بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در خطبه هاى نمازجمعه ى تهران
23/08/1382
خطبه اول
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
الحمدللّه ربّ العالمين نحمده و نستعينه و نستغفره و نتوكّل عليه و نصلّى و نسلّم
على حبيبه و نجيبه و خيرته فى خلقه سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمّد (صلّى
اللّه عليه ) و على اله الا طيبين الا طهرين المنتجبين الهداة المهديّين سيّما
بقيّة اللّه فى الا رضين . اوصيكم عباداللّه بتقوى اللّه .
همه ى برادران و خواهران عزيز نمازگزار را به رعايت
تقوا و مراقبت از امر و نهى و اراده ى الهى در رفتار و گفتار و حتّى در خطورات
ذهنى و احساساتى كه بر انسان غالب مى شود، دعوت و توصيه مى كنم . امروز روز
نوزدهم ماه رمضان است و ديشب يكى از شبهايى بود كه احتمال ليلة القدر در آن وجود
دارد. به طور كلى ايامِ بسيار عزيز و مباركى است و دو شبِ طرف احتمال ليلة القدر
پيش روى ماست . مردم عزيز و مؤ من تهران در اين اجتماع معنوى و روحانى دلهاى خود
را براى اتصال و ارتباط با حضرت حق (جلت عظمته و عظم شاءنه ) آماده كنند و در
شبهاى قدرى كه باقى مانده است ، آنچه را كه خداى متعال از رحمت الهى در اين ايام
و شبها براى مؤ منان وعده فرموده است ، براى خود تاءمين كنند. پروردگارا! توفيق
درك ليلة القدر و استفاده ى از بركات آن را به همه ى ما عنايت كن .
يك جمله ى كوتاه در باب اهميت ليلة القدر عرض كنم ؛ علاوه بر اين كه از جمله ى
قرآنى "ليلة القدر خير من الف شهر" مى شود فهميد كه از نظر ارزشيابى و تقويم الهى
، يك شب برابر هزار ماه است . در دعايى كه اين روزها مى خوانيم ، براى ماه رمضان
چهار خصوصيت ذكر مى كند: يكى تفضيل و تعظيم روزها و شبهاى اين ماه است بر روزها و
شبهاى ماه هاى ديگر، يكى وجوب روزه در اين ماه است ، يكى نزول قرآن در اين ماه
است ، و يكى هم وجود ليلة القدر در اين ماه است . يعنى در اين دعاى ماءثور، ليلة
القدر را عِدل نزول قرآن در ارزش دادن به ماه رمضان مشاهده مى كنيم . بنابراين
قدر ليلة القدر را بايد دانست ، ساعات آن را بايد مغتنم شمرد و كارى كرد كه ان
شاءاللّه قلم تقدير الهى در شبهاى قدر براى كشور عزيز و آحاد ملت ما تقديرى آن
چنان كه شايسته ى مردم مؤ من و عزيز ماست ، رقم بزند.
و اما اين ايام متعلق به اميرالمؤ منين (عليه الصّلاة والسّلام ) است . در خطبه ى
اول ، مطلب كوتاهى را درباره ى اميرالمؤ منين عرض مى كنم و آن اين است كه در
زندگى جمعى و حكومتى اميرالمؤ منين ، نقطه ى بارزتر از همه چيز "عدالت " است .
همچنان كه در عمل فردى اميرالمؤ منين نقطه ى بارز تقواست ، در عمل حكومتى و سياسى
و شاءن خلافت اميرالمؤ منين ، بارزترين نقطه ، عدالت است . اين براى ما كه خود را
پيرو اميرالمؤ منين مى دانيم ، نقطه ى بسيار با اهميتى است . ملاحظه ى عدالت ،
اجر نهادن به عدالت و عمل كردن به آنچه مقتضاى عدالت است ، وظيفه ى ماست و بايد
شاخصه ى نظام اسلامى به حساب بيايد. همه چيز تحت الشعاع عدالت قرار مى گيرد؛ اين
منطق اميرالمؤ منين (عليه الصّلاة والسّلام ) است .
اگر به زندگى اميرالمؤ منين و حوادث دورانِ تقريبا پنج ساله ى حكومت آن حضرت نگاه
كنيم ، مى بينيم عمده ى آنچه براى آن بزرگوار در اين مدت به عنوان مشكل پيش آمد،
ناشى از عدالتخواهى ايشان بود؛ اين نشان مى دهد كه مساءله ى عدالت چقدر سخت است .
عدالتخواهى و دنبال عدالت رفتن ، به زبان آسان است ؛ اما در عمل آن قدر با موانع
گوناگون مواجه مى شود كه دشوارترين كار هر حكومت و نظامى اين است كه عدالت را در
جامعه تاءمين كند. عدالت فقط عدالت اقتصادى نيست ؛ عدالت در همه ى امور و شؤ ون
زندگى بسيار دشوار است ؛ اين همان چيزى است كه اميرالمؤ منين با آن قدرت ملكوتى و
شاءن الهى ، آن را وجهه ى همت خود قرار داد و دنبال كرد. لذا اميرالمؤ منين در
اين عبارت معروف فرموده است : "واللّه لان ابيت على حسك السّعدان مسهدا و اجرّ فى
الاغلال مصفّدا احبّ الىّ من اءن القى اللّه و رسوله يوم القيامة ظالما لبعض
العباد و تاركا لشيئ من الحطام "؛ يعنى از خلافت كنار آمدن كه هيچ ؛ اگر من را به
غل و زنجير بكشند و روى خارهاى مغيلان هم با تن عريان بكشانند، حاضر نيستم حتّى
به يك نفر از بندگان خدا ظلم كنم . به خاطر همين منطق ، اميرالمؤ منين همه ى
مشكلات دوران خلافت خود را لمس كرد و با آنها مواجه شد؛ چون عدالت او بود كه آن
دشمنها و دشمنى ها را عليه او به وجود مى آورد. اميرالمؤ منين ايستادگى كرد و به
خاطر مواجهه ى با مشكلات و حل آنها حاضر نشد از عدالت دست بردارد؛ اين شد درس .
پنج سال حكومت اميرالمؤ منين دوران بسيار كوتاهى در تاريخ اسلام است ؛ اما آنچه
به اين دوران كوتاه اهميت مى دهد، اين است كه اميرالمؤ منين عملا عدالت را نشان
داد؛ مثل سرمشقى كه بالاى صفحه مى نويسند و متعلم بايد مثل آن را در صفحه تكرار
كند. اميرالمؤ منين اين سرمشق را نوشت كه اگر به خاطر عدالتخواهى ، اين همه مشكل
براى حاكم اسلامى به وجود بيايد كه در طول نزديك پنج سال نگذاشتند اميرالمؤ منين
بدون دغدغه به اداره ى كشور و مسائل آن بينديشد؛ سه جنگ را با مشكلات و دنباله
هاى گوناگون بر او تحميل كردند بايد تسليم نشد. تسليم نشد، يعنى چه ؟ يعنى از راه
عدالت عقب نشينى نكرد؛ اين شد درس .
امروز ما مدعى پيروى از اميرالمؤ منين ايم . البته على بن ابى طالب مخصوص شيعه
نيست ؛ دنياى اسلام براى على شاءن و عظمت قائل است و او را امام خود مى داند.
تفاوتى كه وجود دارد، اين است كه در مقام تطبيق با گفتار و كردار ديگران ، ما هر
فعل و ترك آن بزرگوار را به خاطر عصمتش براى خود حجت مى دانيم ؛ اين خصوصيت شيعه
است . بنابراين ما به عنوان شيعه بايد اين درس را به ياد داشته باشيم كه عدالت
قابل اغماض و قابل معامله نيست و هيچيك از مصالح گوناگون نه مصالح فردى و نه
مصالح حكومت و كشور اسلامى نمى تواند با عدالت معامله شود. اميرالمؤ منين به خاطر
عدالت اين مشكلات را تحمل كرد و عقب نشينى نكرد.
سه گروه با اميرالمؤ منين مواجه شدند: گروه قاسطين ؛ يعنى بنى اميه و اهل شام ؛
اينها اهل عملِ به ظلم و روش ظالمانه بودند؛ كارشان هم با اميرالمؤ منين بشدت
ظالمانه بود. گروه ديگر ناكثين (بيعت شكنان ) بودند؛ يعنى همرزمان و دوستان قديمى
اميرالمؤ منين كه طاقت عدالت او را نياوردند و با او درافتادند؛ كسانى كه على را
مى شناختند و به او اعتقاد داشتند؛ بعضى از آنها حتّى در روى كارآمدن اميرالمؤ
منين هم نقش داشتند و با او بيعت كرده بودند؛ اما طاقت عدالت اميرالمؤ منين را
نياوردند و با او درافتادند؛ چون ديدند آن حضرت به آشنايى و سابقه و رفاقت توجهى
نمى كند. يك گروه هم مارقين بودند؛ يعنى آن جمعيت افراطى و متعصبِ در نظرات خود؛
بدون اين كه اعتقاد دينى آنها ريشه ى معرفتىِ درستى داشته باشد.
به اشتباه ، مارقين را افراد مقدس مآب مى نامند. مساءله ى مقدس مآبى نيست در بين
اصحاب اميرالمؤ منين كسانى بودند كه از آنها خيلى مقدس تر بودند مساءله اين است
كه كسانى تفكر و ديدى دارند كه با ظواهر دين هم سازگار است ، اما ريشه ى معرفتى
ندارد و عميق نيست ؛ اينها شناخت ندارند تا بتوانند در موارد اشتباه ، خود را از
انحراف نجات دهند. يك جا آن قدر تند مى ايستند كه مى گويند چون قرآن سر نيزه است
، نبايد به آن تيراندازى كرد؛ چون قرآن مقدس است . در جنگ صفين بمجرد اين كه با
حيله ى شامى ها قرآن ها سر نيزه شد چون احساس شكست كرده بودند، مجبور شدند قرآن
ها را سر نيزه كنند اينها آن قدر نسبت به قرآن متعصب و علاقه مند و افراطى شدند
كه از اميرالمؤ منين كه قرآن ناطق بود براى قرآن اهميت بيشترى قائل شدند. آمدند
به اميرالمؤ منين فشار آوردند و گفتند اينها اهل قرآنند، برادر مسلمانند؛ با
اينها نبايد بجنگى ! با تهديد، اميرالمؤ منين را وادار كردند جنگ را نيمه كاره
رها كند. همين ها بعد از آن كه فهميدند فريب خورده اند و سرشان كلاه رفته است ،
از آن طرف آن قدر دچار تفريط شدند كه گفتند همه ى ما كافر شده ايم و على هم كافر
شده است ؛ لذا بايد توبه و استغفار كند! اين افراد به خاطر اين كه ريشه ى معرفتى
و اعتقادىِ درستى ندارند، براحتى صدوهشتاد درجه مسير انحراف را طى مى كنند. اگر
بخواهيد نمونه ى اين قضيه را در انقلاب ما پيدا كنيد، منافقين هستند؛ همين هايى
كه اول انقلاب در مبارزه ى با امريكا امام را هم قبول نداشتند، بعد رفتند زير
دامن امريكا مخفى شدند و از امريكا پول گرفتند و به صدام پناهنده شدند. وقتى ريشه
ى معرفتى نباشد، غرور ناشى از نادانى به يافته هاى ذهنى خود باشد و تمسك به ظواهر
دين هم وجود داشته باشد، نتيجه اين مى شود؛ مارقين .
اما از همه ى اينها خطرناك تر براى اميرالمؤ منين قاسطين بودند؛ كسانى كه اهل
بناى ظالمانه ى در حكومت بودند؛ اصلا مبناى علوى و اسلامى را در حكومت قبول
نداشتند؛ خود على و بيعت مردم با على را هم قبول نمى كردند و زير بار او نمى
رفتند؛ به رفتار عادلانه و تقسيمِ به قسط و عمل به عدل هم مطلقا اعتقادى نداشتند؛
چون اگر مى خواستند به عدالت ميدان بدهند و اسم عدالت را بياورند، اول گريبان
خودشان گرفته مى شد. براى اين كه با عدالت علوى مبارزه كنند، آمدند به احترامِ به
صحابه و اصل شورا متمسك شدند؛ اين مطلب خيلى مهمى است . براى اين كه اصل عدالت را
بكوبند و ارزش عدالت را كه محور حكومت اميرالمؤ منين بود، از يادها ببرند،
آمدند ارزش اسلامى ديگرى را كه البته اهميت آن بمراتب كمتر از ارزش عدالت است در
مقابل اميرالمؤ منين عَلَم كردند. قصد آنها حمايت از آراء صحابه يا از خود صحابه
يا از شوراى صحابه نبود. اميرالمؤ منين در نامه يى همين معنا را به نحوى به
معاويه مى نويسد و مى گويد تو مى خواهى بين مهاجرين و انصار قضاوت كنى ؟ تو مى
خواهى به ما ياد بدهى ؟! شما تازه مسلمانها مى خواهيد اسلام را به على بن ابى
طالب كه وجودش آميخته ى با اسلام و ساخته ى دست اسلام است ، ياد بدهيد؟! بنابراين
آنها با عدالت علوى مخالف بودند و به آن اعتقادى نداشتند.
امروز هم در دنيا همين طور است . نظام جمهورى اسلامى تداوم شعارهاى علوى و نظام
علوى است . اشتباه نشود؛ نمى خواهيم بگوييم امروز نظام حكومتى ما منطبق بر الگوى
اميرالمؤ منين است ؛ نه ، خيلى فاصله است . اين را هم هيچ كس نمى تواند ادعا
كند كه در زمان ما، در نظام كنونى ما و بلكه در زير اين آسمان ، غير از ولىّعصر (ارواحنافداه
) كسى وجود داشته باشد كه با على بن ابى طالب قابل مقايسه باشد. امام بزرگوار ما
كه فرد ممتاز طراز اسلامى در زمان ما بود، افتخار مى كرد كه خود را كمترين كمترانِ
ياران على بداند؛ افتخار مى كرد كه خدمتگزار خدمتگزارانِ على بن ابى طالب باشد.
اما نظام اسلامى چرا، ادامه ى همان نظام و الهام گرفته ى از آن است و با همان
مسائل هم روبه روست .
امروز مهمترين حرف نظام اسلامى عدالت است . امروز ما مى خواهيم عدالت اجرا شود.
همه ى تلاشها و مجاهدتها براى اين است كه در جامعه عدالت تاءمين شود؛ كه اگر
عدالت تاءمين شد، حقوق انسان و كرامت بشرى هم تاءمين مى شود و انسانها به حقوق و
آزادى خود هم مى رسند؛ بنابراين عدالت محور همه چيز است .
امروز هم در مقابل نظام اسلامى ، نظام استكبارى غرب و در راءس آن امريكا قرار
دارد كه با عدالت دشمن است و عدالت ستيز است . نه اين كه دنبال عدالت نيست ؛ با
عدالت بد است . امروز اگر قرار باشد عدالت مطرح شود و گريبان كسى را بگيرد، اولين
كسانى كه زير تازيانه ى عدالت قرار خواهند گرفت ، سردمداران استكبار جهانى اند؛
اينها نمى توانند اسم عدالت را بياورند و دنبال عدالت باشند؛ لذا در مقابل ارزش
عدالت و براى كمرنگ كردن آن در دنيا دمكراسى و حقوق انسان را مطرح مى كنند؛
كاءنّه براى مردم سالارى ارزش قائلند، كه البته براى آن هم ارزشى قائل نيستند؛
اما آن را مطرح مى كنند براى اين كه عدالت ضعيف و كمرنگ شود.
آنچه ما بايد بدانيم بخصوص ما مسؤ ولان نظام جمهورى اسلامى اين است كه اصل ،
عدالت است . شما ببينيد انتظار حجت قائم (ارواحنا فداه ) كه انتظار ديرپاى هميشگى
شيعه بوده ، در درجه ى اول براى اين بوده است كه عدالت در دنيا استقرار پيدا كند؛
"يملا اللّه به الا رض قسطا و عدلا كما ملا ت ظلما و جورا". همه چيز بعد از عدالت
است . آرزوى ديرين انسانهاى مظلوم در سرتاسر تاريخ هم عدالت بوده است . ما امروز
نظامى داريم كه مى خواهد دنبال عدالت باشد؛ اين هدف و شعار ماست ؛ بايد راه را
درست انتخاب كنيم .
البته دنبال عدالت بودن ، هزينه ها و دردسرهايى دارد و موجب دشمنى قشرهايى هم مى
شود. اميرالمؤ منين در نامه ى خود به مالك اشتر متعرض همين معنا مى شوند و مى
گويند: آن جايى كه امر داير شد بين توده ى مردم آنهايى كه محتاج عدالت تو هستند
با خواص و مجموعه هاى كوچك و بهره مند و ممتاز جامعه ، حتما توده ى مردم را ترجيح
بده . امروز اين معنا بايد شعار ما باشد و معيار درستىِ كار ما محسوب شود و
برنامه ريزى ها و سياستگذارى ها و عملكردهاى ما به دنبال اين قضيه باشد.
البته عدالت چيزى است كه آسان بر زبان جارى مى شود، اما آسان به دست نمى آيد؛
برنامه ريزى هاى بلندمدت لازم دارد؛ بايد اين برنامه ريزى ها را بكنيم و چشم
انداز خود را چشم انداز عادلانه قرار دهيم ؛ چيزى باشد كه ما را به عدالت نزديك
كند؛ اين وظيفه ى ماست و امروز درس اميرالمؤ منين براى ما بيش از هميشه همين نكته
است .
اميرالمؤ منين (عليه الصّلاة والسّلام ) به خاطر همين عظمتها و تراكم همين
ارزشهاى ممتاز در وجود او، ضربت خورد و اين فاجعه ى بزرگ انسانى به وسيله ى
انسانهاى شقى و گمراه ، نسبت به اين بزرگوار به وجود آمد. خون اميرالمؤ منين هم
ثاراللّه دانسته شده است . شما به امام حسين مى گوييد: "السّلام عليك يا ثاراللّه
وابن ثاره ". فقط خون امام حسين نيست كه خونخواه آن ، خداست ؛ خون اميرالمؤ منين
هم ثاراللّه است ؛ يعنى خونخواه و صاحب اين خون ، خداى متعال است .
امروز براى مردم كوفه و دنياى اسلام روز مصيبت بارى بود؛ و به خاطر تاءثيراتى كه
شهادت اميرالمؤ منين گذاشت و محروميتى كه دنياى اسلام از آن حكومت عادلانه پيدا
كرد، براى همه ى نسلهاى مسلمان و بلكه همه ى آزادگان عالم روز مصيبت بارى است .
آن قدر اين حادثه بزرگ بود كه بعد از آن كه اميرالمؤ منين (عليه السّلام ) نزديك
طلوع فجر با ضربت ابن ملجم در مسجد مجروح شدند و خون مبارك آن حضرت روى صورت و
محاسن شان جارى شد، صداى منادى يى را شنيدند كه فرياد مى زد: "تهدّمت واللّه
اركان الهدى "؛ يعنى پايه هاى بناى هدايت فروريخت . اميرالمؤ منين پايه ى هدايت
بود.
اميرالمؤ منين جوانىِ سرشار از مجاهدت ، ميانسالىِ سرشار از غصه و خون دل ، و
سرانجامِ سرشار از مشكلات فراوان را با مظلوميتِ تمام گذراند. حقيقتا بزرگترين
مظلوم ، اميرالمؤ منين بود؛ با مظلوميت اين دوران را گذراند و پايان اين دوران هم
آن شهادتِ بزرگ واقع شد.
من دو سه جمله از رواياتِ نقل شده را به عنوان ذكر مصيبت آن بزرگوار بخوانم . لوط
بن يحيى ابى مخنف مى گويد: "فلمّا احسّ الا مام بالضّرب لم يتاءوّه "؛ يعنى وقتى
در محراب بر فرق آن بزرگوار ضربه وارد شد و پيشانى حضرت را شكافت ، هيچ آه و ناله
يى نكردند. "و صبر و احتسب "؛ خودشان را حفظ كردند و صبر كردند. "و وقع على وجهه
و ليس عنده احد"؛ حضرت با صورت روى زمين افتادند و اطراف ايشان كسى نبود؛ چون
هنوز نماز شروع نشده بود، مسجد هم تاريك بود و مردم به طور متفرق در مسجد مشغول
خواندن نافله بودند؛ بنابراين اولِ كار كسى نفهميد چه اتفاقى افتاده است . "قائلا
بسم اللّه و باللّه و على ملّة رسول اللّه ". اولين جملاتى كه حضرت بعد از ضربت
خوردن بر زبان جارى كردند، جملاتى بود كه در موارد ديگر هم به گوشمان رسيده است .
بعد از اين كه سيدالشهداء (سلام اللّه عليه ) ضربت خوردند و بر زمين افتادند،
همين جملات از قول ايشان نقل شده است : "بسم اللّه و باللّه و على ملّة رسول
اللّه "؛ به نام خدا و براى خدا و بر طريقه ى رسول خدا، حاصل زندگى را تقديم اين
راه كردن . در ادامه ، اين جمله هم از اميرالمؤ منين نقل شده است كه فرمود: "فزت
و ربّ الكعبة "؛ به خداى كعبه رستگار شدم . در روايت ديگرى آمده است كه حضرت
فرمود: "لمثل هذا فليعمل العاملون "؛ يعنى انسان براى رسيدن به چنين سرانجامى
هرچه عمل كند، زيادى عمل نكرده است ؛ بنابراين براى چنين سرانجامى بايد عمل كرد.
اين نشان مى دهد كه اين روح مطهر و پاكيزه چطور متصل به عوالم ملكوت بوده است ؛
حتّى در همان وقتى كه هنوز جسم او در اين دنيا زنده بوده است . "ثمّ صاح و قال
قتلنى اللّعين "؛ بعد از آن كه حضرت اين مناجات را كردند، فرياد كشيدند تا مردم
متوجه باشند و نگذارند قاتل بگريزد. "فلمّا سمع النّاس الضّجّة "؛ مردم وقتى صداى
اميرالمؤ منين را شنيدند، "ثار اليه كلّ من كان فى المسجد"؛ همه به طرف محراب
مسجد ريختند، اما نمى دانستند چه اتفاقى افتاده است و بايد چه كار كنند. "ثمّ
احاطوا باءميرالمؤ منين "؛ بعد آمدند اطراف اميرالمؤ منين جمع شدند. "و هم يشيدّ
راءسه بمئزره والدّم يجرى على وجهه و لحيته "؛ وقتى مردم جمع شدند، ديدند حضرت در
همان حال ضعف و در حالى كه فرقشان شكافته است ، دارند با دستمالى زخم خود را مى
بندند و خون بر صورت و محاسن آن بزرگوار جارى است . "وقد خضبت بدمائه "؛ محاسن آن
حضرت كه سفيد بود، با خون آن بزرگوار رنگين شده بود. "و هو يقول هذا ما وعد اللّه
و رسوله و صدق اللّه و رسوله "؛ اين همان وعده ى خداى متعال و پيغمبر اوست ، و
خداى متعال و پيغمبرش راست گفتند و وعده ى آنها تحقق پيدا كرد.
پروردگارا! تو را به شاءن و مقام و عظمت اميرالمؤ منين قسم مى دهيم ما را جزو
شيعيان آن حضرت قرار بده . پروردگارا! تو را به حق اميرالمؤ منين سوگند مى دهيم
عاقبت ما را مانند اميرالمؤ منين ختم به رضا و ذكر خود بفرما. پروردگارا! ملت
ايران را كه متمسك به ولايت اميرالمؤ منين هستند، در پناه الطاف خود حفظ كن و از
شر دشمنان مصون بدار. پروردگارا! قلب مقدس ولى عصر را از ما و اين مردم مؤ من
راضى بفرما. پروردگارا! رحمت و تفضل و عنايت و قبول خود را در اين ماه رمضان و در
اين روز جمعه نصيب اين مردم بفرما. پروردگارا! به ما توفيق ادراك ليلة القدر را
بده .
بسم اللّه
الرّحمن الرّحيم .
قل هواللّه احد. اللّه الصّمد. لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد.
خطبه دوم
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
الحمدللّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على اله الا طيبين الا طهرين المنتجبين سيّما على اميرالمؤ منين و الصدّيقة الطّاهرة سيّدة نساء العالمين والحسن والحسين سيّدى شباب اهل الجنّة و على بن الحسين و محمّدبن على و جعفربن محمّد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمّدبن على و على بن محمّد والحسن بن على والخلف القائم المهدى حججك على عبادك و امنائك فى بلادك و صلّ على ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤ منين . اوصيكم عباداللّه بتقوى اللّه .والسّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته