شهید آوینی

 


 

تاثير جنگ در صحنه لبنان به خصوص حزب‌الله

 جنگ اسرائيل عليه لبنان و ابعاد مختلف آن (2)

حزب‌الله وارد جنگي بسيار سنگين شد كه براي نابودي‌اش طراحي شده بود. همه فكر مي‌كردند با شروع اين جنگ، حزب‌الله هم در صحنه نظامي و هم در صحنه سياسي كاملا منزوي خواهد شد و افكار عمومي گروه‌هاي لبناني نيز به مخالفت با حزب‌الله برخواهند خاست. براي مثال، شوراي روابط خارجي چند روز بعد از شروع جنگ اعلام كرد كه ما به زودي شاهد خواهيم بود كه صحنه لبنان دچار همان و ضعيتي مي‌شود كه در جنگ داخلي لبنان اتفاق افتاد، يعني گروه‌هاي مختلف با حزب‌الله درگير مي‌شوند و حزب‌الله را مسبب جنگ مي‌دانند.

گويا اين گونه طراحي شده بود كه همه چيز به اينجا ختم شود كه افكار عمومي و گروه‌هاي مختلف درون لبنان حزب‌الله را به انزوا بكشانند تا براي هميشه از صحنه سياسي لبنان خارج شود. با اين حال، حزب‌الله به راحتي بدون از دست دادن كادر يا از دست دادن آبرو و حيثيت و حتي توان نظامي، از اين جنگ سرافراز بيرون آمد. حيثيت، آبرو و جايگاه قدرت مديريت حزب‌الله نه تنها در صحنه لبنان، بلكه در كل منطقه خاورميانه و حتي در داخل اسرائيل تثبيت شد.

مسئله ديگر اين است كه آمريکا با نگاهي كلان اين بحث را شروع كرد. اسرائيلي‌ها از اين جنگ فقط اهداف تاكتيكي نداشتند، بلكه در صدد تحقق اهداف استراتژيك نيز بودند. پرز گفت: من با رئيس جمهور بوش موافقم كه اهداف استراتژيك اين جنگ بر اهداف تاكتيكي آن، يعني شكست حزب‌الله ارجحيت دارد يا دست‌كم، به همان اندازه مهم است. اگر اين تحليل را بپذيريم كه اين جنگ با اهداف استراتژيك و كلان شروع شد و آمريكا با تمام قوا پشت سر آن بود، يك شكست نمي‌تواند آنها را از صحنه خارج كند، بلكه شايد آنها را به اين نتيجه برساند كه بايد گام‌هاي بعدي را حساب شده و جدي‌تر بردارند.

آقاي سيد‌حسن نصرالله در آخرين مصاحبه خود گفت كه خانم رايس در سفارت آمريكا در بيروت به صراحت به گروه‌هاي 14 مارس اعلام كرد كه نتيجه اين جنگ در حوزه لبنان نابودي كامل حزب‌الله خواهد بود. در واقع، اين چنين در لبنان براي حزب‌الله برنامه‌ريزي كرده بودند. حتي مسئله خلع سلاح موشكي و اين لايه‌هاي مختلف تدبير در مقابل حزب‌الله مدنظر نبوده است. طي جنگ حدود يك ماهه، اسرائيلي‌ها اين لايه‌ها را كاهش دادند و اين اهداف را از اهداف جنگي خود حذف كردند، ولي استراتژِي اصلي كه در قبال حزب‌الله دنبال مي‌شد اين بود كه پس از نابودي حزب‌الله و كشتن سران انها باقي مانده رهبرانشان را به زندان بيندازند. آنها تقريبا قضيه حزب‌الله را پايان يافته تصور مي‌كردند. همين كه جايگاه منطقه‌اي حزب‌الله، در حوزه فلسطين، در حوزه كشورهاي هم‌جوار مثل سوريه، در ارتباط با افكار عمومي منطقه و در نهايت، پيوند ويژه ان با جمهوري اسلامي خدشه‌دار مي‌شد، كافي بود.

اگر بپذيريم كه آمريكايي‌ها برنامه‌ريزي كلاني براي منطقه كرده‌اند، بايد منتظر گام‌هاي بعدي باشيم. اين ادبيات، يعني فشار نظامي يا كودتا يا حتي گاهي اشاره به حمله نظامي اسرائيل به سوريه، دست كم از شش ماه قبل از جنگ به طور مرتب مطرح بود. همچنين اشاره به حمله نظامي اسرائيل به ايران و به بيان ديگر، بعضي اظهار نظر‌هاي مقامات اسرائيلي مبني بر اينكه گزينه‌ نظامي در خصوص ايران از دستور كار خارج نيست، از گزينه‌هاي امريكايي _ اسرائيلي بوده است.

چنين فضايي، زمينه‌هاي اجرايي ديدگاه امريكايي‌ها را فراهم مي‌كرد. با توجه به تاثيري كه شكست و نابودي حزب‌الله لبنان مي‌توانست روي جريان جهادي فلسطين داشته باشد، مي‌شد تصور كرد كه هدف بعدي به شكل موازي فلسطين باشد. همچنين احتمال داشت بعد از فلسطين، سوريه يا به طور همزمان ايران و سوريها هداف قطعي يان برنامه باشند. اما چرا اين پازل يا اين مجموعه مي‌توانست در برنامه‌ها يا اولويت‌هاي امريكا به شكل متمركز وجود داشته باشد؟ در پاسخ بايد گفت بخش عمده‌اي از كشورهاي عربي و اسلامي كه در سطح منطقه تاثير‌گذار بودند مثل مصر و عربستان، در يك سطح فشار نرم، نوعي هژموني امريكايي يا سياست‌هاي آن را پذيرفته بودند و برخورد نظامي و خشن با اين كشورها به هيچ وجه احساس نمي‌شد، بلكه حلقه‌هاي اصلي دگرگوني در سطح خاورميانه جديد مي‌توانست در همين مجموعه تعريف شده خلاصه شود. بقيه كشورها هم با سطحي از فشارهاي سياسي يا اقدامات نرم امريكا، به راحتي با راهبردهاي مطلوب امريكايي هماهنگ مي‌شوند.

دو نوع اقدام يا تدبير از طرف امريكايي‌ها يا شركاي آنها در منطقه در مورد حزب‌الله و تدابيري كه در لبنان اعمال مي‌كند، وجود دارد. از ديدگاه برخي از كارشناسان، امريكا يا شركاي آنها مطمئن بودند كه استراتژي نابودي حزب‌الله به پيش خواهد رفت، لذا تدابير احتياطي اتخاذ نكردند و در خلاء خاص برنامه‌ريزي براي اين مرحله به سر مي‌بردند. با اين حال، بعد از صدور قطعنامه بلافاصله تلاش‌هايي صورت گرفت و گزارش‌ها نشان مي‌داد كه تيم‌هاي مشترك امريكايي و اسرائيلي به خصوص امريكايي در سطح كشورهاي منطقه فعال شده‌اند. اين فعاليت‌ها بدين علت بود كه مانع آن شوند كه حزب‌الله از دستاوردهاي نظامي و امنيتي جنگ به عنوان برگ برنده و نيز از ابزار يا دستاوردهاي مشخص در صحنه سياسي استفاده كند. از اين رو، در بحث بازسازي و تبديل فضا و روحيه پيروزي در جنگ و دستاوردهاي سياسي آن، فشارهاي نهادها يا گروه‌هاي سياسي لبناني آغاز شد.

در لبنان در طايفه دروز يك جايگاه مذهبي وجود دارد كه رهبري روحاني طايفه روز را عهده‌دار است.
در تاريخ سياسي لبنان هيچ گاه ديده نشده است كه اين جايگاه مذهبي در مسايل سياسي دخالت يا موضع‌گيري كند؛ به خصوص اينكه بخواهد موضع جدي عليه جرياني به نام حزب‌الله با سيد‌حسن نصرالله اتخاذ كند. اما رهبري روحاني دروزي براي اولين بار در طايفه دروز در كنار آقاي جنبلاط و براي شكستن چهره محبوب سيد‌حسن، موضع‌گيري سياسي شديدي كرد. اين مسئله هماهنگ با گزارش‌هايي است كه نشان مي‌دهد جريان يا گروه 14 مارس براي بازسازي خويش با كمك شخصيت‌هاي كشور عربستان و با تكيه مالي شديد بر آنها، يا تدابيري كه آنها اتخاذ كردند، براي ايجاد نوعي انسجام و نوعي همبستگي و همگرايي در قبال اين مرحله نوين صف‌آرايي كرد و بر شخص سيد‌حسن نصرالله فشار وارد آورده و به حزب‌الله اعلام كرد كه حق ندارد در مسئله دستاوردهاي پيروزي يك جانبه عمل كند و در سطح ملي از آن بهره‌برداري نمايد. در واقع، به نحوي مي‌خواستند حزب‌الله را از اين دستاوردها محروم كنند.

لايه دوم تدبير‌ها اين است كه جريان مقاومت و گروه‌هاي حامي آن به شدت دنبال اين هستند كه دستاورد پيروزي را در صحنه سياسي و ساختار حكومتي تجربه كنند و آن را طوري متبلور سازند كه مسئله بركناري يا تهديد حكومت لبنان مطرح باشد. اين گام، يك تضمين جدي براي رويداد‌هاي بعدي لبنان است. اگر حكومت سينيوره تغيير كند يا ساقط شود، مراحل و فرآيند‌هاي بعدي در اجراي مصوبه 1701 يا برنامه‌ريزي‌هايي كه مي‌تواند با تكيه بر نخست وزير در سطح لبنان عليه حزب‌الله به اجرا در بيايد، هم مختل مي‌شود، لذا گزينه بسيار مهم و حساس حزب‌الله و گروه‌هاي طرفدار مقاومت در جبهه حزب‌الله به زودي نتيجه خود را در صحنه سياسي لبنان به جا خواهد گذاشت. دست كم كشمكش سياسي در سطح تركيب حكومتي اين است كه سينوره مجبور خواهد شد تركيب فعلي را به نحوي تعديل كند كه جلوي سقوط سياسي حكومت گرفته شود.

از سال 2000 كه اسرائيل وادار به عقب‌نشيني از جنوب لبنان شد تا سال 2006 توازن رعبي كه حزب‌الله در مرز جنوبي ايجاد كرد باعث شد كه براي اولين بار شش سال امنيت كامل در اين منطقه برقرار شود و اسرائيلي‌ها جرات نكنند حتي يك گلوله به سمت لبنان شليك كنند. به عبارت ديگر، بعد از سي سال بخشي از جنوب لبنان به دامن مام ميهن برگشت و لبناني‌ها توانستند براي اولين بار از منابع آبي لبنان كه هميشه اسرائيل به آن نظر داشت و اجازه بهره‌برداري از آن را نمي‌داد، استفاده كنند. سال‌هاي سال اسرائيلي‌ها آب روخانه ليطاني را مي‌بردند، اما براي اولين بار روستاها اطراف اين رودخانه توانستند از آب آن استفاده كنند.

بدين ترتيب، كاملا براي همه روشن شد كه اگر لبنان توانسته حق خود را در حاكميت بر جنوب لبنان، استفاده از منابع آبي خويش و باز پس گرفتن سرزمين‌هاي اشغالي بگيرد به دليل وجود سلاح‌هاي حزب‌الله بوده است. در واقع، در نتيجه اين بازدارندگي در اين شش سال وضعيتي در لبنان پيش آمد كه از دهه 60 ميلادي تاكنون سابقه نداشته است.

اما بعد از صدور قطعنامه 1559 و طرح مسئله خلع سلاح مقاومت و با توجهبه اختلافاتي كه داخل لبنان پديد آمده بود، خروج سوريه و ترور رفيق حريري، فشار بر حزب‌الله زياد شد. در اين زمان در لبنان ميزگردي به ابتكار آقاي نبيه بري، رئيس پارلمان، با عنوان «ايجاد آشتي ملي يا وحدت ملي» برپا شد. در اين ميزگرد بسياري از افراد به حزب‌الله براي خلع سلاح فشار مي‌آوردند. در آخرين جلسات اين ميزگرد، آقاي سيد‌حسن نصرالله يك طرح استراتژيك 250 صفحه‌اي با عنوان «استراتژي دفاع از لبنان» ارايه كرد، مبني بر اينكه فعلا حزب‌الله با سلاح خودش از لبنان دفاع مي‌كند، اگر شما راه ديگري براي دفاع از لبنان داريد بفرماييد تا سلاح حزب‌الله در آن چارچوب قرار گيرد و به نقطه‌اي برسيم كه ديگر نيازي به سلاح حزب‌الله نباشد. بر اين اساس، قاعدتا بايد دولت مقتدري در لبنان حاكم باشد كه بتواند از خاك خود و از منافع كشور و شهروندانش حمايت كند، اما وقتي دولت قادر نيست اين وظيفه را انجام دهد، خود به خود شهروندان حمايت از كيانشان را برعهده مي‌گيرند و حزب‌الله به وجود مي‌آيد و مقاومت مردمي را شكل مي‌دهد.

زماني كه اسرائيل حمله كرد، اين بحث در اوج خود بود و مي‌خواست به نتيجه برسد؛ يعني بسياري از چهره‌هاي مخالف حزب‌الله در گروه 14 مارس پذيرفته بودند كه اين منطق، منطق نيرومندي است و لبنان به يك استراتژي دفاعي نياز دارد؛ به خصوص كه مه لبناني‌ها پذيرفته‌اند اسرائيل دشمن آنها و برايشان تهديد است. بنابراين، با وجود دشمني كه چهل سال است تهديد مي‌كند و آثار اين تهديد را بارها شاهد بوده‌اند و 4 يا 5 بار هم به خاك لبنان تجاوز كردهو اين همه قتل عام را مرتكب شده است، لبنان چطور مي‌تواند از خود دفاع كند؟ لذا بعد از اين واقعه، همچنان سلاح حزب‌الله به جاي خودش باقي است.

بدنه حزب‌الله حدود 64 تا 70 نفر شهيد داد كه اين تعداد شهيد تاثيري روي مقاومت نمي‌گذارد. به اعتقاد اسرائيلي‌ها، حزب‌الله دوازده هزار موشك دارد و چهار هزار موشك را ظرف 33 روز شليك كرد. اگر اين آمار درست باشد، حزب‌الله هشت هزار موشك ديگر دارد و چنانچه جنگ اداره پيدا مي‌كرد قادر بود تا 2 يا 3 ماه ديگر به موشك‌باران شهرهاي فلسطين اشغالي ادامه دهد. اما عواملي كه در وضعيت كنوني موثرند فشارهاي داخلي و متهم شدن حزب‌الله به اين است كه مي‌خواهد از اين سلاح‌ها براي اهداف منطقه‌اي استفاده كند، نه حمايت از لبنان، اين اتهام باعث شد هات كه حزب‌الله در گفتمان سياسي و تبليغاتي خود به سمت اثبات اين مسئله برود كه اين سلاح در خدمت حاكميت لبنان و منافع اين كشور است.

بدين ترتيب، سلاح حزب‌الله ابعاد خارجي خود را از دست مي‌دهد و صرفا هويتي كاملا لبناني به خود مي‌گيرد. در اين شرايط، اگر جنگي در نگيرد يا امنيت لبنان به گونه‌اي تامين يا تضمين‌هايي داده شود كه نيازي به اين سلاح نباشد، حتي اگر حزب‌الله حاضر به خلع سلاح نباشد، اين سلاح خود به خود به سرنوشتي دچار مي‌شود كه مي‌توان آن را «عدم كاربري» نام گذاشت. به طور مسلم، خلع سلاح حزب‌الله به زور امكان ندارد. در اين زمينه، خانم لوني، وزير خارجه اسرائيل، به صراحت گفت كه هيچ قدرتي در جهان نمي‌تواند حزب‌الله را از طريق نظامي و به زور خلع سلاح بكند.

بنابراين نمي‌توان اميد داشت كه مثلا در آينده ارتش لبنان، اسرائيل يا نيروهاي يونيفل بتوانند حزب‌الله را خلع سلاح كنند يا شرايط را به گونه‌اي فراهم آوردند كه حزب‌الله داوطلبانه و به دلايل مختلف سلاحش را زمين بگذارد.لذا از ديد آنها تنها راه اين است كه كاربري سلاح حزب‌الله را از بين ببرند. به نظر مي‌رسد جرياني كه الان دارد در لبنان اتفاق مي‌افتد. از بين بردن كاربري اين سلاح است لبنان عملا در اشغال نيروهاي بين‌المللي قرار گرفته است در سواحل لبنان ناوهاي فرانسوي، ايتاليايي، آلماني و اسپانيايي صف كشيده‌اند وچندين هزار نيروي كشورهاي اروپايي وارد اين كشور شده‌اند و بقيه هم در راه هستند.

رفتار اين نيروها و اظهار نظرهايي كه از گوشه و كنار توسط مسولان سياسي اعزام كننده اين نيروها مي‌شود، نشان مي‌دهد كه مي‌خواهند به تدريج ماموريت اين نيروها را از چارچوب قطعنامه 1701 خارج‌كنند، در حالي كه طبق تحويل دادن آنها به ارتش لبنان است اما عملا خانم مركل مي‌گويد كه هدف اين نيروها حفظ امنيت اسراييل است. وزير دفاع فرانسه نيز كه اخيرا از بيروت ديدن كرد طي اظهارنظري گفت كه اين نيروها بايدحال بازدارندگي داشته باشد وبه صورت فعال و موثر عمل كنند. اين در حالي است كه خود نيروها مدعي هستند كه هدفشان خلع سلاح حزب‌الله نيست، چون اگر اعتراف كنند كه چنين قصدي دارند به مفهوم برخورد نظامي با حزب‌الله است و اين به صلاح آنها نيست وآنها قادر به برخورد نظامي ومقابله با حزب‌الله نيستند .به نظر مي‌آيد كه ماموريت اين نيروها به تدريج در حال تغيير است قرار نبود اين نيروها در موضوع مرزهاي زميني بين سوريه و لبنان دخالت كنند اماعملا شاهديم كه گروه‌هايي از آنها سرگرم بازديد از مرزهاي سوريه و لبنان هستند.در حالي كه قرار بود فقط ارتش لبنان در اين مرزها مستقر شود.

حضور اين نيروها در فرودگاه، بندر و در جاهاي ديگر كاملا نشان مي‌دهد كه مساله لبنان بين‌المللي شده است قرار بود در صورت نابود شدن حزب‌الله و مقاومت، اروپا و امريكا از طريق قطعنامه‌اي كه از شوراي امنيت مي‌گذرانند، لبنان را كاملا زير كنترل پيمان آتلانتيك شمالي (ناتو) قرار دهند، اما حزب‌‌الله بر جا مانده و اسراييل ناكام شده است وقطعنامه 1701 غير از پيش‌نويسي است كه آنها داشتند با اين حال عملا به طور خزنده وضعيت در داخل به سمتي پيش مي‌رود كه گويا آنها پيروز شده‌اند و حزب‌الله شكست خورده است. لذا به نظر مي رسد مهم‌ترين چالش كنوني براي حزب‌الله وسلاح آن وهويت وجايگاه منطقه‌اي لبنان، همين مساله است وبايد در مورد آن دقت، بحث وكنكاش بيشتري كرد.

*فصلنامه مطالعات منطقه اي؛ جهان اسلام 26-27



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo