بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک
 
next page

fehrest page

back page

«احكام ضمان»

مسأله ۲۳۶۳ ـ اگر انسان بخواهد ضامن شود كه بدهى كسى را بدهد، ضامن شدن او در صورتى صحیح است كه به هر لفظى ـ اگرچه عربى نباشد ـ یا به عملى به طلبكار بفهماند كه من ضامن شده ام طلب تورا بدهم، و طلبكار هم قبول كند، و راضى بودن بدهكار شرط نیست.

مسأله ۲۳۶۴ ـ ضامن و طلبكار باید عاقل و بالغ باشند، و باید كسى هم آنهارا به ناحقّ اكراه نكرده باشد و سفیه و مفلس نباشند، مگر به اذن یا اجازه ولىّ سفیه و طلبكاران مفلس.

و این شرطها در بدهكار معتبر نیست، بنابر این اگر كسى ضامن شود كه بدهى بچّه یا دیوانه یا سفیه یا مفلس را بدهد، صحیح است.

مسأله ۲۳۶۵ ـ هرگاه براى ضامن شدن خودش شرطى قرار دهد، مثلا بگوید: (اگر بدهكار قرض تورا نداد من ضامنم) صحّت ضمان محلّ اشكال است.

مسأله ۲۳۶۶ ـ كسى كه انسان ضامن بدهى او مى شود باید بدهكار باشد، پس اگر كسى بخواهد از دیگرى قرض كند، تا وقتى قرض نكرده نمى شود ضامن او شد.

مسأله ۲۳۶۷ ـ در صورتى انسان مى تواند ضامن شود كه طلبكار و بدهكار و جنس بدهى همه در واقع معین باشند، پس اگر دو نفر از كسى طلبكار باشند و انسان بگوید: (من ضامن هستم كه طلب یكى از شماهارا بدهم) چون معین نكرده كه طلب كدام را مى دهد، ضامن شدن او باطل است، و نیز اگر كسى از دو نفر طلبكار باشد و شخصى بگوید: (من ضامن هستم كه بدهى یكى از آن دو نفر را به تو بدهم) چون معین نكرده كه بدهى كدام را مى دهد، ضامن شدن او باطل مى باشد، و همچنین اگر كسى از دیگرى مثلا ده من گندم و ده تومان پول طلبكار باشد و شخصى بگوید: (من ضامن یكى از دو طلب تو هستم) و معین نكند كه ضامن گندم است یا پول، صحیح نیست.

مسأله ۲۳۶۸ ـ اگر طلبكار طلب خودرا به ضامن ببخشد، ضامن نمى تواند ازبدهكار چیزى بگیرد، و اگر مقدارى از آن را ببخشد، نمى تواند آن مقداررا مطالبه نماید.

مسأله ۲۳۶۹ ـ اگر انسان ضامن شود كه بدهى كسى را بدهد، نمى تواند از ضامن شدن خود برگردد.

مسأله ۲۳۷۰ ـ ضامن و طلبكار ـ بنابر احتیاط واجب ـ نمى توانند شرط كنند كه هر وقت بخواهند ضامن بودن ضامن را بهم بزنند.

مسأله ۲۳۷۱ ـ هرگاه انسان در موقع ضامن شدن بتواند طلب طلبكار را بدهد، اگرچه بعد فقیر شود طلبكار نمى تواند ضامن بودن اورا بهم بزند و طلب خودرا از بدهكار اوّل مطالبه نماید، و همچنین است اگر در آن موقع نتواند طلب اورا بدهد، ولى طلبكار بداند و به ضامن شدن او راضى شود.

مسأله ۲۳۷۲ ـ اگر انسان در موقعى كه ضامن مى شود نتواند طلب طلبكار را بدهد و طلبكار در آن وقت نداند و بعد ملتفت شود، مى تواند ضامن بودن اورا به هم بزند، ولى اگر پیش از آن كه طلبكار ملتفت شود ضامن قدرت پیدا كرده باشد، چنانچه بخواهد ضامن بودن اورا به هم بزند اشكال دارد.

مسأله ۲۳۷۳ ـ اگر كسى بدون اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهى اورا بدهد، نمى تواند از او چیزى بگیرد.

مسأله ۲۳۷۴ ـ اگر كسى با اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهى اورا بدهد، مى تواند مقدارى را كه ضامن شده پس از دادن از او مطالبه نماید، ولى اگر به جاى جنسى كه بدهكار بوده جنس دیگرى به طلبكار او بدهد، نمى تواند چیزى را كه داده از او مطالبه نماید، مثلا اگر ده من گندم بدهكار باشد و ضامن ده من برنج بدهد، نمى تواند برنج را از او مطالبه نماید، ولى اگر خودش راضى شود كه برنج بدهد اشكال ندارد.

 

«احكام كفالت»

مسأله ۲۳۷۵ ـ كفالت آن است كه انسان متعهّد شود هر وقت طلبكار بدهكار را خواست به او تسلیم كند، و به كسى كه این طور متعهّد مى شود كفیل مى گویند.

مسأله ۲۳۷۶ ـ كفالت در صورتى صحیح است كه كفیل به هر لفظى ـ اگرچه عربى نباشد ـ یا به عملى به طلبكار بفهماند كه من متعهّدم هر وقت بدهكار خودرا بخواهى به تو تسلیم كنم، و طلبكار یا ولىّ او هم قبول نماید.

مسأله ۲۳۷۷ ـ كفیل باید عاقل و بالغ باشد، و باید سفیه و مفلس نباشد در صورتى كه مستلزم تعهّد به مال باشد، مگر با اذن یا اجازه ولىّ سفیه و طلبكاران مفلس، و اورا بر كفالت به ناحقّ اكراه نكرده باشند، و بتواند كسى را كه كفیل او شده حاضر نماید.

مسأله ۲۳۷۸ ـ یكى از پنج چیز كفالت را بهم مى زند:

اوّل: كفیل بدهكار را به طلبكار تسلیم نماید، یا بدهكار خودش را تسلیم كند، یا شخص دیگرى اورا تسلیم نماید و طلبكار هم قبول كند.

دوم: طلب طلبكار داده شود.

سوم: طلبكار از طلب خود بگذرد، یا به دیگرى به بیع یا صلح یا حواله و مانند اینها منتقل كند.

چهارم: بدهكار بمیرد.

پنجم: طلبكار كفیل را از كفالت آزاد كند.

مسأله ۲۳۷۹ ـ اگر كسى به زور یا به حیله اى بدهكاررا از دست طلبكار رها كند، چنانچه طلبكار دسترسى به او نداشته باشد، كسى كه بدهكار را رها كرده باید اورا به طلبكار تسلیم كند، و اگر تسلیم نكرد باید طلب او را بپردازد.

 

«احكام وديعه (امانت)»

مسأله ۲۳۸۰ ـ اگر انسان مال خودرا به كسى بدهد و بگوید: (نزد تو امانت باشد) و او هم قبول كند، یا بدون این كه حرفى بزنند صاحب مال بفهماند كه مال را براى نگهدارى به او مى دهد و او هم به قصد نگهدارى كردن بگیرد، باید به احكام ودیعه كه مى آید عمل نمایند.

مسأله ۲۳۸۱ ـ امانت دار و كسى كه مال را امانت مى گذارد باید هردو عاقل باشند، پس اگر انسان مالى را پیش دیوانه امانت بگذارد، یا دیوانه مالى را پیش كسى امانت بگذارد، صحیح نیست.

و كسى كه مال خودش را امانت مى گذارد باید بالغ باشد، و جایز است بچّه ممیز مال دیگرى را با اذنش نزد كسى امانت بگذارد، و امانت گذاشتن نزد بچّه ممیز در صورتى كه متمكّن از حفظ باشد و امانت را حفظ كند و مستلزم تصرّف در مال بچّه نباشد، اشكال ندارد.

و معتبر است كسى كه مال خودش را امانت مى گذارد سفیه و مفلس نباشد، مگر با اذن یا اجازه ولىّ سفیه و طلبكاران مفلس، ولى امانت گذاشتن نزد سفیه و مفلس ـ در صورتى كه مستلزم تصرّف آنها در مال خودشان نباشد ـ مانعى ندارد، و در صورت استلزام با اذن یا اجازه ولىّ و طلبكاران اشكال ندارد.

مسأله ۲۳۸۲ ـ اگر از بچّه اى چیزى را بدون اذن صاحبش به طور امانت قبول كند، باید آن را به صاحبش بدهد، و اگر آن چیز مال خود بچّه است و ولىّ اجازه امانت گذاشتن آن را نداده باشد، لازم است آن مال را به ولىّ او برساند، و چنانچه در رساندن مال به آنان كوتاهى كند و تلف شود، باید عوض آن را بدهد، و همچنین است اگر امانت گذار دیوانه باشد.

مسأله ۲۳۸۳ ـ كسى كه نمى تواند امانت را نگهدارى نماید، در صورتى كه امانت گذار ملتفت حال او نباشد، نباید امانت را قبول كند.

مسأله ۲۳۸۴ ـ اگر انسان به صاحب مال بفهماند كه براى نگهدارى مال او حاضر نیست، چنانچه او مال را بگذارد و برود و آن مال تلف شود، كسى كه امانت را قبول نكرده ضامن نیست، ولى احتیاط مستحبّ آن است كه اگر ممكن باشد آن را نگهدارى نماید.

مسأله ۲۳۸۵ ـ كسى كه چیزى را امانت مى گذارد، هر وقت بخواهد مى تواند آن را پس بگیرد، و كسى هم كه امانت را قبول مى كند هر وقت بخواهد مى تواند آن را به صاحبش برگرداند.

مسأله ۲۳۸۶ ـ اگر انسان از نگهدارى امانت منصرف شود و ودیعه را به هم بزند، باید هرچه زودتر مال را به صاحب آن یا وكیل یا ولىّ صاحبش برساند، یا به آنان خبر دهد كه حاضر به نگهدارى نیست، و اگر بدون عذر مال را به آنان نرساند و خبر هم ندهد، چنانچه مال تلف شود باید عوض آن را بدهد.

مسأله ۲۳۸۷ ـ كسى كه امانت را قبول مى كند، اگر براى آن جاى مناسبى ندارد، باید جاى مناسب تهیه نماید و طورى آن را نگهدارى كند كه مردم نگویند در نگهدارى آن كوتاهى نموده است، و اگر در جایى كه مناسب نیست بگذارد و تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

مسأله ۲۳۸۸ ـ كسى كه امانت را قبول مى كند، اگر تعدّى كند ـ یعنى زیاده روى نماید، مثل آن كه مركبى كه نزد او به امانت گذاشته شده بدون اذن صاحبش سوار شود ـ و یا تفریط كند ـ یعنى در نگهدارى آن كوتاهى نماید، مثل آن كه آن را در جایى بگذارد كه اطمینان از آن نباشد كه كسى بفهمد و آن را ببرد ـ ضامن است، و چنانچه تلف شود باید عوض آن را ـ اگر مثلى است مثل و اگر قیمى است قیمتش را ـ بدهد، و در غیر این دو صورت ضامن نیست.

مسأله ۲۳۸۹ ـ اگر صاحب مال براى نگهدارى مال خود جایى را معین كند، و به كسى كه امانت را قبول كرده بگوید كه باید مال را در اینجا حفظ كنى و اگر احتمال هم بدهى كه از بین برود نباید آن را به جاى دیگر ببرى، جایز نیست آن را به جاى دیگر ببرد، و اگر ببرد ضامن است.

مسأله ۲۳۹۰ ـ اگر صاحب مال براى نگهدارى مال خود جایى را معین كند، و كسى كه امانت را قبول كرده بداند آن محلّ در نظر صاحب مال خصوصیتى نداشته، بلكه یكى از موارد حفظ آن بوده، مى تواند آن را به جاى دیگرى كه مال در آن جا محفوظ تر یا مثل محلّ اوّلى است ببرد، و چنانچه مال در آن جا تلف شود ضامن نیست.

مسأله ۲۳۹۱ ـ اگر صاحب مال دیوانه شود، كسى كه امانت را قبول كرده باید فوراً امانت را به ولىّ او برساند، و یا به ولىّ او خبر دهد، و اگر بدون عذر شرعى مال را به ولىّ او ندهد و از خبر دادن هم كوتاهى كند و مال تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

مسأله ۲۳۹۲ ـ اگر صاحب مال بمیرد، امانت دار باید فوراً مال را به وارث او برساند، یا به وارث او خبر دهد، و چنانچه بدون عذر شرعى مال را به وارث او ندهد و از خبر دادن هم كوتاهى كند، و مال تلف شود باید عوض آن را بدهد، ولى اگر براى آن كه بفهمد كسى كه مى گوید من وارث میتم راست مى گوید یا نه، یا میت وارث دیگرى دارد یا نه، مال را ندهد و از خبر دادن هم كوتاهى كند و مال تلف شود، چیزى برعهده او نیست.

مسأله ۲۳۹۳ ـ اگر صاحب مال بمیرد و چند وارث داشته باشد، كسى كه امانت را قبول كرده باید مال را به همه ورثه بدهد، یا به كسى بدهد كه همه آنان گرفتن مال را به او واگذار كرده اند، پس اگر بدون اجازه دیگران تمام مال را به یكى از ورثه بدهد، ضامن سهم دیگران است، و اگر نسبت به مال وصىّ هم معین كرده باشد، اجازه او هم معتبر است.

مسأله ۲۳۹۴ ـ اگر كسى كه امانت را قبول كرده بمیرد یا دیوانه شود، وارث یا ولىّ او باید هرچه زودتر به صاحب مال اطّلاع دهد، یا امانت را به او برساند.

مسأله ۲۳۹۵ ـ هرگاه امانت دار نشانه هاى مرگ را در خود ببیند، اگر اطمینان دارد كه امانت به صاحبش مى رسد، مثل این كه وارث او امین بوده و از امانت اطّلاع دارد، و همچنین اطمینان دارد كه صاحبش راضى به ماندن آن نزد ورثه مى باشد لازم نیست امانت را به صاحب آن یا وكیل یا ولىّ او برساند، و یا وصیت كند، هرچند احوط آن است كه امانت را به صاحب آن یا وكیل یا ولىّ او برساند، و اگر ممكن نیست، آن را به حاكم شرع بدهد.

و در غیر این صورت باید به هر طریقى كه ممكن است حقّ را به صاحبش یا وكیل یا ولىّ او برساند، و اگر ممكن نشد وصیت كند و شاهد بگیرد و به وصىّ و شاهد اسم صاحب مال و جنس و خصوصیات مال و محلّ آن را بگوید.

مسأله ۲۳۹۶ ـ اگر امانت دار نشانه هاى مرگ را در خود ببیند و به وظیفه اى كه در مسأله پیش گذشت عمل نكند، چنانچه آن أمانت از بین برود، باید عوضش را بدهد، اگر چه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده باشد و مرض او خوب شود، یا بعد از مدّتى پشیمان شود و وصیت كند، هر چند مال بعد از وصیت تلف شود.

 

«احكام عاريه»

مسأله ۲۳۹۷ ـ عاریه آن است كه انسان مال خودرا به دیگرى بدهد كه بدون عوض از آن استفاده كند.

مسأله ۲۳۹۸ ـ لازم نیست در عاریه صیغه بخوانند، و اگر مثلا لباس را به قصد عاریه به كسى بدهد و او هم به همین قصد بگیرد، صحیح است.

مسأله ۲۳۹۹ ـ عاریه دادن چیز غصبى و چیزى كه مال انسان است ولى منفعت آن متعلّق حقّ یا ملك دیگرى است ـ مثل آن كه آن را اجاره داده باشد ـ در صورتى صحیح است كه مالك چیز غصبى یا كسى كه منفعت ملك یا متعلّق حقّ اوست به عاریه دادن راضى باشد.

مسأله ۲۴۰۰ ـ چیزى را كه منفعتش مال انسان است ـ مثلا آن را اجاره كرده ـ مى تواند به كسى كه بر آن مال مورد اطمینان است، یا به اذن مالك عاریه بدهد، ولى اگر در اجاره شرط كرده باشند كه خودش از آن استفاده كند، نمى تواند آن را به دیگرى عاریه دهد.

مسأله ۲۴۰۱ ـ اگر دیوانه و بچّه مال خودرا عاریه بدهند صحیح نیست، و همچنین عاریه دادن سفیه و مفلس مال خودرا صحیح نیست، مگر با اذن یا اجازه ولىّ سفیه و طلبكاران مفلس، و اگر ولىّ مصلحت بداند مال كسى را كه بر او ولایت دارد عاریه دهد، اشكال ندارد.

مسأله ۲۴۰۲ ـ اگر در نگهدارى چیزى كه عاریه كرده كوتاهى نكند، و در استفاده از آن زیاده روى هم ننماید، و اتّفاقاً آن چیز تلف شود، ضامن نیست، ولى چنانچه شرط كنند كه اگر تلف شود عاریه كننده ضامن باشد، یا چیزى را كه عاریه كرده طلا و نقره باشد، باید عوض آن را بدهد.

مسأله ۲۴۰۳ ـ اگر طلا و نقره را عاریه نماید و شرط كند كه اگر تلف شود ضامن نباشد، چنانچه تلف شود ضامن نیست.

مسأله ۲۴۰۴ ـ اگر عاریه دهنده بمیرد، عاریه گیرنده وظیفه اش همان است كه در مسأله «۲۳۹۲» گذشت.

مسأله ۲۴۰۵ ـ اگر عاریه دهنده طورى شود كه شرعاً نتواند در مال خود تصرّف كند ـ مثلا دیوانه شود ـ وظیفه عاریه كننده همان است كه در مسأله «۲۳۹۱» گذشت.

مسأله ۲۴۰۶ ـ عاریه عقد جایز است، و عاریه دهنده و كسى كه عاریه كرده مى توانند هر وقت بخواهند عاریه را به هم بزنند، بنابراین عاریه دهنده مى تواند آنچه را كه عاریه داده پس بگیرد، مگر در موردى كه زمینى را براى دفن میت عاریه داده باشد كه بعد از دفن نمى تواند زمین را به نبش قبر میت پس بگیرد.

مسأله ۲۴۰۷ ـ عاریه دادن چیزى كه استفاده حلال ندارد ـ مثل آلات لهو و قمار ـ باطل است، و همچنین است عاریه دادن ظرف طلا و نقره به جهت خوردن و آشامیدن بلكه بنابر احتیاط واجب براى سایر استعمالات هر چند زینت نمودن باشد.

مسأله ۲۴۰۸ ـ عاریه دادن گوسفند براى استفاده از شیر و پشم آن، و عاریه دادن حیوان نر براى كشیدن بر ماده صحیح است.

مسأله ۲۴۰۹ ـ اگر چیزى را كه عاریه كرده به مالك یا وكیل یا ولىّ او بدهد و بعد آن چیز تلف شود، عاریه كننده ضامن نیست، ولى اگر بدون ا جازه صاحب مال یا وكیل یا ولىّ او آن را به جایى ببرد، اگرچه جایى باشد كه صاحبش معمولا به آن جا مى برده ـ مثل آن كه اسب را در اصطبلى كه صاحبش براى آن درست كرده ببندد ـ ضامن است، و در صورت تلف باید عوض آن را بدهد.

مسأله ۲۴۱۰ ـ اگر چیز نجس را براى كارى كه شرط آن پاكى است عاریه دهد ـ مثلا ظرف نجس را عاریه دهد كه در آن غذا بخورند ـ باید نجس بودن آن را به كسى كه عاریه مى كند بگوید، و اگر لباس نجس را براى نماز خواندن عاریه دهد، لازم نیست نجس بودن آن را اطّلاع دهد، مگر در صورتى كه عاریه كننده بخواهد با لباس پاك واقعى نماز بخواند، كه احتیاط واجب آن است كه نجس بودنش را به او اطّلاع دهد.

مسأله ۲۴۱۱ ـ چیزى را كه عاریه كرده بدون اجازه صاحب آن نمى تواند به دیگرى اجاره یا عاریه دهد.

مسأله ۲۴۱۲ ـ اگر چیزى را كه عاریه كرده با اجازه صاحب آن به دیگرى عاریه دهد، چنانچه كسى كه اوّل آن چیزرا عاریه كرده بمیرد یا دیوانه شود، عاریه دومى باطل نمى شود.

مسأله ۲۴۱۳ ـ اگر بداند مالى را كه عاریه كرده غصبى است، باید آن را به صاحبش برساند، و نمى تواند به عاریه دهنده بدهد.

مسأله ۲۴۱۴ ـ اگر مالى را كه مى داند غصبى است عاریه كند و از آن استفاده اى ببرد و در دست اواز بین برود، مالك مى تواند عوض مال و عوض استفاده اى را كه عاریه كننده برده از او یا از كسى كه مال را غصب كرده مطالبه كند، و اگر از عاریه كننده بگیرد، او نمى تواند چیزى را كه به مالك مى دهد از عاریه دهنده مطالبه نماید.

مسأله ۲۴۱۵ ـ اگر نداند مالى را كه عاریه كرده غصبى است و در دست او از بین برود، چنانچه صاحب مال عوض آن را از او بگیرد، او هم مى تواند آنچه را كه به صاحب مال داده از عاریه دهنده مطالبه نماید، ولى اگر چیزى را كه عاریه كرده طلا و نقره باشد، یا عاریه دهنده با او شرط كرده باشد كه اگر آن چیز از بین برود عوضش را بدهد، نمى تواند عوض آن را كه به صاحب مال مى دهد از عاریه دهنده مطالبه نماید.

 

«احكام هبه»

هبه عبارت است از تملیك عین مجّاناً ـ بدون این كه در مقابل عین عوضى دریافت كند ـ وبخشیده شده باید عین ـ اگر چه بنحو مشاع ـ باشد، نه منفعت، وچه در خارج باشد یا در ذمّه، در صورتى كه به غیر كسى كه در ذمّه اوست ببخشد، واگر به كسى كه آن عین در ذمّه اوست ببخشد، ذمّه مدیون برىء مى شود، و نمى تواند به آن چه بخشیده رجوع كند.

مسأله ۲۴۱۶ ـ در هبه ایجاب وقبول معتبر است، چه به لفظ باشد ـ مثل آن كه بگوید: «این كتاب را به تو بخشیدم» وكسى كه به او بخشیده شده بگوید: «قبول كردم» ـ یا به فعل باشد، مثل آن كه كتاب را به قصد بخشش به طرف بدهد، واو هم به قصد قبول بگیرد.

مسأله ۲۴۱۷ ـ معتبر است هبه كننده عاقل وبالغ وقاصد باشد،وبر هبه اكراه نشده باشد، وبه واسطه سفاهت وافلاس ممنوع از تصرّف در مالش نباشد، ومالكِ مالى باشد كه مى بخشد،یا بر آن ولایت داشته باشد، وگرنه آن هبه فضولى است وصحّت آن منوط به اجازه كسى است كه اجازه او معتبر است.

مسأله ۲۴۱۸ ـ در هبه قبض معتبر است، پس اگر مالى را به كسى ببخشد، تا به قبض او ندهد، هبه محقّق نمى شود، وباید كسى كه مال به او بخشیده شده، به اذن هبه كننده قبض كند، ولى اگر آن چه را بخشیده، در تصرّف كسى باشد كه به او بخشیده، كفایت از قبض مى كند.

وقبض در غیر منقول ـ مانند خانه وزمین ـ به این است كه مانع از تصرّف را برطرف كند، ومال را در استیلاى كسى كه به او بخشیده قرار دهد، ودر منقول به این است كه به طرف بدهد، وطرف هم از او بگیرد.

مسأله ۲۴۱۹ ـ اگر مالى را به كسى كه به حدّ بلوغ نرسیده یا به دیوانه ببخشد، معتبر است ولىّ آن دو قبول كند، وآن مال را قبض نماید، ولى اگر ولىّ به آن دو ببخشد، ودر دست خودش باشد، بودن آن مال در تصرّف ولىّ از قبض كفایت مى كند.

مسأله ۲۴۲۰ ـ اگر به یكى از ارحام ـ خویشاوندان ـ خود مالى ببخشد، بعد از آن كه به قبض او داد، نمى تواند رجوع كند و پس بگیرد، وهمچنین است در صورتى كه هبه كننده بر كسى كه به او هبه شده، شرط كند، وبه آن شرط عمل شود، یا كسى كه به او هبه شده، در مقابل هبه عوضى به هبه كننده بدهد.

ودر غیر موارد ذكر شده تا عین مالى كه هبه شده باقى باشد، مى تواند مال بخشیده شده را پس بگیرد، ولى اگر تلف شده یا آن را به دیگرى منتقل كرده، یا تغییرى در عین داده ـ مثل آن كه اگر پارچه بوده، آن را رنگ كرده باشد ـ نمى تواند پس بگیرد.

مسأله ۲۴۲۱ ـ زن وشوهر در لزوم هبه، حكم رحم را ندارند.

مسأله ۲۴۲۲ ـ اگر مالى را به كسى ببخشد، ودر ضمن آن بر آن كس شرط كند كه مالى به او بدهد یا كارى ـ كه جایز باشد ـ براى او انجام دهد، باید كسى كه بر او شرط شده، به آن شرط عمل كند، وهبه كننده قبل از عمل به شرط مى تواند رجوع نماید، وهمچنین اگر كسى كه براو شرط شده، به شرط عمل نكند، ویا نتواند به آن شرط عمل نماید، هبه كننده مى تواند رجوع كند.

مسأله ۲۴۲۳ ـ اگر هبه كننده یا كسى كه مال به او هبه شده، قبل از قبض بمیرد، هبه باطل مى شود.

مسأله ۲۴۲۴ ـ اگر هبه كننده بعد از قبض دادن بمیرد، ورثه نمى توانند رجوع كنند، و همچنین اگر كسى كه مال به او بخشیده شده بمیرد، هبه كننده نمى تواند رجوع نماید.

مسأله ۲۴۲۵ ـ همچنان كه رجوع به گفتن محقّق مى شود ـ مثل آن كه بگوید: «از بخششى كه كردم برگشتم» ـ به فعل نیز محقّق مى شود، مثل آن كه به قصد رجوع از طرف بگیرد، یا آن چه را بخشیده به قصد رجوع به دیگرى واگذار نماید، ودر تحقّق رجوع، دانستن كسى كه مال به او هبه شده، معتبر نیست.

مسأله ۲۴۲۶ ـ مالى را كه به شخصى بخشیده، اگر در ملك آن شخص، زیادى منفصل یا قابل انفصال پیدا كند ـ مثل آن كه گوسفند برّه آورد، یا درخت میوه دهد ـ مال آن شخص است، واگر هبه كننده، در هبه مثل گوسفند ودرخت، رجوع كند، نمى تواند برّه ومیوه را از آن شخص پس بگیرد.

 
 Copyright © 2003-2013 - AVINY.COM - All Rights Reserved