شهید آوینی

 


 

اميدهاي واهي رژيم صهيونيستي

جنگ ژولاي 2006 توسط حزب الله، تنها به يك شكست نظامي عادي منتهي نشد، بلكه كار به جايي رسيد كه امروز اين رژيم بايد براي بقاي خود بايد سالانه بودجه 50 ميليارد دلاري را هزينه كند.

وقتي ژنرال باراك در سال 2000 فرار از جنوب لبنان را به اميد اينكه موشكهاي حزب الله به مجسمه هاي چوبي مبدل شوند، توجيه مي كرد، تصور شكست در سال 2006 براي مقامات امنيتي، نظامي و سياسي اسرائيل امري غيرممكن بود. چرا كه اين رژيم با محاسبات كلاسيك نظامي و پشت گرمي تمامي كشورهاي غربي و پرونده جنگهاي پيروز در مقابل ارتشهاي عربي، انتظار شكست در مقابل مقاومت اسلامي لبنان را نداشت. جنگ ژولاي 2006 توسط حزب الله، تنها به يك شكست نظامي عادي منتهي نشد، بلكه اركان نظامي، امنيتي و اجتماعي آن را فراگرفت، بطوريكه امروز براي بقاي خود بايد سالانه بودجه 50 ميليارد دلاري را هزينه كند تا دكترين امنيتي جديد آن، تضمين براي جامعه صهيونيستي باشد و آمريكا و غرب، اعتماد به نفس از دست رفته صهيونيستها را با تكرار حمايت از اين رژيم جبران كنند.

اسرائيل آنچنان بر سر دو راهي بود و نبود قرار گرفته كه بايد براي آن به پاسخ روشني دست يابد. توان بازدارندگي و قدرت نظامي كاركردي براي اين رژيم ندارد و چنگ و دندان نظامي حتي در غزه بي نتيجه است و در مقابل توان حزب الله، اعتراف به ناتواني دارد و خود را در قبال سوريه، در يك موازنه تسليحاتي و در قبال ايران در شرايط حيرت و سرگرداني مي بيند. مهمتر از همه اينكه پس از سالها تلاش ديپلماسي صهيونيستي و غربي براي جدا كردن و تجزيه توان كشورهاي عربي و اسلامي، امروز با يك پيوند استراتژيك در مقاومت منطقه اي روبه رو است. تجزيه و تحليل شرايط امنيتي در داخل و خارج اسرائيل، مقامات آن را به اين رويكرد رسانده است، كه راهي جز تفكيك و تجزيه اين ائتلاف منطقه اي نيست. لذا سال 2008 را سال جدايي سوريه از ايران و مقاومت لبناني و فلسطيني ناميدند.

مجموعه رفتارهاي رژيم صهيونيستي در عرصه فلسطين، لبنان، سوريه و در قبال ايران كه با هماهنگي و حمايت آمريكا دنبال مي شود، قابل تامل است.
با اينكه حماس بخشي از تروريسم معرفي شده ولي بن بست براي سركوب آن و فقدان مشروعيت هاي اجتماعي - سياسي خودگردان و رشد روزافزون توان گروههاي جهادي فلسطيني موجب شده تا يك روند تدريجي و حساب شده در قبال حماس به اجرا درآيد و تحت عنوان پايان دادن به محاصره غزه و تبادل اسرا و زندانيان و بازگشايي گذرگاههاي مرزي، مسئله آتش بس و هدنه را مطرح كرده اند تا امتيازهاي اين توافق، حماس را در شرايطي قرار دهد كه به سادگي از آن گذر نكنند و به منافع دروني و فلسطيني فكر كنند.

علت اين است كه در حلقه هاي پيوند مقاومت منطقه اي، اساس پيوند و ائتلاف و اتحاد عناصر تشكيل دهنده است و يك درون گرايي منفعتي مي تواند مقدمه اقدامات بعدي صهيونيستها جهت سركوب جداگانه حلقه هاي مقاومت باشد. در بين حلقه هاي مقاومت منطقه اي جمهوري اسلامي از نگاه رژيم صهيونيستي به نقطه اي نزديك مي شود كه در صورت كسب كامل توان هسته اي، شرايط غيرقابل بازگشت ناميده مي شود و در چنين شرايطي، رژيم صهيونيستي قادر نخواهد بود، با مردم فلسطين و يا لبنان و محيط منطقه اي، رفتار اقتدارگرايانه داشته و بدون برتري و تسلط نظامي و امنيتي به حيات خود ادامه دهد. لذا براي پاسخ به تهديد فوري به توان جمهوري اسلامي بايد دست به كار شده و با حمايت آمريكا و غرب، شرايط را به نفع خود تغيير دهد.

آمريكا كه دغدغه هاي جدي در افغانستان و عراق و محيط منطقه اي و حتي محيط داخلي خود دارد، با وجود تمايلات ذاتي و جنگ طلبانه، امكان برخورد با ايران را نداشته و نمي تواند جلودار يك اقدام نظامي باشد. به ويژه اينكه پيوند در مقاومت منطقه اي، هزينه هاي گسترده اي براي آمريكا و طرح خاورميانه اي آن بجاي مي گذارد، كه به قول ملك عبدالله سعودي، بازتابهاي آن تا يكصد سال آينده در منطقه باقي مي ماند.

به همين دليل، هدنه در فلسطين و زمزمه هاي تخليه مزارع شبعاوتپه هاي كفر شوبا، در كنار موضوع آزادي و تبادل اسرا و شهداي لبنان با هدف سلب دلايل مقاومت مسلحانه در لبنان و مذاكرات با سوريه مطرح مي شوند.
صهيونيستها اينگونه تصور مي كنند كه با پايان دادن به موضوع اسراي لبناني و واگذاري صوري مزارع شبعا به سازمان ملل، امكان خلع سلاح مقاومت اسلامي فراهم مي شود و حداقل حزب الله ناچار خواهد بود براي توجيه سلاح خود، محافظه كاري نمايد.

مذاكره با سوريه نيز چنين است كه با تحريك تمايلات سوريها براي بازگرداندن جولان و مانورهاي مذاكراتي در تركيه كه دور سوم آن طي روزهاي گذشته پايان يافته است، شرط پيشرفت در بحثهاي جولان و پايان يافتن فشارهاي غربي و آمريكا، جدايي از ايران و گروههاي مقاومت لبناني و فلسطيني معرفي شود.

اين سناريوي رسواي صهيونيستي، براساس «تحريك درون گرايي منفعتي» در جريانها و كشورهاي منطقه به دنبال جدا كردن حلقه مقاومت منطقه اي است تا در كنار آمريكا، امكان مهار و يا سركوب انفرادي آنها را مهيا كند. حال آنكه اميدهاي واهي رژيم صهيونيستي قادر نيست به روياي جبران شكست 2006 در هيچ يك از حلقه هاي مقاومت منطقه اي دست يابد. چرا كه آمريكا توان تحمل هزينه هاي جنگ سوم در منطقه را نداشته و اسرائيل در كاخ شيشه اي خود جسارت سنگ پراني ندارد. چرا كه هر تصميم ماجراجويانه از سوي آمريكا و رژيم صهيونيستي، اولين پاسخ ويران كننده خود را در اسرائيل و سپس در سطح منطقه و خارج آن دريافت مي كند و عملا بايد به جنگ منطقه اي و بلندمدت فكر كنند كه از عمر بوش طولاني تر و از تحمل رژيم صهيونيستي فراتر است.

البته يك گمانه زني ديگر معتقد است تمامي اين سناريو بدين منظور است كه در فضاي تهديد نظامي عليه ايران و جدا كردن عناصر حلقه مقاومت منطقه اي، امكان ارعاب ايران فراهم شده و امتيازات لازم در موضوع هسته اي نصيب آمريكا و غرب شود و اسرائيل نيز خود را در طراز تهديد ايران تعريف كند.

يعني در هر دو حالت، روياي صهيونيستها تعبير شكست خواهد داشت. چه اينكه تجزيه پيوند مقاومت منطقه اي را مقدمه حمله به ايران بدانند و برخلاف آنچه ايتان بن الياهو برآورد كرده، سهميه موشكهاي هدف گيري شده به سوي اسرائيل چندين برابر آمار پيش بيني شده اوست و اسرائيل قادر نخواهد بود تا 20 روز بر پاي بايستد و چه اينكه با عمليات رواني به دنبال ارعاب ايران و كسب امتيازات هسته اي باشد. زيرا بوش در شرايطي است كه به امتيازات بزرگ فكر نمي كند و آن را دست يافتني نمي داند.

*حسن اميدي
صبح صادق/شماره 357

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo