شهید آوینی

 

سخنان سعید شاهسوندی بعد از دستگیری در عملیات مرصاد

در سال ۱۳۴۸ به هنگام تحصیل در دانشکده مهندسی دانشگاه شیراز به عضویت سازمان درآمدم و در فراز و نشیب های مختلف آن فعالانه شرکت داشتم .در سال های ۴۸ و ۴۹ در شیراز بودم و در جریان ضربه ساواک به سازمان در سال ۵۰ به تهران رفته و طی سالهای ۵۰ تا ۵۴ در شهرهای مختلفی نظیر تهران, مشهد, قم و مدت کوتاهی در اصفهان به صورت مخفی فعالیت داشتم . در سال ۵۳ و ۵۴ به دنبال مارکسیست شدن سازمان همراه مجید شریف واقفی و صمدیه لباف در مقابل این جریان ایستادگی کردیم که در جریان آن مجید شریف واقفی به دست سازمان سوزانده شد و مرتضی صمدیه لباف توسط رژیم دستگیرواعدام شد. من نیز در اردیبهشت ماه سال ۵۴ دستگیر و به حبس ابد محکوم شدم.

وی افزود: مدت محکومیت خود را در زندانهای قصر, اوین و قزل حصار گذراندم و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی یعنی ده ماه ۱۳۵۷ همراه با سایر زندانیان آزاد شده و به زادگاه خود مراجعت و یکی از شعب سازمان را در این شهر تأسیس کردم و به جلب و جذب نیرو پرداختم در جریان اولین انتخابات مجلس اول نیز به عنوان کاندیدای سازمان در شیراز معرفی شدم, که به علت کسب آراء ناچیز مردم به مجلس راه نیافتم. وی گفت: پس از مدتی به تهران برگشتم و در قسمت تحریریه نشریه سازمان که تحت سرپرستی موسی خیابانی و بعدها علی زرکش قرار داشت به فعالیت پرداختم و تا آخرین نشریه سازمان که در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ منتشر شد در این نشریه به فعالیت خود ادامه دادم. وی افزود: این نکته که از طریق این نشریه ما چه مقدار جعل واقعیت کرده و به نشر اکاذیب و دورغ جلوه دادن حقایق جاری پرداختیم و در راه مقاصد سازمان, حق را باطل کردیم موضوع جداگانه ای است که در فرصت آتی به آن خواهم پرداخت.

وی گفت: پس از فاز نظامی من در زمره اولین گروه تیم اعزامی به کردستان در تیرماه ۱۳۶۰ نزد رهبر حزب دمکرات ( قاسملو ) رفتم و در آنجا مستقر شدیم و طی ملاقات و گفتگوهائی که با قاسملو داشتیم برنامه رادیوئی سازمان را با کمک و امکانات حزب دمکرات به راه انداختیم. وی ادامه داد: طی اقامت در کردستان سفرهائی هم به خارج, ازجمله به پاریس و آلمان داشتم که در جریان این سفر در طی ملاقات با رجوی در پاریس تصمیم گرفته شد رادیوی سازمان به لحاظ فنی تقویت شود و برای نیل به این منظور مسافرت هائی به کشورهای مختلف ازجمله آمریکا انجام دادم و تعدادی فرستنده های آمریکائی را تهیه کردم و به بغداد فرستادم و خودم هم بعداً در تشکیلات رادیوی سازمان را به کار پرداختم.

وی در مورد شیوه تبلیغ در رادیو مجاهدین گفت: در رادیو هم مثل نشریه بلکه با ابعاد گسترده تر کماکان جعل واقعیات, تحریف و دروغ ادامه داشت البته اینکه چه تعداد از مردم به آن گوش می دادند و اینکه اساساً به دلایل مختلف تکنیکی و فنی تا چه حد مطالب این رادیو قابل شنیدن بود مسئله ای دیگر است اما تا آنجائی که به تبلغات سازمان مربوط می شد از حق و باطل کردن و دروغ و تحریف و لجن پراکنی نه تنها خودداری نمی شد بلکه روزبروز هم بر ابعاد آن افزوده می شد. وی افزود شدت انحصارطلبی و لجن پراکنی و تبلیغات دروغ سازمان به حدی بود که به تدریج و روزبروز معدود متحدان سازمان هم از دور و برش پراکنده شدند چرا که این شیوه برخورد آنها را هم دربرگرفت و سازمان به جائی رسید که امروز در انزوای مطلق قرار گرفته به طوری که از نیروها و شبه نیروهای جمع آوری شده خبری نیست. وی اضافه کرد: شدت انزوا و پرت افتادگی سازمان به حدی بود که آخرین نمونه اش را در عملیات اخیر مرصاد شاهدش بودیم که با توسل به انواع عوامفریبی ها و لطایف الحیل و دروغ, حداکثر ۵ هزار نفر از گوشه و کنار دنیا جمع آوری کردند و کسانی که غالباً فاقد آموزش نظامی بودند به گمان اینکه خواهند توانست با این تعداد افراد در مقابل یک انقلاب عظیم ده ساله با نیروهای میلیونی حمایت کننده ایستادگی کنند این عملیات خائنانه را انجام دادند.

وی در مورد نحوه دستگیری خود گفت: به دنبال بروز بحران و بن بست در درون سازمان ناشی از سیاست ها و روشهائی که روزبروز در بیرون به انزوای سازمان می انجامید و در درون اعتراضات و نارضایتی ها را دامن می زد در سطوح اعضاء و مسئولان و مرکزیت سازمان هم نارضایتی ها و اعتراضاتی را برانگیخته بود, این نارضایتی ها که گاهی به صورت اعتراضات درون تشکیلاتی عمل می کرد پاسخ جدی پیدا می کرد و عمدتاً با برخوردهای تشکیلاتی با پایین کشیدن افراد و گرفتن موضع تشکیلاتی آنها و حتی خروج افراد از تشکیلات پایان پیدا می کرد و فی الواقع درمانی برای آنها متصور نبود چرا که اساساً درمان پذیر نبودند. وی افزود: من در چنین وضعیتی قرار گرفتم و با مشکلات و مسائلی روبرو شدم که در جلساتی که داشتم مطرح کردم و متأسفانه و بنابه ماهیت سازمان پاسخ مقتضی نداشت. این وضعیت روانی و عقیدتی موجب شد که سؤالات جدی پیش روی من قرار گیرد.

