بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار اقشار
مردم،مسئولان کشوری، لشکری و سفیران کشورهای اسلام
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
اين عيد بزرگ و سرآمد همهى اعياد بشرى را به امت بزرگ اسلامى و به ملت
عزيز ايران و به شما حضار محترم اين مجلس و بخصوص به ميهمانان و دوستداران وحدت
اسلامى - كه در اين جلسه تشريف دارند - و به سفراى كشورهاى اسلامى تبريك عرض
مىكنيم.
امسال در كشور ما سال پيامبر اعظم شناخته شد، امروز هم روز بعثت آن بزرگوار
است. خود آن حضرت، بنابر حديث متواتر و معروف، فرمود: «بعثت لأتمّم مكارم
الاخلاق». بعثت با اين هدف در عالم پديد آمد كه مكرمتهاى اخلاقى و فضيلتهاى
روحى بشر عموميت پيدا كند و به كمال برسد.
تا كسى خود داراى برترين مكارم اخلاق نباشد، خداوند متعال اين مأموريت عظيم
و خطير را به او نخواهد داد؛ لذا در اوائل بعثت، خداوند متعال خطاب به پيغمبر
مىفرمايد: «انّك لعلى خلق عظيم». ساخته و پرداخته شدن پيغمبر، تا ظرفى بشود كه
خداى متعال آن ظرف را مناسب وحى خود بداند، مربوط به قبل از بعثت است؛ لذا وارد
شده است كه پيغمبر اكرم كه در جوانى به تجارت اشتغال داشتند و درآمدهاى هنگفتى
از طريق تجارت به دست آورده بودند، همه را در راه خدا صدقه دادند؛ بين مستمندان
تقسيم كردند. در اين دوران كه دوران اواخر تكامل پيغمبر و قبل از نزول وحى است
- دورانى كه هنوز ايشان پيغمبر هم نشده بود - پيغمبر از كوه حرا بالا مىرفت و
به آيات الهى نگاه مىكرد؛ به آسمان، به ستارگان، به زمين، به اين خلايقى كه در
روى زمين با احساسات مختلف و با روشهاى گوناگون زندگى مىكنند. او در همهى
اينها آيات الهى را مىديد و روزبهروز خضوع او در مقابل حق، خشوع دل او در
مقابل امر و نهى الهى و ارادهى الهى بيشتر مىشد و جوانههاى اخلاق نيك در او
روزبهروز بيشتر رشد مىكرد. در روايت است كه: «كان اعقل النّاس و اكرمهم»؛
پيامبر قبل از بعثت، با مشاهدهى آيات الهى، روزبهروز پُربارتر مىشد، تا به
چهل سالگى رسيد. «فلمّا استكمل اربعين سنة و نظراللَّه عزّوجلّ الى قلبه فوجده
افضل القلوب و اجلها و اطوعها و اخشعها و اخضعها»؛ دل او در چهل سالگى
نورانىترين دلها، خاشعترين دلها، پُرظرفيتترين دلها براى دريافت پيام الهى
بود. « اذن لابواب السّماء ففتحت و محمّد ينظر اليها». وقتى به اين مرحله از
معنويت و روحانيت و نورانيت و اوج كمال رسيد، آن وقت خداى متعال درهاى آسمان و
درهاى عوالم غيبى را به روى او باز كرد؛ چشم او را به عوالم معنوى و عوالم غيبى
گشود. «و اذن للملائكة فنزلوا و محمّد ينظر اليهم»؛ او فرشتگان را مىديد، با
او سخن مىگفتند؛ كلام آنها را مىشنيد، تا اينكه جبرئيل امين بر او نازل شد و
گفت: «اقرأ»؛ سرآغاز بعثت.
اين مخلوق بىنظير الهى، اين انسان كامل كه قبل از نزول وحى الهى به اين
مرحلهى از كمال رسيده است، از اولين لحظهى بعثت يك جهاد مركبِ همهى جانبهى
دشوار را آغاز كرد و بيستوسه سال در نهايت دشوارى اين جهاد را پيش برد. جهاد
او در درون خود، جهاد با مردمى كه از حقيقت هيچ ادراكى نداشتند و جهاد با آن
فضاى ظلمانى مطلق بود، كه اميرالمؤمنين در نهجالبلاغه مىفرمايد: «فى فتن
داستهم باخفافها و وطأتهم بأظلافها و قامت على سنابكها»؛ از همه طرف فتنهها
مردم را مىفشرد: دنياطلبى، شهوترانى، ظلم و تعدى، رذائل اخلاقى در اعماق وجود
انسانها، و دست تعدى قدرتمندانى كه بدون هيچ مانع و رادعى به سوى ضعفا دراز
بود. اين تعدى نه فقط در مكه و در جزيرةالعرب، بلكه در برترين تمدنهاى آن روز
عالم؛ يعنى در امپراتورى بزرگ روم و در شاهنشاهى ايران، وجود داشت. تاريخ را
نگاه كنيد؛ صفحهى ظلمانى تاريخ، سراسر زندگى بشر را فرا گرفته بود. مجاهدت با
اين قدرت عظيم و تلاش بىوقفه و غير قابل تصور از اولين ساعات بعثت و تحمل وحى
الهى براى پيغمبر آغاز شد و وحى الهى هم پيوسته مثل آب زلالى كه به سرزمين
مستعدى برسد، بر قلب مقدس آن بزرگوار نازل مىشد و او را نيرو مىبخشيد و او
همهى توان خود را به كار برد تا اينكه بتواند اين دنيا را در آستانهى يك
تحول عظيمى قرار بدهد؛ و موفق شد.
اولين سلولهاى پيكرهى امت اسلامى در همان روزهاى دشوار مكه با دست تواناى
پيغمبر بنا شد؛ ستونهاى مستحكمى كه بايد بناى امت اسلامى بر روى اين ستونها
استوار بشود؛ اولين مؤمنين، اولين ايمانآورندگان، اولين كسانى كه اين دانايى،
اين شجاعت، اين نورانيت را داشتند كه معناى پيام پيغمبر را درك كنند و دل به او
ببندند. «فمن يرد اللَّه ان يهديه يشرح صدره للاسلام». دلهاى آماده و درهاى
گشودهى دل به سمت اين معارف الهى و اين دستورات الهى، با دست تواناى پيغمبر
ساخته شد، اين ذهنها روشن شد، اين ارادهها روزبهروز مستحكمتر شد؛ و سختىهايى
در دوران مكه براى همان عدهى قليل مؤمنين - كه روزبهروز هم بيشتر مىشدند -
پيش آمد، كه براى من و شما قابل تصور نيست. در فضايى كه همهى ارزشها، ارزشهاى
جاهلى است، تعصبها، غيرتورزيهاى غلط، كينهورزيهاى عميق، قساوتها، شقاوتها،
ظلمها و شهوتها درآميخته با هم است و زندگى مردم را مىفشرد و در خود احاطه
كرده - و در بين اين سنگهاى خارا و غير قابل نفوذ - اين نهالهاى سرسبز بيرون
آمد. «و انّ الشّجرة البّريّة اصلب عوداً و اقوى وقوداً» كه اميرالمؤمنين
مىگويد، اين است. هيچ طوفانى نمىتوانست اين سبزهها، اين نهالها و اين
درختهايى را كه از لاى صخرهها روييد و ريشه دوانيد و رشد كرد، تكان بدهد.
سيزده سال گذشت و بعد بر اساس اين پايههاى مستحكم، بناى جامعهى اسلامى،
جامعهى مدنى و نبوى، بر روى اين پايهها گذاشته شد. ده سال هم امتسازى به طول
انجاميد. اين امتسازى فقط سياست نبود؛ يك بخشى از آن، سياست بود. بخش عمدهى
ديگرى آن، تربيت يكايك افراد بود: «هو الّذى بعث فى الاميّيّن رسولاً منهم
يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمه». «يزكّيهم»؛ يك يك
دلها در زير تربيت پيغمبر قرار مىگرفت. پيغمبر به يكايك ذهنها و خردها، دانش و
علم را تلقين مىكرد. «و يعلّمهم الكتاب و الحكمة». حكمت يك مرتبهى بالاتر
است. فقط اين نبود كه قوانين و مقررات و احكام را به آنها بياموزد، بلكه حكمت
به آنها مىآموخت. چشمهاى آنها را بر روى حقايق عالم باز مىكرد. ده سال هم
پيغمبر اينگونه و با اين روش حركت كرد. از طرفى سياست، ادارهى حكومت، دفاع از
كيان جامعهى اسلامى، گسترش دامنهى اسلام، باز كردنِ راه براى اينكه گروههاى
خارج از مدينه بتدريج و يك به يك وارد عرصهى نورانى اسلام و معارف اسلامى
شوند، از طرف ديگر هم تربيت يكايك افراد. برادران و خواهران عزيز! اين دو تا را
نمىشود از هم جدا كرد.
يك عدهاى اسلام را فقط مسألهى فردى دانستند و سياست را از اسلام گرفتند.
اين، چيزى است كه امروز در بسيارى از جوامع اسلامى و در معارف دنياى مهاجمِ
مستكبرِ مستعمرِ غربى، ترويج مىشود كه: اسلام از سياست جداست! سياست را از
اسلام گرفتند؛ در حالى كه نبى مكرم اسلام در آغاز هجرت، در اولى كه توانست خود
را از دشواريهاى مكه نجات دهد، اولين كارى كه كرد، سياست بود. بناى جامعه
اسلامى، تشكيل حكومت اسلامى، تشكيل نظام اسلامى، تشكيل قشون اسلامى، نامهى به
سياستمداران بزرگ عالم، ورود در عرصهى سياسى عظيم بشرى آن روز، سياست است.
چطور مىشود اسلام را از سياست جدا كرد؟! چطور مىشود سياست را با دست هدايتى
غير از دست هدايت اسلام، معنا و تفسير كرد و شكل داد؟! «الّذين جعلوا القرآن
عضين»؛ بعضى قرآن را تكه پاره مىكنند. «يؤمن ببعض و يكفر ببعض»؛ به عبادت قرآن
ايمان مىآورند؛ اما به سياست قرآن ايمان نمىآورند! «و لقد أرسلنا رسلنا
بالبيّنات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم النّاس بالقسط». قسط چيست؟ قسط
يعنى استقرار عدالت اجتماعى در جامعه. چه كسى مىتواند اين كار را انجام دهد؟
تشكيلِ يك جامعهى همراهِ با عدالت و قسط، يك كار سياسى است؛ كارِ مديران يك
كشور است. اين، هدف انبياست. نه فقط پيغمبر ما، بلكه عيسى و موسى و ابراهيم و
همهى پيغمبران الهى براى سياست و براى تشكيل نظام اسلامى آمدند. آن وقت يك
عدهاى از روى مقدسمآبى عبايشان را جمع كنند و بگويند: ما به سياست كارى
نداريم! مگر دين از سياست جداست؟! آن وقت تبليغات خباثتآميزِ غربى هم دائم
دامن بزنند به اين حرف، كه: دين را از سياست جدا كنيد؛ دين را از دولت جدا
كنيد. اگر ما مسلمانيم، دين و دولت به يكديگر آميخته است؛ نه مثل دو چيزى كه به
هم وصل شده باشند. دين و دولت يك چيز است.
در اسلام دين و دولت از يك منبع و يك منشأ سرچشمه مىگيرد و آن، وحى الهى
است. قرآن و اسلام، اين است. يك عده از اين طرف، سياست را از اسلام جدا
مىكنند، يك عده هم در طرف مقابل، اسلام را فقط سياست و سياستبازى و
سياسىكارى مىدانند. اخلاق و معنويت و محبت و فضيلت و كرامت را كه بزرگترين
هدف بعثت پيغمبر ماست، نديده مىگيرند. اين هم «الّذين جعلوا القرآن عضين» است؛
اين هم «نؤمن ببعض و نكفر ببعض» است. اسلام را در جملات براق و مشعشع سياسى
خلاصه كردن، از خشوع دلها غافل شدن، از ذكر، از صفا، از معنويت، از زانو زدن در
مقابل خداوند، از خدا خواستن، به خدا دل بستن، اشك ريختن در مقابل عظمت
پروردگار، رحمت الهى را طلب كردن، صبر و حلم و سخا و جود و گذشت و برادرى و رحم
را نديده گرفتن و صرفاً به سياست چسبيدن به اسم اسلام، هم همان انحراف را دارد؛
تفاوتى نمىكند.
«يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمه». هم تزكيه است، هم تعليم است. عرصهى
تربيت دين، هم دل من و شماست، هم مغز من و شما و هم دست و بازوى من و شما. «يا
ايّها النبىّ جاهد الكفّار و المنافقين و اغلظ عليهم»؛ در مقابل دشمن، در مقابل
مهاجم، در مقابل آن كسى كه مانع از گسترش انوار معنويت و وحى است، دست لازم
است. «و انزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للنّاس». با دست پولادين، با مشت
آهنين، با ارادهى شكستناپذير و خللناپذير بايد مواجه شد. اينها علاج دردهاى
امروز امت اسلامى است.
امروز امت اسلامى به حكومت اسلامى به معناى واقعى كلمه نيازمند است. حكومت
اسلامى يعنى آن حكومتى كه به دل انسانها و ملتها مىپردازد؛ به مغز آنها و دانش
آنها و پيشرفت علمى آنها مىپردازد؛ به دست و بازوى قدرتمند آنها مىپردازد؛ به
ادارهى سياستِ صحيح در ميان آنها مىپردازد. اين، امروز نياز امت اسلامى است.
امت اسلامى از وقتى دين را از حكومت جدا كرد، اخلاق را از مديريت جامعه جدا
كرد، دچار اختلال شد. آن روزى كه پادشاهانى به نام خليفه - در بغداد و در شام و
در اين گوشه و آن گوشهى عالم - پرچم اسلام را بلند كردند، اما زير پرچم اسلام
هوىهاى نفسانى، شهوات، اغراض، تكبرها، غرورهاى شاهانه، مالاندوزيها، ثروت
جمعكردنها، به خزائن خود پرداختنها را وارد كردند و به اين چيزها سرگرم شدند،
زمينههاى انحطاط دنياى اسلام فراهم شد. با اينكه حركت نبى مكرم اسلام و اصحاب
بزرگوار او و ياران مجاهد و مبارز او، اسلام را با سرعت و با شتاب به پيش
مىبرد - كه همان ضرب دست پيغمبر بود كه تا قرنهاى چهارم و پنجم، حركت سياسى و
علمى اسلام را رو به پيشرفت مىبرد - در همان حال در دربارها، در خاندانهاى
حكومتكننده، بذرهاى ضعف و انحطاط و فساد و نفاق پاشيده مىشد. همان بذرها بود
كه روييد و امت اسلامى را زمينگير كرد و ما نتايجش را بعد از چند قرن با پوست و
گوشت و استخوان خودمان حس كرديم. ما ملتهاى اسلامى كه در قرن نوزدهم و در قرن
بيستم ميلادى دچار استعمار و دچار تسلط دشمنان شديم، از قافلهى علم عقب
مانديم، دشمنان ما قوى شدند و روزبهروز ما ضعيف شديم - آنها خون ما را مكيدند
و تقويت شدند، ما خونمان از دست رفت و ضعيف شديم - و كار به جايى رسيد كه
سرنوشت امت اسلامى، سرنوشت ملتهاى مسلمان در منطقهى خاورميانه بخصوص، افتاد به
دست حكام ظالم و بىانصاف؛ انگليس در يك دورهاى، بعد هم او ميراث خودش را
تحويل داد به شيطان بزرگ معاصر؛ يعنى رژيم ايالات متحدهى امريكا. به هر حال،
از ضعف دنياى اسلام استفاده كردند.
امروز دربارهى مسائل دنياى اسلام امريكاييها مثل يك مالك حرف مىزنند! اين
سخنرانى رئيس جمهورى امريكا را ببينيد؛ دربارهى لبنان، دربارهى فلسطين،
دربارهى عراق، دربارهى سوريه، دربارهى ايران، دربارهى كشورهاى ديگر، طورى
حرف مىزند، مثل اينكه قبالهى اين ملكها توى جيب اوست و مالك است! چرا بايستى
اينها اين فرصت را پيدا كنند؟ چرا بايد اين گستاخى را پيدا كنند؟
آبادى بتخانه ز ويرانى ماست
جمعيت كفر از پريشانى ماست ماييم كه خودمان را تقويت نكردهايم؛ ماييم كه
توان خودمان را به ميدان نياوردهايم. ما خيلى نيرومنديم؛ ما خيلى توان داريم.
شما به مردم و حزباللَّه لبنان نگاه كنيد؛ كشورى كه به نظر امريكا و اسرائيل
ضعيفترين حلقهى كشورهاى خاورميانه بود، چطور توانست بينىِ رژيم صهيونيستى را
به خاك بمالد. ما وقتى از قدرت خودمان استفاده كنيم، اينطور است. وقتى ميدان
داديم، وقتى مديران كشورها رودربايستى كردند، وقتى سياستمداران، صاحبان مناصب،
صاحبان رسانهها به فكر منافع شخصىشان افتادند، آن وقت ملتها زير دست و پا له
مىشوند؛ نيروى ملتها به ميدان نمىآيد.
رحمت خدا بر امام بزرگوار ما كه ملت ما را بيدار كرد و نيروى ملت ما را به
ميدان آورد. ما هم همينجور بوديم؛ ما هم زير دست و پا له مىشديم. در اين شهر
تهران، بزرگترين منكرات انجام مىگرفت و كسى اخم نمىكرد؛ در اين شهر تهران،
دشمنترين دشمنان اسلام آمدند و مثل اينكه در خانهى خودشان زندگى بكنند، با
امنيت كامل زندگى مىكردند! اموال اين مملكت را مىبردند، نفت را مىبردند، جلو
پيشرفتها را مىگرفتند، برنامههاى خائنانه و ظالمانهى خودشان را بر اين ملت
تحميل مىكردند و مديران كشور؛ يعنى محمدرضا شاه و اطرافيان او، دست به سينه در
مقابل آنها مىايستادند؛ دست به سينهى باطنى. البته ظاهراً باد و بروتى بود،
اما اجازه را از آنها مىگرفتند. در اين شهر تهران، دربار ايران براى
تصميمگيرى در مهمترين مسائل، از سفير امريكا و سفير انگليس مىپرسيدند كه اين
كار را بكنيم يا نكنيم؛ اينها جزو سندهاى ماست و امروز وجود دارد. متأسفانه در
بسيارى از كشورهاى اسلامى، امروز همين مسائل هست. اين ملت توانا، اين ملت
باهوش، اين ملت داراى اين سابقهى تاريخى عظيم، اين ملتى كه امروز در ميدان
علم، در ميدان جهاد، در ميدان فناورى، در ميدان سياست درخشش خودش را نشان
مىدهد، زير دست و پا له مىشد. امام، ملت را به صحنه آورد؛ به مردم اعتماد
كرد، مردم هم خودشان را نشان دادند. وقتى او به مردم اعتماد كرد، مردم هم به او
اعتماد كردند. اينجا، نقطهاى كه محل اميد كفر بود، شد پرچمدار اسلام ناب محمدى
و روزبهروز انشاءاللَّه ملت ايران در اين صراط پيش خواهند رفت. آن كسانى كه
خيال كردند با فاصله گرفتن از مبدأ انقلاب و با غيبت امام بزرگوارمان و وفات
او، مردم از ارزشها فاصله خواهند گرفت، به خطا رفتهاند؛ اشتباه كردهاند و
مىبينند كه اشتباه كردهاند. ما به اين ارزشهاى متمسك هستيم؛ ما ارزشهاى
اسلامى را مايهى عزت ملى خودمان مىدانيم؛ ما اين ارزشها را موجب رشد
استعدادها در ملتمان مىدانيم. ما به بركت اسلام، به حول و قوهى الهى خواهيم
توانست با سرعتى بيش از سرعت متعارف و معمول، قلههاى علم را بالا برويم و اين
قلهها را فتح كنيم. ما بر ضعفى كه در ساليان متمادى بر ما تحميل شده است، فائق
خواهيم آمد و خودمان را قوى خواهيم كرد. معلوم است كه استكبار راضى نيست؛ معلوم
است كه قدرتمندان با جنجال، با هوچيگرى، با كار تبليغاتى، با كار سياسى، با
فشار اقتصادى، مىخواهند مانع از اين حركت شوند؛ اما نمىتوانند. ما
ايستادهايم؛ اين ملت ايستاده است و ملتهاى مسلمان بيدار شدهاند. امروز دلهاى
ملتهاى مسلمان پُر است از بغض صهيونيستها و بعض امريكا. امروز در سرتاسر
خاورميانه و شمال آفريقا و آسيا، كشورهاى اسلامى و جوانها، مشتاق بروز هويت
اسلامى خودشان هستند. اين چيزى است كه در ملتها روئيده است.
يك روز خيال مىكردند كه ما مىخواهيم انقلابمان را به كشورهاى ديگر صادر
كنيم؛ آنچنانى كه شورويها يك روزى مىخواستند انقلابشان را صادر كنند و با
كودتا و با توطئه اين كار را مىكردند. امام بزرگوار ما بر روى اين توهّمِ
باطل، خط كشيدند. الان روح اسلام در ملتهاى مسلمان زنده شده است و ملتهاى
مسلمان، روشنفكران مسلمان، سياستمداران سالمِ مسلمان و ناوابسته، جوانان
دانشگاهى مسلمان، چشمشان به اسلام باز شده و احساس اشتياق مىكنند؛ احساس هويت
اسلامى مىكنند و عزتشان را در اين راه مىجويند. امريكاييها دستشان بسته است و
در مقابل ملتها هيچ كار نمىتوانند بكنند.
ما دست تضرع به سوى پروردگار دراز مىكنيم و عرض مىكنيم: پروردگارا! ما در
اين راه به خاطر امر تو، به خاطر اطاعت فرمان تو قدم گذاشتهايم؛ ما در اين راه
براى دنيا وارد نشدهايم؛ براى پول، براى زخارف، براى قدرت وارد نشدهايم. امام
بزرگوار ما پاك آمد و پاك رفت. مسؤولان كشور مقتداى خودشان را اينطور ديدند و
در همين راه حركت مىكنند و ملت ما از ما بااخلاصتر و باصفاتر و داراى عزم
راسخترى است. ما در اين راه وارد شدهايم. وعدهى الهى اين است كه: «انّ اللَّه
يدافع عن الّذين امنوا». وعدهى الهى راست است. «و تمّت كلمة ربّك صدقاً و
عدلاً». فرمايش پروردگار متعال و ذات اقدس الهى در كمال راستى است. خداى متعال
از مؤمنين دفاع مىكند؛ البته مؤمنى كه در ميدان قرار بگيرد؛ والّا مؤمنى كه در
پستوخانهاش دراز كشيده، از چه دفاع كند؟ مؤمنى كه وارد ميدان شود، مؤمنى كه
هستى خود، موجودى خود، ارادهى خود، دست تواناى خود، ذهن فعال خود را در راه
خدا به ميدان مىآورد - چه در ميدان علم، چه در ميدان اقتصاد، چه در ميدان
سياست، چه آن روزى كه لازم باشد، در ميدان جهاد - خدا از اين مؤمن و از اين
مؤمنين دفاع مىكند، و خداى متعال از ملت ايران، تا امروز دفاع كرده است.
استكبار بيستوهفت سال است كه همهى توانش را به كار برده كه اين درخت را از
ريشه بكَند؛ اما آن روزى كه اين درخت ريشهاش گسترده نشده بود، نتوانست و امروز
بحمداللَّه ريشهى اين درخت در آفاق زمين گسترده است و آن كسى كه با ارادهى
الهى مقابله بكند، يقيناً ضربهى سنت الهى بر او فرود خواهد آمد.
از خداوند متعال مىخواهيم كه ما را در صراط مستقيم ثابتقدم بدارد؛ ما را
دنبال حق و تابع حق و عامل به حق قرار بدهد؛ قلب مقدس ولىاللَّهالاعظم
(ارواحنا فداه) را از ما راضى و خشنود كند؛ و ارواح مطهر شهدا و روح امام
عزيزمان را با ارواح اولياء خود محشور فرمايد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه