دانستنيهایی درباره سیدحسن نصرالله
ما متعهد به مقاومت هستیم نه در آرزوی حكومت. حكومت باید پس از آزادسازی بخش اعظم خاك لبنان و بیرون راندن اشغالگران همچنان به وظایف خود ادامه دهد. ما همواره مقاومت خواهیم كرد تا مزارع شبعا را از اسراییل بازپس بگیریم .طلال سلمان، سردبیر روزنامه سرشناس السفیر چاپ بیروت، با محافل حزب الله ارتباطی نزدیك دارد. در شرایطی كه بیشتر رسانههای لبنانی و عربی، جانب قدرتمندان و زورگویان را گرفتند و از موضع ناحق آنان دفاع كردند، روزنامه السفیر یكی از معدود رسانههایی است كه در جنگ اخیر رژیم صهیونیستی علیه لبنان، در سرمقالهها و تحلیلهای منطقی و انتشار مطالب گوناگون به دفاع از حقوق محرومان و مظلومان جبهه اسرائیل پرداخت كه با سكوت و همراهی بعضی از كشورهای عربی بر ضد حزبالله اعلام جنگ كرد.
طلال سلمان در مراحل گوناگون مبارزات حزبالله و به ویژه پس از آزادسازی جنوب لبنان در سال 2000 و مبادله اسیران و پیكرهای شهدا، با دبیركل حزبالله گفت و گوهایی را انجام داده است. این گفت و گوها خالی از تحلیل دقیق چگونگی شكل گیری حزبالله و آینده اوضاع لبنان و پیش بینی تحولات منطقه نبوده است. نظر به اهمیت و جذابیت این مقاله، ترجمه و درج آن را در این یادمان به هنگام دیدیم.
****
این حزب تا كجا ميخواهد بزرگتر و فراتر از طائفه خویش و حكومت لبنان باشد؟ اندكی پیش از ساعت یازده ظهر روز دوشنبه 27 ژوئن سال 2000 میلادی، سرتیپ امیل لحود، رئیس جمهور لبنان، دفتر كار خود را با عجله ترك ميكند تا وارد تالار بزرگ و مزین به سنگهای سرد مرمرین شود و از مهمان عزیز و محترمی كه برای نخستین بار وارد كاخ ریاست جمهوری لبنان و مقر رسمی او ميشود به گرمی استقبال كند. این مهمان بزرگ، كسی نیست جز دبیركل حزبالله، رهبر مقاومت اسلامی لبنان، سیدحسن نصرالله.
مسافت بین «ضاحیه» (حومه جنوبی بیروت) و كاخ ریاست جمهوری در منطقه «بعبدا»، چهار كیلومتر بیشتر نیست، اما به لحاظ روانی، این مسافت بسیار زیادتر است. دشمنان در گذشته تلاش كردند تا این مسافت، گستردهتر و این فاصله افزون تر شود، زیرا نظام سیاسی كشور، طائفه گرا بود و از اجرای خواست اكثریت مردم طفره می رفت و به غرب و طرحها و برنامههای ویژه آن برای سیطره بر مناطقه عربی و تداوم بخشیدن به جنگ داخلی لبنان تمایل داشت، لذا بین كاخ ریاست جمهوری و بخش جنوبی بیروت، همواره زبان توپخانه سخن ميگفت.
این اتفاق از هر نظر استثنایی است، زیرا نه این مهمان تاكنون به دیدار رئیس جمهوری در مقر اقامتش رفته و نه كاخ ریاست جمهوری عادت داشته است كه گامهای چنین مرد بزرگ و مهمی را بر پهنه خود احساس كند؛ مردمی كه اسرائیل، او را دشمن شماره یك خود ميداند. از اینروی، این دیدار استثنایی بین رهبر یك كشور و یك انقلابی پیروز به خبری جهانی تبدیل شد و خبرگزاريها، گزارش مصور آن رابه سراسر جهان مخابره كردند.
نظام حاكم بر آن بود تا مخالفان خود را كه با شعار مظلومیت و محرومیت و تاكید بر عربی بودن لبنان و دفاع از مقاومت فلسطین، زیر یك پرچم گرد آمده و خواستار تغییر اوضاع حاكم بودند و از كشورهای عربی تقاضای كمك كردند، ولی پاسخ مثبت و حتی همدردی و همراهی آنان را دریافت نكردند، سركوب كند.بدین سان، زمین یك دور كامل چرخید و اینك همان محروم انقلابی و مقاوم، مهمان كسی است كه نماد نظام تعدیل كننده و تبدیل كننده و تجدیدكننده پیمان طائف (پاییز 1989) است. تعدیلهایی كه به نام اصلاحات قانون اساسی و سركوب شورش و تمرد، در سیزدهم اكتبر 1990 یعنی فقط سه ماه پس از اشغال كویت توسط صدام حسین شكل گرفتند. در همان روزها، برای نخستین بار در تاریخ مناسبات دو كشور، یك جنگنده سوری در آسمان بیروت پدیدار شد و كاخ ریاست جمهوری را بمباران كرد و میشل عون از كاخ، خارج شد و به سفارت فرانسه و سپس به فرانسه پناهنده شد.
ریاست جمهوری امنی جمیل در روز 23 سپتامبر سال 1988 پایان ميیافت و اومیشل عون را جانشین خود كرده بود. البته پس از آنكه انتخابات آینده ریاست جمهوری را به طمع انتخاب مجدد خود، لغو كرد! سپس میشل عون نیز انتخابات را لغو كرد تا خود به كاخ ریاست جمهوری راه یابد، اما وقتی انتخاب وی عملی نشد، در كاخ ریاست جمهوری سر به شورش برداشت و پس از آنكه دمشق با انتخاب وی به ریاست جمهوری لبنان مخالفت كرد، شعار «نبرد آزادیبخش» علیه «اشغالگران سوری» را سر داد.شاید به خاطر همین مسایل بود كه وقتی در آن دوشنبه شب با سیدحسن نصرالله دیدار كردم پرسشهای خود را درباره پیروزی، آزادسازی و مقاومت و بیرون راندن نیروهای اشغالگر اسرائیلی به تعویق انداختم و نخست این سوال را از وی پرسیدم كه هنگام ورود به كاخ ریاست جمهوری برای اولین بار چه احساسی داشته است: حتما امروز كه پای به كاخی ميگذاشتید كه همواره در جبهه دشمن شما قرار داشته است، احساسات متضادی دارید. كاخی كه فرهنگ سیاسی شما باعث می شود آن را از چنگال غاصبان و متجاوزان بیرون آورید و به صاحبان قانونی اش یعنی ملت بسپارید.شما هم اكنون از میدان مبارزه با دشمن پیروز و سربلند بیرون آمده اید، اما فاتحانه وارد این كاخ نشدید و در آن جا نمی مانید تا حكومت را به عنوان یك نیروی آزادی بخش حكومت را به دست گیرید، بلكه این یك دیدار قانونی و موید این نكته است كه شما این حكومت را به رسمیت می شناسید.
شما كه در بیرون از این كاخ، انقلابی هستید، وارد كاخ ميشوید تا بر تایید خود از حكومت، هرچند از موضع یك همپیمان، تاكید كنید. آیا ورود به این كاخ، احساسات متناقضی را در شما به وجود نميآورد؟ این تناقضات، نظر شما را به خود جلب نميكنند؟ شما كه از فقر در جنوب به حومه فقط با ویژگيهای ارمنی در شرق بیروت (كمپ شرشبوك) گریختهاید، آیا احساس نميكنید كه با ورود به كاخ ریاست جمهوری، وارد كاخ اطاعت و فرمانبری شدهاید؟ آیا شما از انقلاب خارج شدهاید تا پای به درون حكومت بگذارید؟ شما كه نماد مبارزه مسلحانه و اقدامات شهادتطلبانه هستید، آیا برای لحظهای احساس كردهاید كه شما برای باقی ماندن در این كاخ سزاوارتر هستید تا ساكنان كنونی آن؟
این پرسش، سیدحسن نصرالله را كه چهرهای آرام و تعابیری ساده و قابل فهم دارد، غافلگیر نكرد. او پیش از آن كه امور سخت جنگی را تجربه كند و مرگ را در برابر چشمانش ببیند و به مقام یك رهبر سیاسی برسد، به عنوان یك روحانی، فن بیان را خوب فرا گرفته است و همواره برای پرسشهای سخت و غافلگیر كننده، پاسخهای مناسب و خیرهكننده دارد. به گونهای كه به نظر ميرسد پاسخ چنین پرسشی را از قبل آماده كرده است. او در پاسخ گفت:
«هرگز! برای من هیچ گاه آزادسازی سرزمین لبنان ارتباطی به حكومت نداشته است. شاید ما كه در سایه شهادت زندگی ميكنیم، نتایج مستقیم اقدامات خود را بر حكومت، از ذهن خود پاك كردهایم. شاید هم بین این دو موضوع رابطهای نميبینیم. ما به وظیفه خود به عنوان مقاومت عمل كردیم و خداوند ما را پیروزی بخشید. موضعگیری حكومت به ویژه رئیس جمهور، همواره حمایت و پشتیبانی از ما بوده و امیل لحود پیش از رسیدن به ریاست جمهوری و زمانی هم كه فرمانده ارتش بود، این موضع را داشت. ما خواهان حكومت نبودهایم وظیفه مقاومت، آزادسازی سرزمینهای اشغالی است و علاقهای برای به دست گرفتن حكومت ندارد. برای ما همین كافی است كه حکومت با ما خصومت نداشته باشد».
و از نظر انسانی پذیرش آن دشوار است. هر كس كه پیروز شود شایستگياش را برای پیروزی به حق خویش در همه حكومت یا بخشی از آن ربط ميدهد تا بتواند از سوی همپیمانانش احساس امنیت كند.
وانگهی، شما یك پیروزی تقریبا ناممكن را به دست آوردهاید، زیرا مجبور كردن اسرائیل به عقبنشینی كاری عادی و آسان نبوده است.
از طرف دیگر حزب شما كه در طول این سالها جنگیده و صدها شهید تقدیم كشور كرده است، سختیها و مشقتهای زیاد و گاه نیرنگ و خیانت را تحمل كرده و همه این دشواریها و مانورها و توطئهها را در داخل و خارج از كشور، پشت سر گذاشته است و حق دارد به حق خویش در حكومت بیندیشد و اگر نگوییم سهم خود را از آن بگیرد، باید نسبت به تغییر و تحولات آن نظارت داشته باشد. حداقل آنكه از خویش و پیروزش به دست آمده دفاع كند.- سیدحسن نصرالله همواره این مسائل را مدنظر داشته و كاملا واضح است كه حزب الله مدتهاست تكلیف این موضوع را روشن كرده و بین مقاومت و دستیابی به حكومت فرق قائل شده خیال خود و دیگران را در این زمینه، راحت كرده و این تصور را از آنان گرفته است كه فكر كنند وقتی این حزب آخرین بخش از خاك جنوب را آزاد كرد با اسلحه به بیروت بازخواهد گشت و به خاطر پیروزی به دست آمده مشروعیت كامل را حق خود خواهد دانست.
* چگونه حزب الله توانسته است از نظر روانی این باور را در خود به وجود آورد كه بین پیروزی نظامی بر اثر عملیات مقاومت و بهره برداری سیاسی از آن برای دستیابی به حكومت فرق قائل شود و این موضوع را هضم كند؟
- این یكی از پرسشهای بزرگی است كه نميتوان به آن پاسخ داد مگر آنكه به عمق این بنیاد عقیدتی، سیاسی، نظامی كه دارای یك عنوان تابناك قرآنی است و شیوه پیچیدهای را در برخورد با نیروهای مختلف در پیش گرفته است وارد شویم. اندیشهای كه از لبنان آغاز ميشود و از سوریه ميگذرد و به جمهوری اسلامی ایران ختم ميشود. بماند كه دشمنان همواره با این اندیشه مبارزه كرده اند و ميكنند و سعی دارند با اتهام تروریست بودن آن را سركوب كنند.چند روز پیش از آن یعنی در روز شنبه 27 ماه مه سیدحسن نصرالله به مناطق آزاد شده جنوب و به طور دقیق به بنت جبیل، یكی از مراكز منطقه جبل عامل رفت و در مقابل توده عظیم مردمی كه برای شنیدن سخنان او آمده بودند اعلام كرد كه حزب الله به تنهایی این پیروزی را به دست نیاورده است و شركای او كسانی هستند كه پیش از وی برای پیروزی تلاش و یا با او همراهی كردند. احزاب ملی و ترقیخواه مانند بعثیها، كمونیستها و مليگرایان سوری و جنبش امل كه به تعبیر رئیس مجلس نمایندگان لبنان، نبیه بری، مادر حزب الله محسوب می شود در این پیروزی شریك هستند. وی به حق همه احزاب و گروهها و افراد و سازمانها در این پیروزی، اعتراف كرد. این اعلان از سویی تأیید نقش رهبری او در مقاومت و آزادسازی نیز محسوب ميشود.
او سپس با صدایی رسا اعلام كرد: «ما جایگزین حكومت نخواهیم شد و قصد نداریم حكومت مورد نظر خود را برپا كنیم. موضوع برقراری امنیت بر عهده حكومت باقی خواهد ماند و مسئولیت ما مطلق و همه جانبه نخواهد بود. ما متعهد به مقاومت هستیم نه در آرزوی حكومت. حكومت باید پس از آزادسازی بخش اعظم خاك لبنان و بیرون راندن اشغالگران همچنان به وظایف خود ادامه دهد. ما همواره مقاومت خواهیم كرد تا مزارع شبعا را از اسراییل بازپس بگیریم و اسیران و بازداشت شدگان را از زندانهای اسراییل آزاد كنیم.
دولت لبنان باید منابع آبی دزدیده شده توسط اسراییل را بازپس بگیرد و مه را ز این او فلسطینیها را نیز مخاطب قرار داد. برخی از آنان صدای او را به طور مستقیم از حد فاصل مرز و اكثریت آنان از طریق رادیو و ماهواره شنیدند. لحن او گرم و امیدوار كننده بود و آهنگ اندوهگینی داشت زیرا سید به حكم تجربههای طولانی و نه به خاطر ایجاد انتفاضهای تازه و از سرگیری مقاومت كه به دلیل ناتوانی آنان مطمئن نبود كه با پاسخ مثبت از سوی فلسطینیها رو به رو شود.وقتی در گفتگو با سیدحسن نصرالله برای ترسیم نقش حزب الله در آینده لبنان اصرار ورزیدیم و این موضوع را مطرح كردیم كه این حزب در یك محیط طائفه ای مشخص محصور شده و همین امر ميتواند تأثیر یا قدرت این حزب را برای تغییر معادلات منطقه كاهش دهد سید حرف تازه ای را مطرح كرد و گفت: ما باید اعتراف كنیم كه حزب ما بزرگتر از طائفهای است كه اعضا و هواداران حزب الله به آن وابسته هستند همچنان كه بزرگتر از هر طائفه و هر نظام سیاسی موجود است. ما نماد یك طرح ملی هستیم كه اهداف آن به مرزهای لبنان و فلسطین محدود نمی شود. آرمانها و ساختار فكری ما و حجم و تأثیر و اقبال مردم به ما فراتر از آن است كه سلاح را بر زمین بگذاریم و به دنبال مقاوم و وزارت برویم یا سهمیه خود را در مجلس نمایندگان افزایش دهیم و خود را در چارچوب بازی سیاسی محدود كنیم.
در گذشته اشاره ای گذرا را در مورد این موضوع می شنیدیم و تحولات آشكار در مواضع و بیانیههای سیاسی حزب الله نشان می داد كه هر چه بیشتر به موضع ملی گرایی عربی نزدیك ميشود بی آنكه مبانی اندیشه اسلامی را كنار بگذارد در بسیاری از موقعیتها و موضع گیریها و در برابر ناكامیها و شكستها و انحرافات دولتهای عربی، بیانیههای این حزب از رنگ و بوی كاملا ملی برخوردار بود هرچند این مفاهیم با واژههایی بیان ميكردند كه رنگ و لعاب دینی داشتند.
ميپرسیم:
پس بلندپروازی شما بسی فراتر از كاخ ریاست جمهوری «بعبدا »است؟
سیداعتراض ميكند و ميگوید:
«این بلندپروازی نیست بلكه اندیشه، عقیده و رسالت است».
در فوریه گذشته، همكارم ابراهیم نافع، سردبیر روزنامه الاهرام، از من خواست تا یك گفتگوی مطبوعاتی را با سیدحسن نصرالله تدارك ببینم. این نخستین بار بود كه یك روزنامه ناسیونالیست مصری خواهان گفتگو با رهبر حزب الله شده بود. از آنجا كه این دیدار برای نخستین بار برگزار می شد فضای بیگانگی یا دستكم نا آشنایی بر این دیدار كه دیرهنگام صورت گرفت حاكم بود. البته دلایل فضای حاكم بر دیدار پرسشهای ظریفی بود كه همكاران مطبوعاتی وابسته به الاهرام و مركز پژوهشهای این روزنامه از سیدحسن نصرالله پرسیدند.
به عنوان مثال یكی از پرسشها این بود چرا نام خود را حزب الله گذاشتید آیا این بدان معناست كه حزب شما نام خدا را احتكار كرده و به تنهایی به خدا ایمان دارد؟ پرسش دوم درباره مسئله «تقید» در فقه شیعی و جایگاه آن در خط مشی و شعارهای حزب الله بود و این كه آیا حزب الله اهداف واقعی خود را برپایه تقیه دنبال ميكند یا خیر؟ به اضافه سوال های بسیار دیگری درباره ایران كه به نظر ميرسید هدف آنها این بود كه اهداف و آرمان و خط مشی حزب الله را ایرانی جلوه دهند. اما پرسش مستقیم از سیدحسن این بود كه چگونه ميتوانستید یك جوان را به این باور برسانید كه با چشمان باز به استقبال مرگ برود؟ راز این قدرت بزرگ و توانایی عظیم شما در بسیج جوانان و برانگیختن روح شهادت طلبی در آنها چگونه است كه آنان در اوج جوانی زندگی و لذتهای آن را نادیده ميگیرند و به دنبال شهادت ميروند؟سیدحسن نصرالله پس از آنكه مفهوم انحصاری بودن خداوند در حزب الله رانفی كرد و گفت كه این نام از آیه «و من یتوكل الله و رسوله والذین آمنوا فأن حزب الله هم الغالبون» گرفته شده است. سیدحسن در شرح تقیه آن را ضرورتی خواند كه اوضاع و شرایط سیاسی و جواختناق حاكم در دورههای خاصی آن را ایجاب ميكند و شیعیان مظلوم و ستمدیده به تقیه پناه می برند تا از فتنه و اختلاف و درگیری با حكومت ظالم پرهیز كنند.
سپس درباره شهادت طلبان سخنانی گفت كه مفهوم آنها این بود:
« خدا را سپاس ميگوییم كه در میان جوانان ما كسانی هستند كه به خداوند و بهشت و روز قیامت ایمان دارند. بدون این ایمان امكان نداشت بتوانیم كسی را برای رویارویی با قدرتمندترین ارتش منطقه بسیج كنیم. اینان خداوند و بهشت و قیامت را باور دارند و از گوشه و كنار برای نایل شدن به شهادت می آیند و برای شهادت با یكدیگر رقابت ميكنند. اگر این روحیه وجود نداشت این مقاومت هیچگاه پا نميگرفت و تداوم نمی یافت و به اذن الهی به پیروزی نزدیك نمی شد. چند روز بعد چهارمین و پنجمین و ششمین حمله ناجوانمردانه اسراییل به ساختار لبنان و به ویژه تأسیسات برق اتفاق افتاد و برای نخستین بار كشورهای عربی واكنشهای تندی نشان دادند.
سه هفته پس از آزادسازی خاك لبنان و دقیقا در روز 20 ژوئن سال 2000 حزب الله دوباره خبر ساز شد و یك موفقیت دیگر در كارنامهاش به ثبت رسید. خبر از این قرار بود كه كوفی عنان دبیر كل سازمان ملل متحد، به مقر دبیر كل حزب الله در بخش جنوبی بیروت رفت و با رهبر حزب الله كه نامش به ترانه ای تبدیل شده و در طول شبانه روز در گوش سربازان اسراییلی مستقر در «گذرگاه فاطمه» واقع در خط مرزی لبنان با فلسطین اشغالی طنین انداز شده است، یعنی حسن نصرالله دیدار كند.
این دیدار در نوع خود بی نظیر بود. زیرا سابقه نداشت كه یك مقام بزرگ بین المللی با رهبر یك ارتش آزادیبخش یا رهبر یك گروه مقاومت ضد صهیونیستی در كشوری دیدار كند. سیدحسن نصرالله نیز خود را آماده نكرده بود كه با یك مقام بلندپایه بین المللی ملاقات كند زیرا شعارفراملیتی یا جهان شمولی كه نصرالله سرميدهد از اندیشه اسلامی سرچشمه ميگیرد و ارتباطی به نیویورك مقر سازمان ملل و به واشنگتن كه مقر تصمیم گیريهای بزرگ جهانی است ندارد. در روز دوشنبه بیست و سوم ماه مه سال 2000، صحنه نادر و بی نظیری در نوار مرزی جنوب لبنان تجلی یافت كه ميتواند تفسیر یا نتیجه گیری منطقی و قابل قبولی داشته باشد. در آن روز رزمندگان حزب الله در رویارویی با نظامیان اسراییلی به نوار مرزی رسیدند.
سربازان اشغالگر به سرعت عقب نشینی كردند. این عقب نشینی شش هفت پیش از موعد عقب نشینی از خاك لبنان و حداقل یك هفته پیش از موعدی كه تخمین زده می شد روی داد. اسراییل هرگز تصمیم به عقب نشینی را به آگاهی شبه نظامیانی كه آنها را سازماندهی كرده و در طول دو دهه تحت عنوان ارتش جنوب لبنان به آنان آموزش پول و اسلحه داده بود نرساند. تشكیلات شبه نظامیان مزدور كه اسراییلیها برای محافظت از جان خود آن را ایجاد و سازماندهی كرده بودند به یك چشم بر هم زدن فروپاشید و فرماندهان این نیروهای آموزش دیده نیز به سرزمینهای اشغالی فلسطین فرار كردند و همه سلاحها و تجهیزات نظامی خود را كه عملا برای تجهیز یك ارتش سه هزار نفره كافی بود در خاك لبنان باقی گذاشتند.
در پی این پیروزی جبهه اسراییل در خاك لبنان فروپاشید. نیروهای آنتوان لحد از هم پاشیدند و فرماندهان و شبه نظامیان و همكاران آنان به طور دسته جمعی گریختند و به سربازان در حال فرار اسراییلی ملحق شدند به طوری كه شتاب فرار آنان از عقب نشینی اسراییلیها سریعتر بود. آنان انواع سلاحها، مهمات، تجهیزات، اسناد و مدارك خود را نیز در گوشه و كنار جنوب لبنان رها كردند و گریختند. این فرار بزرگ، همه و حتی حزب الله را نیز غافلگیر كرد. حزب الله كه عقب نشینی پیش از موعد رسمی را پیش بینی كرده بود تصور نميكرد فرار این قدر سریع باشد.
دسته ای از نیروهای پیشگام حزب الله بی درنگ در مناطق آزاد شده جایگزین اشغالگران اسراییلی شدند. در برخی از پایگاهها، هنوز نظامیان اسراییلی و مزدورانشان مستقر بودند و نیروهای حزب الله وظیفه داشتند آنان را تعقیب و وادار به فرار كنند. همه چیز به دلخواه حزب الله پیش می رفت. تصمیم حزب نیز واضح و روشن بود نیروهای اسراییلی باید زیر آتش مقاومت عقب نشینی می كردند و به آنان اجازه خروج سالم از جنوب لبنان داده نمی شد.
مهمترین رویداد این بود كه رزمندگان مقاومت اسلامی در عرض چند ساعت با اسلحه در مقابل سربازان دشمن ایستادند و فقط چند متر با آنان فاصله داشتند. فاصله آنان با یكدیگر تنها سیم خاردار مرزی بود كه با منطق نبرد آزاد اعراب و اسراییل می شد به راحتی آن را از میان برداشت. ولی جایگزین كردن دوباره این سیمهای خاردار با امضای پیمانهای جداگانه سازش و یا استقرار نیروهای حافظ صلح بسیار دشوار بود.
صحنه كاملا جالب و بينظیری بود، زیرا رزمندهای كه سختیهای زیادی را تحمل كرده و شبهای زیادی را بیدار مانده و از میدانهای مین عبور كرده و در عملیات كمین شركت داشته و كوشیده بود هواپیماهای دشمن، او را شناسایی نكنند و یا در تیررس پستهای نگهبانی دشمن قرار نگیرد و با گلوله آنان از پای در نیاید، هم اكنون به جایی رسیده بود كه دشمن اسرائیلی او را از نزدیك و با چشم غیر مسلح ميدید.
اكنون نظامی اسرائیلی از ترس رزمندگان حزب الله،خود را پشت سنگرهای بتنی پنهان ميكرد، رزمندگان حزب الله در كنار سیم خاردار، پرچمك زرد خود را در دست چپ و سلاح را در دست راست گرفته و در مقابل سربازان اسرائیلی ایستاده بودند. در آن سوی سیمخاردار، نظامیان اسرائیلی زیر پرچمی با دو خط آبی وس تاره شش گوشه پنهان شه بودند وبه رغم در دست داشتن اسلحه، توان شلیك گلوله را نداشتند.
تودههای مردم از فرط خوشحالی تانوار مرزی به دنبال رزمندگان پیش رفقتند و وقتی به مرز رسیدند و سربازان اشغالگر را دیدند كه خاك لبنان را ترك گفتهاند، آنان را سنگباران و با نفرین و دشنام آمیخته با شكوه شادی پیرونزی با آنان برخورد كردند. قطعنامهش ماره 425 شورای امنیت سازمان ملل متحد پس از گذشت 22 سال در آن روز اجرا شد.
دو طرف نبرد كه سالهای طولانی با یكدیگر جنگیده بودند اینك در مقابل یكدیگر قرار داشتند و هیچ یك حاضر نبودند دوباره جنگ را آغاز كنند و آرامش جادویی دو سوی مرز را برهم بزنند.
شاید مهاجرت سید حسن نصرالله از زادگاه خود در روستای بازوریه در شهرستان الزهرانی در جنوب لبنان به دبیرخانه حزب الله در بیروت كه مقر رهبر كنونی مقاومت است، روند شكلگیری فعالیتهای این سازمان سیاسی نظامی و بسیار متعهد و منضبط را كه در تاریخ معاصر جهان عرب بينظیر است، بیان ميكند.این حزب، نماینده هزاران شهروند محروم جنوب و بسیاری از مناطق دیگر لبنان از منطقه بقاع گرفته تا هرمل، بعلبك و عكار است. این مناطق شاهد مهاجرت ابنوه روستائیان به علت نبودن درآمد كافی و فرصتهای شغلی هستند. روستائیان لبنان از امكانات كافی برخوردار نیستند و شغل كشاورزی شكم آنان را سیر نميكند. این شرایط باعث شدهاند كه هزاران لبنانی به شهر بیروت كه در دهه شصیت میلادی از هر نظر به شكوفایی رسیده بود،مهاجرت كنند، زیرا این بهترین راه حل برای بهبود بخشیدن به سطح زندگی است. پیدا كردن شغل آبرومندانه، تامین مدرسه برای فرزندان، استفاده از خدمات درمانی و احتمال این كه فرزندان، تحصیلات دانشگاهی خود را هر چند با دشواری و فداكاری بسیار ادامه دهند، روند مهاجرت به بیروت را تسریع كرد.
خانواده سید حسن نصرالله نیز مانند هزاران خانواده شیعه جنوبی و بعلبكی این شانس را داشت كه در برخی از مناطق شرقی بیروت و دقیقا در یكی از محلههای ارامنهنشین سكونت كند. ارامنه لبنان در پی فجایعی كه تركها قبل از جنگ جهانی اول در حق آنان مرتكب شده بودند، به این كشور مهاجرت كردند و از حمایت دولت فرانسه كه پس از جنگ جهانی اول لبنان و سوریه را در اشغال داشتند، برخوردار شدند. دولت وقت لبنان زمینهای وقفی یا دولتی و مجتمعهای مسكونی ساخته شده را در اختیار آنان قرار داد. دولت برای دستیابی به اهداف سیاسی به ارامنه شناسنامه لبنان داد تا با این شیوه، موازنه طائفهای را حفظ كنند، لذا آنان در عین حال كه شهروند لبنانی بودند، در چهارچوب مجموعههای طائفهای و مذهبی خود زندگی ميكردند.در بهار سال 1975 ، هنگامی كه جنگ داخلی لبنان آغاز شد، اولین نتایج آن در مرزبندیهای طائفهای بروز كرد. بدین سان سرنوشت مسلمانان نواحش شرقی بیروت كه اكثریت قاطع آنان شیعه بودند، به اینجا كشید كه دچار سرنوشت فلسطینیها و آواره شدند. آن آوارگان در چند اردوگاه در گوشه و كنار بیروت كه بزرگترین و معروفترین آنها اردوگاهها تل زعتر و اردگاه ضبیه در نزدیكی جسر الباشا بود، زندگی ميكردند. اردوگاه پناهندگان الضبیه، از ساكنان فلسطینی مسیحی خالی شده بود. تقریبا یك سال و نیم پس از كشتار ناشی از جنگ داخلیی، پناهندگان فلسطینی اعم از رزمندگان مقاومت و افراد مسلح، باید اردوگاه تل زعتر و نواحی اطراف آن را تخلیه ميكردند، زیار منطقه چنان محاصره شده بود كه زندگی در آنجا ناممكن بود. بدینسان مسلمانان به شكلی اهانتآمیز و به دنبال فجایعی وحشیانه، از منطقه رانده شدند.
گروههای دهها هزار نفری فقیر شیعه كه برخی از آنها به این امید كه فرزندانشان آینده بهتری داشته باشند. زمینهای آنجا را به تملك خود درآورده و خانههای كوچكی را ساخته یا اجاره كرده بودند، بدون اینكه هیچ گونه خدماتی دریافت كنند، زندگی ميكردند و طبیعی بود كه همراه با فلسطینیها، مجبور به ترك منطقه شدند. خانواده سید حسن نصرالله هم كه پدرش سید عبدالكریم نصرالله مغازههای در كمپ «شرشبوك» درست كرده بود، در میان مهاجرات بود. از آغاز جنگ داخلی لبنان در آوریل سال 1975 ، شیعیان به دلایل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، همواره نیروی انسانی همه احزاب وطنپرست و مليگرا و ترقیخواه را تشكیل ميدادند.
وقتی بخش عمده فلسطینیهای مبارز پس از سپتامبر سیاه در اردن و مرگ حامی خود جمال عبدالناصر به لبنان آمدند، همین شیعیان،بدون در نظر گرفتن هویت رهبرانشان از فلسطینیها حمایت كردند، تودههای مردمی وابسته به احزاب چپگرای ملی كه از فلسطینیها حمایت می كردند، شیعی بودند. به ویژه وقتی كه « فدائیان» فلسطینی در مرز لبنان و فلسطین اشغالی مستقر شدند، اغلب آنان را شیعیان تشکیل ميدادند.آغاز درگیری بعثیهای سوریه و عراق و خروج مصر از گردونه مبارزات عربی و به دنبال جداسازی ارتش مصر و اسرائیل و متعاقب آن، تحولات مهمی كه دیدار انورسادات از اسرائیل بر جای گذاشت، همه و همه تاثیر شدیدی بر صحنه سیاسی لبنان و پایتخت آن بیروت گذاشت. بیروت آن روز، پایتخت ملی گرایان عرب و مركز اندیشه و تفكر و سرزمین رویارویی و درگیری و رقابت میان افكار و عقاید و دستگاههای جاسوسی كشورها و منافع گوناگون دیگران بود.
با كمرنگ شدن شعارهای ملی گرایی و ناسیونالیسم عربی، احزاب و نیروهای سیاسی چپگرای لبنان، رنگ و لعاب خود را از دست دادند و یا از مسیر خود منحرف شدند، به ویژه این كه نظامهای عربی سعی داشتند این احزاب را به طرف خود جذب كنند و از طرفی هم برخی از این ازحاب به سوی مقاومت فلسطینی جذب شدند. در لبنان هنگامی كه شمارش معكوس جنگ داخلی آغاز شد و موج طائفهگرایی بالا گرفت، بسیاری از مبارزان به طوایف خود بازگشتند و یا كار سیاسی را كاملا كنار نهادند. به ویژه این كه بازی، ابعاد بینالمللی به خود گرفت و رهبران احزاب سیاسی نه ميتوانستند بر آن تاثیر بگذارند و نه قادر بوودند از پیامدهای آن جلوگیری كنند.دوباره شعارها و گفتارهای متناقض و متضاد رهبران فلسطینی كه حماسه مقاومت فلسطینی روزگاری بر نارساییها و نقاط ضعف آنها سرپوش گذاشته بود، آشكار گردیدند. مسیحیان به این بهانه كه مقاومت فلسطینی، ارتش مسلمانان است، ادعای تجزیه طلبی كردند. ورود نیروهای سوریه به لبنان در چهارچوب نیروهای اتحادیه عرب، راه حلی بود كه كشورهای عربی برای پایان دادن به بحران داخلی لبنان مطرح كردند. اشغالگران صهیونیست نیز با اشغال بخشی از سرزمینهای جنوب لبنان و برپائی كمربند امنیتی و اقدام به تشكیل دولت كوچك سرگرد سعد حداد، به دخالت نیروهای سوری در لبنان پاسخ دادند.
سرگرد سعد حداد افسر مسیحی ارتش لبنان بود كه اسرائیلیها احاسس وطن پرستی او را تحریك كردند تا در مقابل فدائیان فلسطینی در مرز لبنان در كنار اسرائیل بایستد. او بر این اساس برای تجسم بخشیدن به آرمانهای وطن پرستانه، به اسرائیل گروید. دعاوی حمایت از مقاومت فلسطینی با تقاض ی تغییر در نظام طائفهگر لبنان كه رنگ و بوی مارونی داشت، یا یكدیگر درآمیختو دخالت سوریه در لبنان، پیش از آنكه كنفرانس سران عرب و اتحادیه عرب به آن مهر قانونی بزند، باعث شد ابهامات بیشتری مطرح شوند و این گونه وانمود شد كه سوریها ؛ همپیمان مارونیهای لبنان شدهاند.
آن روزها، مارونیها به دلیل مسائل مذهبی، دشمن فلسطینیها و آرمانهای اسلامی محسوب ميشدند. شیعیان كه دیر هنگام دریافتند اكثریت نسبی لبنان را تشكیل ميدهند، به دنلا آئن بودند كه در نظام حاكم جای پایی پیدا كنند، زیرا مبارزات ملی گرایانه و ترقیخواهانه جز با مرگ و شهادت، آنان را به جایی نرسانده بود. آنها در معرض آزمونی بزرگ قرار داشتند، زیرا مارونیت سیاسی، طرح یك پیمان طائفهای را به آنان پیشنهاد كرد كه باید با اكثریت سنی مذهبی منطقه به بهانه اقلیت بودن ميجنگیدندو مارونیها به این ترتیب ميخواستند همان كاری را انجام دهند كه صهیونیستها در فسطین انجام دادند. دولت مسیحی لبنان كه نماینده اقلیت بود،آمادگی آن را داشت كه از طرحهای مربوط به حمایت اقلیتها در منطقه پشتیبانی كند.با وجود آنكه شیعیان به طور جدی به این طرح پاسخ مثبت ندادند، اما احساس كردند كه به تدریج از سنیها دور ميشوند. در عین حال بسیاری از دولتمردان مسیحی، ترس و نگرانی خود را از افزایش جمعیت شیعیان كه در سختترین شرایط زندگی و بدترین شرایط بيعدالتی سیاسی به تولید نسل و افزایش جمعیت ميدادند پنهان نميكردند. در چنین شرایطی امام موسی صدر، به عنوان مبلغ وارسته و شخصیت موثر و تابناك، از الگوی گرفتار شدن در طرح مارونی شیعی در عرصه سیاسی لبنان خودداری كرد تمایل خود را به تمایز، با ابراز شخصیت شیعی عربی تا حد انتساب به حضرت رسول (ص) نشان داد.
او ایرانی تبار بود و پدر و مادرش از صور به ایران مهاجرت كرده بودند و كودكی خود را در ایران گذرانده و مدتی هم در دروس حوزوی در نجف شركت كرده بود و لهجه ایرانی و عراقی داشت. امام موسی صدر با جنگ داخلی مخالف بود و سعی داشت جلوی آن را بگیرد و یا دست كم،آن را محدود كند، اما شرایط سخت و دخالتهای بینالمللی، این اجازه را به او نميداد، لذا سعی ميكرد از مقاومت فلسطین دفاع كند تا بتواند بر تصمیمگیریهای سیاسی یا حداقل ملی لبنان سیطره داشته باشد. تلاشهای او زمانی به اوج رسیدند كه پذیرفت سازمان آزادیبخش فلسطین را مهار و از سلطه آن بر تصمیمگیریهای سیاسی لبنان جلوگیری كند. بدین سان گردانهای مقاومت لبنان ،«امل » را به وجود آورد. برخی از افراد حرفهای جنبشب فتح، گردانهای جنبش امل را از آموزش ميدادند و اسلحه آن از سوریه تامین ميشد، بيآنكه وانمود كند كه علیه دولت لبنان اعلام جنگ داده است.
رهبر شیعیان لبنان شعار« اسلحه زینت مردان است» را سر داد و تلاش كرد محرومان شیعه را در یك جنبش سیاسی و شبه نظامی سازماندهی كند. وی فقیران را تحریك كرد تا كاخهای ثروتمندان و مراكز دولتی را به اشغال خود درآورند، اما وقتی خطر جنگ داخلی را درك كرد، كوشید با اعتراض و اعتصاب و رویارویی، جلوی جنگ داخلی را بگیرد، اما امواج جنگ داخلی، بسیار قويتر و ژرفناكتر از این اعتراضها بودند و همین امر باعث شد او را بربایند. او در اواخر اوت سال 1978 ، در جریان سفر به لیبی ربوده شد و از آن زمان تاكنون خبری درباره وی دریافت نشده است. امام موسی صدر و رازهایی كه در سینه داشت، از انظار پنهان شدند و هیچ كس نفهمید مقصود او از سازماندهی جنبش امل این بود كه در كنار مقاومت فلسطین باشد و یا جایگزین آن شود؟ اما به طور قطعف بسیاری از كادرهای رهبری حزب الله و در پیشاپیش آنان سید حسن نصرالله از درون جنبش امل متولد شده اند.
پیش از آنكه بحث را درباره « سید» (امام موسی صدر) كه نظام سیاسی لبنان با تشكیل « مجلس اعلای اسلامی شعییـ و انتخاب ا و به عنوان اولین رئییس،آن هم در شرایطی كه همه از آن آگاه هستیم، سعی كرد شیعیان را جذب كند، به پایان برسانیم،لازم ميدانم به این نكته اشاره كنم كه او اولین كسی بود كه شیعیان جنوب را كه اهل فرهنگ و علم وادب وتواضع هستند و جنگ طلب نیستند و با شیعیان منطقه بقاع پیوند داد در حالی كه فارغالتحصیلان حوزه علمیه نجف اشرف تا آن روز هیچ تاثیر قابل توجهی در برقراری پیوند میان شیعیان جنوب با شیعیان بقاع كه منطق عشیرهای بر آنان حاكم است، نداشتند.
رابطه شیعیان بقاع با علم وفرهنگ محدود است و به علاوه این كه خشونت در سرشت وطبیعت آنان است. بدین سان هنگامی كه حزبالله تاسیس شد. فاصله روانی شیعیان از دورترین نقطه هرمل در شمال دره بقاع و در نزدیكی مرز سوریه تا دورترین ارتفاعات جبل الشیخ، پشت جبل عامل تا مرزهای فلسطین به كلی برطرف شده بود.
اینك ناگزیریم نگاهی به تاریخ بیندازیم وسرفصل نبردهای اعراب با اسراییل را كه در آستانه فراموشی است یادآوری كنیم.زیرا نسل كنونی رزمندگان حزبالله صحنههای خونینی را كه دل مادرانشان را به درد آورده ومردانگی پدرانشان را به چالش كشید، ندیدهاند .رانده شدن دسته جمعی فلسطینيها از سرزمینشان به همراه كودكان وبقچه لباسشان وتوشه راهشان و ترس ونگرانی ازلكه دار شدن آبرو و ناموسشان وناتوانی در پایداری ونداشتن رهبری و اسلحه وتشكیلات ضروری برای مقاومت را شاهدنبودهاند.
شاید نسل كنونی جوان شیعه حكایت مادری فلسطینی را شینده باشد كه از ترس و اضطراب فراموش كرده بود یكی از فرزندانش را همراه خود به دیار آوارگی بیاورد یا پدری هنگام آوارگی و از ترس ازدست دادن خانواده، دیوانه شده بود. حكایت زنانی كه از فرط گریه، بیناییشان را از دست داده بودند ودر سینههاشان كلید خانههایی را آویخته بودند كه هیچ گاه به آنجا بازنگشتند وكسانی كه از چهار گوشه دنیا به فلسطین آمدند تا ادعای خرافاتی تورات رادر سرزمین موعود محقق سازند آن خانهها را با همه اثاثیه ولوازم آن راغصب كردند اما نسل كنونی با چشمان خود شاهد یورش تانكهای اسراییلی یا ستون سربازان است كه در جادهها پیشروی ميكنند وراههای ارتباطی شهرها و روستاها را در تپههای كوهستانی و در ساحل، بدون هیچ مقاومتی از سوی فلسطینيها به اشغال خود درآوردند خانهها را ویران كردند درختها را سوزاندند وانسانها را بيرحمانه به قتل رساندند.
درروز چهارم ژوئن 1982 نیروهای اسرائیلی از سمت جنوب به خاك لبنان یورش بردند، خود را با پشتیبانی آتش توپخانه ونیروی هوایی به دروازههای بیروت رساندند و برای چند هفته، بیروت را به محاصره درآوردند تا اینكه آمریكا با میانجیگری موفق شد رهبران مقاومت فلسطین را متقاعد كند خود و رزمندگانشان از لبنان خارج ميشوند، مشروط به اینكه آمریكا، سلامت آنان را تضمین كند.آنان خروج از لبنان از طریق دریا به طرف یونان را انتخاب كردند تا از آنجا به تونس كه با پذیرایی آنان موافقت كرده بود ، بروند. گزینه خروج مقاومت فلسطینيها از لبنان تعجبآور بود زیرا شایسته بود كه برای ماندن در نزدیكی فلسطین اشغالی، راه زمینی به سوی دمشق را انتخاب كنند اما اینكه چرا این راه را انتخاب نكردند دلایلی دارد كه در اینجا جای بحث در باره آنها نیست.
در آن روزها مقاومت فلسطین در بدترین شرایط ممكن به سر می برد زیرا همه امكانات ونیروهای آن در باتلاق جنگ داخلی لبنان و درگیری سیاسی با سوریه و فراز ونشیب همپیمانهای گوناگون و اقدامات نابخردانه برای بازكردن دریچه گفت وگو با آمریكایيها فرو رفته بود. هر چند راه مذاكره مشروط به اسراییليها آن را فرسوده كرده بود.
بخش عمده رزمندگان مقاومت فلسطین از مبارزه مسلحانه ناامید شده بودند از این روی به بیروت وسایر مناطق لبنان رفتند تا عملا بر آنجا اعمال سلطه كنند. رهبران فلسطین وظیفه داشتند برای كادرهای مقدم مقاومت فلسطینی پستهای دیپلماتیك ویا نمایندگيهای سیاسی و وظایف سازمانی خیالی بتراشند و حقوق زیادی را برای آنان در نظر بگیرند آنان را راضی نگه دارند تا به سوی اعتراض ومخالفت و باجخواهی از رهبری كشیده نشوند.
شاید به همین علت و دلایل دیگر، از جمله برتری مطلق، نظامیان اسراییلی فاصله یكصد كیلومتری مرز تا بیروت رابه راحتی و بدون مقاومت قابل ملاحظهای پیمودند. در نتیجه تجاوز اسراییل به لبنان، مقاومت فلسطین از بیشتر مناطق لبنان، به جز شمال وبعلبك خارج شد همچنان كه نیروهای سوری به جز از برخی از مناطق مرزی در بقاع و شمال لبنان،از این كشور بیرون رانده شدند وتنها در برخی از مناطق كوهستانی استان "جبللبنان" ماندند. به اضافه اینكه هیچ كس، اسراییل را به خاطر قتل عامها و فجایعی كه مرتكب شد ومشهورترین آنها كشتار صبرا و شتیلا در بیروت بود. بازخواست نكرد.این اوضاع و شرایط، بستر عملی تولد تشكیلاتی بود كه بعدها به نام حزبالله شهرت یافت.
احساس ذلت و خواری مسلمانان وعموم گروههای مليگرای لبنان به اوج رسیده بود:
1-مقاومت فلسطین شكست خورد، با زور از لبنان رانده شد، گریهكنان با لبنان خداحافظی كرد و به تونس رفت احساس كرد اسراییل بر سرنوشت امت چیره شده بود ودامنه شكست تكمیل شده است.
2- سوریه هم از درگیری با اسراییل در شرق لبنان، به شدت زخمی شده و از بیشتر خاك لبنان بیرون رانده شده بود. این در حالی است كه میان سوریه و رهبران مقاومت فلسطین درگیری وكشمكش سیاسی سختی روی داده بود كه تاثیر منفی به سزایی بر گروههای مليگرای لبنانی گذاشته وآنان را از نظر عاطفی و فكری و سیاسی پراكنده ساخته و بیشترین آسیب را به رویكردهای ملی آنان وارد آورده بود.
3- اسراییل باكمك تانكهای خود و با فریفتن و تهدید نمایندگان مجلس ونیز ربودن ومخفی كردن آنان در صندوق عقبماشینها، رهبر شبهنظامیان نیروهای لبنان، بشیر جمیل راكه همپیمانان اسراییل بود، به كرسی ریاست جمهوری لبنان نشاند.
4- متقابلا جنگ صدام حسین علیه ایران وانقلاب اسلامی، دومین سال خود را پشت سر گذاشته وباعث شده بود امكانات وتوان امت و منابع اقتصادی آن به ویژه در شبه جزیره عربستان و خلیج فارس، از بین برود و در سازمانهایی همچون اتحادیه عرب كه ميتوانست امت را متحد سازد و موجب تحكیم همبستگی گردد، شكاف ودو دستگی ایجاد شود.كشورهای عربی برای رسیدگی به فاجعه جدید، جز برگزاری كنفرانس سران عرب در شهر فارس، در مغرب وپذیرش طرح صلحی كه ولیعهد وقت عربستان، سعودی،فهد بن عبدالعزیز،آن را ارایه داده، راه دیگری نداشتند.
در همان حال لبنان سعی داشت در مقابل نتایج و دستاوردهای حمله اسراییل به آن كشور بایستند، به این ترتیب چند روز قبل از آنكه بشیر جمیل، دستنشانده اسراییل ، صلاحیت قانونی خود را دریافت كند، بر اثر انفجار یكی از دفاتر حزب فالانژ به قتل رسید. او در این دفتر، جلسه ویژه تشكیلاتی اسراییل، صلاحیت قانونی خود را دریافت كند، بر اثر انفجار یكی ازدفاتر حزب فالانژ به حساب رسید. او در این دفتر، جلسه ویژه تشكیلاتی ترتیب داده بود.
با فاش شدن راز كشتارهای دستهجمعی بیش از 1500 زن ومرد در اردوگاه آوارگان صبرا و شتیلا كه بیشتر آنان را فلسطینيها و كارگران فقیر لبنانی وسوری تشكیل ميدادند. برخی از كشورهای بزرگ تصمیم گرفتند نیروهای پیمان ناتو را در لبنان پیاده تا ضمن برقراری امنیت وحمایت از باقیمانده فلسطینيها ومخالفان خروج آنان از لبنانی، زمینه عقبنشینی مشروط نیروهای اشغالگر و مهاجم اسراییلی را فراهم سازند.
متقابلا سوریه شیوه جدیدی را برای رویارویی و جلوگیری از تحقق اهداف، تجاوزگرانه اسراییل به لبنان و بر هم زدن معادلات موجود در این كشور وشكستن محاصره نظام حاكم بر دمشق جستجو ميكرد. بدین سان دو مركز دور از یكدیگر كه دارای دو هدف مختلف بودند نظر سوریه را جلب كردند.یكی تهران انقلاب اسلامی ودیگری لبنان، جمهوری اسلامی و دیگری لبنان، جمهوری اسلامی همواره بر داشتن نقشی در جهان عرب تاكید ميكرد واز نخستین روز پیروزی انقلاب، گمشده خود را در فلسطین یافته بود. حكومت انقلابی ایران، سفارت اسراییل وهمه دفاتر آن را تعطیل و كاركنان و كارشناسان آن را اخراج كرد و در اختیار سازمان آزادیبخش فلسطین قرارداد.
رسیدن به فلسطین باید از لبنان و پیش از آن از سوریه گذشت. دمشق كه از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی از آن به شدت استقبال كرده بود. با تهران ائتلاف مقدسی را امضا كرد كه با حمله صدام به ایران وسردادن شعار قادسیه صدر اسلام، استحكام بیشتری یافت. صدام به جنگ خود با ایران و بعد ناسیونالیستی بخشید وخود را نگهبان دروازه شرقی جهان عرب دانست كه از اعراب در مقابل ایرانیان مجوس حمایت میكند.
در چنین شرایطی سوریه نه فقط برای اعاده حیثیت از دست رفته كه برای حمایت دمشق از نتایج مستقیم هجوم اسراییل به لبنان علاوه بر تهران وانقلاب اسلامی باید به لبنان بازميگشت. چشمپوشی از لبنان به خاطر وجود میراث مبارزاتی برای آزادسازی سرزمین فلسطین و راه دفاع از همه آرمانهای قومی اعراب اجتنابناپذیر بود زیرا اسراییل هنوز نیمی از لبنان و اطراف بیروت را در اشغال داشت. بنابر این واقعیتهای موجود نقطه شروع رویارویی یعنی مقاومت در برابر اشغالگران و همه پیامدهای سیاسی آن را مشخص كرده بود.
بدین سان ائتلاف سوریه و ایران جای پای سیاسی تازههای در لبنان پیدا كرد كه هیچ كس نميتوانست مشروعیت آن را زیر سوال ببرد یا در اهداف آن شك وتردید داشته باشد. بسیاری از رجال ردیف دوم انقلاب ایران، از لبنان وجنوب آن شناخت كافی داشتند وبرخی از آنان در اردوگاههای فلسطینی آموزش نظامی دیده ویا در كنار مقاومت فلسطینی مبارزه كرده بودند. شمار اندكی از آنان نیز در جنوب لبنان به شهادت رسیده وبرخی از آنها همراه پاسداران انقلاب اسلامی ایران به لبنان آمده و ارودگاه آموزش نظامی را كه بیشتر در اختیار جنبشهای فلسطینی همچون فتح وامل بود به خدمت گرفته بودند تا برای افرادی ميخواستند در راه خدا علیه اشغالگران اسراییلی بجنگند دورههاهی فشرده نظامی آموزش نظامی برگزار و با سردادن شعار شكوهمند "به پیش به پیش تا آزادی قدس" فلسطین را آزاد كنند.
اندكی پیش از پیدایش حزبالله برخی از احزاب سیاسی لبنان كه برجستهترین آنها حزب كمونیست وحزب سوری قومی اجتماعی و جنبش امل با بهرهگیری از تجربیات كارشناسان اطلاعاتی و امكانات نظامی و مخابراتی سازمان امنیت سوریه به عملیات ضد صهیونیستی دست زدند، آنگاه مبارزه با اجرای عملیات شهادتطلبانه از نوع دیگری آغاز شد كه برای مردم وهمه گروههای مبارز لبنان بيسابقه بود در نخستین عملیات، مراكز فرماندهی برخی ازنیروهای چند ملیتی "ناتو" منفجر شدند این نیروها در ظاهر برای پشتیبانی از اسراییل به هنگام عقبنشینی از لبنان و تضمین عدم بازگشت مقاومت فلسطین به لبنان، در بیروت استقرار یافته بودند البته بهانه اصلی حضور این نیروها تامین جان آوارگان فلسطینی در برابر قتل عامهای احتمالی بود.
در اكتبر سال 1983 مقر گردان تفنگداران آمریكایی در نزدیكی فرودگاه بیروت و روز بیست وششم همان ماه نیز مركز فرماندهی اشغالگران صهیونیست در شهرستان «صور» در جنوب لبنان و در نوامبر همان سال مقرر گردان فرانسويها منفجر شدند هر یك از این انفجارها با دهها نظامیانی كه به خون خود ميغلتیدند. هیب و حیثیت نیروهای آتلانتیك شمالی ناتو را بر باد داد و انگیزه مقاومت را در اذهان مردم زنده كرد. به ویژه این كه شهادت طلبان عامل انفجار با لبخند و با سردادن شعار الله اكبر به مذاكر نیروهای غربی یورش ميبرند. روشن بود كه این اقدامات با تائید دمشق و تهران مواجه بود.
سوریه و ایران لازم دانستند خود را ابتدا به عنوان مربی و آموزش دهنده و پشتیبان و سپس رزمنده با لبنان بفرستند، زیرا جنوب لبنان، میدان رزم و امتداد مذهبی آن در بعلبك هرمل و بخش جنوبی بیروت پر از نیروهای انسانی داوطلب و مایه امیدواری بود. بدین ترتیب، هسته اولیه حزب الله از رزمندگان و مبارزان داوطلب جنبش امل و افرادی كه تشنه مبارزه با اشغالگران بودند و از اجزاب و گروههای وامانده سیاسی احساس سرخوردگی ميكردند، تشكیل یافت. از نظر آنانان تهیه اسلحه، مشكل نبود بلكه حمایت سیاسی مسئله اصلی به شمار ميرفت
ایران در آغاز كوشید حمایت مستقیم سیاسی را بر عهده گیرد، ولی در پی درگیری های خونینی كه میان رزمندگان حزب الله و ارتش سوریه روی داد، دریافت كه جز از طریق تفاهم با سوریه نميتواند حمایت رزمندگان مقاومت را تامین كند. از سال 1982 تا 1985 تشكیلات حزب الله از لحاظ نیروی انسانی ورزیده، آموزش دیده و ناشناخته، رشد، چشمگیری یافت. اعضای آن بسیار اصرار داشتند مخفیانه فعالیت و مسائل امنیتی و پناهنكاری را كاملا رعایت كنند. باقیمانده احزاب و گروههای سیاسی لبنان، وجود رقیب بزرگ و خطرناكی ميدیدند كه با برخورداری از امكانات فوق العاده ممكن است فعالیت آنان را زیر سوال ببرد.
به ویژه این كه كمتر حزب یا گروهی پیش از این از چنین امكاناتی برخوردار بود. اگر هم این احزاب چنین امكاناتی داشتند آن را در درگیريهای بیهود و یا درون گروهی از دست ميدادند.
آغاز فعالیت حزب الله با بی تجربگی و ناپختگی همراه بود و از برخی از سیاستمداران گاهی اوقات اقدامات حزب الله را محكوم ميكردند.
به ویژه این كه برخی افراد و كسانی كه از گروههای افراطی به حزب الله پیوسته بودند، شعار جمهوری اسلامی لبنان را مطرح ميكردند، اما تشكیلات حزب الله به تدریج سرو سامان گرفت و توانست خود را به عنوان یك سازمان نیرومند در صحنه سیاسی لبنان نشان دهد، به طوری كه بزرگ ترین قدرت نظامی منطقه حریف او نميشود. حزب الله در مسیر پرفراز و نشیب خود، عوامل شكست را كاملا از سر راه خود برداشت، در مقابل توطئهها و شانتاژها ایستاد و با صبر، بردباری، پایداری، در صحنه سیاسی داخلی لبنان و مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی هیچ گاه از حركت باز نایستاد. «حزب مستعفان» اولین دریچه حزب الله به سوی جهاین شدن بود.
نخستین گروندگان به حزب رانده شدگان فقیر و بیچارگانی بودند كه از شهرها و بخشهای محروم لبنان برخواسته بودند و جز خدای متعال چیزی بر ایشان باقی نمانده بود و پیوستن به حزب الله بهترین گزینه برای آنها بود. هم اكنون حزب الله به بزرگترین حزب مردمی تبدیل شده كه بهترین تشكیلات و سرسختانه ترین موضعگیريها را دارد و از نظر آگاهی سیاسی و ارزیابی تحولات، در بالاترین قله درك و شناخته قرار دارد. حزب الله ضمن رعایت سلیقههای عمومی و بدون چشمپوشی از ارزشها و مبانی و اصول ثابت خویش و بدون شانه خالی كردن از شعار جهاد دراز مدت برای آزادی فلسطین از همه رقیبان خویش جلوتر زده است.
در نخستین انتخابات پارلمانی كه پس از توقف جنگهای داخلی در سال 1992 برگزار شد و حزب الله همگام با همپیمان سوری خود و از طریق او و همراه با حكومت لبنان در آن شركت كرد، مردم به دلایل گوناگونی به نامزدهای حزب الله رای دادند.
آن انتخابات در زمستان برگزار شد و نمایندگان حزب الله به خانههای فقیران و بیچارگان و بیوه زنان، گازوئیل رساندند تا سرمای سخت و طاقت فرسای آن سال به آنان آسیبی نرساند.در حالی كه ادارات و سازمانهای دولتی از انجام وظایف خویش خودداری ميكردند، اعضای حزب الله راههای برفگیر روستایی را باز ميكردند و محاصره شدگان در برف را نجات ميدادند. مدیران و كاركنان ادارات سرگرم كارهای روزمره خود بودند و توجهی به وضعیت مردم نداشتند.
حزب الله بدون اینكه میان طوائف گوناگون لبنانی تفاوتی قایل باشد، به مردم فقیر كمك ميكرد و پرداخت شهریه فرزندان آنان را در مدارس رسمی به عهده داشت. حزب الله فعالیتهای خدماتی اجتماعی گستردهای دارد و از مراكز فعال و با نفوذی در زمینههای تربیتی، تبلیغاتی و آموزشی و ارائه كمكهای اجتماعی برخوردار است. حزب الله از مراكزی كه انقلاب اسلامی در ایران تاسیس كرد.
نسخهای را در لبنان به وجود آورد، از جمله نهادی شبیه به جهاد سازندگی كه نقش برجستهای را در بازسازی مناطق جنگزده جنوب كه بر اثر تجاوز اسرائیل در ژوئن سال 1993 و تجاوز دوباره آن در آوریل سال 1996 ویران شده بودند، ایفا ميكندف نقشی كه هیچ گاه از یاد مردم لبنان نخواهد رفت.
موسسه شهید نیز یكی دیگر از نهادهای حزب الله است كه مسئولیت سرپرستی و نظارت بر امور فرزندان شهدا را بر عهده دارد و آنان را طوری تربیت ميكند كه متعهد و پایبند به اصول و ارزشهای اسلامی باشند. وجود موسسه شهید لبنان موجب ميشود حزب الله از نظر نیروی انسانی متعهد و مومن، پشتوانه عظیمی داشته باشد كه هیچ گاه پایان نخواهد یافت. همچنین موسسات آموزشی بسیاری در جنوب لبنان و بعلبك و هرمل وجود دارند كه از نظام آموزشی رسمی لبنان پیروی ميكنند و زبانهای خارجی را نیز آموزش ميدهند و شهریه فرزندان خانواده های كم در آمد را به طور قسطی دریافت ميكنند. مدیران این مراكز آموزشی، دانش آموزان خود را به رعایت شعائر اسلامی پوشش اسلامی و انضباط اخلاقی ملزوم ميكنند.
در اواخر ژوئیه سال 1993، رژیم صهیونیستی به حمله نظامی گسترده به لبنان، به ویژه جنوب آن كشور دست زد. هدف از این تجاوز ویران كردن بسیاری از تاسیسات حیاتی و اشاعه جو رعب و وحشت، به منظور وادار كردن اهالی جنوب به ترك خانه ها و روستاهای خود بود. به ویژه آن كه امكانات اولیه پایداری، یعنی پناهندگان و توان رویارویی با دشمن، برای مردم فراهم نبود، جادهها جنوب، شاهد كاروانهای صدها هزار نفر آوارگان بودند كه از چنگال دژخیمان صهونیست گریخته بودند. آوارگان مدتی را در كنار خویشاوندانشان در بیروت و اطراف آن به سر بردند.
رزمندگان مقاومت اسلامی در سرزمین جنوب به مقاومت ادامه دادند، از سرزمین خود دفاع كردند، سلاح خود را بر زمین نگذاشتند و بر حجم عملیات نظامی علیه متجاوزان اشغالگر افزودند تا با میانجیگری محافل بین المللی و كمكهای محدود دولتهای عربی، آتش بس برقرار شد. با برقراری آتش بس، فعالیت جهاد گران سازندگی لبنان برای بازسازی خانه ها و تاسیسات دولتی آغاز شد و كمكهای مهم و زود هنگام از ایران وارد لبنان شدند. سوریه نیز بخش زیادی از سیمان مورد لزوم برای بازسازی را تامین كرد.
این در حالی است كه كمك دولتهای عربی به وسائل اولیهای مانند پتو و چادر و كنسرو محدود بود. كمك دولهای عربی متضمن این پیام ضمنی بود كه نباید به بازی خطرناكی مقاومت ادامه داد. مجاهدان حزب الله به روستاهای جنوب رفتند و در جهاد بازسازی به مردم كمك كردند و قدردانی و ستایش مردم از این جوانمردان شجاع كه پایدار ماندند و سرزمین را به دشمن واگذار نكردند، دو چندان شد.
در نیمه ماه آوریل سال 1996 دوباره اسرائیل به لبنان تجاوز كرد. این بار دامنه تجاوز نظامیان صهونیست بیش از گذشته بود. نیروگاههای تولید برق و پلهای ارتباطی لبنان همراه با مردم بی دفاع جنوب از بین رفتند. اسرائیل از دولت لبنان خواست رزمندگان حزب الله را هر چه زودتر سركوب كند. لبنان برای دفع تجاوز از محافل و مجامع جهانی كمك خواست، اما این فراخوانی، گوش شنوایی نداشت.
وارن كریستوفر، وزیر خارجه وقت آمریكا به مقامات لبنان اطلاع داد كه سرگرم دیدار از ژاپن و برخی از كشورهای آسیایی است. او شماره تلفن خود را در اختیار دولتمردان لبنان قرار داد و به آنان گفت هر گاه پیشنهاد آتش بس مشروط اسرائیل را پذیرفتند. او را آگاه كنند. اسرائیليها در جنوب لبنان مرگ آفرینی كردند. این مرگ آفرینی در روستای قانا در نزدیكی شهر صور به اوج رسید. در یكی از روزهای عملیات «خوشه های خشم» و در زمان نخست وزیر شیمون پرز توپخانه اسرائیل 105 زن و مرد و كودك و سالمند را كه به پایگاه نیروهای سازمان ملل متحد پناه برده بودند، قتل عام كرد. آنان گمان كرده بودند در پایگاه نیروهای سازمان ملل از گلولههای مرگبار اسرائیلی در امان خواهند بود.
در پی این اقدام جنایتكارانه «هیرویه دوشاریت وزیر خارجه فرانسه به منظور حفظ منافع كشورش در لبنان به بیروت آمد و كوشید اسرائیل را به برقراری آتش بس متقاعد كند، زیرا رسانههای جهانی و تلویزیونهای غربی، تصاویر صحنههای كشتار مردم قانا را بی درنگ پخش كردند و افكار عمومی جهان تحت تاثیر تصاویر پیكرهای متلاشی شده كودكان قانا بر دستهای سربازان كلاه آبی سازمان ملل، قرار گرفت.
عملیات خوشههای خشم ادامه یافت. رزمندگان حزب الله مقاومت و عرصه را بر اسرائیليها تنگ موشكهای كاتیوشای بیشتری را به سوی شهركهای صهونیست نشین شمال فلسطین اشغالی پرتاب كردند. افرادی از گوشه و كنار جهان بسیج شدند و به دمشق آمدند تا جلوی این كشتار را بگیرند و نگذارند دامنه جنگ گسترش یابد و سوریه برای دفاع از خود و نه برای دفاع از مقاومت و تاسیسات لبنان، ناگزیر وارد جنگ شود، وزیران خارجه آمریكا، روسیه ایران، مصر، عربستان در بیروت با مقامات لبنان به رایزني پرداختند. وزیر خارجه فرانسه اعلام كرد تا آتش بس برقرار نشود، به كشورش باز نخواهد گشت.
گفت و گوها به طول انجامیدند و به كلاف سردرگمی تبدیل شدند. طرفهای مذاكره كننده نتوانستند بر جلوگیری از درگیريهای توافق كنند و فقط به این نتیجه رسیدند كه عملیات نظامی علیه غیر نظامیان در امتداد مرز متوقف شود، بدان معنا كه نه اسرائیل از هوا و زمین و دریا اهداف غیر نظامی را مورد حمله قرار دهد و نه حزب الله موشكهای كوتیوشا را بر طرف شهركهای یهودی نشین شلیك كند. در نتیجه گفت و گو های طولانی، «تفاهنامه آوریل» امضاء شد كه پیروزی معنوی مقاومت را به ارمغان آورد.
در نتیجه این تفاهنامه همه پایتختهای جهان از واشنگتن گرفته تا تل آویو، پاریس مسكو و سایر پایتختهای مهم، عملا مقاومت را به عنوان واقعییتی انكار ناپذیر به رسمیت شناختند. برای اجرای این تفاهنامه، كمیتهای مركب از نمایندگان امریكا، فرانسه، سوریه، اسرائیل و لبنان تشكیل یافت. با وجودی كه نامی از مقاومت در متن تفاهنامه برده نشده است، اما شناسایی مقاومت نیازی به تصریح نام آن در تفاهنامه ندارد. پس از دستیابی به این تفاهم و برقراری آتش بس، رزمندگان حزب الله دوباره به یاری مردم و بازگرداندن آنان به خانههایشان و بازسازی ویرانيهای شتافتند.
مردم این بار با قدرشناسی از رزمندگان مقاومت، دریافتند كه حزب الله پیش از پذیرش آتش بس حق آخرین شلیك را برای خود محفوظ نگاه داشت و نشان داد كه مردم ميتوانند در مقابل متجاوزان بایستند و به مقاومت ادامه دهند و پیروزی معنوی به دست آوردند، زیر حزب الله از توان رزمی بالایی برخوردار است و مردم نیز پشتیبان آنان هشتند. همین امر باعث شد كه جهان ضمن تلاش برای توقف كشتار غیر نظامیان، مقاومت و حق دفاع از شهروندان لبنانی در سرزمین خویش را به رسمیت بشناسد. این رویداد به مثابه میلاد حزب الله در جهان عرب و سراسر جهان شناخته شد. حزب الله از آن پس از معادلات بین المللی به یك واقعیت انكار ناپذیری تبدیل و گویی عضو ششم آن كمیته پنج نفره شد.
پس از آن دیگر حزب الله تنها یك گروه رزمنده نبود، بلكه حرف خود را در زمینه رهبری مقاومت و به عنوان طرف اصلی در تصمیم سازيهای ملی لبنان به كرسی نشاند. شناسایی حزب الله از سوی كشورهای عربی كه از روی ناچاری صورت گرفت معمولا جدید تبدیل شده است. به طور خلاصه باید گفت كه حزب الله گیاه خودرونیست و از هیچ سر بر نیاورده است.
با وجود حمایت سوریه و كمكهای جمهوری اسلامی ایران، حزب الله موسسه ای سیاسی، لبنانی است كه رویكرد اسلامی و شیعی دارد و از گرایش و وابستگی عربی برخوردار است. حزب الله به نوعی وارث قانونی مجموعه احزاب و جنبشهای ترقیخواه، پیشرو، ملی گرا و انقلابی است كه در دهههای پنجم و ششم قرن گذشته در منطقه موج ميزدند و به تدریج و از ابتدای دهه هفتم رو به ضعف و سستی نهادند. هر چند كه برخی از این احزاب هنوز آگاهی وفات خویش را منتشر نكردهاند.
اما شعارهای خود را بر دوش نظام سلطه موجود آویختند كه به نام همین احزاب، ولی بدون مشاركت آنان حكومت ميكند، شاید اكنون در دوران واپسگرایی و سستی احزاب سنتی، حزب جدیدی تولید یافته باشد كه همه احزاب گذشته را پارو كرده است.
برای یاد آوری به این نكته اشاره ميكنم، سرزمینی كه اكنون حزب الله در آن با اشغالگران اسرائیلي ميجنگد، در طول سی سال گذشته یا بیشتر، مركز فعالیت و پیكار هواداران جنبشهای و احزاب و ..... سازمانهایی بوده كه برای دگرگونی وضع موجود، به صورت مسالمتآمیز یا مسلحانه مبارزه كردهاند. هم چنان كه این سرزمین، خط تماس و جبهه رویارویی با دشمن امت عرب بوده كه صدای انفجار گلوله و بمب، هیچگاه در آن قطع نشده است.چنانكه زندگینامه مبارزاتی آن را بازگو كردیم، وارث قانونی حزب بعث سوسیالیت عرب، وارث جنبش ناسیونالیسم عرب، وارث جریانات طرفدار (جمال عبدالناصر)، وارث جنبشهایی ماركسیستی همچون حزب كمونیست، گروههای طرفدار «چه گوارا» و نیز جنبش امل با میراث تحریك آمیز «امام موسی صدر» است. وانگهای حزبالله، جایگزین پیشتاز مقاومت ملی فلسطین است كه از همان آغاز، جنوب لبنان را به عنوان میدان مبارزه برگزید. پیشگامان چریكهای فدایی فلسطینی در همین منطقه استقرار یافتند و با كمك و راهنمایی فرزندان جنوب توانستند پایگاههای خود را تاسیس كنند و با اشغالگران فلسطین بجنگند.
از آزادسازی جنوب لبنان در ماه مه سال 2000 چند روزی نگذشته بود كه برای تجدید خاطره به روستاهای آزاد شده رفتم. صبحگاهی از شهر خیام بیرون آمدم و به طرف سرچشمه رودخانه «الوازنی» در دامنه شمال غربی جبل الشیخ كه از دامنههای بلندیهای اشغالی جولان سوریه چندان دور نیست با اتومبیل حركت كردم و در عرض پانزده دقیقه به عمق دره رسیدم. در كنار رودخانه چند غذاخوی و قهوهخانه سنتی وجود داشتند. كسانی كه عاشق آرامش بودند، از گرمای تابستان فرار كرده و به زیر سایه درختان بید مجنون و صنوبر و كاج و انبوه درختان زیبای میوه دو طرف رودخانه پناه آورده بودند.
رودخانه جنان كم آب بود كه ميتوانستید نوع ماهی زنده مورد نظرتان را برای ناهار از داخل آب انتخاب كنید. پشت میز قوهخانهای كه یكی از شهروندان دشت خیام آن را دایر كرده بود، نشستم. حافظهای بسیار قوی داشت و آنقدر از بازگشت به زادگاهش خوشحال و شادمان بود كه سر از پا نميشناخت. فقط حسرت و افسوس كم آبی رودخانهای كه توسط اسرائیلیها غارت ميشود، آزارش ميداد. ما كه سرزمینمان تشنه است و با كمبود آب مواجه هستیم و در كنار این رودخانه زندگی ميكنیم، كاری جز حرف زدن و شعار دادن انجام نميدهیم.
صاحب قهوهخانه گفت: «آیا ميدانید كه «سپهبد علی عامر» فرمانده ارتش مصر، در چهارچوب طرح اعراب برای تغییر مجرای رود اردن در سال 1964 به اینجا آمد؟ اما شكست اعراب در جنگ ژوئن سال 1967، این طرح را مانند همه طرحهای اعراب، برباد داد. اما رودخانه وزانی كه سرچشمه آن در خاك لبنان قرار دارد، همچنان مسیر خود را به فلسطین اشغالی طی ميكند تا به دریاچه طبریا بریزد.»
من در پستترین منطقه دره نشسته بودم كه بیش از چند صد متر با مرز فلسطین فاصله نداشت. اسرائیلیها روی تپههای اطراف مسیر رودخانه سیمخاردار كشیده بودند. سربازان اسرائیلي مراقب مردم و آب رودخانه بودند. شاید به آب رودخانه بیشتر اهمیت ميدادند تا كسانی كه برای تفریح و خوردن ماهی به آنجا آمده بودند! رودخانه كوچكی كه دشمن آب آن را ميبلعد و جز مقدار اندكی برای صاحب اصلی آن (لبنان) باقی نميگذارد. دیدار از روستاهای عرقوب، كفر حمام، كفر شوبا و هباریه را به پایان رساندم و به ارتفاعات شبعا رسیدم. از سال 1968 تا آغاز جنگهای داخلی لبنان در سال 1975 این منطقه به نام «فتح لند» شهرت داشت.
كنار دوستی كه خانهاش را بازسازی ميكرد، نشستم. او گفت، «اولین هسته جنگجویان جنبش فتح، 32 سال پیش در این خانه مستقر شدند و عمویم آنان را راهنمایی ميكرد. همانطور كه ملاحظه ميكنید زمین اینجا سنگلاخ و ناهموار است، سالمندانی كه به تجارت و قاچاق مشغول بودند و یا برای تفریح به فلسطین ميرفتند، به خوبی با راهها و غارها و مسیرهای صعبالعبور منطقه آشنا هستند. آنان ميدانند چگونه راه خود را كوتاه كنند و یا خود را از چشم مرزبانان و پایگاههای ارتش دشمن مخفی نگه دارند.»
در گذرگاه مرزی «معبر فاطمه» در كنار روستای آزاد شده كفر كلا كه در منطقه میانی جنوب لبنان، حد فاصل لبنان و فلسطین اشغالی است، سرباز اسرائیلی سرتا پا مسلحی در برح دیدهبانی و با عینك ذره بینیش به مردمی كه در آنجا جمع شده بودند، نگاه ميكرد. بر تعداد شهروندانی كه برای گرامیداشت سالگرد آزادسازی جنوب به آنجا ميآمدند، هر لحظه افزوده ميشد. برخی از آنان با ضبط صوت ترانه حماسی و موزیك انقلابی پخش ميكردند. آنان جملات این ترانهها را به گونهای تغییر داده بودند تا با این جمله، «مقاومت كننده مسلمان، مقاومت كننده مسلمان، سلام مرا به سید حسن برسان»، یا جملات دیگری كه بیانگر همپیمانی با دبیركل حزبالله، بود هماهنگ شود. در این ترانهها سید حسن نصرالله را با نام «ابو هادی» یعنی فرزند سید حسن كه در سال 1997 در رویارویی با اشغالگران به شهادت رسید، خطاب ميكردند.
گذرگاه فاطمه به زیارتگاه نمادین تاریخی تبدیل شده بود و مردمی كه به آنجا ميآمدند سنگ به دست ميگرفتند و به طرف نظامیان صهیونیست پرتاب ميكردند. سربازان اسرائیلی برج دیدهبانی خود را با شیشه ضد گلوله و مشبكهای آهنین مسلح كرده بودند تا از سنگ لبنانیها در امان بمانند. در چهارچوب همبستگی با مقاومت اسلامی لبنان و شركت در مراسم شادی لبنانیها، هیئتهای مردمی بسیاری از كشورهای اسلامی و عربی از گذرگاه مرزی فاطمه، بازدید ميكردند.
شنبه شب مورخ 27 ژوئن سال 1998، كنار آقای سید حسن نصرالله در دفتر كارش در دبیرخانه حزبالله نشسته بودم. همه منتظر ورود كاروان پیكرهای شهدای لبنانی بودند كه در پی مذاكرات غیرمستقیم و موفقیت آمیز میان حزبالله و اسرائیل، به میهن باز ميگشتند. پیكرها كفن پوش و در پرچم سرخ رنگ لبنان پیچیده شده بودند. به چهره آرام رهبر چهل ساله حزبالله كه ظاهری ساده و آراسته و محاسن سیاه و انبوهی داشت و مرزی بین عمامه سیاه و محاسن او دیده نميشد، خیره شده بودم.
او منتظر رسیدن پیكر فرزند دلیر خود، شهید سید هادی نصرالله بود كه یك سال قبل در نبرد با اسرائیلیها در منطقه اشغالی «سجد» در نوار امنیتی جنوب لبنان به شهادت رسیده بود. همزمان سید هادی موفق به عقب كشیدن پیكر او نشده بودند. اسرائیلیها جنازه هادی را در اختیار داشتند و گمان ميكردند ميتوانند شروط خود را بر رهبر داغدار حزبالله كه پیكر فرزند خود را ندیده بود، تحمیل كنند.
درك احساس سید حسن نصرالله درباره بازگشت پیكر فرزندش سید هادی نصرالله چندان دشوار نبود، اما سخن درباره تحصیلات، نوجوانی، همسالان، داوطلب شدن سید هادی برای حضور در میدان رزم، آخرین ملاقات او با پدر و واكنش مادر دادغدیده، بسیار دشوار بود. در میان سخنان سید حسن، این نكته توجه مرا جلب كرد كه گفت خبر شهادت فرزندش سید هادی و سه نفر از همرزمان او را روز جمعهای به او اطلاع دادند كه فردای آن روز قرار بوده مراسم پرشوری با حضور توده مردم به منظور همبستگی با مقاومت برگزار شود.
این مراسم طبق سنتهای نوگرایانه شیعه با عزاداری برای سرور شهیدان امام حسین بن علی (ع) آغاز ميشود و مراسم تعزیه خوانی نام دارد و در آن مراسم واقعه كربلا و شهادت ابا عبدالله الحسین (ع) و برادران و فرزندان ایشان بازگو ميشود. در این گونه مجالس، مردان شیعه قبل از زنان با صدای تعزیه خوانان به گریه و زاری و ریختن اشك ميپردازند و به كسانی كه به خاندان اهل بیت (ع) ظلم كردند و آنان را به شهادت رساندند، لعنت و نفرین نثار ميكنند.
سید حسن نصرالله به من گفت، «سعی كردم با لغو مجلس عزاداری، برنامه مراسم را تغییر دهم تا برخی از افراد تصور نكنند كه به خاطر هادی و همرزمان او ترتیب داده شده است. این شیوه مناسبی برای استقبال از پیكرهای شهدا نیست. بر شهید نباید گریست. شهید الگو و اسوه و مایه عزت و سربلندی امت است. طبق برنامه قرار بود كه بعد از مراسم عزاداری سخنرانی كنم. هنگامی كه پشت تریبون قرار گرفتم با دهها دوربین تلویزیونی با نورافكنهای قوی روبرو شدم. گرما فوقالعاده طاقت فرسا بود. به ویژه این كه نورافكنها حرارت زیادی تولید ميكردند و به چشم انسان آسیب ميرساندند مخصوصا برای كسانی مثل من كه از عینك استفاده ميكنند، خیلی دشوار است.
سخنرانی را مثل همیشه شروع كردم و لحظاتی بعد احساس كردم چیزی را نميبینم. از شدت گرما، عرق از سر و صورتم سرازیر شده و شیشههای عینكم را پوشانده بود. خواستم دستم را دراز كنم و از روی میز تریبون دستمال كاغذی بردارم و عرق روی چشم و صورتم و دست كم شیشههای عینكم را تمیز كنم. اما در یك لحظه به فكرم رسید كه برخی از دوربینهای تلویزیونی هویت بیگانه دارند و ممكن است برنامه تولیدی خود را به اسرائیل بفروشند و همه گمان كنند كه من برای فرزندم گریه و اشكهایم را پاك ميكنم، بنابراین ترجیح دادم صورتم خیس بماند، ولی به دست دشمن بهانه ندهم كه بگوید پدر داغدیده، پشت تریبون ایستاده بود و برای جوان ارشد خود گریه ميكرد و در عین حال دیگران را به شهادت در راه خدا فرا ميخواند. من یكی از خانوادههای شهدا بیش نیستم».
شب هنگام، پیكر چهل شهید را زیر یكی از سولههای فرودگاه بینالمللی بیروت، كنار یكدیگر چیده بودند. دسته موزیك گارد ریاست جمهوری برای نواختن مارش عزا وارد فرودگاه شد تا به شهدای راه آزادی میهن ادای احترام كند. سید حسن نصرالله نیز با یكایك پیكرهای شهدا خداحافظی كرد تا به پیگر فرزند خود سید هادی نزدیك شد و در گوش عزیزش كلماتی را زمزمه كرد. سپس بر پیكر همه شهدا نماز میت اقامه و با همه آنا خداحافظی كرد و مانند سایر خانوادههای شهدا به سراغ كار خود رفت، با این تفاوت كه او رهبر و مسئول كاروانیان آزاد سازی لبنان است.
با این وصف آیا داستان حزبالله با آزادسازی سرزمینهای اشغالی جنوب لبنان پایان یافته است؟ قطعا چنین نیست. هر چند كه پرسشهای دیگری پیرامون بحث آینده حزبالله وجود دارند، قدر مسلم این است كه نظام سیاسی لبنان هدف بعدی حزبالله نخواهد بود. نه حزبالله این هدف را دنبال ميكند و نه حاكمیت لبنان گنجایش پذیرش خواستههای حزبالله را دارد. نگاه حزبالله قطعا به فلسطین خواهد بود، ولی نه حزبالله ميتواند بدون فلسطینيها كاری را از پیش ببرد و نه شرایط فلسطین (رهبری و مردم) به اندازه كافی برای حزبالله مساعد است.
و بالاخره مسلم است كه اسرائیل هم نميپذیرد كه حزبالله به شكل قدرت بزرگ و توانمند و با استعداد و آماده رزم در هر زمان و در هر شرایط و این بار در داخل فلسطین اشغالی حضور داشته باشد. كاملا روشن است كه قدرتهای بزرگ و در راس آنها آمریكا به لبنان و سوریه فشار ميآورند تا ارتش لبنان را در مناطق آزاد شده جنوب مستقر كنند و بدین ترتیب نیاز به حزبالله و مقاومت منتفی و شكوه حزبالله كمرنگ و نیروهای مقاومت باری بر دوش امنیت داخلی لبنان شوند.
البته هدف اصلی این فشار، دور كردن حزبالله از فلسطین اشغالی و اسرائیلیهاست. براساس این دیدگاه حزبالله گامهای بعدی خود را روشن نميكند. در سرزمین رویارویی، زمینه برای همه احتمالها تا اطلاع ثانوی باز خواهدبود. شایسته است كه برای پاسخگویی به بقه پرسشها شتاب نكنیم. حزبالله معتقد است هنوز وظیفه خود را كاملا انجام نداده است. از سوی دیگر سرزمین اعراب هم آبستن حوادث گوناگون است. رویدادهای آینده، پاسخهای ناگفته را روشن خواهند كرد.به قلم «طلال سلمان» سردبیر روزنامه السفیر
*منبع:شاهد یاران-11