شهید آوینی

 
شرايط و علل بيعت 

شخصيت امام رضا عليه السلام
دانش ، پارسايى و پرهيزگارى امام (ع)
موقعيت وشخصيت امام رضا عليه السلام
ماجراى شهر نيشابور

شخصيت امام رضا عليه السلام
امـام رضـا عـليـه السـلام هـشتمين امام اثنا عشرى است و پيامبر(ص) نام وى را به صراحت ذكـر فـرمـوده : عـلى فـرزنـد موسى ، فرزند محمد، فرزند على ، فرزند حسين ، فرزند على ، فرزند ابوطالب كه درود خدا بر همه آنان باد.
كينه اش ابوالحسن است
برخى از لقبهايش عبارتند از: رضا، صابر، زكى ، ولى ......
نقش انگشتريش : حسبى الله ، يا به روايت ديگر: ماشااللّه ، لاقوة الابالله
زادگاهش در مدينه به سال 148 هجرى بود. يعنى در همان سالى كه جدّش امام صادق (ع ) درگذشت و اين نظر بيشتر علما و تاريخ ‌نويسان است [158].
البـتـه كـسـانـى هـم هـسـتـنـد كـه ولادت امـام رضـا(ع) را در سـال 153 هـجـرى دانـسـتـه انـد، مـانـند: اربلى در كشف الغمّه ، ابن شهر آشوب در مناقب ، صدوق در عيون الخبار هر چند كه كلامش چندان صريح نيست ، مسعودى در اثبات الوصيه ، ابن خلكان در وفيات الاعيان ، ابن عبدالوهاب در عيون المعجزات ، و يافعى در مرآة الجنان ....
و نـيـز گـفـتـه شـده كـه تـاريـخ تـولد حـضـرت امـام رضـا(ع) سـال 151 اسـت . ولى بـهـر حـال قـول نـخـسـت از هـمـه قـويـتـر و مـشـهـورتـر اسـت و دو قول اخير طرفدار بسيار كمى دارد.
تـاريـخ وفـات امـام رضـا(ع)، بـنـا بـه گـفـتـه عـلمـاى و مـورخـان بـزرگ ، سال 203 هجرى در طوس بوده است .

دانش ، پارسايى و پرهيزگارى امام (ع)
ايـن از چـيـزهايى است كه تمام مورخان درباره آن اتفاق نظر دارند. كوچكترين مراجعه به كـتـابـهـاى تـاريـخـى ايـن نـكته را بخوبى روشن مى گرداند. حتى مامون بارها خود در فـرصـتهاى گوناگون آن را اعتراف كرده مى گفت : رضا(ع) دانشمندترين و عابدترين مردم روى زمين است . وى همچنين به رجا بن ابى ضحاك گفته بود:
((...... بـلى اى پـسـر ابـى ضـحـاك ، او بـهترين فرد روى زمين ، دانشمندترين و عبادت پيشه ترين انسانهاست ......))[159]
مامـون بـه سـال 200 كـه بـيش از سى و سه هزار تن از عباسيان را جمع كرده بود، در حضورشان گفت :
((...... مـــن در مـــيـــان فـــرزنـــدان عـباس و فرزندان على رضى اللّه عنهم بسى جستجو كـردمولى هــيـچـيـك از آنان را با فضيلت تر، پارساتر، متدينّتر، شايسته تر و سـزاوارتـربـــه ايـــن امـــر از عـــلى بـــن مـــوسـى الرضـا نـديـدم [160])).

موقعيت وشخصيت امام رضا عليه السلام
اين موضوع از مسايل بسيار بديهى براى همگان است . تيره گى روابط بين امين و مامون بـه امـام ايـن فـرصـت را داد تـا بـه وظـايـف رسـالت خـود عـمـل كـنـد و به كوشش و فعاليت خويش بيفزايد. شيعيانش نيز اين فرصت را يافتند كه مـرتـب بـا او در تـمـاس بـوده از راهـنماييهايش بهره ببرند. پس ‍ در نتيجه ، امام رضا از مزاياى منحصر به فردى سود مى جست و توانست راهى را بپيمايد كه به تحكيم موقعيت و گـسترش نفوذش در قسمتهاى مختلف حكومت اسلامى بيانجامد حتى روزى امام به مامون كه سخن از ولايتعهدى مى راند، گفت : ((...... اين امر هرگز نعمتى برايم نيفزوده است . من در مدينه كه بودم دستخطم در شرق و غرب اجرا مى شد. در آن موقع ، استر خود را سوار مى شـدم و آرام كـوچـه هـاى مـديـنـه را مـى پـيـمـودم و ايـن از هـمـه چـيـز بـرايـم مـطلوبتر مى نمود.....))[161].

در نـامـه اى كـه مامـون از امـام تـقـاضـا مـى كـنـد كـه اصول و فروع دين را برايش ‍ توضيح دهد، او را چنين خطاب مى كند: ((اين حجّت خدا بر خـلق ، معدن علم و كسى كه پيروى از او واجب مى باشد....))[162]. مامون او را ((برادرم )) و ((اى آقاى من )) خطاب مى كرد.
در توصيف امام ، مامون براى عباسيان چنين نگاشته بود: ((...... اما اينكه براى على بن مـوسـى بـيـعـت مى خواهم ، پس از احراز شايستگى او براى اين امر و گزينش وى از سوى خـودم اسـت ..... امـا ايـنـكـه پـرسيده ايد آيا مامون در زمينه اين بيعت بينش كافى داشته ، بـدانـيـد كـه مـن هـرگـز بـا او بـيـعـت نـكـرده مـگـر بـا داشـتـن بـيـنـايـى كـامـل و عـلم بـه ايـنكه كسى در زمين باقى نمانده كه به لحاظ فضيلت و پاكدامنى از او وضـع روشـنترى داشته و يا به لحاظ پارسايى ، زهد در دنيا و آزادگى بر او فزونى گرفته باشد. كسى از او بهتر جلب خشنودى خاص و عام را نمى كند و نه در برابر خدا از وى استوارتر كسى ديگر يافت مى شود.....))[163].

از يادآورى اين مطالب به وضوح به خصوصيات امام ، موقعيت و منش ‍ وى پى مى بريم ، مگر نگفته اند كه : ((فضيلت آن است كه دشمنان بر آن گواهى دهند))؟
باز از چيزهايى كه دلالت بر بزرگى و شوكت امام دارد، روايتى است كه گزارش كننده چـنين نقل مى كند: ((من در معيّت امام بر مامون وارد شدم . مجلس مملو از جمعيت بود، محمد بن جـعـفـر را گـروهـى از طـالبـيـان و هـاشـمـاين احاطه كرده بودند و فرماندهان نيز حضور داشـتـنـد. بـه مـجرد ورود ما، مامون از جا برخاست ، محمد بن جعفر و افراد بنى هاشم نيز برپا شدند. آنگاه امام و مامون در كنار هم نشستند، ولى ديگران همچنان ايستاده بودند تا امـام هـمـه را اذن جـلوس داد. آنـگـاه سـاعـتـى بـگـذشـت و مامون همچنان غرق توجه به امام بود......))[164].

ماجراى شهر نيشابور
ايـن مـاجـرا را تقريبا تمام كتابهايى كه به احوال امام رضا(ع) و جريانهاى خط سيرش بـه ((مـرو)) پـرداخـتـه انـد، نـقـل كرده اند. هنگام ورود به نيشابور دو حافظ قرآن به نـامـهـاى ((ابـوزرعـه رازى )) و ((مـحمد بن اسلم طوسى )) همراه با تعداد بيشمارى از دانـشـجـويـان سـر راهـش را گـرفـتـنـد تـا چـشـمـشـان بـه جمال رويش روشنى گيرد.
مردم بسيارى به استقبال آمده بودند، برخى فرياد مى زدند، بـرخـى ديـگـر از خـوشـحـالى جـامـه خـود را بـر تـن مـى دريدند، عده اى روى زمين در مى غـلتـيدند، عده اى هم سم استر امام را در آغوش مى كشيدند و بالاخره جمعى نيز گردنها را بـه سـوى سايبان محملش كشيده ، هر كس به نحوى احساسات خود را ابراز مى كرد. روز بـه نـيـمـه رسـيـد و از چـشـمـان مـردم هـمـچـنان سيل اشك سرازير بود. بالاخره چند تن از راهـنـمـايـان فـريـاد بـرآوردند كه : ((اى مردم ، همه سكوت اختيار كرده گوش فرا دهيد. پيغمبر اسلام (ص) را با ازدحام بر گرد فرزندش آزار مدهيد.....))

در آن هنگام امام (ع) حديثى را با ذكر سلسله سند طلائيش كه مشهور است ، براى مردم چنين بازگو كرد:
خـدا مى فرمايد: ((كلمه توحيد يعنى لااله الاالله دژ من است ، هر كس ‍ وارد اين دژ شود، از عذابم ايمن است )).
امـام ايـن را بگفت و مركبش از جا حركت كرد، آنگاه دوباره سر از سايبان مركب بيرون آورده افزود: ((اما با رعايت شروط آن كه من خود از جمله شروط آن هستم )).
در آن روز تعدادى بالغ بر بيست هزار نفر قلم و دوات به دست داشتند كه حديث امام را مى نـوشـتـنـد. آرى ، و بـديـنـگـونـه مـورخـان رويـداد مـعـروف نـيـشـابـور را يـادداشـت كـرده اند[165].
سـنـد ولايـتـعـهدى كه مامون آن را به خط خويش ، ضمن تعبيرهاى بازگو كننده موقعيت و سـجـايـا در شـخـصـيـت امـام اسـت . مـثلا مامون چنين مى نويسد: ((... چون او بديد فضيلت درخـشـانـش ، واكـنش ‍ چشمگيرش ، پارسايى برجسته اش ، زهد سره اش ، كناره گيرش از دنـيـا، و خـلاصـه خـويـشـتـن داريش از مردم را و بر وى (مامون ) ثابت گرديد اخبارى كه پـيـوسـتـه درباره او با هماهنگى مضمون شنيده مى شد، زبانهايى كه بر او اتفاق سخن داشـتـنـد، و چـون در او فـضـيـلت را بـه حـد عـالى ، زنـده و كامل يافت .....))
و بـه نـوشـتـه النـجوم الزاهره ، امام رضا ((سرور بنى هاشم و گرانقدرترين آنها در زمـان خـود بـود. مامـون او را بـسـيـار گـرامـى مـى داشت ، در برابرش ‍ بسى كرنش مى كرد....))[166]

158- مانند: شيخ مفيد در ارشاد، شبراوى در الاتحاف بحب الاشراف ، كلينى در كـافـى ، كـفـعـمـى در مـصـبـاح ، شـهـيـد در دروس ، طـبـرسـى در اعـلام الورى ، فـتـال در روضـة الواعـظـين ، صدوق در علل الشرايع ، تاج الدين محمد بن زهره در غاية الاخـتـصـار، ابـن صـبـاغ مـالكى در الفصول المهمة ، اردبيلى در جامع الرواة ، مسعودى در مـروج الذهـب هـر چند كه در كلامش ابهامى است ، ابوالفدا در تاريخ خود، كنجى شافعى در كـفـايـة الطـالب ، ابن اثير در كامل ، ابن حجر در صواعقش ، شبلنجى در نورالابصار، بـغدادى در سبائك الذهب ، ابن حوزى در تذكرة الخواص ، ابن الوردى در تاريخ خود، كه از تـاريـخ غـفـارى و نـوبـخـتـى نيز نقل كرده . عتاب بن اسد نيز مى گفت كه گروهى از اهل مدينه را شنيده كه همين مطلب را مى گويند. غير از اين افراد، تعداد بسيارى ديگر نيز مى باشند.
159- بحار / 49 / ص 95 ـ عيون اخبار الرضا/ 2 / ص 183 و ساير كتابها.
160- مـروج الذهـب / 3 / ص 441 ـ الكـامـل ، ابـن اثـيـر / 5 / ص 183 ـ الاداب السـلطـانـيـة / ص 217 ـ طـبـرى / 11 / ص 1013 (چـاپ ليـدن ) ـ مـخـتـصـر تـاريـخ الدول / ص 134 ـ تجارب الامم / 6 / ص 436.
161- بـحـار / 49 / ص 155، 144 ـ الكـافـى / 8 / ص 151 ـ عـيـون الخـبـار الرضا / 2 / ص 167.
162- نظرية الامامة / ص 388.
163- مـتـن عـربـى ايـن مـه در پـايـان اصل كتاب آمده است .
164- مـسـنـد الامـام الرضـا / 2 / ص 76 ـ بـحـار / 49 / ص 175 ـ عـيـون اخبار الرضا / 2 / ص 156.
165- ايـن مـوضـوع در مـجـله مـديـنـة العـلم (سـال اول ، ص 415) از صاحب تاريخ نيشابور و از المناوى فى شرح الجامع الصغير نقل كرده . اين داستان در كتابهاى زير نقل شده است : الصواعق المحرقة / ص 122 ـ حلية الاوليا / 3 / ص 192 ـ عـيـون اخـبـار الرضـا / 2 / ص 135 ـ امالى صدوق / ص 208 ـ يـنـابـيـع المـودة / ص 364 و 385 ـ بـحـار / 49 / ص 123، 126، 127 ـ الفصول المهمة ، ابن الصباغ / ص 240 ـ نور الابصار / ص 141. كتاب مسند الامام نيز آن را از ايـن كـتـابـهـا نقل كرده است : التوحيد، معانى الاخبار، كشف الغمة / 3 / ص 98. اين داسـتان در بسيارى از كتابهاى ديگر نيز ذكر شده منتها برخى جمله ((به شروط آن و من از اين شروط هستم )) را حذف كرده اند كه دليلش براى ما روشن است .
166- النجوم الزاهرة / 2 / ص 74.

 

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo