شهید آوینی

فعالیتهای سیاسی بهائیت

 

             
 

نمونه های از نقش بهاییت در سیاست


رهبران‌ بهائیت‌ همواره‌ بر جدایی‌ دین‌ از سیاست‌ تأکید داشته‌ و به‌ دنبال‌ آن، بر عدم‌ پیوند بهائیت‌ و بهائیان‌ با جهان‌ سیاست‌ اصرار می‌ورزند. عباس‌ افندی‌ بر آن‌ بود که‌ «بین‌ قوای‌ دینییه‌ و سیاسیه‌ تفکیک‌ لازم‌ است» و هم‌ او گفته‌ است‌ که‌ «بهائیان‌ به‌ امور سیاسی‌ تعلقی‌ ندارند» و مهم‌تر از آن، از منظر وی: «میزان‌ بهائی‌ بودن‌ و نبودن‌ این‌ است‌ که‌ هر کس‌ در امور سیاسیه‌ مداخله‌ کند و خارج‌ از وظیفه‌ خویش‌ حرفی‌ زند یا حرکتی‌ نماید، همین‌ برهان‌ کافی‌ است‌ که‌ بهائی‌ نیست، دلیل‌ دیگر نمی‌خواهد... نفسی‌ از» بهائیان‌ «اگر بخواهد در امور سیاسیه‌ در منزل‌ خویش‌ یا محفل‌ دیگران‌ مذاکره‌ بکند، اول‌ بهتر است‌ که‌ نسبت‌ خود را از این‌ امر [بهائیت] قطع‌ نماید و جمیع‌ بدانند که‌ تعلق‌ به‌ این‌ امر ندارد. خود می‌داند، والاّ‌ عاقبت‌ سبب‌ مضرت‌ عمومی‌ گردد» . بر همین‌ مبنا، به‌ پیروان‌ خود حکم‌ می‌کند و همچنین‌ به‌ آنان‌ اطمینان‌ می‌دهد که: «به‌ نصوص‌ قاطعه‌ الهیه، در امور سیاسی‌ ابداً‌ مدخلی‌ نداریم‌ و رایی‌ نزنیم» .

‌‌صادرکنندگان‌ احکام‌ و فتاوای‌ یاد شده، علمای‌ ایران‌ را به‌ علت‌ مداخله‌ آنان‌ در سیاست، محکوم‌ کرده‌ و ادعا می‌کنند که‌ حضور علمای‌ شیعه‌ در صحنه‌ سیاست‌ در چند قرن‌ اخیر، باعث‌ زیانهای‌ فراوانی‌ به‌ جامعه‌ و کشور گردید. وقتی‌ رهبران‌ کیشی‌ اصولاً‌ دین‌ را از سیاست‌ جدا شمرده‌ و ادعا کنند خود به‌ این‌ مرام‌ پایبندند و اکیداً‌ نیز از پیروان‌ خود بخواهند که‌ چنین‌ باشند، و حتی‌ شرط‌ و نشانه‌ بهائی‌ بودن‌ را عدم‌ پیوند با سیاست‌ بدانند، طبیعی‌ و منطقی‌ است‌ که‌ مداخله‌ علمای‌ اسلام‌ و شیعه‌ در امور سیاست‌ را محکوم‌ بکنند. اما واقعیات‌ عینی‌ تاریخ‌ از عملکرد بهائیان‌ و رهبران‌ آنها، حکایت‌ دیگری‌ دارد و ماهیت‌ دیگری‌ از آنان‌ ترسیم‌ می‌کند.

‌‌به‌ گواه‌ تاریخ، رهبران‌ بهائی، حکم‌ جدایی‌ دین‌ از سیاست‌ و عدم‌ مداخله‌ علمای‌ روحانی‌ در امور سیاسی‌ را تنها برای‌ علمای‌ اسلام‌ و ایران‌ صادر کرده‌اند و خود را مشمول‌ آن‌ حکم‌ ندانسته‌ و با تمام‌ وجود در صحنه‌ سیاست‌ فعال‌ بوده‌ و هستند. این‌ رویکرد و مواضع‌ دوگانه، دست‌ کم‌ هنگامی‌ می‌تواند اعتباری‌ در عالم‌ عقل‌ و علم‌ بیابد که‌ تاریخ‌ بر زیانبار بودن‌ مداخله‌ علمای‌ ایران‌ در امور سیاسی، و سودمند بودن‌ فعالیت‌های‌ سیاسی‌ بهائیان‌ برای‌ سرنوشت‌ جامعه‌ و کشور گواهی‌ بدهد. و این‌ در حالی‌ است‌ که‌ تاریخ‌ در این‌ باره‌ قضاوت‌ دیگری‌ داشته‌ و اوراق‌ آن‌ مشحون‌ از دفاع‌ مؤ‌ثر علما از این‌ آب‌ و خاک‌ و تمامیت‌ ارضی‌ ایران‌ و دفاع‌ از حریم‌ دین‌ آسمانی‌ اسلام‌ در مقابل‌ هجوم‌ نظامی، سیاسی، فرهنگی‌ و اقتصادی‌ غرب‌ استعمارگر از یکسو، و همسویی‌ فعالیت‌های‌ فرقه‌ بابیه‌ و بهائیه‌ به‌ مثابه‌ حزبی‌ سیاسی‌ با بیگانگان‌ و دشمنان‌ کشور از سوی‌ دیگر است.

حضور بهائیان‌ در تحولات‌ سیاسی‌ ایران‌ معاصر از مصادیق‌ بارز فعالیت‌ سیاسی‌ است. نقش‌ ویرانگر آنان‌ در واگرایی ها و بحرانهای‌ مشروطیت، حضور آنان‌ در فعالیت‌های‌ تروریستی‌ کمیته‌ مجازات، نقش‌ آنان‌ در متلاشی‌ ساختن‌ نهضت‌ جنگل، حضور آنان‌ در بالاترین‌ و حساس‌ترین‌ موقعیتها و مناصب‌ سیاسی‌ حکومت‌ پهلوی‌ اول‌ و دوم‌ و بنابراین، نقش‌ آنان‌ در تعمیق‌ وابستگی‌ کشور به‌ بیگانگان‌ و تحکیم‌ سلطه‌ استعمار و امپریالیسم‌ بر مملکت، در این‌ مقال‌ نمی‌گنجد.
دخالت در امور سیاسیه و جنگ



بعنوان نمونه دخالت بهائیان بر خلاف شعارهای صلح طلبی به دو مورد اشاره می شود:



1-شادی از پیروزی تل آویو در جنگ شش روزه: در ژوئن‌ 1967 (خرداد 1346) بهائیان‌ در خلال‌ این‌ جنگ‌ برخلاف‌ شعارشان‌ مبنی‌ بر «صلح‌ جهانی»، به‌ جای‌ محکوم‌ کردن‌ صهیونیستها به‌ عنوان‌ «آغازگر جنگ‌ و متجاوز» ، در کنار ارتش‌ اسرائیل‌ قرار گرفتند و همه‌گونه‌ حمایت‌ را از صهیونیستها به‌ عمل‌ آوردند و از آن‌ جمله‌ به‌ گزارش‌ ساواک‌ در تاریخ‌ 10/5/46 مبلغی‌ در حدود 120 میلیون‌ تومان‌ (که‌ آن‌ موقع‌ رقم‌ بسیار هنگفتی‌ بود) به‌ وسیله‌ بهائیان‌ ایران‌ جمع‌آوری‌ گردید که‌ به‌ ظاهر برای‌ بیت‌العدل‌ در حیفا ارسال‌ شود «ولی‌ منظور اصلی‌ آنها از ارسال‌ این‌ مبلغ، کمک‌ به‌ ارتش‌ اسرائیل‌ می‌باشد.»

2-رمضان: در اکتبر سال‌ 1973 که‌ مقارن‌ با ماه‌ مبارک‌ رمضان‌ بود، ارتش‌ کشورهای‌ اسلامی‌ در عملیاتی‌ برق‌آسا همچون‌ صاعقه‌ بر صهیونیستها فرود آمدند، تا اراضی‌ خود را بازپس‌ گیرند. نیروهای‌ مصری‌ در مدتی‌ کوتاه‌ از کانال‌ سوئز عبور کردند و دیوار عظیم‌ بارلو را که‌ از سوی‌ صهیونیستها تسخیرناپذیر خوانده‌ می‌شد، پشت‌ سر گذاردند. در سایر جبهه‌ها نیز سوریه‌ و اردن‌ صهیونیستها را گوشمالی‌ دادند و برای‌ نخستین‌ بار افسانهِ‌ شکست‌ناپذیری‌ ارتش‌ اسرائیل‌ را باطل‌ ساختند. در این‌ اوضاع، نشریات‌ بهائیان‌ به‌ تکاپو افتادند و علیه‌ جنگ‌ و ویرانی!‌ به‌ مبارزه‌ برخاستند.
اسنادی در زمینه همکاری ساواک و بهائیان هرچه‌ بتوانید ملت‌ اسلام‌ را رنج‌ دهید!

‌این‌ گزارش‌ هم‌ توسط‌ ساواک‌ از یک‌ جلسه‌ بهائیان‌ شیراز تهیه‌ شده‌ و نقش‌ این‌ فرقه‌ را به‌ عنوان‌ ستون‌ پنجم‌ دشمن‌ در گسترش‌ فساد و بی‌حجابی‌ در ایران‌ به‌ نمایش‌ می‌گذارد و بر آرزوی‌ نابودی‌ مسلمانان‌ به‌ دست‌ بهائیان‌ تأکید می‌ورزد:

موضوع: بهائیان‌ ‌ ‌ تاریخ‌ وقوع: 11/2/50

‌‌جلسه‌ای‌ با شرکت‌ 9 نفر از بهائیان‌ ناحیه‌ 15 شیراز در منزل‌ آقای‌ فرهنگ‌ آزادگان‌ و زیرنظر آقای‌ لقمانی‌ تشکیل‌ شد. بعد از قرائت‌نامه، آقای‌ ولی‌الله‌ لقمانی ... سخن‌ گفت. وی‌ اضافه‌ کرد:. .. اکنون‌ از امریکا و لندن‌ صریحا‌ دستور داریم‌ در این‌ مملکت، مد لباس‌ و یا ساختمان‌ها و بی‌حجابی‌ را رونق‌ دهیم‌ که‌ مسلمان، نقاب‌ از صورت‌ خود بردارد... در ایران‌ و کشورهای‌ مسلمان‌ دیگر هر چه‌ بتوانید با پیروی‌ از مد و تبلیغات، ملت‌ اسلام‌ را رنج‌ دهید تا آنها نگویند امام‌ حسین‌ فاتح‌ دنیا بوده‌ و علی، غالب‌ دنیا... اسلحه‌ و مهمات‌ به‌ دست‌ نوجوانان‌ ما در اسرائیل‌ ساخته‌ می‌شود. این‌ مسلمانان‌ آخر به‌ دست‌ بهائیان‌ از بین‌ می‌روند و دنیای‌ حضرت‌ بهاءالله‌ رونق‌ می‌گیرد.
‌در تمام‌ وزارتخانه‌ها یک‌ جاسوس‌ داریم!

این‌ سند بسیار مهم‌ از چند وجه‌ قابل‌ دقت‌ است. اولاً‌ حمایت‌ رژیم‌ پهلوی‌ از بهائیت‌ را نشان‌ می‌دهد تا آنجا که‌ می‌گوید اسدالله‌ علم‌ و امیرعباس‌ هویدا از فعالیتهای‌ خود به‌ مرکزیت‌ بهائیان‌ در اسرائیل‌ گزارش‌ می‌دهند. ثانیاً‌ حمایت‌ کامل‌ بهائیان‌ از اسرائیل‌ را به‌ نمایش‌ می‌گذارد. ثالثاً‌ نشان‌ می‌دهد که‌ بهائیان‌ اگر در هر اداره‌ دولتی‌ مشغول‌ کار شوند به‌ جاسوسی‌ می‌پردازند و همین‌ امر ضروری‌ می‌سازد که‌ امروزه‌ نیز در گزینش‌ نیرو برای‌ دستگاههای‌ مختلف‌ دقت‌ کافی‌ به‌ عمل‌ اید تا عناصر این‌ فرقه‌ نتوانند در لباس‌ مسلمان، در ادارات‌ مختلف‌ نفوذ کنند:

فعالیت‌ بهائیان‌ شیراز‌ ‌تاریخ‌ وقوع: 7/3/47

‌ساعت‌ 30/6 بعدازظهر مورخ‌ 7/3/47 کمیسیون‌ نشر نفحات‌الله‌ در محفل‌ شماره‌ 4 واقع‌ در تکیه‌ نواب‌ منزل‌ اسدالله‌ قدسیان‌زاده‌ تشکیل‌ شد. عباس‌ اقدسی‌ که‌ سخنران‌ کمیسیون‌ بود، اظهار کرد‌ جناب‌ آقای‌ اسدالله‌ علم‌ وزیر دربار سلطنتی‌ به‌ ما لطف‌ زیادی‌ کرده‌اند، مخصوصا جناب‌ آقای‌ امیرعباس‌ هویدا (بهائی‌ و بهائی‌زاده) ان‌شاءالله‌ هر دو نفر کدخدای‌ کوچک‌ بهائیان‌ می‌باشند. گزارشاتی‌ از فعالیت‌های‌ خود به‌ بیت‌العدل‌ اعظم‌ الهی‌ مرجع‌ بهائیان‌ می‌دهند... دولت‌ اسرائیل‌ در جنگ‌ سال‌ 46 و 47 قهرمان‌ جهان‌ شناخته‌ شده‌ ما جامعه‌ بهائیت، فعالیت‌ این‌ قوم‌ عزیز یهود را ستایش‌ می‌کنیم.... پیشرفت‌ و ترقی‌ ما بهائیان‌ این‌ است‌ که‌ در هر اداره‌ ایران‌ و تمام‌ وزارتخانه‌ها یک‌ جاسوس‌ داریم‌ و هفته‌ای‌ یک‌بار که‌ طرحهای‌ تهیه‌ شده‌ وسیله‌ دولت‌ به‌ عرض‌ شاهنشاه‌ آریامهر می‌رسد گزارشاتی‌ در زمینه‌ طرح‌ به‌ محفل‌های‌ روحانی‌ بهائی‌ می‌رسد. مثلا در لجنه‌ پیمان‌کار، کادر بهائیان‌ ایران‌ هر روز گزارش‌ خود را در زمینه‌ ارتش‌ ایران‌ و این‌که‌ چگونه‌ اسلحه‌ به‌ ایران‌ وارد می‌شود و چگونه‌ چتربازان‌ را آموزش‌ می‌دهند به‌ محفل‌ روحانی‌ بهائیان‌ تسلیم‌ می‌کنند.
‌نگذارید مسلمانان‌ پیشرفت‌ کنند!

‌در این‌ سند که‌ مربوط‌ به‌ یک‌ جلسه‌ بهائی‌ در شیراز است‌ به‌ صراحت‌ اعلام‌ می‌شود که‌ به‌ دستور بیت‌العدل‌ باید هر بهائی‌ در هر اداره‌ای‌ استخدام‌ است، در کار مردم‌ اشکال تراشی‌ کند:

موضوع: فعالیت‌ بهائیان‌ تاریخ‌ 13/8/51

جلسه‌ای‌ با شرکت‌ 5 نفر از بهائیان‌ ناحیه‌ 3 و 25 و 27 شیراز در منزل‌ آقای‌ رئوفیان‌ واقع‌ در کوچه‌ پروانه... تشکیل‌ شد... سپس‌ آقای‌ عنایت‌الله‌ پوستچی‌ اظهار کرد:

... اسرائیل‌ حق‌ دارد اعراب‌ را بمب باران‌ کند چون‌ مسلمانان‌ نمی‌گذارند ما زندگی‌ کنیم، و مرتبا به‌ ما نیش‌ می‌زنند. این‌ است‌ که‌ از طرف‌ بیت‌العدل‌ به‌ محافل‌ روحانی‌ دستور داده‌ شده‌ افرادی‌ که‌ در ادارات‌ دولتی‌ و پستهای‌ حساس‌ مشغول‌ کار هستند، در کارهای‌ مسلمانان‌ کارشکنی‌ کنند و نگذارند مسلمانان‌ پیشرفت‌ کنند. همان‌طوری‌ که‌ 7 سال‌ پیش‌ برای‌ یهودیان‌ دستور رسیده‌ بود که‌ تمامی زمین‌ها و مغازه‌های‌ مسلمانان‌ را بخرند و مملکت‌ را تصرف‌ کنند و اقتصاد را به‌ دست‌ بگیرند.

 

 

(مراسم اعطای لقب sir و نشان شوالیه گری دولت انگلیس توسط ژنرال آللنبی به عباس افندی پیشوای بهائیان)

 



* منبع: http://www.bahairesearch.org/

پدیدآورنده: سمیه خراسانی
 

نقش فرقه ضاله بابیه و بهائیه در نهضت مشروطیت


بسم اللّه الرحمن الرحیم


امام راحل, رحمة اللّه علیه, به نظرم هشتم خرداد سال 58, بعد از آن که جمهورى اسلامى در ایران مستقر شد, نظام ساخته شد, در سخنرانى فرمودند: این جمهورى اسلامى, اگر با ظلم مبارزه نکند و اگر در صدد استقرار عدالت برنیاید, یک لفظ است, یک نظامى هست مثل نظامهاى دیگر بشرى و بى محتوا, محتواى اسلامى ندارد, با این که اسم اش جمهورى اسلامى است.

و بر این اساس, ما اگر به مشروطیت و به نظام مشروطه نگاه کنیم, اگر این نظام احقاق حقى کرده است و ابطال باطل کرده است, نظام با محتواست و اگر نکرده, نیست, پوچ است, آن چیزى که در دو سه قرن اخیر در ایران جریان داشت. در ایران و عراق بود. مبارزان خیلى مهمى هم داشته است.

اجتهاد اصولى بود و مجتهدان اصولى بودند. از قرن دوازدهم اینها رو به رو بوده اند با یک جریان اخبارى به رهبرى میرزا محمد اخبارى, این فرد, حتى به فتحعلى شاه هم نزدیک مى شود و از او قول مى گیرد که اگر در یک کارى موفق شد, او مجتهدان اصولى را از عرصه سیاست عقب بزند واخباریان را به خودش نزدیک بکند1 که عملاً این کار را نکرد.

بعد از او شیخیه بودند. همین کار را شیخ احمد احسایى, بنیانگذار فرقه شیخیه, هم کرد, به فتحعلى شاه نزدیک شد و حتى به بعضى از شاهزاده ها نزدیک شد.2 او هم موفق نشد.

صوفیه هم بودند مرحوم محمدعلى کرمانشاهى, پس از مرحوم وحید بهبهانى, شدیداً با اینها مبارزه کرد.

و این سه جریان, یعنى, اخبارى گرى, شیخى گرى و صوفیه معتقد به یک نحوى از قطبیت بودند. در مقابل مجتهدان اصولى قد علم کرده بودند. بعد از شیخیه, ما شاهد چند جریان دیگر هستیم که اینها سایه به سایه مجتهدان اصولى, تحولات بعد از محمدشاه قاجار را در ایران شکل مى دهند. اولین آن بابیه است که بعد منشعب مى شود به ازلیه و بهائیه. و غیر اینهاجریان روشنفکران سکولار است, دین ستیزان. این جریانات سایه به سایه جریان اجتهاد اصولى, در تحولات ایران نقش آفرینى مى کنند. متأسفانه در مورد بابیه و ازلى و بهائیه ما منبع تاریخى جامعى نداریم. یعنى کار تاریخى جامعى نشده است. اهمیت جایگاه اینها در تاریخ معاصر ایران و در مشروطیت نادیده گرفته شده است, یا اصلا کسى متوجه این قضیّه نشده است, حتى این قدر در این مورد ما ضعف داریم که هنوز بحث است که آیا نام بنیانگذار این مرام, میرزا محمد على باب بوده, یا سید محمد على باب؟ در اصل میر محمد على باب بوده است. در شیراز کلمه میر را به جاى سید به کار مى بردند. وقتى که در امر خیلى ابتدایى, بین نویسندگان ما اختلاف است, حال در نظر بگیرید در باره نقش و جایگاه آنها در تحولات ایران, چقدر اختلاف و نظریه هاى گوناگون وجود دارد. على محمد باب از بدو ادعاى خود, یعنى 1260 کارى که انجام مى داده, معطوفِ به قدرت سیاسى بوده است. یعنى صریحاً این آدم خطاب به حاج میرزا آغاسى و محمدشاه مى نویسد: اگر به من ایمان بیاورید, قدرت شما و دولت شما وسعت پیدا مى کند.

حسینعلى نورى (بهاءاللّه) بنا به گفته خواهرش عزّیّه خانم, قصد داشته ناصرالدین شاه را ترور کند3 و خود به جاى او بنشیند. اینها از اول معطوف بودند به کسب قدرت سیاسى. یکى ـ دو مورد نمونه داریم از عبدالبهاء که گفته اگر علماى شیعه بابیت را قبول مى کردند اسلام نسخ نمى شد. چیزى که در بین اینها وجود دارد, مسأله محدودیت است. متقابلاً بابیت و همین طور شیخى گرى قبل از بابیت, چیزى که به عنوان محور کار خودشان انتخاب کردند, محدودیت است, یعنى در قبال محدودیت, محدودیت آوردند, در قبال نیابت عامه مجتهدان اصولى, بابیت را آوردند. و این را از پیشینیان فکرى شیخى ها استفاده کردند که حالا آن بحث مفصلى است.

ما براى شناخت نقش بابیت و ازلى گرى و بهائى گرى در مشروطیت مى توانیم تقسیم کنیم فعالیتهاى اینها را به دو قسمت تقسیم کنیم: یک قسمت, فعالیت تمهیدى و یک قسمت فعالیت به اصطلاح مباشرتى. براى شرکت در خود نهضت مشروطیت, فعالیت تمهیدى که اینها کردند, از دوره خود به اصطلاح باب بوده و آن نسخ شریعت اسلام بوده است. براى این که اسلام را مقدسات اسلام را نابود کنند, آمدند به انواع شگردها عمل کردند که یکى از آنها مسأله رجعت بود. میرزا حسینعلى نورى مدعى بوده است که: من امام حسین هستم که رجعت کرده ام به دنیا و براى ام سلمه زرّین تاج(قرة العین) مدعى بودند که این فاطمه زهرا(س) است که به دنیا رجعت کرده است.4 قرة العین در ماجراى بدشت5 در حین سخنرانى, کشف حجاب کرد. و در سخنرانى خود گفت:

( امروز مرکز وحى و الهام در قلعه ماکو مسجون است, یعنى باب و دست نیازمندى ما از دامان حضرتش کوتاه است. از انواع و آثارى که از قلم اعلا صادر شده, چنین ظاهر است که این روزگار از ایام فَطرت شمرده مى شود و امروز تکالیف شرعیه یکباره ساقط است. شریعت اسلام که به ظهور بیان منسوخ گردیده و احکام بیان کماکان هنوز به سمع ماها نرسیده است و این عادات سابقه, از قبیل: صوم و صلاة و دعا و صلوات کارى لغو و بیهوده است. آن گاه که حضرت باب, اقالیم سبعه را فرو گیرد و این ادیان منسوخه پوسیده را از بین ببرد, شریعت تازه بیاورد و تشکیل امتى دهد, هر تکلیفى که بیاورد بر تمامى خلق زمین واجب گردد. اینک اگر ما و شما در اموال و انفس یکدیگر شریک شویم و در عرض و ناموس سهیم یکدیگر گردیم, عقاب و نکالى نخواهد داشت. )

ییعنى این جا نسخ شریعت را تصریحاً اعلام مى کند و در اصل, جهت گیرى اش هم مبارزه با گروهى بوده که در ایران قدرت داشته اند, یعنى گروهى که قدرت دینى داشته اند.

چند تفاوت و چند تشابه بین این جریان که موازى بوده با جریان دینى, وجود دارد:

ییکى از آنها این است که عرض کردم محدودیت را محور قرار دادند.

تشابه دیگر این است که اینها ابراز عدالت خواهى مى کردند, ابراز حق طلبى مى کردند; یعنى همان چیزى که مجتهدان اصولى مى گفتند و بعداً تبدیل به نهضت مشروطه شد. همین را آنها هم ادعا مى کردند.

سومى این که تعرض به حکومت قاجار بود. مجتهدان اصولى هم تعارض داشته اند, در جریان امتیاز تنباکو در جریان مشروطیت. اینها هم تعارض داشته اند و درگیرى نظامى هم پیدا کردند. اما نکته مهم این است که جریان دینى با استعمار هم درگیر بوده, ولى اینها خودشان را با استعمار درگیر نمى کردند. اینها مى خواستند از استعمار امتیاز بگیرند. خود را درگیر با استعمار نمى کردند. این امر, اختصاص به بابیه هم ندارد. جریان غیر دینى خودشان را درگیر نمى کردند.

جریان غیردینى مسأله مساوات و آزادى را مطرح مى کردند; اما جریان دینى نمى توانست مساوات و آزادى را بپذیرد. این چیزى است که در لوایح مرحوم شیخ فضل الله نورى مشخص است. جریان دینى دغدغه شریعت داشت, جریان غیردینى دغدغه قانون داشت. اینها مشترکات و تفاوتهایى بود که بین طرفین وجود داشت. در دوره اى که اینها آمدند به صورت مباشرتى مشغول به فعالیت شدند که بعداً در نهضت مشروطه بالأخره حاکم شدند, ما شاهد شکل گیرى چهار تا حوزه هستیم. چهار تا حوزه غیر دینى که دو حوزه در جنوب ایران است, یک حوزه در مرکز است, یکى هم در خارج ایران است. حوزه کرمان, میرزا آقاخان کرمانى, شیخ احمد روحى و میرزا عبدالحق کرمانى. این حوزه بعداً منتقل مى شود به استامبول.

و حوزه اصفهان هم هست: میرزاهادى دولت آبادى, میرزا یحیى دولت آبادى و بقیه برادرهایش و میرزا نصراللّه بهشتى ملک المتکلمین و سیدجمال الدین واعظ اصفهانى. تصریحى که من به اسم اینها مى کنم, از آن روست که اولاً در منابع تاریخى, مثل تاریخ مشروطه کسروى ذکر شده است. ثانیاً در منابع خود بهائیت, در تاریخ ظهور الحق, جلد ششم و جلد هشتم ذکر شده است. و علاوه بر آن علماى بزرگ هم به بابیت اینها گواهى داده اند. ملک المتکلمین را علما از اصفهان بیرون کردند. مرحوم شیخ فضل اللّه نورى, به بابیت جمال الدین اصفهانى, گواهى داده است. بعضى ها هم که کاملاً مشخص بوده است که بابى هستند, از جمله آقاخان کرمانى و شیخ احمد روحى که دامادهاى میرزا یحیى صبح ازل, رئیس فرقه ازلیه بودند.

از اینها که بگذریم, حالا فعالیتهاى اینها به چه شکلى بوده است؟ ما رساله اى داریم از میرزا یحیى صبح ازل, رئیس ازلیه. رساله سلوک رئیس ها و سلاطین با مردم. اجمالاً در این رساله, ایشان توصیه مى کند به تشکیل حکومت با رأى مردم و چه به صورت جمهورى که وى جمهورى را توصیه مى کند, و چه به صورت پادشاهى. حلقه ازلیان اصفهان همان جور که عرض کردم یک عده شان از کرمان بودند و یک عده هم از خود اصفهان و اینها منتقل شدند به تهران و آنهایى که کرمانى بودند, منتقل شدند به استامبول و آنهایى که اصفهانى بودند در تهران باقى ماندند و فعالیتهاى مباشرتى مشروطه خواهى را اینها داشته اند. از اینها که بگذریم بهائیان هستند. 1907 و 1915 قراردادى بین روس و انگلیس امضا شده است که ایران را تقسیم مى کنند. فعالیت ازلیان, بیش تر در حوزه نفوذ انگلستان بوده است, همان حوزه کرمان و اصفهان. اینها در حوزه نفوذ انگلستان بوده است. فعالیت بهائیان در قسمت شمالى کشور و در عراق بوده است. فعالیّت اینها, بیش تر سه جهت داشته است:

ییک جهت آن, کار ترانزیتى بوده است براى انقلابیون ازلى و غیرازلى.

و فعالیت دیگرشان زمینه سازى فکرى بوده است, براى انتشار تفکر سکولار.

و فعالیت سوم شان هم فعالیت تبلیغى بوده است که با سران تحول خواه بهائى و غیربهائى تماس داشته اند, مخصوصاً در رشت و قفقاز.

نکته مهمى که لازم است خدمت شما عرض کنم: عبدالبهاء(عباس افندى) به سال 1328, میرزا اسداللّه فاضل مازندرانى, از مبلغان بهائیت را مأمور مى کند6 که به نجف برود و با مرحوم آخوند خراسانى تماس بگیرد و به آخوند خراسانى مطالبى را گوشزد بکند. حالا من لوحى را که وى براى نماینده بهائیان در رشت مى فرستد, که وى به اطلاع میرزا اسداللّه فاضل مازندرانى برساند تا برود به نجف و با مرحوم آخوند خراسانى ملاقات کند, مى خوانم.

( فاضل مازندرانى, محرمانه و با عزمى ملکوتى و قوه رحمانى و مقصدى ربانى و نفحه سبحانى و تأییدى روح القدسى نزد ایشان, [مرحوم آخوند خراسانى] برود و بیان حجج و براهین فرمایند که شاید نور هدایت کبرى, در دل و جان بتابد و او را از خود برباید. و به دلایل براهین او را بفهماند که مِن بعد دستگاه حکمرانى علما و مرافعه در نزد مجتهدین و تمسک عوام به ایشان و صف جماعت, و ریاست رؤساى دین پیچیده خواهد شد. جمیع خلق, اروپا مشرب گردند و به آسایش این جهان پردازند. اساس دین به کلى مضطرب و متزلزل گردد, چنانکه در این مدت قلیل چقدر سستى و فتور حاصل گردیده, معلوم است که در مدت قلیله, عن قریب مثل اروپا, دین و مذهب نسبیاً و نسیاً خواهد شد, مگر آن که به نفحات روح القدس, دلها زنده, و نفوس آزاد شوند و دور جدید به میان آید. این قضیه اى است واضح و مشهود دلیل و برهان لازم ندارد. )

دور جدید, مقصود انقضاى شریعت اسلام و شروع دور بهائیت است. فاضل مازندرانى, دوم رجب سال 1328, یک سال بعد از فتح تهران به نجف مى رسد. البته مرحوم آخوند راهش نمى دهد و وى را نمى پذیرد. مأموران وى را مى گردانند به ایران. اما او در صدد رخنه در پایگاه مرجعیت شیعه است.

به نظرم مى رسد مى توانیم همان گونه که اجتهاد شیعى را, که در نهایت به دولت جمهورى اسلامى ایران و به ولایت فقیه ختم شده است, دولت عقل بنامیم, ظهور عقل شیعه بنامیم, مى توانیم بابیت را ظهور قوه غضب بنامیم و ازلیه را ظهور قوه وهم بنامیم. به دلیل این که اینها دنبال موهومات بوده اند. از جمله آقاخان کرمانى در رساله اى, پیشنهاد مى کند که خوزستان را به پارسیان هند بفروشید که آنها بیایند این جا را آباد کنند و از پول آن بقیه ایران را آباد کنید. اگر پذیرفته مى شد یک چیزى مثل اسرائیل در این جا تأسیس مى شد.

در آیین بهائیت با تأکیدى که بهائیان روى مسأله عشق دارند به گونه اى که به پیروان شان را نمى گویند وهابى, مى گویند اهباء, ما مى توانیم آنها را ظهور قوه شهوت در تاریخ معاصر ایران بدانیم. والسلام



پدیدآورنده: مصطفى امه طلب

بهایی‌گری، سرویس اطلاعاتی بریتانیا و نهضت جنگل 

 

 


Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
مورخان بهائی دربارة شورش‌های ضدّبهائی فراوان سخن می‌گویند و می‌کوشند چهره‌ای بسیار مظلوم از سرگذشت این فرقه در ایران ترسیم کنند. رهبری بهائیت و عناصر مشکوکی در میان جبهه مخالف بهائیان به عمد و با اهداف معین تبلیغی و سیاسی به ایجاد مهم‌ترین و جنجالی‌ترین آشوب‌های خونین ضدّ بهائی، معروف به «بهائی کشی» دست زده‌اند.

شبکة بهائی‌ها در شکست و سرکوب نهضت جنگل نقش اطلاعاتی و خرابکارانه بسیار مؤثر و مرموزی ایفا کرد، نقشی که تاکنون مورد بررسی کافی قرار نگرفته است. احسان‌الله خان دوستدار، چهرة سرشناس تروریستی که در صفوف نهضت جنگل تفرقه انداخت و «کودتای سرخ» را بر ضدّ میرزاکوچک خان هدایت کرد، به یکی از خانواده‌های سرشناس بهائی ساری (خانوادة دوستدار) تعلق داشت.1 سردار محیی (عبدالحسین خان معزالسلطان)، همدست او،2 از اعضای خاندان اکبر بود که برخی از اعضای آن، به ویژه میرزا کریم‌خان رشتی، به رابطه با «اینتلیجنس سرویس» سازمان اطلاعاتی و امنیتی انگلیس شهرت فراوان دارند. حداقل دو تن از برادران میرزا کریم خان رشتی و سردار محیی، مبصر الملک و سعید الملک، را به عنوان بهایی فعال می‌شناسیم.3 فتح‌الله اکبر (سردار منصور و سپهدار رشتی) برادر دیگر ایشان است که در آستانة کودتای 3 اسفند 1299 رئیس الوزرا بود و نقش مهمی در هموار کردن راه کودتا ایفا نمود.4

در این میان نقش احسان‌الله خان دوستدار، به عنوان یکی از برجسته‌ترین تروریست‌های تاریخ معاصر ایران، حائز اهمیت فراوان است. مأمور اطلاعاتی اعزامی حزب بلشویک به جنگل در گزارشی به باکو ارزیابی خود را از میرزا کوچک‌خان و احسان‌الله خان دوستدار چنین بیان می‌دارد:

«ثابت قدمی فوق‌العاده میرزاکوچک خان و دقت فوق‌العاده، علاقه و هم‌دردی او نسبت به اطرافیان و وضع وخیم روستاییان و خویشاوندان، احترام شدید اطرافیان و علاقه به او برانگیخته است... زندگی کوچک‌خان خیلی ساده است، او در اتاق ساده‌ای زندگی می‌کند، همراه رفقای خود و مجاهدها روی تشک کاه می‌خوابد، هیچ‌گونه مبل و زرق و برقی که مخصوص خان‌هاست، وجود ندارد. او زندگی کاملاً متواضعانه‌ای دارد، سیگار نمی‌کشد: خوش‌گذرانی نمی‌کند، مشروب نمی‌خورد و از ساعت شش صبح تا نصف شب کار می‌کند».

مأمور اطلاعاتی حزب بلشویک در ادامه می‌نویسد: «احسان‌الله خان... دارای شخصیت ضعیف، خودخواه، دارای نظرات اغراق‌آمیز و آدمی شهرت‌پرست است. او جزو فرقه بابی‌ها (یکی از فرقه‌های ایران) است و پدر زن او میرزا حسن خان یکی از مقامات مهم این فرقه است. از مشخصات ویژة او عدم ابتکار و نداشتن آگاهی سیاسی است. احسان‌الله معتاد و الکلی است به طوری که مصرف «ودکا»ی او در روز پنج بطری و مصرف تریاکش تا دو مثقال است و این مقدار زیادی است. او در اثر نفوذ گروه سردار محیی سریعاً ترقی کرده است... او می‌خواست کوچک‌خان را به مرام باب جلب کند ولی کوچک‌خان اعتراض کرد که حالا وقت پرداختن به مذهب نیست؛ لازم است برای آزادی وطن از انگلیسی‌ها و از ظلم شاه کار کرد. این امر سبب شد که این بابی، که به تدریج شبکة دسایس خود را تنیده بود، با دار و دسته خود از اردوی کوچک‌خان خارج شود... [سردار محیی] این شخص بی‌اراده و بی‌فکر [احسان‌الله خان] را مطمئن کرده بود که با برقراری کمونیسم در ایران بهایی‌گری در ایران موفق خواهد شد و آن را مذهب رسمی اعلام خواهند کرد. این موضوع برای هر فرد بهائی اغواکننده است. این وعده احسان‌الله خان را کاملاً اغوا کرد که به منظور انتقام از تعقیب دیرینه بهائی‌ها توسط مسلمانان شعارها و اعلامیه‌هایی انتشار دهد... این بابی کهنه مغز باور کرده بود که کمونیسم اجازه خواهد داد بهائی‌گری در ایران توسعه یابد و مذهب رسمی کشور شود. این بود عللی که احسان الله خان را از کوچک‌خان دور می‌کرد و موجب شد به دشمنان او بپیوندد».5

پس از شکست نهضت جنگل، که به طور عمده در نتیجه دسایس احسان‌الله خان و سردار محیی روی داد این دو به شوروی گریختند و در دوران استالین به اتهام وابستگی به سرویس اطلاعاتی بریتانیا دستیگر و اعدام شدند. تورج اتابکی اتهامات وارد بر احسان‌الله خان را چنین بیان کرده است:

«عاملیت سرویس‌های اطلاعاتی بریتانیا و ایران، طرفداری پر و پا قرص از فاشیسم، مبلّغ تبلیغات زهرآگین در میان ایرانیان ساکن اتحاد شوروی، عامل تحویل برخی از انقلابیون ایرانی به مقامات ایرانی، عنصری ضدّ بلشویک که با سازماندهی یک گروه سی نفره از کارگران حوزه‌های نفتی تدارک عملیات تخریب را در حوزة نفتی باکو دیده بود».6

این اتهامی است که دربارة دیگر قربانیان ایرانی دوران استالین کمتر تکرار شد. اتهام سران حزب کمونیست ایران، مانند بهرام آقایف و دیگران، «ماجراجویی» و «چپ‌روی ضدّ لنینی» بود. بنابراین، اتهام ارتباط با سرویس اطلاعاتی بریتانیا بیهوده بر احسان‌الله خان وارد نشد. پیشینة عملکرد احسان‌الله خان و دوستانش در ایران گواه آن است که سازمان اطلاعاتی شوروی در مورد احسان‌الله خان به بیراهه نرفته است.

علاوه بر دو نمونة فوق (احسان‌الله خان و سردار محیی)، موارد متعددی از حضور مأموران بهائی اینتلیجنس سرویس بریتانیا در صفوف نهضت جنگل وجود دارد. یک نمونه، میرزا شفیع خان نعیم، بهائی گیلانی، است که در انزلی به دست جنگلی‌ها به قتل رسید.7 نمونة دیگر، غلامحسین ابتهاج است که به وسیلة انقلابیون جنگل دستگیر شد. جنگلی‌ها قصد محاکمه و مجازات ا ورا داشتند ولی با وساطت احسان‌الله خان دوستدار و میرزا رضاخان افشار آزاد شد.8 میرزا رضاخان افشار نیز بهائی بود9 و نقش مخرب و مرموزی در حوادث نهضت جنگل ایفا کرد. او در زمان آغاز نهضت پیشکار مالیه گیلان بود. به همراهی با جنگلی‌ها پرداخت و مسئول مالی «کمیته اتحاد اسلام» شد. او سپس 84 هزار تومان از پول کمیته را به سرقت برد و به تهران گریخت و بعدها به آمریکا رفت. افشار پس از بازگشت از آمریکا مترجم هیئت آمریکایی میلسپو شد و در دوران سلطنت رضا شاه مشاغل مهمی چون حکومت گیلان (1307)، حکومت کرمان (1310) و استانداری اصفهان را به عهده داشت.10

نمونة دیگر عبدالحسین نعیمی است که در حوالی سال 1920 میلادی در صفوف جنگلی‌ها حضور داشت. او به عنوان نمایندة «کمیتة نجات ایران»، که ریاست آن را احسان‌الله خان دوستدار به دست داشت، در اولین کنگرة حزب کمونیست ایران (در انزلی) شرکت کرد و پیام این کمیته را قرائت نمود.11 عبدالحسین نعیمی پسر میرزا محمد نعیم، شاعر معروف بهائی (اهل روستای فروشاه سده اصفهان)، است. میرزا محمد نعیم پس از مهاجرت به تهران در سفارت انگلیس به کار پرداخت. عبدالحسین نعیمی نیز چون پدر، کارمند سفارت انگلیس در تهران بود.12 در گزارش مورخ 10/7/1345 ساواک تهران به ریاست ساواک (نصیری) و مدیرکل ادارة سوم (مقدم) چنین آمده است:

«عبدالحسین نعیمی در سال‌های 1320 تا 1324 رئیس کمیتة محرمانه سفارت انگلیس در تهران بوده و با همکاری دبیر اوّل سفارت انگلیس [الن چارلز ترات] در امور سیاسی خارجی و داخلی ایران نقش مؤثری داشته و خانم لمبتون... یکی از دوستان و همکاران نزدیک و مؤمن عبدالحسین نعیمی بوده. آقای نعیمی در سال 1325 یا 1326 از سفارت انگلیس کنار رفته و همکاری خود را در امور سیاسی به طور مخفیانه و غیرمحسوس با سرویس اطلاعاتی سفارت انگلیس در تهران ادامه می‌داده است و در ظاهر به کسب و تجارت می‌پرداخته است. آقای نعیمی اکنون از مالکان بزرگ به شمار می‌رود و همکاری مخفیانه خود را با دوستان انگلیسی در تهران حفظ کرده است...».13

در دوران محمدرضا پهلوی، یکی از دختران عبدالحسین نعیمی، به نام ملیحه، همسر سپهبد پرویز خسروانی (از عوامل کودتای 28 مرداد 1332 و عضو فرقة‌بهائی) بود14 و دیگری، به نام محبوبه، به همسری محسن نعیمی (دبیر مؤید) درآمد. در حوالی سال 1346 او و شوهرش به آفریقا مهاجرت کردند و به ارکان بهائیت در این منطقه بدل شدند.15

* بهایی‌گری و سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی شوروی

در بررسی تاریخ بهائیت، موارد چشمگیری از حضور بهائیان مهاجر ساکن عشق‌آباد و قفقاز در صفوف سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی شوروی پیشین مشاهده می‌شود. با توجه به نمونه‌های متعدد تاریخی، این حضور را باید تداوم سیاست گذشته بهائیان دانست که به عنوان «مأمور دویل» به سود انتلیجنس سرویس بریتانیا، به خدمت سفارتخانه‌های روسیه و عثمانی و آلمان درمی‌آمدند.

عبدالحسین ایتی، مبلّغ پیشین بهائی، به موارد متعددی از حضور بهائیان در سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی روسیه شوروی اشاره دارد. یک نمونه، میرزا کوچک علی‌اوف، از بهائیان معروف عشق‌آباد است که به «تقلب» معروف بود. او پس از انقلاب بلشویکی روسیه «مفتش سری» بلشویک‌ها شد و برادرزاده‌اش به نام عبدالحسین حسین اوف در اداره گ.پ.او (سازمان اطلاعاتی شوروی) به جاسوسی پرداخت و جمعی از ایرانیان مقیم روسیه را به زحمت انداخت.16 نمونة دیگر این برادران عسکروف‌اند.

محمود و مقصود عسکروف دو برادرند از فامیل بهائی که یکی از آنها هنوز در نزد روس‌ها مقرب است و از کارکنان سری ایشان است. این دو برادر، که همة فامیلشان بهائی است، در کارهای سیاسی دخالت کرده و می‌کنند.

ایتی می‌افزاید: دوازده جوان بهائی مقیم روسیه که «در ادارة گ.پ.او مستخدم و جاسوس بالشویک‌ها شده و این استخدام را به وسیلة قاچاق امتعه خارجه کرده چادرهای پنج تومانی را... [از ایران] می‌برند به سی تومان می‌فروشند». ایتی دربارة مفاسد اخلاقی محمود و مقصود عسکروف و هتاکی‌های ایشان در زمینة مفاسد جنسی مطالبی بیان کرده است.17

در زندگی‌نامة حسن فؤادی نیز این کارکرد اطلاعاتی بهائیان ساکن عشق‌آباد مشاهده می‌شود. او همراه با «چند تن از معاریف بهائی» به وسیلة دولت شوروی توقیف و زندانی شد؛ ولی شش ماه بعد، در دی 1308 ش، با دخالت دولت رضاشاه تمامی زندانیان بهائی آزاد و به ایران وارد شدند. اسامی اینان به شرح زیر است: عباس احمداوف پارسایی، حسین حسن‌اوف، بهاءالدینی نبیلی، احمد رحیماوف، میرزا احمد نبیل‌زاده، میرزا محمد ثابت، میرزا حسن بشرویه‌ای [فؤادی]، علی ستارزاده، جعفر هادی‌اوف شیرازی، عباس فرح اوف، محمودزاده، محمد سرچاهی، محمدعلی نبیلی سرچاهی، عبدالکریم باقروف یزدی.

در موارد مشابه، قطعاً باید ایرانیان اخراجی از شوروی مدتی در قرنطینه می‌ماندند و معمولاً به ایشان مشاغل حساس ارجاع نمی‌شد؛ زیرا در معرض ظنّ وابستگی به سازمان جاسوسی شوروی بودند. مع‌هذا، بهائیان فوق با احترام فراوان مورد استقبال مقامات مشهد قرار گرفتند و بلافاصله وارد مشاغل دولتی و نظامی شدند. برای مثال، حسن فؤادی وارد خدمت نظامی و مدیر کتابخانه قشون مشهد شد. او مورد علاقه امیرلشکر شرق و افسران ارشد بود. یکی دو سال بعد، از خدمات دولتی استعفا داد و به تهران رفت و کمی بعد به دستور محفل بهائیان تهران برای مدیریت مدرسه «وحدت بشر» راهی کاشان شد. او مدتی معلم مدرسه «تربیت» تهران بود و سپس در مدرسه نظام به تدریس پرداخت. فؤادی در اواخر عمر بسیار ثروتمند بود.18

با توجه به چنین سوابقی است که اسماعیل رائین در واپسین کتابش می‌نویسد: «نه تنها سران بهائیت در گذشته و هیئت‌های محافل بهائی کنونی متفقاً دولت اسرائیل و صهیونیسم جهانی را تایید و همراهی کرده و می‌کنند؛ بلکه در بسیاری از نقاط جهان، به خصوص در کشورهای اسلامی و عرب، اکثر بهائیان متمایل به جهودان و دولت اسرائیل بوده و هستند. در بسیاری از کشورها، به خصوص کشورهای عربی، شنیده و دیده شده که بهائیان داخل در تشکیلات جاسوسی موساد شده و همه جا به نفع اسرائیلیان به خبرچینی و جاسوسی و نوکری مشغولند.19

* ماهیت بلواهای ضدّ بهائی

مورخان بهائی دربارة شورش‌های ضدّبهائی فراوان سخن می‌گویند و می‌کوشند چهره‌ای بسیار مظلوم از سرگذشت این فرقه در ایران ترسیم کنند. از این زاویه، تاریخ‌نگاری بهائی شباهتی عجیب به تاریخ‌نگاری یهودی دارد؛ گویا بهائیان گروهی بودند که به جرم دگراندیشی دینی قربانی تعصب و کین جاهلانه مسلمانان ایران می‌شدند. بررسی نگارنده نشان می‌دهد که این ادعا در موارد عمده صحت ندارد و رهبری بهائیت و عناصر مشکوکی در میان جبهه مخالف بهائیان به عمد و با اهداف معین تبلیغی و سیاسی به ایجاد مهم‌ترین و جنجالی‌ترین آشوب‌های خونین ضدّ بهائی، معروف به «بهائی کشی» دست زده‌اند. از مهم‌ترین این موارد قتل هفت بهائی در سال 1308 ق. در یزد و شورش ضدّ بهائی 1321 ق. در یزد و رشت و برخی دیگر از نقاط ایران است.

واقعة قتل هفت بهائی در یزد، که در منابع بهائی به «شهدای سبعه یزد» معروفند،20 در زمان اوّلین دوة حکومت سلطان حسین میرزا جلال‌الدوله، پسر ارشد ظلّ السطلان (حاکم اصفهان)، در یزد رخ داد.

گروهی چندنفره (استاد باقر عطار و ملاتقی چیت‌ساز و چند تن از بستگان و اطرافیان ایشان) در شب 23 رمضان 1308 ق. در مسجد میرچخماق رأساً و خودسرانه به دستگیری دو بهائی (علی‌اصغر یوزدارانی و آقاعلی) دست زدند و سپس نزد شیخ محمدتقی مجتهد (پسر شیخ محمد حسن سبزواری) رفتند و با تحریک احساسات دینی وی کسب تکلیف نمودند. شیخ محمد تقی دستور داد که بهائیان از مسجد اخراج شوند. پاسخ فوق ظاهراً این گروه را راضی نکرد زیرا نزد حاجی نایب (حاجی اسدالله شیرازی)، فراش‌باشی جلال‌الدوله، شتافتند و، به دستور حاجی نایب، بهائیان زندانی شدند. روز بعد، جلال‌الدوله دو بهائی محبوس را به چوب بست و سپس آزاد نمود. شش روز بعد، ظل‌السلطان از اصفهان دستور حبس ایشان را صادر کرد. دو نفر فوق مجدداً دستگیر شدند و در جریان بازداشت این دو، به تحریک استاد مهدی (پسر استاد باقر عطار)، پنج بهائی دیگر نیز به زندان افتادند. سه روز بعد، جلال‌الدوله شیخ محمدتقی را احضار و دربارة بابیان محبوس کسب تکلیف نمود. شیخ محمدتقی مجتهد از این همه ابرام جلال‌الدوله به حیرت افتاد و گفت: «ما نمی‌دانستیم حضرت والا این قدر دشمن این طایفه بهائی هستید». به هر روی، به تحریک جلال‌الدوله، شیخ محمدتقی، پدر (شیخ محمد حسن) و دو برادر خویش (شیخ محمد جعفر و شیخ محمدباقر) و ملاحسین و ملاحسن (پسران حاجی ملا باقر مجتهد اردکانی) را به خانه خود دعوت کرد. این جمع شش نفره همراهی خود را با جلال‌الدوله اعلام نمودند. شیخ محمدتقی نزد حاکم شتافت و ماجرا را اطلاع داد. جلال‌الدوله گفت: «احسنت، احسنت، احدی را مثل شما ندیدم که در این امور اقدام داشته باشند». به هر روی، جلال‌الدوله با تمهیدات مفصل همراهی علمای فوق را جلب نمود و جلسه‌ای تشکیل داد که آقا سید علی مدرس نیز به آن افزوده شد. در این جلسه هفت نفر بهائیان محبوس مورد استنطاق قرار گرفتند. یکی از ایشان (استاد مهدی بنا)، به وساطت آخوند ملاحسن، آزاد و به جای او آخوند ملامهدی خویدکی، از بهائیان خویدک (سه فرسنگی یزد) دستگیر شد. جلال‌الدوله از طریق شکنجه ایشان را وادار به اقرار به بهائیگری نمود. در هفتم شوال از ظل‌السلطان تلگراف رسید که «حضرات بهائی که حبس‌اند هرگاه شرعاً اثبات شده که بهائی هستند، آنها را به قتل رسانید». به ادعای منابع بهائی، هفت روحانی فوق، پس از شنیدن اقرار محبوسان حکم قتل ایشان را کتباً صادر کردند. سرانجام، در نهم شوال جلال‌الدوله بهائیان را اعدام کرد و امر نمود که در شب «بازارها را زینت ببندند و چراغان کنند».21

تمامی ماجرای قتل هفت بهائی در یزد، طبق روایت مهم‌ترین مآخذ بهائی در این زمینه، به شرح فوق است. این شرح موارد زیر را روشن می‌کند: اوّل، جلال‌الدوله و پدرش (ظل‌السلطان) تعمدی عجیب در کشتن این بهائیان داشتند؛ دوم، در این ماجرا مردم به هیچ وجه دخالت نداشتند و تمامی حادثه به تحریکات یک گروه چند نفره از کاسبان محدود بود که ماهیت و حسن نیت ایشان روشن نیست؛ سوم، جلال‌الدوله به تلاش گسترده‌ای برای تحریک علمای یزد و کسب حکم قتل بهائیان دست زد و در این زمینه تقریباً ناموفق بود؛ زیرا به جز گروه هفت نفره فوق سایر علمای شهر در صدور حکم قتل بهائیان مشارکت نکردند.

برای تبیین این ماجرا باید به سه نکته مهم توجه نمود: اوّل، پیوندهای عمیقی میان ظل‌السلطان و خاندان او، از جمله جلال‌الدوله، با دستگاه استعماری بریتانیا برقرار بود. ظل‌السلطان در این زمینه شهرت کامل دارد و نیازی به اثبات این پیوندها نیست و نیز می‌دانیم که در دستگاه ظل‌السلطان بهائیان حضور فعال داشتند. نامدارترین ایشان میرزا اسدالله خان وزیر (نیای خاندان وزیر) است که در دوران حکومت ظل‌السلطان قریب به سی سال وزیر اصفهان بود22 و در همین دوران است که بخش مهمی از بناهای مهم تاریخی دورة صفوی تخریب شد. مهدی بامداد می‌نویسد:‌ «از کارهای بسیار زشت بلکه جنون‌آمیز ظل‌السلطان، قطع اشجار خیابان‌ها و تخریب ساختمان‌های زیبای صفوی در اصفهان است... و با آنکه چند نفر از بازرگانان اصفهان حاضر شدند مبالغ هنگفتی به او بدهند و وی را از این کار زشت باز دارند، مع ذلک از تصمیم خود منصرف نگردید و بالنتیجه اکثر باغ‌ها و عمارات مذکور در زیر دست بیدادگری و امر او خراب و ویران شد».

بامداد فهرستی از بناهای مهم تاریخی اصفهان که در این دوران تعمداً تخریب شد، به دست داده است.23

و می‌دانیم که بعدها در پاریس رابطه نزدیک و دوستانه‌ای میان ظل‌السلطان و عباس افندی برقرار بود. جلال‌الدوله نیز در این سفر همراه پدر بود و با عباس افندی دیدار کرد.

پی‌نوشت‌ها:

1. دربارة خاندان بهائی دوستدار (ساری) مراجعه شود به: تاریخ ظهور الحق، ج 8، ق 2، ص 818. آرامش دوستدار (بابک بامدادان)، نویسنده درخشش‌های تیره، برادرزادة احسان‌الله خان دوستدار (پسر عطاءالله خان دوستدار) است.

2. سردار محیی در دولت «کودتای سرخ» احسان‌الله خان وزیر پست و تلگراف بود.

3. تاریخ ظهور الحق، ج 8، ق 2، صص 776-777.

4. دربارة خاندان اکبر (خان اکبر) و نقش ایشان در تحولات معاصر ایران بنگرید به: میرزا کریم خان رشتی، چهرة مرموز تاریخ معاصر ایران، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 3، صص 49-55

5 مجموعه اسناد به دست آمده از آرشیوهای اتحاد شوروی سابق در باکو، تصویر سند در اختیار نگارنده است.

6. بانک امیرخسروی [و] محسن حیدریان. مهاجرت سوسیالیستی و سرنوشت ایرانیان. تهران، نشر پیام امروز.

7. تاریخ ظهور الحق،

8. بنگرید به: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، زیرنویس ص 82.

9. دربارة تعلق احسان‌الله خان دوستدار و رضا افشار به بهائیت بنگرید به: ابراهیم فخرایی. سردار جنگل. تهران، جاویدان، 1354. صص 140-141.

10. بنگرید به: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی. ج 2، زیرنویس ص 82.

11. تقی شاهین (ابراهیموف). پیدایش حزب کمونیست ایران. ترجمه ر.رادنیا. تهران، گونش، 1360، ص 211.

12. تاریخ ظهور الحق. ج 8، ق 1، صص 362-374؛ تذکره شعرای بهائی، ج 3، ص 484-486.

13. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، ص 455

14. همان مأخذ، ص 454.

15 تذکره شعرای بهائی. ج 3، ص 486.

16. کشف الحیل، ج 3، صص 85-87.

17. همان مأخذ، ص 90.

18. مصابیح هدایت، ج 5، صص 390-396؛ اخبار امری، سال هشتم، شماره 11-12 (بهمن و اسفند 1309).

19. رائین، انشعاب در بهائیت، ص 171.

20. اسامی آنها به شرح زیر است: آخوند ملامهدی خویدکی، ملاعلی سبزواری، محمدباقر (از محلة چهارمنار)، علی‌اصغر یوزدارانی و برادرش حسن (پسران آقا حسین کاشی، از محله فهادان)، آقا علی (از محلة کازرگاه).

21. محمدطاهر مالمیری، تاریخ شهدای یزد (به نقل از: مصابیح هدایت، ج 2، صص 125-147).

22. میرزا اسدالله خان وزیر در دوران وزارت اصفهان صاحب ثروت فراوان شد. خانه‌اش در محله شهشهان بود که قبلاً به میرزا محمدعلی نهری (بهائی) تعلق داشت. در اصفهان به بهائی‌گری شهرت داشت و خانه‌اش محل تجمع بهائیان و اقامتگاه مبلغان و مساران بهائی بود. در سال 1336 ق. فوت کرد. خاندان وزیر از دو پسر و دو دخترش برجاست. (تاریخ ظهور الحق، ج 8، ق 1، صص 125-126).

23. شرح حال رجال ایران. ج 4،‌صص 98-99.

 

پدیدآورنده: عبدالله شهبازى

کانون‌های استعماری و بهایی‌گری 

 

کودتای سوم اسفند 1299 رضاخان میرپنج و سید ضیاءالدین طباطبایی در ایران رخ داد. در کابینة سید ضیاء یکی از سران درجه اوّل بهائیان ایران به نام علی محمدخان موقرالدوله12 وزیر فواید عامه و تجارت و فلاحت شد. این مقام نیز به پاس خدمات بهائیان در پیروزی کودتا به ایشان اعطا شد.

از سال 1868 میلادى، که میرزا حسینعلی نوری (بهاء) و همراهانش به بندر عکا منتقل شدند، پیوند بهائیان با کانون‌های مقتدر یهودی غرب تداوم یافت و مرکز بهائی‌گری در سرزمین فلسطین1 به ابزاری مهم برای عملیات بغرنج ایشان و شرکایشان در دستگاه استعماری بریتانیا بدل شد. به نوشتة فریدون آدمیت:

عنصر بهائی چون عنصر جهود به عنوان یکی از عوامل پیشرفت سیاست انگلیس در ایران در آمد. طرفه اینکه از جهودان نیز کسانی به این فرقه پیوستند و همان میراث سیاست انگلیس به آمریکاییان نیز رسیده.2

اىن پیوند در دوران ریاست عباس افندی (عبدالبهاء) بر فرقة بهائى، تداوم یافت. در این زمان، بهائیان در تحقق راهبرد تأسیس دولت یهود در فلسطین، که از ده‌های 1870 و 1880 میلادی آغاز شده بود، با جدیّت شرکت کردند و این تعلق در اسناد ایشان بازتاب یافت. برای نمونه، عباس افندی در سال 1907 (مقارن با انقلاب مشروطه در ایران) به حبیب مؤید، که به یکی از خاندانی‌های یهودی بهائی شده تعلق داشت، چنین گفت:

اینجا فلسطین است، اراضی مقدسه است. عن‌قریب قوم یهود به این اراضی بازگشت خواهند نمود، سلطنت داوودی و حشمت سلیمانی خواهند یافت. این از مواعید صریحه الهیه است و شک و تردید ندارد. قوم یهود عزیز می‌شود... و تمامی این اراضی مرکز صنایع و بدایع خواهد شد، آباد و پرجمعیت می‌شود و تردیدی در آن نیست.3

در این دوران، عباس افندی با اعضای خاندان روچیلد، گردانندگان و سرمایه‌گذاران اصلی در طرح استقرار یهودیان در فلسطین، رابطه داشت. برای نمونه، حبیب مؤید می‌نویسد: «مستر روچلد آلمانی نقاش ماهری است. تمثال مبارک را با قلم نقش درآورده و به حضور مبارک آورد و استدعا نمود چند کلمه در زیر این عکس محض تذکار مرقوم فرمایند تا به آلمانی ترجمه و نوشته شود».4

سفر سال‌های 1911ـ1913 عباس افندی به اروپا و آمریکا که با تبلیغات فراوان از سوی متنفذان محافل سیاسی و مطبوعاتی دنیای غرب همراه بود، نشانی است آشکار از این پیوند عمیق میان سران فرقة بهایی و کانون‌های مقتدری دراروپا و آمریکا در کتاب نظریة توطئه، این سفر را چنین توصیف کردم: «سفر سال‌های 1911ـ1913 عباس افندی به اروپا و آمریکا سفری کاملاً برنامه‌ریزی شده بود. بررسی جریان این سفر و مجامعی که عباس افندی در آن حضور یافت، نشان می‌دهد که کانون‌هاى مقتدری در پشت این ماجرا حضور داشتند و می‌کوشیدند تا اىن «پیغمبر» نوظهور شرقی را به عنوان نماد پیداىش «مذهب جدید انسانی» آرمان ماسونی ـ تئوسوفیستى، معرفی کنند. اىن بررسى ثابت می‌کند که کارگردان اصلی اىن نماىش انجمن جهانی تئوسوفى، یکی از محافل عالی ماسونی غرب بود... در این سفر، تبلیغات وسىعی دربارة عباس افندى، به عنوان یکی از رهبران تئوسوفیسم، صورت گرفت؛ این تبلیغات به حدی بود که ملکة رومانی و دخترش ژولیا وی را به عنوان «رهبر تئوسوفیسم» می‌شناختند و به این عنوان با او مکاتبه داشتند. عباس افندی در این سفر با برخی رجال سىاسى و فرهنگی اىران ـ چون جلال الدوله پسر ظل‌السلطان، دوستمحمدخان معیرالممالک داماد ناصرالدین شاه، سید حسن تقی‌زاده، میرزامحمد خان قزوینى، علیقلی خان سردار اسعد بختیاری و غیره ـ ملاقات کرد. این ماجرا، که حمایت کانون‌های عالی قدرت جهان معاصر را از بهائی‌گری نشان می‌داد، بر محافل سیاسی عثمانی و مصر نیز تأثیر نهاد و عباس افندی پس از بازگشت از این سفر وزن و اهمیتی تازه یافت».5

سفر پرهیاهوی عباس افندی به اروپا و آمریکا و حماىت‌هاى گسترده از او درست در زمانی رخ داد که آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانى، دو رهبر نامدار انقلاب مشروطه، به شدت در زیر ضربه بودند و تلاش برای اخراج آنان از صحنه اجتماعی و سیاسی و منزوی کردن آنها در اوج خود بود. در نتیجه این تحریکات، آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی در انزوا و فشار شدید روانی و سىاسى، در موقعیتی که به تعبیر مازندرانی «خسته و درمانده» و «خائف بر جان خود» بودند، زندگی را بدرود گفتند.6 در نامه‌ای که شیخ عبدالله مازندرانی در 29 جمادی‌الثانی 1328ق. به حاجی محمدعلی بادامچى، از تجار مشروطه‌خواه تبریز، نوشته، این تحرکات به «انجمن سری»، که بهائیان در آن حضور دارند، نسبت داده شده:

... چون مانع از پیشرفت مقاصدشان را فی‌الحقیقه به ما دو نفر، یعنی حضرت حجت‌الاسلام آقای آیت‌الله خراسانی و حقیر، منحصر دانستند و از انجمن سرّی طهران بعض مطالب طبع و نشر شد و جلوگیری کردیم، لهذا انجمن سری مذکور، که مرکز و به همه بلاد شعبه دارد و بهائیه ـ لعنهم الله تعالی ـ هم محققاً در آن انجمن عضویت دارند و هکذا ارامنه و یک دسته دیگر مسلمانان صورتان غیر مفید به احکام اسلام که از مسالک فاسده فرنگیان تقلید کرده‌اند هم داخل هستند، از انجمن سری مذکور به شعبه[اى] که در نجف اشرف و غیره دارند رأی درآمده که نفوذ ما دو نفر تا حالا که استبداد در مقابل بود نافع و از اىن به بعد مضر است، باىد در سلب اىن نفوذ بکوشند. مجالس سریه خبر داریم در نجف اشرف منعقد گردید. اشخاص عوامی که به صورت طلبه محسوب می‌شوند در اىن شعبه داخل و به همین اغراض در نجف اشرف اقامت دارند... مکاتباتی به غیر اسباب عادیه به دست آمده که بر جانمان هم خائفیم... اىن همه زحمت را براى چه کشیدیم و اىن همه نفوس و اموال براى چه فدا کردیم و آخر کار به چه نتیجة ضدّ مقصودی به واسطة همین چند نفر خیانتکار دشمن گرفتار شدیم. کشف‌الله تعالی هذالغمه عن المله. السلام علیکم و رحمةالله برکاته. الأحقر عبدالله المازندرانى.7

در دوران جنگ اوّل جهانی فرقة بهائی کارکردهاى اطلاعاتی جدی‌اى به سود دولت بریتانیا داشت و اىن اقدامات کار را بدانجا رسانید که گویا در اواخر جنگ مقامات نظامی عثمانی تصمیم گرفتند عباس افندی را اعدام کنند و اماکن بهائیان در حیفا و عکا را منهدم نماىند. اندکی بعد، عثمانی شکست خورد و اىن طرح تحقق نیافت.8

پس از پاىان جنگ اوّل جهانی، شوراى عالی متفقین قیمومیت فلسطین را به دولت بریتانیا واگذارد و در 30 ژوئن 1920 سر هربرت ساموئل به عنوان نخستین کمیسر عالی فلسطین در اىن سرزمین مستقر شد. ساموئل از اندیشمندان و فعالان برجسته و نامدار صهیونیسم بود و به خانواده معروف ساموئل ـ مونتاک تعلق داشت. در دوران پنجاه ساله حکومت مقتدرانه «شاه ساموئل»9 در فلسطین دوستی و همکاری نزدیکی میان او و عباس افندی وجود داشت و در اواىل حکومت ساموئل در فلسطین بود که دربار بریتانیا عنوان «شهسوار طریقت امپراتوری بریتانیا»10 را به عباس افندی اعطا کرد.11 اعطاى اىن نشان به پاس قدردانی از خدمات بهائیان در دوران جنگ بود.

اندکی بعد، کودتای سوم اسفند 1299 رضاخان میرپنج و سید ضیاءالدین طباطبایی در ایران رخ داد. در کابینة سید ضیاء یکی از سران درجه اوّل بهائیان ایران به نام علی محمدخان موقرالدوله12 وزیر فواید عامه و تجارت و فلاحت شد. این مقام نیز به پاس خدمات بهائیان در پیروزی کودتا به ایشان اعطا شد. موقرالدوله پدر حسن موقر بالیوزی (1908ـ1980م.) بنیانگذار بخش فارسى رادیو بى.بى.سى. است که در سال‌هاى 1937ـ1960 ریاست محفل ملی روحانی بریتانیا را بر عهده داشت. در سال 1957 شوقى افندى، رهبر بهائیان، بالیوزی را به عنوان یکی از «اىادی امرالله» منصوب کرد.

خاندان ساموئل در کودتاى 1299 اىران نقش فعالانه داشت. طبق پژوهش نگارنده، کودتاى 1299 و صعود رضاخان و سرانجام تأسىس سلطنت پهلوی در اىران اصولاً بر طبق طرحی بود که شبکه متنفذ زرسالاران یهودی بریتانیا به کمک سازمان اطلاعاتی حکومت هند بریتانیا در اىران، در زمان فرمانفرماىی سر روفوس اسحاق یهودی (لرد ریدینگ) در هند، تحقق بخشیدند. روحیه ربانی (ماکسول)، همسر آمریکاىی شوقى ربانى، می‌نویسد:

موقعی که سر هربرت ساموئل از کار کناره گرفت، [شوقى] نامه‌اى مملو از عواطف ودیه براى او مرقوم و ارسال فرمودند که هر جمله‌اى از آن حلقه محکمی گردید در سلسله روابط حسنه بىن مرکز امر و حکومت اىن کشور. در اىن نامه از مساعدت‌هاى عالیه و نیات حسنه آن شخص محترم اظهار قدردانی می‌فرماىند و گوشزد می‌نماىند که اىشان در مواقع مواجه شدن با مسائل و غوامض مربوط به دیانت بهائی همه گاه جانب عدل و شرافت را می‌گرفتند که بهائیان جهان در هر وقت و هر مکان از اىن ملاحظات دقیقه با نهاىت قدردانی یاد می‌کنند... اىشان [ساموئل] در جواب اىن نامه مرقوم داشتند که: «در مدت پنج سال زمامداری اىن کشور بى‌نهاىت از اىنکه با بهائیت تماس داشتند مسرور و دائماً از حسن نظر آنان و نیات حسنه‌شان نسبت به طرز ادارة امور ممنون بودند.»13

بهائیان و مؤسسات غربى در اىران

در دوران متأخر قاجاریه، تعداد قابل توجهی از بهائیان را به عنوان کارگزاران سفارت‌خانه‌هاى اروپاىی، بانک شاهی انگلیس، بانک استقراضی روسىه، کمپانی تلگراف و برخی دیگر از نهادهاى غربى فعال در اىران می‌شناسىم. لازم است توضیح دهیم که مالکان اصلی بانک شاهی انگلیس و بانک استقراضی روسىه در اىران برخی از خاندان‌هاى سرشناس زرسالار یهودی بودند. ساسون‌ها مالکان اصلی بانک شاهی و پولیاکوف‌ها مالکان اصلی بانک استقراضی بودند. اىن دو خاندان نامدار یهودی با یکدیگر رابطة نزدیک داشتند. برای نمونه، «روبن گباى» داماد «یاکوب پولیاکوف» بود و پدرش از شرکاى بنیاد دیوید ساسون.14

سابقة عضویت بابى‌ها و بهائی‌ها در سفارت‌خانه‌هاى دولت‌هاى غربى در اىران بسىار مفصل است و برخی از اعضا و خویشان خاندان نوری از نخستین بابىان و بهائیانی بودند که به استخدام سفارت‌خانه‌هاى فوق درآمدند. در اىن میان به ویژه باىد به میرزا حسن نوری، برادر ارشد میرزا حسىنعلی بهاء و میرزا یحیی صبح ازل، اشاره کرد که منشی سفارت روسىه بود و نیز به میرزا مجید خان آهی، شوهرخواهر میرزا حسىنعلی بهاء. اىن سنت در خاندان آهی ادامه یافت و بعدها میرزا ابوالقاسم آهی، خواهرزادة بهاء، نیز منشی سفارت روسىه بود. میرزا ابوالقاسم آهی پدر مجید آهى، از رجال دوران پهلوی است. اعضاى خاندان افنان (خویشان باب و نماىندگان عباس افندی در اىران) نیز با سفارت روسىه رابطه نزدیک داشتند و حاجی میرزا محمدتقی افنان15 (وکیل الدوله) و برادران و پسرانش نماىندگان تجاری روسىه در بمبئی و یزد بودند.

آقا علی‌حیدر شیروانی (بهائی و از شرکاى تجاری خاندان افنان) از اعضاى متنفذ سفارت روسىه در تهران بود و با حماىت او بود که حاجی میرزا محمدتقی افنان وکیل التجارة دولت روسىه در بمبئی شد.16 عزیزالله خان ورقا، از اعاظم بهائیان تهران، وارد خدمت بانک استقراضی روس در تهران شد:

«[گروبه، رئیس مقتدر بانک] غاىت اعتماد و محبت و احترام را به او حاصل نمود و او یگانه واسطه فیمابىن رجال و اولیاى امور و محترمین متنفذین کشور با آن بانک پرقدرت قرار گرفت و خانه و اثاثیه در قسمت علیاى شهر و درشکه با اسب زیبا و سرطویله مخصوص فراهم گردید و غالباً سوار بر آن درشکه خود و با سواران قوی هیکل با لباس‌ها و نشانه‌اى مخصوص بانک پی رتق و فتق امور می‌گذشت و فلان الملک و بهمان الدوله‌ها ناچار از احترامش بودند».

ولی‌الله خان ورقا، برادر میرزا عزیزالله خان، نیز مدتی کارمند سفارت روسىه بود و سپس منشی اوّل سفارت عثمانی در تهران شد.17 شاهزاده محمدمهدی میرزا لسان الادب (بهائی) مترجم بانک شاهی در تهران بود.18 ابوالحسن ابتهاج (پسر ابتهاج الملک بهائی مقتدر گیلان و مازندران) کارمند بانک شاهی انگلیس بود. او بعدها به یکی از مقتدرترین شخصیت‌هاى مالی حکومت محمدرضا پهلوی بدل شد. در اىن زمینه نمونه‌هاى فراوان می‌توان ذکر کرد.

در دوران قاجاریه سفارت‌خانه‌هاى اروپاىی در اىران را به شکلی آشکار و گاه زننده حامی بابى‌ها و بهائی‌ها می‌یابىم. برای نمونه، شیخ علی‌اکبر قوچانى، بهائی معروف (نیاى خاندان شهید زاده)، با اروپاىیان ارتباط داشت و به اىن جرم به دستور میرزا عبدالوهاب خان آصف‌الدوله ـ حاکم خراسان ـ زندانی شد. او از زندان نامه‌اى به کاستن ـ رئیس گمرکات خراسان ـ نوشت به اىن مضمون:

«چون ابناى وطن بر اىذاى من قیام نموده‌اند و بر اهل و عیال و بستگانم سخت گرفته‌اند از شما، که شخصی بى‌طرف هستید و خدمتگزار دولت اىران می‌باشید، خواهش می‌کنم که اگر می‌توانید از مجراى قانونی جلوگیری کنید و تحقیق نماىید که به چه سبب شجاع‌الدوله کسان مرا تحت فشار قرار داده و اگر در اىن مملکت جز هرج و مرج چیزی حکم‌فرما نیست دست زن و فرزند خود را گرفته به یکی از دول خارجه پناه برم».19

یک نمونة دیگر، ماجراى زندانی شدن بهائیان آذرباىجان است. میرزا حیدرعلی اسکویی و گروهی از بهائیان مدتی در تبریز زندانی شدند ولی با مداخله کنسول‌هاى روسىه و فرانسه رهاىی یافتند. حتی کنسول روسىه به شجاع‌الدوله، حاکم تبریز، «تغیر نمود» و شخصاً شبانه به زندان رفته بهائیان را آزاد کرد و با درشکه شخصی خود به کنسول‌گری برد و پذیراىی نمود.20

پی‌نوشت‌ها:

1. فلسطین در آن زمان جزو اىالت سوریه و بخشی از امپراتوری عثمانی بود و هنوز به نام فلسطین خوانده نمی‌شد.

2. امیرکبىر و اىران، ص 457ـ458.

3. خاطرات حبىب، ص 20.

4. همان، ص 239.

5. بنگرید به: شهبازى، نظریة توطئه، صص 69ـ74.

6. شواهد متقن و قابل بررسى‌اى دال بر غیرعادی بودن فوت آخوند خراسانی وجود دارد. شاىعه قتل اىشان در همان زمان نیز رواج داشت و می‌دانیم که بهائیان زمانی قصد قتل آخوند را داشتند. به نوشتة صبحى، فردی بهائی به نام شیخ اسدالله بارفروشی (بابلی) و یک نفر دیگر به عتبات رفتند ولی «به جرم سوءقصد نسبت به آیت‌الله خراسانی مرحوم متهم و گرفتار» شدند. (خاطرات صبحى، ص 86).

7. حبل المتین، کلکته، س 18، ش 15، 28 رمضان 1328، 30 اکتبر 1910، صص 20ـ1پ.

8. بنگرید به: شوقى ربانى، قرن بدیع، ترجمه نصرالله مودت. تهران، مؤسسة ملی مطبوعات امرى، ص 122؛ بدیع، ج 3، ص 291، محمدعلی فیضى، حیات حضرت عبدالبهاء و حوادث دورة میثاق. تهران، مؤسسه ملی مطبوعات امرى، 128 بدیع، ص 259.

9. وینستن چرچیل در برخی از نامه‌هاى خود به شوخی از سر هربرت ساموئل با عنوان «شاه ساموئل» نام برده است. در داىرةالمعارف یهود آمده: ساموئل «اوّلین یهودی بود که پس از 2000 سال بر سرزمین اسرائیل حکومت کرد.» در دوران پنج ساله حکومت ساموئل بر فلسطین شمار یهودیان اىن سرزمین از 55 هزار نفر به 108 هزار نفر رسىد.

10. Knigth of the Order of the British Empitc.

11. The Encyclopedia of Islam. vol. 1. p. 916.

12. علی محمد خان موقر الدوله سرکنسول اىران در بمبئی در سال 1898، نماىنده وزارت خارجه در فارس در سال 1900، حاکم بوشهر در سال‌هاى 1911ـ1915 بود. وی اندکی پس از کودتاى سوم اسفند 1299 درگذشت. موقرالدوله علاوه بر اىنکه از اعضاى خاندان افنان، یعنی از خویشان علی‌محمد باب، بود، با عباس افندی و شوقى افندی نیز خویشی داشت. میرزا هادی شیرازى، داماد عباس افندی و پدر شوقى، پسرداىی موقرالدوله بود.

13. روحیه خانم [ربانى، ماکسول]. گوهر یکتا در ترجمه احوال مولاى بى‌همتا. ترجمه ابوالقاسم فیضى. تهران،

14. Geolfiey Jones. Banking and Oil: The History of the British Bank of the Middle B London. Cambridge University Press. 1987. p. 63.

15. حاجی میرزا محمدتقی افنان (1830ـ1912م.) سالیان سال در یزد بود. او سپس به عشق‌آباد کوچید و بخشی از ثروت خود را وقف احداث مشرق‌الاذکار کرد. در حیفا درگذشت.

16. تاریخ ظهور الحق، ج 8، ق 1، ص 431.

17. همان، صص 491ـ496.

18. تذکره شعراى بهائی، ج 3، ص 254.

19. مصابىح هداىت، ج 2، صص 328ـ329.

20. همان، ج 5، صص 213ـ218.

 

پدیدآورنده: عبدالله شهبازى

 

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo