بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

شروح قصيده

اين قصيده عينيه را، گروهى از اعلام طايفه شرح كرده اند كه از آن جمله اند:

1 - شيخ ر حسين بن جمال الدين خوانسارى " در گذشته بسال 1099 ه

2- ميرزا " على خان گلپايگانى " شاگرد علامه مجلسى

3- مولا " محمد قاسم هزار جريبى " كه پس از سال 112 در گذشته، و كتابى در شرح قصيده تصنيف كرده است به نام " التحفه الاحديه ". اين شرح در نجف اشرف يافت مى شود

4- " بهاء الدين محمد پسر تاج الدين حسن اصفهانى " مشهور به فاضل هندى، زاده 1062، و در گذشته 1135 ه

5- حاج مولا " محمد حسين قزوينى " در گذشته در قرن 12

6- حاج مولا " صالح بن محمد برغانى "

7- حاج ميرزا " محمد رضا قراچه داغى تبريزى " كه در سنه 1289 ه از شرح قصيده فراغ يافته و اين شرح در سنه 1301 ه در تبريز به چاپ رسيده است

8- " سيد محمد عباس پسر سيد على اكبر موسوى "، در گذشته به سال 1306 ه كه يكى از شعراء غدير در قرن چهاردهم است، و شعر حالش در احوال شعراء قرن چهاردهم خواه د آمد. 9- " حاج مولى حسن پسر حاج محمد ابراهيم " پسر " حاج محتشم اردكانى "، در گذشته 1315 ه

10- شيخ " بخش على يزدى حائرى " در گذشته به سال 1320 ه

11- " ميرزا فضل على " پسر " مولى عبد الكريم اروانى " تبريزى در گذشته به سال 1330 ه و اندى، مولف " حدائق العارفين "

12- " سيخ على بن على رضا خوئى " در گذشته به سال 1350 ه

13- " سيد انور حسين هندى " در گذشته به سال 1350 ه

14- " سيد على اكبر " پسر " سيد رضى رضوى قمى " زاده سنه 1317 ه

15- " حاج مولا على تبريزى " مولف " وقايع الايام " كه به چاپ رسيده است.

تخميس آن

و گروهى از علماء و ادباء، اين قصيده را تخميس كرده اند كه از آن جمله اند: شيخ ما، حر عاملى، صاحب كتاب " وسائل الشيعه ". و حفيد او، شيخ عبد الغنى عاملى، مقيم بصره و متوفى در آن و مطلع تخميس او اين است.

 

جوا به كاس الاسى اجرع

صرفا و اجفانى حيا تدمع

فاسمع حديثا بالاسى مسمع

لام عمر و باللوى مربع

 

و از اين دسته است، " شيخ حسن بن مجلى الخطى " و اول تخميسش چنين است:

 

لا تنكروا ان جيرتى از معوا

هجرا و حبل الوصل قد قطعوا

كم دمنه حاويه تجزع

لام عمرو...

كانت باهل الودانسيه

تزهو بزهر الروض موشيه

فاصبحت بالرغم منسيه

تروع عنها..

 

و از اين گروه است " سيد ما سيد على نقى نقوى هندى " كه شعر و شرح حال او در قرن چهاردهم خواهد آمد و سر آغاز تخميسش چنين است:

 

اتنطوى فوق الاسى الاضلع

صبرا و ترقى منى الا دمع

و ذاك حيث الظعن قد ازمعوا

لام عمر و..

قد ذاكرته السحب و سميه

و لاعبته الريح شرقيه

لا رسم اصبحن منسيه

تروع عنها...

 

و از غديريات سيد حميرى است

غديريه 11

شروع به سرزنش و نكوهشم كرد و گفت: چقدر شعر بازگومى كنى. دست از شر بردار، گفتم: چنين مگو و مپندار كه من از بهترين كار دست مى كشم.

براستى كه حيدر را دوست مى دارم و خير خواه آنم كه از پى او رود، و گريزان از آنم كه روى از او برتابد.

كسى را دوست مى دارم كه ايمان به خدا آورد و حتى يك چشم، بهم زدن هم هرگز شرك نورزيد.

على را، كه هنگام مباهله نفس رسول مصطفى گرديد، " خداوند بر او درود بفرست "

و در روزى كه خداوند، همه فراهم آمدگان در زير كساء را، به پاكى ستود، او دومين شخص پس از پيغمبر بود.

و نيز پيغمبر فرمود: كتاب خدا و خاندان خود را كه هر دو، امانت گرانبهايند، در ميان شما به جا نهادم.

واى كاش مى دانستم كه چون در گذرم، چگونه از من در مورد اين دو امانت، نيابت مى كنيد.

از مكه مى آمد و از هر كوه و بيابانى، حاجيان با او همراهى مى كردند، تا به خم رسيده و جبرئيل براى تبليغ ولايت، در ميان مردم، به خدمتش آمد. پس پيغمبر فرود آمد،

و چوبها را بر افراشتند و او بر جهاز شتران قرار گرفت و على را فرا خواند و على به نزدش رفت،

پس فرمود: اى نماينده من در ميان شما است و كسى است كه در امور بايد به او تكيه كرد.

ما چون اين دو انگشتيم، و به انگشتان پيوسته دستش اشاره فرمود:

جوياى ديگرى كه در پاكى به او بماند، نباشيد كه على را در ميان شما، مانند نيست.

سپس دستش را به دست على را در آورد و آن را تا بلندترين نقطه بالا برد. و فرمود: با او بيعت كنيد و كار را به او واگذاريد، تا از لغزش در امان بمانيد.

آيا من، مولاى شما نيستم؟ پس اين على سرور شما است و خداى عزوجل، به آن گواه است.

پروردگارا دوست بدار هر كه حيدر را دوست دارد، و دشمن و خوار دار، آنكه وى را دشمن و خوار دارد.

اى خداى گواه بر من، من آنچه را كه جبرئيل فرود آورده بود، تبليغ كردم و سستى نورزيدم.

پس آنان "با على" بيعت كردند و تهنيت و بخ بخ گفتند، حال آنكه، سينه شان از كينه مالامال بود.

به آنكس كه از على بيزار است بگو: " از على " چه ديدى؟ و به آن كه از او روى گردان است بگو چرا روى گردانى؟

غديريه 12

مرا آگهى دهيد، كه چه برهان آشكارى بر تفضيل على توان آورد، پس از آنكه بهترين مردم، احمد و ص" در روز غدير خم، در ميان مردم فراهم آمده، بى پرده به خطبه خوانى برخاست و فرمود: همانا خداوند، در معاريض كتابش به من خبر داد، كه اين آئين استوار را كه تا به حال به كمال نرسيده بود، به على كمال بخشيد، و او مولاى شما است، پس واى بر كسى كه روى به سرپرستى جز مولاى خود آرد.

او شمشير بر ان من، و زبان و دست من، و هميشه و پيوسته ياور من است. او برادر و برگزيده من، و كسى است كه محبت او در قيامت، بهترين كار است.

نور او، نور من و نور من نور اوست. و با من پيوندى ناگسستنى دارد.

او قائم مقام من در ميان شما است، و واى بر كسى كه پيمان اين جايگزين مرا تغيير دهد.

سخن او، سخن من است. پس به هر كس فرمان دهد بايد از در اطاعت در آيد و فرمانبرى كند.

چون زمان رحلت و در گذشت من فرا رسد، از منحصرا، سرور شما خواهد بود. او پسر عم و جانشين و برادر من، و از نخستين پذيرندگان دعوت و باب علوم من است.

پس "از اين سخنان" به كام " دشمنان " زهرى تلخ و كشنده ريخته شد به وى ترش روئى كردند و با خود به كارى دشوار، درباره او، به مشورت پرداختند.

غديريه 13

خدا و نعمتهاى او را گواه مى گيرم - و انسان مسول گفته هاى خويشتن است، - كه على بن ابى طالب، خليفه خداى دادگستر است.

و نسبت او به احمد، همانند هارون به موسى است. اگر چه پيغمبر نيست، ليكن جانشين است كه گنجور علم خداست، همان علمى كه بايد به آن عمل كرد. در روز " دوح " بهترين خلق به پاخاست و روى به مردم آورد و گفت: هر كسى من سرور او بوده ام، اين على ملجا و مولاى وى است.

ليكن آنان، به يكديگر سفارش كردند، كه: على اين كانون هدايت را خوار دارند و او را به سرورى نپذيرند.

غديريه 14

پيغمبر "ص" به روز غدير خم، در جانب و پيرامون درختان بزرگ، به خطبه خوانى برخاست، و فرمود: هر كس من مولاى اويم، اين على مولاى او است. خداوند گواه باش. و اين سخن را چند بار به زبان آورد.

گفتند: شنيدم و همگى فرمان برداريم، و زبان خود را به اين گفتار مشغول داشتند.

بزرگان قوم، روى به على آوردند و پيشا پيش آنان شيخى على را چنين تهنيت داد و گفت: به به، به چون توئى، كه مولاى مومنان شدى. شگفتا و عجبا و روزگار چه شگفتيها دارد، كه انديشمندان به گمراهى مى افتند.

مردمى كه با على بيعت كردند، در حقيقت با خدا بيعت كرده بودند و چه پيش آمد؟

و چگونه همين اشخاص، آنگاه كه على آنها را در خطبه خود به شهادت طلبيد، گواهى ندادند؟

و چرا آن پير مرد "انس" كه على او را سوگند داد، در جواب گفت: من چنان پير شده ام كه چنين چيزى را به ياد نمى آورم، و على فرمود: دروغگو به بلائى گرفتار آيد، كه دستار، ستار آن نشود.

در ابيات اخير اشاره به حديث مناشده رحبه امير المومنين، در مورد حديث غدير است، كه شرح آن در صفحه 185 - 166 و 195 - 191 جلد 1 گذشت، كه در مورد خلافت امام "ع" نزاعى پيش آمد و ر انس بن مالك " كتمان شهادت كرد و اثر نفرين على "ع" را ديد.

غديريه 15

اين خرابه هاى خالگونه خاموش، و اين حفره ها و آثار پر نقش و نگار بى زبان، از كيست؟

هان اى آزار رسان كه در پيش من از اذيت و بد گوئى درباره على، باز نمى ايستى،

به زودى درباره على، سخنى از من مى شنوى، كه ترا به درد آرد، چه نپذيرى وچه بپذيرى.

من على را، در برابر مردمى كه بر او خرده مى گيرند، به دست و زبان يارى مى كنم. آ

نگاه كه دشمن على بخواهد، در نزد من بر او خرده گيرد، مرا ياور سخن پرور امام، بيند.

پس از محمد "ص"، على، محبوبترين مردم در پيش من است. پس اى سرزنشگر دست از نكوهش درد آورت به من، بردار. و بدان كه على جانشين و پسر عم مصطفى و نخستين نماز گزار و يكتا پرست است.

على، رهبرى است كه همه نقاط تاريك دينمان را، بر ايمان روشن ساخت.

على صاحب حوض "كوثر" و آن چنان مدافعى است كه، گنهكاران را از حريم آن مى راند. على، قسيم دوزخ است. به او گويد: اين يكى را رها كن و آن ديگرى را بگير و در كام خود فرو بر.

هر يك از دشمنان ما به تو نزديك شود، او را در ميان شعله هاى خود بسوزان و به آنكس كه از حزب من است نزديك مشو. كه اگر شوى، ستم كرده اى.

در فرداى آخرت، على را فرا مى خوانند و خدا بر اندام او خلعت مى پوشد. پس اگر تو، از على - در آن روز كه خدا وى را تقرب مى بخشد و خشنودى خود را از او، اظهار مى كند - نگرانى از هم اكنون باش كه او را در كنار حوض خواهى ديد، او با محمد مصطفى، پيغمبر بزرگوار و رهنما ايستاده است. و هر دو، دوستانى را كه در زندگى به آنها مهر ورزيده اند به بهشت و به سايه طوباى سايه گستر مى برند.

على، امير مومنان است و حق او، از جانب خداوند بر هر مسلمانى واجب است.

براى آنكه رسول خدا، درباره حق وى سفارش فرمود و او را در هر فنى و غنيمت شركت داده است.

و همسر او، صديقه است، زنى كه همانندى جز بتول مريم، ندارد. نسبتش به پيغمبر، چون نسبت هارون پسر عمران به موسى نجيب و كليم است. و پيغمبر، در غدير، ولايت او را بر هر نيكمرد عرب و غير عرب واجب فرمود.

در دوح خم، دست راست وى را گرفت و به آهنگى رسا ابهامى در آن نبود، از او نام برد.

هان قسم به خدائى كه تيره رويان، به ركن خانه اش گرد آلود روى مى آرند و سواران هر شهر و ديار به سويش مى آيند كه آن كسى كه در غدير خم تسليم سخن پيغمبر نشد، به گمراهى فتاد.

و روزى كه امر ولايت و ميراث علمى را كه از دستگيره هاى محكم دين است، باو مى سپرد، درباره اش سفارش فرمود:

"از اين قصيده چهل و دو بيت در دست است"

" حافظ مرزبانى " در " اخبار " السيد " گفته است: سيد حميرى، نسخه اى از اين قصيده را براى عبد الله اباض، رهبر اباضيه، فرستاد، زيرا به وى خبر داده بودند كه " عبد الله "، على "ع" را نكوهش و سيد را به فراهم كردن موجب قتلش به دست منصور، تهديد كرده است. چون قصيده به دست پسر اباض رسيد. سخت خشمناك شد و ياران خود را به جمع آورى فقهاء و قراء فرستاد.

آنها گرد آمدند و به نزد منصور كه در كنار دجله بصره بود، رفتند و گزارش كار سيد را به او دادند. منصور آنان و سيد را احضار كرد و از دعواى آنها پرسيد. گفتند: سيد، گذشتگان را دشنام مى دهد و عقيده به رجعت دارد و امامت را از آن تو و خاندانت نمى داند. منصور گفت: مرا واگذاريد و به آنچه در مورد خودتان است، بسنده كنيد.

سپس روى به سيد آورد و گفت: درباره آنچه اينان گفتند، چه ميگوئى؟ گفت: گفت: من كسى را دشنام نمى دهم و بر اصحاب رسول "ص" رحمت فرستم. اينك، اين ابن اباض است به او بگو بر على و عثمان و طلحه و زبير رحمت فرستد. منصور، به اين اباض گفت: بر اينها درود بفرست. او ساعتى درنگ كرد، منصور با چوب دستى كه پيش رويش نهاده بود، او را زد و بيرون كرد و دستور داد به زندانش برند. و او در زندان مرد. منصور، فرمان داد همه همراهان او را تازيانه زنند و پانصد هزار درهم به سيد دهند.

غديريه 16

شگفتا از قوم من و پيغمبر مصطفى و آنچه كه از اين بهترين خلق شرف صدور يافت،

اينان سخنى را كه پيغمبر، به روز غدير خم، در زير درختان افراشته، درباره برادرش على فرمود انكار كردند. "و آن سخن اين بود":

اى مردم: هر كس را منم مولائى كه حقم از پيش بر او واجب گرديده است، اينك على نيز به فرمانى حتمى، مولاى اوست.

آيا فرمان پيغمبر در آنان اثر گذارد؟ شگفتا آتش در دل زبانه مى كشد

غديريه 17

هان كه آن وصيت بى ترديد، از آن بهترين خلق از نسل سام و حام بود. و محمد "ص" در غدير خم از جانب خداى رحمان به اراده اى استوار، سخن مى گفت.

بانگ مى زد و در ميان شما به على اشاره مى كرد و با چنان اشارتى كه چيزى از سخنش نمى كاست مى فرمود:

هان هر كس من سر پرست اويم، اين برادر من سرور است. پس سخنم را بشنويد پيشا پيش همه، شيخى كه دستش را از ميان انبوه جمعيت در آورده بود، بانگ زد: "اى على" تو مولاى من و سرور مردمى. پس چرا با سرور مردم سر كشى كرد؟ باعلى كه: روزى " ردا " و " برد " و " زمام مركب " پيغمبر رابه ارث برده است.

غديريه 18

تا كبوتران مى خوانند، بر خاندان و خويشان پيغمبر، درود باد.

آيا آنها ستارگان آسمان هدايت و اعلام جاودان عزت، نيستند؟

اى سرگردان در گمراهى امير المومنين امام است.

رسول خدا "ص" در روز غدير خم و در حضور مردم او را بلند كرد... تمام اين قصيده، در گزارش زندگى سيد خواهد آمد. " معتز " در صفحه 8 " طبقاتش " گفته است:

از كسى حكايت كرده اند كه گفت: باربرى را ديدم كه بارى گران و رنج آور به دوش داشت گفتم: چيست؟ گفت: قصائد ميميه سيد است.

غديريه 19

جانم به قربان رسول خدا، در آن روز كه جبرئيل بر او نازل شد و گفت: خداوند به تبليغ صريح ولايت فرمانت مى دهد كه اگر تبليغ نكنى، رسالت را به پايان نبرده اى.

پس پيغمبر براى اطاعت از امر خدائى كه به وى ايمان داشت بپاخاست و به مردم فرمود: پيش از امروز غدير مولاى شما چه كسى بود؟ گفتند: تو سرور ما و رسول خدائى و ما گواهيم كه خير خواهى كردى و آشكار را، احكام حق را بيان فرمود. فرمود: پس از مناين على مولاى شما است و من به اين امر ماموريت حتى يافته ام. بنابر اين در گروه وى و از ياورانش باشيد.

او از همه شما نيكو كار تر و دانشمندتر است و نخستين كسى است كه به خدا ايمان آورد.

او را با من همان نسبت و منزلت است كه هارون را، با موسى بن عمران بود.

غديريه 20

در چاشتگاهى جبرئيل بر پيغمبر فرود آمد و در حاليكه مردم شتاب زده و تند در حركت بودند، گفت: بايست، و تبليغ ولايت كن كه اگر نكنى رسالت را بانجام نرسانده اى. پس او فرود آمد و ديگران نيز به زيز آمدند و منزل گرفتند، به جانب درختان در كنار غدير آمد و بر جهاز شتران، ايستاد و آشكارا بانگ بر آورد و گفت:

هان اى كسانيكه من مولاى شمايم، اين على پس از من سرور شما است. پس اذعان كنيد.

سيه روزى به دوستش گفت: - و چه بدبختانى كه مى لغزند و به فتنه مى افتند - پيغمبر بازوان على را گرفته است و او را به فرمانى كه بروى نازل نشده است، مى ستايد.

در دل چنين كسى گوئى اعتماد به پيغمبر نيست. شگفتا پس از كجا و چگونه ايمان آورده است.

غديريه 21

مهر محض خود را به پاى وصى ريختم، و به ديگرى جز على عشق نمى ورزم. پيغمبر مرا به دوستى او دعوت كرد، و من دعوت او را اجابت كردم.

با دشمنان على، دشنم و خود او را دوست دارم و با دوستانش نيز دوستم. در غدير خم پيغمبر بپاخاست و با آهنگى بلند كه گوشها را نوازش داد، فرمود: هان من چون در گذرم، اين على مولاى شما است و اين فرمان را به عرب و غير عرب فهماند.

غديريه 22

پيغمبر، در چاشتگاه غدير خم، عموم مردم را به ولاى على سفارش كرد واى كاش وصيت او را نگه مى داشتند به آنان بانگ زد: كه اى بندگان خدا به سخنان من گوش فرا دهيد آيا من مولاى شما نيستم.

گفتند: چرا. تو مولاى مائى و از خود مابه ما اولى ترى. پس على را برگرفت و با آهنگى رسا كه آواى او را هر زنده دلى شنيد. فرمود:

هر كس من سرور اويم ابا الحسن را سرور او ساختم.

خداوند با دشمنان او دشمن و با دوستان او دوست باد.

غديريه 23

محمد "ص" در غدير خم بپاخاست و با آهنگى رسا و آشكار به عرب و عجمى كه همراهش بودند و برگرد كرسيش حلقه زده بودند، بانگ زد كه:

هان هر كس را منم مولا، اين على مولا و سرور برتر اوست.

اى خدا من دشمن على را دشمن دار. و با دوست او دوست باش.

next page

fehrest page

back page

 

 
 
 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved