بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در ديدار عمومى
بسيجي
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
به همهى شما برادران و خواهران عزيز، به خصوص برادران و خواهرانى كه از
نقاط مختلف كشور در اينجا گرد آمدهايد، خوشآمد عرض مىكنم و اميدوارم سال
جديد براى يكايك شما و همهى جوانان عزيز كشورمان، سال موفقيت و شادابى و
پيشرفت باشد.
نامگذارى اين سال به نام مبارك «پيامبر اعظم» يك پيام دارد؛ اين پيام را بايد
با همهى وجود و با همهى دل دريافت كنيم و به اقتضاى آن پيش برويم، و فقط اين
نيست كه سال را متبرك كنيم به نام مبارك پيامبر. آن پيام، اين است كه جامعهى
ما - از فرد و مجموعه - بايد روزبهروز خود را به آنچه كه پيامبر براى آن كمر
همت بست و آن تلاش و مجاهدت را مبذول كرد، نزديك كند. اهداف والاى پيامبر اسلام
را در «يك جمله» نمىتوان گنجانيد؛ ليكن مىتوان سرفصلهايى از آن را سرمشق كار
خود در طول يك سال، يك دهه و يك عمر قرار داد.
يك سرفصل عبارت است از تكميل مكارم اخلاقى: «بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق». جامعه
بدون برخوردارى افراد از خلقيات نيكو، نمىتواند به هدفهاى والاى بعثت پيامبر
دست پيدا كند. آنچه فرد و جامعه را به مقامات عالى انسانى مىرساند، اخلاق
نيكوست. اخلاق نيكو هم فقط خوش اخلاقى با مردم نيست؛ بلكه به معناى پروراندن
صفات نيكو و خلقيات فاضله در دل و جان خود و انعكاس آنها در عمل خود است. مردمى
كه در بين خود دچار حسد باشند، دچار بدخواهىِ يكديگر باشند، دچار حيلهگرىِ با
يكديگر باشند، دچار حرص به دنيا و بخل نسبت به مال دنيا باشند و دچار كينهورزى
با يكديگر باشند، در اين جامعه حتّى اگر قانون هم به طور دقيق عمل شود، سعادت
در اين جامعه نيست. اگر علم هم پيشرفت كند و تمدن ظاهرى هم به منتهاى شكوه
برسد، اين جامعه، جامعهى بشرى مطلوب نيست. جامعهاى كه انسانها در آن از
يكديگر احساس ناامنى كنند، هر انسانى احساس كند كه به او حسد مىورزند، نسبت به
او بددلى دارند، نسبت به او كينهورزى مىكنند، براى او توطئه مىچينند و نسبت
به او و دارايىاش حرص مىورزند، راحتى در اين جامعه نيست. اما اگر در جامعهاى
فضايل اخلاقى بر دل و جان مردم حاكم باشد، مردم نسبت به يكديگر مهربان باشند،
نسبت به يكديگر گذشت و عفو و اغماض داشته باشند، نسبت به مال دنيا حرص نورزند،
نسبت به آنچه دارند بخل نورزند، به يكديگر حسد نورزند، در مقابل راه پيشرفت
يكديگر مانعتراشى نكنند و مردمِ آن داراى صبر و حوصله و بردبارى باشند، اين
جامعه حتّى اگر از لحاظ مادى هم پيشرفتهاى زيادى نداشته باشد، باز مردم در آن
احساس آرامش و آسايش و سعادت مىكنند؛ اخلاق، اين است. ما به اين احتياج داريم.
ما بايد در دل خود، خلقيات اسلامى را روزبهروز پرورش دهيم. قانون فردى و
اجتماعى اسلام در جاى خود، وسيلههايى براى سعادت بشرند (در اين ترديدى نيست)؛
اما اجراى درست همين قوانين هم احتياج به اخلاق خوب دارد.
براى اينكه در جامعه اخلاق استقرار پيدا كند، دو چيز لازم داريم: يكى تمرين و
مجاهدت خود ماست و يكى هم آموزشهاى اخلاقى كه به وسيلهى آموزش و پرورش، مراكز
تربيتى و مراكز آموزشى و علمى بايد در همهى سطوح به انسانها تعليم داده شود؛
اينها موظفند. اين يك قلم از كارهاى لازم در سال پيامبر اعظم الهى است؛ يعنى
خودمان را در خلقيات فاضله، مؤمن و مسلمان و تابع پيغمبر كنيم. يك فهرستى از
صفات رذيله و زشت تهيه كنيم و ببينيم كه هر كدام از آنها در ما هست، سعى كنيم
آن را را كنار بگذاريم. همچنين يك فهرستى از خلقيات نيك تهيه كنيم و سعى كنيم
با تمرين، آنها را براى خود فراهم كنيم. البته عامل پيشرفت در اين راه، محبت
است؛ محبت به خدا، محبت به پيامبر، محبت به اين راه، محبت به آموزگاران اخلاق -
يعنى پيامبران و ائمهى معصومين (عليهمالسّلام) - اين عشق است كه انسان را در
اين راه با سرعت پيش مىبرد؛ اين عشق را بايد در خودمان روزبهروز بيشتر كنيم.
«الّلهم ارزقنى حبّك و حبّ من يحبّك و حبّ كلّ عمل يوصلنى الى قربك»؛ محبت خدا،
محبت محبوبان الهى و محبت كارهايى كه محبوب الهى است؛ اين عشقها را در دل خود
برويانيم. اين يك قلم از تعليمات پيامبر، در سال پيامبر اعظم است.
يك قلم ديگر مسئلهى استقامت و ايستادگى است. در سورهى «هود» خداى متعال به
پيغمبر مىفرمايد: «فاستقم كما امرت و من تاب معك و لا تطغوا». يك روايتى از
پيغمبر هست كه فرمود: «شيّبتنى سورة هود»؛ يعنى سورهى «هود» من را پير كرد؛ از
بس بار اين سوره سنگين بود. كجاى سورهى هود؟ نقل شده است كه مراد، همين آيهى
«فاستقم كما امرت» است. چرا پيغمبر را پير كند؟ چون در اين آيه مىفرمايد:
همچنانى كه به تو دستور داديم، در اين راه ايستادگى كن، استقامت كن و صبر نشان
بده. خود اين ايستادگى كار دشوارى است. اين «صراط» است؛ پل صراطى كه مظهر آن را
در روز قيامت براى ما تصوير كردهاند. باطن عمل و راه ما در اينجا، همان پل
صراط است؛ ما الان داريم روى پل صراط حركت مىكنيم؛ بايد دقت كنيم. اگر انسان
بخواهد اين دقت را در همهى رفتار خود به كار بگيرد، او را پير مىكند. ليكن از
اين مهمتر به گمان من، آن جملهى بعد است: «و من تاب معك». پيغمبر فقط مأمور
نيست كه خودش ايستادگى كند؛ بايد خيل عظيم مؤمنان را هم در همين راه به
ايستادگى وادار كند. انسانهايى كه از يك طرف در معرض هجوم بلايا و مشكلات زندگى
هستند - دشمنان، توطئهگران، بدخواهان و قدرتهاى مسلط - و از طرف ديگر، مورد
تهاجم هواهاى نفسانى خودشان هستند - خواهشهاى نفسانى و دل بىطاقت انسان كه از
زر و زيور دنيا مجذوب مىشود و به سمت آنها كشيده مىشود - از اين صراط مستقيم،
به چپ يا راست انحراف پيدا مىكنند. محبت طلا و نقره، محبت پول، محبت شهوات
جنسى، محبت مقام و اينها، چيزهايى است كه هر كدام، يك كمندى بر گردن دل انسان
مىاندازند و آن را به سمت خودش مىكشانند. مقاومت و ايستادگى در مقابل اينها
كه انسان پايش نلغزد: «و من تاب معك»؛ مؤمنين را در بين اين دو جاذبهى قوى -
جاذبهى فشار دشمن و جاذبهى فشار درونى دل هوسران - و اين دو مغناطيس، در خط
مستقيم نگه داشتن و هدايت كردن، به گمان زياد، اين، آن كارى است كه پيغمبر را
پير كرد.
مىدانيد نبى اعظم اسلام مسلمانها را - چه در دوران مكه (سيزده سال) و چه در
دوران تشكيل حكومت در مدينه - از چه گذرگاههاى لغزنده و دشوارى عبور داد و به
آن قلهها رساند؟ يك چنين حركت عظيمى، كار هيچ انسانى نبود. آن مردمى كه هيچى
نمىفهميدند و از اخلاق انسانى هيچ بويى نبرده بودند. پيغمبر اينها را به
انسانهايى تبديل كرد كه فرشتگان الهى در مقابل عظمت و نورانيت آنها احساس حقارت
مىكردند. استقامت، اين است. امروز ما احتياج به استقامت داريم. ما هم از يك
طرف، جاذبههاى زندگى رنگارنگ، دلها و هوسهاى ما را برمىانگيزد. ما در دوران
انقلاب، چقدر آدمها ديديم كه دلها و اعتقادهاى خوبى داشتند؛ اما در مقابل
راحتطلبى، شهوات، قدرت و مقام، تعريف اين و آن، و تهديد دشمن طاقت نياوردند،
به يك طرف لغزيدند و به معارضان و احياناً معاندان راه خدا تبديل شدند.
بنابراين ايستادگى لازم است. در مقابل دشمن هم ايستادگى لازم است. دشمن تهديد
مىكند، وعيد و وعده مىدهد، دائم عظمت خود را به رخ جامعهى اسلامى و پيشرو
مىكشد، با زبان زور صحبت مىكند و احياناً زبان زور را با برخى شيرينىهاى
وعدههاى فريبنده در هم مىآميزد تا اينكه دلها را گمراه كند. استقامت كردن در
مقابل فريبها و تهديدهاى دشمن، هنر بزرگى است كه اگر يك ملت اين هنر را داشته
باشد، آن وقت به قله مىرسد؛ به جايى كه ديگر دشمن فايدهاى در تهديد نمىبيند
و مجبور است با او بسازد يا در مقابل او تسليم شود.
ملت ما اين بخش از قضيه را از اول انقلاب تا امروز، خوب عمل كردهاند و
ايستادگى كردهاند. شما بسيجيها يكى از نمونههاى برجستهى اين استقامتيد. يك
وقتى در دوران دفاع مقدس، شرق و غربِ دنيا با هم عليه ملت ما همدست شدند؛ ملت
ايستاد؛ امام مثل كوه استوارى ايستاد و ملت هم به او لبيك گفتند. اين استقامت،
ما را در اين جنگ طولانى و دشوار - هشت سال (!) - موفق كرد و پيروز شديم، و
دشمن خوار و خفيف شد. همهى آن نيروهاى جهنمى كه پشت سر رژيم بعثى بودند، مجبور
شدند به قدرت و عظمت ملت ايران اعتراف كنند. بعدها هم به شكلهايى ديگر و امروز
هم به شكل ديگر.
«تهديد» يكى از كارهاى دشمن است؛ يكى از شيوههاى دشمن، تهديد كردن است. ممكن
است در يك مواردى تهديد خود را عمل هم كند؛ اما آن ملتى در اين ميدان كشمكش
خواهد توانست عظمت، عزت، هويت و منافع خود را حفظ كند كه عقبنشينى نكند و
بايستد. اين استقامت - «فما استقاموا لكم فاستقيموا لهم»؛ تا وقتى كه دشمن در
مقابل شماست و عليه شما ابزارهاى تهديد و تخويف خود را مطرح مىكند، بايد
ايستادگى كنيد - در چند جاى قرآن تكرار شده است؛ ايستادگى. يك ملت منافعى دارد
- مشروع و مباح، معقول و منطقى - خوب مىخواهد اين منافع را تحصيل كند. ملت،
استعدادى در جوانانش هست، بركاتى در زمينش هست و موقعيتى در جايگاه
جغرافيايىاش هست؛ يك ملت حق دارد از اينها استفاده كند. قدرتهاى زورگوى دنيا
(نه امروز، از قديم) عادت كردهاند دست روى منافع ملتها بگذارند و بگويند اين
مال من. هرجا ملتها و رهبران آنها كوتاه آمدهاند، آنها جرىتر شدهاند.
انگليسها شبهقارهى هند را در قرن نوزدهم گرفتند، ثروت شبهقاره را مثل خونى
نوشيدند، خودشان را قوى كردند و هند را ضعيف. اينطورى است. وقتى يك ملتى در
مقابل طمعورزى دشمنان قوى پنجه عقبنشينى مىكند، ميدان را براى آنها باز
مىكند. او در يك چنين وضعيتى، اينطور نيست كه حالا بگويد، به اينها رحم كنيم،
ملاحظه كنيم، اينها عقبنشينى كردند؛ نخير، تا اين ملت عقبنشينى كند، آن جلو
مىآيد و بدون مانع، پنجههاى خود را در گوشت و پوست اين ملت فرو مىكند و تا
جايى كه زورش برسد، از او مىكَند؛ او را ضعيف مىكند و خودش را قوى مىكند.
ملتها هميشه آمادهى مقاومتند؛ مهم رهبران آنهاست. شما ببينيد اين ملت فلسطين
كه امروز اينطور ايستاده است، همان ملت فلسطين پنجاه سال قبل است. آن روز
ايستادگى نكرد، آن بلاها سرش آمد؛ امروز ايستادگى مىكند و دشمن را قدم به قدم
مجبور به عقبنشينى مىكند. ملت ايران امروز همان ملت صد سال قبل است. صد سال
قبل مسئولان اين كشور و اين ملت، در مقابل دشمنان، خودشان را دچار وادادگى
كردند و ايستادگى نكردند؛ اجازه دادند دشمن بيايد و وارد اين سرزمين شود؛ بر
اقتصاد، سياست، منابع و نفت اين كشور تسلط پيدا كند؛ دشمن هم قدم به قدم جلو
آمد. راه را قاجاريه باز كردند؛ اما دشمن پاداش آنها را اينطورى داد كه پهلوى
را سر كار آورد؛ نوكرِ قلدرِ گوش به فرمان. روزبهروز سلطهشان را بر اين مملكت
بيشتر كردند. در انقلاب، همان ملت بود كه با رهبرى امام بزرگوار ما به خود آمد،
بيدار شد، عقدههاى فرو خفته و دردهاى متراكم دورانهاى گذشته، او را وادار به
حركت كرد؛ كارى كرد كه ملت را از ته درههاى فراموش شدگى و ذلت، به اوج عزت
رساند. امروز ملت ايران، يكى از عزيزترين ملتهاى دنياست؛ نه فقط در نظر
مسلمانها، حتّى در نظر دشمنانش. استقامت، اين است. اين راه را بايستى ملت ايران
با قدرت تمام ادامه دهد.
حالا امروز مسئلهى فناورى هستهاى مطرح است. اين هم كه مطرح نباشد، يك موضوع
ديگر مطرح خواهد شد؛ دشمن عادتش اين است. هر چيزى كه براى يك ملتى مايهى
پيشرفت است، براى قدرتهاى بينالمللى، آن چيز يك خطر محسوب مىشود؛ نبايد ملتها
پيشرفت كنند. ملت اگر خودش توانايى استخراج نفت را مىداشت و توانايى پالايش
نفت را مىداشت و توانايى استحصال گوناگون از نفت را مىداشت، ديگر چرا
انگليسها بيايند استخراج و پالايش را به عهده بگيرند و امتياز آن را در جيب خود
بريزند. آن روز از ناتوانيهاى ملت استفاده مىكردند. حالا اين ملت به توانايى
رسيده، مىخواهد خودش كشورش را اداره كند، مىخواهد خودش استحصال كند، مىخواهد
خودش اين استعدادها را پرورش بدهد و مىخواهد براى كشور خودش اين استعدادها را
به كار بيندازد؛ اما آنها ناراحتند.
امروز دشمن ملت ايران در درجهى اول، امريكا و صهيونيستها هستند؛ البته انگليس
هم آتشبيار معركه است. در مقابل منافع ملت ايران، آنها قرار دارند؛ اما اسمش
را مىگذارند اجماع جهانى؛ اجماع جهانىاى وجود ندارد! اجماع جهانى، عليه
استكبار امريكاست، عليه دخالتها و اشغال امريكاست، عليه جنگافروزيها و
فتنهانگيزيهاى امريكا در سرتاسر دنياست؛ اين اجماع جهانى است. «مرگ بر امريكا»
اين است كه ملت ايران و شما جوانان در اين راه، محكم بايستيد و پيش برويد.
خوشبختانه مسئولين كشور، همه با گام محكم به پيش مىروند و در اين راه استقامت
مىورزند. حالا امروز قضيهى فناورى هستهاى مطرح است و تبليغات دشمن و جنگ
روانى شبكههاى تبليغاتى صهيونيستى در دنيا شايعه مىپراكنند كه: ايران دارد
بمب اتم درست مىكند، ايران حاضر نيست با كشورهاى اروپايى و غير اروپايى مذاكره
كند؛ خوب، اينها حرفهايى است كه مىزنند، كارى است كه مىتوانند بكنند و
مىكنند، و دشمنىاى است كه مىتوانند به خرج دهند و به خرج مىدهند؛ اما حقيقت
قضيه غير از اينهاست؛ ما هم مىدانيم، آنها هم مىدانند. حقيقت قضيه اين است كه
با پيشرفت ملت ايران مخالفند؛ چون اين پيشرفت جلوى منافع نامشروع آنها را براى
هميشه در اين كشور خواهد گرفت؛ لذا مخالفند. من در مشهد گفتم، حرف دل
امريكاييها اين است كه ما در اين مملكت، يك روزى بر همه چيز اين كشور مسلط
بوديم، انقلاب شما مردم آمده، دست ما را كوتاه كرده؛ بگذاريد دوباره مسلط شويم؛
اين حرف دل امريكاييهاست.
امروز بحمداللَّه جوانهاى ما، مردم ما، مرد و زن ما، و همهى اقشار ملت ما با
آگاهى و بيدارى، راه خودشان را پيدا كردهاند و پيش مىروند. مسئولين كشور هم
بحمداللَّه با شجاعت و تدبير و به بركت اين روحيهى جوان و پُرشور، و گرايش
عموم جوانان ما به تحصيل مدارج عاليه در علم و عمل، دارند راه را طى مىكنند و
پيش مىروند. انشاءاللَّه اين كشور به نقطهاى خواهد رسيد كه دشمنان را از
اينكه بخواهند دستاندازى كنند، مأيوس كند.
اميدواريم خداوند متعال به بركت ادعيهى زاكيهى ولىعصر (ارواحنافداه) همهى
شما جوانها، بسيجيان و ملت عزيز ايران را مشمول توفيقات و رحمت و لطف خود قرار
دهد و انشاءاللَّه بتوانيد در اين برههى از زمان، در اين مقطعى كه فرصت متعلق
به شماست، كشور را طورى بسازيد كه نسلهاى آينده از شما متشكر باشند و از شما به
نيكى ياد كنند.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته