بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

آيـه 278ـ شـان نـزول : پـس از نـزول آيه ربا ((خالدبن وليد)) خدمت پيامبراكرم (ص) حاضر شده عرضه داشت : پدرم چون با ((طائفه ثقيف)) معاملات ربوى داشت و مطالباتش را وصول نكرده بود وصـيـت كـرده است مبلغى از سودهاى اموال او كه هنوز پرداخت نشده است تحويل بگيرم آيا اين عـمـل بـراى من جائزاست ؟ اين آيه و سه آيه بعد از آن نازل شد و مردم را به شدت از اين كار نهى كرد.

تفسير:.

رباخوارى يك گناه بى نظيرـ.

در ايـن آيـه خـداونـد افـراد بـاايمان را مخاطب قرار داده و براى تاكيد بيشتر درمساله تحريم ربا مـى فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا بپرهيزيد و آنچه ازربا باقى مانده رها كنيد اگر ايمان داريد)) (يا ايها الذين آمنوا اتقوا اللّه وذروا ما بقى من الربوا ان كنتم مؤمنين).

جالب اين كه : آيه فوق هم باايمان به خدا شروع شده و هم با ايمان ختم شده است ودر واقع تاكيدى است بر اين معنى كه رباخوارى باروح ايمان سازگارنيست.

(آيـه 279)ـ در اين آيه لحن سخن را تغيير داده و پس از اندرزهايى كه درآيات پيشين گذشت با شدت با رباخواران برخورد كرده هشدار مى دهد كه اگر به كارخود همچنان ادامه دهند و در برابر حـق و عدالت تسليم نشوند و به مكيدن خون مردم محروم مشغول باشند، پيامبراسلام (ص) ناچار است با توسل به جنگ جلوآنها را بگيرد، مى فرمايد: ((اگر چنين نمى كنيد بدانيد با جنگ با خدا و رسول اوروبرو خواهيد بود)) (فان لم تفعلوا فاذنـوا بحرب من اللّه ورسوله).

ايـن همان جنگى است كه طبق قانون فقاتلوا التى تبغى حتى تفئ الى امراللّه ((23))((با گروهى كه متجاوز است پيكار كنيد تا به فرمان خدا گردن نهد)) انجام مى گيرد.

در هر حال از آيه بالا بر مى آيد كه حكومت اسلامى مى تواند با توسل به زورجلو رباخوارى را بگيرد سپس مى افزايد: اگر توبه كنيد سرمايه هاى شما از آن شمااست نه ستم مى كنيد، و نه ستم بر شما مى شود)) (وان تبتم فلكم رؤس اموالكم لا تظلمون ولا تظلمون).

يـعـنـى اگر توبه كنيد و دستگاه رباخوارى را برچينيد حق داريد سرمايه هاى اصلى خود را كه در دسـت مردم داريد (به استثناى سود) ازآنها جمع آورى كنيد واين قانون كاملا عادلانه است زيرا كه هـم از سـتـم كـردن شـما بر ديگران جلوگيرى مى كند وهم از ستم وارد شدن بر شم، و در اين صورت نه ظالم خواهيد بود و نه مظلوم.

جـمـلـه لا تظلمون ولا تظلمون در حقيقت يك شعار وسيع پرمايه اسلامى است كه مى گويد: به هـمـان نـسبت كه مسلمانان بايد از ستمگرى بپرهيزند از تن دادن به ظلم و ستم نيز بايد اجتناب كنند اصولا اگر ستمكش نباشد ستمگر كمترپيدا مى شود!.

(آيـه 280)ـ در ايـن آيـه مى فرمايد: ((اگر (بدهكار) داراى سختى و گرفتارى باشد او را تا هنگام توانايى مهلت دهيد)) (وان كان ذوعسرة فنظرة الى ميسرة).

در ايـن جـا يكى از حقوق بدهكاران را بيان مى فرمايد كه اگر آنها از پرداختن اصل بدهى خود (نه سود) نيز عاجز باشند، نه تنها نبايد به رسم جاهليت سودمضاعفى بر آنها بست و آنها را تحت فشار قـرار داد، بـلكه بايد براى پرداختن اصل بدهى نيز به آنها مهلت داده شود و اين يك قانون كلى در باره تمام بدهكاران است.

و در پـايـان آيه مى فرمايد: ((و (چنانچه قدرت پرداخت ندارند) ببخشيد براى شما بهتر است اگر بدانيد)) (وان تصدقوا خير لكم ان كنتم تعلمون).

ايـن در واقـع گـامـى فراتر از مسائل حقوقى است ، اين يك مساله اخلاقى وانسانى است كه بحث حـقـوقـى سـابـق را تـكميل مى كند و احساس كينه توزى و انتقام را به محبت و صميميت مبدل مى سازد.

(آيـه 281)ـ در ايـن آيـه بـا يـك هـشدار شديد، مساله ربا را پايان مى دهد ومى فرمايد: ((از روزى بـپـرهيزيد كه در آن به سوى خدا باز مى گرديد)) (واتقوا يوماترجعون فيه الى اللّه) ((سپس به هر كـس آنـچـه را انجام داده بازپس داده مى شود)) (ثم توفى كل نفس ما كسبت) ((و به آنها ستمى نخواهد شد)) بلكه هر چه مى بينند نتيجه اعمال خودشان است (وهم لا يظلمون).

جـالب توجه اين كه در تفاسير نقل شده كه اين آيه آخرين آيه اى است كه برپيامبراسلام (ص) نازل شده است و با توجه به مضمون آن اين موضوع هيچ بعيد به نظر نمى رسد.

((رباخوارى)) از نظر اخلاقى اثر فوق العاده بدى در روحيه وام گيرنده به جامى گذارد و كينه او را در دل خودش مى يابد و پيوند تعاون و همكارى اجتماعى رابين افراد و ملتها سست مى كند.

در روايـات اسـلامـى در مـورد تـحـريـم ربـا مى خوانيم : هشام بن سالم مى گويد،امام صادق (ع) فرمودند: انما حرم اللّه عزوجل الربوا لكيلا يمتنع الناس من اصطناع المعروف : ((خداوند ربا را حرام كرده تا مردم از كار نيك امتناع نورزند))((24)).

(آيه 282).

تنظيم اسناد تجارى در طولانى ترين آيه قرآن.

بـعـد از بيان احكامى كه مربوط به انفاق در راه خدا و همچنين مساله رباخوارى بود در اين آيه كه طـولانـى تـريـن آيه قرآن است ، احكام و مقررات دقيقى براى امور تجارى و اقتصادى بيان كرده تا سـرمايه ها هر چه بيشتر رشد طبيعى خودرا پيدا كنند و بن بست و اختلاف و نزاعى در ميان مردم رخ ندهد.

در اين آيه نوزده دستور مهم در مورد داد و ستد مالى به ترتيب ذيل بيان شده است 1ـ در نخستين حكم مى فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه بدهى مدت دارى (به خاطر وام دادن يا معامله) به يكديگر پيدا كنيد آن را بنويسيد))(يا ايها الذين آمنوا اذا تداينتم بدين الى اجل مسمى فاكتبوه).

ضـمـنـا ازايـن تعبير، هم مساله مجاز بودن قرض ووام روشن مى شود و هم تعيين مدت براى وامها هـمـچـنين آيه مورد بحث شامل عموم بدهيهايى مى شود كه درمعاملات وجود دارد مانند سلف ونسيه ، در عين اين كه قرض را هم شامل مى شود.

2 و 3ـ سـپـس بـراى اين كه جلب اطمينان بيشترى شود، و قرارداد ازمداخلات احتمالى طرفين سـالـم بـماند، مى افزايد: ((بايد نويسنده اى از روى عدالت (سند بدهكارى را) بنويسد)) (وليكتب بينكم كاتب بالعدل).

بنابراين اين قرارداد بايد به وسيله شخص سومى تنظيم گردد و آن شخص عادل باشد.

4ـ ((كـسـى كه قدرت بر نويسندگى دارد نبايد از نوشتن خوددارى كند وهمانطور كه خدا به او تعليم داده است بايد بنويسد)) (ولا ياب كاتب ان يكتب كماعلمه اللّه فليكتب).

يـعـنـى بـه پـاس اين موهبتى كه خدا به او داده نبايد از نوشتن قرارداد شانه خالى كند، بلكه بايد طرفين معامله را در اين امر مهم كمك نمايد.

5ـ ((و آن كس كه حق بر ذمه اوست بايد املا كند)) (وليملل الذى عليه الحق).

6ـ ((بدهكار بايد از خدا بپرهيزد و چيزى را فروگذار نكند)) (وليتق اللّه ربه ولا يبخس منه شيئا).

7ـ ((هـرگـاه كسى كه حق بر ذمه اوست (بدهكار) سفيه يا (از نظر عقل)ضعيف (و مجنون) و يا (به خاطر لال بودن) توانايى بر املا كردن ندارد، بايد ولى او املا كند)) (فان كان الذى عليه الحق سفيها او ضعيفا او لا يستطيع ان يمل هوفليملل وليه).

بـنـابـراين در مورد سه طايفه ، ((ولى)) بايد املا كند، كسانى كه سفيه اند ونمى توانند ضرر و نفع خـويـش را تـشـخـيص دهند و امورمالى خويش را سر و سامان بخشند (هر چند ديوانه نباشند) و كسانى كه ديوانه اند يا از نظر فكرى ضعيفند وكم عقل مانند كودكان كم سن و سال و پيران فرتوت و كم هوش ، و افراد گنگ و لال ، ويا كسانى كه توانايى املا كردن را ندارند هرچند گنگ نباشند.

از ايـن جمله احكام ديگرى نيز بطور ضمنى استفاده مى شود، از جمله ممنوع بودن تصرفات مالى سفيهان و ضعيف العقل ها و همچنين جواز دخالت ولى در اين گونه امور.

8ـ ((ولى)) نيز بايد در املا و اعتراف به بدهى كسانى كه تحت ولايت اوهستند ((عدالت را رعايت كند)) (بالعدل).

9ـ سپس اضافه مى كند: ((علاوه بر اين دو شاهد بگيريد)) (واستشهدواشهيدين).

10 و 11ـ اين دو شاهد بايد ((از مردان شما باشد)) (من رجالكم).

يعنى هم بالغ ، هم مسلمان باشند.

12ـ ((و اگـر دو مـرد نـباشند كافى است يك مرد و دو زن شهادت دهند)) (فان لم يكونا رجلين فرجل وامراتان).

13ـ ((از كسانى كه مورد رضايت و اطمينان شما باشند)) (ممن ترضون من الشهدا).

از اين جمله مساله عادل بودن و مورد اعتماد و اطمينان بودن شهود، استفاده مى شود.

14ـ در صـورتى كه شهود مركب از دو مرد باشند هر كدام مى توانند مستقلاشهادت بدهند اما در صـورتى كه يك مرد و دو زن باشند، بايد آن دو زن به اتفاق يكديگر ادا شهادت كنند ((تا اگر يكى انحرافى يافت ، ديگرى به او يادآورى كند))(ان تضل احديهما فتذكر احديهما الا خرى).

زيـرا زنان به خاطر عواطف قوى ممكن است تحت تاثير واقع شوند، و به هنگام ادا شهادت به خاطر فراموشى يا جهات ديگر، مسير صحيح را طى نكنند.

15ـ يـكـى ديـگـر از احـكام اين باب اين است كه ((هرگاه ، شهود را (براى تحمل شهادت) دعوت كنند، خوددارى ننمايند)) (ولا ياب الشهدا اذا ما دعوا).

بنابراين تحمل شهادت به هنگام دعوت براى اين كار، واجب است.

16ـ بـدهـى كـم باشد يا زياد بايد آن را نوشت چرا كه سلامت روابط اقتصادى كه مورد نظر اسلام اسـت ايـجاب مى كند كه در قراردادهاى مربوط به بدهكاريهاى كوچك نيز از نوشتن سند كوتاهى نشود، و لذا در جمله بعد مى فرمايد: ((و از نوشتن (بدهى) كوچك يا بزرگى كه داراى مدت است ملول و خسته نشويد)) (ولا تسئمواان تكتبوه صغيرا او كبيرا الى اجله).

سپس مى افزايد: ((اين در نزد خدا به عدالت نزديكتر و براى شهادت مستقيم تر، و براى جلوگيرى از شك و ترديد بهتر است)) (ذلكم اقسط عنداللّه واقوم للشهادة وادنى الا ترتابوا).

در واقـع ايـن جـمـله اشاره به فلسفه احكام فوق در مورد نوشتن اسنادمعاملاتى است و به خوبى نشان مى دهد كه اسناد تنظيم شده مى تواند به عنوان شاهد و مدرك مورد توجه قضات قرار گيرد.

17ـ سپس يك مورد را از اين حكم استثنا كرده مى فرمايد: ((مگر اين كه دادو ستد نقدى باشد كه (جـنس و قيمت را) در ميان خود دست به دست كنيد، در آن صورت گناهى بر شما نيست كه آن را ننويسيد)) (الا ان تكون تجارة حاضرة تديرونها بينكم فليس عليكم جناح الا تكتبوها).

18ـ در معامله نقدى گرچه تنظيم سند و نوشتن آن لازم نيست ولى شاهدگرفتن براى آن بهتر اسـت ، زيـرا جلو اختلافات احتمالى آينده را مى گيرد لذامى فرمايد: ((هنگامى كه خريد و فروش (نقدى) مى كنيد، شاهد بگيريد)) (واشهدوااذا تبايعتم).

19ـ در آخـريـن حكمى كه در اين آيه ذكر شده مى فرمايد: ((هيچ گاه نبايدنويسنده سند و شهود (به خاطر اداى حق و عدالت) مورد ضرر و آزار قرار گيرند))(ولا يضار كاتب ولا شهيد).

((كه اگر چنين كنيد از فرمان خدا خارج شديد)) (فانه فسوق بكم).

و در پايان آيه ، بعد از ذكر آن همه احكام ، مردم را دعوت به تقوا و پرهيزكارى و امتثال اوامر خداوند مى كند (واتقوااللّه).

و سـپـس يادآورى مى نمايد كه ((خداوند آنچه مورد نياز شما در زندگى مادى ومعنوى است به شما تعليم مى دهد)) (ويعلمكم اللّه).

قـرارگـرفـتـن دو جـمـلـه فـوق در كـنار يكديگر اين مفهوم را مى رساند كه تقواوپرهيزگارى وخداپرستى اثر عميقى درآگاهى وروشن بينى وفزونى علم ودانش دارد.

((و او از هـمـه مـصـالـح و مـفـاسـد مردم آگاه است و آنچه خير و صلاح آنهاست براى آنها مقرر مى دارد)) (واللّه بكل شى عليم).

(آيه 283).

تكميلى بر بحث گذشته.

ايـن آيـه در حـقيقت با ذكر چند حكم ديگر در رابطه با مساله تنظيم اسنادتجارى مكمل آيه قبل اسـت ، و آنـها عبارتند از: 1ـ ((هرگاه در سفر بوديد ونويسنده اى نيافتيد (تا اسناد معامله را براى شـمـا تـنظيم كند و قرارداد را بنويسد)گروگان بگيريد)) (وان كنتم على سفر ولم تجدوا كاتبا فرهان مقبوضة).

البته در وطن نيز اگر دسترسى به تنظيم كننده سند نباشد اكتفا كردن به گروگان مانعى ندارد.

2ـ گـروگان حتما بايد قبض شود و در اختيار طلبكار قرار گيرد تا اثراطمينان بخشى را داشته باشد، لذا مى فرمايد: فرهان مقبوضة ; گروگان گرفته شده.

3ـ سپس به عنوان يك استثنا در احكام فوق مى فرمايد: ((اگر بعضى از شمانسبت به بعضى ديگر اطـمـينان داشته باشد (مى تواند بدون نوشتن سند و رهن با اومعامله كند و امانت خويش را به او بـسـپـارد) در ايـن صـورت كسى كه امين شمرده شده است بايد امانت (و بدهى خود را به موقع) بپردازد و از خدايى كه پروردگاراوست بپرهيزد)) (فان امن بعضكم بعضا فليؤد الذى اؤتمن امانته وليتق اللّه ربه).

قـابـل تـوجه اين كه در اينجا طلب طلبكار به عنوان يك امانت ، ذكر شده كه خيانت در آن ، گناه بزرگى است.

4ـ سـپـس هـمـه مـردم را مـخاطب ساخته و يك دستور جامع در زمينه شهادت بيان مى كند و مـى فـرمـايـد: ((شـهادت را كتمان نكنيد و هركس آن را كتمان كند قلبش گناهكار است)) (ولا تكتموا الشهادة ومن يكتمها فانه آثم قلبه).

بـنـابـراين كسانى كه از حقوق ديگران آگاهند موظفند به هنگام دعوت براى اداى شهادت آن را كتمان نكنند.

و از آنـجـا كـه كتمان شهادت و خوددارى از اظهار آن ، به وسيله دل و روح انجام مى شود آن را به عنوان يك گناه قلبى معرفى كرده و مى گويد: ((كسى كه چنين كند قلب او گناهكار است)) و بـاز در پايان آيه براى تاكيد و توجه بيشتر نسبت به حفظامانت و اداى حقوق يكديگر و عدم كتمان شـهـادت هـشـدار داده مـى فـرمايد:((خداوند نسبت به آنچه انجام مى دهيد داناست)) (واللّه بما تعملون عليم).

ممكن است مردم ندانند چه كسى قادر به اداى شهادت است و چه كسى نيست ، و نيز ممكن است مـردم نـدانـند در آن جا كه اسناد و گروگانى وجود ندارد،چه كسى طلبكار و چه كسى بدهكار است ، ولى خداوند همه اينها را مى داند و هركس را طبق اعمالش جزا مى دهد.

(آيه 284).

همه چيز از آن اوست !.

ايـن آيـه در حـقـيـقت آنچه را كه در جمله آخر آيه قبل آمد تكميل مى كندمى گويد: ((آنچه در آسـمـانـها و زمين است از آن خداست و (به همين دليل) اگر آنچه را در دل داريد آشكار سازيد يا پـنـهـان كنيد خداوند شما را مطابق آن محاسبه مى كند)) (للّه ما فى السموات وما فى الا رض وان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به اللّه).

((سپس هر كس را كه بخواهد (و شايسته بداند) مى بخشد و هر كس رابخواهد (و مستحق ببيند) مجازات مى كند)) (فيغفر لمن يشا ويعذب من يشا).

يعنى تصور نكنيد اعمالى همچون كتمان شهادت و گناهان قلبى ديگر بر اومخفى مى ماند كسى كه حاكم بر جهان هستى و زمين و آسمان است ، هيچ چيز بر اومخفى نخواهد بود.

و در پايان آيه مى فرمايد: ((و خداوند بر هر چيز قادر است)) (واللّه على كل شى قدير).

هم آگاهى دارد نسبت به همه چيز اين جهان و هم قادر است لياقتها وشايستگيها را مشخص كند و هم متخلفان را كيفر دهد.

آيـه 285ـ شـان نـزول : هـنگامى كه آيه سابق نازل شد كه اگر چيزى در دل پنهان داريد يا آشكار كنيد خداوند حساب آن را مى رسد، گروهى از اصحاب ترسان شدند (و مى گفتند: هيچ كس از ما خـالـى از وسـوسـه هـاى باطنى و خطورات قلبى نيست و همين معنى را خدمت رسول خدا(ص) عـرض كـردنـد) آيه نازل شد و راه ورسم ايمان و تضرع به درگاه خداوند و اطاعت و تسليم را به آنان آموخت.

تفسير:.

راه و رسم ايمان.

سوره بقره با بيان بخشى از معارف و اعتقادات حق آغاز شد و با همين معنى كه در اين آيه و آيه بعد مى باشد نيز پايان مى يابد و به اين ترتيب آغاز و پايان آن هماهنگ است.

بـه هـر حـال قـرآن مى فرمايد: ((پيامبر(ص) به آنچه از طرف پروردگارش نازل شده است ايمان آورده)) (آمن الرسول بما انزل اليه من ربه).

و اين امتيازات انبياى الهى است كه عموما به مرام و مكتب خويش ايمان قاطع داشته و هيچ گونه تـزلـزلـى در اعـتقاد خود نداشته اند، قبل از همه خودشان مؤمن بودند، و بيش از همه استقامت و پايمردى داشتند.

سـپـس مـى افـزايـد: ((مـؤمنان نيز به خدا و فرشتگان او و كتابها و فرستادگان وى همگى ايمان آورده انـد (و مى گويند) ما در ميان پيامبران او هيچ گونه فرقى نمى گذاريم)) و به همگى ايمان داريم (والمؤمنون كل آمن باللّه وملا ئكته وكتبه ورسله لا نفرق بين احد من رسله).

سـپـس مـى افـزايـد كـه مؤمنان علاوه بر اين ايمان راسخ و جامع ، در مقام عمل نيز ((گفتند: ما شـنـيـديـم (و فهميديم) و اطاعت كرديم پروردگارا! (انتظار) آمرزش تو را(داريم) و بازگشت (همه ما) به سوى توست)) (وقالوا سمعنا واطعنا غفرانك ربناواليك المصير).

بـه ايـن تـرتيب ايمان به مبد و معاد و رسولان الهى با التزام عملى به تمام دستورات الهى همراه و هماهنگ مى گردد.

(آيـه 286)ـ ايـن آيـه مى گويد: ((خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانائيش تكليف نمى كند)) (لا يكلف اللّه نفسا الا وسعها).

تـمـام احـكـام بـا هـمـين آيه تفسير و تقييد مى گردد، و به مواردى كه تحت قدرت انسان است اختصاص مى يابد.

سـپـس مـى افزايد: ((هر كار (نيكى) انجام دهد براى خود انجام داده و هر كار(بدى) كند به زيان خود كرده است)) (لها ما كسبت وعليها ما اكتسبت).

آيـه فـوق با اين بيان مردم را به مسؤوليت خود و عواقب كار خويش متوجه مى سازد وبرافسانه جبر واقبال وطالع وموهومات ديگرازاين قبيل خط بطلان مى كشد.

و به دنبال اين دو اصل اساسى (تكليف به مقدار قدرت است و هر كس مسؤول اعمال خويش است) از زبـان مؤمنان هفت درخواست از درگاه پروردگاربيان مى كند كه در واقع آموزشى است براى هـمـگـان كه چه بگويند و چه بخواهندنخست مى گويد: ((پروردگارا! اگر ما فراموش كرديم يا خطا نموديم ما را مؤاخذه مكن)) (ربنا لا تؤاخذنا ان نسينا او اخطانا).

بنابراين فراموشكاريهايى كه زاييده سهل انگارى است قابل مجازات است.

آنـهـا چـون مـى دانند مسؤول اعمال خويشند لذا با تضرعى مخصوص ، خدا رابه عنوان ((رب)) و كـسـى كه لطف خاصى در پرورش آنان دارد مى خوانند و مى گويند:زندگى به هر حال خالى از فراموشى و خطا و اشتباه نيست ما مى كوشيم به سراغ گناه عمدى نرويم ، اما خطاها و لغزشها را تو بر ما ببخش !.

سـپس به بيان دومين درخواست آنان پرداخته مى گويد: ((پرورگارا! بارسنگين بر دوش ما قرار مده آن چنانكه بر كسانى كه پيش از ما بودند (به كيفر گناهان و طغيانشان) قرار دادى)) (ربنا ولا تحمل علينا اصرا كما حملته على الذين من قبلنا).

در سـومـين درخواست مى گويند: پروردگارا! مجازاتهايى كه طاقت تحمل آن را نداريم براى ما مقرر مدار)) (ربنا ولا تحملنا ما لا طاقة لنا به).

اين جمله ممكن است اشاره به آزمايشهاى طاقت فرسا يا مجازاتهاى سنگين دنيا و آخرت و يا هر دو باشد.

و در چـهـارمـين و پنجمين و ششمين تقاضا مى گويند: ((ما را ببخش و گناهان مارا بپوشان و مشمول رحمت خود قرار ده)) (واعف عنا واغفر لنا وارحمنا).

وبـالاخـره درهـفـتـمـيـن وآخـريـن درخـواسـت مـى گويند: ((تو مولى وسرپرست مائى ،پس مارا برجمعيت كافران پيروز گردان)) (انت مولـينا فانصرنا على القوم الكافرين).

وبـه ايـن تـرتـيـب تقاضاهاى آنان شامل دنياوآخرت وپيروزيهاى فردى واجتماعى و عفو و بخشش و رحمت الهى مى گردد، و اين تقاضايى است بسيار جامع.

پايان سوره بقره.

سوره آل عمران.

اين سوره در ((مدينه)) نازل شده و داراى 200 آيه است.

محتواى سوره :.

1ـ بخش مهمى از اين سوره از توحيد و صفات خداوند و معاد و معارف اسلامى بحث مى كند.

2ـ بـخـش ديگرى پيرامون جهاد و دستورات مهم آن و حيات جاويدان شهيدان راه خدا همچنين درسهاى عبرتى كه در دو غزوه بدر و احد بود سخن مى گويد.

3ـ در قسمتى از اين سوره ، به يك سلسله احكام اسلامى در زمينه لزوم وحدت صفوف مسلمين و خـانه كعبه و فريضه حج و امر بمعروف و نهى از منكر وتولى و تبرى و مساله امانت ، و انفاق در راه خـد، تـرك دروغ و مـقـاومت و پايمردى درمقابل دشمن و صبر و شكيبايى در مقابل مشكلات و آزمايشهاى مختلف الهى وذكر خداوند در هر حال ، اشارات پر معنايى شده است.

4ـ براى تكميل اين بحثه، بخشى از تاريخ انبيا از جمله آدم و نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و ساير انبيا(ع) و داستان مريم و مقامات اين زن بزرگ نيز ذكرشده است.

در مورد فضيلت اين سوره در حديثى از پيامبراكرم (ص) مى خوانيم : من قرسورة آل عمران اعطى بـكل آية منها امانا على جسر جهنم : ((هر كس سوره آل عمران را بخواند به تعداد آيات آن ، امانى بر پل دوزخ به او مى دهند)).

شـان نـزول : بـعـضـى از مفسران مى گويند: هشتاد و چند آيه از اين سوره در باره فرستادگان و مسيحيان نجران نازل شده است.

فرستادگان شصت نفر بودند كه چهارده نفر آنان از اشراف و برجستگان نجران محسوب مى شدند، سه نفر از اين چهارده نفر سمت رياست داشتند ومسيحيان آن سامان در كارها و مشكلات خود به آن سه نفر مراجعه مى كردند.

ايـن گـروه شـصت نفرى در لباس مردان قبيله بنى كعب به مدينه آمدند و به مسجد پيامبر(ص) وارد شـدنـد، مـوقعى كه آنها وارد مسجد شدند، هنگام نمازشان بود، طبق مراسم خود، ناقوس را نـواخـتـنـد و مشغول نماز شدند پس از نماز ((عاقب))و ((سيد)) كه اولى امير و رئيس قوم خود مـحـسـوب مى شد و ديگرى سرپرست تشريفات و تنظيم برنامه سفر و مورد اعتماد مسيحيان بود خـدمـت پـيـامبر رسيدند وبا او آغاز سخن كردند پيامبر(ص) به آنها پيشنهاد كرد: به آيين اسلام درآييد و درپيشگاه خداوند تسليم گرديد.

عاقب و سيد گفتند: ما پيش از تو اسلام آورده و تسليم خداوند شده ايم !.

پـيامبر(ص) فرمود: شما چگونه بر آيين حق هستيد، با اينكه اعمالتان حاكى از اين است كه تسليم خداوند نيستيد، چه اينكه براى خدا فرزند قائليد و عيسى راپسر خدا مى دانيد، و صليب را عبادت و پرستش مى كنيد و گوشت خوك مى خوريد، با اين كه تمام اين امور مخالف آيين حق است !.

عاقب و سيد گفتند: اگر عيسى پسر خدا نيست ، پس پدرش كه بوده است ؟پيامبر(ص) فرمود: آيا شـما قبول داريد كه هر پسرى شباهتى به پدر خود دارد؟گفتند آرى فرمود: آيا اينطور نيست كه خـداى ما به هر چيزى ، احاطه دارد و قيوم است و روزى موجودات با اوست ، گفتند: آرى ، همين طـور است ، فرمود: آيا عيسى اين اوصاف را داشت ، گفتند: نه فرمود: آيا چنين نيست كه عيسى را مـادرش مـانندساير كودكان در رحم حمل كرد، و بعد همچون مادرهاى ديگر، او را به دنيا آورد؟ وعيسى پس از ولادت ، چون اطفال ديگر غذا مى خورد ! گفتند: آرى چنين بودفرمود: پس چگونه عيسى پسر خداست با اين كه هيچ گونه شباهتى به پدرش ندارد؟!.

سـخن كه به اينجا رسيد، همگى خاموش شدند، در اين هنگام ، هشتاد و چندآيه از اوايل اين سوره براى توضيح معارف و برنامه هاى اسلام نازل گرديد.

تفسير: باز در آغاز اين سوره به حروف مقطعه برخورد مى كنيم (الم) در باره حروف مقطعه قرآن ، در اول سوره بقره ، توضيحات لازم گفته شد كه نيازى به تكرارآن نيست.

(آيه 2)ـ در اين آيه مى فرمايد: ((خداوند تنها معبود يگانه يكتاى جاويدان وپايدار است كه همه چيز بـه وجـود او بستگى دارد)) (اللّه لا اله الا هو الحى القيوم) ـشرح و تفسير اين آيه در سوره بقره آيه 255 گذشت.

(آيه 3)ـ در اين آيه خطاب به پيامبر اسلام (ص) مى فرمايد: خداوندى كه پاينده و قيوم است ((قرآن را بر تو فرستاد كه با نشانه هاى كتب آسمانى پيشين كاملاتطبيق مى كند همان خدايى كه تورات و انـجيل را پيش از قرآن براى راهنمايى وهدايت بشر نازل كرد)) (نزل عليك الكتاب بالحق مصدقا لما بين يديه وانزل التورية والا نجيل من قبل هدى للناس).

(آيـه 4)ـ سـپس مى افزايد: ((همچنين قرآن را كه حق را از باطل جدا مى سازدنازل كرد)) (وانزل الفرقان).

سپس مى افزايد: بعد از اتمام حجت و نزول آيات از سوى خداوند و گواهى فطرت و عقل بر صدق دعـوت پـيـامـبـران ، راهـى جز مجازات نيست ، و لذا در آيه مورد بحث به دنبال بحثى كه در باره حـقـانيت پيامبر(ص) و قرآن مجيد گذشت مى فرمايد: ((كسانى كه به آيات خدا كافر شدند كيفر شديدى دارند)) (ان الذين كفروابيات اللّه لهم عذاب شديد).

و بـراى روشـن سـاخـتـن ايـن كه ، توانايى خداوند بر تحقق بخشيدن تهديداتش اى ترديد نيست ، مى افزايد: ((خداوند توانا و صاحب انتقام است)) (واللّه عزيزذوانتقام).

(آيـه 5)ـ ايـن آيـه در حقيقت ، تكميل آيات قبل است ، مى فرمايد: ((هيچ چيزدر زمين و آسمان بر خدا مخفى نمى ماند)) (ان اللّه لا يخفى عليه شى فى الا رض ولا فى السما).

چگونه ممكن است چيزى بر او مخفى بماند در حالى كه او در همه جاحاضر و ناظر است و به حكم ايـن كـه وجـودش از هـر نـظـر بـى پايان و نامحدود است جايى از او خالى نيست و به ما از خود ما نزديكتر است ، بنابراين در عين اين كه محل و مكانى ندارد به همه چيز احاطه دارد و اين احاطه به معنى علم و آگاهى اوبر همه چيز است.

(آيه 6)ـ سپس به گوشه اى از علم و قدرت خود كه در حقيقت يكى ازشاهكارهاى عالم آفرينش و از مظاهر بارز علم و قدرت خداست اشاره كرده است مى فرمايد: ((او كسى است كه شما را در رحم (مادران) آن گونه كه مى خواهد تصويرمى كند)) (هوالذى يصوركم فى الا رحام كيف يشا) ((آرى ! هيچ معبودى جز آن خداوند توانا و حكيم نيست)) (لا اله الا هوالعزيز الحكيم).

صـورتـبندى انسان در شكم مادر و نقش بر آب زدن در آن محيط تاريك ظلمانى آن هم نقشهاى بـديـع و عـجيب و پى درپى ، راستى شگفت آور است ،مخصوصا با آن همه تنوعى كه از نظر شكل و صـورت و جـنـسـيـت و انـواع استعدادهاى متفاوت و صفات مختلف وجود دارد و اگر مى بينيم معبودى جز اونيست به خاطر همين است ، كه شايسته عبوديت جز ذات پاك او نمى باشد.

آيـه 7ـ شـان نـزول : در حـديـثـى از امام باقر(ع) نقل شده كه : چند نفر از يهود به اتفاق ((حى بن اخـطب)) و برادرش خدمت پيامبراسلام (ص) آمدند و حروف مقطعه ((الم)) را دستاويز خود قرار داده گـفتند: طبق حساب ابجد الف مساوى يك و لام مساوى 30 و ميم مساوى 40 مى باشد و به اين ترتيب خبر داده اى كه ، دوران بقاى امت تو بيش از هفتاد و يك سال نيست !.

پـيـامـبر(ص) براى جلوگيرى از سؤاستفاده آنها فرمود: شما چرا تنها ((الم)) رامحاسبه كرده ايد مـگـر در قرآن ((المص والر)) و ساير حروف مقطعه نيست ، اگر اين حروف اشاره به مدت بقا امت مـن باشد چرا همه را محاسبه نمى كنيد؟! (درصورتى كه منظور از اين حروف چيز ديگرى است) سپس آيه مورد بحث نازل شد.

تفسير:.

محكم و متشابه در قرآن.

در آيـات پيشين سخن از نزول قرآن به عنوان يكى از دلايل آشكار نبوت پيامبراسلام (ص) به ميان آمده بود، و در اين آيه يكى از ويژگيهاى قرآن و چگونگى بيان مطلب در اين كتاب بزرگ آسمانى آمده است ، نخست مى فرمايد: ((او كسى است كه اين كتاب را بر تو نازل كرد كه بخشى از آن آيات مـحـكـم (صريح و روشن)است كه اساس و شالوده اين كتاب است (و آيات پيچيده ديگر را تفسير مـى كند) وبخشى از آن متشابه است)) آياتى كه به خاطر بالا بودن سطح مطلب يا جهات ديگر،در آغـاز پـيـچـيده بنظر مى رسد (هوالذى انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب واخر متشابهات).

ايـن آيـات متشابه محكى است براى آزمايش افراد كه عالمان راستين وفتنه گران لجوج را از هم جـدا مـى سـازد، لـذا بـه دنـبال آن مى فرمايد: ((اما كسانى كه درقلوبشان انحراف است پيروى از متشابهات مى كنند تا فتنه انگيزى كنند و تفسير(نادرستى بر طبق اميال خود) براى آن مى طلبند (تـا مـردم را گـمراه سازند) در حالى كه تفسير آن را جز خدا و راسخان در علم نمى دانند)) (فاما الـذيـن فـى قـلـوبـهـم زيـغ ‌فـيـتـبـعون ما تشابه منه ابتغا الفتنة وابتغا تاويله وما يعلم تاويله الا اللّه والراسخون فى العلم).

سپس مى افزايد: آنها هستند كه بر اثر درك صحيح معنى محكمات ومتشابهات ((مى گويند ما به هـمـه آنها ايمان آورده ايم (چرا كه) همه از سوى پروردگارما است)) (يقولون آمنا به كل من عند ربنا).

آرى ! ((جز صاحبان فكر و خردمندان ، متذكر نمى شوند)) (وما يذكر الا اولواالا لباب).

از آيـه فـوق چـنـين استفاده مى شود كه : آيات قرآن بر دو دسته هستند مفهوم قسمتى از آيات آن چـنـان روشـن اسـت كـه جـاى هـيـچ گـونـه انكار و توجيه وسؤاستفاده در آن نيست ، و آنها را ((مـحـكمات)) گويند و قسمتى به خاطر بالا بودن سطح مطلب يا گفتگو در باره عوالمى كه از دسـتـرس ما بيرون است مانند عالم غيب ،و جهان رستاخيز و صفات خد، چنان هستند كه معنى نهايى و اسرار و كنه حقيقت آنها نياز به سرمايه خاص علمى دارد كه آنها را ((متشابهات)) گويند.

افـراد مـنحرف معمولا مى كوشند اين آيات را دستاويز قرار داده و تفسيرى برخلاف حق براى آنها درسـت كنند، تا در ميان مردم ، فتنه انگيزى نمايند، و آنها را ازراه حق گمراه سازند، اما خداوند و راسخان در علم ، اسرار اين آيات را مى دانند وبراى مردم تشريح مى كنند.

الـبـتـه آنـها كه از نظر علم و دانش در رديف اولند (همچون پيامبر و ائمه هدى)از همه اسرار آن آگـاهند در حالى كه ديگران هر يك به اندازه دانش خود از آن چيزى مى فهمند، و همين حقيقت است كه مردم حتى دانشمندان را به دنبال معلمان الهى براى درك اسرار قرآن مى فرستد.

(آيه 8).

رهايى از لغزشها!.

از آنـجـا كه آيات متشابه و اسرار نهانى آن ممكن است لغزشگاهى براى افرادگردد، و از كوره اين امـتـحـان ، سـيـه روى درآيـنـد راسـخون در علم و انديشمندان باايمان ، علاوه بر به كار گرفتن سرمايه هاى علمى خود در فهم معنى اين آيات به پروردگار خويش پناه مى برند و اين آيه و آيه بعد كـه از زبـان راسـخـون در علم مى باشدروشنگر اين حقيقت است آنها مى گويند: ((پروردگارا ! دلهاى ما را بعد از آن كه ما راهدايت نمودى ، منحرف مگردان ، و از سوى خود رحمتى بر ما ببخش زيـرا تـو بـسـيـاربـخـشـنـده اى)) (ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا وهب لنا من لدنك رحمة انك انت الوهاب).

(آيـه 9)ـ و از آنجا كه عقيده به معاد و توجه به روز رستاخيز از هر چيز براى كنترل اميال و هوسها مؤثرتر است ، راسخون در علم ، به ياد آن روز مى افتند، ومى گويند: ((پروردگارا! تو مردم را در آن روزى كه ترديدى در آن نيست جمع خواهى كرد زيرا خداوند از وعده خود تخلف نمى كند)) (ربنا انك جامع الناس ليوم لا ريب فيه ان اللّه لا يخلف الميعاد).

و بـه ايـن تـرتيب از هوى و هوسها و احساسات افراطى كه موجب لغزش مى گردد خود را بر كنار مى دارند و مى توانند آيات خدا را آنچنانكه هست بفهمند!.

(آيه 10)ـ در آيات گذشته وضع مؤمنان و غيرمؤمنان در برابر آيات محكم و متشابه بيان شده بود، در ادامـه اين بحث از وضع دردناك كافران در روز قيامت پرده بر مى دارد و عواقب شوم اعمالشان را براى آنها مجسم مى سازد، مى فرمايد:((كسانى كه كافر شدند اموال و ثروتها و فرزندانشان آنها را از خـداونـد بـى نـيـاز نـمـى كـند(و در برابر عذاب الهى به آنان كمك نمى نمايد) و آنها آتشگيره دوزخـنـد)) (ان الـذيـن كفروا لن تغنى عنهم اموالهم ولا اولا دهم من اللّه شيئا واولئك هم وقود النار).

(آيـه 11)ـ سپس به يك نمونه روشن از اقوامى كه داراى ثروت و نفرات فراوان بودند ولى به هنگام نـزول عـذاب ، ايـن امـور نـتـوانست مانع نابودى آنان گردداشاره كرده مى فرمايد: ((وضع اينها هـمچون وضع آل فرعون و كسانى است كه قبل ازآنها بودند، آيات ما را تكذيب كردند (و به فزونى امـوال و نفرات و فرزندان مغرورشدند)خداوند آنهارا به كيفرگناهانشان گرفت وخداوند كيفرش شـديـداسـت)) (كـداب آل فـرعـون والـذين من قبلهم كذبوا بياتنافاخذهم اللّه بذنوبهم واللّه شديد العقاب).

آيه 12ـ شان نزول : پس از جنگ ((بدر)) و پيروزى مسلمانان جمعى از يهودگفتند: آن پيامبر كه مـا وصف او را در كتاب دينى خود (تورات) خوانده ايم كه درجنگ مغلوب نمى شود همين پيغمبر اسـت ، بـعضى ديگر گفتند: عجله و شتاب نكنيد تا نبرد ديگرى واقع شود، هنگامى كه جنگ احد پـيـش آمد و ظاهرا به شكست مسلمانان پايان يافت گفتند: نه به خدا سوگند آن پيامبرى كه در كتاب مابشارت به آن داده شده اين نيست در اين هنگام آيه نازل شد و پاسخ دندانشكنى به آنها داد كه نتيجه را در پايان كار حساب كنيد و بدانيد همگى مغلوب خواهيد شد.

تـفـسـيـر: با توجه به شان نزول فوق معلوم مى شود كفارى كه به اموال و ثروتهاو فرزندان مغرور بـودند انتظار شكست اسلام را داشتند; قرآن روى سخن را به پيامبركرده ، مى فرمايد: ((به كافران بـگو: به زودى مغلوب خواهيد شد (در اين دنيا خواروبى مقدار ودر قيامت) به سوى جهنم محشور ورانده خواهيد شد وچه بد جايگاهى است دوزخ)) (قل للذين كفروا ستغلبون وتحشرون الى جهنم وبئس المهاد).

در قرآن مجيد اخبار غيبى فراوانى است كه از ادله عظمت و اعجاز قرآن مى باشد و يك نمونه آن آيه فوق است كه خداوند صريحا به پيامبر خود بشارت پيروزى بر همه دشمنان را مى دهد.

طـولى نكشيد كه مضمون آيه ، تحقق يافت ، يهوديان مدينه (بنى قريظه وبنى نضير) درهم شكسته شـدنـد و در غـزوه خيبر مهمترين مركز قدرت آنان از هم متلاشى شد و مشركان نيز در فتح مكه براى هميشه مغلوب گشتند.

آيه 13ـ شان نزول : اين آيه گوشه اى از ماجراى بدر را بازگو مى كند در جنگ بدر تعداد مسلمانان (313) نـفـر بـود (77) نفر آنها را مهاجران و (236) نفر آنها ازانصار بودند پرچم مهاجران به دست عـلـى (ع) و سعدبن عباده پرچمدار انصار بودآنان تنها با داشتن هفتاد شتر و دو اسب و شش زره و هـشـت شمشير در اين نبردشركت كرده بودند با اين كه سپاه دشمن بيش از هزار نفر با اسلحه و تجهيزات كافى بودند مسلمانان بر آنها غالب شدند و با پيروزى كامل به مدينه مراجعت كردند.

تـفـسـير: اين آيه در حقيقت بيان نمونه اى است از آنچه در آيات قبل گذشت وبه كافران هشدار مـى دهـد كـه به اموال و ثروت و كثرت نفرات مغرور نشوند كه سودى به حالشان ندارد يك شاهد زنـده اين موضوع جنگ بدر است ، مى فرمايد:((در آن دو جمعيت (كه در ميدان جنگ بدر) با هم روبرو شدند نشانه و درس عبرتى براى شما بود)) (قد كان لكم آية فى فئتين التقتا).

((يك گروه در راه خدا نبرد مى كرد و گروه ديگر كافر بود)) و در راه شيطان و بت (فئة تقاتل فى سبيل اللّه واخرى كافرة).

سپس مى افزايد: ((آنها (مشركان) اين گروه (مؤمنان) را با چشم خود دو برابرآنچه بودند مشاهده مى كردند)) (يرونهم مثليهم راى العين).

خـدا مـى خواست قبل از شروع جنگ تعداد مسلمانان در نظر آنان كم جلوه كند تا با غرور و غفلت وارد جـنـگ شوند ـچنانچه در آيه 44 سوره انفال بدان اشاره شده است ـ و پس از شروع جنگ ، دو بـرابـر جـلـوه كـند تا وحشت و اضطراب ، آنها رافرا گيرد و منتهى به شكست آنان گردد ولى به عـكـس خـداونـد عـدد دشمنان را درنظر مسلمانان ، كم جلوه داد تا بر قدرت و قوت روحيه آنها بيفزايد.

سـپس مى افزايد: ((خداوند هر كس را بخواهد با يارى خود تقويت مى كند))(واللّه يؤيد بنصره من يـشـا) در پـايـان آيه مى فرمايد: ((در اين عبرتى است براى صاحبان چشم و بينش)) (ان فى ذلك لعبرة لا ولى الا بصار).

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved