بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

عمليات شهيد «اسد حسين ‏برو»

شخصيت شهيد

«اسعد حسين بّرو» از جوانان پاك طينت و غيرتمند لبنانى بود كه سال 1344ه.ش (1965 م) در شهر شيعه نشين «بَعَلبَك» از توابع استان «بِقاع»، ديده به جهان گشود. وى تحصيلات ابتدايى و دوره‏ى متوسطه را در بعلبك گذراند و با كسب نمرات عالى، موفق به اخذ ديپلم ادبى شد.سپس براى ادامه‏ى تحصيل وارد «دانشگاه آل البيت‏عليه السلام» شد. ورود او به دانشگاه، مصادف بود با شعله ور شدن آتش جنگ‏هاى داخلى در لبنان. احزاب و گروه‏هاى اسلامى و غير اسلامى، با عقايد و خواست‏هاى متفاوت و به بهانه‏هاى واهى، به جان هم افتاده بودند و گلوله‏هايى كه بايد به سمت دشمن غاصب (اسرائيل) شليك مى‏شد، به هر دليل پوچى، سينه‏ى هموطنان را مى‏دريد.
اسعد براى در امان ماندن از شعله‏هاى فتنه و برادر كشى، راهى جمهورى اسلامى ايران شد. او كه روح و وجودش از عشق به امام خمينى و انقلاب اسلامى، لبريز بود، با گام نهادن به خاك ايران اسلامى، راهى شهر مقدس «قم» شد و به تحصيل علوم حوزوى پرداخت تا هر چه بيش‏تر درون خويش را براى جهاد مقدس مهيا سازد.
خرداد ماه سال 1361 ه.ش (ژوئن 1982 م) كه رژيم صهيونيستى براى به اجرا درآوردن نيات شيطانى خود جنوب لبنان را زير شنى تانك‏ها له كرد و به طرف بيروت هجوم آورد،اسعد همچون ديگر دوستان هموطنش، نشستن را برخود حرام ديد و بلافاصله عازم لبنان شد.
حرم مطهر حضرت زينب (س) پرچمدار قيام كربلا، در شام،ميعادگاه ياران بود. آن روز، در كنار ضريح حضرت زينب (س) در شهر دمشق، ده دوست، ده يار، و ده دلير مرد، دست در دست يكديگر،هم‏قسم شدند كه تا آخرين قطره‏ى خون خويش، و تا پاى شهادت، مردانه جهاد كنند و وعده‏ى ديدار ايشان، در خُلدِ برين، در آستان حضرت ابا عبداللَّه الحسين‏عليه السلام باشد.
«محمد حَسونه»، «محمد نعمه يوسف»، «سمير مَطوُط»، «عاصى‏زين الدين»، «حسن شومان»، «محمود»، «احمد»، «جعفر»، اسعد و يكى‏ديگر از دوستانش، همديگر را در آغوش كشيدند و پاى بر لبنان گذاشتند.
اسعد پس از بازگشت به زادگاه خويش، با دخترى از خانواده‏اى مومن ازدواج كرد. با توجه به اين‏كه كانون بحران‏ها و مقاومت در بيروت بود، به آن‏جا عزيمت كرد و در محله‏ى مسلمان نشين «اوزاعى» در جنوب بيروت ساكن شد و در كنار مبارزه، زندگى شخصى خويش را نيز اداره مى‏كرد. از اسعد دو فرزند به يادگار مانده است كه به هنگام شهادت او «فاطمه» دو سال داشت و «مصطفى» چندى پس از شهادت پدر به دنيا آمد.
طلبه جوان شيخ اسعد برّو، از دوستان و ارادتمند «شيخ عبدالكريم عبيد»××× 1 امام جمعه شهر جبشيت در جنوب لبنان كه 6 مرداد سال 1368ه.ش 28 ژوئيه 1989م توسط نيروهاى هوابرد و كماندويى اسرائيل،شبانه از داخل خانه‏اش ربوده شد و پس از چند سال اسارت آزاد شد. ××× بود.
همسر شهيد برّو درباره‏ى شوهر خويش كه مدت زمان كوتاه ولى ارزشمندى را با هم گذرانده بودند، مى‏گويد: «شيخ بر گردن من حق بسيارى دارد. او با رفتار كريمانه و متواضعانه‏اش، و همچنين سخنان و كلام پر معنا و مفهومش، افق نگاه مرا به زندگى، دنيا و هدف خلقت بشريت بالاتر برد و مرا نيز همچون خودش مهياى عبادت خالصانه حق تعالى و جهاد در راه خداوند نمود. او به درستى آموخت كه با الگو قرار دادن معصومين‏عليه السلام به خصوص حضرت فاطمه زهرا(س)، به سوى بندگى واقعى خداوند و صراط مستقيم او رهنمون شوم.
با وجودى كه هنگام شهادت اسعد، دخترمان فاطمه، دو سال بيش‏تر نداشت، ولى او بسيار تاكيد داشت كه دخترمان از صداهاى لهو و غنا به دور باشد. عشقش اين بود كه روزى بتواند تلاوت قرآن كريم را از زبان شيرين فاطمه‏اش بشنود».
در حج سال 1366ه.ش (ذى الحجه 1407ه.ق) اسعد توفيق زيارت خانه‏ى خدا و اعمال حج را به دست آورد. در آن ايام كه لوله‏ى اسلحه‏هاى خويش را دژخيمان سعودى، وحشيانه بر روى زائران و حاجيان مظلوم ايرانى و حتى خارجى و همه‏ى آن كسانى كه در مراسم برائت از مشركين شركت كرده و عليه آمريكا و اسرائيل شعار مى‏دادند، نشانه رفت. او شاهد بود كه چگونه هر آن‏كه شعار مرگ بر اسرائيل و مرگ بر آمريكا سر دهد،مظلومانه مورد تهاجم ايادى و غلامان حلقه به گوش آنان قرار خواهد گرفت. هنگامى كه به لبنان باز مى‏گشت، حال و هواى ديگرى داشت، آن‏چه را كه ديده بود، باور نمى‏كرد. مگر مى‏شد، مسلمانى به روى برادران و خواهران مسلمان خود گلوله شليك كند؛ آن هم به امر شيطان بزرگ!
شهيد برّو، علاقه‏ى شديدى به امام خمينى به عنوان رهبر مستضعفان جهان و ولى فقيه داشت و همواره بر تبعيت از او تاكيد مى‏كرد. او تابع بى‏چون چرا و سرباز واقعى امام بود. همين علاقه سبب شد كه با ارتحال امام خمينى ضربه‏ى سختى بر او وارد آيد.
همسر او درباره‏ى حال و هواى اسعد، در واپسين لحظات حيات امام خمينى، مى‏گويد: «در آن شب كه اعلام شد حال امام خوب نيست و از مردم خواسته شد تا براى سلامتى ايشان دعا كنند، واقعاً مى‏توانم بگويم اسعد به طور كامل منقلب شده بود. تا صبح نخوابيد. فقط به خواندن نماز و قرائت دعا و توسل به ائمه‏ى اطهار براى سلامتى امام مشغول بود. سوز دعاى او از صميم قلبش برمى‏خاست. مى‏توانم بگويم آن‏قدر سوزناك گريه مى‏كرد و به خدا التماس مى‏كرد، كه انگار پدر و مادر و يا يكى از فرزندانش به شديدترين بيمارى دچار شده باشند. واقعاً امام براى او از همه‏ى اين‏ها بالاتر و ارزشمندتر بود.
آن روز تلخ و سخت، هنگامى كه در اولين ساعات صبح «راديو نور» (متعلق به حزب‏اللَّه لبنان) پس از پخش آياتى از قرآن با صوتى حزين،اطلاعيه‏اى را با «بسم اللَّه الرحمن الرحيم، انالله و اناليه راجعون» شروع كرد، ناگهان بغض اسعد تركيد و گريه كرد. مگر كسى باور مى‏كرد كه امام رفته باشد؟ آن‏قدر با صداى بلند ضجه و زارى كرد و فرياد زد «يااللَّه»،كه همسايگان به در خانه آمدند و سوال مى‏كردند كه چه شده؟ من تا آن زمان گريه‏ى او را، حتى در شهادت عزيزترين و نزديك‏ترين دوستانش نديده بودم؛ ولى آن روز با وجودى كه اين خبر براى خودم هم سخت بود، متوجه حالات او بودم. عشق او به امام چيز ديگرى بود. از آن ساعت بود كه چشمان اسعد اشكبار بودند و سرخ. از آن روز به بعد، اسعد ديگر آن جوان روزهاى قبل نبود. مردى بود كه كمرش زير سخت‏ترين مصائب شكسته بود. ديگر كم حرف مى‏زد؛ حتى در خانه و با ما، نشاط و شادمانى قبل از آن را نداشت. هنگامى كه اعلام شد حضرت آيت اللَّه خامنه‏اى به عنوان رهبرانقلاب اسلامى انتخاب شده‏اند، دست شكر به درگاه خداوند برداشت و بعد از امام همه‏ى علاقه و محبت او به مقام معظم رهبرى بود. او در اين باره همه را به تبعيت از رهبرى و ولايت فقيه توصيه مى‏كرد و مى‏گفت: با وجود سيد قائد حضرت آيت اللَّه العظمى خامنه‏اى بعد از امام خمينى،قلب انسان اطمينان پيدا مى‏كند و خيالش راحت مى‏شود».
همسر شهيد اسعد برّو، درباره‏ى روحيات شوهر خويش و آخرين ديدار خانواده با او و همچنين چگونگى اطلاع از شهادت شيخ اسعد،مى‏گويد: «چون كارى كه مى‏خواست انجام بدهد، از نظر امنيتى قابل عنوان كردن نبود، حتى به من كه همسرش بودم، چيزى درباره‏ى آن نگفت. آخرين بار، چهارمين مرتبه‏اى بود كه به جنوب مى‏رفت و من نمى‏دانستم براى چه كار خاصى مى‏رود.آن روز خيلى طبيعى و عادى، مثل دفعه‏هاى قبل خداحافظى كرد. روزهاى آخر، هر گاه در چهره‏اش نگاه مى‏كردم، با تبسمى زيبا، زيرلب مى‏گفت: لا حول ولا قوه‏ى الابالله... انالله و انااليه راجعون... متوجه نبودم چرا اين آيات را مى‏خواند و مدام تكرار مى‏كند. آخرين كلام او را بسيار خوب در گوش دارم. مرا به اسم كوچك صدا كرد و گفت: حاج خانم! براى من دعا كن. آن روز صبح، هشتم محرم بود كه در حسينيه‏ى بيت الزهرا(س)، در بيروت، مشغول عزادارى براى امام حسين و اهل بيت‏عليه السلام بوديم. درست در لحظه‏اى كه ذكر مصيبت حضرت على اكبرعليه السلام جگر گوشه‏ى اباعبداللَّه الحسين خوانده مى‏شد، يكى از زن‏ها از بيرون حسينيه به داخل آمد، بااحساس و حالتى عجيب، خبر آورد كه در منطقه‏ى جنوب، يك جوان غيرتمند، عمليات شهادت طلبانه‏اى عليه اشغال‏گران صهيونيست انجام داده است. در همان لحظه، شور و شعف همه را فرا گرفت و اشك از ديدگان جارى شد.
همه براى آن جوان غيور و عظمت او دعا مى‏كردند و به روح پاكش درود مى‏فرستادند. از بلندگوهاى حسينيه و مساجد، سرودهاى حماسى مقاومت اسلامى پخش شد و منطقه در شادى فرو رفت. اين كم‏ترين اثرى بود كه عمليات شهادت‏طلبانه بر روحيه‏ى مردم مظلوم و به خصوص آوارگان جنوب مى‏گذاشت و آنان را خوشحال و اميدوار مى‏كرد. در دل خويش به آن كسى كه به اين سعادت عظيم دست يافته است، غبطه مى‏خوردم و همواره بر او درود و سلام مى‏فرستادم.
دقايقى بعد كه مجلس حال و هوايى تازه پيدا كرده بود، خواستم از حسينيه بيرون بيايم، ناگهان متوجه شدم نگاه زن‏هاى همسايه و آنانى كه باهم مشغول عزادارى بوديم، فرق كرده است. كمى شك كردم. به فكر فرو رفتم. يعنى چى شده بود؟ سرانجام يكى از آن‏ها حرف اصلى را زد. بى‏خود نبود كه نسبت به شهيد آن عمليات احساس غبطه و حسادت مى‏كردم.آرى به من گفتند كه شوهرم آن عمليات شهادت‏طلبانه را انجام داده‏است.
اول نمى‏دانستم چه كار كنم. بلافاصله رفتم به طرف خانه. در را بستم. براى آن‏كه آرامش قلب پيدا كنم، دو ركعت نماز شكر به جا آوردم كه اين سعادت نصيب من و اسعد شده است. به او افتخار مى‏كردم. او شهيد بود و من همسر شهيد. هنگام ظهر بود كه در اطلاعيه‏هاى مقاومت اسلامى رسماً خبر شهادت اسعد اعلام شد. واقعاً افتخار مى‏كردم. كم سعادتى نبود. شوهرم قهرمان عمليات شهادت‏طلبانه عليه اشغال‏گران و متجاوزين بود.»

عمليات
بامداد روز چهارشنبه 1368/5/18 ه.ش (6 محرم الحرام1410ه.ق، 9 اوت 1989م)، در حالى كه دو ماه از ارتحال بزرگ رهبر آزادگان قرن بيستم و اسوه‏ى شهادت‏طلبان، خمينى كبير مى‏گذشت و لبنان همچون ديگر جوامع اسلامى، در سوگ آن امام فرزانه عزادار بود، انفجارى عظيم همه‏ى نقشه‏ها و بافته‏هاى تخيل دشمنان را در هم پيچيد و نقش بر آب ساخت.
در ششمين روز از ماه محرم كه شيعيان جنوب لبنان، همچون ديگر مناطق مسلمان‏نشين، مى‏رفتند تا خود را براى بزرگداشت سالگرد قيام كربلا و شهادت اباعبداللَّه الحسين‏عليه السلام مهيا سازند و پرچم‏هاى سياه بر سردر خانه‏ها، نشان از سوگى عظيم داشت، جوانى از سلاله‏ى پاك پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، روحانى‏اى وارسته،پيكرخويش‏راآتشى‏كردبرجان‏دشمنان‏نژادپرست صهيونيست.
رژيم صهيونيستى كه از ايام ارتحال امام و عاشورا، هراس فراوانى به دل داشت، مدام در فكر سركوب هر گونه اعتراض و مخالف مردم شهرها و روستاهاى اشغال شده بود. كاروانى از نيروهاى اسرائيل، متشكل از يك دستگاه جيپ فرماندهى از نوع «ويلز»، يك دستگاه تانك پيشرفته‏ى بسيار مدرن و ضدموشك «ميركاوا» كه براى اشغال‏گران حكم دژى متحرك را داشت، و دو دستگاه نفر بر مملو از سرباز، از داخل فلسطين اشغالى حركت كرده و به قصد «جِزّين» و «بقاع غربى» در حركت بود كه در مدخل شمالى شهرك «قليعه»، «مرجعيون» در 7/5 كيلومترى شمالى مرز فلسطين اشغالى، گرفتار يك حمله‏ى شهادت‏طلبانه شد.
شيخ اسعد برّو كه پيش از آن، سه مرتبه براى انجام عمليات عازم مناطق اشغالى شده بود و هر بار به دليلى از جمله تدابير شديد امنيتى دشمن، تقويت پست‏هاى بازرسى، كم و ناچيز بودن هدف و... امكان انفجار و حمله را از دست داده بود، براى بار چهارم سوار بر ماشين مملو از موادمنفجره شده بود تا كار خود را انجام بدهد. همرزمان شهيد برّو درباره‏ى چگونگى آمادگى عمليات مى‏گويند: در طى زمستان سال 1367ه.ش (1989م)، سه بار براى انجام عمليات، سوار بر ماشين شد و به طرف منطقه رفت؛ ولى به دلايلى شرايط عمليات فراهم نشد؛ ولى در تابستان سال بعد براى چهارمين بار عازم شد و كار خود را انجام داد.
اسعد براى كسب اطمينان از حجم هدف و شناسايى راه كارها و مناطق مورد نظر، چند بار به داخل مناطق اشغالى رفته بود. او بر آماده‏سازى ماشين و موادگذارى آن اشراف كامل داشت و هر لحظه پى‏گير مسائل بود. هنگامى كه كار گذاشتن مواد منفجره در ماشين و آماده‏سازى چاشنى‏هاى انفجارى انجام شد، او كه در حال خود نبود، به شوخى و مزاح رو به ما كرد و گفت: «آى جوانان مؤمن! مواظب باشيد كه آن‏چه در مقابل شماست، مَركَب بهشت است... و اصلاً اين خود بهشت است. به همه‏ى شما توصيه مى‏كنم كه به دنبال چنين مركبى باشيد. چنين بهشتى.» از آن روز به بعد چنان خنده به لبان اسعد برگشته بود كه حتى خانواده‏اش هم شك كرده بودند. او كه بعد از وفات امام اصلا نمى‏خنديد، چگونه آن‏چنان شاد شده بود؟ او خطاب به دوستان و همرزمانش مى‏گفت: «ان شاءاللَّه اگر از اهل سعادت و شفاعت بودم، حتماً همه‏ى شما را شفاعت خواهم كرد».
يكى از همرزمان شهيد برّو كه لحظاتى قبل از عزيمت براى عمليات همراه او بوده، درباره‏ى روحيات زيباى شيخ الاستشهاديين مى‏گويد: «حال و هواى او طورى بود كه انگار مى‏خواهد به مجلس عروسى خودش برود».
يكى ديگر از همرزمانش درباره‏ى اهميت قائل شدن به اين عمليات از سوى شهيد برّو، مى‏گويد: «يك شب قبل از انجام عمليات، وقتى وارد مناطق اشغالى شده بوديم، در يكى از محورها كه همراه اسعد بودم، ناگهان اسرائيل چند خمپاره و موشك شليك كرد كه در اطراف ما منفجر شدند. در كمال تعجب ديدم اسعد كه در شجاعت و نترسى زبانزد دوستان بود، جانپناهى‏جست و سريع بر روى زمين خيز رفت تا از خطرات خمپاره و تركش‏هايش در امان باشد. با تعجب به او گفتم: مرد مومن تو كه تا پيش از اين از چيزى نمى‏ترسيدى، چه شد كه از ترس خمپاره خيز رفتى؟ او كه متوجه حال من شده بود، با خنده گفت: شما درست مى‏گوئيد؟ ولى حالا كه قرار است عمليات شهادت‏طلبانه‏اى انجام بدهم و ضربه‏ى بزرگى به دشمن بزنم، بر من واجب است كه از خودم مراقبت و حفاظت كنم كه هيچ آسيبى نبينم تا لحظه‏ى عمليات به اميد خدا آن را به خوبى و آن گونه كه بايد، انجام بدهم».
شب قبل از شهادت، شيخ اسعد برّو، تا هنگامه‏ى اذان صبح، به‏خواندن نماز شب و ادعيه مشغول بود و با گريه از سعادتى كه نصيبش شده بود، به درگاه خداوند شكر مى‏كرد. سپس برخاست، غسل شهادت را به جا آورد و خود را با خوشبوترين عطر، معطر ساخت. نماز صبح را در جمع دوستان و همرزمان خواند و همچنان به قرائت قرآن مشغول شد تا اذن عمليات از فرماندهى مقاومت اسلامى برسد.
هنگامى كه مسئول محور، فرمان آغاز عمليات را به او ابلاغ كرد،دوستان او را در آغوش كشيدند و وداع اشكبار خود را با او انجام دادند.ساعتى بعد، شيخ اسعد برّو، سوار بر ماشين شخصى، در حالى كه بنا بر اظهار راديو اسرائيل 250 كيلوگرم مواد منفجره‏ى آتش‏زا در آن جاسازى شده بود، خود را به منطقه‏ى شمالى شهرك قليعه رساند و منتظر ماند تا كاروان نظامى صهيونيست‏ها از راه برسد. چند قافله كه تعداد كمى خودرو و سرباز در آن بود، از مقابلش گذشت؛ ولى اسعد مى‏خواست ضربه‏اى هر چه سخت‏تر بر دشمن وارد آورد؛ به همين لحاظ هيچ عكس‏العملى از خود نشان نداد و آرام و خونسرد، سوار بر ماشين از كنار آنان رد شد.
يكى از دوستان شهيد برّو، درباره‏ى خونسردى او در ساعاتى قبل از عمليات، مى‏گويد كه اسعد يك ساعت قبل از انجام حمله، جدول روزنامه‏اى را كه در دست داشت، حل مى‏كرد.
ساعت 9/45 صبح به وقت محلى، كاروانى بزرگ از نيروهاى دشمن به محل استقرار او نزديك شد. اسعد بسم‏اللَّه الرحمن‏الرحيم گفت و شادمان خود را براى انجام عمليات آماده كرد. با نزديك شدن قافله،افسرى كه در جيپ اسكورت در جلوى آن‏ها حركت مى‏كرد، به جوانى كه پشت فرمان ماشين رو به رويى نشسته و آرام به سمتشان مى‏آمد، اشاره كرد كه از جاده خارج شده، در كنارى بايستد تا كاروان آن‏ها رد شود. اسعد با خنده‏اى جواب او را داد.
كمى ماشينِ خود را به سمت راست جاده كشاند تا شك گروه اسكورت را برنيانگيزد. جيپ نظامى كه رد شد، اسعد پا را بر پدال گاز فشرد و با چرخاندن فرمان، ماشين را به ميان جيپ و خودروها و تانك پشت سرش هدايت كرد و با زدن چاشنى، مواد انفجارى و آتش‏زا منفجر شد و صهيونيست‏ها را در جهنمى سوزان فرو برد.
شعله‏هاى آتش، سربازان اشغال‏گر را فرا گرفت و شدت انفجار تكه‏هاى بدن سربازان و قطعات خودروهاى منهدم شده را تا فاصله 50 مترى پرتاب كرد. تعداد كمى از نيروها كه سالم مانده بودند، پس از فرار از ميان آتش، وحشيانه و بى‏هدف، در حالتى روانى، تا مدت نيم ساعت به همه طرف تيراندازى مى‏كردند و عربده‏هاى گوش‏خراش سر مى‏دادند.
در اولين ساعات پس از حمله‏ى شهادت‏طلبانه، نيروهاى اسرائيل به گشت زنى در شهرك‏هاى «مرجعيون»، «قليعه»، «بُرج‏المُلوك»، «دِيرميماس»، «كَفَركِلا»، «مَركَبا»، «حَولا»، «عُديسه» و «طَيّبه» پرداختند و بدون اين‏كه از كسى، شواهد خاصى در رابطه با عمليات به دست بياورند،هر كسى را كه به نظرشان مشكوك مى‏آمد، بازداشت كرده و براى بازجويى به پايگاه‏ها و مقرهاى خود بردند.
هواپيماهاى شناسايى و هلى كوپترهاى توپدار، به سرعت در فضاى منطقه ظاهر شده و به گشت زنى هوايى در جنوب لبنان پرداختند.نيروهاى پياده و كمكى نيز بلافاصله پست‏هاى بازرسى و كنترل را در جاده‏هاى منتهى به محل حادثه بر قرار كردند. تا ساعتى بعد، از ورود خبرنگاران و فرستادگان خبرگزارى‏هاى داخلى و خارجى به محل حادثه ممانعت به عمل آوردند تا كشته‏ها و مجروحين را دور از چشم آنان، از محل انفجار منتقل كنند؛ ولى تردد آمبولانس‏هاى نظامى و هلى‏كوپترهاى امدادرسانى، همه‏چيز را برملا ساخت.

تلفات
منابع مقاومت اسلامى، تلفات دشمن را در اين عمليات 25 كشته و زخمى از جمله چند افسر عالى رتبه اعلام كردند. در صحنه‏ى عمليات،خودروى حامل شهيد برّو، حفره‏اى به عمق 1/5 متر و قطر 2 تا 3 متر ايجاد كرده بود. ساعتى بعد كارشناسان نظامى امنيتى و متخصص انفجارات اسرائيلى، براى بررسى چگونگى حمله، ميزان مواد منفجره و نوع آن، به آن‏جا شتافتند. ماشين شهيد برّو به طور كامل منهدم شده بود؛ ولى گروه‏هاى تجسس، همچنان به دنبال قطعات اصلى، شماره‏ى بدنه و پلاك آن بودند تا بتوانند صاحب اصلى آن را شناسايى كنند.
ساعت 13/30 همان روز، اسرائيل اعلام كرد:
«در عمليات مرجعيون كه عليه نيروهاى اسرائيل صورت گرفت، فقط 5 سرباز اسرائيلى و يك نيروى ارتش جنوب لبنان مجروح شدند كه حال دو تن از مجروحين وخيم گزارش شده است».
راديو ارتش جنوب لبنان وابسته به مزدوران لحد، در اخبار خود،تلفات حادثه را 5 مجروح اسرائيلى و 3 نيروى لحدى اعلام كرد.
بر خلاف گزارش‏هاى اسرائيلى و مزدوران لحد، «خبرگزارى فرانسه» براساس گزارش فرستادگانش به مناطق اشغالى جنوب لبنان، اين‏گونه اعلام كرد:
«در عملياتى انتحارى كه نيروهاى مخالف، صبح امروز عليه نيروهاى اسرائيل در جنوب لبنان انجام دادند، يك نيروى اسرائيلى كشته و 3 نفر ديگر به شدت زخمى شدند كه يك افسر در ميانشان به چشم مى‏خورد».
گزارشى كه «خبرگزارى آسوشيتدپرس» از محل عمليات شهادت‏طلبانه مخابره كرد، غير مستقيم، تلفات اسرائيل را خيلى بيش‏تر از آن‏چه راديو صهيونيست‏ها اعلام كرده بود، نشان داد. در اين گزارش آمده بود:
«ده فروند هلى كوپتر و چند دستگاه آمبولانس براى انتقال مجروحين و كشته‏هاى عمليات به جنوب لبنان اعزام شدند تا نيروهاى اسرائيلى را به بيمارستان‏ها ببرند...».
مجروحين حادثه به بيمارستان مرجعيون (مركز فرماندهى نيروهاى لحدى) در جنوب لبنان منتقل شدند؛ ولى آنان كه حالشان بسيار وخيم بود، با هلى‏كوپتر به بيمارستان «رِميام» در شهر «حيفا» داخل فلسطين اشغالى اعزام شدند.
اهميت اين عمليات بدان حد بود كه «اسحاق رابين» وزير دفاع رژيم صهيونيستى، به محل حادثه شتافت و در بازديد خود از مناطق اشغالى جنوب لبنان، به‏بررسى اوضاع محورهاى ارتش اسرائيل از «خيام» تا «جزين» پرداخت.
«يورى لوبرانى» هماهنگ‏كننده‏ى نيروهاى اسرائيل، بلافاصله پس از حمله، شتابزده و هراسان اعلام كرد: «اسرائيل انتقام اين حمله را خواهد گرفت...»
ولى او هيچ اشاره‏اى به چگونگى و زمان انتقام و اين‏كه از چه كسى خواهد بود، نكرد.

بازتاب
با توجه به اين‏كه عمليات شهيد شيخ اسعد برّو با نام «بيعت با خط امام خمينى و جانشين بر حقش حضرت آيت‏اللَّه العظمى خامنه‏اى» اولين عمليات شهادت‏طلبانه پس از ارتحال حضرت امام خمينى بود و تصور آن براى دشمنان بسيار غيرممكن و غيره‏منتظره بود، نمايندگى‏هاى خبرگزارى‏هاى خارجى مستقر در لبنان، خيلى سريع خبر اين حمله را به جهان مخابره كردند. «خبرگزارى رويتر» در تحليل خود گفت: «اين يك عمليات بزرگ عليه اسرائيلى‏ها بود».
چند روز پس از عمليات شهيد اسعد برّو، «سليم الحص» نخست‏وزير لبنان، گفت: «تاريخ ما هيچ‏گاه مردان مقاومت اسلامى را فراموش نخواهد كرد كه در خطرناك‏ترين مرحله‏ى تاريخى لبنان، جان خويش را فداى كشور ساختند».
همچنين با گذشت چند روز از عمليات، تصاويرى از شهيد اسعد برو در حالى كه در زير تصاويرى از امام خمينى و حضرت آيت‏اللَّه خامنه‏اى،وصيت نامه‏ى خويش را قرائت مى‏كرد، از تلويزيون پخش شد. او در اين فيلم، ضمن خواندن وصيت نامه، به تحليل اوضاع منطقه و جهان و بيان دلايل و اهميت انجام عمليات شهادت‏طلبانه نيز پرداخت.
بعدها خيابانى در شهر «قم» در ايران، به ياد او كه مدتى طلبه‏ى حوزه‏هاى علميه در اين شهر مقدس بود، به اسم «شهيد شيخ اسعد برّو» نام گذارى شد.
علامه «سيد محمد حسين فضل‏اللَّه» از علماى شيعه‏ى لبنان، پس از اعلام خبر عمليات شهادت‏طلبانه، ضمن تجليل از اين عمليات خطاب به سردمداران رژيم صهيونيستى اظهار داشت: «ما به اسرائيل مى‏گوئيم كه اين يك پيش قسط پرداختى است و قسطهاى ديگر در راه است...».

مسئوليت حمله
جنبش انقلابى حزب‏اللَّه لبنان، در بيانيه‏اى كه توسط دفتر اين جنبش در بيروت منتشر شد و در اختيار خبرگزارى‏هاى جهان قرار گرفت، ضمن برعهده گرفتن مسئوليت اين حمله‏ى شهادت‏طلبانه، اعلام كرد:
«اين عمليات يك پيش پرداخت است به رژيم صهيونيستى براى انتقام از ربودن شيخ عبدالكريم عُبَيد، امام جمعه‏ى جبشيت... اين حمله براى اعلام وفادارى ما به راه امام خمينى و جانشين ايشان حضرت آيت‏اللَّه خامنه‏اى بود».
در ادامه‏ى بيانيه‏ى حزب‏اللَّه لبنان آمده بود:
«عمليات شهادت‏طلبانه، تنها زبانى است كه دشمن غاصب مى‏فهمد و سرش مى‏شود و اين جهاد تا نابودى كامل اسرائيل ادامه دارد. تمامى صهيونيست‏هاى تروريست و اشغال‏گر به خاطر جنايات و جرائمشان در حق‏ملت ما و ملت فلسطين، با اين گونه عمليات مواجه خواهند شد... به نظر مى‏رسد صهيونيست‏هاى نژاد پرست آمادگى دارند تا همه‏ى افراد ديگر را براى خاطر منافع پليد خود قربانى كنند...»
شهيد اسعد برّو همواره مى‏گفت: «يكى از عيوب بزرگ فرد مومن اين است كه روزى بر او بگذرد ولى او در آن روز بر اولياء خود و بر ائمه معصومين و اهل بيت‏عليه السلام سلام و صلوات نفرستاده باشد».

وصيت نامه‏ى شهيد اسعد برّو
بسم‏اللَّه الرحمن الرحيم
«من المومنين رجال صدقوا ما عاهد واللَّه عليه فمنهم من قضى نحبه ومنهم من ينتظر و ما بدلو تبديلا» قرآن كريم احزاب 24
برادران و خواهران عزيز!
فرد نُهم از ده نفرى كه بر آن‏چه با خداى خويش عهد كرده بودند و باصداقت ايستادند، به راه خويش مى‏رود. بعد از محمد حسونه، عاصى و محمود رفتند و بعد از آن دو، مفتى، و بعد از او نيز احمد رفت و سپس جواد، جعفر و حسن و اكنون نوبت نهمين نفر از آن جمع ده نفرى است كه از ميان شما رحلت كند. پس خداوند آن را از من قبول فرمايد. پس بر اين نعمت، خدا را شاكرم و سپاس مى‏گذارم.
اين كلام را در حالى براى شما مى‏نويسم كه مشغول جنگ با پيروان شيطان، يعنى صاحبان قلب‏هاى مملو از تباهى و سياهى هستيد. پس شيطان آنان را از راه خداوند گمراه ساخت و آنان را كور گردانيد.
در روزهاى گذشته‏ى اين جنگ با شما بودم. جنگى كه در خلال آن،مى‏خواهند اسلام را در اين سرزمين، محدود و محصور كنند؛ لكن خداوند ما را ثابت قدم نموده و با جنود خود به ياريمان آمده و ما را بر همه منافقين پيروز گردانيد.
در حالى كه خود را براى عمليات شهادت‏طلبانه‏ى آينده آماده مى‏كنم، از اين‏كه با شما در آن جهاد نيستم، حسرت مى‏خورم و شما خوب مى‏دانيد كه من هم مانند هشت هم‏قسم قبلى خود، هرگز بهانه جويى نكرده و نهراسيده‏ام؛ ولى چه بايد مى‏كردم كه شرايط و وضعيت آنان همواره از شهادت‏طلبى من مستحكم‏تر بود.
در هر حال از همه‏تان عذر مى‏خواهم؛ چرا كه فرد فرد شما جهادگران را دوست دارم و از همه‏ى صاحبان جان‏هاى مريض، به شدت بيزارم. همان‏هايى كه من آن‏ها را نمى‏شناسم و خداوند، خود، نفاق و دورويى‏شان را آشكار خواهد ساخت.
شما را به دورى جستن از پيروى تمايلات نفسانى و بى رغبتى به زينت حيات دنيوى وصيت مى‏كنم. پس اگر به ديدار پروردگار علاقه‏منديد، خود را از اسارت شهوات، خودخواهى‏ها و منيّت‏ها آزادكنيد.
در مسير رضاى خداوند و جهاد در راه او، پيرو خط ولى فقيه عصر ما «امام خامنه‏اى» باشيد. همان رهبر مباركى كه همواره در راه پرافتخار قائد عظيم‏الشأن امام خمينى (قدس سره)، حركت نموده است. آن فرزانه‏اى كه طريق حركت و جهاد مطمئنه را به وضوح براى ما ترسيم فرمود. اين سخن ارزشمند اوست كه فرمود: با استوارى حركت كنيد و مطمئن باشيد كه مركز قدرت خداوند متعال، با عنايت خود، شما را احاطه فرموده‏است.
پس براى عمل در راه خدا، بر همين اساس حركت كنيد و هرگز از شدائد نااميد نشده و در مصائب غمگين نباشيد كه: «وانتم الاعلون ان‏كنتم مومنين».
و جان‏هاى خود را از تمام اوهام شيطانى كه ابليس و سربازانش از جن و انس و شياطين اين عصر و جنودشان ايجاد مى‏كنند، پاك كنيد.
از همه حلاليت مى‏طلبم
والسلام عليكم و رحمه‏اللَّه و بركاته
حقيرترين برادر شما اسعد برّو

 

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved