌ شهيد كردند . اما مسلمانان‌ پاك‌ اعتقاد - با اين‌ همه‌ شكنجه‌ها - عاشقانه‌ ، تا پاى‌ مرگ‌ پيش‌ رفتند و از ايمان‌ به‌ خداى‌ يگانه‌ دست‌ نكشيدند .

 
 
https://old.aviny.com/Library/ahlebeyt/1-mohammad/zendeginame/biog10.aspx?&mode=print
Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved

next page

fehrest page

back page