احكام ضامن شدن
مسأله 2277 ـ اگر انسان بخواهد ضامن شود كه بدهى كسى را بدهد، ضامن
شدن او در صورتى صحيح است، كه به هر لفظى اگر چه عربى نباشد، يا به
عملى به طلبكار بفهماند كه من ضامن شدهام طلب تو را بدهم، و طلبكار
هم رضايت خود را بفهماند، و راضى بودن بدهكار شرط نيست. و اين معامله
دو صورت دارد:
1 ـ اينكه ضامن، دَين را از ذمّه بدهكار به ذمّه خود منتقل سازد، پس
اگر قبل از پرداخت فوت كند، مانند ساير ديون بر ارث مقدم خواهد بود،
و معمولاً منظور فقها، از كلمه «ضمان» اين معنى است.
2 ـ اينكه ضامن ملتزم شود دين را بپردازد ولى ذمّه او مشغول نمىشود،
و اگر وصيت نكند، از اموال او پس از مرگ، پرداخت نمىشود.
مسأله 2278 ـ ضامن و طلبكار بايد بالغ و عاقل باشند، و كسى هم آنها را
مجبور نكرده باشد، و نيز بايد سفيه نباشند، و همچنين طلبكار بايد
مفلّس نباشد، ولى اين شرطها در بدهكار نيست، مثلاً اگر كسى ضامن شود
كه بدهى بچه، يا ديوانه، يا سفيه را بدهد صحيح است.
مسأله 2279 ـ هر گاه براى ضامن شدن خودش شرطى قرار دهد، مثلاً بگويد:
اگر بدهكار قرض تو را نداد من مىدهم، ضامن شدن او به نحو اول مذكور
در مسأله (2282) محل اشكال است، ولى به نحو دوم مذكور در مسأله (2282)
اشكال ندارد.
مسأله 2280 ـ كسى كه انسان ضامن بدهى او مىشود بايد بدهكار باشد، پس
اگر كسى بخواهد از ديگرى قرض كند، تا وقتى قرض نكرده است، انسان
نمىتواند ضامن او شود. و اين شرط در ضمان به نحو دوم نيست.
مسأله 2281 ـ در صورتى انسان مىتواند ضامن شود كه طلبكار و بدهكار و
جنس بدهى، همه در واقع معيّن باشند، پس اگر دو نفر از كسى طلبكار
باشند، و انسان بگويد من ضامن هستم كه طلب يكى از شماها را بدهم، چون
معيّن نكرده است كه طلب كدام را مىدهد، ضامن شدن او باطل است. و نيز
اگر كسى از دو نفر طلبكار باشد و شخصى بگويد من ضامن هستم، كه بدهى
يكى از آن دو نفر را به تو بدهم، چون معيّن نكرده است كه بدهى كدام را
مىدهد، ضامن شدن او باطل مىباشد. و همچنين اگر كسى از ديگرى مثلاً
ده من گندم، و ده تومان پول طلبكار باشد و شخصى بگويد: من ضامن يكى
از دو طلب تو هستم و معيّن نكند كه ضامن گندم است، يا ضامن پول، صحيح
نيست.
مسأله 2282 ـ اگر كسى بدون اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهى او را بدهد،
نمىتواند چيزى از او بگيرد.
مسأله 2283 ـ اگر كسى با اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهى او را بدهد،
مىتواند مقدارى را كه ضامن شده ـ هر چند پيش از دادن آن ـ از او
مطالبه نمايد، ولى اگر بجاى جنسى كه بدهكار بوده است جنس ديگرى به
طلبكار او بدهد، نمىتواند چيزى را كه داده است از او مطالبه نمايد،
مثلاً اگر ده من گندم بدهكار باشد، و ضامن ده من برنج بدهد،
نمىتواند برنج را از او مطالبه نمايد، امّا اگر خودش راضى شود كه برنج
بدهد اشكال ندارد.
مسأله 2284 ـ اگر طلبكار طلب خود را به ضامن ببخشد، ضامن نمىتواند از
بدهكار چيزى بگيرد، و اگر مقدارى از آن را ببخشد نمىتواند آن مقدار
را مطالبه نمايد، ولى اگر همه آن را يا بخشى از آن را هبه كند، يا از
باب خمس، يا زكات، يا صدقات و امثال آن حساب كند، ضامن مىتواند از
بدهكار مطالبه نمايد.
مسأله 2285 ـ اگر انسان ضامن شود كه بدهى كسى را بدهد، نمىتواند از
ضامن شدن خود برگردد.
مسأله 2286 ـ ضامن و طلبكار ـ بنابر احتياط واجب ـ نمىتوانند شرط كنند
كه هر وقت بخواهند ضمانت را بهم بزنند.
مسأله 2287 ـ هر گاه انسان در موقع ضمانت بتواند طلب طلبكار را بدهد
اگر چه بعد از آن فقير شود، طلبكار نمىتواند ضمانت او را فسخ كند و
طلب خود را از بدهكار اول مطالبه نمايد، و همچنين است اگر در آن موقع
نتواند طلب او را بدهد، ولى طلبكار بداند و به ضامن شدن او راضى شود.
مسأله 2288 ـ اگر انسان در موقعى كه ضامن مىشود نتواند طلب طلبكار را
بدهد و طلبكار چگونگى را نمىدانسته است و بخواهد ضامن بودن او را بهم
بزند، اشكال دارد، بخصوص در صورتى كه ضامن پيش از اينكه طلبكار ملتفت
شود قدرت پيدا كرده باشد.
احكام كفالت
مسأله 2289 ـ كفالت آن است كه انسان متعهد شود كه هر وقت طلبكار بدهكار
را خواست، او را حاضر نمايد، و به كسى كه اينطور متعهد مىشود «كفيل»
مىگويند.
مسأله 2290 ـ كفالت در صورتى صحيح است كه كفيل به هر لفظى اگر چه عربى
نباشد، يا به عملى به طلبكار بفهماند، كه من متعهدم هر وقت بدهكار
خود را بخواهى حاضر سازم، و طلبكار هم قبول نمايد، ـ و بنابر احتياط
واجب ـ رضايت بدهكار نيز در صحت كفالت معتبر است، بلكه ـ احتياط واجب
ـ آن است كه او هم طرف عقد باشد، يعنى بدهكار وطلبكار، هر دو كفالت را
قبول كنند.
مسأله 2291 ـ كفيل بايد بالغ، و عاقل باشد، و او را در كفالت مجبور
نكرده باشند و بتواند كسى را كه كفيل او شده است حاضر نمايد، و همچنين
بايد سفيه، يا مفلّس نباشد در صورتى كه حاضر كردن بدهكار مستلزم تصرف
در مالش باشد.
مسأله 2292 ـ يكى از پنج چيز، كفالت را بهم مىزند:
اول: كفيل، بدهكار را نزد طلبكار حاضر كند، يا او خود تسليم طلبكار
شود.
دوم: طلب طلبكار داده شود.
سوم: طلبكار از طلب خود بگذرد، يا آن را به ديگرى انتقال دهد.
چهارم: بدهكار، يا كفيل بميرد.
پنجم: طلبكار، كفيل را از كفالت آزاد كند.
مسأله 2293 ـ اگر كسى به زور بدهكار را از دست طلبكار رها كند، چنانچه
طلبكار دسترسى به او نداشته باشد، كسى كه بدهكار را رها كرده است،
بايد او را نزد طلبكار حاضر سازد، يا طلب او را بپردازد.
احكام وديعه (امانت)
مسأله 2294 ـ اگر انسان مالى را به كسى بدهد و بگويد نزد تو امانت باشد، و او هم قبول كند، يا بدون اينكه حرفى بزند به صاحب مال بفهماند كه
مال را براى نگهدارى به او مىدهد، و او هم به نحوى كه معلوم باشد
ملتزم به نگهدارى آن شده است بپذيرد، بايد به احكام وديعه و امانت
دارى كه بعداً گفته مىشود، عمل نمايد.
مسأله 2295 ـ امانت دار، و كسى كه مال را امانت مىگذارد بايد هر دو
بالغ، و عاقل باشند، و كسى آنها را مجبور نكرده باشد، پس اگر انسان
مالى را پيش ديوانه، يا بچه امانت بگذارد، يا ديوانه، يا بچه مالى
را پيش كسى امانت بگذارند، صحيح نيست، ولى جايز است بچه مميز مال
ديگرى را با اجازه او نزد كسى امانت بگذارد، و همچنين بايد كسى كه
امانت مىگذارد سفيه، يا مفلّس نباشد، ولى اگر مفلّس مالى را كه
امانت گذاشته از جمله اموالى نباشد كه از تصرف در آنها منع شده است،
اشكال ندارد. و نيز بايد امانت دار سفيه يا مفلّس نباشد، در صورتى كه
حفظ و نگهدارى امانت مستلزم تصرفى در مال خودش باشد كه موجب انتقال مال
از ملكيت او باشد، يا موجب از بين رفتن مال باشد.
مسأله 2296 ـ اگر از بچهاى چيزى را بدون اذن صاحبش بطور امانت قبول
كند، بايد آن را به صاحبش بدهد، و اگر آن چيز مال خود بچه است، لازم
است آن مال را به ولىّ او برساند، و چنانچه پيش از رساندن مال به آنان
تلف شود، بايد عوض آن را بدهد، ولى اگر مال در معرض تلف باشد و گرفتن
مال از بچه براى حفظ و رساندن آن به ولىّ باشد، اگر در نگهدارى، يا
رساندن آن كوتاهى نكند، و تصرف غير مجاز نيز نكند، ضامن نيست، و همچنين
اگر امانت گذار ديوانه باشد.
مسأله 2297 ـ كسى كه نمىتواند امانت را نگهدارى نمايد، در صورتى كه
امانت گذار ملتفت حال او نباشد، بايد قبول نكند، و اگر قبول كرد و
تلف شد، ضامن است.
مسأله 2298 ـ اگر انسان به صاحب مال بفهماند كه حاضر به نگهدارى مال او
نيست و مال را از او نگيرد، ولى او مال را بگذارد و برود و آن مال تلف
شود، امانت دار ضامن نيست، ولى احتياط مستحب آن است كه اگر ممكن باشد
آن را نگهدارى نمايد.
مسأله 2299 ـ كسى كه چيزى را وديعه مىگذارد، هر وقت بخواهد مىتواند
وديعه را بهم بزند، و همچنين امانت دار هر وقت بخواهد مىتواند وديعه
را بهم بزند.
مسأله 2300 ـ اگر انسان از نگهدارى امانت منصرف شود، و وديعه را بهم
بزند، بايد هر چه زودتر مال را به صاحب آن، يا وكيل، يا ولىّ صاحبش
برساند، يا به آنان خبر دهد كه به نگهدارى حاضر نيست، و اگر بدون عذر
مال را به آنان نرساند و خبر هم ندهد، چنانچه مال تلف شود، بايد عوض آن
را بدهد.
مسأله 2301 ـ كسى كه امانت را قبول مىكند اگر براى آن، جاى مناسبى
ندارد،بايد جاى مناسب تهيه نمايد، و طورى آن را نگهدارى كند كه گفته
نشود در نگهدارى آن كوتاهى نموده است، و اگر در اين امر كوتاهى كند و
تلف شود، بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 2302 ـ كسى كه امانت را قبول مىكند، اگر در نگهدارى آن كوتاهى
نكند و تعدّى ـ يعنى تصرف غير مجاز ـ هم ننمايد و اتفاقاً آن مال تلف
شود، ضامن نيست، ولى اگر در نگهدارى آن كوتاهى كند، مثلاً آن را در
جائى بگذارد كه مأمون از آن نباشد كه ظالمى بفهمد و آن را ببرد، يا
تعدّى كند مثلاً لباس را بپوشد، يا حيوان را سوار شود، چنانچه تلف شود
بايد عوض آن را به صاحبش بدهد.
مسأله 2303 ـ اگر صاحب مال براى نگهدارى مال خود جائى را معيّن كند و
به كسى كه امانت را قبول كرده است بگويد: كه بايد مال را در اينجا حفظ
كنى هر چند احتمال بدهى كه از بين برود، نمىتواند آن را به جاى ديگر
ببرد، و اگر به جائى ديگر ببرد و تلف شود، ضامن است، مگر اينكه يقين
داشته باشد مال در آنجا تلف مىشود، كه جايز است در اين صورت آن را به
جاى امنى منتقل سازد.
مسأله 2304 ـ اگر صاحب مال براى نگهدارى مال خود جائى را معيّن كند،
ولى از گفته او چنين فهميده شود كه آن محل در نظر او خصوصيتى ندارد،
امانت دار مىتواند آن را به جاى ديگرى كه مال در آنجا محفوظ تر، يا
مثل محل اولى است ببرد، و چنانچه مال در آنجا تلف شود، ضامن نيست.
مسأله 2305 ـ اگر صاحب مال براى هميشه ديوانه، يا بيهوش شود، وديعه
باطل مىشود و امانت دار بايد فوراً امانت را به ولىّ او برساند، يا
او را از امانت آگاه سازد، در غير اين صورت اگر مال تلف شود بايد عوض
آن را بدهد، و اگر ديوانگى، يا بيهوشى صاحب مال گاه گاهى است احتياط
واجب اين است كه همين كار را بكند.
مسأله 2306 ـ اگر صاحب مال بميرد، وديعه باطل مىشود، پس اگر مال
متعلق حق ديگرى نباشد و به وارث او منتقل شود، بايد امانت دار مال را
به وارث او برساند، يا به وارث خبر دهد، در غير اين صورت اگر مال تلف
شود، ضامن است، ولى اگر براى تحقيق از ورثه و انحصار آنها مال را نگه
دارد و تلف شود، ضامن نيست.
مسأله 2307 ـ اگر صاحب مال بميرد و مال به ورثه او منتقل شود، امانت
دار بايد مال را به همه ورثه، يا وكيل همه آنها بدهد، پس اگر بدون
اجازه ديگران تمام مال را به يكى از ورثه بدهد، ضامن سهم ديگران است.
مسأله 2308 ـ اگر امانت دار بميرد، يا براى هميشه ديوانه، يا بيهوش
شود، وديعه باطل مىشود و وارث يا ولىّ او بايد هر چه زودتر به صاحب
مال اطلاع دهند، يا امانت را به او برسانند، و اگر ديوانگى يا بيهوشى
او گاهگاهى است ـ بنابر احتياط واجب ـ همين كار را بكنند.
مسأله 2309 ـ اگر امانت دار نشانههاى مرگ را در خود ببيند، چنانچه
ممكن است بايد ـ بنابر احتياط واجب ـ امانت را به صاحب آن يا ولىّ، يا
وكيل او برساند، و يا به او خبر دهد، و اگر ممكن نيست بايد بطورى عمل
كند كه اطمينان پيدا كند كه مال پس از وفات او به صاحبش خواهد رسيد،
مثلاً وصيت كند و شاهد بگيرد، و به وصىّ و شاهد اسم صاحب مال و جنس و
خصوصيات مال و محل آن را بگويد.
مسأله 2310 ـ اگر براى امانت دار سفرى پيش آمد، مىتواند امانت را نزد
اهل و عيال خود نگه دارد، مگر اينكه محافظت بر آن متوقف بر بودن خودش
باشد كه در اين صورت يا بايد بماند، يا آن را به صاحبش، يا ولىّ، يا
وكيل او تحويل دهد، يا او را آگاه سازد.
احكام عاريه
مسأله 2311 ـ عاريه آن است كه انسان مال خود را به ديگرى بدهد كه از آن
استفاده كند، و در عوض چيزى هم از او نگيرد.
مسأله 2312 ـ لازم نيست در عاريه صيغه بخوانند، و اگر مثلاً لباس را
به قصد عاريه به كسى بدهد، و او هم به همين قصد بگيرد، عاريه صحيح است.
مسأله 2313 ـ عاريه دادن چيز غصبى، و چيزى كه مال انسان است ولى منفعت
آن را به ديگرى واگذار كرده، مثلاً آن را اجاره داده، در صورتى صحيح
است كه مالك يا مستأجر به عاريه دادن راضى باشد.
مسأله 2314 ـ چيزى را كه منفعتش مال انسان است، مثلاً آن را اجاره
كرده است مىتواند عاريه بدهد، مگر اينكه شرط شده باشد در عقد اجاره
كه خودش استفاده كند، و در صورت اول ـ بنابر احتياط واجب ـ نمىتواند
آن را بدون اذن مالكش به كسى كه آن را عاريه كرده است، تحويل دهد.
مسأله 2315 ـ اگر ديوانه، و بچه، و مفلّس، و سفيه مال خود را عاريه
بدهند، صحيح نيست، امّا اگر ولىّ مصلحت بداند و مال كسى را كه بر او
ولايت دارد عاريه دهد، اشكال ندارد، و همچنين واسطه شدن بچه در رسانيدن
مال به كسى كه عاريه مىكند بى اشكال است.
مسأله 2316 ـ اگر در نگهدارى چيزى كه عاريه گرفته است كوتاهى نكند، و
در آن تصرف غير مجاز هم ننمايد و اتفاقاً آن چيز تلف شود، ضامن نيست،
ولى چنانچه شرط كنند كه اگر تلف شود گيرنده ضامن باشد، يا چيزى را كه
عاريه كرده طلا و نقره باشد، بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 2317 ـ اگر طلا و نقره را عاريه بگيرد، و شرط كند كه اگر تلف
شود ضامن نباشد، چنانچه تلف شود ضامن نيست.
مسأله 2318 ـ اگر عاريه دهنده بميرد، عاريه گيرنده بايد به همان
ترتيبى كه در مسأله (2308) در صورت فوت صاحب مال در مورد وديعه گذشت،
عمل نمايد.
مسأله 2319 ـ اگر عاريه دهنده طورى شود كه شرعاً نتواند در مال خود
تصرف كند مثلاً ديوانه، يا بيهوش شود، گيرنده بايد به همان ترتيبى كه
در مسأله (2310) در مورد وديعه در نظير اين صورت گذشت، عمل نمايد.
مسأله 2320 ـ كسى كه چيزى را عاريه داده است هر وقت بخواهد مىتواند
عاريه را بهم بزند. و كسى هم كه عاريه گرفته است هر وقت بخواهد
مىتواند آن را بهم بزند.
مسأله 2321 ـ عاريه دادن چيزى كه استفاده حلال ندارد مثل آلات لهو قمار، يا ظرف طلا و نقره، به جهت استعمال در خوردن و آشاميدن ـ بلكه در
مطلق استعمالات ـ بنابر احتياط لازم ـ باطل است، و امّا عاريه دادن به
جهت زينت نمودن، جايز است.
مسأله 2322 ـ عاريه دادن گوسفند براى استفاده از شير و پشم آن، و
عاريه دادن حيوان نر براى جفتگيرى، صحيح است.
مسأله 2323 ـ اگر چيزى را كه عاريه گرفته است به مالك، يا وكيل، يا
ولىّ، او بدهد و بعداً آن چيز تلف شود، گيرنده ضامن نيست، ولى اگر
بدون اجازه صاحب مال يا وكيل، يا ولىّ، او آن را به جائى ببرد اگر چه
جائى باشد كه صاحبش معمولاً به آنجا مىبرده است، مثلاً اسب را در
اصطبلى كه صاحبش براى آن درست كرده است ببندد و بعداً تلف شود، يا كسى
آن را تلف كند، ضامن است.
مسأله 2324 ـ اگر چيز نجس را عاريه دهد، بايد در صورتى كه در مسأله
(2014) گذشت، نجس بودن آن را به كسى كه مىگيرد، بگويد.
مسأله 2325 ـ چيزى را كه عاريه گرفته است، بدون اجازه صاحب آن
نمىتواند به ديگرى اجاره، يا عاريه دهد.
مسأله 2326 ـ اگر چيزى را كه عاريه گرفته است، با اجازه صاحب آن به
ديگرى عاريه دهد، چنانچه كسى كه اول آن چيز را عاريه گرفته است بميرد، يا ديوانه، شود، عاريه دومى باطل،
نمىشود.
مسأله 2327 ـ اگر بداند مالى را كه عاريه گرفته غصبى است بايد آن را به
صاحبش برساند، و نمىتواند به عاريه دهنده بدهد.
مسأله 2328 ـ اگر مالى را كه مىداند غصبى است عاريه بگيرد، و از آن
استفادهاى ببرد، و در دست او از بين برود، مالك مىتواند عوض مال و
عوض استفادهاى را كه گيرنده برده است از او، يا از كسى كه مال را غصب
كرده است مطالبه كند، و اگر از گيرنده بگيرد، او نمىتواند چيزى را
كه به مالك مىدهد از عاريه دهنده، مطالبه نمايد.
مسأله 2329 ـ اگر نداند مالى را كه عاريه گرفته غصبى است و در دست او
از بين برود، چنانچه صاحب مال عوض آن را از او بگيرد، او هم مىتواند
آنچه را كه به صاحب مال داده است از عاريه دهنده مطالبه نمايد، ولى
اگر چيزى را كه عاريه گرفته است طلا و نقره باشد، يا عاريه دهنده با
او شرط كرده باشد كه اگر آن چيز از بين برود عوضش را بدهد، نمىتواند
عوض آن را كه به صاحب مال مىدهد از عاريه دهنده مطالبه نمايد ؛ ولى
اگر مالك از او در مقابل استفاده او از اين مال، چيزى را بگيرد،
مىتواند از عاريه دهنده، مطالبه نمايد.