شهید آوینی

 

بخش چهارم: عوامل اسراف


مبارزه با ريشه‏ها
1. خودنمايي.
2. تربيت خانوادگي.
3. فساد اخلاقي.
4. تقليد.
5.وسواس.
6. ثروت اضافي.
7.طغيان و استكبار.
8. استعمار.


مبارزه با ريشه‏ها
در علم اخلاق، براي مبارزه با يك صفت زشت، ابتدا به شناخت ريشه يا ريشه ها و سپس مبارزه با آن، توصيه مي شود و تنها در اين صورت است، كه تلاش انسان نتيجه مي دهد و او را براي هميشه از رنجي كه از ناحيه ابتلاي بدان دامنگير اوست، رهايي مي بخشد.
مبارزه سطحي با يك خُلق بد، درست مثل اين است كه براي خشكاندن درختى، به جاي نابود كردن ريشه هاي آن، به قطع شاخه ها بپردازيم، كه در اين صورت گرچه ممكن است آن درخت، به سبب اين عمل براي مدّتى، بي شاخ و برگ باقي بماند؛ ولي پس از مدّتي دوباره، از قسمت هاي مختلف آن، شاخه ها جوانه خواهند زد.
به عنوان مثال، صفت (تكبّر) حاكي از وجود عُجب و خودپسندي در روحيّه و نفس انسان است، و در حقيقت، خاستگاه كبرورزي و فخرفروشي در برخوردهاي اجتماعى، همان صفت خودخواهي است كه در روح و روان انسان ريشه مي گستراند و سپس در حركات بيروني و روابط اجتماعي شخص اثر مي گذارد. و به همين دليل، درمان واقعى، تكبّر، جز با قطع ريشه آن با تيشه معرفت نفس، ميسّر نيست.
تواضع براي انسان خودخواه در برخورد با ديگران، امر بسيار مشكلي است و فروتني او، جز ظاهرسازي و تصنّع، چيز ديگري نخواهد بود.
اسراف نيز، مانند بسياري از اعمال، برخاسته از ريشه ها و عواملي است كه بدون توجّه و پرداختن بدان ها، حذف آن از زندگي فردي و اجتماعي ما، عملي نخواهد بود. ما در اين بخش به بررسي اين عوامل خواهيم پرداخت، گرچه ممكن است عوامل ديگري نيز، در كار باشد.

1. خودنمايي.

شخصي كه در دوران زندگي همواره در نيل به خواسته ها و آرزو هاي خويش ناكام مانده و با تنگدستي و محروميت دست به گريبان بوده است، اين سرخوردگي هاي انباشته شده به تدريج تبديل به عقده هاي رواني شده، در شخصيّت او ايجاد اختلال مي نمايد.
در اين صورت شخص سرخورده براي حفظ شخصيت خود، به ابزارهايي متوسل مي شود كه در روان شناسي از آن به عنوان مكانيسم هاي رواني و يا واكنش هاي دفاعي ياد مي شود و از آنها مي توان (تصعيد) و (جبران) را نام برد.(1).
در اين نوع واكنش روانى، فرد دچار اختلال، سعي مي كند براي سرپوش گذاردن بر ناكامي ها و عقده هاي متراكم خود دست به عملي بزند كه او را در اجتماع مطرح كرده و شخصيّت دهد.
اسراف، ولخرجي و ريخت و پاش هاي غيرمعقول را مي توان از همين موارد به شمار آورد؛ زيرا شخص مسرف، با اين عمل خود در جستجوي باز يافتن شخصيت سركوب شده خويش است، و فكر مي كند با اين روش در اجتماع به عنوان انساني دست و دل باز و بي اعتنا به ثروت مطرح مي شود.
در حديثي رسول اكرم ْ پس از آن كه هر كسي را كه ساختماني از روي ريا و سمعه‏(2) بسازد، تهديد به عذاب الهي فرمود. شخصي پرسيد: چگونه بنايي با اين وصف ساخته مي شود حضرت فرمودند: (بدين صورت كه براي بزرگي فروختن بر همسايگان و فخر فروشي بر برادران ديني اش بيش از حدّ لازم براي خود ساختمان بسازد.)(3).
در اين روايت با صراحت، خودنمايي و نمايش به ديگران ريشه زياده روي و خروج از حد معرفي شده است.

2. تربيت خانوادگي.

از خصوصيات و ويژگي هاي اساسي انسان، تربيت پذيري اوست. انسان برخلاف ساير حيوانات كه اساس حركات آنها منشأ غريزي دارد، شالوده شخصيّتش را تربيت خانوادگي او تشكيل مي دهد.
روان شناسان سه عامل وراثت، خانواده و محيط خارج را از عوامل مهمّ تربيت انسان شمرده اند و از نظرگاه بعضى، عامل (خانواده) از دو عامل ديگر، يعني وراثت و محيط، اهميت بيشتري دارد. يكي از روان شناسان مي گويد:.
يك مادر خوب به صد استاد و آموزگار مي ارزد. طفلي كه در دامان مادر خود به خواب رفته نسل آتيه را تشكيل مي دهد و كيفيت اخلاقي و شخصيت وي در آتيه، مربوط به سرمشق و تربيتي است كه از نخستين مربّي خود - مادر - گرفته است.(4).
جمله بسيار ارزنده اي را از روان شناسي به ياد دارم كه گوينده و مدركش را نمي دانم. او مي گويد: به من بگوييد فلان شخص در چه خانواده اي رشد يافته و چه نوع تربيتي ديده است، تا بگويم فعلاً چگونه آدمي است.
بهترين سخن در اين زمينه از اميرالمؤمنين ژ صادر شده، آن جا كه حضرت به فرزندش امام حسن ژ مي فرمايند:.
همانا قلب نوجوان همچون زمين خالي از هر بذري است كه هرچه در آن بپاشي مي پذيرد. پس من به تربيت تو پرداختم، قبل از اين كه... (وقت آن بگذرد).(5).
اين نكته در روايات اهل بيت عصمت ه و نيز در علوم تربيتي مسلّم است كه مؤثّرترين روش در تربيت، روش عملي است و كودك قبل از اين كه به گفته هاي والدين خود توجه داشته باشد، از حركات و اعمال آنان الگو مي گيرد.
براين اساس روشن است فردي كه در خانواده اي تربيت و رشد يافته كه بزرگ ترهاي آن، الگوي صحيحي براي مصرف نداشته و به هر دليلي كه هست، به زياده روي و بي بند و باري در مصرف خو گرفته اند، اين روش نيز همانند ساير جهات اخلاقي در ساختار روحي او تأثير خواهد گذاشت و آن را به عنوان يك صفت به دست آمده از خانواده، به اجتماع و نيز خانواده اي كه خود آن را تشكيل خواهد داد، منتقل خواهد كرد؛ مگر اين كه با تغيير اخلاق و تربيت، خويش را از گرفتاري بدان نجات بخشد.

3. فساد اخلاقي.

در بعضي مردم، زمينه اسراف را بايد در شخصيت اخلاق و روحي آنان جستجو كرد؛ زيرا شخصي كه خودرا به تجاوز و قانون شكني عادت داده و به گناه و سركشي خو گرفته است، معمولاً نمي تواند فرد معتدلي در امور مالي اش باشد و همواره بر اساس پيروي از هوي و هوس، در پي ارضاي تمايلات افسار گسيخته خويش مي باشد و سرمايه خود را در راه تأمين خواسته ها و عادات زشت و هوسبازانه اش به هدرخواهد داد. به عنوان مثال، فردي كه به مواد مخدّر - وحتي به سيگار - اعتياد دارد، در عين حالي كه يقين دارد اين اعتياد بخش مهمّي از سرمايه زندگي خود و خانواده اش را بلعيده و نابود خواهد كرد و از اين راه ضررهاي بي شمار جسمي و روحي نيز بر او وارد مي آيد، باز هم از اين عمل نادرست خويش دست بر نمي دارد و اين جز نداشتن يك شخصيت معتدل و اراده محكم براي تصميم گيري و كنترل خواهشهاي نفساني نيست.
از همين رو، در بعضي از آيات قرآن كريم، عنوان اسراف در كنار برخي گناهان ديگر ذكر شده است؛ مثلا مي فرمايد:.
... اِنَّ اللّهَ لايَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِف كَذّاب؛(6).
همانا خداوند اسرافگر دروغگو را هدايت نمي كند.
و يا اين كه مي فرمايد:.
... كَذلِكَ يُضِلُّ اللّهُ مَنْ هُوَ مَسْرِف مُرْتِاب؛(7).
اين گونه خداوند هر اسراف پيشه گرفتار شك را گمراه و به خود واگذار مي كند.
البته اسراف در اين دو آيه شريفه در تجاوز از حدود شرعي به كار رفته است كه اسراف اقتصادي يكي از آنهاست و همين معنا نشان مي دهد كه در برخي از مردم، اسراف حاكي از تجاوزگري و آلودگي روحي و عدم اعتدال عمومي در شخصيّت انساني آنان است.

4. تقليد.

از عوامل بسيار مهم در تربيت بشر تقليد است. انسان هميشه مي خواهد زندگي اش را با كساني كه در نظر او شرافت و موفقيّت دارند هماهنگ سازد. اين احساس اگر همراه با هدايت عقل و انتخاب الگوهاي مناسب و صحيح باشد، انسان را در جهت رشد كمالات و فضايل اخلاقي به پيش مي برد. و بر عكس چنانچه اين خوي انساني با تعصّب و جهل و خواسته هاي نفساني همراه شود، نتايجي خطرناك و زيانبار درزندگي انسان دارد كه اين خود به بزرگ ترين مانع در طريق هدايت انسان مبدل خواهد شد.
تقليد و پيروي كوركورانه از اين و آن، از عوامل اسراف نيز شمرده مي شود.
از مهمترين مصداقهاي اين عامل، اسوه پذيري و تأثيرگيري نوع مردم از رهبران و مديران جامعه و نظام حاكم بر خود است.
نحوه زندگي و چگونگي محيط كار مسؤولان حكومتي نقش تعيين كننده و مؤثري در انتخاب نوع زندگي از سوي عامّه مردم دارد و بي اصلاح آن، هر كوششي در جهت تعديل مصرف و تصحيح شيوه هاي آن در جامعه، ناكام و يا بسيار كم فايده خواهد بود.
وضعيّت معيشتي طبقه حاكم، در معرض توجّه و ديد توده هاي مردم قرار دارد و طبقات مختلف اجتماع، سطح زندگي و ميزان برخورداري خود از امكانات مادّي را با اندازه و نوع مصرف مديران جامعه مقايسه كرده و به شدّت تحت تأثير آن هستند.
بدين جهت اميرمؤمنان ژ مي فرمايند: خداي متعال بر رهبران صالح و عادل اجتماع واجب كرده است تا اوضاع - پوشاك و خوراك و مسكن و ساير نيازمنديهاي - خود را هم وزن اقشار ضعيف مردم قرار دهند، تا تحمّل فقر و سختي معيشت برايشان آسان شود و از داشتن زندگي فقيرانه در خود احساس حقارت و شرم نداشته باشند.(8).
غير از آنچه گفته شد تقليد چهره هاي مختلف دارد به عنوان مثال كسي كه الگوي مصرف خود را به خصوص در آنچه در معرض ديد مردم است؛ مانند نوع پوشش و وسيله نقليّه و يا منزل و لوازم زندگي و به ويژه وسايل و لوازم پذيرايي و ضيافت، بر اساس نوع و كيفيت مصرف ديگران قراردهد و مبناي زندگي خود را بر پايه تبعيّت از برخورداري هاي آنان، به خصوص دوستان و همكاران و يا اقوام و كساني كه يا آنان ارتباط نزديك دارد، بنا نهد؛ چه بسا در بسياري موارد خود را ملزم ببيند كه پا از حدّ خويش فراتر بگذارد و از حدود اجتماعي و اقتصادي خود تجاوز نمايد و به اسراف مبتلا شود.
اين افراد نيز بايد بدانند تفاوت هاي مادى، ملاك ارزش انسانها نيست و اگر شخصي بخواهد بدون توجّه به امكانات و درآمد زندگي اش، به قناعت و رضايت از آنچه خداوند بدو داده پشت كند، و به زندگي و وضع مادّي ديگران چشم بدوزد، به طور يقين به دست خويش، راحتي و آسايش خاطر را از خود و خانواده اش سلب كرده، خود و آنان را در زحمت و رنجي بي پايان قرار خواهد داد؛ زيرا انسان هر چند، در برخورداري هاي مادّي پيش رود، باز هم كساني هستند كه سطح زندگي و امكانات آنها از او بالاتر باشد و لذا هيچ گاه چنين شخصي در زندگي به امنيّت و اطمينان خاطر دست نخواهد يافت. در حديثي امام باقر ژ فرمودند:.
اِيّاكَ اَنْ تُطْمِحَ بَصَرَكَ إلي مَنْ هُوَ فَوْقَكَ؛(9).
زينهار كه چشم خود به زندگي بالاتر از خويش دوزى.

5.وسواس.

وسواسي بودن از بيماريهاي رواني است كه اضافه بر هدر دادن عمر و فرسودن اعصاب و قواي روحي و جسمى، از موجبات و ريشه هاي اسراف محسوب مي شود.
به عنوان نمونه، ممكن است كسي در موضوع ضيافت و پذيرايي از ميهمان، دچار وسواس باشد كه با وجود تهيّه غذايي مناسب براي ميهمان، باز هم مرتّب از اين كه نكند به طور شايسته از او پذيرايي به عمل نياورده باشد، دچار ناراحتي شود و به دنبال آن در جهت فراهم كردن سفره اي پر خرج و سنگين، به ورطه اسراف و تبذير درافتد.
و نيز كسي كه در نوع پوشش، از كفش و لباس و يا وسايل و لوازم منزل دچار وسواس است، همواره در انديشه تعويض و تبديل به احسن به سر مي برد و با مشكل، از داشتن نوع معيّني از لباس و يا وسيله زندگي راضي مي شود و هميشه فكر مي كند، آنچه دارد در خور او نيست و با شأن او مناسبتي ندارد.اين گونه افراد، وقتي براي خريد هم به بازار مي روند، تا جان خود و همراهانشان را به لب نرسانند، به چيزي براي خريداري رضايت نمي دهند و مجبورند اوقاتي از عمر گرانبهاي خود را در پاساژها و مغازه ها و در حال خريد به سر ببرند و ناگفته پيداست كه در اين ميان چه بلايي بر سر اموال و سرمايه زندگي خويش وارد مي آورند.
همين طور شخصي كه دروضو يا غسل گرفتار وسواس است، خيال مي كند با اين عمل وضو و غسلش بهتر و كامل تر انجام مي گيرد و چه بسا اعمال ديگران را نيز باطل فرض مي كند؛ ولي توجه ندارد كه خود اين عمل، مخالف سيره رسول اكرم ْ است؛ زيرا بر طبق روايات معتبر، آن حضرت براي تمام اعمال وضو، تنها سه مشت آب به مصرف مي رسانيد.(10) و نيز مفاد روايات درباره غسل، حاكي است كه صرف رسيدن آب و جريان آن بر پوست بدن كفايت مي كند.(11) ولذا آنچه را وسواسي اعمال مي كند، چيزي جز اسراف و تبذير نخواهد بود و در حديثي حضرت امام صادق ژ مي فرمايند:.
خداوند فرشته اي دارد، كه اسراف در وضو را مانند دشمني با خدا ثبت مي نمايد.(12).
و همچنين ممكن است، بعضي در مورد نظافت شخصي دچار اين عذاب روحي باشند و در حال استحمام و يا شستن لباس ها و ظروف غذا و مانند آن، گرفتار حالت وسواس باشند و بدين وسيله، اين نعمت عظيم خداوندي و مايه حيات را به نابودي بكشانند.
بنابراين، اسراف و تبذير به خصوص در مصرف آب، كه امروزه صرف جويي كامل در آن، از ضرورتهاي حيات انساني است، از ثمره هاي تلخ وسواس و از نتيجه هاي ناگوار آن به شمار مي آيد.

6. ثروت اضافي.

خانواده اي كه درآمد مالي و سرمايه اش تنها به اندازه ضرورت ها و نيازهاي اوست. به ناچار براي پاسخگويي بدان ضرورت ها، در صدد كنترل مصرف و اندازه گيري در آن برخواهد آمد؛ ولي اگر ميزان ثروت آن بر مقدار احتياجات و نيازهاي واقعي آن افزوده شود، چنانچه اعضا و به ويژه مدير خانواده از تربيت اخلاقي و فرهنگ صحيح مصرف بي بهره باشند به خيال اين كه زياده روي و اسراف، به بنيه مالي آنان خلل نمي رساند، به اين عمل كشيده خواهند شد. ولي بايد توجه داشت كه: اوّلاً، هميشه روال زندگي به يك منوال نبوده و فراز و نشيب هاي زيادي بر سر راه آن وجود دارد. چه بسا خانواده هايي كه زماني در اوج عزّت و رفاه به سر برده اند و پس از مدّتي به مسكنت و فقر مبتلا شدند. از اين رو، انسان معتدل و آينده نگر، در روزگار وسعت به فكر روز محنت نيز هست و با پرهيز از اسراف و تبذير، آينده خويش را هم در نظر مي گيرد.
ثانياً، چه اشكال دارد انسان به قدر ضرورت و رفع نيازهاي معمولي از ثروت خود استفاده كند و اضافه آن را در راه بر طرف نمودن احتياجها و نيازمندي هاي ساير همنوعان خويش، به كار گيرد.
اين از حيله هاي شيطان است كه هر چه انسان به اسراف و تبذير روبياورد، به او وعده فقر نمي دهد و اين كار را به عنوان دست و دلبازي در نظرش جلوه مي دهد؛ ولي همين كه بخواهد مقداري از ثروت خويش را در راه رفاه جامعه به مصرف برساند، با هزاران وعده و وعيد، او را از آينده خويش مي ترساند و از ابتلاي به تنگدستي و احتياج نگران مي سازد. قرآن كريم مي فرمايد:.
اَلشَّيْطِانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشِاءِ وَاللّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ واسِع عَليم؛(13).
يعني شيطان به شما وعده فقر و فرمان به گناهان مي دهد و خدا وعده آمرزش و زيادي مي دهد و خداوند دانا و فضل او گسترده است.
در اين زمينه در بخش پيش به طور مشروح بحث كرديم.

7.طغيان و استكبار.

آن گاه كه روحيه استكبار و طغيان در وجود انساني ريشه دواند، با سرعت و شتاب وصف ناپذيري به سوي زندگي همراه با اسراف و تبذير پيش مي رود. اين حركت معلول دو امر است: الف)حالت بي نهايت طلبي انسان؛ ب) انگيزه، تحميل استكبار و حاكميت خود بر جامعه.
بر اساس امر اول، از آن جا كه انسان موجودي مرزنشناس و مطلق گراست، طالب قدرت و امكانات بي شمار و بي حدّ و مرز است ولذا همين كه خود را در مسير وصول به تمنّيات خويش يافت و امكان بهره وري هر چه بيشتر را براي خويش پيدا كرد، براساس همان روح افزون طلبى، به سوي برخورداري از يك زندگي غرق در رفاه و آميخته با اسراف و تبذيرهاي بي حساب حركت مي كند.
براساس امر دوم، مستكبر و نظام استكبار از اين جهت كه دوام قدرت و سلطه خود بر جامعه و تسليم بودن توده هاي مردم در برابر خويش را هرچه با شكوه تر جلوه دادن دستگاه حاكميّت و امكانات و برخورداري هاي بيش از حدّ خويش مي داند، كوشش بي اماني را در جهت بلعيدن ثروت مردم و جذب آن به هزينه هاي كاخ سازي و تجملات رؤيايي و اسراف و تبذيرهاي بي پايان خويش، آغاز و تعقيب مي نمايد، و به اين عمل درجهت تحكيم موقعيّت خود در بين مردم سخت احساس نياز مي كند.
در قرآن كريم، آن جا كه فرعون در مقام تثبيت حاكميّت خود و تضعيف حضرت موسى، به اظهار قدرت و امكانات خويش مي پردازد، اين چنين آمده است:.
وَنِادي فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قِالَ يِا قَوْمِ أَلَيْسَ لي مُلْكُ مِصْرَ وَهِذِهِ الْأَنهارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتي أَفَلا تُبْصِرُونَ ُ اَمْ اَنَا خَيْر مِنْ هِذا الَّذي هُوَ مَهين وَلا يَكادُ يُبينُ ُ فَلَوْلا اُلْقِىَ عَلَيْهِ اَسْوِرَة مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِكَةُ مُقْتَرِنينَ ُ فاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطِاعُوهُ اِنَّهُمْ كِانُوا قَوْماً فِاسِقينَ؛(14).
و فرعون خطاب به مردم خود گفت: آيا پادشاهي مصر از آن من نيست و اين نهرها از زير قصرهاي من جاري است. اين شكوه را مگر نمي بينيد بي گمان من از اين انسان ضعيف و بي مقدار كه از بياني شيوا نيز بي بهره است، برترم؛ چرا او با دست بندهايي از طلا مزيّن نشده و يا فرشتگان پيوسته به هم، در جهت اظهار عظمت و همكاري با او فرود نيامده اند بدين صورت، فرعون مردم خود را تحقير كرد و خوار شمرد و در نتيجه، آنان نيز از او اطاعت كردند. آنها گروهي خارج از قيد عبوديّت خدا بودند.
بنابراين، ريشه روآوري طاغوتيان به اسراف و تبذير را بايد در دو امر مذكور جستجو كرد.
مدتي است هرگاه از ثروتمندترين مردان جهان گفتگو مي شود، بسياري از حكام و سلاطين كشورهاي اسلامي در همان رديف اوّل قرار مي گيرند. خبرگزاري (آسوشيتدپرس) در 22 مارس 1990 گزارشي منتشر كرده كه قسمتي از آن را مي خوانيد:.
شاه فهد كه از سال 1982 بر تخت سلطنت نشسته است، طبق نظرات موجود، دومين ثروتمند جهان است. مجله (فورچون) دارايي او را در سال 1988 حدود 18 ميليارد دلار بر آورد كرد. سلطان برونئي چند ميليارد دلار بيشتر دارد.
فهد يك بوئينگ 747 با دكوراسيوني بسيار تجمّلي دارد. و بر اين بيفزاييد يك كشتي مسافربري را كه توسّط موشك هاي ضدّ هوايي (استينگر) محافظت مي شود و خانه هاي با شكوهي در اسپانيا، بريتانيا و فرانسه.
زندگي خصوصي اين پادشاه سيگاري را رمز و رازي فرا گرفته؛ اما همين قدر معلوم است، وي در زمان جواني اش شاهزاده فاسدي بوده كه پاتوقش كلوپ هاي قمار اروپا بود.(15).
آيا به راستي ننگ عالم اسلام نيست كه مدّعي (رهبري عالم اسلام و خادم الحرمين) در همان حالي كه فقر و بدبختي در بسياري از نقاط جهان اسلام - و حتّي خود عربستان - بيداد مي كند، با اين كارنامه سياه و شوم در روزنامه ها و مجلاّت رسمي دنياي كفر، مطرح شود و اين همه اسرافگري ها و تجاوز به حقوق و منابع ثروت مسلمانان مظلوم و محروم را، بايد در كجا ريشه يابي كرد.
بهتر است باز از قرآن مدد جوييم و پاسخ اين پرسش را از آيات الهي بهره گيري كنيم.
قرآن كريم مي فرمايد:.
... وَإنَّ فِرْعَوْنَ لَعِالٍ في اهَرْضِ وإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِيْن؛(16).
... و به درستي كه فرعون در روي زمين استكبار ورزيد و همانا او از اسراف پيشگان بود.
و باز مي فرمايد:.
وَلَقَدْ نَجَّيْنِا بَني اِسْرائِيلَ مِنَ الْعَذابِ الْمُهينِ ُ مِنْ فِرْعَوْنَ اِنَّهُ كِانَ عالِياً مِنَ المُسْرِفينَ؛(17).
و به تحقيق ما بني اسرائيل را از عذاب خوار كننده اي كه از ناحيه فرعون متوجه شان بود، رهانيديم و همانا فرعون برتري جو و از اسرافگران بود.
در اين صحيفه نور، فرعون تنها در اين دو آيه، با صفت (مسرف) معرفي شده است. و در هر كدام، اين صفت پس از ذكر استكبارورزي و برتري طلبي او بيان گرديده، كه اين خود گوياي ارتباطي تنگاتنگ و جدايي ناپذير، بين اين دو خصيصه شيطاني است و بيانگر اين نكته است كه طاغوت منشي و استكبار، خود از عوامل اساسي تجاوز به حقوق و اموال مردم و زياده روي در بهره جوييها و اسراف در سرمايه هاي عمومي و شخصي به حساب مي آيد.

8. استعمار.

غارتگران جهاني كه در صدد تحميل سلطه شوم خود بر ملّت هاي ضعيفند، بيداري و هشياري توده هاي مردم را بالاترين خطر براي خود در راه نيل به اهدافشان، احساس مي كنند. ولذا همواره مي كوشند تا اين مانع بزرگ را از مسير خود بردارند. و اين مقصود را از طريق گرفتن فرصت انديشه در واقعيت هاي موجود و فهم درست آنها از مردم و ناتوان كردن آنان از شناخت صحيح دوست و دشمن واقعى، عملي مي كنند.و از همين رو، به روش ها و ابزارهاي گوناگوني توسل مي جويند:.
مشغول نمودن اقشار مردم به انواع سرگرمي هاي تخدير آميز، همچون اشاعه فحشا در بين جوانان - كه مهم ترين نيروي خهق جامعه هستند - و نيز توزيع مواد مخدّر و به اعتياد كشيدن افراد جامعه و يا ترويج خرافات و مطالب پوچ و بي اساس، از مهم ترين آن روش ها به حساب مي آيد.
گسترش فرهنگ ولخرجي و اسراف نيز در جوامع بشرى، خصوصاً در ملل تحت سلطه مي تواند به عنوان حربه بسيار كارآمد براي اين منظور باشد؛ زيرا استعمار از اين طريق، هم توانسته بازارِ فروشي براي كالاهاي مصرفي اضافي خويش فراهم كند و هم موفق شده تا توده هاي مردم را همواره درگير تأمين هزينه سنگين زندگى، براي پركردن خلأهاي ناشي از مصرف بي رويه ثروت سازد. بنابراين، مردم فرصتي براي انديشيدن صحيح نخواهند يافت و مجبور خواهند بود تمام لحظات زندگي خويش را در راه تأمين بهتر رفاه مادّي و رقابت در آن صرف نمايند. علي ژ مي فرمايند:.
به خدا سوگند! من همانند كفتاري كه با نواختن ممتد و آهسته صيّاد بر زمين، به خواب خوش فرو مي رود، تا اين كه جوينده اش رسيده، او را گرفتار دام خويش مي كند نيستم.(18).
حضرت در اين كلام بليغ و بلند خود، به دو عنصر اساسي در امر مبارزه و جهاد اشاره مي فرمايد:.
الف) توجه به خطر وجود دشمن و اِعمال اين دشمني از سوي او با استفاده از شيوه هاي گمراه كننده؛.
ب) لزوم بيداري و هشياري مسلمانان، درمقابله و مواجهه با ترفندها و نيرنگ هاي ياد شده.
براين اساس، مقابله و دفاع دربرابر تهاجمات فرهنگي و اقتصادي استعمار، تنها با توجه و تبعيّت از اين دو اصل مهمّ و بنيادين عملي است؛ يعني نخست، توجه و آگاهي به وجود دشمن و دسيسه هاي او و غافل نشدن از حيله و مكر او، كه بنا به فرموده قرآن‏(19)، جز پشت كردن مسلمانان به دين و دست كشيدن از تعقيب هدفهاي والاي خود، پاياني براي آن متصور نيست. و سپس آگاهي و بينش به راه هاي مقابله و مبارزه با او در ابعاد مختلف نظامي و فرهنگي و اقتصادى. و تنها در اين صورت است كه مي توان با در پيش گرفتن خلاف آنچه را استعمار درصدد تحميل آن بر جامعه اسلامي است، او را از كاميابي و وصول به خواسته هاي شوم و آرزوهاي باطلش نا اميد كرد. و اين بحث را در بخش بعد تحت عنوان (الگوي مصرف در تبليغات غرب) پي خواهيم گرفت ان شاء اللّه.

پاورقي :
1. ر ك: رشد و تكامل شخصيّت، ص‏49 - 53.
2. ريا: نماياندن كارهاي نيك. سمعه: شنواندن به مردم كارهايي را كه مايه كسب جاه است. (سيد عبداللّه شبر، اخلاق).
3. وسائل الشيعه، ج‏3، باب 25 ازاحكام المساكن، حديث 4.
4. به نقل از: چرا رنج مي بريم ج‏2، ص‏171.
5. نهج البلاغه، تحقيق صبحي صالح، نامه 31، ص‏393.
6. غافر (40) آيه 28.
7. غافر (40) آيه 34.
8. نهج البلاغه، تحقيق صبحي صالح، خ 209، ص 325.
9. اصول كافى. ج‏2، ص‏137.
10. ر ك: وسائل الشيعه، ج‏1، باب 15، از ابواب الوضوء.
11. ر ك: همان، ج‏1، باب 31 از ابواب الجنابه.
12. همان، ج‏1، باب 52 ازابواب الوضوء، حديث‏2.
13. بقره (2) آيه 268.
14. زخرف (43) آيات 51 - 54.
15. روزنامه اطلاعات، 11 تيرماه 1369 شماره 19081.
16. يونس (10)، آيه 83.
17. دخان (44) آيات 30 - 31.
18. نهج البلاغه، خطبه 6.
19. وَلا يَزالُونَ يَقُاتِلُونَكُمْ حَتّي يَردُّوكُمْ عَنْ دينِكُمْ إِنِ اسْتَطِاعُوا...؛ آنها هماره با شما در ستيزند تا آن گاه كه شما را از دينتان منصرف كنند اگر بتوانند.... (بقره (2) آيه 217).
logo