ایشان
درعملیات والفجر4به شهادت رسید و
پیکرپاکش، مانند مولایش ابا عبدالله صلوات
الله علیه سردر بدن نداشت.وقتی جنازه ی اورابه اهواز آوردند، مادرش
هم آنجابود. به خاطراین که پیکر،سردربدن
نداشت،بچه هااجازه نمی دادندمادرش بالای سرش
بیاید،اما ایشان کوتاه نمی آمدومی گفت:«هرطورشده من بایدبچه
ام روببینم.» درنهایت،بچه ها کوتاه آمدند وحاج خانم توانست جنازه ی
فرزندش راببیند.همه منتظربودند، صحنه های دل خراش ومویه مادر و
خراشیدن صورتش راببینند، اما مادر اسماعیل
به قدری صلابت نشان دادکه تعجب همه رابرانگیخت.حاج خانم وقتی بالای
پیکربدون سرفرزندش آمدو با آن وضع مواجه شد،فقط سه باربلندگفت:
«مرگ برآمریکا،مرگ برآمریکا،مرگ برآمریکا»
بعدزینب وار،بوسه ای برحنجره ی جگرگوشه اش
زدوبدون گریه و زاری محوطه راترک کرد.این صحنه تاثیرعجیبی روی من
گذاشت.پس ازآن،ماوقع رابرای آقای معلمی شرح دادم واوهم نوحه هایی
بامضمون مادر،ازجمله: « بیا ای مهربان
مادر،کنارسنگرمن»یا «ای مادرقهرمان، شدنوجوانت فدا» و...راسرود و
من آن هارا اجراکردم. |