بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

از اين تعبير به خوبى استفاده مى شود كه درهاى جهنم قبل از ورود آنها بسته است درست همانند درهـاى زنـدانـهـا هـنـگامى كه نزديك آن مى رسند ناگهان به روى آنان گشوده مى شود و اين مشاهده ناگهانى وحشت بيشترى در آنها ايجاب مى كند،اما قبل از هر چيز در زير رگبار ملامت خـازنان دوزخ قرار مى گيرند كه به آنها مى گويندتمام اسباب هدايت براى شما فراهم بود با اين حال چگونه اين تيره روزى دامان شما را گرفت.

به هرحال آنها با يك جمله كوتاه و دردآلود به آنها پاسخ داده ((مى گويند: آرى (پيامبران آمدند و آيـات الـهـى را بـر مـا خواندند، و ما مخالفت كرديم) ولى فرمان عذاب الهى بر كافران مسلم شده است)) (قالوا بلى ولكن حقت كلمة العذاب على الكافرين).

بـه ايـن تـرتيب آنها اعتراف مى كنند كه راه تكذيب انبيا و انكار آيات الهى راپيش گرفتند و طبعا سرنوشتى بهتر از اين نخواهند داشت.

(آيه)ـ پس از اين گفتگوى كوتاه در آستانه جهنم ((به آنان گفته مى شود: از درهاى جهنم وارد شـويـد، جاودانه در آن بمانيد، چه بد جايگاهى است جايگاه متكبران))؟!(قيل ادخلوا ابواب جهنم خالدين فيها فبئس مثوى المتكبرين).

درهـاى جـهـنم ـچنانكه قبلا هم اشاره كرده ايم ـ ممكن است به معنى درهائى باشد كه بر حسب اعمال انسانها تنظيم شده است و هر گروهى را به تناسب عمل خود به دوزخ مى برند، همان گونه كه درهاى بهشت نيز چنين است.

جالب اين كه فرشتگان عذاب از ميان تمام اوصاف رذيله انسان كه او را به دوزخ مى برد روى مساله ((تكبر)) تكيه مى كنند، اشاره به اين كه سرچشمه اصلى كفرو انحراف و گناه بيش از همه كبر و غرور و عدم تسليم در برابر حق است.

و بـه هـمـين دليل در روايتى از امام صادق و امام باقر(ع) مى خوانيم : ((كسى كه به مقدار ذره اى كبر، در قلبش وجود داشته باشد داخل بهشت نمى شود))!.

(آيه)ـ.

و اين جمعيت گروه گروه وارد بهشت مى شوند!.

قـرآن در آخرين آيات اين سوره همچنان بحثهاى مربوط به معاد را ادامه مى دهد، و چون در آيات پـيـشـيـن سـخـن از چگونگى ورود كافران به جهنم بود دراينجا سخن از چگونگى ورود مؤمنان پرهيزكار در بهشت است ، تا به قرينه مقابله مسائل روشنتر و آشكارتر گردد.

نـخـسـت مـى گـويـد: ((و كسانى كه تقواى الهى پيشه كردند گروه گروه به سوى بهشت برده مى شوند)) (وسيق الذين اتقوا ربهم الى الجنة زمرا).

كـلـمـه ((زمـر)) كـه به معنى گروههاى كوچك است نشان مى دهد كه بهشتيان درگروههاى مختلف كه نشانگر سلسله مراتب مقامات معنوى آنهاست به سوى بهشت مى روند.

((تـا ايـن كه آنها به بهشت مى رسند در حالى كه درهاى آن از قبل براى آنهاگشوده شده است ، و (در اين هنگام) نگهبانان آن [فرشتگان رحمت ] به آنهامى گويند: سلام بر شما! گوارايتان باد اين نـعـمـتها داخل بهشت شويد و جاودانه بمايند))! (حتى اذا جاؤها وفتحت ابوابها وقال لهم خزنتها سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين).

جـالـب ايـن كـه در مـورد دوزخـيان مى گويد هنگامى كه به دوزخ مى رسنددرهايش گشوده مـى شـود، ولى در مورد بهشتيان مى گويد درهايش از قبل گشوده شده ، و اين اشاره به احترام و اكرام خاصى است كه براى آنها قائلند.

در مورد دوزخيان خوانديم كه نخستين سخن فرشتگان عذاب ملامت وسرزنش سخت به آنهاست.

ولى در مورد بهشتيان نخستين سخن ((سلام و درود و احترام و اكرام)) است.

(آيـه)ـ در ايـن آيـه چـهـار جـمـله كوتاه و پرمعنى كه حاكى از نهايت خشنودى و رضايت خاطر بـهشتيان است از آنها نقل مى كند: ((آنها مى گويند: حمد وستايش مخصوص خداوندى است كه به وعده خويش درباره ما وفا كرد)) (وقالواالحمد للّه الذى صدقنا وعده).

در جـمـله هاى بعد مى افزايد: ((و زمين (بهشت) را ميراث ما قرار داد و به مابخشيد)) (واورثنا الا رض).

مـنـظـور از زمـيـن در اينجا زمين بهشت است ، و تعبير به ((ارث)) به خاطر آن است كه اين همه نـعـمـت در برابر زحمت كمى به آنها داده شده ، و مى دانيم ميراث چيزى است كه انسان براى آن معمولا زحمتى نكشيده است ، و يا از اين نظر است كه هر انسانى مكانى در بهشت دارد و محلى در دوزخ هـرگـاه بـه خـاطر اعمالش دوزخى شود مكان بهشتى او را به ديگران مى سپارند و هرگاه بهشتى شود مكان دوزخيش براى ديگران باقى مى ماند.

در جمله سوم آزادى كامل خود را در استفاده از بهشت وسيع پروردگار چنين بيان مى كنند: ((ما هرجا از بهشت را بخواهيم منزلگاه خود قرار مى دهيم)) (نتبوا من الجنة حيث نشا).

بـالاخـره در آخـريـن جـمـلـه مـى گويند: ((چه نيكوست پاداش عمل كنندگان)) به دستورات پروردگار (فنعم اجر العاملين).

اشـاره بـه ايـن كـه اين مواهب وسيع را به ((بها)) مى دهند، به ((بهانه)) نمى دهند،ايمان و عمل صالح لازم است تا در پرتو آن چنين شايستگى حاصل شود.

(آيه)ـ سرانجام در آخرين آيه سوره زمر، پيامبر اكرم (ص) را مخاطب ساخته ،مى گويد: در آن روز ((فـرشـتـگـان را مـى بـيـنى كه بر گرد عرش خدا حلقه زده اند (وطواف مى كنند) و با ستايش پروردگاشان تسبيح مى گويند)) (وترى الملا ئكة حافين من حول العرش يسبحون بحمد ربهم).

اشاره به وضع فرشتگان در اطراف عرش خداوند به خاطر اين است كه آمادگى آنها را براى اجراى اوامر الهى بيان كند.

لذا به دنبال آن مى گويد: ((و در ميان بندگان به حق داورى مى شود)) (وقضى بينهم بالحق).

و از آنـجـا كه اين امور نشانه هاى ربوبيت پروردگار، و دلائل شايستگى ذات پاكش براى هرگونه حـمد و سپاس است در آخرين جمله مى افزايد: در آن روز ((گفته خواهد شد حمد مخصوص خدا پروردگار جهانيان است)) (وقيل الحمد للّه رب العالمين).

گـويـنـده ايـن سخن فرشتگان و بهشتيان و پرهيزكارانند; چرا كه حمد و سپاس الهى برنامه همه صاحبان عقل و فكر و همه خاصان و مقربان است.

((پايان سوره زمر)).

سوره مؤمن ((غافر)) [40].

اين سوره در ((مكه)) نازل شده و 85 آيه است.

محتواى سوره :. سـوره مـؤمـن نـخـستين سوره از ((حواميم)) ((2)) است و محتواى آن را مى توان در شش بخش

خلاصه كرد:.

بـخش اول : توجهى است به خداوند و قسمتى از اسما حسناى او،مخصوصا آنچه خوف و رجا را در دلها برمى انگيزد.

بخش دوم : تهديدهايى است نسبت به كافران جبار پيرامون عذابهاى اين جهان ، و عذابهاى قيامت با ذكر خصوصيات و جزئيات آن.

بـخـش سـوم : پـس از مطرح كردن داستان موسى (ع) و فرعون سخن را به مؤمن آل فرعون سوق مـى دهـد و بـخـش وسـيـعى از سوره را به شرح گفتگوهاى اين مردهوشمند شجاع با فرعونيان اختصاص مى دهد.

بـخـش چهارم : مساله توحيد و شرك را كه مهمترين مساله زندگى انسان است به ميان آورده ، و قسمتى از نشانه هاى توحيد و دلائل بطلان شرك را مطرح مى كند.

بخش پنجم : ضمن دعوت پيامبر به صبر و شكيبايى خلاصه اى از آنچه دربخشهاى ديگر اين سوره گذشت و ذكر گوشه اى از نعمتهاى الهى ، سوره را پايان مى دهد.

نـامـگـذارى سـوره بـه ((مـؤمن)) به خاطر بخشى است كه درباره مؤمن آل فرعون بيان مى كند، همان طور كه نامگذارى آن به ((غافر))به خاطر آغاز سومين آيه آن است.

فضيلت تلاوت سوره :.

از پيامبر(ص) نقل شده كه فرمود: ((الحوميم تاج القرآن ; سوره هاى (هفتگانه) حم تاج قرآن است))!.

و در حـديـثـى از امام صادق (ع) مى خوانيم : ((سوره هاى حاميم گلهاى قرآن است ، خدا را سپاس گـوئيـد و بـا حـفـظ و تـلاوت ايـن سوره ها او را شكر گذاريد، هربنده اى كه از خواب برخيزد و سـوره هـاى حاميم بخواند از دهانش (در قيامت) بوى عطر دل انگيزى بهتر از مشك و عنبر خارج مـى شـود، و خداوند خواننده اين سوره هارا رحمت مى كند و نيز همسايگان و دوستان و آشنايان و تـمـام يـاران نزديك و دور اورا مشمول رحمت خويش قرار مى دهد، و در قيامت عرش و كرسى و فرشتگان مقرب خدا براى او استغفار مى كنند)).

روشن است اين فضائل بزرگ پيوندى با آن محتواى برجسته دارد، محتوايى كه هرگاه در زندگى انسان در بعد ((اعتقادى)) و ((عملى)) او پياده شود بدون شك مستحق اين فضائل عظيم است ، و اگـر در ايـن روايات سخن از تلاوت به ميان آمده ،منظور تلاوتى است كه مقدمه اى براى ايمان و عمل باشد.

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

(آيه)ـ در آغاز اين سوره نيز به ((حروف مقطعه)) برخورد مى كنيم كه در اينجا ازنوع تازه اى از آن است : ((حا ـ ميم)) (حم).

در بـعـضى از روايات دو حرف آغاز اين سوره به نامهاى خدا كه با اين دوحرف آغاز مى شود تفسير شده است ، چنانكه در حديثى از امام صادق (ع) به ((حميد)) و ((مجيد)) تفسير گرديده است.

بعضى نيز ((ح)) را به نامهايى مانند ((حميد)) و ((حليم)) و ((حنان)) و ((م)) را به نامهايى مانند ((ملك)) و ((مالك)) و ((مجيد)) تفسير كرده اند.

ايـن احـتمال نيز وجود دارد كه ((ح)) شاره به ((حاكميت)) و ((م)) اشاره به ((مالكيت خداوند)) بوده باشد.

روشن است كه اين تفسيرها با هم منافاتى ندارد و ممكن است همه در معنى آيه جمع باشد.

(آيه)ـ.

اوصافى اميدبخش !.

در ايـن آيه ـهمان گونه كه روش قرآن است ـ بعد از ذكر ((حروف مقطعه)) سخن از عظمت مقام ((قـرآن)) بـه مـيـان مـى آورد، اشاره به اين كه اين كتاب با اين همه عظمت از حروف ساده الفبا تركيب يافته ، بنائى چنان عظيم از مصالحى چنين كوچك ، واين خود دليل بر اعجاز آن است.

مى فرمايد: ((اين كتابى است كه از سوى خداوند قادر و دانا نازل شده است))(تنزيل الكتاب من اللّه العزيز العليم).

عـزت و قـدرتـش مـوجـب شـده كـه احدى نتواند با آن برابرى كند، و علمش سبب گرديده كه محتواى آن در اعلى درجه كمال ، و فراگير همه نيازهاى انسانها درطريق تكامل باشد.

(آيـه)ـ ايـن آيـه خـدا را بـه پـنـج وصـف ديـگر از صفات بزرگش كه بعضى اميدآفرين و بعضى خوف آفرين است توصيف كرده ، مى گويد: ((خداوندى كه آمرزنده گناه)) است (غافر الذنب).

((و پذيرنده توبه)) (وقابل التوب).

((داراى مجازات سخت)) (شديد العقاب).

((و صاحب نعمت فراوان)) است (ذى الطول).

((هيچ معبودى جز او نيست)) (لا اله الا هو).

((و بازگشت (همه شما) به سوى اوست)) (اليه المصير).

آرى ! كسى كه واجد اين اوصاف است فقط او شايسته عبوديت و مالك پاداش و كيفر است.

(آيـه)ـ بـعـد از ذكر نزول قرآن از سوى خداوند و توصيف او به صفاتى كه انگيزه خوف و رجا است سخن از گروهى به ميان مى آورد كه در برابر اين آيات الهى به مجادله و پرخاشگرى برمى خيزند، و سرنوشت اين گروه را ضمن جمله هايى كوتاه و كوبنده روشن ساخته ، مى فرمايد: ((تنها كسانى در آيـات الهى مجادله مى كنند كه (ازروى عناد) كافر شده اند)) (مـا يجادل فى آيات اللّه الا الذين كفروا).

درست است كه اين گروه احيانا نيرو و جمعيت و قدرتى دارند، ولى ((مبادارفت وآمدهاى آنان در شهرها (و قدرت نمائيهايشان) تو را بفريبد))! (فلا يغررك تقلبهم فى البلا د).

هـدف آيـه فـوق ايـن اسـت كـه بـه پيامبر(ص) و مؤمنان آغاز اسلام كه غالبا ازقشر محروم بودند گوشزد كند مبادا امكانات مالى ، و قدرت سياسى و اجتماعى كافران جبار را دليلى بر حقانيت ، و يا قـدرت واقعى آنها بدانند، دنيا اين گونه اشخاص را زياد به خاطر دارد، و تاريخ نشان مى دهد كه تا چـه انـدازه در بـرابـرمـجازاتهاى الهى ضعيف و ناتوان بودند، همانند برگهاى پژمرده پائيزى در برابرتندباد خزان.

(آيـه)ـ لـذا در ايـن آيـه سـرنـوشت بعضى از اقوام گمراه و سركش پيشين رادر عباراتى كوتاه و كـوبـنـده بـه ايـن گـونـه بـيـان مى كند: ((پيش از آنها قوم نوح و اقوامى كه بعد از ايشان بودند (پيامبرانشان را) تكذيب كردند)) (كذبت قبلهم قوم نوح والا حزاب من بعدهم).

آرى ! آنـهـا احـزابـى بـودند كه دست به دست هم دادند و به تكذيب پيامبران الهى كه دعوتشان با منافع نامشروع و هوى و هوسهاى آنها هماهنگ نبود برخاستند.

سـپـس مـى افـزايـد: بـه اين مقدار نيز قناعت نكردند ((و هر امتى در پى آن بود كه توطئه كند و پيامبرش را بگيرد)) و آزار دهد (وهمت كل امة برسولهم لياخذوه).

باز به اين هم اكتفا نكردند ((و براى محو حق به مجادله باطل دست زدند)) وبراى گمراه ساختن مردم اصرار ورزيدند (وجادلوا بالباطل ليدحضوا به الحق).

اما اين امور براى هميشه ادامه نيافت و به موقع ((من آنها را گرفتم (و سخت مجازات كردم) ببين كه مجازات من چگونه بود))؟! (فاخذتهم فكيف كان عقاب).

ويـرانـه هـاى شهرهاى آنها در مسير مسافرتهاى شما به چشم مى خورد، وسرنوشت شوم و عاقبت سياه و تاريكشان بر صفحات تاريخ و سينه هاى صاحبدلان ثبت است ، بنگريد و عبرت گيريد.

(آيه)ـ اين آيه علاوه بر مجازات دنيوى ، به مجازات آنها در سراى ديگراشاره كرده ، مى گويد: ((و ايـن گـونه فرمان پروردگارت درباره كسانى كه كافر شدندمسلم شده كه آنها همه اهل آتشند)) (وكذلك حقت كلمت ربك على الذين كفرواانهم اصحاب النار).

ظاهر معنى آيه وسيع و گسترده است و كافران لجوج را از همه اقوام شامل مى شود، و بديهى است مسلم شدن فرمان پروردگار درباره اين قوم به دنبال گناهان مستمر و اعمال خلافى است كه با اراده خود انجام دادند.

(آيه)ـ.

حاملان عرش الهى پيوسته به اهل ايمان دعا مى كنند:.

لحن آيات پيشين نشان مى داد كه اين آيات هنگامى نازل شده كه مسلمانان در اقليت و محروميت بودند، و دشمنان در اوج قدرت.

و بـه دنبال آن آيات بعد در حقيقت براى اين نازل شده كه به مؤمنان راستين بشارت دهد كه شما هرگز تنها نيستيد.

مى فرمايد: ((فرشتگانى كه حاملان عرشند و آنها كه در گرداگرد آن (طواف مى كنند) تسبيح و حـمـد پـروردگارشان را مى گويند و به او ايمان دارند و براى مؤمنان استغفار مى كنند)) (الذين يحملون العرش ومن حوله يسبحون بحمد ربهم ويؤمنون به ويستغفرون للذين آمنوا).

گـفـتار آنها اين است كه مى گويند: ((پروردگارا! رحمت و علم تو همه چيز رافراگرفته (تو از گـنـاهـان بندگانت باخبرى و نسبت به آنها رحيمى خداوندا!) آنها را كه توبه كرده اند و راه تو را پـيـروى مى كنند بيامرز و آنها را از عذاب دوزخ نگاه دار)) (ربناوسعت كل شى رحمة وعلما فاغفر للذين تابوا واتبعوا سبيلك وقهم عذاب الجحيم).

ايـن آيـه از يـك سو به مؤمنان مى گويد تنها شما نيستيد كه عبادت خداوند مى كنيد، وتسبيح و حـمد او را مى گوييد، قبل از شما مقربترين فرشتگان خداوند و حاملان وطواف كنندگان عرش خدا حمد و تسبيحش مى گويند.

از سـوى ديـگـر به كفار هشدار مى دهد كه ايمان آوردن يا نياوردن شما مهم نيست ، خدا نيازى به ايمان كسى ندارد.

و از سـوى سـوم بـه مؤمنان آگاهى مى دهد كه شما در اين جهان تنها نيستيدـهرچند در محيط زنـدگـى خود در اقليت باشيدـ نيرومندترين قدرتهاى غيبى عالم پشتيبان شما و دعاگوى شما هستند.

(آيه)ـ در اين آيه در ادامه دعاهاى حاملان عرش درباره مؤمنان مى افزايد: ((پروردگارا! آنها را در بـاغـهـاى جـاويدان بهشت كه به آنها وعده فرموده اى وارد كن)) (ربنا وادخلهم جنات عدن التى وعدتهم).

((و هـمـچنين از پدران و همسران و فرزندانشان هركدام كه صالح بودند)) (ومن صلح من آبائهم وازواجهم وذرياتهم).

چرا ((كه تو توانا و حكيمى)) (انك انت العزيز الحكيم).

وعده الهى كه در اين آيات به آن اشاره شده همان وعده اى است كه بارهاخداوند به وسيله پيامبران به مردم داده است.

تـقـسـيم مؤمنان به دو گروه بيانگر اين واقعيت است كه گروهى در رديف اول قرار دارند، و در پـيروى اوامر خداوند كاملا كوشا هستند، اما گروه ديگرى در اين حدنيستند امام به خاطر پيروى نسبى از گروه اول و انتسابشان به آنها نيز مشمول دعاى فرشتگانند.

(آيـه)ـ سـپـس آنـهـا در چهارمين دعايشان در حق مؤمنان چنين مى گويند:((و آنها را از بديها نـگـاهدار كه هركس را در آن روز از بديها نگاهدارى مشمول رحمتت ساخته اى)) (وقهم السيئات ومن تق السيئات يومئذ فقد رحمته).

و بالاخره دعاى خود را با اين جمله پرمعنى پايان مى دهند: ((و اين است همان رستگارى عظيم)) (وذلك هو الفوز العظيم).

چـه فـوز و نـجـاتـى از ايـن برتر كه گناهان انسان بخشوده شود، عذاب و بديها ازاو دور گردد، مـشمول رحمت الهى شود، و در بهشت جاويدانش قدم بگذارد وبستگان مورد علاقه اش نيز به او ملحق گردند.

(آيه)ـ.

ما به گناه خود معترفيم آيا راه جبرانى هست ؟!.

در آيـات گـذشـتـه سـخـن از شمول ((رحمت)) الهى نسبت به مؤمنان بود، و دراينجا سخن از چگونگى ((غضب)) پروردگار بر افراد بى ايمان است ، تا با قرينه مقابله هر دو بحث روشنتر گردد.

نـخـسـت مـى فـرمـايـد: ((كـسـانى را كه كافر شدند روز قيامت صدا مى زنند كه عداوت و خشم پـروردگـار نـسـبت به شما از عداوت و خشم شما به خودتان بيشتراست چرا كه دعوت به سوى ايـمـان مـى شـديد ولى راه كفر را پيش مى گرفتيد)) (ان الذين كفروا ينادون لمقت اللّه اكبر من مقتكم انفسكم اذ تدعون الى الا يمان فتكفرون).

چـه كـسـى آنها را چنين ندا مى كند؟ ظاهر اين است كه فرشتگان عذاب براى ملامت و سرزنش و رسـوا كـردن آنـهـا چنين ندائى سر مى دهند، در حالى كه فرشتگان رحمت همواره آماده اكرام و احترام مردم با ايمان و صالح مى باشند.

مـنـظور از خشم و عداوت كفار نسبت به خودشان اين است كه آنها بزرگترين دشمنى را در حق خود در دنيا انجام داده اند، آيا دشمنى با خويشتن از اين شديدترمى شود كه انسان به خاطر پيروى هـواى نـفـس و بهره گيرى از متاع چند روزه دنيا راه سعادت جاويدان را به روى خويش ببندد و درهاى عذاب ابدى را بگشايد.

(آيـه)ـ بـه هر حال مجرمان با مشاهده اوضاع و احوال قيامت و آگاهى برخشم خداوند نسبت به آنها از خواب غفلت طولانى خويش بيدار مى شوند و درفكر چاره افتاده ((مى گويند: پروردگارا! مـا را دو بار ميراندى و دو بار زنده كردى (و مادر اين مرگ و حياتها همه چيز را فهميديم) اكنون بـه گـنـاهان خود اعتراف مى كنيم ،پس آيا راهى براى خارج شدن (از دوزخ و بازگشت به دنيا و جبران مافات) وجوددارد؟! (قالوا ربنا امتنا اثنتين واحييتنا اثنتين فاعترفنا بذنوبنا فهل الى خروج من سبيل).

آرى ! در آنـجـا پـرده هـاى غـرور و غـفلت كنار مى رود، و چشم حقيقت بين انسان بازمى شود، لذا چاره اى جز اعتراف به گناه ندارد.

منظور از دو بار ميراندن ، مرگ در پايان عمر و مرگ در پايان برزخ است ، ومنظور از دو مرتبه احي، احياى برزخى و احياى در قيامت است.

بـه ايـن تـرتيب ما يك حيات جسمانى داريم و يك حيات برزخى ، در پايان عمر از حيات جسمانى مـى مـيـريـم ، و در پـايـان اين جهان از حيات برزخى و نيز داراى دو حيات به دنبال اين دو مرگ هستيم : حيات برزخى ، و حيات روز قيامت.

(آيه)ـ اما ناگفته پيداست كه پاسخ اين تقاضاى كافران كه از دوزخ بيرون آيند و به دنيا برگردند تـا بـه گـمـان خود گذشته تاريك را جبران نمايند منفى است ومنفى بودن آن به قدرى روشن است كه حتى در آيات مورد بحث سخنى از آن به ميان نيامده ، تنها در اين آيه مطلبى ذكر مى كند كـه به منزله دليل آن است ، مى فرمايد:((اين به خاطر آن است كه وقتى خداوند به يگانگى خوانده مى شد انكار مى كرديد واگر براى او همتايى مى پنداشتند ايمان مى آوريد)) (ذلكم بانه اذا دعى اللّه وحده كفرتم وان يشرك به تؤمنوا).

آرى ! هر جا سخن از توحيد و پاكى و تقوا و فرمان حق بود چهره در هم مى كشيديد، و هر جا از كفر و نـفـاق و شـرك و آلـودگى سخن به ميان مى آمد خوشحال و شادان مى شديد، و به همين دليل سرنوشتى غير از اين نداريد.

در پـايـان آيـه براى آن كه اين تاريكدلان مشرك را براى هميشه مايوس كند،مى فرمايد: ((اكنون داورى مـخـصـوص خـداونـد بلند مرتبه و بزرگ است)) و شما رامطابق عدل خود كيفر مى دهد (فالحكم للّه العلى الكبير).

جـز او قـاضـى و دادخواه و دادرسى در اين محكمه نيست ، و چون او ((على)) و((كبير)) است نه مـغلوب كسى مى گردد، نه توصيه اى در او مؤثر مى شود، و هيچ راه فرارى در برابر حكمش وجود ندارد.

(آيه)ـ.

تنها خدا را بخوانيد هر چند كافران نپسندند:.

ايـن آيـه و دو آيـه بـعـد اسـتدلالى است بر توحيد و وحدانيت خداوند و ربوبيت او، و نفى شرك و بت پرستى.

نخست مى گويد: ((او كسى است كه آياتش را به شما نشان مى دهد)) (هوالذى يريكم آياته).

همان آيات و نشانه هاى آفاقى و انفسى كه تمام عالم هستى را پر كرده است.

سـپـس بـه بـيـان يـكى از اين آيات پرداخته ، مى افزايد: ((او از آسمان براى شماروزى (پرارزشى) مى فرستد)) (وينزل لكم من السما رزقا).

دانه هاى حيات بخش باران ، نور آفتاب كه زنده كننده تمام موجودات است ، و هوائى كه مايه حيات همه حيوانات و گياهان مى باشد همه از آسمان نازل مى شود.

و در پـايـان آيه مى افزايد: با وجود اين همه آيات در پهنه جهان هستى چشمهاى نابينا و قلوبى كه حـجـاب بـر آنـها افكنده شده چيزى نمى بينند ((تنها كسانى متذكر مى شوند كه به سوى خدا باز گردند)) و قلب و جان خود را از آلودگيها بشويند(وما يتذكر الا من ينيب).

(آيـه)ـ در ايـن آيـه چنين نتيجه گيرى مى كند: ((اكنون (كه چنين است) خدارا بخوانيد و دين خود را براى او خالص كنيد)) (فادعوا اللّه مخلصين له الدين).

برخيزيد و با تيشه ايمان به جان بتهاى مشركان بيفتيد، و همه را از صفحه فكر و فرهنگ و اجتماع خود محو كنيد.

البته اين كار شما كافران لجوج و متعصب را سخت ناراحت مى كند ولى ترس و هراسى به خود راه ندهيد، آئين خود را خالص كنيد ((هر چند كافران ناخشنودباشند)) (ولو كره الكافرون).

(آيـه)ـ ايـن آيـه خـدا را بـا چـنـد وصـف مهم از اوصافش توصيف كرده ،مى گويد: ((او درجات (بندگان صالح) را بالا مى برد)) (رفيع الدرجات).

او در عـلـمـش بـلندمربته است ، و در قدرتش نيز بلندمرتبه ، تمام اوصاف كمال و جمالش آن قدر مرتفع و بالاست كه هماى بلندپرواز و دانش بشرى هرگز به اوج آن نمى رسد.

سپس مى افزايد: ((او صاحب عرش است)) (ذوالعرش).

سرتاسر عالم هستى تحت قدرت و حكومت اوست.

در سـومين توصيف مى گويد: ((روح (مقدس) را به فرمانش بر هر كسى ازبندگانش كه بخواهد القا مى كند)) (يلقى الروح من امره على من يشا من عباده).

ايـن روح هـمـان قرآن و مقام نبوت و وحى است كه مايه حيات دلها و همانندروح در پيكر انسانى است.

جالب اين كه در آيات پيشين سخن از نزول باران و ارزاق جسمانى در ميان بود و در اينجا سخن از نزول وحى و رزق روحانى است.

اكـنـون بـبينيم هدف از القاى ((روح القدس)) بر پيامبران چيست ؟ و آنها اين راه پرنشيب و فراز و طولانى و پرمشقت را براى چه هدفى تعقيب مى كنند؟.

در آخرين جمله آيه به اين سؤال پاسخ داده شده ، مى گويد: ((هدف اين است ((تا (مردم را) از روز ملاقات [روز رستاخيز] بيم دهد))! (لينذر يوم التلا ق).

روزى كه بندگان با پروردگارشان از طريق شهود باطنى ملاقات مى كنند.

روزى كه گذشتگان و آيندگان همه با هم تلاقى دارند.

روز ملاقات پيشوايان حق و باطل با پيروانشان.

روز لقاى مستضعفين و مستكبرين و ملاقات ظالم و مظلوم.

روز ديدار انسانها و فرشتگان.

و بالاخره روز تلاقى انسان با اعمال و گفتار و كردارش و با دادگاه عدل خداوند.

(آيه)ـ.

روز تلاقى !.

اين آيه و چند آيه بعد از آن توضيح و تفسيرى است براى ((يوم التلاق)) كه ازنامهاى قيامت است ، و در آيه قبل به آن اشاره شد.

نـخـسـت مـى فـرمايد: روز تلاقى ((روزى كه همه آنان آشكار مى شوند)) (يوم هم بارزون) و تمام پرده ها و حجابها كنار مى رود و اسرار درون همگان آشكار مى گردد.

در دومـيـن تـوصيف از آن روز مى افزايد: ((چيزى از مردم بر خدا پنهان نخواهدماند)) (لا يخفى على اللّه منهم شى).

در ايـن جهان و امروز نيز چيزى بر خداوند عالم و قادر مخفى نيست ، ولى ظهور اشيا در آن روز از تاكيد بيشترى برخوردار است ، جايى كه ديگران نيز از اسرارهم آگاه شوند در مورد خداوند مساله نياز به بحث و گفتگو ندارد.

سـومـين ويژگى آن روز حاكميت مطلقه پروردگار است ، چنانكه در دنباله آيه مى فرمايد: در آن روز گفته مى شود: ((حكومت امروز براى كيست))؟ (لمن الملك اليوم).

و در پاسخ مى گويند: ((براى خداوند يكتاى قهار است)) (للّه الواحد القهار).

ايـن سـؤال و جـواب از سـوى فرد خاصى عنوان نمى شود سؤالى است كه ازسوى خالق و مخلوق ، فرشته و انسان ، مؤمن و كافر و از تمام ذرات وجود و در ديوارعالم هستى بدون استثنا مطرح است ، و همگى نيز با زبان حال به آن پاسخ ‌مى گويند، يعنى به هر جا بنگرى آثار حاكميت او نمايان است و بر هر چه نگاه كنى نشانه هاى قاهريت او در آن ظاهر است.

بـه زمزمه هر ذره اى گوش فرا دهى ((لمن الملك)) مى گويد، و در پاسخ ((للّه الواحد القهار)) از آن مى شنوى.

(آيـه)ـ ويـژگـى چـهـارم آن روز ايـن اسـت كـه روز پـاداش و كيفر است ، چنانكه در آيه شريفه مـى فـرمـايـد: ((امروز هركسى در برابر كارى كه انجام داده جزا داده مى شود)) (اليوم تجزى كل نفس بما كسبت).

آرى ! آن ظهور و بروز و آن احاطه علمى خداوند و حاكميت و مالكيت وقهاريت او همه دليلى است روشن بر اين حقيقت بزرگ و اميدبخش و بيم آفرين.

ويـژگـى پـنجم همان است كه در جمله بعد مى افزايد: ((امروز هيچ ظلم وستمى (بر هيچ كس) نخواهد بود)) (لا ظلم اليوم).

چـگونه ممكن است ظلم و ستمى تحقق يابد در حالى كه ظلم يا به خاطرجهل است كه او بر همه چيز احاطه علمى دارد يا به خاطر عجز است كه او قاهر ومالك و حاكم بر همه چيز است.

شـشـمـين و آخرين ويژگى سرعت محاسبه اعمال بندگان است ، چنانكه در پايان آيه مى فرمايد: ((خداوند سريع الحساب است)) (ان اللّه سريع الحساب).

سـرعت حسابش در آنجا به قدرى است كه در حديث آمده است : ((خداوندحساب همه بندگان را در يك چشم بر هم زدن مى رسد))!.

(آيه)ـ.

روزى كه جانها به لب مى رسد!.

اين آيه همچنان ادامه توصيف قيامت است.

نخست مى گويد: ((آنها را از روز نزديك بترسان)) (وانذرهم يوم الا زفة).

اگر درست بنگريم مجموعه عمر دنيا در برابر عمر قيامت لحظه زودگذرى بيش نيست ، و چون هيچ تاريخى از سوى خداوند براى آن به كسى حتى به پيامبران اعلام نشده است بايد هميشه آماده استقبال از آن بود.

دومين توصيف اين كه : ((در آن روز (از شدت هول و ترس) دلها به گلوگاه مى رسد))! (اذالقلوب لدى الحناجر).

در تـوصـيـف سوم مى گويد: ((تمامى وجود آنها مملو از اندوه مى گردد)) اماتوانايى اظهار آن را ندارند (كاظمين).

اگر انسان گرفتار اندوه و غم جانكاهى شود اما بتواند فرياد كند ممكن است كمى آرام گيرد، اما افـسـوس كـه در آنـجـا حتى جاى فرياد و نعره زدن نيست ، آنجاپيشگاه داورى حق و محضر عدل پروردگار، و حضور جميع خلايق است ، فرياد چه سودى دارد؟!.

چهارمين توصيف اين كه : ((براى ستمكاران دوستى وجود ندارد)) (ومـاللظالمين من حميم).

آن گروه از دغل دوستان كه همچون مگسان گرد شيرينى به هنگام قدرت اطراف آنها را گرفته بـودند، همه گرفتار كار خويشند، و به ديگرى نمى پردازند، آرى در آن روز نه دوستى براى انسان وجود دارد و نه غمخوارى براى درد دل كردن.

در پـنـجـمين توصيف مى فرمايد: ((و نه شفاعت كننده اى كه شفاعتش پذيرفته شود)) (ولا شفيع يطاع).

چـرا كـه شفاعت شافعان راستين مانند انبيا و اوليا نيز به اذن پروردگار است ،و به اين ترتيب قلم بطلان بر پندار بت پرستان مى كشد.

(آيـه)ـ در ششمين مرحله يكى از اوصاف خدا را بيان مى كند كه در ضمن توصيفى براى چگونگى قـيـامـت است ، مى گويد: ((خدا چشمهايى را كه به خيانت گردش مى كند مى داند، و آنچه را در سينه ها پنهان مى دارند)) مى داند (يعلم خائنة الا عين وما تخفى الصدور).

آرى ! خـدائى كـه از حـركات مخفيانه چشمها و اسرار درون سينه ها آگاه است در آن روز درباره خلايق دادرسى و قضاوت مى كند.

(آيـه)ـ در هفتمين توصيف از قيامت كه آن نيز به صورت توصيف خداوند مطرح شده ، مى فرمايد: ((خداوند به حق داورى مى كند)) (واللّه يقضى بالحق).

((و مـعـبودهايى را كه غير از او مى خوانند هيچ گونه داورى ندارند)) (والذين يدعون من دونه لا يقضون بشى).

آرى ! آن روز مقام داورى مخصوص به خداست ، و او هم جز به حق داورى نمى كند.

سرانجام به عنوان تاكيد بر آنچه در اين آيات گذشت سخن را با اين جمله پايان مى دهد: ((خداوند شنوا و بيناست)) (ان اللّه هو السميع البصير).

بـلـكـه بـيـنـائى و شـنوائى به معنى واقعى كلمه ، يعنى حضور همه مسموعات ومبصرات و تمام شـنيدنيها و ديدنيها نزد او منحصر به ذات پاك خداست ، و اين تاكيدى است بر علم و آگاهى او بر همه چيز، و داورى او به حق چرا كه تا كسى سميع و بصير مطلق نباشد داور حق نخواهد بود.

(آيه)ـ.

عاقبت دردناك پيشينيان ستمگر را بنگريد!.

از آنـجا كه روش قرآن در بسيارى از آيات اين است كه بعد از ذكر كليات درمورد مسائل حساس و اصولى آن را با مسائل جزئى و محسوس مى آميزد، در اينجانيز بعد از گفتگوهاى گذشته پيرامون مبدا و معاد مردم را به مطالعه حالات پيشينيان و از جمله وضع فرعون و فرعونيان دعوت مى كند.

نـخست مى فرمايد: ((آيا آنها روى زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه پيش از آنان بودند چگونه بود))؟! (اولم يسيروا فى الا رض فينظروا كيف كان عاقبة الذين كانوا من قبلهم).

ايـن تـاريـخ مدون نيست كه در اصالت و صحت آن ترديد شود، اين تاريخ ‌زنده اى است كه با زبان بى زبانى فرياد مى كشد، و تاريخ واقعى را بى كم و كاست شرح مى دهد.

سپس مى افزايد: ((آنها كسانى بودند كه در قوت و قدرت و به وجود آوردن آثار مهمى در زمين از اينها نيرومندتر بودند)) (كانوا هم اشد منهم قوة وآثارافى الا رض).

آن چنان حكومت قوى و لشكريان عظيم و تمدن مادى درخشان داشتند كه زندگى مشركان مكه در برابر آنها بازيچه اى بيش نيست !.

و در پـايـان آيـه سـرنـوشـت اين اقوام سركش را در يك جمله كوتاه چنين بازگومى كند: ((ولى خداوند آنها را به گناهانشان گرفت و در برابر عذاب او مدافعى نداشتند))! (فاخذهم اللّه بذنوبهم وما كان لهم من اللّه من واق).

نه كثرت نفرات آنها مانع از عذاب الهى شد، و نه قدرت و شوكت و مال وثروت بى حسابشان.

(آيـه)ـ در ايـن آيـه آنـچـه را بطور اجمال قبلا گفته است شرح داده ،مى فرمايد: ((اين (مجازات دردناك الهى) بخاطر اين بود كه فرستادگان آنها پيوسته بادلائل روشن به سراغشان مى آمدند و آنها همه را انكار مى كردند)) (ذلك بانهم كانت تاتيهم رسلهم بالبينات فكفروا).

چـنان نبود كه آنها غافل و بى خبر باشند، و يا كفر و گناهشان ناشى از عدم اتمام حجت گردد، نه ; رسولان آنها پى درپى مى آمدند اما آنها هرگز در برابر اوامرالهى تسليم نشدند.

((اينجا بود كه خداوند آنها را گرفت و كيفر داد)) (فاخذهم اللّه).

((زيرا او قوى و مجازاتش شديد است)) (انه قوى شديد العقاب).

در جاى رحمت ((ارحم الراحمين)) است ، و در جاى خشم و غضب ((اشدالمعاقبين)).

(آيه)ـ به دنبال اشاره اى كه در آيات قبل پيرامون سرنوشت دردناك اقوام پيشين آمده بود در اينجا بـه شـرح يـكـى از ايـن ماجراها پرداخته ، و انگشت روى داستان موسى و فرعون و هامان و قارون مى گذارد.

نخست مى فرمايد: ((ما موسى را با آيات خود و دليل روشن فرستاديم)) (ولقدارسلنا موسى باياتنا وسلطان مبين).

تـعـبـيـر به ((آيات)) اشاره به ((معجزات موسى)) و ((سلطان مبين)) به معنى منطق نيرومند و دلائل دندان شكنى است كه موسى در برابر فرعونيان داشت.

بـه ايـن تـرتيب موسى (ع) مامور بود به ظلم حاكمان بيدادگر، و شيطنت سياستمداران خائن ، و تـعدى ثروتمندان مستكبر پايان دهد و جامعه اى براساس عدالت و داد از نظر سياسى و فرهنگى و اقتصادى بسازد.

(آيـه)ـ آرى ! ما موسى را فرستاديم ((به سوى فرعون و هامان و قارون ، اماآنها گفتند: او ساحرى بسيار دروغگوست))! (الى فرعون وهامان وقارون فقالواساحر كذاب).

(آيه)ـ اين آيه بخشى از طرحهاى شيطانى آنها را بازگو كرده ، مى گويد:((پس هنگامى كه حق از نزد ما به سراغ آنها آمد (به جاى اين كه آن را مغتنم بشمرندبه مقابله برخاستند، و) گفتند: پسران كـسـانى را كه با موسى ايمان آورده اند به قتل برسانيد، و زنانشان را (براى اسارت و خدمت) زنده بگذاريد))! (فلما جاهم بالحق من عندنا قالوا اقتلوا ابنا الذين آمنوا معه واستحيوا نساهم).

اين تعبير نشان مى دهد كه مساله قتل فرزندان پسر و زنده نگهداشتن دختران تنها در دوران قبل از تولد موسى (ع) نبوده ، بلكه بعد از قيام و نبوت او نيز اين كارتكرار شد.

و اين يك نقشه شوم و مستمر حكومتهاى شيطانى است كه نيروهاى فعال را به نابودى مى كشانند و نيروهاى غيرفعال را براى بهره كشى زنده نگه مى دارند.

قـرآن در پايان آيه مى افزايد: ((اما نقشه كافران جز در گمراهى نيست)) (وما كيدالكافرين الا فى ضـلا ل) تيرهايى است كه در تاريكى جهل و ضلال پرتاب مى كنندو به سنگ مى خورد و از آنجايى كـه هـرگـز بـاور نـدارنـد، فاجعه ها دامنگيرشان مى شود، اين مشيت الهى است كه نيروهاى حق سرانجام بر نيروى باطل غلبه كنند.

(آيه)ـ درگيرى و نزاع ميان موسى (ع) و پيروانش از يك سو، و فرعون وطرفدارانش از سوى ديگر بالا گرفت.

قـرآن مى گويد: ((فرعون گفت : بگذاريد موسى را بكشم و او پروردگارش رابخواند)) تا نجاتش دهد! (وقال فرعون ذرونى اقتل موسى وليدع ربه).

از ايـن تعبير استفاده مى شود كه اكثريت مشاوران كه مانع قتل موسى بودند يالااقل بعضى از آنان بـه ايـن امر استدلال مى كردند كه باتوجه به كارهاى خارق العاده موسى ممكن است نفرينى كند و خدايش عذاب بر ما نازل كند، اما فرعون مغرورمى گويد: من او را مى كشم هر آنچه باداباد!.

سپس فرعون براى توجيه تصميم قتل موسى دو دليل براى اطرافيانش ذكرمى كند: يكى جنبه به اصـطـلاح ديـنـى و معنوى دارد، و ديگر جنبه دنيوى و مادى مى گويد: ((من از اين مى ترسم كه آيين شما را عوض كند!)) و دين نياكانتان را برهم زند! (انى اخاف ان يبدل دينكم).

((يا اين كه فسادى بر روى زمين آشكار سازد)) (او ان يظهر فى الا رض الفساد).

و اگـر امـروز سـكـوت كنم و بعد از مدتى اقدام به مبارزه با موسى نمايم هواخواهان بسيارى پيدا مـى كـنـد و درگيرى شديدى به وجود مى آيد كه مايه خونريزى و فساد و ناآرامى در سطح كشور خواهد بود، بنابراين مصلحت اين است كه هرچه زودتر او را به قتل برسانم.

(آيه)ـ اكنون ببينيم موسى (ع) كه ظاهرا در آن مجلس حضور داشت چه عكس العملى نشان داد؟.

آيـه شـريـفـه مـى گـويد: ((موسى گفت : من به پروردگارم و پروردگار شما پناه مى برم از هر مـتكبرى كه به روز حساب ايمان نمى آورد))! (وقال موسى انى عذت بربى وربكم من كل متكبر لا يؤمن بيوم الحساب).

اين گفتار موسى (ع) به خوبى نشان مى دهد افرادى كه داراى دو ويژگى ((تكبر)) و ((عدم ايمان به روز قيامت)) باشند آدمهاى خطرناكى محسوب مى شوند وبايد از چنين افرادى به خدا پناه برد!.

(آيه)ـ.

آيا كسى را به خاطر دعوت به سوى خدا مى كشند؟!.

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved