شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
138951
نام: بهار
شهر: ارومیه
تاریخ: 1/12/2018 9:13:11 AM
کاربر مهمان
  برای آسمان از تهران
عزیزم اگه کسی رو هم بی نهایت دوست داشته باشی نباید گذشتتو بگی این یادت باشه، نمیگم دروغ میگفتی نه باید میگفتی نه تو از گذشته من بپرس نه من، آقایون خیلی ریز بینن تو اینجور مسائل من دقیقا نمیدونم چی گفتی اما اگه فرد دیگه ای که توی زندگیت بود رو گفتی تو خطا کردی به اون حق بده شاید اونم تجربه ای رو که شما دارین رو داشته باشه اما آقایون نمیتونن چنین موضوعی رو هضم کنن، وقتی تو میگفتی مطمئن باش هزار جور فکر و سوال دیگه توی ذهنش مرور میکرد که اونو بیشتر دوست داشت یا منو، با اون چجوری صحبت میکرد، کجاها رفتن و ... شما نباید میگفتین حتی اگه اصرار هم میکردن، من قصد نصیحت ندارم اما این حرفها رو به عنوان یه خواهر ازم قبول کن، امیدوارم روزهای خوشی رو داشته باشی، غصه نخور خدا مصلحت بنده هاشو بهتر میدونه، حتما حکمتی تو کار بود باید اینجوری میشد.
138950
نام: بهار
شهر: ارومیه
تاریخ: 1/12/2018 12:52:05 AM
کاربر مهمان
  توی بیمارستان فیروز آبادی دستیار دکتر مظفری بودم.
روزی از روزها دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد اتاق عمل و پیرمردی را نشان ‌دادن که باید پایش را بعلت عفونت می بریدیم.
دکتر گفت که اینبار من نظارت می کنم و شما عمل می کنید...
به مچ پای بیمار اشاره کردم که یعنی از اینجا قطع کنم و دکتر گفت: برو بالاتر!
بالای مچ را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر!!
بالای زانو را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر!!!
تا اینکه وقتی به بالای ران رسیدم دکتر گفت که از اینجا ببر...
عفونت از این جا بالاتر نرفته!
لحن و عبارت «برو بالاتر» خاطره بسیار تلخی را در من زنده می كرد خیلی تلخ.
دوران کودکی همزمان با اشغال ایران توسط متفقین در محله پامنار زندگی می کردیم.
قحطی شده بود و گندم نایاب بود و نانوایی ها تعطیل.
مردم ایران و تهران بشدت عذاب و گرسنگی می کشیدند که داستانش را همه میدانند.
عده ای هم بودند که به هر قیمتی بود ارزاق شان را تهیه می کردند و عده ای از خدا بی خبر هم بودند که با احتکار از گرسنگی مردم سودجویی می کردند.
شبی پدرم دستم را گرفت تا در خانه همسایه مان که دلال بود و گندم و جو می فروخت برویم و کمی از او گندم یا جو بخریم تا از گرسنگی نمیریم.
پدرم هر قیمتی که می گفت همسایه دلال ما با لحن خاصی می گفت: برو بالاتر... برو بالاتر... !
بعد از به هوش آمدن پیرمرد برای دیدنش رفتم.
چقدر آشنا بود...
وقتی از حال و روزش پرسیدم گفت: بچه پامنار بودم.‌..
گندم و جو می فروختم...
خیلی سال پیش...
قبل از اینکه در شاه عبدالعظیم ساکن بشم...
دیگر تحمل بقیه صحبت‌هایش را نداشتم.
خود را به حیاط بیمارستان رساندم.
من باور داشتم که «از مکافات عمل غافل مشو، گندم از گندم بروید جو ز جو»؛
اما به هیچ وجه انتظار نداشتم که چنین مکافاتی را به چشمم ببینم.
138949
نام: مهدی
شهر: کابل
تاریخ: 1/11/2018 8:19:02 PM
کاربر مهمان
  ایا کف زدن در مولودی مشکل دارد
138948
نام: بهار
شهر: ارومیه
تاریخ: 1/11/2018 6:20:41 PM
کاربر مهمان
  برای (بی کس از تهران)
عزیزم خیلی خیلی ناراحت شدم، واقعا برای این چنین مردها متاسفم که با احساس خانمها بازی میکنن، اشکالی نداره امیدتو از دست نده خدا خیلی بزرگه فکر کن یه خواب بود دوباره از صفر شروع کن، میدونم تو میتونی، مطمئن باش روزی بر میگرده و میبینه چقدر موفقی و حسرت روزهایی رو که با تو داشته رو میخوره، فقط منتظرش نمون جوونیتو به پاش نذار، دوباره زندگیتو از سر بگیر، آرزوی موفقیتهای بزرگی رو برات دارم.
138947
نام: فرزاد
شهر:
تاریخ: 1/11/2018 3:04:17 AM
کاربر مهمان
  برام دعا کنید، خیلی درمانده هستم.
138946
نام: بهار
شهر: ارومیه
تاریخ: 1/10/2018 11:21:56 PM
کاربر مهمان
  به ناشناس (نور)، مطمئن باشین گناهتون هر قدر هم که بزرگ باشه اگه واقعا توبه کرده باشین صد درصد خدا توبتون رو قبول میکنه، از کجا بدونین حالا خدا توبه شما رو قبول کرده یا نه؟ اگه آرامش و حس خوبی داشته باشین اگه دوباره حس بدی که قبلنا داشتین رو دیگه نداشته باشین بدونین خدا توبه شما رو پذیرفته، فقط باید به وجود خدا ایمان داشته باشی، دیدن نماز شما ریا نیست مگر اینکه شما هنوز اون اخلاصی رو که باید داشته باشین رو ندارین، نماز بهترین راه صحبت با خداست سعی کن خالصانه باشه مطمئن باش به مرور حس خوبی خواهی داشت، خودتو به خدا ثابت کن، خدا خیلی بخشنده تره به بزرگی خدا شک نکن.
این شبکه های مجازی و ماهواره زندگی همه رو نابود کرده سعی کن استفادشون رو محدود کنی، متاسفانه ماها طریقه استفادشون رو هنوز یاد نگرفتیم یا شاید بی جنبه ایم، همه انگار منتظر بودن شبکه های مجازی کشف بشه تا عکسهاشون رو به نمایش بذارن، واقعا برای خانمهامون متاسفم، اینها همشون از بی غیرتی مردها هستن تقصیر شما نیست، مردهای جامعمون اینا باشن زنهای جامعمون میشن شما، قبلنا چقدر خانم ها با ارزش بودن، قبلنا اونی که آرایش میکرد و ... با انگشت نشون میدادن اما حالا اونی با حجابه انگشت نما شده، به اونا میگن با فرهنگ و روشن فکر اگه فرهنگ و تمدن به ایناست پس حیوونها خیلی با تمدن ترن، خانمهای عزیز اون مردی که پوشش و اومد و رفتت براش مهم نیست بدون دوستت نداره میخواد صدات در نیاد تا به گندکاریهاش برسه، لطفا بیش از این خودتونو بی ارزش نکنین فساد رسیده به عرش، امام زمان چجوری بیاد.
چقدر فساد، تا کی، از خدا بترسین، علاوه بر اینکه جزای کارهاتون رو توی این دنیا پس میدین اون دنیا هم باید پاسخگو باشین، اون موقع کسی نیست به دادتون برسه، وای بر شما.
138945
نام: بی نشان
شهر: اصفهان
تاریخ: 1/10/2018 9:14:40 PM
کاربر مهمان
  بی تو اینجا نفسم بند امده یا مهدی....آقا جان طاقتم طاق شده و درد جدایی نفسم را گرفته...دیگرکم کم نا امید از دیدارتان میشوم میدانم که انقدر ها لیاقت ندارم اما آرزو که میتوانم بکنم آرزو که میتوانم بکنم روی ماهتان را ببینم...جانم فدایت ...جانم فدایت...نشانه ای سخنی بوی نرگسی چیزی از خود ب ما بنما...اقاجانم زبانم لال شود اگر روزی تنها بمانی ..ما اهل کوفه نیستیم ما دیگر نمیگذاریم اماممان را از ما بگیرند.آقاجان دلتنگی تنها چیزی نیست که از نبود شما بر دل دارم گاهی محبتتان رایحه ای دلنواز نصیبم میکند چه بسا که همین را هم شاکرم....آقاجان این نفس سرکش امانم را بریده گاهی توان مقابله تز دست میدهم اما شما ببخش...دوستتان دارم آقای مهربانم...اللهم عجل الولیک الفرج...الهی آمین...برای ظهور آقا دعا کنید
138944
نام: سجاد عباسی
شهر: گوگان
تاریخ: 1/10/2018 7:41:12 PM
کاربر مهمان
  سلام و علیکم
من سجاد عباسی هستم.14ساله ازشهرگوگان واقع در اذربایجان شرقی من به شهدا علاقه زیادی دارم و از شما به خاطر ساخت چنین سایت هایی برای شهیدان تقدیرو تشکررا دارم.باتشکر
138943
نام: من
شهر: همین جا
تاریخ: 1/10/2018 7:40:21 PM
کاربر مهمان
  فقط اینجاس که میشه نوشت فاضللللللللللللللل
میشه با نوشته ها داد زد وهیچ کس جز سید دردتو نفهمه فقط اینجاس که مطمئنی
سید یه لحظه شک کردم که آیا صدامو میشنوی آشنایی ما برای 8سال پیشه یادت هست اون موقع دلم میخواست بیام راهیان
چقدر زود میگذره آره اوه اون موقع بچه بودم الان جوانم جوانی که قلبش از پیر ها هم پیرتره البته موهام هم سفید شده از دست روزگار از دست شیطان از دست نفسم سید جان بابا کجایی بیاوبرام پدری کن
138942
نام: زهرا
شهر: همین نزدیکی
تاریخ: 1/10/2018 7:30:52 PM
کاربر مهمان
  سلام سیدما
چطوری
فقط کمکم کن دیگه نمی دونم باید چیکار کنم.
من دوست ندارم به پای کارهای یکی دیگه بسوزم
من
من
من
کی بشه از قفس تن آزادبشم
<<ابتدا <قبلی 13901 13900 13899 13898 13897 13896 13895 13894 13893 13892 13891 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved