تاثير جنگ 33 روزه بر ساير حركتهاي اسلامي
جنگ اسرائيل عليه لبنان و ابعاد مختلف آن (4)
در حال حاضر چيزي به نام حركتهاي اسلامي به عنوان يك پديده مطرح در منطقه نداريم. بحث حركتهاي اسلامي در اواخر دهه 70 و اوال دهه 80 ميلادي مطرح بود، آن هم به علت گسترش بيداري اسلامي و انتقال حالت مقاومت از ايدئولوژيهاي ملي و ايدئولوژيهاي چپ به ايدئولوژي اسلامي كه نمونهاش ايجاد جنبش حماس، جهاد اسلامي، حزبالله و حركتهاي اسلامي در كل جهان اسلام بود و ترس غرب از اينكه شرايط ايران هم چون بازي دومينو در جهان اسلام به خصوص شمال افريقا تكرار شود. از آن زمان تاكنون برخي از حركتهاي اسلامي در جهان تسنن به خصوص در كشورهاي عربي و غير عربي عملا به سمت سلفيگري رفتهاند. گروهكهاي تكفيري، گروههاي سلفي و گروههايي مثل القاعده و مانند آن در مصر، الجزاير، عراق (گروه زرقاوي) و در جاهاي مختلف وجود دارند.
غرب اينها را گروههاي تروريستي قلمداد ميكند كه چارچوبهاي مشخصي دارند. اين گروهها از نظر ايدئولوژيك آشتيناپذيرند. راههاي ميانه براي اين گروهها وجود ندارد و در عين حال، به دليل نگاه خاصي كه به اسلام و جوامع اسلامي دارند، نميتوانند حالت مردمي و اجتماعي داشته باشند. اما گروههاي اسلامي ميانهرو كه نمونه بارز آن در جهان اسلام گروههاي اخوانالمسلمين هستند، پذيرفتهاند كه در بازي سياسي وارد شده و در تركيه به قدرت رسيدهاند. آنها در مصر به شدت تحت فشار بودند،ولي در انتخابات اخير 20 درصد كرسيهاي پارلمان را به دست آوردند.
در كنار اين واقعيت، تبليغات و ايجاد اختلاف بين شيعه و سني در چند سال اخير در منطقه (براي نمونه در عراق) بسيار بالا گرفته است و همواره اين خطر وجود داشته كه از عراق به جاهاي ديگر هم منتقل شود. بنابراين، اينكه حزبالله چه تاثيري روي حركتهاي اسلامي دارد خودبهخود ما را به اين سئوال ميرساند كه كدام حركتهاي اسلامي مدنظر هستند؟ اگر منظور از حركتهاي اسلامي حركتهاي سلفي و تكفيري مانند القاعده است، بايد گفت اين گروهها با هم سنخيتي ندارند و مقاومت حزبالله نميتواند روي آنها تاثير بگذارد. در مطالعه سايتهاي اينترنتي و ادبيات سياسي اين گروهها ميبينيم كه چون اكثر آنها سني سلفي هستند، مبارزه با شيعه را بيشتر در اولويت قرار ميدهند تا مبارزه با نيروهاي استعمارگر.
اين گروهها روي سايتها و در ادبيات سياسي و بيانيههايشان حتي نسبت به پيروزي حزبالله به شدت تشكيك ميكنند. لذا بايد گفت به علت تبليغات شديدي كه اين حركتها بر ضد مسلمانان شيعه كردهاند پيروزي حزبالله در مقابله با اسرائيل و طرح امريكا و غرب به نوعي اين گروهها را نزد افكار عمومي زير سئوال ميبرد. با اين حال، اين امر باعث نميشود كه آنها در انديشه و رفتار خود تجديدنظر كنند، بلكه به راهها و شگردهاي تبليغاتي براي توجيه استدلالهاي خود و خنثي كردن پيروزي حزبالله متوسل ميشوند.
اما بقيه گروهها و حركتهاي اسلامي ميانه رو كه هنوز در جهان عرب حضور دارند، در اين جنگ همگي از حزبالله حمايت و مواضعي در حمايت از مقاومت و حزبالله اتخاذ كردند. آقاي سيد حسن نصراللله در مصاحبه اخيرش همه اين گروهها را نام برد و از آنها تشكر كرد.
با اين مقدمه بايد اين سئوال را مطرح كنيم كه پيروزي حزبالله چه تاثيري روي مقاوت در كل منطقه دارد؟ چون فعلا فقط طرح آمريكا براي زيرسلطه گرفتن خاورميانه، تغيير خاورميانه و تغيير فرهنگ و هويت آن به بهانه ايجاد دموكراسي در آن است. البته يك حالت مقاومت هم در كل منطقه وجود دارد كه در بين تودهها بسيار قوي است و در نظرسنجيهاي انجام شده در روزنامهها، مطبوعات و رسانهها كاملا مشخص است طوري كه بعضيها با كمي خوشبيني معتقدند كه آينده مرحلهاي است كه ملتها و نظر و نقش آنها مؤثر خواهد بود و حرف نهايي را خواهند زد. در بين دولتها فقط جمهوري اسلامي ايران و تا حدودي دولت سوريه ايستادهاند و برخي كشورها نيز از دور دستي بر آتش دارند.
در نتيجه، پيروزي حزب الله رژيمهاي منطقه را كه با مقاومت سازگاري ندارند زير فشار افكار عموميشان قرار ميدهد و مشروعيتشان را بيشتر زير سوال مي برد و فاصله بين آنها و آرمانهاي ملتهايشان را بيشتر ميكند و نيز فعاليتهايي را كه اين رژيمها براي حفظ خودشان شروع كردهاند برملا مي سازد. لذا آنها به دنبال پركردن اين فاصله ميروند؛ مثل روندي كه تحت عنوان «پرداختن به مسئله فلسطين» شروع شده است و آمريكا، اروپا و اقاي ابومازن آن را دنبال ميكنند در حالي كه قبلا به هيچ وجه حاضر نبودند به مسئله فلسطين اهميت بدهند و آن را اساس بحران در منطقه بشناسند. به نظر ميرسد اين رژيمها براي رهايي از فشار افكار عمومي و پركردن خلأ به وجود آمده ميخواهند خود را در حل مسئله فلسطين مؤثر جلوه دهند. در حالي كه آنچه به عنوان راه حل اين مسئله بيان ميشود صرفا براي خالي نبودن عريضه است و مسئلهاي حل نخواهد شد.
بازتاب اين پيروزي در سطح منطقه لايههاي مختلفي دارد. ميتوان اولين لايه اثرپذير از پيروزي مقاومت را گروههاي اسلامي در منطقه، به مفهوم گروههاي جهادي ناميد، چه در صحنه فلسطين، چه گروههاي اخوان در مصر، اردن و بخشي از عربستان يا حتي خليج فارس. اين فكر پررنگ ترين بخش اثرپذيري از پيروزي مقاومت است. از طرف ديگر، اگر آنچه را كه الان در تحولات فلسطين جريان دارد براي ايجاد نوعي استحاله در جريان مقاومت فلسطيني بدانيم حداقل تأثير پيروزي مقاومت در لبنان كاستن از سرعت اين تمايل يا زمينههاي ايجاد استحاله است. به نظر ميرسد سرعت الگوگيري گروههاي مقاومت فلسطيني از روش هاي سياسي و روشهاي مبارزاتي حزب الله چنان بالاست كه ميتواند به سرعت شرايط داخلي فلسطين را متأثر و در واقع جريان يا روحيه جديدي را فعال كند.
لايه تأثيرپذيري بعدي نخبگان منطقه هستند، مثل جهاد خازن، نويسنده معروف كه سابقه انديشههاي مادي و ماترياليستي دارد. او در اين دوره جديد به مبارزه و مقاومت در موضعگيريها و مقالات جديدش ميپردازد و از آن حمايت ميكند. همچنين كانون وكلاي مصر و بسياري از انديشمندان ديگر به اين مسئله توجه نشان دادهاند. اين نخبگان زمينه بسيار بالايي براي اثرپذيري دارند.
جنبش ديگري كه شايد نمونه منحصر به فردي باشد سوريه است. در ادبيات سياسي و ديپلماتيك سوريه در يك دهه اخير كه فضاي مقاومت و مبارزه خيلي فعال نبود دستكم در دوره رياست جمهوري آقاي بشار اسد باتوجه به جواني، كم تجربگي و بسياري از شرايط ديگر كه در ساختارهاي امنيتي، نظامي و حكومتي مطرح بوده است انتظار اينكه وي به سرعت موضوع جولان را به الگوي مقاومت گره بزند و آن را مطرح كند، از نمونههاي اين اثرپذيري است.
لايه بعدي افكار عمومي است. فضاي عمومي جامعه در خاورميانه چه تأثير پذيرفته از سازمانهاي اسلامي چه به شكل منفرد، حتي در داخل عربستان كه زمينه فعاليت تكفيريها و سلفيها بسيار بيشتر از جاهاي ديگر است نشان مي دهد كه اين مسئله وجود دارد. شايد بتوان ريشههاي اين موضوع را در سطح افكار عمومي منطقه نوعي نياز و عطش به يك رهبري ناسيوناليسم عرب يا يك رهبري منطقهاي توجيه كرد. اين امر چندان دور از واقع نيست. زماني كشورهاي عربي منطقه يا كشورهاي اسلامي فردي مانند ناصر را تجلي اراده خاص خود ميدانستند، لذا پشت سرش ايستادند و او تحولات سياسي بسياري ايجاد كرد اما امروز سيدحسن نصرالله به سرعت دارد جاي خالي يك رهبري بزرگ منطقه اي را نه از ديد ايدئولوژيك، بلكه از منظر ناسيوناليسم عربي و منطقهاي پر ميكند.
اين حركت از لايهها و بخشهاي ديگر كه مربوط به سازمانها و نخبگان است برجستهتر است و فقط شامل حال شيعه در منطقه نميشود؛ بسياري از غيرشيعيان نيز سيدحسن نصرالله را رهبر خود ميدانند و اين در مراكز مختلف فكري و حقوقي نخبگان و در سطح خيابانهايي كه تظاهرات كردند به نفع حزب الله بوده است.
اگر بپذيريم كه انقلاب اسلامي در جريان اهل سنت در منطقه نوعي انفعال ايجاد كرد و نوعي حمايت يا كارسازي از طرف سيا و غربيها صورت گرفت كه پرچم داري مقاومت و مبارزه را از انقلاب اسلامي بگيرند و به جريان ديگري بدهند كه الگوساز جريان جهادي اسلامي باشد امروز حزب الله شرايط بسيار بهتري پيدا كرده است. كمترين تأثير غيرمستقيم در جريان سلفي تكفيري و القاعده اين است كه اين گروه ها براي اينكه خود را داراي پايگاه اجتماعي قابل قبولي معرفي كنند ناچار بايد از شدت ديدگاههاي افراطي خود در قبال شيعه و مقاومت بكاهند يا اينكه بيشتر به آنها نزديك شوند. اين تأثير غيرمستقيم را ميتوان در جريان هايي مثل سلفي و تكفيري ملاحظه كرد.
*منبع:فصلنامه مطالعات منطقه اي؛ جهان اسلام