گردباد جنگ 33 روزه در «رژيم صهيونيستي»
«رژيم صهيونيستي» در اين جنگ «قدرت بازدارندگي» خود را كه سالها همچون محوري استوار از اين رژيم و جامعه آن حمايت و فكر جنگ برضد اسراييل را از ذهن دشمنان آن دور ميكرد از دست داد كه همين امر تهديد موجوديتي خطرناكي را در برابر چنين رژيمي شكل داد.
«رژيم صهيونيستي» همچون مسافران كشتي در درياي مواج و متلاطم، با سرگيجه سياسي و نظامي از جنگ 33 روزه بيرون آمد. هدف از اين جنگ بازيابي هيبت و شكوه ارتش صهيونيستي و قدرت بازدارندگي از دست رفته آن بود. اما ارتش «رژيم صهيونيستي» به رغم «زياده روي در استفاده از قدرت» بكارگيري دهها هزار بمب، بيش از سي هزار سرباز و ويراني بي سابقه برجا مانده به هيچ كدام از اهدافي كه رهبران سياسي تعيين كرده بودند نرسيد و از لحاظ ميداني در اكثر درگيريها شكست خورد و بهاي سنگيني پرداخت كه در مقايسه با جنگهاي پيشين اسراييل با اعراب غيرمعمول بود؛ به گونهاي كه تعداد زيادي از سربازان اسراييلي كشته و تانكهاي مشهور ميركاوا منهدم شدند.
«رژيم صهيونيستي» در اين جنگ «قدرت بازدارندگي» خود را كه سالها همچون محوري استوار از اين رژيم و جامعه آن حمايت و فكر جنگ برضد اسراييل را از ذهن دشمنان آن دور ميكرد از دست داد.در جريان اين جنگ و پس از آن بسياري از تحليلگران سياسي و نظامي اسراييلي از تهديد موجوديتي خطرناك صحبت كرده اند كه با از بين رفتن قدرت بازدارندگي اين رژيم شكل گرفته است. چه بسا اين همان چيزي بود كه شيمون پرز از آن ميترسيد زيرا اين جنگ را جنگ «مرگ و زندگي» براي اسراييل توصيف كرد. نتايج سياسي اين جنگ از تشكيل كميتههاي تحقيق گرفته تا كاهش محبوبيت اولمرت به 7 درصد و استعفاي «اودي ادم»، فرمانده جبهه شمالي، همه نشان دهنده شكست در تحقق اهداف جنگ بود.در اين جنگ وضعيت داخلي «رژيم صهيونيستي» نيز برملا شد و براي اولين بار از زمان تأسيس اسراييل، حكومت و ارتش از حمايت غيرنظامياني كه از خانههاي خود خارج شده و در طول 33 روزه جنگ در پناهگاه ها باقي مانده بودند عاجز ماند و موشكها همچنان بر شهرها حتي شهرهاي دور از مرزهاي لبنان فرود ميآمد. از لحاظ استراتژيكي اين وضعيت به اين معنا بود كه عقيده جنگي اسراييل و استراتژي دفاعي آن توجيهات و اعتبار خود را از دست داده است زيرا اين عقيده مبتني بر جنگهاي برق آسا بود كه «رژيم صهيونيستي» در طول چند روز، پيروزي را از آن خود ميكرد مانند آنچه در سال 1967 در جنگ شش روزه انجام داد. بر اساس اين عقده جنگي، مساحت جغرافيايي كوچك اسراييل باعث ميشود كه نتواند يك جنگ طولاني مدت را تحمل و ميدان نبرد را به داخل اراضي خود منتقل كند.
به همين علت اسراييل در اين جنگ كاملا ناتوان و تنها نظاره گر موشكهايي بود كه در شهرهاي آن فرود ميآمد، بدون اينكه توانايي انجام كاري را در برابر آن داشته باشد. ارتش حتي نتوانست سكوهاي پرتاب موشكي را از بين ببرد كه تا روز آخر جنگ از حركت باز نماند. اين ناتواني از برجسته ترين وجوه شكست اسراييل در اين جنگ بود. از نتايج مهم ديگر جنگ، بي اعتمادي مردم اسراييل به توان رهبري سياسي و نظامي خود براي تحقق پيروزي بود كه در نظرسنجيهاي بعدي به دست آمد. مردم ديگر باور ندارند كه كشورشان هرگاه وارد جنگي شود پيروز بيرون آيد.اين نتيجه گيريها با ماهيت وجودي اسراييل مرتبط است؛ زيرا اين موجوديت از آغاز شكلگيري رژيم اسراييل بر تفكر بازدارندگي جنگ برق آسا، كشوري كه شكست نميخورد، جنگ در سرزمين دشمن و نيز بر حمايت از شهروندان اسراييلي مبتني بوده است كه هيچگاه در مورد خطرات جنگ و تأثيرات آن در زندگي روزمره خود فكر نميكردند. جنگ تمام اين تصورات را از بين برد.
نتايج جنگ سوالات ديگري را هم در پي داشت كه اهميت آن از سوالات مربوط به بازدارندگي و عقيده جنگي آينده اسراييل كمتر نيست. براي مثال اسراييل تا چه زماني ميتواند به جنگهايي وارد شود كه ايالات متحده آمريكا خواهان آن است؟ منافع اسراييل از وارد شدن به چنين جنگهايي چيست؟ اسرايل چگونه مي تواند قدرت بازدارندگي خود را بازيابد؟ آيا اين جنگ باعث تشويق كشورهاي ديگر خواهد شد تا به اين اعتماد برسند كه ميتوانند ارتش صهيونيستي را شكست دهند يا دستكم به اين نتيجه برسند كه اين ارتش ديگر آن «ارتش شكست ناپذير» گذشته كه از آن صحبت ميشد نيست؟ پس از پيروزي حزبالله با شيوههاي جنگي خود يعني ادغام مبارزه مردمي و شيوههاي جنگي ارتش هاي منظم، آيا اسراييل در جنگهاي آينده خود نيز به همين صورت عمل خواهد كرد يا در استراتژي و تاكتيك نظامي خود تجديدنظر ميكند؟پس از اين جنگ اسراييل بار ديگر خود را در مقابل وضعيت فلسطين و پيچيدگيهاي آن و نيز در برابر روند سازشي ديد كه دوباره توجه جهاني به آن معطوف شد. مقدمه چيني ليوني، وزير خارجه اسراييل، در روزهاي پاياني جنگ براي دعوت از سوريه به مذاكرات، جالب توجه بود. پس از جنگ نيز در تاريخ 23 اكتبر 2006 عمير پرتز، وزير دفاع اسراييل، همين دعوت را مطرح و بر نقش محوري سوريه در روند سازش تأكيد كرد. در ضمن اين موضوع را نيز يادآور شد كه اين كشور از تروريسم حمايت ميكند.
اسراييل كه آشفته و آسيب ديده از اين جنگ خارج شده نيازمند ترميم و بازسازي مفاهيم نظامي، سياسي و امنيتي خويش است. اما پس از جنگ گفتمان تحريك آميز آن به طور مستقيم «خطر ايران» را هدف قرار داده است.
مواضعي كه اسراييل در برابر سوريه اتخاذ كرد بيانگر اين آشفتگي سياسي است. در شرايطي كه برخي در اسراييل خواستار مذاكره و سازش با سوريه هستند تا از اين طريق از ارتباط سوريه با ايران و داشتن هم پيماني استراتژيك با آن جلوگيري كنند برخي ديگر باهرگونه بازشدن باب مذاكره و سازش با سوريه مخالف هستند. سخنان ايهود اولمرت در 29 اكتبر 2006 كه دمشق را پايتخت تروريسم توصيف كرد شاهدي بر اين مدعاست.دكتر طلال عتريسي