اشعار و مراثی شهادت جواد الائمّه علیه السلام
حجره در بسته
دل افسرده ام با غم قرين است كـه در فـكر جــواد العـــارفيــن است چرا غمگين در اين عالم نباشم پريشان قلب ختم المرسلين است شد از زهر جفا و كينه مسموم جهان از ماتمش با غم قــرين است به هنگام شباب، از كيد دشمن خـزان، گلـزار سلطـــان مبيـن است ميــان حجـــره در بســــته بـر او زاهـش، لـرزه بر عـرش بــرين است غبــار غم نشسته بــر رخ مـــاه گـه قتـــل شـــه دنيــا و ديـــن است لبش عطشان و جانش بر لبش بود چنـــان جـدش كه دريـا افـرين است هنـوزم در تمــام كـــون، قطـــره بپـا شـــور عــزا در شهـر ديـن است باب المراد غریب
طائر عرشم ولى پر بسته ام
یاد دلدارم ولى دلخستهامآسمانم بى ستاره مانده است
درد من را سوى غربت رانده استنالهها مانده است در چاه دلم
قاتلى دارم درون منزلممن رضا را همچو روحى بر تنم
هستى و دارو ندار او منمضامن آهو مرا بوسیده است
خندهام را دیده و خندیده استبر رضا هركس دهد من را قسم
حاجتش را مىدهد بى بیش و كملالهاى در گلشن مولا منم
غصه دار صورت زهرا منمزهر كین كرده اثر رویم ببین
همچو مادر دست بر پهلو غمیندر میان حجرهاى در بستهام
بى قرارم، داغدارم، خستهاماین طرف یا فاطمه باشد جواد
آن طرف دشمن ز حالش گشته شاداین طرف درد و غم و آه و فغان
آن طرف هم دختران كف زنانكس نباشد بین حجره یاورم
من جوانمرگم، شبیه مادرمریشهها را كینهها سوزانده است
جاى آن سیلى به جسمم مانده استحال كه رو بر اجل آوردهام
یاد باباى غریبم كردهامنیست یك درد آشنا اندر برم
خواهرى نبود كنار پیكرمتشنه لب در شور و شینم اى خدا
یاد جدّ خود حسینم اى خدا
جواد زمانی
ماه کاظمین
سلام من به نور عین زهرا
جواد ، ماه کاظمین زهراسلام من به غربت حریمش
به کاظمین و صاحب کریمشسلام من به قلب بیقرارش
که سوخته ز یار نابکارشسلام من به غربت نگاهش
به چشم های منتظر به راهشسلام من به حال احتضارش
به لحظه های سخت انتظارشدلش به دام عشق مبتلا بود
در انتظار مقدم رضا بودبه حال مرگ فتاده محتضر بود
منتظر هم پدر و پسر بوددرون حجره بسکه ناله ها زد
شراره بر تمام لاله ها زدقتلگهش میان مسکنش بود
وای خدا قاتل او زنش بودسیلی کین به چهره شرف زد
کنار پیکرش نشست و کف زددرون حجره قلب لاله میسوخت
برون حجره خصم شعله افروختشروع به پایکوبی از جفا کرد
فاطمه را به غصه مبتلا کرددل ببرد به راه کاظمینم
زائر بارگاه کاظمینمهمان سرا که زائری ندارد
همان وطن که غم از آن ببارددو یاس خسته در نهاد دارد
امام کاظم و جواد داردعاشق پر بسته کاظمینم
کبوتر خسته کاظمینمخدا کند رسم به کوی یارم
که تشنه می از سبوی یارمسید محمد میرهاشمی
«يوسف زهرا»
گشته عالم غرق ماتم در عزاى جوادالائمه
كرده زهرا ناله بر پا از براى جوادالائمهيوسف زهرا به سن نوجوانى گشته مسموم
مى دهد جان در ميان حجره ى در بسته مظلومدر بهار زندگى از عمر خود گرديده محروم
رفته از هوش گشته خاموش ناله هاى جوادالائمهآه و واويلا كه آخر همسر ناقابل او
آن همه لطف و محبت ديد و آمد قاتل اواز شرار آتش زهر شعله ها زد بر دل او
با چنان زهر قاتل شد سزاى جوادالائمهفاطمه اولاد خود را در بلا پيوسته بنگر
يوسف را كام عطشان با دل بشكسته بنگرقتله گاهش را ميان حجره در بسته بنگر
شد ز بيداد شهر بغداد كربلاى جوادالائمههمچو جدش تشنه لب در بين حجره دست و پا زد
از براى قطره آبى قاتل خود را صدا زدهر كنيزى ناله بر مظلومى ابن الرضا زد
شيون از خاك شد بر افلاك در سراى جوادالائمهمی سوزد از غم قلب کبابم مسموم کینه اندر شبابم
از غمم خون دل اهل ولا شد
دیده گریان این ماتم رضا شد
غریبم غریبم ابن الرضایم
در بین حجره در پیچ وتابم لبخند قاتل گشته جوابم
جان دهم عاقبت با کام عطشان
بین شادی همسر و کنیزان
غریبم غریبم ابن الرضایم
گسسته از زهر بین تاروپودم ابن الرضا وارباب جودم
طایر قدسم وافتاده در دام
جسم بی جان من افتاده بر بام
غریبم غریبم ابن الرضایم
«ستاره ى رضوى»
(عزيز فاطمه واى) (4)
جواد عزيز رضا، شهيد زهر جفا
چشمه ى جود و كرم، غريب آل عبا
تو قبله اى و پناه، قتيل ناله وآه
اسير سوز جگر، بدون جرم و گناه
سلاله ى نبوى، امام مرتضوى
گل مدينه اى و، ستاره ى رضوى
فداى غربت تو، به اشك محنت تو
كرم نما ز وفا، رسم به تربت تو
باب تو باب مراد، جود و كرامت و داد
خدا كند كه شوم، فداى نام جواد
گل زمانه تويى، مه يگانه تويى
ز جور همسر خود، غريب خانه تويى
امام ما همه اى، هميشه قائمه اى
به وقت دادن جان، به ذكر فاطمه اى
«جام شقايق»
اى در جوانى كشته ى، زهر جفا، ابن الرضا
گشته ى قتيل جرعه ى، جام بلا، ابن الرضااى در ميان شهر غم، مظلوم و تنها و غريب
مسموم زهر كين و جور و جفا، ابن الرضادل بى قرار و بى كس و دور از ديار عترتت
اى از تبارو اهل خود، گشته جدا ابن الرضااز ظلم و جور همسر و از كينههاى معتصم
در خون دل از غصه ها، اى مبتلا ابن الرضاجان شقايق از غمت، پر شد ز خون عاشقان
داغى چو لاله بر دلت، مانده به جا ابن الرضاجان داده اى از محنت و اندوه و رنج بى كسى
بس كه ستمها ديده اى، از الشقيا ابن الرضاخاك مزارت قطعه اى والاتر از باغ بهشت
اى كاظمينت قبله و، قبله نما ابن الرضازائر به وجه اطهرت، كروبيان و قدسيان
روى تو باشد از ازل، وجه خدا ابن الرضابر اهل عالم اى امام، اى پيشواى خاص و عام
بر حلقه ى دلدادگان، اى مقتدا ابن الرضادر اقتدايت هستى و، هستى اسير جام تو
بر عارفان اهل دل، اى آشنا ابن الرضاتقوا رهين حالت، نورانى رخساره ات
اى چهره ات آيينه ى، مهر و صفا ابن الرضابر خوان لطف و بخششت، عالم تمامى ريزه خور
اى سائل احسان تو، جود و سخا ابن الرضاحاتم گداى خسته اى، از مستمندان رهت
بر سائلان درگه ات، بنما عطا ابن الرضاما ماندگان ره كجا، بزم غم عشقت كجا
جايى كه زهرا بهر تو، دارد عزا ابن الرضا«مظهر جود»
كيستم من مظهر جود خداى مهربانم
نهمين آئينه دار خاتم پيغمبرانمهشتمين آلاله ى باغ ولاى مرتضايم
گوهر درياى عصمت من جواد بن رضايمبعد موسى جرعه نوش باده ى جام طهورم
اولين فرزند دلبند رضا در شهر نورملاله اى بودم كه كرده داغ مادر، خون دل من
شوهرى هستم كه باشد همسر من قاتل مندر سنين نوجوانى همسر نامهربانم
داد زهرى كز شرارش سوخت مغز استخوانممن درون خانه بودم او به پشت درب خانه
مى زدم من ناله از دل، مى زد او چنگ و چغانهدر كوير تشنه كامى داد از كين زهر نابم
تشنه لب گشتم نداد آن بى حيا يك جرعه آبمهر زمان از پرده دل ناله از اغيار كردم
يادى از ناله ى بين در و ديوار كردمبس كه خون دل ز دست همسر نااهل خوردم
در سنين نوجوانى همچو مادر جان سپردم«قبله ى دلها»
اى تجلى غربت عالم (2)
كه غريبى در خانه ى خود هم (2)
آن كه بود، محرمت، قاتلت شد همسرت (2)
در غم ماتمت، در عزا شد مادرت
( يا جواد، ياجواد، يا جواد ابن الرضا(2) )(2)
ديده ى كوثر، بر تو خون باريد(2)
ناله زد مادر، تا كه نعشت ديد(2)
گريه كرد، آسمان، در عزايت اى غريب (2)
ضجه زن، حوريان، از برايت اى غريب
( يا جواد، ياجواد، يا جواد ابن الرضا(2) )(2)
قبله ى دلها، كاظمين تو(2)
واى از آن آه يا حسين تو(2)
غصه ى كربلا، ماتم كوى بلا(2)
اين همه، از جفا، قتل تو كرده روا
(يا جواد، ياجواد، يا جواد ابن الرضا(2) )(2)«سوز آه»
به روى خاك چنان ناله از جفا مى زد
كه سوز آه وى آتش به ما سوا مى زد
به لب ز كينه ى بيگانه هيچ شكوه نداشت
و ليك داد ز بيداد آشنا مى زد
شرار زهر ز يك سو لهيب غم يك سو
به جان و پيكرش آتش جداجدا مى زد
گذشت كار ز كار و نداشت كار به كس
در آن ميانه فقط آب را صدا مى زد
صداى ناله ى وى هى ضعيف تر مى شد
كه پيك مرگ بر او از جنان صدا مى زد
برون حجره همه پايكوب و دست افشان
درون حجره يكى بود و دست و پا مى زد
ستاده خصم و جواد الائمه جان مى داد
از او بپرس كه زخم زبان چرا مى زد
«ابن الرضا»
روح دعا كنج حجره ز عطش در نواست
عشق خدا پسر فاطمه ابن الرضاستمقتل او منزلش شد بسكه يار ما غريب است
همسر او قاتلش شد ذكر او امن يجيب استيا رضا جان يا رضا جان.... يا رضا جان
قاتل او كف زنان به مرگ او بنگردسوز عطش طاقت از پيكر او ميبرد
جسم اين جان روى خاك حجره افتاددر جوانى همچو زهرا جان به جانان ارمغان داد
يا رضا جان يا رضا جان.... يا رضا جانروح دعا كنج حجره ز عطش در نواست
عشق خدا پسر فاطمه ابن الرضاستمقطع او منزلش شد بسكه يار ما غريب است
همسر او قاتلش شد ذكر او ام يجيب است«مرثيه گروهى»
گلهاى زهرا شد همه پرپر ز بيداد
در كربلا و سامرا، در طوس و بغداد
نالد هميشه بلبل، از داغ اين همه گلبقية الله، آجرك الله
بغداد يك بار دگر در غم نشسته
با ناله هاى دجله در ماتم نشسته
شراره در نهاد است، غمزده ى جواد استبقية الله، آجرك الله
با آن كه همچون غنچه اى خون شد دل او
شريك زندگانيش شد قاتل او
شكوفه ى ولايت، پرپر شد از جنايتبقية الله، آجرك الله
در حجره ى در بسته مى سوزد تمامى
جانش ز زهر و پيكرش از تشنه كامى
رمق به جان ندارد، لب تشنه جان سپاردبقية الله، آجرك الله
اعدا دگر طرحى چو عاشورا فكندند
بر بام خانه پيكر او را فكندند
جسمش بنفشه فام است سه روزى روى بام استبقية الله، آجرك الله
اين كشته اى كه تشنه لب همچون حسين است
شهيد بغداد و غريب كاظمين است
سلام ما به قبر او به جلوه هاى صبر اوبقية الله، آجرك الله
عالم سيه پوش غمش بر دل نشسته ماتمش
بقية الله، آجرك الله«آه آسمان»
مظهر جود وتقوا را كشتند
نوگل باغ زهرا را كشتندآه و واويلا آه و واويلا
ميان حجره دست و پا مي زد
مادرش زهرا را صدا مى زدآه و واويلا آه و واويلا
زهر جفا زد آتش به جانش
بوده تسلا زخم زبانشآه و واويلا آه و واويلا
كرببلايش شد شهر بغداد
گوشه حجره تشنه لب جان دادآه و واويلا آه و واويلا
زهر عدوش كارگر گرديد
امام هادى بى پدرگرديدآه و واويلا آه و واويلا
مهدى زهرا صاحب عزايش
ديده ى زهرا گريان برايشآه و واويلا آه و واويلا
«لب عطشان»
غريب شهر و خانه ام، در هجون غمم(2)
خدا چه تنها شده ام، در بر محرمم(2)
قاتل جان من شده همسرم (2)
رخت عزا به تن كند مادرم( واويلتا(3) واغربتا)
باب عطشان شده ام، عازم دلبرم(2)
شبيه جد تشنه و، بى كس و ياورم (2)
شعله زده شرارم بر سينه ام (2)
قاتل من شد غم ديرينه ام( واويلتا(3) واغربتا)
كشته مرا غصه ى يك، شهر جفا(2)
كنم به حال سجده ام، در غمش ناله ها(2)
وارث بى كس مرتضايم (2)
فاطمه جان به سوى تو بيايم( واويلتا(3) واغربتا)
«ابن الرضا»
از اشك عزا ديده ها درياست
ماتم جواد يا غم زهراستدر حجره ى غم جان دهد مظلوم
فرزند رضا حجت معصوممى رسد به گوش ناله ى مغموم
اين زمزمه ى غربت مولاستزهر ستم و خصم بد بنياد
زد به خرمنش شعله ى بيدادمرغ حق چرا از نفس افتاد
تشنه لب چرا كوثر طاهاستيارو همدمش دشمن جانش
ظلم آشكار زهر پنهانشآتش زده بر جان سوزانش
اين نه همسر است خصم بى پروا استاين نور خداست آخر ام الفضل
اين ابن الرضاست آخر ام الفضلخون به دل چراست آخر ام الفضل
از زهر و عطش در دلش غوغاست«بانگ جواد»
كيست اندر حجره ى در بسته افغان مى كند
كز غم او فاطمه گيسو پريشان مى كندهمچو انسانى كه مى سوزد درون آتشى
آب آب از پشت در با قلب سوزان مى كندگاه مى گويد: كه زهرم داده ايد، آبم دهيد
گاه با حق گفتگو با چشم گريان مى كندام فضل بى حيا تا نشنود بانگ جواد
امر بركف كوبى جمع كنيزان مى كندريخت ام الفضل آبى را كه مى برد آن كنيز
ديد چون آن خادمه بر شاه احسان مى كندجان به قربانش كه در آن پيچ و تاب تشنگى
ياد از لبهاى خشك شاه عطشان مى كندبرد گلچين دغل آن شاخه ى طوبى به بام
آرى آن ظالم، جفاى خويش پنهان مى كندخواست آن گل را كند پژمان به زير آفتاب
ديد پر در پر به رويش سايه مرغان مى كندكينه ورزى تا كجا يارب كه از بعد سه روز
دشمن از بامش به خاك كوچه غلطان مى كند«نگين كاظمين»
مظلوم و بى كس و حبيب، منم غريب منم غريب
غمهاى عالمى همه، شده نصيب شده نصيب
من وارث حسينم نگين كاظمينمغريباً وا غريبا(3)
در اوج آسمان غم، ماه شبم ماه شبم
از جور و كينه و ستم، جان به لبم جان به لبم
ديگر از پا فتادم زهرا برس به دادمغريباً وا غريبا(3)
در خانه هم جفا رسد، ز همسرم ز همسرم
او با زخم زبان بود، برابرم برابرم
تنهاى خانه هستم چشم از جهان ببستمغريباً وا غريبا(3)
«بى ياور»
بسوزد از عطش، لب خشكيده ام (2)
به ياد مادر است، (دل غمديده ام) (2)به بالينم بيا، نما دردم دوا، فدايت مادر را
فدايت مادرا...... (غريبم من غريبم)به بام خانه ام (تن افتاده است) (2)
غم آن بى كفن، به دلها مانده است (2)بسوزم ز اين جفا، به ياد كربلا، ز داغ لاله ها
فدايت مادرا......(غريبم من غريب)لبم از تشنگى (دل از داغ نگار) (2)
بسوزد هر دو از (رخ نيلى يار) (2)دگر پايم شفا، نمايم ناله ها، به يادت مادرا
فدايت مادرا......(غريبم من غريب)صداى خنده اى (رسد از همسرم) (2)
ميان خانه هم، (چنين بى ياورم) (2)غمم شد خاتمه، نمايم زمزمه، فدايت فاطمه
فدايت مادرا......(غريبم من غريب)«نور دو چشم رضا»
(مظلوم، گل رضا مولا)
اى همه صبر و رضا، اى ثمر مرتضى
مظهر بخشش وجود، نور دو چشم رضابى كس و يار و غريب، كار تو صبر و شكيب
غربت عالم همه، گشته با قلبت نصيبغرق به خون شد دلت، غصه و غم حاصلت
آن كه بود محرمت، همسر تو قاتلتخون جگر از كينه ها، كينهى ديرينه ها
جان دهى از ماتم، آتش بر سينه هاحب تو عشق همه، با تو كنم زمزمه
جان به فداى تو اى، گريه كن فاطمهقتل تو شد از غمش، كشته تو را ماتمش
ضجه نمودى تو از، ناله دم به دمشهمره چشم ترت، پر زده تا دلبرت
تا كه شوى زائر، خسته دل مادرت«گل يكدانه»
من كه پرپر مى زنم تشنه لب در لانه ام
بر على موسى الرضا من گل يكدانه اممن جوادم جان بدادم تشنه لب در لانه ام (2)
همسر بيگانه ام با كنيزان صف زندمى دهم من جان ز كف او به شادى كف زند
دل كبابم رفته تابم همسرم شد قاتلماز شرار زهر غم سينه ام شد چاك چاك
من لبم خشكيده و، آب ريزد روى خاكهمچو جدم گويم هر دم العطش تا جان دهم
من كه چون شمع سحر، سوزد از پا تا سرمبر مشامم مى رسد بوى عطر مادرم
در بر من مادرمن آمده وقت وصالمن نگويم كف مزن، يا به رويم در مبند
مادرم اينجا بود پيش او كمتر بخندشرم بنما لحظه اى را كف مزن در پيش او
من جوادم جان بدادم تشنه لب در لانه ام (2)«غريب خانه»
من كه در خانه غريبم، خون دلها شد نصيبم
منتظر بودم شب و روز، تا اجل گردد نصيبموقت رفتن آمد آخر مى روم تا كوى دلبر
بر سرم يك دم بيا تا پر كشم سوى تو مادرواغريبا واغريبا....
من جواد ابن الرضايم، از تبار مرتضايم
همچو اجداد غريبم، بر رضاى حق رضايمغصه هاى من به خانه مى كشد از دل زبانه
بى كسى آل حيدر شد نصيبم از زمانهواغريبا واغريبا....
ياد غمهاى تو مادر، برده از ياد جور همسر
پيكرم مسموم زهر و، قلب من سوزان يك درگر چه اين زهر حاصلم شد همره خون دلم شد
اى همه عالم بدانيد داغ زهرا قاتلم شدواغريبا واغريبا....