ش (کرج): میگویند در آمریکا و انگلیس زندانی سیاسی بومی وجود
ندارد و اگر باشند خارجی هستند، چون به مردم خودشان آزادی مطلق
دادهاند! آیا این درست است؟
البته که درست نیست و هیچ انسان عاقلی چنین ادعایی را نمیپذیرد، حتی
در مورد کشوری که در آن
دمکراسی
برقرار است، چه رسد به آمریکا و انگلیس با آن حکومت امنیتی و پلیسی.
الف – آزادی مطلق در هیچ کجای عالم وجود ندارد و نمیتواند داشته باشد
و به جز شعاری وهمانگیز که جهان سومیها را با آن فریب میدهند چیزی
نیست. آزادی مطلق، به تعبیر خود آنهایی که ادعایش را دارند و شعارش را
(البته برای ما) سر میدهند، به معنای آنارشیسم و فاشیسم است. مگر
میشود که آزادی مطلق و بدون تعریف و چارچوبی، در هیچ زمینهای، چه رسد
به سیاسی، وجود داشته باشد؟ اگر آزادی مطلق است، چرا لیست سیاه از
کشورهای دیگر تحت عنوان غیر دمکراتیک درست کردهاند؟ به آنها چه که ما
در اینجا و در کشور خودمان چه میکنیم؟ تازه مگر آزادی مطلق نیست؟ خب
ما هم آزادیم. اما میگوید: خیر. بلکه تعریف آزادی این است که من
میگویم، نه آن که شما میگویید. خب این که دیکتاتوری میشود و نه
آزادی.
ب – مگر میشود که یک کشوری زندانی سیاسی نداشته باشد؟! کشور زندانی
سیاسی ندارد که مخالفین خود را به اشکال مختلف قتل عام میکند. این که
برای خود «آزادی مطلق» قائل شدهاند دروغ است. فرض بگیریم یک نفر در آن
کشور مخالف همین آزادی مطلق باشد، آیا او هم آزاد است که علیه همین
آزادی تلاش کند؟ یا به عنوان اخلالگر امنیت و آزادی مردم دستگیر و به
زندان سیاسی منتقل می شود؟
ج – چنان میگویند «هر چه زندان سیاسی است، خارجیها هستند» که گویی
خارجیها آدم نیستند و حبس آنان به جرم زندانی سیاسی، اصلاً به حساب
نمیآید! در حالی که این خود نشان بیشتری از دیکتاتوری نظام حکومتی
است که حتی به خارجیهای مخالف خود هم رحم ندارد. به آمریکا یا انگلیس
چه ربطی دارد که من اینجا در کشور خودم با او مخالف هستم و یا در
آمریکا و انگلیس زندگی میکنم، اما با سیاست آنها مخالف هستم؟! چرا
باید با کمال وقاحت در قوانین کشوری خود مصوب کنند که اجازه دارند هر
مخالف خود را در هر کجای دنیا ترور کرده و یا بربایند و به زندانهای
امسال گواتمالا و ابوغریب ببرند؟! این که خیلی بدتر از زندان کردن یک
مخالف سیاسی بومی است. چنان چه جرج بوش گفت: «هر که با ما نیست،
تروریست است» و حکم تروریست را هم که قبلاً داده بودند! وانگهی مگر
میشود نظامهایی که تحمل مخالف خارجی خود را در آن سر آسیا یا آفریقا
ندارند، در داخل کشور خود و توسط یک تبعهی خود داشته باشند؟! این ادعا
مصداق آن است که میگویند: «دروغت هر چه بزرگتر باشد زودتر باور
میکنند»!
د – پس از همهی موارد فوق، اینک ببینیم که مخالف سیاسی یعنی چه؟ یعنی
کسی که این سیاست و نظام را نه تنها قبول ندارد، بلکه علیه آن فعالیت
داشته و به همین دلیل محکوم به زندان شده است؟ حال مگر در آمریکا یا
انگلیس چند نفر هستند که اصل نظام آمریکا یا انگلیس را قبول نداشته
باشند. و به فرض که قبول نداشته باشند، [به ویژه پس از فروپاشی
کمونیسم] کدام آلترناتیوی وجود دارد که طرفدار ان باشند و تحققش را
تعقیب عملی کنند؟ مخالفت با دولت چهار ساله و یا مخالفت طرفداران حزب
دمکرات با جمهوریخواه یا بالعکس، همان جنگ قرمزها و آبیها با یک
دیگر است و هر کسی هر طرف بچرخد، در همان دایرهی خودشان است و مخالف
سیاسی محسوب نمیشود. اما در عین حال چنین اوضاعی میپرسیم: اگر مخالف
سیاسی ندارند، یا اگر دارند اندک است، و برای همان اندک نیز آزادی مطلق
وجود دارد، پس مصوب کردن شنود و شکنجه برای چیست؟! خودشان میگویند:
برای مبارزه با تروریسم. اما آیا در کشورشان این همه تروریسم وجود دارد
که همهی تلفنها را شنود میکنند؟ یا مگر هر مخالف سیاسیای اقدامات
تروریستی میکند؟ یا واقع آن است که هر مخالفی را تحت عنوان تروریست،
خفه میکنند؟!
ه – حسن کشورهایی چون آمریکا و انگلیس، به قانونمندی ظاهری آنهاست. به
ما القاء میکنند که کشورشان دمکرات و خودشان قانونمند هستند. اما
واقعیت آن در داخل خودشان برعکس است.
مگر آنجا «مخالفت» با چه چیزی صورت میپذیرد؟ با گرانی. با جنگ. با
سیاستهای اقتصادی و ... [و نه اصل نظام]. حال برخوردشان چیست؟ در
اخبار خودشان شاهدیم که به شدیدترین وجهی مورد ضرب و شتم پلیس قرار
گرفته و دستگیر و زندانی میشوند. اگر به جریانات سیاسی و اجتماعی
اروپا پس از فتنهی سال 88 ایران نگاه کنید، یک روز آرامش نداشتند.
فرانسه، انگلیس، آلمان، بلژیک، ایتالیا، اسپانیا ... و حتی سوئیس، دائم
دستخوش اعتراض و ضرب و شتم پلیس بود و به اذعان خودشان هزاران نفر هم
بازداشت شدند. اما بازداشتیهای آنان اسمهای دیگر قانونی دارد. مثلاً
اغتشاش، بر هم زدن نظم عمومی، مخل امنیت، طرفداری از تروریسم و ... .
لذا میگویند: زندانی سیاسی نداریم. اما ما اگر واقعاً یک اغتشاشگر که
اتوبوس و بانک را به آتش میکشد دستگیر کنیم، میگویند: زندانی سیاسی.
و چنان هم محکم میگویند که گویی «یک رجل سیاسی و آن هم فقط به خاطر
مخالفت نظری، و نه آشوب عملی» دستگیر شده است.
و – آیا 7.3 میلیون زندانی رسمی آمریکایی، همگی دزد و قاچاقچی و قاتل
هستند؟ عجب مملکتی؟! از هر 8 نفر یکی بزهکار است! یا آن که هر کس را
که خواستند به بهانهای مجرمش کردند؟
ز – آیا دست کم دانشمندان و محققین مخالف با حکایت ساختگی و آمار واهی
«هلوکاست» را که به زندانهای سه ساله و پنج ساله و ... محکوم کردهاند
را نیز زندانی سیاسی نمیدانند؟
پیش از انقلاب در مجلس برای موضوعی رأیگیری شد و یکی از کاندیداها که
پیشبینی میشد رأی بیاورد، حتی یک رأی هم نیاورد. گفت: قطعاً تقلب شده
است. پرسیدند: چرا؟ گفت: دست کم خودم که به خودم رأی دادم! حال حکایت
اینان است. دست کم کسانی را که خودشان اعلام میکنند فقط به خاطر
مخالفت نظری [و نه عملی] بازداشت، محاکمه و حبس کردهاند را مخالف
سیاسی بشمارند.
در ضمن دقت داشته باشید که در ایران هیچ کس به خاطر مخالفت نظری، حتی
اصل خدا و اسلام، دستگیر و زندانی نشده است، چه رسد به نظام جمهوری
اسلامی ایران و یا جریانات سیاسی. بلکه هر کس اقدام براندازی کرد
دستگیر شد و البته بسیاری از آنها هنوز آزاد میچرخند و به فعالیت خود
ادامه میدهند. اگر یک نمونه از اینها در آمریکا یا انگلیس میبود،
زندان به بهانه مواد مخدر و ... بهترین سرنوشتش بود، وگرنه یا زیر
اتوبوس میرفت و یا در تصادف بزرگراه جان ميباخت و یا یک مست او را
کشته بود و فرار کرده بود و یا از شواهد معلوم میشد که «خودکشی
کردندش».
x-shobhe.com |
بازگشت به صفحه ی شبهات سیاسی