شهید آوینی

 
شرايط و علل 

رهايى از ورطه !!
به اعتماد نفس نيازمند بود
كدام شيوه مفيدتر بود؟
نقشه مامون
نياز به اقدام ديگر
نامه فضل بن سهل به امام
چند نكته مهم
هدفهاى مامون از بيعت : نخستين هدف
هدفهاى مامون از بيعت : هدف دوم
هدفهاى مامون از بيعت : هدف سوم
هدفهاى مامون از بيعت : هدف چهارم
هدفهاى مامون از بيعت : هدف پنجم
هدفهاى مامون از بيعت : هدف ششم
هدفهاى مامون از بيعت : هدف هفتم
هدفهاى مامون از بيعت : هدف هشتم
هدفهاى مامون از بيعت : هدف نهم
هدفهاى مامون از بيعت : هدف دهم
هدفهاى مامون از بيعت : هدف يازدهم
موضعگيرى امام در برابر توطئه هاى مامون

رهايى از ورطه !!

در فـصـل پـيـش ، وضـع نابسامان حكومت مامون را ترسيم كرديم و ديديم چگونه بطور روز افزونى ، در معرض تهديدها قرار گرفته بود. آنگاه به اين نتيجه رسيديم كه از جـانـب وى انجام يك حركت و يا يك اقدام تند لازم مى نمود تا نگذارد بيش از آن ، شكاف در اركان قدرتش بيفتد.
مامون در يافته بود كه براى رهايى از آن ورطه مى بايست چند كار را انجام بدهد:
1 ـ فرو نشاندن شورشهاى علويان
2 ـ گرفتن اعتراف از علويان مبنى بر آنكه حكومت عباسيان قانونى است .
3 ـ از بـيـن بـردن مـحـبت و ستايش و احترامى كه علويان از سوى مردم برخوردار بودند و پـيـوسته روز افزون بود. او مى بايست اين احساس ‍ عميق را از نهاد مردم بركند و علويان را به طرقى كه شبهه و شك زيادى هم برنيانگيزد، در نظرشان بى آبرو گرداند، تا ديگر نتوانند دست به كوچكترين حركتى بزنند، و از سوى مردم حمايت شوند.
4 ـ كسب اعتماد و مهر اعراب .
5 ـ استمرار تاييد قانون از سوى اهالى خراسان و تمام ايرانيان .
6 ـ راضى نگه داشتن عباسيان و هواخواهانشان كه با علويان دشمنى داشتند.
7 ـ تقويت حس اطمينان مردم نسبت به شخص مامون ، چه او بر اثر كشتن برادر، شهرت و حس اعتماد مردم را نسبت به خود سست كرده بود.
8 ـ و بـالاخـره ... ايـجـاد مـصـونـيـت بـراى خـويـشـتـن در بـرابر خطرى كه او را از سوى شـخـصيتى گرانقدر، تهديد مى كرد و مى ترسيد كه روزى برخورد مسلحانه با او پيدا كـند. آرى ، مامون از شخصيت با نفوذ حضرت امام رضا عليه السلام بسيار بيم داشت كه مى خواست خود را براى هميشه از اين خطر در امان نگاه بدارد.

به اعتماد نفس نيازمند بود
مامـون بيش از هركس مى دانست كه براى روبرو شدن با اين مشكلات نمى توانست نه از عباسيان كمك بگيرد، چه همواره قتل برادرش را بر او عيبجويى مى كردند، و نه از عربها كه ديديم چگونه از او سلب اعتماد كرده بودند[222].
از هـمـه مـهـمـتـر آنـكـه در مـيـانـشـان شـخـص بـا كـفـايـتـى كـه قـابـل اعـتـمـاد بـاشـد، باقى نمانده بود. دليل بر اين مطلب آنكه در شورشى كه عليه مامـون بـه بـهـانـه اخـذ بيعت براى امام رضا(ع)، صورت گرفته بود كسى را براى بـيـعـت از ابـراهـيـم ابـن شـكلة  مهمتر و با كفايتتر نمى يافتند؛ مرد آوازه خوانى كه اهل بزم و طرب بود.
بـهـر حـال ، در آن زمـان كـه مامون در ميان فرزندان پدر خود كه عباسى بودند كسى را بـراى يـارى نـيـافـت ، نـاچـار شـد مـشـكـلات خـود را بـه كـمـك علويان و هواخواهان ايشان حـل كـنـد! عـلويـانـى كـه خـود هـسـتـه اصـلى مـشـكـلات او را تشكيل داده ، بر سر راه حكمرانيش پرتگاهها گسترده بودند.
امـا عـربـها، كه مامون از همه بهتر به مواضعشان آگاهى داشت . اهالى خراسان نيز نمى شـد روى اعـتـمـادشـان زيـاد حـسـاب كـرد، چـه آنان بخوبى چهره حقيقى مامون را شناخته بودند. كشتن برادرش و طرد طاهر بن حسين  از صحنه سياست كه خود از سازندگان بناى حكومتش بود، به چيزى جز خودخواهى وقيحانه مامون توجيه نمى شد.

كدام شيوه مفيدتر بود؟
بـراى مـبـارزه بـا مـشـكـلات جـاى هـيـچـگـونـه زورگـويـى و شـدت عمل نبود، چه مامون از نتايج همين شيوه ها بود كه با بن بست مواجه شده بود.
مـنـطـق و اسـتـدلال نـيـز مامـون را سـودى نمى بخشيد. زيرا علويان از اين لحاظ بمراتب قويتر از او بودند. اگر منطق آن بود كه ميان امت اسلامى شايع كرده بودند كه جانشينى پيامبر، خويشاوندانش را مى سزد، پس ‍ علويان به خلافت سزاوارتر بودند.
اگـر عـبـاسـيـان مـى خـواسـتـنـد بـه داشـتـن ليـاقـت جـهـت رهـبـرى بـه نـفـع خـود استدلال كنند، باز علويان را از خود پيشتر مى يافتند. زيرا كسى منكر شايستگى ذاتيشان براى سمت رهبرى ، نبود
اگر مى خواستند به نص قرآن يا سنت استدلال كنند، باز كسى كه جرات اين كار را به نفع خويشتن داشت ، همان خاندان على و امامان اهلبيت بودند.
خـلاصـه هـيـچـيـك از ايـن شـيـوه ها به نظر مامون كارى نيامدند و مامون همچنان در ورطه هولناك خود دست و پا مى زد.
پس او چه بايست مى كرد؟

نقشه مامون
ديـديـم چگونه مامون در محاصره هشت مشكل بزرگ قرار گرفته بود. براى رهيدن از آن مـوقـعـيت دشوار و حفظ مقام خلافت براى خود و خاندانش شيوه جديدى را كه هرگز سابقه نـداشت ، طرحريزى كرد. گويا براى يافتن چنين راه حلى مدتها انديشيده بود و نقشه اى كه سرانجام يافت حكايت از راى محكم و بينش عميق او مى كرد.
مـردم از يـك سـو مى ديدند كه مامون هيچيك از خلفا و يا صحابه ديگر را به زشتى ياد نـمـى كند. او همچنين از ناسزاگويى به غير صحابه و يا حتى به كسانى كه عليه دين قيام كرده بودند، مانند حجاج بن يوسف ، احتراز مى جست تا مبادا در جايى احساسى عليه او بـرانـگـيـخـتـه و افرادى كه با يكى از اينان همبستگى عاطفى و يا فكرى دارد، از دست او رنجيده شود، چه ممكن بود آنان روزى به كارش آيند.
از سـوى ديـگـر، ديـدنـد كـه مامـون علاوه بر اينها مى خواست ارج نهادن به على (ع) و بيزارى از معاويه را آيين رسمى قرار دهد كه مردم همگى بدان روى برند. هرچند موضوع پـخـش آگـهـى در مـورد نـفرين معاويه به سال 212 هجرى انجام گرفت ، ولى مامون از هـمـان روزهاى نخست خود، على را بر تمام مردم برتر شمرده و به اولادش تقرّب جسته و ابراز دوستى و هواخواهى نسبت به آنان كرده بود[223].
آنـگـاه بـه رغم فتواى عمر، خليفه دوم ، نكاح موقت (متعه ) را مباح شمرد و عمر را نيز به اهانت ، سرگين غلطان  مى خواند[224].
البته مامون خود در اينگونه اقدامات هرگز تناقضى نمى ديد و همه به نظرش صحيح و منطقى مى نمودند. چه هر كدام در شرايط خاصى انجام مى پذيرفت . او هميشه با توجه بـه اين شرايط و براى هماهنگى با مقتضيات روز گام بر مى داشت . پس اشكالى نداشت كـه روزى عـلويـان را بـه خـود نـزديك سازد و تظاهر به بزرگداشت و اكرامشان كند، و روز ديگر حتى اجازه ورود به دستگاه خود را از آنان سلب كرده ، به آزار و قتلشان ـ آنهم گاهى با سم و گاهى با شمشير ـ بپردازد.

نياز به اقدام ديگر
مامون مى ديد كه اين اقدامات نه هنوز براى فرونشاندن شورشهاى علويان كافى است ، و نه براى رسيدن به تمام هدفهايش كه برايتان بر شمرديم .
اقـدام جـديـدى كـه بـه خاطرش رسيد بسيار شگفت انگيز بود، ولى البته با توجه به شرايط آن زمان گامى بود كه خيلى طبيعى برداشته مى شد، يعنى : گرفتن بيعت براى وليعهدى امام رضا(ع) كه پس از مامون به مقام خلافت برسد. بدينوسيله ، مامون او را امير همه بنى هاشم ـ چه عباسيان و چه طالبيان ـ قرار داد و خود نيز لباس سبز پوشيد.

نامه فضل بن سهل به امام
ايـن نـامـه بـازگـو كـنـنده چند نكته مهم است كه برخى از آنها را استخراج كرده برايتان بازگو مى كنيم :
1 ـ استعمال لقب رضا در اين نامه جالب توجه است . اين لقب را مامون به امام (ع) داده بـود، ولى نـحـوه اسـتـعـمـال مـطـلق ايـن لقـب در نـامـه فـضـل اين نكته را مى رساند كه مامون به الهام از او بوده كه رضا را براى امام ، لقب قرار داده است .
2 ـ نـامـه بـراى جـلب اطـمـيـنان امام به اين موضوع پرداخته كه ماجراى وليعهدى وى يك بـازى مامـونـى نـبـوده ، بـلكـه نـتـيـجـه كـوشـشـهـاى فـضل بوده و جايى براى نگرانى هرگز وجود ندارد. در هر صورت ، اين تضمينى بود كـه از سـوى وى و مامـون گـرفـتـه شـده و ديگر هيچگونه مقاومت و ممانعتى از سوى امام فايده ندارد.
3 ـ در نـامه مزبور جمله ها و الفاظ به گونه اى انتخاب شده كه خوشايند ذوق امام (ع) بـاشد، يعنى با عقايد دينى و شيعى او هماهنگ آمده و در ضمن عقايد شايع ميان مردم را كه خلافت پيغمبر را حق عباسيان مى دانستند، نقض نمى كند.
آنـگـاه فـضـل كـوشيده تا به امام اين نكته را بقبولاند كه هر چند او و مامون تصميم به ولايـتـعـهـديـش گـرفـتـه انـد ولى ديـدگـاه هـر يـك بـا ديـگـرى مـتـفـاوت اسـت . فـضـل مـدعـى اسـت كـه : راز ايـن وليـعـهـدى ايـن اسـت كـه تـو فـرزنـد رسول خدا، ره يافته و شايسته پيشوايى هستى . در اين كار حق خودت به تو پس داده مى شود. اما به نظر مامون ، تو شريك در خلافت او بوده ، به لحاظ نسب برادرش هستى و از همه مردم به آنچه او در اختيار دارد، سزاوارترى .
با اين عبارات سهل مى كوشيد تا محبت و اطمينان امام را نسبت به خود جلب كند.
4 ـ در پـايـان ، از امـام مـى خـواهد كه بمجرد خواندن نامه آن را بر زمين نگذارد مگر آنكه رهسپار مقر مامون گردد و اين را به دليل حفظ مصالح ملت تاكيد مى كند. وى چنين باور داشـت كـه اگـر پـاى مـصـالح مـلت را بـه مـيـان بـكـشـد، امـام قبول وليعهدى را وظيفه خود دانسته ، لحظه اى درنگ نمى كند.

چند نكته مهم
اكنون پيش از بررسى علل بيعت بايد چند نكته مهم را از نظر بگذرانيم :
الف ـ طبيعى است كه چنين اقدام از سوى تخم كينه مى كاشتند و برادرش امين را بر ضد او حـمـايـت مى كردند. در بر افروختگيشان همين بس كه از شنيدن اين خبر صاعقه آسا حاضر شـدنـد فـرد دون هـمـتى همچون ابراهيم بن شكلة آوازه خوان ، بر ايشان خليفه بشود. آنها فرد با كفايتى نداشتند كه بازيهاى سياست و زيركى و نيرنگى دولتمردان را بتواند درك كند.
ب ـ ولى از ايـنـهـمـه وحـشـت چـه سـود اگـر خـلافـت بـكـلى از مـيانشان رخت بر مى بست و خونهايشان نيز پيوسته بر زمين ريخته ميشد. مامون در نامه خود به عباسيان اين نكته را چـنـيـن بـيان داشته : علت اينكه خواستم براى على بن موسى بيعت بگيرم ، گذشته از لياقت ذاتى وى اين بود كه خواستم با ايجاد دوستى بين خود و ايشان ، خونهاى شما حفظ شده و حمايتتان كرده باشم ....
شبيه اين مطلب در اصل سند ولايتعهدى نيز بيان شده است .
بـنـابـرايـن ، آنـان مـى يـابـد كـمتر خشمناك مى شدند، چه در پايان كار حتما خوشحالى فـراوان مـى يافتند، يعنى آنگاه كه به حقيقت امر پى برده مى فهميدند كه بازى مامون بـخـاطر ابقاى عباسيان بر تخت حكمرانى و نابود ساختن بزرگترين دشمنشان مى بود. شگردى كه مامون برگزيده بود به مراتب از برخورد مسلحانه اش با دشمن سودمندتر بود.
ج ـ حق آن است كه بگوييم انتخاب امام رضا از سوى مامون بعنوان وليعهد، شگرد موفقيت آمـيـزى بـود. بـعـدا ايـن مـوضـوع را تـوضـيـح مـى دهـيـم . ايـن خـود دليل بر زيركى و تدبير مامون بود كه مى دانست چگونه با مشكلات دست و پنجه نرم كند.
د ـ انـتـخـاب امـام بـراى وليـعـهـدى ، كـه جـز بـا تـهـديـد بـه قـتـل پـذيرفته نشد، در ابتداى امر مشكلات و دردسرى بزرگ براى مامون در برداشت . ولى بـايـد بـه ايـن نـكـتـه تـوجـه داشته باشيم كه امام بزرگترين منبع خطر برايش ‍ بشمار مى آمد كه در ميان طبقات مختلف از امت اسلامى نفوذ بسيارى داشت .
مامـون هـرگـز چـنـيـن انتخابى نكرد مگر پس از آنكه مطمئن گرديد كه خلافت در خانواده خـودش بـاقـى مـى مـانـد. امـام (ع) بـيست و دو سال از او بزرگتر بود و اين خود يكى از دلايـل اطـمينانش به اين امر بود كه در صورت جريان طبيعى امور و مصون ماندن خليفه از توطئه ها و سوء قصدها، بعيد مى نمود كه وليعهد چنانى روزى به خلافت دست يابد.
هــ ـ بنابراين ، آنچه كه او اقدام كرده بود هرگز انتظارش نمى رفت ، چه او برادر خود را بـه خـاطـر خـلافـت به قتل رسانده و خود نيز از دشمنان اهلبيت به شمار مى رفت . لذا نـيـاز به آن داشت كه صدق و اخلاص خود را اثبات كند و براى اين منظور دست به انجام چند كار بزند:
نخست آنكه جامه سياه را كه شعار عباسيان بود، از تن بدر آورد و جامه سبز پوشيد. سبز شـعـار عـلويـان بـود كـه مى گفتند، لباس اهل بهشت سبز است .[225] البته دوران ايـن تـظـاهـر با درگذشت امام رضا بسر رسيد و مامون چون به بغداد بازگشت ، پـس از گـذشـت هشت روز، به قول بيشتر مورخان ، و يا سه ماه مجددا جامه سياه را به تن كرد.
دوم آنكه دستور داد به نام امام رضا(ع) سكه بزنند.
سـوم آنـكـه دخـتـر خـود را بـرغـم آنـكـه چـهـل سـال از امـام (ع) كـوچـكـتـر بـود، بـه زناشويى وى در آورد. همچنين دختر ديگرش را به همسرى امام جواد درآورد كه هنوز صغير و طفل هفت ساله اى بود[226].
شـايـد هـم هدف از اين ازدواجها گماشتن ماموران داخلى بر خانواده امام مى بود و اين زنان مـى تـوانـستند وسيله نابودى امام نيز واقع بشوند، چنانكه در مورد امام جواد همسرش بود كـه او را مـسـمـوم سـاخـت . مامـون مـى خـواسـت هـمـيـن نـقـش را دربـاره وزيـرش فـضـل بـن سـهـل نـيـز اجـرا كـنـد، يـعـنـى دخـتـرش را به او تزويج كند ولى هر چه كرد، فضل زير بار نرفت .
چـهـارم آنـكـه ، بـظـاهـر بـراى امـام بـسـيـار احـتـرام و تـجـليـل قـايـل مـى شـد و علويان را نيز بسى اكرام مى نمود، وى خودش مى گفت كه اينها نشانه سياست و زيركى اوست و منظورى جز رسيدن به هدفهاى سياسى ندارد.
و ـ مامون در تمام اين جريانها مطمئن بود كه هيچكدام از آنها ـ حتى بيعت به نفع امام ـ به زيـان وى تـمـام نـمـى شود. چه مصمّم شده بود كه به شيوه هاى خاص خود طى يك نقشه دراز مدت ، امام را كم كم از صحنه بيرون براند. خود او تصريح كرده بود كه مى خواهد طـورى گـام بردارد كه امام را در نظر مردم بى لياقت براى امر خلافت جلوه دهد. بعدا در اين باره سخن خواهيم داشت .

هدفهاى مامون از بيعت : نخستين هدف
چـشمداشت مامون از گرفتن بيعت براى ولايتعهدى امام رضا(ع) تامين هدفهايى بود كه به اجمال ذيلا بيان مى گردد:
احساس ايمنى از خطرى كه او را از سوى شخصيت امام رضا(ع) تهديد مى كرد. شخصيتى نـادر كـه نـوشـتـه هـاى عـلمـيش در شرق و غرب نفوذ فراوان داشت و نزد خاص و عام ـ به اعتراف مامون ـ از همه محبوبتر بود. در صورت وليعهدى ، او ديگر نمى توانست مردم را به شورش يا هرگونه حركت ديگرى بر ضد حكومت ، دعوت كند.

هدفهاى مامون از بيعت : هدف دوم
شـخـصـيـت امـام بـايـد تـحـت كـنـتـرل دقـيـق وى قـرار گـيـرد، و از نـزديـك هـم از داخـل و هـم از خـارج ايـن كـنترل بر او اعمال گردد، تا آنكه كم كم راه براى نابود ساختن وى بـه شـيـوه هـاى مـخـصـوصى هموار شود. مثلا همانگونه كه گفتيم يكى از انگيزه هاى مامون در تزويج دخترش اين بود كه در زندگى داخلى امام مراقبى را بگمارد كه هم مورد اطمينان او باشد و هم جلب اعتماد بنمايد.
افزون بر اين ، چشمهاى ديگرى نيز از سوى مامون براى مراقبت امام رضا گماشته شده بـودنـد كـه تـمـام حـركـات و اعـمـال وى را گـزارش ‍ مـى كـردند. يكى از آنها هشام بن ابـراهـيـم راشدى  بود كه از نزديكان امام به شمار رفته ، كارهايش همه به دست وى انـجـام مـى گرفت . ولى هنگامى كه امام را به مرو بردند، هشام با ذوالرئاستين و مامون تـمـاس ‍ گـرفـت و مـوقـعـيـت ويـژه خـود را به آنان عرضه كرد. مامون نيز او را بعنوان دربان امام قرار داد. از آن پس تنها كسى مى توانست امام را ملاقات كند كه هشام مى خواست . در نتيجه ، دوستان امام كمتر به او دسترسى پيدا مى كردند....[227].

هدفهاى مامون از بيعت : هدف سوم
مامـون مـى خواست امام چنان به او نزديكى پيدا كند كه براحتى بتواند او را از زندگى اجـتـماعى محروم ساخته ، مردم را از او دور بگرداند. تا آنان تحت تاثير نيروى شخصيت امام ، علم ، حكمت و درايتش قرار نگيرند.
از اين مهمتر آنكه مامون مى خواست امام را از شيعيان و دوستانش نيز جدا سازد تا با قطع رابطه شان با او به پراكندگى افتند و ديگر نتوانند دستورهاى امام را دريافت نمايند.

هدفهاى مامون از بيعت : هدف چهارم
هـمـزمان با آنكه مامون مى خواست خود را در پناه وجود امام از خشم و انتقام مردم عليه بنى عـبـاس مـصـون بـدارد، هـمـچـنـيـن مـى خـواسـت از احساسات مردم نسبت به اهلبيت ـ كه پس از بـرافروختن شعله جنگ بين او و برادرش پيوسته رو به تزايد نهاده بود ـ نيز به نفع خويشتن و در راه مصالح حكومت عباسى ، بهره بردارى كند.
بـه ديـگر سخن ، مامون از اين بازى مى خواست پايگاهى نيرومند و گسترده و ملى براى خـود كـسـب كـنـد. او چنين مى پنداشت كه به همان اندازه كه شخصيت امام از تاييد و نفوذ و نـيـرومـنـدى بـرخـوردار بـود، حـكـومـت وى نـيـز مـى تـوانـسـت بـا اتصال به او در ميان مردم جا باز كند.
دكتر شيبى مى نويسد: امام رضا پس از وليعهد شدن ديگر تنها پيشواى شيعيان نبود، بـلكـه اهـل سـنـّت ، زيـديـّه و ديگر فرقه هاى متخاصم شيعه ، همه بر امامت و رهبرى وى اتفاق كردند[228].

هدفهاى مامون از بيعت : هدف پنجم
نـظـام حـكـومـتى در آن ايام نياز به شخصيتى داشت كه عموم مردم را با خشنودى به سوى خـود جلب كند. در برابر آن افراد كم لياقت و چاپلوسى كه بر سر خوان حكومت عباسى فـقـط بـه مـنـظـور طـلب شـهـرت و طـمـع مـال گـرد آمـده بـودنـد و حال و مالشان بر همگان روشن بود، وجود چنان شخصيتى عظيم يك نياز مبرم بود. بويژه آنـكـه بـه لحـاظ منطق در برابر هجوم علماى ساير اديان با شكست مواجه مى شدند. هنگام بروز ضعف و پراكندگى در دستگاه دولتى ، متفكران ساير اديان بر فعاليت خود بسى افزوده بودند.
بـنـابـراين ، حكومت در آن ايام به دانشمندان لايق و آزادانديش نياز داشت نه به يك مشت آدم چـاپـلوس و خـشـك و تـهى مغز. لذا مى بينيم كه اصحاب حديث متحجر را از خود مى راند، و بـرعـكـس ، مـعـتـزليـانـى چـون بـشـر مـريـسـى  و ابـوالهـذيـل عـلاف  را بـه خويشتن جذب مى كرد. با اينهمه ، تنها شخصيت علمى كه درباره برترى علميش توام با تقوا و فضيلت ، كسى ترديد نداشت امام رضا(ع) بود. ايـن را خـود مامـون نـيـز اعتراف كرده بود. بنابراين ، حكومت به وى بيش از هر شخصيت ديگرى احساس نياز مى كرد.

هدفهاى مامون از بيعت : هدف ششم
اوضـاع پـر آشـوب آن زمان كه آشوب و بلوا و شورشها از هر سو مردم را فرا گرفته بـود، ايـجـاب مـى كـرد كـه ذهـن آن را بـه طرقى از حقيقت آنچه كه در متن جامعه مى گذرد، مـنـصـرف گـردانـنـد. تـا بدين وسيله و با توجه به رويدادهاى مهم مشكلات حكومت و ملت كمتر احساس شود.

هدفهاى مامون از بيعت : هدف هفتم
بـنـابـر آنـچـه كه گفته شد ديگرى براى مامون طبيعى بود كه مدعى شود ـ چنانكه در سـنـد ولايـتـعـهـدى مـدعـى شـده ـ كـه هـدف از تمام كارها و اقداماتش چيزى غير از خير امت و مصالح مسلمانان نبوده . حتى در كشتن برادرش نمى خواسته فقط به رياست و حكومت دست يـابـد، بـلكـه بـيـشـتـر هـدفـش تامـيـن مـصـالح عـمـومـى مـسـلمـانـان بـوده اسـت . دليـل بـر اين ادعا آن است كه چون خير ملت را در جدا ساختن خلافت از عباسيان و تسليم آن بـه بـزرگـتـريـن دشـمـن اين خاندان يافت ، هرگز درنگ نكرد و با طيب خاطر، به گفته خـويـش ، ايـن عـمـل را انـجـام داد. بـديـن وسـيـله ، مامـون كـفـاره گـنـاه زشـت خـود را كـه قتل برادر بود و بر عباسيان هم بسيار گران تمام مى شد، پرداخت .
با اين عمل رابطه امت را با خلافت استوار كرده اعتمادشان را در اين راه جلب نمود، بگونه اى كـه دل و ديـده مـردم مـتـوجـه آن گـرديـد. مـردم بـديـن امـر دل بسته بودند كه دستگاه خلافت از آن پس با آنان و در خدمتشان خواهد بود.
در نتيجه ، مامون با اين شگرد توانسته بود براى هر اقدامى كه در آينده ممكن بود انجام دهـد، حـمـايـت مـردم را جـلب كـنـد هـر چـنـد كـه آن اقـدام نـامانـوس و يـا نامعقول جلوه نمايد.
بهر حال ، از آنچه كه گفتيم دو نتيجه به بار مى آيد:
نـخـسـت : پـس از ايـن اقـدامـات از سـوى مامـون ، ديـگـر مـنـطقى نمى نمود كه اعراب به دليـل رفـتـار پدر يا برادر و يا ساير پيشينيانش باز هم از دست او عصبانى باشند. چه هر كس در گرو عملى است كه خود انجام مى دهد نه ديگرى .
چـگـونـه بـر اعـراب روا بـود كـه مامـون را مـورد خـشـم خـود قـرار دهـنـد و حـال آنـكـه خلافت را به آنان يعنى به ريشه دارترين خانواده در ميانشان برگرداند، و عملا نشان داد كه جز صلاح و نيكى براى عرب و غير عرب نمى خواهد.
از ايـن رو، ديـگر جاى شگفتى نبود اگر اعراب بيعت با امام رضا را با روحى سرشار از خشنودى پذيرفتند.
دوم : اما ايرانيان ، بويژه اهالى خراسان و كسانى كه شيعه علويان بودند، براى مامون ادامـه ياريش را تضمين كردند چه او برايشان بزرگترين آرزوها را عملى ساخته و ثابت كرده بود نسبت به شخصى كه محبوبترين انسانها نزد ايشان است ، مهر مى ورزد و اينكه در نـظـر او فـرقـى مـيـان عـرب و عـجـم يـا عـباسى و غير عباسى وجود ندارد. او فقط به مصالح امت مى انديشد و بس .

هدفهاى مامون از بيعت : هدف هشتم
مامون مى خواست با انتخاب امام رضا به وليعهدى خويش ، شعله شورشهاى پى در پى علويان را كه تمام ايالات و شهرها را فرا گرفته بود، فرو نشاند. براستى همينگونه هـم شـد، چـون پـس از انـجـام بـيـعـت تـقـريـبا ديگر هيچ قيامى صورت نگرفت ، مگر قيام عـبـدالرحـمن بن احمد در يمن ، و تازه انگيزه آن ظلم واليان آن منطقه بود كه به مجرد دادن قول رسيدگى به خواستهايش ، او نيز بر سر جاى خود نشست .
در اينجا چند نكته را هم بايد افزود:
الف : مـوفـقـيـت مامـون تـنـها در فرونشاندن اين شورشها نبود، بلكه اعتماد بسيارى از رهبران و هواخواهانشان را نيز به سوى خود جلب كرد.
ب : بـه عـلاوه ، بـسـيـارى از ايـن رهـبران و پيروانشان با مامون بيعت هم كردند. اساسا بـيـشـتـر مـسـلمـانـان كـه تـا آن زمان مخالف او بودند، از در اطاعت در آمدند. اين خود بدون ترديد يكى از بزرگترين آرزوهاى مامون بود.
ج : بيشتر قيامهايى كه بر ضد مامون صورت مى گرفت ، از سوى اولاد حسن بود، به ويـژه آنـانـى كه آيين زيديه را پذيرفته بودند. لذا او مى خواست كه در برابر ايشان ايستادگى كرده ، براى هميشه خود و آيينشان را به نابودى كشاند.
در آن زمـان ، مـذهـب زيديه بسيار رواج پيدا كرده بود و هر روز نيز دامنه اش گسترده تر مـى شد. شورشگران زيدى نفوذ فراوانى در ميان مردم داشتند، به طوريكه حتى مهدى يك نفر زيدى را به نام يعقوب بن داود، به وزارت خود گماشته و تمام امور خلافتش را به دست وى داده بود.[229]
مـورخـان اين مطلب را به صراحت نوشته اند كه اصحاب حديث همگى همراه با ابراهيم بن عـبـدالله بـن حـسـن قـيـام كـرده و يـا فـتـوا بـه هـمـيـاريـش در ايـن قـيـام داده بودند[230].
بهر حال ، چيزى كه براى مامون مهم بود تار و مار كردن زيديه و درهم شكستن شوكت و ارجـشـان ، از طريق اخذ بيعت با امام رضا(ع) بود. او حتى با دادن لقب رضا به امام قـصـد خـلع شـعـار از آنـان را كـرده بـود كـه پـيوسته از آغاز دعوت و قيام خويش فرياد برآورده ، مى گفتند: رضا و خشنودى خاندان محمد[231]. در برابر اين اشـعار، مامون به امام لقب رضا را داد تا به همه بفهماند كه اكنون رضاى خاندان محمد بـه دسـت وى تـحـقـق يـافـتـه و از ايـن پـس ديگر هرگونه دعوتى در اين زمينه خالى از محتواست . بدينوسيله بود كه مامون ضربه بزرگى به زيديه فرود آورد.

هدفهاى مامون از بيعت : هدف نهم
پـذيـرفـتـن وليـعهدى از سوى امام رضا(ع) پيروزى ديگرى هم براى مامون به ارمغان آورد. آن ايـنـكـه بـديـنوسيله توانست از سوى علويان اعتراف بگيرد كه حكومت عباسيان از مشروعيت برخوردار است . اين موضوع را مامون نيز خود به صراحت گفته بود: ما او را وليعهد خود قرار داديم تا.... ملك و خلافت را براى ما اعتراف كند.....
جـنـبه منفى اين اعتراف از نظر مامون آن بود كه امام رضا(ع) با پذيرفتن اين مقام اقرار مـى كـرد كـه خـلافـت هـرگز به تنهايى براى او نيست و نه براى علويان بدون مشاركت ديـگـران . بـنابراين ، مامون ديگر خوب مى توانست با همان سلاحى كه علويان در دست داشتند، با خودشان مبارزه كند. از آن پس ديگر دشوار بود كه كسى دعوت به يك شورش را عليه حكومتى كه اينگونه به مشروعيتش اعتراف شده بود، اجابت كنند.
تـازه مامـون بـه نـحوى برداشت كرده بود كه از اين اعتراف منحصر بودن حكومت براى عـبـاسـيـان را نـتيجه بگيرد و براى علويان هرگز بهره اى نبود. وليعهدى امام رضا(ع) فقط جنبه لطف و گشاده دستى داشت و به انگيزه ايجاد پيوند ميان خاندان عباسى و علوى صـورت مـى گـرفـت . هـدف آن بـود كـه زنـگـار كـدورتـهـا از دل مردم بخاطر آنچه كه از سوى رشيد و اسلافش بر سر ايشان آمده بود، زدوده شود.
لازم بـه تـذكـر اسـت كه گرفتن اينگونه اعتراف از امام رضا(ع) بمراتب زيانبارتر و خطرناكتر بود بر جان علويان تا شيوه هاى كشتار و غارت و تبعيدى كه امويان عليه اين خاندان در پيش گرفته بودند.

هدفهاى مامون از بيعت : هدف دهم
مامـون ، بـه گـمـان خود، از امام رضا قانونى بودن اقدامات خود را در مدت ولايتعهدى ، بطور ضمنى تاييد گرفت ، و همان تصويرى را كه خود مى خواست از حكومت و حاكم در بـرابـر ديـدگان مردم قرار داد. وى در تمام محافل تاكيد مى كرد كه فقط حاكم اوست و اقـدامـاتـش نـيـز چـنـين و چنان است . ديگر كسى حق نداشت آرزوى حكمران ديگرى بكند حتى اگر به خاندان پيغمبر تعلق مى داشت .
بـنابراين ، سكوت امام در برابر اعمال هيات حاكمه در ايام ولايتعهدى ، بعنوان رضايت و تاييد وى تلقى مى شد. در آن صورت ، مردم براحتى مى توانستند ماهيت حكومت خود امام يـا هـر عـلوى ديـگـرى كـه مـمـكـن بـود روزى بـر سـر كـار آيـد، پـيـش خـود مـجـسـم كـنند. حـال اگـر قـرار اسـت كه شكل و محتوا و اساس يكى باشد و فقط در نام و عنوان اختلافى رخ دهـد، مـردم چـرا خـود را بـه زحـمـت انـداخـتـه دنـبال چيزى كه وجود خارجى ندارد، يعنى حكومتى برتر و حكمرانانى دادگسترتر، بگردند.

هدفهاى مامون از بيعت : هدف يازدهم
پـس از دسـتـيـابـى بـه تـمـام هدفهايى كه مامون از وليعهدى امام رضا(ع) منظور كرده بـود، نـوبـت بـه اجـراى بخش دوم برنامه جهنميش فرا مى رسيد. آن اينكه آرام آرام و بى آنكه شبهه اى برانگيزد به نابود ساختن علويان از طريق نابودى بزرگترين شخصيت ايـشـان ، اقـدام كند. او بايد اين كار را بكند تا براى هميشه از منشا خطر و تهديد عليه حكومتش ، رهايى يابد.
مامون تصميم گرفت كه نظر مردم را از علويان برگرداند و حس اعتماد و مهرشان را از آنان بزدايد، ولى البته به گونه اى كه احساساتشان را هم جريحه دار نكرده باشد.
اجراى اين هدف از آنجا شروع شد كه مامون كوشيد تا امام رضا(ع) را از موقعيت اجتماعى كـه داشـت ، سـاقـط گـردانـد. كـم كـم كارى كند كه به مردم بفهماند او شايستگى براى جانشينى وى را ندارد. اين موضوع را مامون نزد حميد بن مهران و گروهى از عباسيان به صراحت بازگو كرد.
مامـون گـمـان مـى كـرد كـه اگـر امـام رضـا را وليـعـهد خويش گرداند، همين رويداد به تنهايى كافى خواهد بود تا موقعيت اجتماعى امام درهم بشكند و ارجش پيش مردم فرو بيفتد. زيـرا مـردم هـر چـنـد بـه زبـان نـگـويـنـد، ولى عملا اين بينش را پيدا مى كنند كه امام با پـذيـرفتن مقام وليعهدى ثابت كرده كه اهل دنياست . مامون مى پنداشت كه اگر وليعهدى را بـه امـام بـقـبـولاند، به شهرت امام لطمه وارد آورده و حس اطمينان مردم را نسبت به وى جـريحه دار ساخته است ، چه تفاوت سنى ميان آن دو نيز بسيار بود، يعنى امام بيست و دو سـال از مامـون بـزرگتر بود و چون قبول ولايتعهدى را چنان سنى غير طبيعى مى نمود، لذا مردم آن را حمل بر حب مقام و دنياپرستى امام رضا(ع) مى كردند.
امـام رضـا(ع) نيز خود اين نقشه مامون را دريافته بود كه در جايى مى گفت : .... مى خواهد مردم بگويند: على بن موسى از دنيا روبرگردان نيست ...... مگر نمى بينيد چگونه به طمع خلافت ، ولايت عهد را پذيرفته است ؟!......

موضعگيرى امام در برابر توطئه هاى مامون
ديـديـم چـگونه مامون از بازيى كه در پيش گرفته بود، هدفى جز تفوّق بر مشكلات خويش نداشت . او مى خواست پايه هاى حكومت خويش و خلافت عباسيان را استوار كند. اكنون اين پرسش مطرح است كه در برابر اين بازى ، امام (ع) چه موضعى اتخاذ كرد؟
آيا عرصه را براى مامون فراخ گذاشت تا به آرزوهاى خويش برسد؟
يا او نيز برنامه هايى خاص براى خود داشت و مى كوشيد تا به هدفهايش ‍ دست بيابد؟
حـقيقت آن است كه امام (ع) توانست با پيروى از برنامه خردمندان و رفتار جالب و نمونه خـويـش ، راه هـرگـونـه فـرصـت طلبى را بر مامون ببندد. مامون نيز چنان با ياس و سرافكندگى روبرو شد كه به ناچار به كشتن امام روى آورد.
در اين باره مطالب گسترده اى در بخش سوم و چهارم خواهيد خواند.

222- در حـالى كـه در اوايـل عـصـر عـبـاسـى افراد لايق بسيار پيدا مى شدند. البـتـه مـراد مـا از ليـاقـت ، ليـاقـت ظـاهـرى اسـت كـه بـا مـنـطـق سـتـمگران و زورگويان قابل تاييد است .
223- در النجوم الزاهرة / 2 / ص 201 و202 و تاريخ الخلفا سيوطى / ص 308 و سـايـر كـتـابـهـا چـنـيـن آمـده است : مامون در اظهار تشيع بسيار مبالغه مى كرد. پيوسته مى گفت : بهترين فرد پس از پيغمبر، على بن ابيطالب است . او رسما بيزارى خـود را از كـسـانـى كـه مـعـاويـه را بـه نيكى ياد مى كردند، اعلام كرده بود. اما از عمر و ابوبكر بدى نمى گفت و بلكه آن دو را به عنوان پيشوا پذيرفته بود...
البـتـه اين را عينا معتزله بغداد مانند بشر بن معتمر و بشر بن غياث مريسى ، پذيرفته بـودنـد. مـورخـان بـسـيـارى تصريح كرده اند كه مامون مذهب معتزله را داشت : البداية و النهاية / 10 / ص 275 ـ ضحى ـ الاسلام / 3 / ص 295 ـ امبراطورية العرب / ص 600.
224- وفـيـات الاعـيـان ، شـرح حـال يحيى بن اكثم / 2 / ص 218 (چاپ 1310 هجرى ) ـ السيرة الحلبية / 3 / ص 46 ـ النص و الاجتهاد / ص 193 ـ قاموس ‍ الرجال / 9 / ص 397. با اينهمه ، برخى معتقدند كه اگر مامـون عـلى را بـرتـر مـى شـمـرد، مـعـاويـه را نـفـريـن مـى كـرد، مـتـعـه را حـلال شـمـرده بـود، قـايـل بـه خـلق قـرآن گـشـتـه بـود.. ايـنـهـا هـمـه بـخـاطـر بـشغول ساختن مردم بود تا كمتر به مساله خلافت بينديشند و همچنين مى خواست ذهن آنان را از اهـلبـيـت نيز منصرف بدارد. البته اين قول به كمك برخى شواهد تاريخى تاييد مى شود.
225- الامـام الرضـا ولى عـهـد المامـون / ص 63 بـه نقل از ابن اثير.
226- مراجعه كنيد به : مروج الذهب / 3 / ص 441 و ساير كتابهاى تاريخى ـ در طبرى / 11 / ص 1103 (ليدن ) و البداية و النهاية / 10 / ص 269 چنين آمده كه امام (ع) با وى تا سال 215 همبستر نشد.
227- بحار / 49 / ص 139 ـ مسند الامام الرضا / 1 / ص 77 و 78 ـ عيون اخبار الرضا / 2 / ص 153.
228- الصلة بين التصوف و التشيع / ص 256.
229- البـدايـة و النـهـايـة /10 / ص 147 و سـايـر كـتابهاى تاريخى ، به فصل منبع خطر براى عباسيان  همين كتاب نيز مراجعه كنيد.
230- مـقـاتـل الطـالبـيـن / ص 337 و صـفـحـات ديگر آن و نيز ساير كتابها. بـرخـى از مـحـققان ، برآنند كه فقط اهل حديث كوفه در اين قيام شركت كردند، ولى ظاهر آنـسـت كـه مـراد هـمـه اهـل حـديـث بـه طـور اطـلاق بـاشـد ايـن را مقاتل الطالبين هم تاييد مى كند.
نـكـتـه شـايان تذكر آنكه گروهى از اهل حديث و گروهى از زيديه امامت را بدانگونه كه شـيـعـه امـامـيـه بـاور دارند، هنگام وليعهدى امام رضا پذيرفته بودند، ولى سپس از اين عقيده برگشتند
نوبختى در فرق الشيعة ص 86 مى نويسد:
.. گـروهـى از آنـان بـه نـام مـحـدثـه  بـه فـرقه مرجثه و اصحاب حديث پيوند داشـتـنـد و قـايـل بـه امـامت حضرت موسى بن جعفر و سپس على بن موسى شده بدينگونه شيعه گرديدند. ولى اين نوعى تظاهر و به انگيزه رسيدن به هدفهاى دنيوى بود. چه آنـان پـس از درگـذشـت امـام رضا(ع) از عقيده خود برگشتند. گروهى از زيديان نيز به امـامـت حـضـرت عـلى بـن مـوسـى (ع) قايل گشتند و اين پس از اخذ بيعت وليعهدى از سوى مامـون بـه نـفـع او بود. اينان نيز تظاهر مى كردند و براى دنيايشان به چنين عقيده اى گـرويـده بـودنـد. لذا چون امام رضا(ع) در گذشت آنان نيز دست از اعتقاد خود شستند.. بـه قـول شـيـبـى ، گـروهـى از زيـديـان ، مـرجـثـه و اهـل حـديث گرداگرد امام رضا(ع) را گرفتند. آنگاه پس از درگذشت امام دوباره به مذاهب خويش بازگشتند.
231- الاداب السـلطـانـيـة ، فـخرى / ص 217 ـ ضحى الاسلام / 3 / ص 294 ـ البداية و النهاية / 10 / ص 247 ـ طبرى ، ابن اثير، قلقشندى ، ابوالفرج ، مفيد و هر مـورخـى كـه مـاجـراى وليـعهدى را در كتاب خود آورده . البته در اين باره متون ديگرى هم يـافـت مـى شـود كـه عـلت تـسـمـيـه رضـا را بـه ايـن دليل دانسته است كه دوست و دشمن به شخصيت وى احترام مى گذاشتند.

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo