فصل پنجم: بسيجيان نمونه
5 / 1 - شرطة الخميس (سپاه ويژه)
1. امام صادقعليه السلام: سپاه ويژه، شش هزار نفر از ياران علىعليه السلام بودند.
2. الاختصاص - به نقل از على بن حكم -: ياران اميرمؤمنان، كسانى بودندكه به آنان فرمود: «پيمان ببنديد! من با شما بر بهشتْ پيمان مىبندم، نه بر طلا و نقره. پيامبر ما در گذشته به يارانش فرمود: "پيمان ببنديد كه من با شما، جز بر بهشتْ پيمان نبندم" و آنان عبارت بودند از: سلمان فارسى، مقداد، ابوذر غفارى، عمّار بن ياسر، ابو ساسان، ابو عمرو انصارى، سهل (بدرى) و عثمان، پسران حنيف انصارى و جابر بن عبد اللَّه انصارى».
و از برگزيدگانِ ياران او بودند: عمرو بن حُمق خزاعى عربو ميثم تمّار (ميثم بن يحيى، برده آزاد شده)، رشيد هجرى، حبيب بن مظهّر اسدى و محمّد بن ابى بكر.
و از دوستان او بودند: عَلَم ازدى، سويد بن غفله جعفى، حارث بن عبد اللَّه اعور هَمْدانى، ابو عبداللَّه جدلى و ابو يحيى حكيم بن سعد حنفى.
و از سپاه ويژهاش بودند: ابو رضى عبداللَّه بن يحيى حضرمى، سليم بن قيس هلالى و عبيده سلمانى مرادى عرب.
و از نزديكانش بودند: تميم بن حذيم ناجى - كه در همراهى علىعليه السلام به شهادت رسيد -، قنبر - آزاد شده حضرت -، ابو فاخته -آزاد شده بنى هاشم و عبيد اللَّه بن ابى رافع - كه منشى علىعليه السلام بود -.
3. رجال الكشّى - به نقل از ابو جارود -: به اصبغ بن نباته گفتم: جايگاه اين مرد (علىعليه السلام) در ميان شما چيست؟
گفت: نمىدانم چه مىگويى؛ امّا شمشيرهاى ما بر دوشمان بود و هركس را كه وى اشاره مىكرد، با شمشير مىزديم. علىعليه السلام به ما مىگفت: «پيمان ببنديد! به خدا سوگند كه پيمان شما براى طلا و نقره نيست، و پيمان شما جز براى مرگ نيست. به درستى كه گروهى از پيشينيان بنى اسرائيل، ميان خود پيمان بستند. پس هيچيك از آنان از دنيا نرفت، مگر آنكه پيامبر قومش يا روستايش و يا خودش بود، و شما به سان آنانيد، جز آنكه پيامبر نيستيد».
5 / 2 - ياران سيد الشهداء
4. امام سجادعليه السلام - در بيان وقايع روز تاسوعا، هنگامى كه امام حسينعليه السلاميارانش را در نزديكى غروب جمع كرد -: به امامعليه السلام نزديك شدم تا سخنانش را بشنوم. در حالى كه آن زمان، بيمار بودم، شنيدم كه به يارانش مىگويد: «خداى را به بهترين ستايشها مىستايم و او را بر خوشى و سختى، سپاس مىگويم. خدايا! من تو را سپاس مىگزارم؛ چون ما را با نبوّت، گرامى داشتى و به ما قرآن آموختى و ما را فهم دينشناسى عنايت فرمودى و به ما گوش و چشم و دل دادى. پس ما را از سپاسگزاران قرار ده.
امّا بعد؛ من يارانى وفادارتر و بهتر از ياران خويش، سراغ ندارم و خاندانى نيكوكارتر و به هم نزديكتر از خاندانِ خود نمىشناسم. خداوند از جانب من خيرتان دهد!
بدانيد كه من گمان مىبرم امروز، آخرين روز مهلت ما و ايشان است، هان! من به شما اجازه دادم همگى برويد كه گِره بيعتم را از گردنتان گشودم. اين شب، پوشش شماست. آن را مَركب خود سازيد و برويد».
برادران و پسران و برادرزادگانش و نيز دو پسر عبد اللَّه بن جعفر گفتند: چرا چنين كنيم؟! تا پس از تو بمانيم؟! خدا هرگز اين را براى ما پيش نياورد.
عبّاس بن على - رضوان خدا بر او باد آغازگر اين سخن بود و ديگران در پى او و چون او سخن گفتند.
امام حسينعليه السلام فرمود: «اى پسران عقيل! كشته شدن مسلم براى شما كافى است. برويد كه من به شما اجازه دادم».
آنان گفتند: سبحان اللَّه! آنگاه مردم چه مىگويند؟ مىگويند: ما بزرگ و سالار و پسرانِ بهترين عموهايمان را وا نهاديم و با آنان، نه تيرى پرتاب كرديم و نه نيزهاى زديم و نه شمشيرى بركشيديم و نمىدانيم چه كردند. نه، به خدا سوگند، چنين نكنيم؛ بلكه جان و مال و خاندانمان را فداى تو كنيم و همراه تو پيكار مىكنيم تا هرجا كه تو درآيى. خدا زندگى پس از تو را روسياه بدارد.
و مسلم بن عوسجه در برابر امام حسينعليه السلام برخاست و گفت: آيا تو را تنها گذاريم، در حالى كه هنوز در برابر خدا حجّتى در اداى حقّت نداريم؟!
هان! به خدا سوگند، (دست از تو برندارم) تا سينههايشان را با نيزهام بشكافم و تا آنگاه كه دسته شمشيرم را به دست دارم، با آنان بجنگم و اگر سلاح جنگ نيز نداشته باشم، بر ايشان سنگ بيندازم. به خدا سوگند، دست از تو بر نداريم، تا آنكه خدا بداند ما پس از پيامبرصلى الله عليه وآله، حرمت تو را پاس داشتيم.
به خدا سوگند، اگر مىدانستم كه كشته مىشوم و سپس زنده مىگردم و سوزانده مىشوم، سپس دوباره زنده مىشوم و (خاكسترم )را به باد مىدهند و هفتاد بار با من چنين كنند، از تو جدا نمىشدم تا مرگ خويش را در يارى تو ببينم. حال چگونه از تو جدا شوم با اينكه يك كشته شدن بيش نيست و پس از آن هم كرامت بىپايان ابدى است؟!
و زهير بن قين بجلى - درود خدا بر او باد - برخاست و گفت: به خدا سوگند، دوست داشتم كه هزار بار كشته شوم و زنده گردمو خداى متعال، قتل را بدان وسيله از تو و اين جوانان خاندانت دور سازد.
ديگر ياران امام حسينعليه السلام نيز سخنانى مانند هم و براى ابراز فداكارى خود بيان داشتند و امامعليه السلام نيز براى آنان، پاداش خيرخواست و به خيمه خود بازگشت.
5 / 3 - بسيجيان نمونه از ديدگاه امام على
5. امام علىعليه السلام - هان! بدانيد كه آنچه از دنيا روى آورده بود، پشت كرد، و آنچه پشت كرده بود، روى آورد. و بندگان گزيده خدا دل بر رخت بستن دوختند، و اندكِ اين جهان را، كه نپايد، به بسيارِ آن جهان، كه به سر نيايد، فروختند. برادرانِ ما كه خونشان در صفّين ريخته شد، زيان نكردند كه امروز زنده نيستند (و بِهْ كه نديدند اينان كه ماندهاند، كيستند) تا پياپى ساغرِ غصّه در گلو ريزند و شرنگ تيره (چنين زندگى را) بدان بياميزند.
به خدا سوگند، خدا را ديدار كردند و مزد آنان را به كمال پرداخت، و از پسِ آنكه ترسان بودند، در خانه امانشان ساكن ساخت. كجايند برادران من كه راه حق را سپردند، و با حق، رخت به خانه آخرت بردند؟ كجاست عمّار؟ كجاست پسر تيّهان؟ و كجاست ذوالشهادتين؟ و كجايند همانندانِ ايشان از برادرانشان كه با يكديگر به مرگْ پيمان بستند و سرهاى آنان را به فاجران هديه كردند؟
(پس دست به ريش مبارك خود گرفت و زمانى دراز گريست سپس فرمود:)
دريغا از برادرانم كه قرآن را خواندند و در حفظ آن كوشيدند؛ واجب را برپا كردند، پس از آنكه در آن انديشيدند؛ سنّت را زنده كردند و بدعت را ميراندند؛ به جهاد خوانده شدند و پذيرفتند؛ به پيشواى خود اعتماد كردند و درپى او رفتند.
اللّهم، إنا نشكو إليك فقد نبينا وغيبة ولينا وشدّة الفتن بنا وتظاهر الزمان علينا.
اللّهم، فافرج ذلك عنا بفتح منك تعجله ونصر منك تعزه وسلطان حق تظهره. واجعلنا من أعوانه وأنصاره والمستشهدين بين يديه وارزقنا رؤيته ورضاه.
وتقبل منا بأحسن قبولك يا مبدل السيئات بالحسنات يا أرحم الراحمين.
شب نيمه شعبان1423
29 مهرماه 1381
مشهد الرضا عليه آلاف التحية والثناء