شکست سازمان و شرکت در آخرین عملیات و شکست مفتضحانه آن هم از لحاظ نظامی و سیاسی و مردمی و جهات دیگر نشان داد که بن بست ها و بحران هایی لاعلاج درون سازمان وجود دارند. انعکاس این وضع به صورت بی انگیزه شدن بسیاری از افراد و تسلیم شدن تعدادی دیگر جلوه گر شد و من هم با وجود شرکت در عملیات مرصاد و زخمی شدن سرانجام در یک فرصت مناسب خودم را معرفی کردم. وی هدف و انگیزه شرکت خود در این مصاحبه گفت: ۱۹ سال شرکت در فعالیتهای مختلف سازمان و برای نشان دادن مجموعه خطاها و ضرباتی که زدیم احساس می کنم که ضرورت دارد این توضیحات را شرح دهم و بیان کنم که چطور می شود شعار آزادی داد و از صبح تا شام هم آن را تکرار کرد و دیگران و به ویژه جمهوری اسلامی را به خاطر دعاوی نبود آزادی مورد انواع و اقسام توهین ها, حملات و لجن پراکنی ها قرار داد اما در همان حال و در درون تشکیلات بدترین و سرکوبترین مناسبات را داشت و اینها را تقویت کرد.

من در مجموعه سخنانم می خواهم نشان دهم که چطور می شود شعار استقلال داد اما در عمل زیر علم مرتجع ترین حکومت های منطقه نظیر شاه حسین و یا صدام و آمریکا رفت و از آنها برای شرکت در جلسات دعوت کرد و برای ادای توضیحات و جلب حمایت آنها به جلسات و کنفرانس ها و پارلمانهای آنها رفت یا حتی عکس و تفسیرهای چنین اقدامات را منتشر کرد و درواقع سازمان به حمایت امپریالیست ها از خودش افتخار کند. امپریالیست ها در بازی با مهره هائی نظیر سازمان تجربه و سابقه طولانی و تاریخی دارند یعنی اینکه هرگاه منافعشان ایجاب کند و منفعت خودشان را در سر بریدن و یا رهاکردن سازمان ببینند لحظه ای درنگ نخواهند کرد.

وی هدف دیگر خود را از انجام این مصاحبه عذر تقصیر به پیشگاه خداوند, رهبر انقلاب و مردم و اذعان اصالت ها و حقیقت هائی که کوردلانه انکار می شوند ذکر کرد و اظهار امیدواری کرد انجام این گفتگوها بتواند دروغگوئی ها و حق و باطل کردن های وی را جبران کند. وی هدف عمده دیگر این گفتگو را بیان وقایعی که خودش مشاهده و در برخی مواقع کارگزار و مجری آن بوده است برای کسانی که به دلایل گوناگون به سازمان باور دارند, ذکر کرد و افزود: من مایلم سرگذشت خودم را به هواداران و اعضاء و خانواده های آنان بگویم که آنها بیش از این به کجراه نروند و تا دیر نشده در مسیری که جز خیانت به مردم ثمری ندارد, غرق و غوطه ور نشوند. وی افزود: برای انجام این مصاحبه تحت هیچ گونه فشاری نبوده ام و از مرداد ماه تاکنون اصرار بر انجام این مصاحبه داشته ام که به دلایل مختلف انجام آن تاکنون به تعویق افتاده بود.

وی که به سؤالات یکی از اعضاء دستگیر شده سازمان پاسخ داد در مورد خائن و بریده خوانده شدن اعضا یا هوادارانی که مصاحبه تلویزیونی می کردند و عکس العمل سازمان در پیرامون مصاحبه خود وی گفت: معمولاً عکس العمل های سازمان مضمون واحدی دارد که به تناسب افراد مختلف ممکن است کمی کمرنگ و یا پررنگ شود و معمولاً به کمک بعضی دست خط ها و نوشته های افراد و خود من مربوط به زمانی که در تشکیلات بودم قسمت هائی از این نوشته ها و دستخط ها را با بریدن قسمت های مورد نظر منتشر و منعکس می کند تا نشان دهند که فرد موردنظر از مدت ها پیش بریده یا پایین کشیده بود و به اصطلاح محلی از اعراب در سازمان نداشته و یا اینکه سعی می کنند از طریق مختلف و افراد گوناگون شاهد و دلیل بیاورند که این فرد به دلیل داشتن فلان خصلت سیاسی کنار گذاشته شده, تصفیه یا از تشکیلات بیرون بوده است و مطمئنااین شیوه در مورد خود من هم با اطلاق کلمه خائن و یا بریده از سازمان مطرح خواهد شد.

ازجمله واژه های دیگری که سازمان به افرادی مثل من نسبت می دهد کلماتی نظیر: واداده, لیبرال, سازشکار, آنارشیست, بی انگیزه, فاقد شعور سیاسی و تصفیه شده است که در تبلیغات سازمان زیاد به کار می رود. وی افزود: اما اینها به این سؤال ها پاسخ نمی دهند که این شخص از کی بریده, به کی پیوسته است و یا مثلاً خائن به چیست و اگر شما می دانستید این فرد بی انگیزه و فاقد شعور سیاسی و آنارشیست و خائن و... بوده چرا هیچ عکس العملی نشان ندادید و به محض اینکه علیه شما حرف زد این القاب را دو مورد او به کار می برید؟ چرا موقعی که در سازمان شما بود و این عیبها را داشت او را طرد نکردید و اینها شیوه هائی است که خود من نیز موقعی که در نشریه و رادیو بودم علیه افراد بسیاری به کار برده ام یا شاهد به کارگیری این حربه علیه دیگران بوده ام البته این برای اولین و آخرین بار نخواهد بود. گفته های ( عقاید ) من که گفته های ( عقاید ) تعداد زیادی از افراد سازمان خواهد بود ( است ) بیان فعالیتی است که در جامعه جاری است.

وی به تحولات درونی سازمان منافقین طی چند ساله قبل از پیروزی انقلاب اشاره کرد و گفت: مبانی تئوریک سازمان در مدت چهار سال و دو ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا خرداد ۱۳۶۷ که به اصطلاح فاز سیاسی سازمان عنوان می شود از سال ها قبل تنظیم شده بود. وی افزود: شناخت وقایع آن سال ها در حال حاضر که سال های طولانی را پشت سر گذاشته ایم و بسیاری از پیچیدگی های آن برملا شده است, کار زیاد مشکلی نیست.

وی سپس به تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین به مارکسیسم, سوزاندن شریف واقفی و ترور افراد سازمان اشاره کرد و گفت: توجه به این مرحله می توانست به عنوان یک زنگ خطر مورد استفاده قرار گیرد و بسیاری از انحرافات را تصحیح کند طوری که سازمان گرفتار وضعیت امروزی نشود. وی گفت: اگر آن وقایع یعنی اعلام مارکسیست شدن سازمان که به مارکسیست شدن بخش عظیمی از افراد سازمان انجامید و حوادث خونباری که متعاقب آن به وجود آمد به عنوان تحولی که از خارج بر سازمان تحمیل شده است مطرح نمی گشت و عنوان کودتا نمی گرفت و همچنین اگر ریشه های آن قضیه در مناسبات تشکیلاتی و نقطه نظرات سیاسی و جنبه های ایدئولوژیک سازمان تحلیل می شد و علت آن مشخص می شد, شاید سازمان چنین وضعی را پیدا نمی کرد و وقایع پس از پیروزی انقلاب اسلامی چنین شکلی به خود نمی گرفتند و حوادث سی خرداد ۶۰ به وجود نمی آمدند. وی افزود: از نکته های مهم در آن سال ها این بود که سازمان نیروهای مذهبی و مسلمان خارج از خودش را و کسانی را که خواستار تصحیح سازمان بودند, نفی می کرد.

نیروهایی که معتقد بودند ریشه حادثه مارکسیست شدن و کشت و کشتار درون سازمان را باید در اشکالات و انتقاداتی که در سیاست ها و ایدئولوژی سازمان به طور مشخص وارد است, بدانیم و آن نکات را تصحیح کنیم. عضو مرکزیت سازمان مجاهدین گفت: سازمان نه تنها به نصایح این نیروها که کم هم نبودند و در میانشان کسانی از روحانیت نیز وجود داشت ( که اینک از مسئولان و مقامات کشور هستند و آن موقع جزء ناصحین بودند ) و همین طور به نصایح افراد غیرروحانی ولی باسابقه توجه نکرد بلکه تمامی این افراد خیرخواه را که در حقیقت خواستار تصحیح مواضع و اسلامی شدن به معنی واقعی کلمه سازمان بودند, راست راست ارتجاعی و مرتجع خطاب کرد. وی افزود: سازمان حتی پا را از این هم فراتر گذاشت و این افراد را به عنوان تهدیدکننده اصلی خود معرفی کرد و معلوم است که چنین دیدگاهی چه سرانجامی داشت. شاهسوندی گفت: این نقطه نظری بود که درواقع سازمان در سال ۵۴ و پس از آن تا سال های ۵۵ و ۵۶ در زندان ها تدوین کرد که مسعود رجوی مشخصاً از تنظیم کنندگان این نقطه نظر بود. وی افزود: هنوز مدت کوتاهی از این تحلیل ها در درون زندان نگذشته بود که در بیرون از زندان امواج پیروزمند انقلاب شهرهای ایران را یکی پس از دیگری دربرگرفت.

سازمان موج گسترده انقلاب و فراگیری آن در سراسر میهن را با بهت و ناباوری مشاهده می کرد و می دید که در رأس این حرکت شکوهمند و نیروهای مردمی کسانی قرار دارند که سازمان در تحلیل های درون تشکیلاتی خود آنها را مرتجع و راست ارتجاعی خطاب کرده بود و حتی گفته بود که آنان جزء نیروهای میرنده و رو به زوال هستند. سازمان در آن موقع مشاهده می کرد که نه تنها این تحلیل ها درست از آب درنیامد بلکه این نیروها توانسته اند, توده های میلیونی مردم مسلمان را به حرکت درآورند و همان گونه که دیدیم توانستند کمر بزرگترین دیکتاتور منطقه را بشکنند و او را وادار به فرار کنند و درواقع دیکتاتوری ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی را نابود سازند. شاهسوندی افزود: انقلاب اسلامی ایران یک واقعیت علنی بود و شاید بشود گفت که بزرگترین واقعیت دهه های اخیر در سطح جهان بوده و سازمان در قبال این واقعیت برای حفظ خودش دو راه بیشتر در مقابل نداشت. اول اینکه روی کلیه بافت های خودش خط قرمز بکشد و بطلان آن را صراحتاً اعلام کند و راه دیگر نادیده گرفتن واقعیت بود واقعیتی که مثل خورشید در جامعه آشکار بود و کاری که سازمان در پیش گرفت درواقع راه حل دوم یعنی انکار واقعیت بود. وی گفت: سازمان نمی خواست واقعیتی را که در جامعه جریان داشت ببیند و در مقابل آن سر تسلیم فرود آورد و طبعاً از این رهگذر بتواند ضمن حرکت در مسیر انقلاب در راه خدمت به مردم گام بردارد.

سازمان برای نفی این واقعیت ناچار به تحلیل های مختلف متوسل می شد. گاه انقلاب را محصول شرائط خارجی و فلان تحول در سطح بین المللی و یا فلان تغییر در حکومت آمریکا ذکر می کرد. حتی در تحلیل های خود انقلاب را محصول زدوبندهای سیاسی نیز عنوان می کرد و معلوم بود با چنین موضع گیری, سازمان هیچگاه نمی توانست واقعیت را درک کند و از طرفی سازمان که اعضایش تازه از زندان بیرون آمده بودند تعداد اندکی نیرو داشت که می توان گفت حداکثر نیروهای تشکیلاتی سازمان حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ نفر بودند. این زیرکی را هم سازمان داشت که برعکس گروه هائی مثل پیکار هر چند در درون خود را جزء رهبری جامعه تلقی می کرد ولی این واقعیت را از نظر دور نداشت که نیروهایش بسیار اندک و قادر به رویاروئی با نیروهای عظیم و میلیونی طرفدار انقلاب نیستند. درواقع تلفیقی از حق پوشی و نادیده گرفتن واقعیت به علاوه حرص و طمع کسب قدرت به هر شیوه و وسیله ممکن همراه شد با ذهنیت و ناپپختگی ناشی از دوران چریکی که دور بودن از جامعه را ایجاب می کرد و این سه عامل باعث شد که سازمان راه دوم را انتخاب کند یعنی حاضر نشود به واقعیت زمانه تن بدهد.

عضو مرکزیت سازمان مجاهدین در ادامه مصاحبه گفت: این مسئله, برای سازمان یک تناقض جدی در پی داشت سازمان تلاش می کرد تا آنجا که می تواند حول سه محور فعالیت خود را تنظیم کند: هدف اول جلب و جذب هر چه بیشتر نیروهای آزاد شده تحت تأثیر امواج انقلاب به ویژه نیروهای جوان که هدف و منظور شماره یک ما بودند. نیروهائی که تحت تأثیر امواج نیرومند انقلاب اسلامی آزاد شده و تحت تأثیر اندیشه های انقلابی بودند وگرنه سایر نیروهای غیرمذهبی در جامعه بودند و ما شاهد بودیم که آنها به این صورت نیرو نداشتند. وی افزود: برای جلب نیروهای جوان چاره ای نبود جز اینکه ما هم تا آنجائی که می توانیم خودمان را در ابتدا به ویژه همرنگ جماعت بدهیم, زیرا کافی بود که مردم کمترین مخالفتی را مشاهده کنند تا کاسه و کوزه های سازمان را به هم بریزند. وی گفت: در اوائل انقلاب تعدادی از چهره های شناخته شده و کاملاً معروف سازمان در سخنرانی هائی که داشتند و بعد از اینکه طی بیانیه ای در اسفندماه اعلام موضع و در قبال جمهوری اسلامی نقطه نظراتی متضاد با نقطه نظرات جمهوری اسلامی بیان کردند, بسیاری از نیروهای روشنفکر دانشگاهی که آن موقع از سازمان حمایت می کردند, از سازمان جدا شدند. سعید شاهسوندی سپس به سخنرانی خود در دانشکده نفت آبادان اشاره کرد و گفت قبلاً در این دانشکده سخنرانی داشتم و مردم زیادی آمده بودند چرا که آنها ما را درواقع مثل سایر نیروها در راستای انقلاب و وفادار به مردم می دانستند ولی در سخنرانی دیگری که پس از اعلام موضع سازمان در همان دانشکده داشتم حتی صد نفر هم نیامده بودند که این عدم استقبال مردم باعث شد تا ما مراسم را تقریباً تعطیل کنیم و این وضعیتی بود که در سایر شهرستان ها و در تهران هم وجود داشت. به همین دلیل است که می بینیم از ابتدا ما شروع کردیم خود را جزء نیروهای وفادار به انقلاب اسلامی معرفی کنیم.

وی گفت چاپ و پخش پوستر معروفی شامل عکس امام و آرم سازمان یکی از این اقدامات بود و ما تلاش می کردیم با این کارها خودمان را به انقلاب بچسبانیم. کار دیگری هم که در این جهت صورت گرفت انتشار جزوه توضیحی بود در مورد تشریح آرم سازمان و آن جزوه نشان می دادکه ما نیروهای مسلمان و وفادار به انقلاب و طرفدار مستضعفین هستیم. این سیاست بعدها هم تا مدت طولانی تا ۳۰ خرداد کماکان دنبال می شد البته با شدت و ضعف هایی بسته به تناسب مسائل روز و تعادل قوائی که سازمان فکر می کرد. وی افزود: چسباندن خودمان به انقلاب به تدریج کمرنگ تر شد تا به ۳۰ خرداد و درگیری مسلحانه با جمهوری اسلامی انجامید. وی گفت: چاپ پیام های امام و عکس رهبر در نشریه سازمان و انتخاب قسمت هایی از گفته های امام و حتی گرفتن عکس با امام برای استفاده تبلیغاتی از آن عکس که موفق نشدیم و تلاش در گام بعدی برای نزدیک شدن به مرحوم آیت الله طالقانی و پنهان شدن در پشت وی و پدر خطاب کردن ایشان از روش هائی بود که سازمان « منافقانه » در پیش گرفته بود و ازجمله اهدافش نیز جذب تعدادی از نیروهای آزاد شده تحت تأثیر انقلاب بود.

وی افزود: البته مسئله جاذبه هائی که سازمان به عنوان مبارزه با شاه و امپریالیسم مطرح می کرد نیز سرمایه هائی برای سازمان به حساب می آمدند به این ترتیب خط جلب نیرو ادامه می یافت و به تدریج که قضایا پیش رفت سازمان توانست تا اندازه ای نیروهای موردنظر خودش را جلب کند. شاهسوندی گفت: سازمان برای ایجاد تشنج در جامعه و همچنین استفاده از موج تشنج و گرفتن ماهی از آب گل آلود مسائلی ازجمله مسئله چماقداری و نبود آزادی را مطرح می ساخت و روی آن کار می کرد. سازمان با متحدانی که توانسته بود در گوشه و کنار جامعه پیدا کند, این موضوع را دامن می زد و در سخنرانی ها و نشریه هایی که چاپ می شد نیز عکس هائی در رابطه با این مسئله یعنی نبود آزادی و چماقداری که سوژه های دائمی و ثابت تبلیغات آن موقع سازمان بود چاپ می کرد. وی گفت: به اصطلاح این مرحله ای است که سازمان اقدام به افشاگری می کند سازمان از دروغ گفتن و تبلیغات از اساس دروغ و ناروا بی حد و مرز استفاده می کرد.

به این ترتیب سازمانی که انقلاب و رهبری آن را راست و راست ارتجاعی تحلیل می کرد یک باره در ظاهر و در اجتماع این کلمات را, به کار نمی برد و از در دیگری وارد می شد و خود را وفادار به انقلاب و جمهوری اسلامی معرفی می کرد و به اصطلاح حاضر می شد که در چارچوب نظام فعالیت کند. وی گفت: سازمان این هوشیاری و زیرکی را نسبت به سایر گروه ها مثل پیکار و فدائی که درگیری های کردستان, خوزستان و گنبد را ایجاد کردند داشت که ابتدا ساکت باشد و در آن ماههائی که هنوز نیروهای خود را آماده نکرده وارد درگیری نهائی نشود و طبیعتاً خودش را به عنوان نیروئی مطرح می کرد که حاضر است قواعد دمکراسی را بپذیرد. یعنی در چارچوب نظام جمهوری اسلامی با حفظ نقطه نظرات خودش که هیچ وقت هم این نظرات را صریحاً اعلام نکرد تا این قواعد را بپذیرد. این پذیرش یک تناقض داشت که هیچ وقت هم سازمان از آن خلاص نشد چون دمکراسی قواعدی دارد و اولین قاعده آن این است که ما نمی توانیم به نام بگوئیم به ما دمکراسی و آزادی بده می خواهیم تو را سرنگون کنیم. عضو مرکزیت سازمان افزود طبیعی است که نیروی مقابل هم اگر هدف ما این باشد عکس العمل نشان خواهد داد. یعنی ما از یک طرف معتقد بودیم که سرانجام با نظام جمهوری اسلامی درگیری خواهیم داشت و حتی در بحث های خودمان زمان این درگیری را نیز مشخص می کردیم. وی افزود: پس از این مرحله است که می بینیم سازمان وارد یک مرحله گسترده فعالیت های سیاسی می شود و سعی می کند با نیروهائی متحد شود و یک جبهه ضدرژیم به قول خودش جبهه ضدارتجاع تشکیل بدهد. ولی این مسئله اساسی وجود داشت که چطور می شود این تناقض را حل کرد.

تناقضی که از یک طرف مکاتبه با مقاماتی بود که ما آنها را مرتجع خطاب می کردیم دائر بر فقدان آزادی و وجود اختناق و چماقداری و از سوی دیگر در تحلیل ها, روز شمار درگیری محتوم نظامی در آینده را مطرح می ساختیم و تازه به این هم اکتفا نکرده و گفته شد ما در صورت درگیری شش ماهه حکومت اسلامی را سرنگون کرده و خود زمام امور را به دست می گیرم. این طرز فکر نشاندهنده ذهنیت ناپختگی و خامی ناشی از دوران چریکی و دور ماندن از مردم بود و این تناقض و دوگانگی تا آخر فاز معروف به فاز سیاسی ادامه داشت. پیداست که درواقع این درگیری ها به خاطر وجود تناقض در سازمان اجتناب ناپذیر بود. به هر حال مردم عکس العمل نشان می دادند.

خاطرم است که سازمان و خود ما از زندان که آمده بودیم به سادگی حاضر به گفتن لفظ ( امام ) نبودیم و به شکل های مختلف سعی می کردیم که کلمات دیگری را بکار ببریم مثلاً قائدعظیم الشأن یا آیت الله العظمی بگوییم, ولی جامعه ای که انقلاب کرده بود و بزرگترین دیکتاتوری را به زمین زده بود, مردم پنجاه سال گذشته نبودند. جامعه ای که درواقع انقلابی شده بود و هوشیار بود حرف که می زدند حتی مردم عامی که به گمان ما درس سیاست ندیده بودند بلافاصله تمایزها را می گرفتند و می گفتند چرا نمی گوئید امام, چون مسئله این بود که ما در سیاست های خودمان اگرچه عکس ها و پیام های امام را چاپ و تلاش می کردیم خودمان را به انقلاب بچسبانیم ولی چون این فقط نظرات منافقانه بود در چاپی دیگر و در موضع گیری های سیاسی دیگر درواقع متضاد آن صورت می گرفت و این تناقض در جامعه انعکاس می یافت و نمونه خیلی بارزش حمله هائی بود که به ستادهای سازمانی شد و به تعطیلی آنها انجامید و اینجا است که ما شاهد بساط های نشریه فروشی کنار خیابان ها می شویم.

اقدامات تحریک آمیزی صورت گرفت و مردمی که انقلاب کرده و شهید و مجروح داده بودند, حاضر نبودند به سادگی این حرکات را تحمل کنند و سیاست ما از این مسئله استقبال کرد چون این درگیری ها وسیله ای می شد برای مظلوم نمائی و نامه نگاری برای تبلیغات و انتشار عکس ها, درواقع از یک طرف جلب بیشتر نیرو و همزمان با این در عمل آماده کردن نیروهای جلب شده که اغلب نوجوانان بودند و طبعاً با صداقت خاصی آمده بودند که ببینند که این ارتجاع است که می زند و می کوبد و به اصطلاح چماقداری را از این طریق می خواستیم به آنها نشان بدهیم. این است که من شخصاً فکر می کنم از درگیری ها استقبال می شد. در ادامه این برنامه بود که ما به راه های غیرقانونی و به ۳۰ خرداد می رسیم می بینیم پس از یک سری اقدامات به قول سازمان آزمایشی, سازمان وارد فاز نظامی می شود. از این درگیری ها که به زخمی و کشته شدن افراد مهم می انجامید استقبال می شد.

وی به تناقض موجود در تشکیلات که تا ۳۰ خرداد ۶۰ گریبانگیر سازمان بود اشاره کرد و در تشریح آن گفت: سازمان از یک طرف قواعد دمکراسی را قبول کرده بود و می خواست در چهارچوب نظام به نقطه نظراتش عمل کند به همین خاطر در انتخابات ریاست جمهوری, مجلس اول, خبرگان و سایر فعالیت های گسترده سیاسی شرکت می کرد و از طرف دیگر خیال براندازی نظام را در سر می پروراند و بخشی از نیروها را برای این کار آماده می کرد. وی افزود: در درون سازمان گفته می شد که تا ۳ ماه دیگر با نظام جمهوری اسلامی درگیری نظامی خواهیم داشت و وقتی این تحلیل درست از آب درنیامد ۳ ماه به ۶ ماه تبدیل شد.

اما کماکان این تحلیل در اندیشه سازمان وجود داشت که به هر حال روزی با جمهوری اسلامی ایران درگیری نظامی خواهیم داشت و بخش هائی از تشکیلات به کار آماده سازی نیروها برای درگیری نظامی مشغول شده بودند. عضو مرکزیت سازمان در ادامه با اشاره به اینکه این دو سیاست سازمان ۱۸۰ درجه اختلاف داشتند گفت: هر کس که کمترین آشنائی با الفبای سیاست داشته باشد می داند که سیاسی کاری گسترده و دم زدن از فقدان آزادی و نامه ( نوشتن ) و شکایت به مقامات با تشکیل میلیشیا کاملاً متضاد است و هیچ حاکمیتی در دنیا اجازه نمی دهد که حزب و گروهی نیروی نظامی داشته باشد. اما جمهوری اسلامی به خاطر مجموعه مشکلات یا خصیصه نظام اجازه می داد که اینها میلیشیا داشته باشند که این امر چند درجه بالاتر از دمکراسی های رایج جهانی است.

وی افزود: نمونه بارز این تناقض و پرت افتادگی از جامعه که با ندانم کاری های وسیعی همراه است, آخرین عملیات سازمان به نام به اصطلاح « فروغ جاویدان » است که بر مبنای یک تحلیل غیرواقعی و با لطایف الحیل و دروغ و تبلیغات وسیع و انواع و اقسام شیوه های پیچیده تشکیلاتی, افراد سازمان آنها را از گوشه و کنار جهان جمع کردند که در بین آنها افرادی که حتی یک روز آموزش نظامی ندیده و فاقد کمترین اطلاعات نظامی بودند نیز وجود داشت و به آنها وعده فتح تهران طی ۴۸ ساعت را داده بودند که بعداً خواهیم دید این تحلیل چقدر کودکانه, ابلهانه و در عین حال خائنانه بود.

وی افزود: نتیجه آن تعداد کشته و زخمی بود و این در حالی است که به نیمه راه که گرفتن باختران بود هم نرسیدند و ستون نظامی آنان دود شد و به هوا رفت. وی در ادامه گفت: سازمان در حالی که چنین ضربه ای را متحمل شد باز دست از تبلیغات خود برنداشت و پیروزی های غرورآمیز و افتخارآفرین و از میدان خارج کردن ۵۵ هزار نفر از نیروهای جمهوری اسلامی را مدعی شد. کسانی که در صحنه بودند بهتر از هر کس بر بطلان چنین ادعاهائی آگاه هستند. عضو مرکزیت سازمان افزود: این تناقض به علاوه پرت افتادگی از جامعه- که روزبروز شدت پیدا کرد و امروز به انزوای مطلق رسیده- و ندانم کاری, روی هم ماهیت و مشخصه سیاست های سازمان را تشکیل می داد که نتیجه چنین وضعیتی سیاست پاندولی و زیگزاکی است که سیاست اصلی سازمان طی ۲ سال و ۴ ماه بر مبنای آن استوار بود.

از یک طرف سیاسی کاری و از طرف دیگر تهدیدهای نظامی و تحلیل های دورن سازمانی مبنی بر درگیری محتوم نظامی با جمهوری اسلامی ایران. وی افزود: در راستای این سیاست پاندولی و متناقض که هدف اصلی آن کسب قدرت به هر شکل بود. به تشکیلات وعده پیروزی داده می شد و به میلیشیا و اعضای درون سازمان گفته می شد که اگر فعالت هایتان را تشدید کنید ما حتماً پیروزیم و در همان حال به نیروهای نظامی هم گفته می شد که اگر درگیری نظامی ایجاد کنید, حتماً پیروزیم. این که الزامات دو سوی پاندول کاملاً متضاد است و نمی شود شرکت در انتخابات داشت و در همان حال به آماده سازی نظامی, ( پرداخت ) سیاستی بود که تبلیغات سازمان به سادگی از کنار آن می گذشت.

وی افزود: هر یک از این دو سیاست الزامات خاص خود را دارد که من مشخصاً فکر می کنم شاید به خاطر همین پاندولی بودن سیاست ها آن طور که باید و شاید به هیچیک از آنها پرداخته نمی شود و به همین دلیل نیروهائی که تشکیلات طی این مدت آموزش داده و آماده کرده بود در لبه پرتگاه درگیری های نظامی رها می شدند. رهبری سازمان هم وقتی که صحنه را تنگ دید در فرصت مناسب تحت عنوان تشکیل آلترناتیو یا به اصطلاح شواری ملی مقاومت, صحنه را ترک و فرار را بر قرار ترجیح داد و به خارج رفت. وی افزود: بر اثر این ندانم کاری ها سازمان شبیه پهلوان پنبه ای بود که در یک دست شمشیر چوبی تهدیدهای نظامی ( را ) در دست داشت و در این راستا از پشتوانه گذشته خودش استفاده می برد و در دست دیگر شروع به برنامه نگاری و شکوه و شکایت به مقامات مملکتی- که آنها را ارتجاعی می نامید- می کرد و از فقدان آزادی و چماقداری می نالید. وی در توضیح آمادگی نظامی سازمان برای درگیری گفت: سازمان تا قبل از ۳۰ خرداد, گذشته از تیم های میلیشیائی تیم های نظامی هم تشکیل و به کارهای نفوذی در تشکیلات مختلف جمهوری اسلامی پرداخته بود اما این, آن چیزی که سازمان به عنوان آمادگی نظامی و درگیری کلاسیک با یک حکومت غیر متکی به مردم مدنظر داشت, نبود. وی افزود: چیزی که سازمان از آن غافل بود و هیچوقت هم نتوانست ( آن را ) در محاسباتش وارد کند و مدنظر داشته باشد حضور توده های میلیونی مردم و پشتیبانی آنها از نظام بود و این شاه بیتی بود که همیشه فراموش و نادیده گرفته شد و همیشه هم به خاطر آن ضربه خورد.

وی گفت: بعد از ۳۰ خرداد به فاصله ۷ روز شاهد انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی بودیم که به شهادت شهید دکتر بهشتی و بسیاری دیگر از شخصیت های جمهوری اسلامی انجامید و پشت سر آن تا مدتی شاهد چنین عملیاتی بودیم و در یک مقطع رئیس جمهور و نخست وزیر جمهوری اسلامی طی یک انفجار دیگر شهید شدند و یکی از این عملیات کافی بود تا حکومتی را سرنگون کند همچنان که نمونه های آن را در گوشه و کنار دنیا شاهد هستیم. اما این عملیات و اقدامات نه تنها نظام را سرنگون نکرد بلکه باعث افزایش حمایت های مردمی از نظام شد. وی افزود: گرچه فقدان شخصیت های جمهوری اسلامی که در عملیات سازمان ترور شدند, ضربه های جبران ناپذیری بود, اما نظام برپا ماند و بیشتر مورد حمایت قرار گرفت و سازمان منزوی شد و این آن چیزی است که هیچوقت طرح نشد و هنوز هم طرح نشده است.

وی خاطرنشان کرد تلقی سازمان از انقلاب یک تلقی کودکانه, یک کپی کشی ( برداری ) از انقلاب قرن ۱۹ اروپا و یک تلقی ذهنی از جامعه انقلاب کرده ایران بود. جامعه ای که مردمش شاه را سرنگون و طی یک انقلاب عظیم جمهوری اسلامی را قبول کردند. وی افزود: در این حالت سازمان خودش و بدنه تشکیلاتی را به جای توده ها وارد صحنه کرد. ما در انقلاب شاهد حضور توده ( های ) میلیونی مردم بودیم که منجر به انقلاب شد اما با یک کپی کشی ( برادری ) کودکانه, سازمان تلاش کرد که با چند صد و حداکثر چندهزار نیروی خودش کار توده های میلیونی را انجام دهد. وی تأکید کرد که نقطه اوج چنین خام خیالی و پرت افتادگی از جامعه را در قضایای ۵ مهر می بینیم که در آن روز تصمیم گرفته شد در خیابان راهپیمایی مسلحانه صورت گیرد با این گمان که این دفعه- پس از ۳۰ خرداد که گفته شده بود راهپیمایی مسالمت آمیز بوده- مردم به ما خواهند پیوست و انقلاب موردنظر به پیروزی خواهد رسید. اما طی کمتر از چند ساعت نیروهای به صحنه آمده توسط نیروهای طرفدار جمهوری اسلامی فی الواقع جارو شدند و پس از ۵ مهر که در تحلیل های کلاسیک روز پیروزی تلقی شده بود, چنین عنوان می شد که می خواهیم آمادگی اجتماعی را امتحان کنیم و کسی نبود سؤال کند به بهای چه چیزی.

در مورد وضعیت بیرون از تشکیلات سازمان تلاش می کرد که حاکمیت موجود در جامعه را به شکلی تجزیه کند یعنی با وجود فردی مثل بنی صدر در موضع ریاست جمهوری و فرماندهی کل قوا سازمان تلاش می کرد پشت این فرد پنهان شود و سیاست هایش را به کمک او پیش ببرد و حاکمیت را تجزیه کند و تحلیل هم این بود که در صورت تجزیه شدن حاکمیت, ما بهتر می توانیم هر یک از جناح های تجزیه شده را از پا درآوریم. وی افزود در اینجا هم باز خام خیالی وجود داشت و روی نیروهای بنی صدر و حمایت اجتماعی از او بیش از اندازه حساب شده بود که با فتوای امام و بعد با یک رأی مجلس, فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری اش بدون تنش اجتماعی ملغی و ( او ) به سادگی برکنار و تمام آرزوها و آمال سیاسی و سرمایه گذاری های روی بنی صدر با شکست مواجه شد. با این حال کماکان بنی صدر به عنوان یک مهره تبلغات خارجی جای خودش را داشت و به همین دلیل در مردادماه ۱۳۶۰ رجوی و بنی صدر با یک هواپیمای نظامی فرار را برقرار ترجیح دادند و باقیمانده نیروهای سازمان پس از تحمل ضربات اساسی و بی آینده شدن سازمان مجبور به روآوردن به خارج از کشور شدند. وی افزود: پرواز با بنی صدر و پنهان شدن در پشت او- که قبل از ۳۰ خرداد برای استفاده از نیروهای او و تلاش جهت ایجاد شکاف در حاکمیت از وجهه وی به عنوان رئیس جمهور در خارج از کشور بود چرا که در خارج هنوز سازمان به عنوان سازمانی تروریستی و چریکی شناخته می شد و جاذبه نداشت ولی بنی صدر موقعیت نسبی داشت و در آن مقطع عنوان ریاست جمهوری را هم یدک می کشید و تا مدتی هم سازمان در تبلیغات خارج از کشور پشت سر وی پنهان بود تا زمانی که خودش وارد زدوبندهای مورد نظر شد و دیگر به وجود او چنان احتیاجی نبود.

وی در مورد جریانات سازمان پس از سی خرداد سال ۶۰ گفت: سازمان پس از این مقطع ترور شخصیت های بلند پایه و ارزشمند نظام جمهوری اسلامی را آغاز کرد. مثل جریان انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و ساختمان نخست وزیری که در آن افراد طراز اول نظام به شهادت رسیدند. ۶ ماه پس از ورود سازمان به فاز نظامی و آغاز این گونه عملیات, سازمان تحلیل می کرد که حاکمیت را در دست خواهد گرفت ولی ( نه تنها ) چنین نشد بلکه عملیات سازمان افزایش حمایت های مردمی از نظام را ( نیز ) به دنبال داشت. البته نظام آمادگی مقابله با فاز نظامی را به طور کامل نداشت ولی نیروهای وفادار نظام جانانه در مقابل سازمان ایستادند و ضدحمله خود را علیه سازمان آغاز کردند و ضربه های ۱۹ بهمن ۶۰ و ۱۲ اردیبهشت ۶۱ و مرداد ۶۱ را به سازمان وارد آوردند و این ضربات منجر شد به اینکه سازمان دیگر نیرویی در داخل کشور نداشته باشد جز نیروهای مختصر که آن هم با تلاش سازمان به خارج از کشور منتقل شد.

جالب این است که سازمان این مقطع را مرحله « بی آینده کردن نظام » و « سلب ثبات استراتژیکی جمهوری اسلامی » می دانست اما در عمل مشاهده شد که ۱۸۰ درجه عکس تحلیل های ما به وقوع پیوست. این مقطع تبدیل شد به « ثبات نظام جمهوری اسلامی » و « بی آینده شدن و دربدری سازمان ». از این مقطع به بعد سازمان وارد زدوبندهای سیاسی و بین المللی شد و سعی کرد با بهره گیری از تبلیغات, به بی ثبات کردن نظام در خارج از کشور بپردازد. وی افزود: من معتقدم این مرحله آغاز تجزیه چیزی است که سازمان از آن به نام « شورای مقاومت ملی » نام می برد. پس از انتقال باقیمانده نیروهای سازمان به خارج از کشور, کار دیگر سازمان « عنوان سازی » به منظور پرکردن جاهای خالی افراد بود. اینجا است که با عناوینی مانند « جانشین مسئول اول », « فرمانده سیاسی- نظامی سازمان در داخل کشور », « رئیس ستاد نظامی », « فرماندهان سیاسی- نظامی استان ها », « عضو دفتر سیاسی », « مشاور دفتر سیاسی و امثال این تیترها و عناوین, قشر هوادار تصور کرد که این عناوین فی الواقع نیروهای سازمان در داخل کشور هستند. اما واقعیت این بود که این افراد ۵ هزار کیلومتر دورتر از محل سازمانی خود بودند و اصلاً در داخل کشور حضور نداشتند و همه آنها در پاریس مستقر بودند و اطلاعیه های داخل ایران نیز از حومه پاریس صادر می شد. سازمان در همین زمان متوسل به « تئوری سازی » و « تئوری بافی » شد و در این مرحله است که ما شاهد به هم بافتن یک تئوری هستیم به نام « تئوری خلق جدید » پیش از این مرحله استراتژی سازمان مبتنی بر تئوری « سقوط شتابان » بود یعنی اینکه سازمان با ترور شخصیت های درجه اول نظام طی ۶ ماه نظام را ساقط کند.

اما این تئوری نه تنها محقق نشد بلکه به آوارگی سازمان نیز انجامید. در نشست های سازمان بودند کسانی که می گفتند باید از این تئوری انتقاد شود و علل عدم تحقق « سقوط شتابان » ریشه یابی شود اما به صورت زیگزاک از کنار آن عبور و تئوری « خلق جدید » مطرح شد. این تئوری بر این اساس پایه گذاری شده بود که از دور هم می شود رهبری کرد و انقلاب مورد نظر سازمان را به انجام رساند. یعنی از پاریس هم می توان انقلابی را در ایران رهبری و فرمان قیام را صادر کرد به نحوی که خلق هم دستور را اجرا کند. برای اجراء این تئوری از برخی نیروهای بسیار دور از تشکیلات سازمان که هنوز به عنوان هوادار در ایران بودند با نام « هسته های مقاومت » استفاده می شد و سازمان سعی می کرد به کمک تلفن, هواداران را فعال کند. لازم است که توضیح دهم که اینها بیش از آنکه « هسته » باشند « پوسته » بودند و تعداد زیادی از این هواداران هم بعداً معلوم شد که تحت کنترل و زیرنظر نیروهای نظام هستند.

وی در ادامه گفت: ساال های ۶۲, ۶۳ و بخشی از سال ۶۴ به همین نحو گذشت و داستان هسته های مقاومت و تیترهای سازمانی بی شباهت به داستان حاج میرزا آغاسی نبود یعنی دورانی که سازمان ادعا می کرد منجر به سقوط نظام می شود جمهوری اسلامی را ساقط نکرد اما سازمان را به « نان » رساند. سازمان وارد زدوبندهای سیاسی بین المللی در خارج از کشور شد تا نیروهایش را در چنبره تشکیلاتی و تبلیغاتی خود نگهدارد. ولی از آنجا که این مرحله که حدود ۲ سال به طول انجامید، با بن بست برخورد کرد, رهبر سازمان مجبور شد در یکی از سخنرانی هایش عنوان کند, « ما دو سال پوشال کاری می کردیم. » به هر حال برای اینکه سازمان از این مرحله نیز عبور کند تقصیرات شکست در این مرحله تماماً به گردن « علی زرکش » که آن موقع حامل تیتر « فرمانده سیاسی نظامی در داخل کشور », بود انداخته شد و حتی تا جایی پیش رفتند که او را « خائن » و مستحق مجازات دانستند. همزمان با تلاش سازمان برای خروج از بن بست و فعال کردن نیروها, تئوری دیگری مطرح شد و آن این بود که ما در مرحله اول سران نظام را ترور کردیم و حالا باید بدنه نظام را بزنیم و اینجا مسئله ترور مردم توسط معدود نیروهای داخل کشور پیش آمد. سعید شاهسوندی عضو مرکزیت و مسئول رادیوی سازمان گفت: در این ترورها مردم عادی مثل قصاب, بقال, خادم مسجد و نوجوان بسیجی و هر کسی که سازمان دستش به او می رسید هدف قرار گرفتند.

در این ترورهای کور صرفاً مردم به این بهانه که هوادار نظام بودند ترور می شدند و سازمان ادعا می کرد که این افراد سرانگشتان اختناق آفرین نظام هستند و در حالی که آنان از محروم ترین لایه های اجتماعی مثل سبزی فروش, نانوا, خیاط و... بودند ( که ) به دست هواداران و نیروهای سازمان به قتل رسیدند. مثلاً زرکش در آماری که سال ۶۱ به مرکزیت سازمان ارائه داد مدعی شد که ۲ هزار ترور انجام داده است و نیز در سال ۶۲ آماری ارائه شد که سازمان ۷ هزار تن از نیروهای اطلاعاتی نظام را از پای درآورده است.

این در حالی بود که سازمان در فعالیت ها و ترورهای خود قبل از پیروزی انقلاب به مأمورین پلیس هم حتی « نیروی اطلاعاتی » اطلاق نمی کرد و ( برخورد با ) آنها را در دستور کار خود قرار نمی داد و فقط به عوامل مشخص ساواک که مستقیماً در شکنجه و اعدام انقلابیون دست داشتند, این لفظ اطلاق می شد و اگر گاهی در این درگیری ها پاسبانی کشته می شد به این دلیل بود که او مقدمتاً درگیری را آغاز کرده بود. ولی این تعداد افرادی که توسط سازمان پس از انقلاب ترور شدند جزء محرومترین افراد جامعه بودند و در صورت صحت ادعای سازمان مبنی بر اینکه اینها یعنی بقال و سبزی فروش و... عوامل رژیم بودند- که این طور نبود- پس باید در اساس مبارزه مسلحانه با چنین رژیمی و با این پشتوانه های مردمی شک کرد چون اگر محروم ترین لایه های اجتماعی به طور گسترده از حامیان نظام باشند دیگر مبارزه مسلحانه با چنین نظامی چیزی جز خیانت نخواهد بود.

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo