«بسم الله الرحمن الرحيم »
الحمد لله رب العالمين و الصلوه و السلام علي سيدنا و نبينا ابي القاسم محمد و آله الطاهرين سيما بقيه الله في الارضين و اللعن علي اعدائهم اجمعين.
« ياد گرفتن احکام خدا واجب است »
يکي از فرايض مهم اسلامي، ياد گرفتن احکام دين است. قرآن مجيد و احاديث اهلبيت عصمت و طهارت(سلام الله عليهم) با تاکيد فراوان، مسلمانان به فرا گرفتن احکام اسلام ترغيب مي کند و از عواقب زيانبار جهل و ترک تعلم، بر حذر مي دارد:
حضرت صادق(عليه السلام) فرمودند : « احکام دين را ياد بگيريد و مانند اعراب زمان جاهليت، از احکام خدا بي خبر نمانيد، سپس افزودند کسي که احکام الهي را ياد نگيرد خداوند در روز قيامت هرگز به او نظر لطف نمي افکند و بر پاکيزگي اعمالش صّحه نمي گذارد.
و نيز حضرتش فرمودند: « کسي که احکام خداوند را ياد نگيرد، از خير و سعادت محروم است.
و همچنين فرمود که: « حضرت رسول اکرم(صلي الله عليه و آله) مي فرمايند: من از مسلماني که در برنامه زندگي خود ترتيبي نمي دهد که هر هفته اي يک روز براي مورد توّجه قرار دادن احکام اسلام و ياد گرفتن آنچه که نميداند فراغت داشته باشد، منزجر و بيزارم. »
نکته مهّم اين است که در احاديث اسلامي موضوع « تفقه در دين » يعني داشتن شناخت کامل درباره دين و نسبت به احکام آن بصير و بينا بودن، مورد اهتمام و عنايت اهلبيت(عليهم السلام) قرار گرفته و توصيه و تاکيد فراوان بر اين مطلب دارند که لازم است همه مسلمانان « تفقه در دين » به معنايي که گفته شد، داشته باشند.و در دسته اي از احاديث خير و سعادت و موفقيت فرد و اجتماع، چه جامعه بزرگ اسلامي و چه جامعه خانوادگي، در گرو تفقه در دين معرفي شده است:
حضرت رسول اکرم(صلي الله عليه و آله) فرمودند:« ِاذا اَرادَ الله بِعَبدٍ خيَراً فَقّهَهُ في الدّينٍ » يعني: « هنگامي که خداوند خير و سعادت بنده اي از بندگان خود را بخواهد او را نسبت به احکام دين بصير و بينا مي گرداند. »
حضرت صادق(عليه السلام) فرمودند: « اٍذا اَرادَ اللهُ بقَومٍ خيراً فَقّهُهم في الدّينِ » يعني: «هنگامي که مشيت الهي بر اين تعلق مي گيرد که جامعه اي را به خير و صلاح و موفقيت برساند، آن جامعه را در شناخت دين، بصير و بينا مي سازد.»
و حضرت پيغمبر اکرم(صلي الله عليه و آله) مي فرمايند: « اذا اراد الله باهلبيت خيرا فقههم في الدين و رزقهم الرفق في معيشتهم و وقر صغيرهم کبيرهم »
يعني: « وقتي که خداوند متعال خير و سعادت يک خانواده را بخواهد اين سه موضوع را در آن خانواده پديد مي آورد:
1-اعضاي آن خانواده را در احکام دين بصير و بينا مي گرداند.
2-با حساب و تدبّر گام برداشتن در راه زندگي اقتصادي را نصيب آنها مي کند تا هرگز در راه اسراف و تبذير اموال خود گام نگذارند و نيز مخارج خود را با در آمد حلال خود تنظيم کنند تا از حدّ اعتدال تجاوز نکنند و به ورطه حرام نيفتند.
1-کوچکترهاي آنه، بزرگترهاشان را احترام کنند. »در اينجا در رابطه با شناخت دين، قبل از هر چيز بايد به اين موضوع توجّه داشت که دين مقدّس اسلام، قانونگزاري را تنها در شان خدا مي داند، چه اينکه آن ذات مقدّس است که انسان ها را آفريده و به مصالح و مفاسد زندگي آنها و خواسته هاي فطرش آنان کاملا آگاه است، چنان که قانونگزار قوانين زندگي و بقاي موجودات ديگر نيز، آن ذات مقدس است و بس. و او که هم، مقنّن قوانين و هم، هدايتگر راه زندگي است، قوانين زندگي انسانها را بعنوان وظايف فرهنگي، عبادي، سياسي، اقتصادي، اخلاقي، جسمي، رواني فردي و اجتماعي به وسيله پيغمبران عاليمقام و جانشينان والاقدر آنها به انسان ها ابلاغ نموده است و بطور کلي اين احکام و قوانين بر 3 دسته است:
1-احکام اعتقادي
2-احکام اخلاقي
3-احکام عملي
دسته اول: شامل توحيد و عدل و ديگر صفات ثبوتيه و سلبيه آن ذات ذوالجلال، که صفات جمال و جلال نيز ناميده ميشود ميگردد. ونيز شامل موضوع نبوت که بالزوم بعثت پيامبران خدا و صفات و خصوصيات آنها ارتباط دارد و همچنين شامل موضوع امامت که با مساله ولايت و امامت ائمه دوازده گانه(سلام الله عليهم) مرتبط ميشود، ميگردد.
چنانکه شامل موضوع معاد که با مساله شناخت حقيقت مرگ و عالم برزخ و بازگشت روح به بدن در روز قيامت و خصوصيات حشر و نشر و حساب و ميزان و صراط و بهشت و جهنم ارتباط پيدا مي کند، مي شود.
اين 5 موضوع که از آن به اصول دين تعبير مي شود، قسمت اول احکام دين مقدس اسلام است و ياد گرفتن آنها براي هر کسي به فراخور درک او و بر اساس منطق و برهان لازم است.
دسته دوم: که احکام اخلاقي است بطور خلاصه اين است که: روحيات انسانها چون در اعمال آنها تاثير مستقيم دارد، لذا تنها راه اصلاح و تکامل آنها پس از تکميل عقايد اسلامي تهذيب اخلاق است که در نتيجه آن روحيات پست مانند: بخل، حسد، تکبر، خودپسندي غرور و امثال اينها از مزرعه روح آنها زدوده شود و در اين مزرعه پر استعداد و شايسته بذرهاي صقات نيک از قبيل تواضع، کرم، شجاعت، سخاوت، صبر و صدق کشته شود و هدف مقدّس پيغمبر بزرگوار اسلام(صلي الله عليه وآله) که فرمودند:
« بُعثِتُ لاتمم مَکارمَ الاخلاقِ » يعني: انگيزه بعثت من، تکميل اخلاق نيک انسانها است تامين گردد و عهده دار اين طايفه از احکام اسلامي، علم اخلاق است و بر ما لازم است که در راه فرا گرفتن آن نيز کوشا باشيم.
دسته سوم: احکام عملي است که گستردگي بيشتري دارد، زيرا احکام و قوانيني است که کليه اعمال انسان ها را: سياسي، عبادي، قضايي، جزايي، اقتصادي، فردي و اجتماعي زير پوشش خود قرار ميدهد و رساله هاي عمليه با اين دسته از احکام خداوند ارتباط دارد.
در رابطه با اين طايفه از احکام الهي توجه به اين دو مطلب لازم است:
1- قوانين و احکام خداوند بطور عمده، منبع، و مدرکي جز قرآن مجيد و احاديثي که از پيغمبر بزرگوار اسلام و اهلبيت عاليمقامشان(صلوات الله عليهم اجمعين)(که ثقلين ناميده مي شوند) صادر گرديده است، ندارد.
2-فهميدن و بدست آوردن مطالب و معارفي که در قرآن مجيد و احاديث اهلبيت مندرج است، کار آساني نيست و احتياج به تخصص و مهارت دارد. و تا يک فرد در ادبيات عرب و علوم مختلف اسلامي از قبيل تفسير قرآن و حديث شناسي و شناخت راويان احاديث و اصول فقه و شناخت آرا و انظار فقهاي اسلام، تخصص و مهارت نداشته و به اصطلاح –با توفيق الهي – به درجه اجتهاد و فقاهت نرسيده باشد، هرگز نمي تواند احکام خداوند را از منابع خود استخراج کند و در اختيار جامعه اسلامي بگذارد. اکنون با توجه به آنچه که ذکر گرديد، لزوم رجوع به فقيهي که راه اجتهاد را با گستردگي مخصوصي که دارد پيموده، واضح و مساله تقليد از مجتهد به حکم عقل و منطق، ثابت مي گردد بعلاوه در مثل زمان م، که ساکنان همه مناطق روي زمين با هم ارتباط نزديک پيدا کرده اند و مسائل جديد فراواني در زندگي انسانها رخ داده و مي دهد و پديده هاي جديدي پديد مي آيد، کسي مي تواند مرجع احکام الهي باشد که عالم به اوضاع زمان و واقف به نقشه هاي دشمنان اسلام نيز باشد تا بر اساس منابع غني و کامل و فقه پوياي اسلامي، وظايف
مسلمانان را با توجه به مقتضيات زمانها و مکانه، استنباط کند. و بالاخره معياري که حضرت صادق(عليه السلام) در اين مورد ارائه فرموده است، اين است:
« فَامّا مَن کانَ منَ الفُقها ءِ، صائناً لنفِسهِ، حافظِاً لدِينه، مخُالفاً علي هواهُ، مُطيعاً لامرِ مولاهُ فللِعوامّ اَن يُقلدوهُ.»
يعني: « در هر عصر و زمان در ميان فقهاي اعصار و ادوار، بر مردم مسلمانان لازم است از کسي تقليد کنند که:
1 – داراي صيانت نفس باشد تا در سايه آن بتواند خود را در برابر هر گونه عوامل انحراف از صراط مستقيم اسلام، مصون نگاه بدارد.
2 – حافظ دين باشد.
3 – مخالف هواهاي نفساني خود باشد.
4 – مطيع امر خداوند متعال باشد.
احکام تقليد
(مساله 1) مسلمانان بايد به اصول دين ايمان و يقين داشته باشد و اين ايمان بايد براي هر مسلماني به اندازه فکر و درک او بر پايه دليل و برهان استوار باشد، و در احکام غير ضروري دين بايد يا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روي دليل بدست آورد،يا از مجتهد تقليد کند، يعني به دستور او رفتار نمايد يا از راه احتياط طوري به وظيفه خود عمل نمايد که يقين کند تکليف خود را انجام داده است، مثلا اگر عده اي از مجتهدين عملي را حرام ميدانند و عده ديگر مي گويند حرام نيست، آن عمل را انجام ندهد. و اگر عملي را بعضي واجب و بعضي مستحب ميدانند آن را بجا آورد،پس کساني که مجتهد نيستند و نمي توانند به احتياط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقليد نمايند. به اين مطلب نيز بايد توجه کرد که در بسياري از موارد در خود عمل به احتياط نيز بايد يا مجتهد بود و يا تقليد کرد.
(مساله 2) تقليد در احکام، عمل کردن به دستور مجتهد است و از مجتهدي بايد تقليد کرد که مرد و بالغ و عاقل و شيعه دوازده امامي و حلال زاده و زنده و عادل باشد. و نيز بنابر احتياط واجب بايد از مجتهدي تقليد کرد که حريص به دنيا نباشد، و بنابر اقوي در صورت علم به مخالفت فتواي او با فتواي غير اعلم موافق با احتياط باشد و اعلم يعني در فهميدن حکم خدا از تمام مجتهد هاي زمان خود، استاد تر باشد.
(مساله 3) مجتهد و اعلم را از سه راه مي توان شناخت:
اول: آنکه خود انسان يقين کند، مثل آنکه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد. دوم: آنکه دو نفر عالم عادل، که مي توانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند، مجتهد بودن يا اعلم بودن کسي را تصديق کنند، به شرط آنکه دو نفر عالم عادل ديگر با گفته آنان مخالفت ننمايند.
سوم: آنکه عده اي از اهل علم که مي توانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند، و از گفته آنان اطمينان پيدا مي شود مجتهد بودن يا اعلم بودن کسي را تصديق کنند.
(مساله 4) اگر شناختن اعلم مشکل باشد بايد از کسي تقليد کند که گمان به اعلم بودن او دارد،بلکه اگر احتمال ضعيفي هم بدهد که کسي اعلم است وبداند ديگري از او اعلم نيست بنابر احتياط واجب بايد از او تقليد نمايد.واگر چند نفردر نظر او اعلم از ديگران و با يکديگر مساوي باشند بايد از يکي از آنان تقليد کند.
(مساله 5) بدست آوردن فتوي يعني دستور مجتهد چهار راه دارد:
اول: شنيدن از خود مجتهد.
دوم: شنيدن از دو نفر عادل که فتواي مجتهد را نقل کنند.
سوم: شنيدن از کسي که مورد اطمينان و راستگوست.
چهارم: ديدن در رساله مجتهد در صورتي که انسان به درستي آن رساله اطمينان داشته باشد.
(مساله 6) تا انسان يقين نکند که فتواي مجتهد عوض شده است، مي تواند به آنچه در رساله نوشته شده عمل نمايد، و اگر احتمال دهد که فتواي او عوض شده جستجو لازم نيست.
(مساله 7) اگر مجتهد اعلم در مساله اي فتوي دهد، مقلد آن مجتهد، يعني کسي که از او تقليد ميکند، نمي تواند در آن مساله به فتواي مجتهد ديگر عمل کند، ولي اگر فتوي ندهد و بفرمايد احتياط آن است که فلان طور عمل شود، مثلا بفرمايد احتياط آن است که در رکعت سوم و چهارم نماز سه مرتبه تسبيحات اربعه، يعني سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر بگويند، مقلد بايد يا به اين احتياط که احتياط واجبش مي گويند عمل کند و سه مرتبه بگويد، يا به فتواي مجتهد ديگري عمل کند و بنابر احتياط واجب به فتواي مجتهدي که علم او از مجتهد اعلم کمتر و از مجتهد هاي ديگر بيشتر است عمل نمايد. پس اگر او يک مرتبه گفتن را کافي بداند، مي تواند يک مرتبه بگويد و همچنين است اگر مجتهد اعلم بفرمايد مساله محل تامل يا محل اشکال است.
(مساله 8) اگر مجتهد اعلم بعد از آنکه در مساله اي فتوي داده، احتياط کند، مثلا بفرمايد ظرف نجس را که يک مرتبه در آب کُر بشويند پاک مي شود، اگر چه احتياط آن است که سه مرتبه بشويند، مقلّد او نميتواند درآن مساله به فتواي مجتهد ديگر رفتار کند، بلکه بايد يا به فتوي عمل کند، يا به احتياط بعد از فتوي، که آن را احتياط مستحبّ مي گويند عمل نمايد. مگر آنکه فتواي آن مجتهد نزديک تر به احتياط باشد.
(مساله 9) اگر مجتهدي که انسان از او تقليد ميکند، از دنيا برود بايد از مجتهد زنده تقليد کند.ولي کسي که در بعضي از مسائل به فتواي مجتهدي عمل کرده،بعد از مردن آن مجتهد مي تواند در همه مسائل از او تقليد کند، مگر اينکه مجتهد زنده اعلم از ميّت باشد، که در اين صورت رجوع به آن زنده واجب است.
(مساله 10) اگر در مساله اي به فتواي مجتهدي عمل کند و بعد از مردن او در همان مساله به فتواي مجتهد زنده رفتار نمايد، دوباره نمي تواند آن را مطابق فتواي مجتهدي که از دنيا رفته است انجام دهد. ولي اگر مجتهد زنده در مساله اي فتوي ندهد، و احتياط نمايد و مقلدمدتي به آن احتياط عمل کند، دوباره مي تواند به فتواي مجتهدي که از دنيا رفته عمل نمايد مثلا اگر مجتهدي گفتن يک مرتبه سُبحانَ اللهِ والحَمدُ للهِ ولااِله اِلا اللهُ واللهُ اَکبرُ رادر رکعت سوم و چهارم نماز کافي بداند و مقلد مدتي به اين دستور عمل نمايد و يک مرتبه بگويد، چنانچه آن مجتهد از دنيا برود و مجتهد زنده احتياط واجب را در سه مرتبه گفتن بداند و مقلد مدتي به اين احتياط عمل کند و سه مرتبه بگويد، دوباره مي تواند به فتواي مجتهدي که از دنيا رفته برگردد و يک مرتبه بگويد.
(مساله 11) مسايلي را که انسان غالبا به آنها احتياج دارد واجب است يلد بگيرد.
(مساله 12) اگر براي انسان مساله اي پيش آيد که حکم آن را نمي داند، مي تواند صبر کند تا فتواي مجتهد اعلم را به دست آورد يا اگر احتياط ممکن است، به احتياط عمل نمايد بلکه اگر احتياط ممکن نباشد، چنانچه از انجام عمل، محذوري لازم نبايد بنابر يک طرف بگذارد تا استعلام نمايد. پس اگر معلوم شد که مخالف واقع يا گفتار مجتهد بوده، دوباره بايد انجام دهد.
(مساله 13) اگر کسي فتواي مجتهدي را به ديگري بگويد، چنانچه فتواي آن مجتهد عوض شود، لازم نيست به او خبر دهد که فتوي عوض شده، ولي اگر بعد از گفتن فتوي بفهد اشتباه کرده، در صورتي که ممکن باشد، بايد اشتباه را بر طرف کند.
(مساله 14) اگر مکلف مدتي اعمال خود را بدون تقليد انجام دهد، در صورتي اعمال او صحيح است که بفهد به وظيفه واقعي خود رفتار کرده است، يا عمل او با فتواي مجتهدي که فعلا بايد از او تقليد کند، مطابق باشد، مگر عمل را طوري انجام داده باشد که از گفته آنان به احتياط نزديک تر باشد که در اين صورت هم صحيح است.
احکام طهارت
آب مطلق و مضاف
(مساله 15) آب يا مطلق است يا مضاف، آب مضاف آبي است که آن را از چيزي بگيرند، مثل آب هندوانه و گلاب، يا با چيزي مخلوط باشد، مثل آبي که به قدري با گل و مانند آن مخلوط شود، که ديگر به آن آب نگويند و غير اينها آب مطلق است و آن بر پنج قسم است اول آب کُر، دوم آب قليل، سوم آب جاري، چهارم آب باران، پنجم آب چاه.
1-آب کُر
(مساله 16) آب کُر، مقدارآبي است که اگر در ظرفي که درازا و پهنا و گودي آن هر يک سه وجب ونيم است بريزند،آن ظرف را پر کند.و وزن آن از صد و بيست و هشت منِ تبريز بيست مثقال کمتر است و احتياط اين است که مقدار419 / 377 کيلوگرم را در نظر بگيرند.
(مساله 17) اگر عين نجس، مانند بول و خون به آب کُر برسد، چنانچه به واسطه آن بو يا رنگ يا مزه آب تغيير کند آب نجس مي شود و اگر تغيير نکند، نجس نمي شود.
(مساله 18) اگر بوي آب کُر به واسطه غير نجاست تغيير کند، نجس نمي شود.
(مساله 19) اگر عين نجس مانند خون به آبي که بيشتر ازکُر است برسد و بو يا رنگ يا مزه قسمتي از آن را تغيير دهد، چنانچه مقداري که تغيير نکرده کمتر ازکُر باشد،تمام آب نجس مي شود.و اگر به اندازه کُر يا بيشتر باشد، فقط مقداري که بو يا رنگ يا مزه آن تغيير کرده نجس است.
(مساله 20) آب فواره اگر متصل بکر باشد، آب نجس را در صورتي که مخلوط به آن بشود پاک کمي کند، ولي اگر قطره قطره روي آب نجس بريزد، آن را پاک نمي کند، مگر آنکه چيزي روي فواره بگيرند، تا آب آن قبل از قطره قطره شدن به آب نجس متصل شود و با آن مخلوط گردد.
(مساله 22) اگر مقداري از آب کُر يخ ببندد و باقي آن بقدر کُر نباشد، چنانچه نجاست به آن برسد نجس مي شود، و هر قدر از يخ هم آب شود نجس است.
(مساله 23) آبي که به اندازه کُر بوده، اگر انسان شک کند از کُر کمتر شده يا نه، مثل آب کُر است، يعني چيز نجس شده را پاک مي کند و اگر نجاستي هم به آن برسد نجس نمي شود. و آبي که کمتر از کرُ بوده و انسان شک دارد به مقدار کرُ شده يا نه، حکم آب کُر ندارد.
(مساله 24) کُربودن آب، به دو راه ثابت مي شود: اول: آنکه خود انسان تشخيص دهد. دوم: آنکه دو مرد عادل خبر دهند.
2-آب قليل
(مساله 25) آب قليل آبي است که از زمين نجوشد و از کرُ کمتر باشد.
(مساله 26) اگر آب قليل روي چيز نجس بريزد،يا چيز نجس به آن برسد، نجس مي شود.ولي اگر از بالا با فشار روي چيز نجس بريزد، مقداري که به آن چيز مي رسد، نجس و هر چه بالاتر از آن است پاک مي باشد ونيز اگر مثل فواره با فشار از پائين به بالا رود در صورتي که نجاست به بالا برسد، پائين نجس نمي شود و اگر نجاست به پائين برسد، بالا نجس مي شود.
(مساله 27) آب قليلي که براي بر طرف کردن عين نجاست روي چيز نجس ريخته شود و از آن جدا گردد، نجس است.و بايد ازآب قليلي هم که بعد ازبرطرف شدن عين نجاست، براي آب کشيدن چيز نجس روي آن مي ريزد و از ان جدا مي شود، اجتناب کنند. ولي آبي که با آن مخرج بول و غائط را مي شويند با پنج شرط پاک است:
اول – آنکه بو يا رنگ يا مزه آب به واسطه نجاست تغيير نکرده باشد. دوم – نجاستي از خارج به آن نرسيده باشد. سوم – نجاست ديگري مثل خون يا بول يا غائط بيرون نيامده باشد. چهارم – ذره هاي غائط در آب پيدا نباشد. پنجم – بيشتر از مقدار معمول، نجاست به اطراف مخرج نرسيده باشد.
3-آب جاري
(مساله 28) آب جاري آبي است که از زمين بجوشد و جريان داشته باشد، مانند آب چشمه و قنات.
(مساله 29) آب جاري اگر کمتر از کر باشد، چناچه نجاست به برسد تا وقتي بو يا رنگ يا مزه آن به واسطه نجاست تغيير نکرده، پاک است.
(مساله 30) اگر نجاستي به آب جاري برسد، مقداري از آن، که بو يا رنگ يا مزه اش به واسطه نجاست تغيير کرده نجس است. و طرفي که متصل به چشمه است اگر چه کمتر از کر باشد پاک است و آبهاي ديگر نهر اگر به اندازه کر باشد يا به واسطه آبي که تغيير نکرده به آب چشمه متصل باشد، پاک و گرنه نجس است.
(مساله 31) آب چشمه اي که جاري نيست ولي طوري است که اگر از آن بردارند باز مي جوشد، حکم آب جاري دارد. يعني اگر نجاست به آن برسد، تا وقتي بو يا رنگ يا مزه آن به واسطه نجاست تغيير نکرده، پاک است.
(مساله 32) آبي که کنار نهر، ايستاده و متصل به آب جاري است، حکم آب جاري دارد.
(مساله 33) چشمه اي که مثلا در زمستان مي جوشد و در زمستان مي جوشد و در تابستان از جوشش مي افتد، فقط وقتي که مي جوشد حکم آب جاري دارد.
(مساله 34) آب حوض حمام اگر چه کمتر از کر باشد، مثل آب جاري است، ولي بنابر احتياط واجب بايد به خزينه اي که آب آن به تنهائي يا با آب حوضچه به اندازه کر، متصل باشد.
(مساله 35) آب لوله هاي حمام که از شير ها و دوشها مي ريزد، اگر متصل به کر باشد، مثل آب جاري است و آب لوله هاي عمارات اگر متصل به کر باشد،در حکم آب کر است.
(مساله 36) آبي که روي زمين جريان دارد ولي از زمين نمي جوشد، چنانچه کمتر از کر باشد و نجاست به آن برسد نجس ميشود. اما اگر از بالا با فشار به پائين بريزد، چنانچه به نجاست به پائين آن برسد بالاي آن نجس نمي شود.
4-آب باران
(مساله 37) اگر به چيز نجسي که عين نجاست درآن نيست يک مرتبه باران ببارد، جائي که باران به آن برسد پاک مي شود. و در فرش و لباس و مانند اينها فشار لازم نيست. ولي باريدن دو سه قطره فائده ندارد، بلکه بايد طوري باشد که بگويند باران مي آيد.
(مساله 38) اگر باران،به عين نجس ببارد و به جاي ديگر ترشح کند، چنانچه عين نجاست همراه آن نباشد،و بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد پاک است.پس اگر باران بر خون ببارد و ترشح کند، چنانچه ذرهّ اي خون در آن باشد يا آنکه بو يا رنگ يا مزه خون گرفته باشد، نجس مي باشد.
(مساله 39) اگر بر سقف عمارت يا روي بام آن عين نجاست، تا وقتي باران به بام مي بارد، آبي که به چيز نجس رسيده و از سقف يا ناودان مي ريزد پاک است. و بعد از قطع شدن باران اگر معلوم باشد آبي که مي ريزد، به چيز نجس رسيده است نجس مي باشد.
(مساله 40) زمين نجسي که باران بر آن ببارد پاک مي شود. و اگر باران بر زمين جاري شود و به جاي نجسي که زير سقف است برسد، آن را نيز پاک مي کند.
(مساله 41) خاک نجسي که به واسطه باران گل شود و آب آن را فرا گيرد پاک است، اما اگر فقط رطوبت به آن برسد پاک نمي شود.
(مساله 42) هر گاه آب باران در جائي جمع شود، اگر چه کمتر از کر باشد چنانچه موقعي که باران مي آيد، چيز نجسي را در آن بشويند و آب، بو يا رنگ يا مزه نجاست نگيرد، آن چيز نجس پاک مي شود.
(مساله 43) اگر بر فرش پاکي که روي زمين نجس است باران ببارد و بر زمين نجس جاري شود، فرش، نجس نمي شود و زمين هم پاک مي گردد.
5 – آب چاه
(مساله 44) آب چاهي که از زمين مي جوشد، اگر چه کمتر از کر باشد چنانچه نجاست به آن برسد، تا وقتي بو يا رنگ يا مزه آن به واسطه نجاست تغيير نکرده پاک است، ولي مستحب است پس از رسيدن بعضي از نجاسته، مقداري که درکتابهاي مفصل گفته شده از آب آن، بکشند.
(مساله 45) اگر نجاستي در چاه بريزد و بو يا رنگ يا مزه آب آن را تغيير دهد، چنانچه تغيير آب چاه از بين برود، موقعي پاک مي شود که با آبي که از چاه مي جوشد مخلوط گردد.
(مساله 46) اگر آب باران يا آب ديگر، در گودالي جمع شود و کمتر از کُر باشد، چنانچه بعد از قطع شدن باران، نجاست به آن برسد نجس مي شود.
احکام آبها
(مساله 47) آب مضاف که معني آن گفته شد، چيز نجس را پاک نمي کند، وضو و غسل هم با آن باطل است.
(مساله 48) اگر ذره اي نجاست به آب مضاف برسد نجس مي شود، ولي چنانچه از بالا بافشار روي چيز نجس بريزد، مقداري که به چيز نجس رسيده نجس و مقداري که بالاتر از آن رسيده نجس و مقداري که بالاتر از آن است پاک ميباشد. مثلا اگر گلاب را از گلابدان روي دست نجس بريزند،آنچه به دست رسيده نجس، و آنچه به دست نرسيده پاک است و نيز اگر مثل فواره با فشار از پائين به بالا برود، اگر نجاست به بالا برسد پائين نجس نمي شود.
(مساله 49) اگر آب مضاف نجس، طوري با آب کُر يا جاري مخلوط شود، که ديگر آب مضاف به آن نگويند پاک مي شود.
(مساله 50) آبي که مطلق بوده و معلوم نيست مضاف شده يا نه، مثل آب مطلق است، يعني چيز نجس را پاک مي کند، وضو و غسل هم با آن صحيح است و آبي که مضاف بوده و معلوم نيست مطلق شده يا نه مثل آب مضاف است، يعني چيز نجس را پاک نميکند، وضو و غسل هم با آن باطل است.
(مساله 51) آبي که معلوم نيست مطلق يا مضاف و معلوم نيست که قبلا مطلق يا مضاف بوده، نجاست را پاک نمي کند،وضو و غسل هم با آن باطل است.
(مساله 51) آبي که معلوم نيست مطلق است يا مضاف و معلوم نيست که قبلا مطلق يا مضاف بوده، نجاست را پاک نمي کند، وضو و غسل هم با آن باطل است.ولي اگر به اندازه کُر يابيشتر باشد ونجاست به آن برسد حکم به نجس بودن آن نمي شود
(مساله 52) آبي که عين نجاست مثل خون و بول به آن برسد و بو يا رنگ يا مزه آن را تغيير دهد، اگر چه کُر يا جاري باشد نجس مي شود. ولي اگر بو يا رنگ يا مزه آب به واسطه نجاستي که بيرون آب است عوض شود، مثلا مرداري که پهلوي آب است بوي آن را تغيير دهد نجس نمي شود.
(مساله 53) آبي که عين نجاست مثل خون و بول در آن ريخته و بو يا رنگ يا مزه آن را تغيير داده، چنانچه به کر يا جاري متصل شود، يا باران بر آن ببارد يا باد باران را در آن بريزد،يا آب باران درموقع باريدن از ناودان درآن جاري شود،وتغيير آن از بين برود پاک مي شود. ولي بايد آب باران يا کر يا جاري با آن مخلوط گردد.
(مساله 54) آبي که براي پاک کردن شئ نجس شده استعمال مي شود و آن را غــساله مينامند اگرتطهير با آب قليل باشد، نجس است، ولي اگر در آب کر يا جاري تطهير نمايند، آبي که بعد از بيرون آوردن از آن مي ريزد، پاک است.
(مساله 55) آبي که پاک بوده و معلوم نيست نجس شده يا نه پاک است. و آبي که نجس بوده و معلوم نيست پاک شده يا نه، نجس است.
(مساله 56) نيم خورده سگ و خوک و کافر، نجس و خوردن آن حرام است و نيم خورده حيوانات حرام گوشت، پاک و خوردن آن مکروه مي باشد.
(مساله 83) نجاسات يازده چيز است: اول بول، دوم غائط، سوم مني، چهارم مردار،پنجم خون، ششم و هفتم سگ و خوک، هشتم کافر، نهم شراب، دهم فقاع، يازدهم عرق شتر نجاستخوار.
1و2- بول و غائط(مساله 84) بول و غائط انسان و هر حيوان حرام گوشتي که خون جهنده دارد که اگر رگ آن را ببرند، خون از آن جستن مي کند، نجس است، ولي فضله حيوانات کوچک مثل پشه و مگس که گوشت ندارند، پاک است.
(مساله 85) فضله پرندگان حرام گوشت، نجس است.
(مساله 86) بول و غائط حيوان نجاستخوار نجس است و همچنين است بول و غائط حيواني که انسان آن را وَطي کرده، يعني با آن نزديکي نموده، و گوسفندي که گوشت آن از خوردن شير خوک، محکم شده است.
3-مني
(مساله 87) مني حيواني که خون جهنده دارد، نجس است.
4- مردار(مساله 88) مردار حيواني که خون جهنده دارد نجس است، چه خودش مرده باشد، يا بغير دستوري که در شرع معين شده، آن را کشته باشند. و ماهي چون خون جهنده ندارد، اگر چه در آب هم بميرد پاک است.
(مساله 89) چيزهائي از مردار، مثل پشم و مو و کرک و استخون و دندان که روح در آن حلول نمي کند از غير حيوان نجس العين(حيواني که ذاتاً نجس است مثل خوک و سگ) پاک مي باشد.
(مساله 90) اگر از بدن انسان يا حيواني که خون جهنده دارد، در حالي که زنده است گوشت يا چيز ديگري را که روح دارد جدا کنند، نجس است.
(مساله 91) پوستهاي مختصر لب و جاهاي ديگر بدن که موقع افتادنشان رسيده، اگر چه آنها را بکنند، پاک است، ولي بنابر احتياط واجب بايد از پوستي که موقع افتادنش نرسيده و آن را کنده اند، اجتناب نمايند.
(مساله 92) تخم مرغي که از شکم مرده بيرون مي آيد، اگر پوست روي آن سفت شده باشد پاک است، ولي ظاهر آن را بايد آب کشيد.
(مساله 93) اگر بره و بزغاله، پيش از آنکه علفخوار شوند بميرند، پنير مايه اي که در شير دان آنها مي باشد پاک است، ولي ظاهر آن را بايد آب کشيد.
(مساله 94) دواجات روان و عطر و روغن و واکس و صابون که از خارجه مي آورند اگر انسان يقين به نجاست آنها نداشته باشد، پاک است.
(مساله 95) گوشت و پيه چرمي که در بازار مسلمانان فروخته شود پاک است، و همچنين است اگر يکي از اينها در دست مسلمانان باشد و بدانند آن مسلمانان از کافر گرفته و احتمال بدهند آن مسلمان رسيدگي کرده که از حيواني است که به دستور شرع کشته شده است و نيز بداند مسلمان با آن معامله پاکي نموده، پاک است، ولي اگر بداند رسيدگي نکرده، نجس مي باشد.
5- خون
(مساله 96) خون انسان و هر حيواني که خون جهنده دارد، يعني حيواني که اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن مي کند نجس است، پس خون حيواني که مانند ماهي و پشه خون جهنده ندارد، پاک مي باشد.
(مساله 97) اگر حيوان حلال گوشت را به دستوري که در شرع معين شده بکشند و خون آن به مقدار معمول بيرون آيد، خوني که در بدنش مي ماند پاک است، ولي اگر به علت نفس کشيدن يا به واسطه اينکه سر حيوان در جاي بلندي بوده، خون به بدن حيوان برگردد، آن خون نجس است.
(مساله 98) خوني که در تخم مرغ مي باشد، بنابر احتياط واجب نجس است، ولي اگر در ميان پرده رقيقي است و آن پرده پاره نشده است، اجزاء تخم مرغ را نجس نمي کند.
(مساله 99) خوني که گاهي موقع دوشيدن شير ديده مي شود نجس است و شير را نجس مي کند.
(مساله 100) خوني که از لاي دندانها مي آيد نجس و خوردن آن حرام است،ولي اگر به واسطه مخلوط شدن با آب دهان از بين برود پاک است، ولي فرو بردن آب دهان در اين صورت اشکال دارد.
(مساله 101) خوني که به واسطه کوبيده شدن، زير ناخن يا پوست مي ميرد، اگر طوري شود که ديگر به آن خون نگويند پاک است، و اگر به آن خون بگويند در صورتي که ناخن يا پوست سوراخ شود، اگر مشقت ندارد بايد براي وضو و غسل خون را بيرون آورند و اگر مشقت دارد بايد اطراف آن را به طوري که نجاست زياد نشود بشويند و پارچه يا چيزي مثل پارچه بر آن بگذارند و روي پارچه دست تر بکشند و تيمم هم بکنند.
(مساله 102) اگر انسان نداند که خون زير پوست مرده يا گوشت به واسطه کوبيده شدن به آن حالت در آمده، پاک است.
(مساله 103) اگر موقع جوشيدن غذ، ذره اي خون در آن بيفتد،تمام غذا و ظرف آن نجس مي شود. و جوشيدن و حرارت و آتش، پاک کننده نيست.
(مساله 104) زردابه اي که در حال بهبودي زخم در اطراف آن پيدا مي شود، اگر معلوم نباشد که با خون مخلوط است، پاک مي باشد.
6و7 - سگ و خوک
(مساله 105) سگ و خوکي که در خشکي زندگي مي کنند، حتي مو و استخوان و پنجه و ناخن و رطوبتهاي آنها نجس است، ولي سگ و خوک دريائي پاک است.
8-کافر
(مساله 106) کافر، يعني کسي که منکر خدا است يا براي خدا شريک قرار مي دهد يا رسالت حضرت خاتم الانبياء، محمّد بن عبدالله(صلي الله عليه و آله) را قبول ندارد مگر اهل کتاب که درآخر مساله ذکر ميشود و هخمچنين است اگر در يکي از اينها شک داشته باشد و نيز کسي که ضروري دين، يعني چيزي را که مسلمانان جزء دين اسلام مي دانند منکر شود، چنانچه بداند آن چيز ضروري دين است و انکار آن چيزبرگردد به انکار خدا، يا توحيد، يا نبوت، نجس مي باشد و اگر ضروري دين بودن آن را نداند، به طوري که انکار آن به انکار خدا يا توحيد يا نبوت برنگردد، بهتر آن است که از او اجتناب کنند. کفاري که مانند يهود و نصاري اهل کتاب مي باشند و تا هنگامي که علم به ملاقات بدن آنها با يکي از نجاسات که ذکر شد و مي شود حاصل نشده است، اجتناب لازم نيست.
(مساله 107) تمام بدن کافر غير اهل کتاب حتي مو و ناخن و رطوبتهاي او نجس است.
(مساله 108) اگر پدر و مادر و جد و جده بچه نابالغ کافر غير اهل کتاب باشند، آن بچه هم نجس است، و اگر يکي از اينها مسلمان باشد بچه پاک است.
(مساله 109) کسي که معلوم نيست مسلمان است يا نه، پاک مي باشد. ولي احکام ديگر مسلمانان را ندارد، مثلاً نمي تواند زن مسلمان بگيرد و نبايد در قبرستان مسلمانان دفن شود.
(مساله 110) اگر مسلماني به يکي از دوازده امام دشنام دهد، يا با آنان دشمني داشته باشد، نجس است. وهمچنين است غله، يعني کساني که يکي از ائمه(عليهم السلام) را خدا مي خوانند يا مي گويند خدا در حلول کرده است.
9-شراب
(مساله 111) شراب و هر چيزي که انسان را مست مي کند، چنانچه به خودي خود روان باشد، نجس است. واگر مثل بنگ و حشيش روان نباشد، اگرچه چيزي در آن بريزند که روان شود، پاک است.
(مساله 112) الکل صنعتي که براي رنگ کردن درب و ميز و صندلي و مانند اينها به کار مي برند، اگر انسان نداند از چيزي که مست کننده و روان است درست کرده اند، پاک مي باشد.
(مساله 113) اگر آب انگور بخودي خود جوش بيايد نجس است و اگر به واسطه پختن جوش بيايد، خوردنش حرام است ولي نجس نيست. و اگر به واسطه جوشاندن به آتش، دو سوم آن کم شود حرام بودن آن نيز برطرف ميشود.
(مساله 114) خرما و مويز و کشمش و آب آنها اگر جوش بيايند، پاک و خوردن آنها حلال است، اگر چه احتياط مستحب آن است که از آنها اجتناب کنند.
10-فقاع(مساله 115) فقاع که از جو گرفته مي شود و به آن آبجو مي گويند نجس است، ولي آبي که به دستور طبيب از جو مي گيرند و به آن ماء الشعير مي گويند، پاک مي باشد.
عرق جنب از حرام
(مساله 116) عرق جنب از حرام نجس نيست، ولي احتياط واجب آن است که با بدن يا لباسي که به آن آلوده شده،نماز نخوانند.
(مساله 117) اگرانسان درموقعي که نزديکي با زن حرام است،مثلا در روزه ماه مضان، با زن خود نزديکي کند، بنابر احتياط واجب نبايد با بدن و لباسي که آلوده به آن عرق است، نماز بخواند.
(مساله 118) اگر جنب از حرام به واسطه تنگي وقت، عوض غسل تيمم نمايد و بعد از تيمم عرق کند بنابر احتياط واجب بايد ا ز عرق خود در نماز اجتناب نمايد، ولي اگر به واسطه عذر ديگر تيمم کند، اجتناب لازم نيست.
(مساله 119) اگر کسي از حرام جنب شود و بعد با حلال خود نزديکي کند، بنابر احتياط واجب بايد از عرق خود در نماز اجتناب کند، ولي اگر اول با حلال خود نزديکي کند و بعد از حرام جنب شود، مي تواند با آن عرق نماز بخواند.
11-عرق شتر نجاستخوار
(مساله 120) عرق شتر نجاستخوار نجس است و احتياط واجب آن است که از عرق حيوانات نجاستخوار ديگر نيز، اجتناب کنند.
راه ثابت شدن نجاست(مساله 121) نجاست هر چيز از سه راه ثابت مي شود:
اول: آنکه خود انسان يقين کند چيزي نجس است، و اگر گمان داشته باشد چيزي نجس است، لازم نيست از آن اجتناب نمايد. بنابرين غذا خوردن در قهوه خانه ها و مهمانخانه هائي که مردمان لاابالي و کساني که پاکي و نجسي را مراعات نمي کنند در انها غذا ميخوردند، اگر انسان يقين نداشته باشد، غذائي را که براي او آوردند، نجس است اشکال ندارد.
دوم: آنکه کسي که چيزي در اختيار او است بگويد آن چيز نجس است، مثلاً همسر انسان يا نوکر يا کلفت بگويد، ظرف يا چيزي ديگري که در اختيار او است نجس مي باشد.
سوم: آنکه دو مرد عادل بگويند چيزي نجس است، و نيز اگر يک نفر عادل هم بگويد چيزي نجس است، بنابراحتياط واجب بايد از آن چيز اجتناب کرد.
(مساله 122) اگر به واسطه ندانستن مساله، نجس بودن و پاک بودن چيزي را نداند، مثلاً نداند عرق جنب از حرام پاک است يا نه، بايد مساله را بپرسد، ولي اگر با اينکه مساله رابپرسد، ولي اگر با اينکه مساله را مي داند چيزي را شک کند پاک است يا نه، مثلاً شک کند آن چيز خون است يا نه يا نداند که خون پشه است يا خون انسان، پاک مي باشد.
(مساله 123) چيز نجسي که انسان شک دارد پاک شده يا نه، نجس است و چيز پاک را اگر شک کند نجس شده يا نه، پاک است. و اگر هم بتواند نجس بودن يا پاک بودن آن را بفهمد، لازم نيست وارسي کند.
(مساله 124) اگر بداند يکي ازيا دو ظرف يادو لباسي که ازهردوي آنها استفاده ميکند نجس شده و نداند کدام است، بايد از هر دو اجتناب کند، ولي اگر مثلاً نمي داند لباس خودش نجس شده يا لباسي که هيچ از آن استفاده نمي کند و مال ديگري است، لباس خودش هم لازم نيست اجتناب نمايد.
راه نجس شدن چيزهاي پاک(مساله 125) اگر چيز پاک به چيز نجس برسد و هر دو يا يکي از آنها بطوري تر باشد که تري يکي به ديگري برسد چيز پاک نجس مي شود. و اگر تري به قدري کم باشد که به ديگري نرسد، چيزي که پاک بوده، نجس نمي شود.
(مساله 126) اگر چيزي پاکي به چيزي نجس برسد و انسان شک کند که هر دو يا يکي از آنها تر بوده يا نه، آن چيز پاک، نجس نمي شود
(مساله 127) دو چيزي که انسان نمي داند کدام پاک و کدام نجس است، اگر چيز پاکي با رطوبت به يکي از آنها برسد نجس نمي شود، ولي اگر يکي از آنها قبلاً نجس بوده و انسان نداند پاک شده يا نه، چنانچه چيز پاکي به آن برسد نجس مي شود.
(مساله 128) زمين و پارچه و مانند اينها اگر رطوبت داشته باشد، هر قسمتي که نجاست به آن برسد، نجس مي شود و جاهاي ديگر آن پاک است. و همچنين است خيار و خربزه و مانند اينها.
(مساله 129) هرگاه شيره و روغن روان باشد، همين که يک نقطه از آن نجس شد تمام آن نجس ميشود، ولي اگر روان نباشد همان نقطه اي که نجس يا متنجس به آن اصابت کرده،نجس است و اگر آن را با مقداري از اطرفش بردارند، بقيّه پاک است.
(مساله 130) اگر مگس يا حيواني مانند آن روي چيز نجسي که تر است بنشيند و بعد روي چيز پاکي که آن هم تر است بنشيند، چنانچه انسان بداند نجاست همراه آن حيوان بوده چيز پاک نجس مي شود و اگر نداند پاک است.
(مساله 131) اگر جائي از بدن که عرق دارد نجس شود و عرق از انجا به جاي ديگر برود، هر جا که عرق به آن برسد نجس مي شود، و اگر عرق به جاي ديگر نرود جاهاي ديگر بدن، پاک است.
(مساله 132) اخلاطي که از بيني يا گلو مي آيد، اگر خون داشته باشد، جائي که خون دارد نجس و بقيه آن پاک است، پس اگر به بيرون دهان يا بيني برسد، مقداري را که انسان يقين دارد جاي نجس اخلاط به آن رسيده نجس است و محلي را که شک دارد جاي نجس به آن رسيده يا نه، پاک مي باشد.
(مساله 133) اگر آفتابه اي را که ته آن سوراخ است، روي زمين نجس بگذارند چنانچه آب طوري زير آن جمع گردد که با آب آفتابه يکي حساب شود، آب آفتابه نجس مي شود، بلکه اگر آب بر زمين جاري شود يا فرو رود، در صورتي که سوراخ آفتابه به زمين نجس متصل باشد، باز هم بنابر احتياط واجب بايد از آب آفتابه اجتناب کرد، ولي اگر سوراخ آن به زمين نجس متصل نباشد و آب زير آفتابه هم با آب داخل آن يکي حساب نشود، آب آفتابه نجس نمي شود.
(مساله 134) اگر چيزي داخل بدن شود و به نجاست برسد، در صورتي که بعد از بيرون آمدن، آلوده به نجاست نباشد پاک است، پس اگر اسباب اماله يا آب آن در مخرج غائط وارد شود، يا سوزن و چاقو و مانند اينها در بدن فرو رود و بعد از بيرون آمدن، به نجاست آلوده نباشد نجس نيست. و همچنين آب دهان و بيني اگر در داخل بدن برسد و بعد از بيرون آمدن به خون آلوده نباشد، پاک است.
احکام نجاسات
(مساله 135) نجس کردن خط و ورق قرآن حرام است، و اگر نجس شود بايد فوراً آن را آب بکشند.
(مساله 136) اگر جلد قرآن نجس شود در صورتي که بي احترامي به قرآن باشد، بايد آن را آب بکشند.
(مساله 137) گذاشتن قرآن روي عين نجس مانند خون و مردار، اگر چه آن عين نجس خشک باشد حرام است و برداشتن قرآن از روي آن واجب مي باشد.
(مساله 138) نوشتن قرآن با مرکب نجس، اگر چه يک حرف آن باشد حرام است و اگر نوشته شود بايد آن را آب بکشند، يا به واسطه تراشيدن و مانند آن کاري کنند که از بين برود.
(مساله 139) احتياط واجب آن است که از دادن قرآن به کافر خودداري کنند و اگر قرآن دست اوست، در صورت امکان از او بگيرند.
(مساله 140) اگر ورق قرآن يا چيزي که احترام آن لازم است، مثل کاغذي که اسم خدا يا پيغمبر يا امام بر آن نوشته شده، در مستراح بيفتد بيرون آوردن و آب کشيدن آن اگر چه خرج داشته باشد، واجب است.و اگر بيرون آوردن آن ممکن نباشد، بايد به آن مستراح نروند تا يقين کنند ان ورق پوسيده است. و نيز اگر تربت در مستراح بيفتد و بيرون آوردن آن ممکن نباشد بايد تا وقتي که يقين نکرده اند، بکلي از بين رفته به آن مستراح نروند.
(مساله 141) خوردن و آشاميدن نجس و چيز متنجس حرام است و نيز خورانيدن عين نجس به اطفال در صورتي که ضرر داشته باشد، حرام مي باشد، بلکه اگر ضرر هم نداشته باشد بايد از ان خودداري کنند، ولي خوراندن غذاهائي که نجس شده است به طفل، حرام نيست.
(مساله 142) فروختن و عاريه دادن چيز نجسي که مي شود آن را آب کشيد، اگر نجس بودن آن را به طرف نگويند، اشکال ندارد، ولي چنانچه انسان بداند که عاريه گيرنده و خريدار آن را در خوردن و آشاميدن استعمال مي کنند بايد نجاستش را به آنها بنابراحتياط واجب بگويد.
(مساله 143) اگر انسان ببيند کسي چيز نجسي را مي خورد يا لباس نجس نماز مي خواند، لازم نيست به او بگويد.
(مساله 144) اگر جائي از خانه يا فرش کسي نجس باشد و ببيند بدن يا لباس يا چيز ديگر کساني که وارد خانه او مي شوند با رطوبت به جاي نجس رسيده است، لازم نيست به آنان بگويد.
(مساله 145) اگر صاحب خانه در بين غذا خوردن بفهمد غذا نجس است، بايد به مهمانها بگويد، اما اگر يکي از مهمانها بفهمد، لازم نيست به ديگران خبر دهد، ولي چنانچه طوري با انان معاشرت دارد که مي داند که به واسطه نگفتن خود او هم نجس مي شود، بايد بعد از غذا به آنان بگويد.
(مساله 146) اگر چيزي را که عاريه کرده نجس شود، اگر بداند که صاحبش آن چيز را در خوردن و آشاميدن استعمال مي کند، واجب است به او بگويد.
(مساله 147) بچه مميزي که خوب و بد را مي فهمد اگر چه تکليفش هم نزديک است، اگر بگويد چيزي را آب کشيدم دوباره بايد ان را آب کشيد، ولي اگر بگويد چيزي که در دست اوست نجس است، احتياط واجب آن است که از آن اجتناب کنند.
(مساله 148) ده چيز نجاست را پاک مي کند و آنها را مطهرات گويند: اول آب، دوم زمين، سوم آفتاب، چهارم استحاله،پنجم انتقال، ششم اسلام، هفتم تبعيت، هشتم برطرف شدن عين نجاست، نهم استبراء حيوان نجاستخوار، دهم غايب شدن مسلمان و احکاماينها به طور تفصيل در مسائل آينده گفته مي شود.
1-آب
(مساله 149) آب با چهار شرط چيز نجس را پاک مي کند:
اول: آنکه مطلق باشد، پس آب مضاف مانند گلاب و عرقِ بيد چيز نجس را پاک نمي کند.
دوم: آنکه پاک باشد.
سوم: آنکه وقتي چيز نجس را ميشويند آب مضاف نشود و بو يا رنگ يا مزه آن به واسطه نجاست تغيير نکند.
چهارم: انکه بعد از آب کشيدن چيز نجس نجس، عين نجاست در آن نباشد، و پاک شدن چيز نجس با آب قليل يعني آب کمتر از کُر شرطهاي ديگري هم دارد که بعداً گفته مي شود.
(مساله 150) ظرف نجس را با آب بايد سه مرتبه شست، بلکه در کُر و جاري هم احتياط سه مرتبه است، گرچه اقوي کفايت يک مرتبه است، ولي ظرفي را که سگ ليسيده يا از آن ظرف آب يا چيز روان ديگر خورده، بايد اول با خاک پاک، خاک مال کرد و بعد بنابر احتياط واجب دو مرتبه در کّر يا جاري يا با آب قليل شست، و همچنين ظرفي را که آب دهان سگ در آن ريخته بنابر احتياط واجب بايد پيش از شستن خاک مال کرد.
(مساله 151) اگر دهانه ظرفي که سگ دهن زده، تنگ باشد و نشود آن را خاک مال کرد، چنانچه ممکن است بايد پارچه اي را به چوبي بپيچند و به توسط آن خاک را به آن ظرف بمالند، و در غير اين صورت پاک شدن ظرف اشکال دارد.
(مساله 152) ظرفي را که خوک از آن چيز رواني بخورد، با آب قليل بايد هفت مرتبه شست و در کُر و جاري نيز هفت مرتبه بايد شست به احتياط واجب، و لازم نيست آن را خاک مال کنند، اگر چه احتياط آن است که خاک مال شود و نيز ليسيدن خوک ملحق است به آب خوردن آن به احتياط واجب.
(مساله 153) اگر بخواهند ظرفي را که به شراب نجس شده با آب قليل آب بکشند بايد سه مرتبه بشويند و بهتر است هفت مرتبه شسته شود.
(مساله 154) کوزه اي که از گل نجس ساخته شده و يا آب نجس در آن فرورفته، اگر در آب کُر يا جاري بگذارند، به هر جاي آن که آب برسد پاک مي شود. و اگر بخواهند باطن آن هم پاک شود، بايد به قدري در آب کُر يا جاري بماند که آب به تمام آن فرو رود و فرو رفتن رطوبت کافي نيست.
(مساله 155) ظرف نجس را با آب دو جور مي شود آب کشيد:
يکي آنکه سه مرتبه پر کنند و خالي کنند.ديگر آنکه سه دفعه قدري آب در آن بريزند و در هر دفعه آب را طوري در آن بگردانند که به جاهاي نجس آن برسد و بيرون بريزند.
(مساله 156) اگر ظزف بزرگي مثل پاتيل وخمره نجس شود، چنانچه سه مرتبه آن را از آب پر کنند و خالي کنند، پاک ميشود.و همچنين است اگر سه مرتبه از بالا آب در آن بريزند، به طوري که تمام اطراف آن را بگيرد و در هر دفعه آبي که ته آن جمع مي شود بيرون آوردند و احتياط واجب آن است که در هردفعه ظرفي را که با آن آبها را بيرون مي آوردند، آب بکشند.
(مساله 157) اگر مِسِ نجس و مانند آن را آب کنند و آب بکشند. ظاهرش پاک مي شود.
(مساله 158) تنوري که به بول نجس شده است اگر دو مرتبه از بالا آب در آن بريزند به طوري که تمام اطراف آن را بگيرند، پاک مي شود. و در غير بول اگر بعد از برطرف شدن نجاست يک مرتبه به دستوري که گفته شد آب در آن بريزند، کافي است و بهتر است که گودالي ته آن بکنند تا آبها درآن جمع شود و بيرون بياورند، بعد آن گودال را با خاک پاک، پر کنند.
(مساله 159) اگر چيز نجس را بعد از بر طرف کردن عين نجاست يک مرتبه در آب کُر يا جاري فرو برند که تمام جاهاي نجس آن برسد، پاک مي شود. و احتياط واجب آن است که فرش و لباس و مانند اينها را طوري فشار يا حرکت دهند که داخل آن خارج شود.
(مساله 160) اگر بخواهند چيزي را که به بول نجس شده با آب قليل آب بکشند، چنانچه يک مرتبه ديگر که آب روي آن بريزند پاک مي شود، ولي در لباس و فرش و مانند اينها بايد بعد از هر دفعه فشار دهند تا غُساله آن بيرون آيد(و غساله آبي است که معمولاً در وقت شستن و بعد از آن از چيزي که شسته مي شود، خود به خود يا به وسيله فشار مي ريزد) .
(مساله 161) اگر چيزي به بول پسر شيرخواري که غذا خور نشده و شير خوک نخورده نجس شود، چنانچه يک مرتبه آب روي آن بريزند که تمام جاهاي نجس آن برسد پاک مي شود. ولي احتياط مستحب آن است که يک مرتبه ديگر هم آب روي آن بريزند و در لباس و فرش و مانند اينها فشار لازم نيست.
(مساله 162) اگر چيزي به غير بول نجس شود، چنانچه بعد از برطرف کردن نجاست يک مرتبه آب روي آن بريزند و از آن جدا شود پاک مي گردد.و نيز اگر در دفعه اول که آب روي آن مي ريزند نجاست آن برطرف شود و بعد از برطرف شدن نجاست هم آب روي آن بيايد پاک مي شود. ولي در هر صورت لباس و مانند آن را بايد فشار دهند تا غساله آن بيرون آيد.
(مساله 163) اگر حصير نجس را که با نخ بافته شده و در آب کر يا جاري فرو برند، بعد از برطرف شدن عين نجاست پاک مي شود.
(مساله 164) اگر ظاهر گندم و برنج و صابون و مانند اينها نجس شود، به فرو بردن در آب کُر و جاري پاک مي گردد. و اگر باطن آنها نجس شود، پاک نمي گردد.
(مساله 165) اگر انسان شک کند که آب نجس به باطن صابون رسيده يا نه، باطن آن پاک است.
(مساله 166) اگر ظاهر برنج و گوشت يا چيزي مانند اينها نجس شده باشد، چنانچه آن را در ظرفي بگذارند و سه مرتبه آب روي آن بريزند و خالي کنند پاک مي شود، و ظرف آن سهم پاک مي گردد. ولي اگر بخواهند لباس يا چيزي را که فشار لازم دارد در ظرفي بگذارند و آب بکشند. بايد در هر مرتبه که آب روي آن مي ريزند آن را فشار دهند و ظرف را کج کنند، تا غساله اي که در آن جمع شده بيرون بريزد.
(مساله 167) لباس نجسي را که به نيل و مانند آن رنگ شده، اگر در آب کر يا جاري فرو برند و آب پيش از آنکه به واسطه رنگ پارچه مضاف شود به تمام آن برسد آن لباس پاک مي شود، اگر چه موقع فشار دادن، آب مضاف يا رنگين از ان بيرون آيد.
(مساله 168) اگر لباسي را در آب کُر يا جاري آب بکشند، و بعد مثلاً لجن آب در آن ببينند. چنانچه احتمال ندهند که جلوگيري از رسيدن آب کرده آن لباس، پاک است.
(مساله 169) اگر بعد از آب کشيدن لباس و مانند آن خورده گل يا اشنان در آن ديده شود، پاک است ولي اگر آب نجس به باطن گل يا اشنان رسيده باشد. ظاهر گل و اشنان پاک و باطن آنها نجس است.
(مساله 170) هر چيز نجس، تا عين نجاست را از آن برطرف نکنند، پاک نمي شود، ولي اگر بو يا رنگ نجاست در آن مانده باشد، اشکال ندارد. پس اگر خون را از لباس بر طرف کننئ و لباس را آب بکشند و رنگ خون در آن بماند پاک مي باشد، اما چنانچه به واسطه بو يا رنگ يقين کنند يا احتمال دهند که ذره هاي نجاست درآن چيز مانده نجس است.
(مساله 171) اگر نجاست بدن ر ا در آب کُر يا جاري برطرف کنند، بدن پاک مي شود و بيرون آمدن و دوباره در آب رفتن، لازم نيست.
(مساله 172) غذاي نجسي که لاي دندانها مانده اگر آب در دهان بگردانند و به تمام غذاي نجس برسد، پاک مي شود.
(مساله 173) اگر موي سر و صورت را که زياد است، با آب قليل آب بکشند، بايد فشاردهند که غساله آن جدا شود.
(مساله 174) اگر جائي از بدن يا لباس را با آب قليل آب بکشند، اطرف آنجا که متصل به آن است و معمولاً موقع آب کشيدن آنجا نجس مي شود، با پاک شدن جاي نجس پاک مي شود. و هم چنين است اگر چيز پاکي را پهلوي چيز نجس بگذارند و روي هر دو آب بريزند. پس اگر براي آب کشيدن يک انگشت نجس، روي همه انگشتها آب بريزند و آب نجس به همه آنها برسد، بعد از پاک شدن انگشت نجس تمام انگشتها پاک مي شود.
(مساله 175) گوشت و دنبه اي که نجس شده، مثل چيزهاي ديگر آب کشيده مي شود و همچنين است اگر بدن يا لباسي، چربي کمي داشته باشد که از رسيدن آب به آنها جلوگيري نکند.
(مساله 176) اگرظرف يا بدن نجس باشد،وبعد به طوري چرب شود که جلوگيري از رسيدن آب به آنها چنانچه بخواهند ظرف و بدن را آب بکشند بايد چربي را بر طرف کنند تا آب به آنها برسد.
(مساله 177) چيز نجسي که عين نجاست درآن نيست،اگر زير شيري که متصل به کرُ است يک دفعه بشويند، پاک مي شود ونيز اگر عين نجاست در آن باشد، چنانچه عين نجاست آن، زير شير يا به وسيله ديگر برطرف شود و آبي که از آن چيز مي ريزد بو يا رنگ يا مزه ديگري به واسطه نجاست به خود نگرفته باشد، با آب شير پاک مي گردد، اما اگر آبي که از آن ميريزد بو يا رنگ يا مزه ديگري بواسطه نجاست به خود گرفته باشد، بايد به قدري آب شير روي آن بريزند تا در آبي که از آن جدا مي شود بو يا رنگ يا مزه ديگري به واسطه نجاست نباشد.
(مساله 178) اگر چيزي را آب بکشد و يقين کند پاک شده و بعد شک کند که عين نجاست را از آن بر طرف کرده يا نه، چنانچه موقع آب کشيدن، متوجه برطرف کردن عين نجاست بوده آن چيز پاک است و اگر متوجه برطرف کردن عين نجاست نبوده بنابراحتياط واجب بايد دوباره آن را آب بکشد.
(مساله 179) زميني که آب روي آن جاري نمي شود، اگر نجس شود با آب قليل پاک نمي گردد. ولي زميني که روي آن شن يا ريگ باشد، چون آبي که روي آن مي ريزند از آن جدا شده و در شن و ريگ فرو مي رود، با آب قليل پاک مي شود، اما زير ريگها نجس مي ماند.
(مساله 180) زمين سنگ فرش و آجر فرش و زمين سختي که اب در ان فرو نمي رود، اگر نجس شود با آب قليل پاک مي گردد، ولي بايد بقدري آب روي آن بريزند که جاري شود و چنانچه آبي که روي آن ريخته اند از سوراخي بيرون رود همه زمين پاک مي شود، و اگر بيرون نرود جائي که آبها جمع مي شود نجس مي ماند و براي پاک شدن آنجا بايد گودالي بکنند که آب در آن جمع شود، بعد آب را بيرون بياورند و گودال را با خاک پاک، پر کنند.
(مساله 181) اگر ظاهر نمک سنگ و مانند آن نجس شود، با آب کمتر از کُر هم پاک مي شود.
(مساله 182) اگر شکر آب شده نجس را قند بسازند و در آب کُر يا جاري بگذرند، پاک نمي شود.
2-زمين
(مساله 183) زمين با سه شرط، کف پا و ته کفش نجس ر، پاک مي کند.
اول: آنکه زمين پاک باشد.
دوم: آنکه خشک باشد.
سوم: آنکه اگر عين نجس مثل خون و بول يا متنجس مثل گلي که نجس شده در کف پا و ته کفش باشد،به واسطه راه رفتن يا ماليدن پا به زمين برطرف شود. و نيز زمين بايد خاک يا سنگ يا آجر فرش و مانند اينها باشد و با راه رفتن روي فرش و حصير و سبزه، کف پا وته کفش نجس،پاک نمي شود و اگر به واسطه غير راه رفتن نجس شده باشد، پاک شدنش به واسطه راه رفتن اشکال دارد.
(مساله 184) کف پا و ته نجس، به واسطه راه رفتن روي اسفالت و روي زميني که با چوب فرش شده، پاک نمي شود.
(مساله 185) براي پاک شدن کف پا و ته کفش بهتر است پانزده ذراع(تقريباً ده گام مي شود) يا بيشتر راه بروند، اگر چه به کمتر از پانزده ذراع يا ماليدن پا به زمين، بر نجاست
(مساله 186) لازم نيست کف پا و ته کفش نجس، تر باشد، بلکه اگر خشک هم باشد به راه رفتن پاک مي شود.
(مساله 187) بعد از آنکه کف پا يا ته کفش نجس به راه رفتن پاک شد، مقداري از اطراف آن هم که معمولاً به گل آلوده مي شود اگر زمين با خاک به آن اطراف برسد، پاک ميگردد.
(مساله 188) کسي که با دست و زانو راه مي رود، اگر کف دست يا زانو به وسيله تماس با زمين و حرکت برروي زمين نجس شود، دست وزانوي به وسيله راه رفتن پاک مي شود.و اما پاک شدن ته عصا و ته پاي مصنوعي و نعل چهار پايان و چرخ اتومبيل ودرشگه و مانند اينه، محل اشکال است.
(مساله 189) اگر بعد از راه رفتن، ذره هاي کوچکي از نجاست که ديده نمي شود، در کف پا و ته کفش بماند بايد آن ذره ها را هم به ترتيبي که ذکر شد برطرف کرد، ولي باقي بودن بو و رنگ اشکال ندارد.
(مساله 190) توي کفش و مقداري از کف پا که به زمين نمي رسد به واسطه راه رفتن پاک نمي شود. و پاک شدن کف جوراب به واسطه راه رفتن محل اشکال است، مگر اينکه راه رفتن با آن به جاي کفش معمول و متعارف باشد و اگر کف جوراب از پوست باشد به وسيله راه رفتن پاک مي شود.
3-آفتاب
(مساله 191) آفتاب زمين وساختمان و چيزهائي که مانند درب و پنجره در ساختمان بکار برده شده، و همچنين ميخي را که به ديوار کوبيده اند وجزء ساختمان حساب ميشود، با شش شرط پاک ميکند:
اول:آنکه چيز نجس بطوري تر باشد، که اگر چيز ديگري به آن برسد تر مي شود، پس اگر خشک باشد بايد به وسيله اي آن را تر کنند تا آفتاب خشک کند.
دوم: آنکه اگر عين نجاست در آن چيز باشد، پيش از تابيدن آفتاب آن را بر طرف کنند.
سوم: آنکه چيزي از تابيدن آفتاب جلوگيري نکند، پس اگر آفتاب از پشت پرده يا ابر و مانند اينها بتابد و چيز نجس را خشک کند، آن چيز پاک نمي شود، ولي اگر ابر بقدري نازک باشد که از تابيدن آفتاب جلوگيري نکند، اشکال ندارد.
چهارم: آنکه آفتاب به تنهائي چيز نجس را خشک کند، پس اگر مثلاً چيز نجس به واسطه باد و آفتاب خشک شود پاک نمي گردد، ولي اگر باد بقدري کم باشد که نگويند به خشک شدن چيز نجس کمک کرده، اشکال ندارد.
پنجم: آنکه آفتاب مقداري از بنا و ساختمان را که نجاست به آن فرورفته يک مرتبه خشک کند، پس اگر يک مرتبه بر زمين و ساختمان نجس بتابد و روي آن را خشک کند و دفعه ديگر زير آن را خشک نمايد، فقط روي آن پاک مي شود و زير آن نجس مي ماند.
ششم: آنکه ما بين روي زمين يا ساختمان که آفتاب به آن مي تابد، جسم پاک ديگري فاصله نباشد.
(مساله 192) اگر، حصير نجس را پاک مي کند وهمچنين درخت و گياه به واسطه آفتاب پاک مي شود.
(مساله 193) اگرآ فتاب به زمين نجس بتابد، بعد انسان شک کند که زمين موقع تابيدن آفتاب تر بوده يا نه، آن به واسطه آفتاب خشک شده يا نه، آن زمين نجس است و همچنين است اگر شک کند که پيش از آفتاب عين نجاست از آن بر طرف شده يا نه، يا شک کند که چيزي مانع تابش آفتاب بوده يا نه.
(مساله 194) اگر آفتاب به يک طرف ديوار نجس بتابد، طرفي که آفتاب به آن نتابيده پاک نمي شود، ولي اگر ديوار بقدري نازک باشد که به واسطه تابش به يک طرف، طرف ديگرش هم خشک شود پاک مي گردد.
4- استحاله
(مساله 195) اگر جنس چيز نجس بطوري عوض شود که به صورت چيز پاکي در آيد پاک مي شود و مي گويند استحاله شده است، مثل آنکه چوب نجس بسوزد و خاکستر گردد، يا سگ در نمکزار فرو رود و نمک شود، ولي اگر جنس آن عوض نشود مثل آنکه گندم نجس را آرد کنند يا نان بپزند. پاک نمي شود.
(مساله 196) کوزه گلي و مانند آن که از گل نجس ساخته شده، نجس است و بايد از ذغالي که از چوب نجس درست شده نيز، اجتناب نمايند.
(مساله 197) چيز نجسي که معلوم نيست استحاله شده يا نه، نجس است.
(مساله 198) اگر شراب بخودي خود يا به واسطه آنکه چيزي مثل سرکه و نمک در آن ريخته اند سرکه شود، پاک مي گردد.
(مساله 199) شرابي که از انگور نجس درست کنند، به سرکه شدن پاک نمي شود، بلکه اگر نجاستي هم از خارج به شراب بر سد احتياط واجب ان است که بعد از سرکه شدن از آن اجتناب نمايند.
(مساله 200) سرکه اي که از انگور و کشمش و خرماي نجس درست کنند، نجس است.
(مساله 201) اگر پوشال ريز انگور يا خرما داخل آنها باشد و سرکه بريزند، ضرر ندارد.و نيز اگر پيش از آنکه خرما و کشمش و انگور سرکه شود، خيار و بادنجان و مانند اينهادر آن بريزند، اشکال ندارد.
5 - کم شدن دو سوم آب انگور
(مساله 202) آب انگوري که خود بخود جوش آمده نجس است و فقط به سرکه شدن پاک و حلال ميشود، ولي اگر به واسطه آتش جوش آمده است، پيش از آنکه ثلثان شود يعني دو قسمت آن کم شود، نجس نيست و لي حرام است و به ثلثان شدن به وسيله آتش، حلال مي شود.
(مساله 203) اگر مثلاً در يک خوشه غوري يک دانه يا دو دانه انگور باشد چنانکه به آبي که از آن خوشه گرفته مي شود آبغوره مي گويند و اثري از شيريني در آن نباشد و بجوشد، پاک وخوردن آن حلال است.
(مساله 204) چيزي که معلوم نيست غوره است يا انگور، اگرجوش بيايد نجس نميشود.
6-انتقال
(مساله 205) اگر خون بدن انسان يا خون حيوا ني که خون جهنده دارد، يعني حيواني که وقتي رگ آن را ببرند خون از آن جستن مي کند،به بدن حيواني که خون جهنده ندارد برود و خون آن حيوان حساب شود پاک مي گردد و اين را انتقال گويند. پس خوني که زالو از انسان مي مکد چون خون زالو به آن گفته نمي شود و مي گويند خون انسان است، نجس مي باشد.
(مساله 206) اگر کسي پشه اي ر ا که به بدنش نشسته، بکشد و نداند خوني که از پشه بيرون آمده از او مکيده يا از خود پشه مي باشد، پاک است و همچنين است اگر بداند از او مکيده ولي جز و بدن پشه حساب شود، اما اگر فاصله بين مکيدن خون و کشتن پشه بقدري کم باشد، که بگويند خون انسان است، يا معلوم نباشد که مي گويند خون پشه است يا خون انسان، نجس مي باشد.
7- اسلام
(مساله 207) اگر کافر شهادتين بگويد يعني بگويد: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله مسلمان مي شود. و بعد از مسلمانان شدن،بدن و آب دهان و بيني و عرق او پاک است. و اگر موقع مسلمان شدن، عين نجاست به بدن او بوده، بايد بر طرف کند و جاي آن را آب بکشد، ولي اگر پيش از مسلمان شدن عين نجاست بر طرف شده باشد، لازم نيست جاي آن را آب بکشد.
(مساله 208) اگرموقعي که کافر بوده لباس او با رطوبت به بدنش رسيده باشد وآن لباس در موقع مسلمان شدن در بدن او نباشد، نجس است، ولي لباسي که در موقع مسلمان شدن در بدن او بوده است، پاک مي شود هر چند با عرق بدن او ملاقات کرده باشد.
(مساله 209) اگرکافر شهادتين بگويد،و انسان نداند قلبا مسلمان شده، يا نه،پاک است، بلکه اگر انسان بداند که قلبا مسلمان نشده است هنگامي که در ظاهر اسلام را مراعات مي کند، پاک است.
8 – تبعيت
(مساله 210) تبعيت آن است که چيز نجسي به واسطه پاک شدن چيز نجس ديگر. پاک شود.
(مساله 211) اگر شراب سرکه شود، ظرف آن هم تا جائي که شراب موقع جوش آمدن به آنجا رسيده پاک مي شود. و کهنه و چيزي هم که معمولا روي آن مي گذارند اگر به آن رطوبت نجس شود، پاک مي گردد. بلکه اگر موقع جوشيدن سر برود و پشت ظرف به آن آلوده شود، بعد از سرکه شدن پشت ظرف هم پاک مي شود.
(مساله 212) تخته يا سنگي که روي آن، ميت را غسل مي دهند و پارچه اي که با آن عورت ميت را مي پوشانند و دست کسي که او را غسل مي دهد، بعد از تمام شدن غسل، پاک مي شود.
(مساله 213) کسي که چيزي را با دست خود آب مي کشد، اگر دست و آن چيز با هم آب کشيده شود، بعد از پاک شدن آن چيز، دست او هم پاک مي شود.
(مساله 214) اگر لباس و مانند آن را با آب قليل آب کشند و به اندازه معمول فشار دهند تا آبي که روي آن ريخته اند جدا شود، آبي که در آن مي ماند، پاک است.
(مساله 215) ظرف نجس را که با آب قليل آب مي کشند، بعد از جدا شدن آبي که براي پاک شدن، روي آن ريخته اند، قطرهاي آبي که در آن مي ماند، پاک است.
9 – بر طرف شدن عين نجاست
(مساله 216) اگر بدن حيوان به عين نجس مثل خون، يا متنجس مثل آب نجس، آلوده شود، چنانچه آنها بر طرف شوند بدن آن حيوان پاک مي شود. و همچنين است باطن بدن انسان، مثل توي دهان و بيني، مثلا اگر خوني از لاي دندان بيرون آيد و در آب دهان از بين برود، آب کشيدن توي دهان لازم نيست. ولي اگر دندان عاريه در دهان نجس شود، بايد آن را آب کشيد به احتياط واجب.
(مساله 217) اگر غذا لاي دندان مانده باشد و داخل دهان خون بيايد، چنانچه انسان نداند که خون به غذا رسيده، آن غذا پاک است. و اگر خون به آن برسد بنابر احتياط واجب، نجس مي شود.
(مساله 218) جائي را که انسان نمي داند از ظاهر بدن است يا بادطن است آن،اگرنجس شود لازم نيست آب بکشد، اگر چه آب کشيدن احوط است.
(مساله 219) اگر گرد و خاک نجس به لباس و فرش و مانند اينها بنشيند، چنانچه هر دو خشک باشند، نجس نمي شود و اگر طوري آنها را تکان دهند که گرد خاک نجس از آنها بريزد، پاک مي شود.
10- استبراء حيوان نجاستخوار
(مساله 220) بول و غائط حيواني که به خوردن نجاست انسان عادت کرده نجس است، و اگربخواهند پاک شود، بايد آن را استبراء کنند، يعني تا مدتي که بعد از ان مدت ديگر نجاستخوار به آن نگويند، نگذارند نجاست بخورد و غذاي پاک به ان بدهند و بايد شتر نجاستخوار را چهل روز و گاو را بيست روز و گوسفند را ده روز و مرغابي را هفت يا پنج روز و مرغ خانگي را سه روز از خوردن نجاست جلوگيري کنند و غذاي پاک به آنها بدهند.
11 - غائب شدن مسلمان
(مساله 221) اگر بدن يا لباس مسلمان يا چيز ديگري که مانند ظرف و فرش در اختيار او است، نجاست شود و آن مسلمان غائب گردد اگر انسان احتمال بدهد که آن چيز را آب کشيده يا به واسطه ان که مثلاً آن چيز در آب جاري افتاده، پاک شده است، اجتناب از آن لازم نيست.
(مساله 222) اگر خود انسان يقين کند که چيزي که نجس بوده پاک شده است، يا دو عادل به پاک شدن آن خبر دهند، آن چيز پاک است و همچنين است اگر کسي که چيز نجس در اختيار او است بگويد آن چيز پاک شده، يا مسلماني چيز نجس را آب کشيده باشد، اگر چه معلوم نباشد درست آب کشيده يا نه.
(مساله 223) کسي که وکيل شده است لباس انسان را آب بکشد و لباس هم در تصرف او باشد، اگر بگويد آب کشيدم و انسان از گفته او اطمينان پيدا کند، آن لباس پاک است.
(مساله 224) اگر انسان حالي دارد که در آب کشيدن چيز نجس يقين پيدا نميکند، ميتواند به گمان اکتفا نمايد.