استاد ما میگوید: عصمت معصومین از کودکی
نیست، بلکه با طی مراحل عرفانی و عبادات به این مقام رسیدهاند؟ در ضمن
اگر ذاتاً معصوم هستند، چه هنری کردهاند؟
قبل از پاسخ توجه داشته باشیم که گاه سخن درست است، اما
چون کامل بیان نمیگردد و توضیح لازم داده نمیشود، ایجاد شک و شبهه
میکند؛ گاه اصل سخن درست است، اما با اضافه نمودن یک کلمه در آن،
معانی دیگری القا می شود، مثلاً به جای آن که بگویند: «عصمت ذاتی
نیست»، بگویند: «عصمت از کودکی نیست» و گاه این گونه تشکیکها هدفمند
است و در راستای القای (نه اثبات) نظریه سروش مبتنی بر «تجربی شخصی
بودن وحی» بیان میگردد و آخر این نظریهها نیز به قطع ارتباط انسان با
خدا و وحی میرسد.
بدیهی است پس از آن که القا کردند عصمت (به معنای منظور و نه معنای
عام) اکتسابی است، تازه شروع به شبهه میکنند که حضرت عیسی (ع) در بدو
تولد چه عبادتی کرده بود یا کدام مراحل عرفانی را طی کرده بود که در
گهواره فرمود:
«قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِی الْكِتَابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیا»
(مریم، 20)
ترجمه: گفت منم بنده خدا به من كتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است.
و همین طور شبهه خواهند کرد که امام زمان (عج) تا سن 5 سالگی چه عبادتی
کرده بودند و کدام مراحل را طی نموده بودند که به امامت رسیدند؟! و
درنهایت نتیجه خواهند گرفت که نبوت و امامت دروغ است. آنها فقط
انسانهای برجستهای بودند.
الف – دقت کنیم که فرق است بین این که گفته شود «عصمت خدا داد است» یا
گفته شود: «عصمت ذاتی است». گاهی عمداً یا سهواً خلط مبحث میشود!
بدیهی است که نه تنها عصمت، بلکه اعطای کلیه کمالات، مواهب و نعمتها
به همگان خدا داد میباشند. انسان ذاتاً فقیر است و از خود چیزی ندارد.
غیر خدا نیز همه مخلوق، مصنوع، فقیر، فانی و محتاج اویند و کسی چیزی
ندارد که به انسان یا سایر مخلوقات بدهد. پس علم، حکمت، رزق، عصمت ...
و همه کمالات خدا داد میباشند. کمال هستی است و اوست که هستی محض و
هستی بخش است.
اما معنای خداداد این نیست که «ذاتی» است. ذاتی یعنی عین وجود باشد.
مثل این که گفته شود «حب و بغض» ذاتی است، یا پرستش ذاتی است.
اگر صفت یا حالتی ذاتی بود، دیگر گریزی از آن وجود ندارد. چنان چه
گریزی از پرستش، دوست داشتن یا بد آمدن وجود ندارد، فقط معبودها،
محبوبها و مغبوضها فرق میکنند.
البته که عصمت انبیای الهی و معصومین خداداد است، ولی ذاتی نیست. اگر
چنین بود، صدور گناه از آنان ممتنع ذاتی میگشت و در چنین حالتی آنان
به هیچ امری مکلف نمیشدند. چنان چه ملائک مکلف نمیباشند. تکلیف فقط
در جایی که اختیار و اراده وجود دارد واقع میشود.
ب – امکان گناه نه از انبیای الهی و نا سایر معصومین (ع) سلب نگردیده
است و اختیار و اراده از آنان گرفته نشده است که سؤال شود پس چه هنری
کردهاند؟ بدیهی است اگر معصوم (ع) ذاتاً اختیار و اراده تخلف، معصیت
یا گناه نداشت، خدا او را مکلف به اطاعت نمینمود و نمیفرمود که اگر
شرکی به تو راه یابد، همه اعمالت حبط میشود، پس خدا را بندگی کن و
شاکر باش. همین «اگر» دال بر این است که آنان در شرک یا توحید اختیار و
اراده دارند و همین دستور به بندگی و شکر، دال بر تکلیف است:
«وَلَقَدْ أُوحِی إِلَیكَ وَإِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ
أَشْرَكْتَ لَیحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ *
بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَكُن مِّنْ الشَّاكِرِینَ» (الزمر، 65 و 66)
ترجمه: و قطعاً به تو و به كسانى كه پیش از تو بودند وحى شده است اگر
شرك ورزى حتماً كردارت تباه شده و مسلماً از زیانكاران خواهى شد * بلكه
خدا را بپرست و از سپاسگزاران باش.
پس، نعمات و فضایل همه خداداد هستند، اما اخذ فضلیت، حفظ فضیلت، صیانت
از فضیلت، اکمال و ملکه نمودن آن، مستلزم تلاش و عمل است؛ و هر کسی به
تناسب سعی و عمل خود میگیرد. لذا فرمود:
«وَإِن كَذَّبُوكَ فَقُل لِّی عَمَلِی وَلَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنتُمْ
بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَاْ بَرِیءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ»
(یونس، 41)
ترجمه: و اگر تو را تكذیب كردند بگو عمل من به من اختصاص دارد و عمل
شما به شما اختصاص دارد شما از آنچه من انجام مىدهم غیر مسؤولید و من
از آنچه شما انجام نمىدهید غیر مسؤولم.
چرا که حکمت الهی در نظام آفرینش و رشد انسان بر این تعلق گرفته است
که: « وَأَن لَّیسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى - و اینكه براى
انسان جز حاصل تلاش او نیست» و انبیا و اولیای الهی نیز از این قاعده
مستثنی نمیباشند.
ج – عصمت ( نگه داشته شدن)، حاصل معرفت و محبت فطری به خداوند متعال
است که او را از هر آن چه سبب دوری یا اخلال در توجه شود باز میدارد.
لذا این حدّ از عصمت به همگان داده شده است، چرا که فطرت، همگانی است و
«کُلّ مُولود یولَدُ عَلَی الفِطرَة - همه بر اساس فطرت به دنیا
میآیند». اما این که انسان اراده و تلاش کند تا اولاً فطرت خداداش
محجوب و مستور نگردد و هم چنان چون آیینهای صاف و شفاف، حقایق عالم
هستی را آن چنان که هست نشان دهد و ثانیاً با کسب علم، معرفت بیشتری
پیدا کند و با توجه و عمل صالح و توأم با اخلاص درجات کمال و عصمت خود
را ترقی دهد، کاملاً اکتسابی است.
«... روح انسان به لحاظ سیر تكامل و حركت جوهری میتواند از مرتبه
آغازین تجرد به عالیترین درجه تجرد راه یابد. درجه تجرد هر روحی، به
اندازه سیر و حركت جوهریاش در تحصیل مراتب كمال و تجرد بستگی دارد. هر
مقدار روح كاملتر شود، درجه متعالیتری پیدا میكند و كمالات و ملكات
نورانی كاملتری نصیب او میشود. یكی از كمالات، ملكه عصمت است، هر گاه
ملكه نورانی عصمت به حد نصاب لازم برسد و روح انسان به لحاظ عقل نظری و
عقل عملی كامل شود، از هر گونه گرایش ناپسند دوری میكند و پیوسته جهت
تحصیل ارزشیهای انسانی و الهی میكوشد...» (پیامبر اعظم در نگاه
عرفانی امام خمینی، صادقی، مؤسسه آثار امام خمینی، 1386ش. ص 48)
د – تجلی عصمت در انسان نیز مانند سایر کمالات الهی شدت و ضعف مرتبه
دارد. چنان چه بیان گردید، همه کمالات و هستیها از خداست، همه مخلوق
او هستند و همه نعمات از اوست که بر اساس علم، حکمت و مشیّتش به هر
ظرفی به اندازهی ظرفیت وجودیاش اعطا میکند و البته گنجایش این ظرف
در انسان با معرفت، ایمان، اخلاص و عمل صالح بیشتر و بیشتر میشود:
«وَإِن مِّن شَیءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ
إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ» (الحجر، 21)
ترجمه: و هیچ چیز نیست مگر آن كه گنجینههاى آن نزد ماست و ما آن را جز
به اندازهاى معین فرو نمىفرستیم.
خداوند متعال هر موجود و هر انسانی را برای انجام رسالت و تکلیف معینی
در این کارگاه هستی خلق کرده است و قطعاً ابزار لازم جهت انجام تکلیف
را نیز در اختیار او گذاشته است و به انسان اراده و اختیار نیز اعطا
نموده است. لذا هیچ لزومی ندارد که حتماً همه ظرفیتها از اول مساوی
باشند، چرا که تکالیف نیز مساوی نیستند. مساوی بودن ظرفیتها به
مثابهی مشابه و مساوی بودن همه اجزای خلقت است، که آن وقت دیگر تنوع و
تفاوتی بین مخلوقات وجود نداشت.
در این حکمت به کسی هم ظلمی نمیشود، چرا که اولاً از سهم کسی به دیگری
نمیدهد و به هر کس سهم خودش را میده و اگر حفظ کرد و قابلیت نشان
داد، بیشتر میدهد؛ ثانیاً اعطا به تناسب تکلیف است و اگر به کسی اعطای
متفاوتی شده باشد، حتماً تکلیف متفاوتی دارد؛ ثالثاً بر هیچ کس بیشتر
از وسعش تکلیفی نمینماید و اگر هر کسی به اندازهی وسعش به تکلیف عمل
کند، به رشد، کمال و فلاح میرسد.
«لاَ یكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ
وَعَلَیهَا مَا اكْتَسَبَتْ» (البقره، 286)
ترجمه: خداوند هیچ كس را جز به قدر توانایىاش تكلیف نمىكند. آنچه (از
خوبى) به دست آورده به سود او، و آنچه (از بدى) به دست آورده به زیان
اوست.
پس همه فضایل خدادادی است – عصمت ذاتی نیست که سلب اختیار نماید – تجلی
عصمت نیز مانند تجلی علم، قدرت، رأفت ... و سایر کمالات شدت و ضعف
مرتبه دارد – در هر انسانی مرتبهای از عصمت وجود دارد، اما بالاترین و
کاملترین مرتبه آن مخصوص انبیا و اولیای الهی است - اخذ، حفظ و
اِکمال عصمت کاملاً اختیاری و اکتسابی میباشد و منوط به کسب علم،
معرفت، ایمان، محبت، اخلاص و عمل صالح (بندگی خالص خداوند منّان) است.
و هنر به حفظ نعمات الهی، تلاش برای رشد ظرفیت، ایمان، عمل به علم و
صیانت نفس است.
x-shobhhe.com |