حال افراد همیشگی و ثابت نیست و اسباب تغییر و
تحول در احوال نیز یکی و دو تا و ثابت نیست. هر اختلال کوچکی در
زندگی، از سلامت روان گرفته تا مشکلات زندگی، یا ضعف شناخت، یا
غرور و تکبر بیجا، یا توقف در رشد، یا احساس ضعف و حقارت، یا میل
به دنیا و توجیه رفتارهای خود و ...، میتواند حال و احوال را
متحول کند. از این رو همیشه تأکید بر دعای عاقبت به خیری کردهاند
و امام خمینی (ره) نیز میفرمود: «ملاک حال فعلی افراد است».
الف - این قبیل افراد در گذشته نیز کم نبودند. مگر زبیر که شمشیرش
بارها دل پیامبر اکرم (ص) را شاد کرد و از سقیفه تا دوره سکوت و تا
رسیدن به حکومت یار صمیمی حضرت علی (ع) بود کم کسی بود – عمراً
بسیاری از ما بتوانیم مثل او باشیم، اما عاقبتش چه شد؟ مگر دعوت
کنندگان امام حسین (ع) به کربلا از همان ابتدا قصد خدعه، نیرنگ و
به شهادت رساندن ایشان را داشتند – اما عاقبت چه کردند؟
اکتفا به افتخار به گذشتگان نیز کاری را حل نمیکند، مگر آن که
آنان الگوی رفتاری خود شخص قرار گیرند. زیارت عاشورا را بخوایند,
در این زیارت از اول تا آخر موضعگیری خودتان را تبیین میکنید.
بله اگر بهشتیها و آیتالله دستغیبها و مدنیها بودند، اگر شهید
همّتها و باکریها بودند ... و اگر حضرت عباسها میبودند، شاید
خیلی چیزها تغییر میکرد، شاید هم نمی کرد. چرا که مهم همّت و
باکری بودن زندگان است، مهم در خط امام حسین(ع) شیعیان است و نه
فقط افتخار لفظی و شعاری به آنها. اگر کسی یک عمر حسین حسین بگوید،
اما با حسین (ع) نباشد که حسینی نمیشود.
بسیاری از افرادی که اکنون هستند و برخی از آنها در رأس امور نیز
قرار دارند، کسانی هستند که اگر شهید میشدند، هر کدام شان شهید
همّتی بودند، اما آیا همه آنها با آن روحیه و اخلاص و پشتکار باقی
ماندند؟
ب- البته که تغییر مواضع افراد موثق و سرشناس در اندیشه و نگاه
عوام تأثیرگذار است و بر مسئولیت آنان میافزاید. اما حق و حقیقت
در آنها تعریف نشده که اگر تغییر موضع دادند، بگویند: لابد حق با
آنان است! [و البته بیشتر کسانی به آنان حق میدهند که به وقتش نیز
هیچ گاه به امثال شهید همّتها حق ندادند]. برخی عادت دارند که فقط
به گذشتگان درود و رحمت بفرستند.
تغییر مواضع طلحه و زبیر، آن هم پس از تحمل آن مصیبتها و بروز
دادن آن رشادتها، خیلیها را به شک و شبهه و انداخت، تا جایی که
نزد حضرت علی (ع) آمدند و گفتند: هر دو از مؤمنین، رجال، صحابه
پیامبر اکرم (ص)، مجاهدان جبهههای جنگ و ... بودید. اما اکنون راه
جدا شده است. آنان میگویند: حق با ماست و شما هم میگویید که حق
با من است! بالاخره حق با کدام است.
دقت شود که این شبهه فقط در ذهن کسانی ایجاد میشود که اصلاً «حق»
را نمیشناسند و به همین دلیل علی (ع) و طلحه و زبیر را در گذشته
یکسان میبینند. نه دین میشناسند، نه ولایت، نه امامت، نه قرآن
... و نه بصیرت دارند.
از این رو حضرت امیرالمؤمنین (ع) به آنها چنین پاسخ میدهد: «شما
حقّ را بشناسید، اهلش را خواهید شناخت». این درس بزرگی است، «حقّ و
اهل حقّ». مردمان میتوانند اهل حق باشند یا نباشند، نه خود حقّ.
یک عدهای در سنوات اولیه انقلاب و استقرار جمهوری اسلامی ایران،
با حق بودند، نه این که خودشان حق بودند و حق با آنان سنجیده
میشد. این عده اگر هنوز هم با حق باشند، محقّ هستند، ولی اگر از
حقّ فاصله گرفته باشند، به باطل رفتهاند. هر چند 8 تمام، با ایثار
و اخلاص تمام جنگیده باشند.
رسول اکرم (ص) در مورد شخصیتی چون حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام
میفرماید: «علی مع الحق و الحق مع العلی» - یعنی علی با حق است و
حق با علی است.
باید دقت شود که «حق» به خودش شناخته میشود و همه چیز به «حق»
شناخته میشود. حق باریتعالی و خداوند متعال و بالتبع اوامر اوست و
نه افراد و اشخاص. و اگر افراد، یا جریانها، گروهها و امتها با
حقّ بودند، آن وقت خودشان نیز محق میگردند، نه بالعکس.
دین و حقیقت با شخص شناخته نمیشود، بلکه حقانیت افراد به تناسب
انطباقشان با دین و حقّ شناخه میشود. لذا حضرت امیرالمؤمنین (ع)
میفرمایند: «دینی که با رجال بیاید، با رجال هم میرود». یعنی اگر
دینداری عدهای به خاطر اشخاص باشد، به خاطر اشخاص دیگری از آن دین
خارج خواهند شد. یا اگر دینداری عدهای به خاطر اشخاص باشد، با
تغییر احوال و مواضع اینها، آنها نیز متحول خواهند شد. لذا باید
بصیر بود.
منبع: x-shobhe.com