هفته نامه تپش در آخرین شماره خود نامهای از یک جانباز درباره پرونده جانباز شهید
محمد رجبی ثانی منتشر کرد . متن این نامه که توسط ناصر موحد جانباز 45 درصد نوشته
شده به شرح ذیل است :
این روزها خبرهایی منتشر شد از شهادت یا به قول
خیلیها مرگ یک جانباز اعصاب و روان . اما واقعا این موضوع اهمیت داشت ؟ آیا
درگذشت کسی که برای دین و وطنش جنگیده ، سلامتیاش را پای دین و مملکتش گذاشته
، اهمیتی دارد ؟ آیا شهادت کسی که بهترین سالهای جوانیاش را فدا کرده تا یک ”
ایران“ باشد که من و تو به آن افتخار کنیم ، مهم است ؟
ظاهرا که این موضوع هیچ اهمیتی ندارد . لا اقل همه این جور نشان دادند . به قول
بعضیها اینوریها و آن وریها با هم . راستش را بخواهید خیلی با خودم فکر کردم
که چرا این مساله برای کسی مهم نبود و البته چیزهایی هم به نظرم رسید .
ماجرای این جانباز محک تجربهای بود که خیلیها در آن
سیهروی شدند . خیلیها که همیشه دنبال فرصتی میگردند تا داعیه حقوق بشر سر
دهند و حق مظلوم را بگیرند و ظلمی پیدا کنند تا آن را چماق کنند و بر سر نظام و
حکومت بزنند ، اینبار هیچ صدایی ازشان درنیامد .خوب البته طبیعی بود .از این
ماجرا آبی برای سیاست گرم نمیشد . این ماجرا موضوعی نبود که بشود آن را چماق
کرد . چون طرفش یک جانباز بود . کسی بود که برای حفظ دین و ناموس و تمامیت ارض
این مملکت جنگیده بود و صد البته چینین افرادی برای این حضرات ارزش ندارند .
آنهایی که در مورد زهرا کاظمی سنگ مظلومیت مردم و حقوق بشر را به سینه میزدند
، چرا اینبار سکوت کردند ؟ آیا باید محمد رجبی هم تبعه کاناد میبود تا حضرات
از درگذشت او متأثر میشدند ؟ یا زهرا کاظمی خیلی ایرانیتر از محمد رجبی بود ؟
نمیدانم خیلی از مطبوعاتی که سر جریانهای مختلف سرو
صدا میکنند ، چگونه این حرکت خود را توجیه میکنند . چطور رویشان میشود به
دنبال یک قضیه دیگر ، داد از حقوق بشر بزنند ؟ شاید آنها امثال محمد رجبی را
اصلا بشر نمیدانند ؟ حکایت اینها که البته چیز جدیدی نیست . دیگر همه
میدانند آنها به دنبال منافع خودشان هستند . . .
آخر بیانصافها ! شما که خیلی دم از ایران میزنید ،
در هرچیزی شک کنید ، در ایرانی بودن محمد رجبی که نمیتوانید شک کنید ، چطور
ککتان هم نگزید؟
به هرحال طبیعی بود این ها از کنار این اتفاق بیخیال
بگذرند ، اما تعجب از گروه مقابل اینها بود . واقعا موضوع خندهدار است .این
روزنامهها وقتی به دفاع از کسی میپردازند و حق و حقوق او را توی بوق میکنند
و به دادخواهی برمی خیزند ، فورا گروه مقابلشان یک لیست بلند بالا از سوابق
جاسوسی و موارد تاریک زندگی او در میآورند و منتشر میکنند که فلانی اصلا آدم
نبوده ، جاسوس فلان کشور بوده و . . .
گاهی هم با پررویی تمام نام چند شهید و جانباز را علم
میکنند که این ها برای مملکت چنین کردند و چنان . یکی در ستون اخبار ویژهاش ،
یکی در ستون طنزش و یکی هم در جای دیگر . اما این قضیه نشان داد که آنها هم در
پی مقاصد سیاسی خود هستند . آنها هم واقعا احساس وظیفه نسبت به جانباز و آزاده
و شهید و رزمنده و بسیجی نمیکنند . آنها هم فرصت طلبانی هستند که مقاصد سیاسی
خود را پشت این الفاظ پنهان میکنند . جالب است وقتی دیدم مرگ یک ” گاو سه
قلوزا “ برای آنها مهمتر از شهادت محمد رجبی بود ، دیگر ماندم چه بگویم . . .
اگر فلان رزمنده یا شهید یا جانباز اسمش به قدری بزرگ
باشد که حضرات بتوانند پشتش پنهان شوند و راه خود را بروند ، فورا عکس العمل
نشان میدهند و الا نباید به آن پرداخته شود . خیلی که خودشان را بکشند یک خبر
نیمبند آن هم مبهم و دو پهلو میزنند و دیگر خلاص . . .
دلم برای آقایی میسوزد که اینها زیر علمش سینه
میزنند .او که هردو چهره اینها را میشناسد و از درون میسوزد . تکلیف آنهایی
که شمشیر از رو بستهاند معلوم است . اینها هستند که سبب ناراحتی آقا میشوند
. ما که ظاهر را فقط میبینیم ،اینقدر حرص میخوریم ، او که حتما بیش از ما در
جریان است ،چقدر غصه میخورد .