بخش 3 - حيات خانوادگى فاطمه (س)
حيات خانوادگى فاطمه (س)
فصل 6: فاطمه و پدر
مقدمه
دوران اوليه حيات:
نقش او در خانواده
پس از مرگ خديجه (س)
محبت به پدر
مادر پدر
همگامى با پدر
در تحكيم انقلاب اسلامى
در جنگهاى اسلامى
در خطاب به پدر
علاقه پدر به او
نمونه عملى اين محبت
احترام به فاطمه (س)
رمز و راز محبت
فاطمه (س) و مرگ پدر:
آثار ناشى از مرگ پدر
اذان بلال
بر سر مزار پدر
فصل 7: فاطمه و همسر
مقدمه
ازدواج در اسلام
ازدواج فاطمه (س)
سن ازدواج او
خواستگاران فاطمه (س)
زمينه ازدواج
خواستگارى
در كفويت آنها
هزينه ازدواج:
صورت جهيزيه
عقد و مهر
جشن و وليمه
مراسم دست به دست دادن
دعاى پيامبر (ص)
فرداى ازدواج:
آغاز زندگى
افتخارآميزى اين ازدواج
همراهى و سازگارى
دوستدارى و همرزمى:
خاطره على (ع) از زندگى
فصل 8: فاطمه (س) و فرزنددارى
مقدمه
فاطمهشناسى
در مسير مادرى
ديدگاههاى فاطمه (س)
1- در مورد خانواده:
2- در مورد فرزند:
3- در مورد تربيت:
در طريق تربيت
1- محيط و شرايط:
2- اصول و ضوابط:
3- شيوههاى و روش:
درسها
1- درس اخلاق:
2- درس بندگى:
3- درس زندگى سازى:
تربيت در عين كار
حاصل تربيت
1- در جنبه شخصيت:
2- در جنبه حركت آفرينى:
3- درخدمت به اسلام :
فصل 9: فاطمه (س) و كانون دارى
مقدمه
خانه فاطمه (س)
اهميت خانهدارى
مسؤوليت او در خانه
سكون خانه
گرمى و روشنائى كانون
مشقت زندگى
كمك كارىها
حاصل كانون دارى
حيات خانوادگى فاطمه (س)
اين بخش را در چهار فصل خلاصه مىكنيم .
فصلى از آن در مورد فاطمه (س) بعنوان دخترى براى پدر است و در آن نقشى را كه فاطمه (س) در خانه و در رابطه با پدرش ايفا كرد تصوير كرده و همگامىهاى او را با پدر و تلاش او را در تحكيم پايههاى انقلاب اسلامى چه در جنگ و چه در شرايط عادى تصوير مىكنيم و نشان مىدهيم كه او را با پدر چه ادبى نيكو بود. آنگاه به علاقه و محبتى كه پدر درباره او معمول مىداشت اشاره كرده و رمز و راز اين محبت و عاطفه را شرح مىدهيم .
فصل دوم آن مربوط به بيان نقش همسرى فاطمه (س) است و در آن پس از بحثى مقدمه گونه راجع به ازدواج و سنين آن، از ازدواج فاطمه (س) با على و خواستگارى و وصلت آن دو سخن گفته و از مراسم ازدواج و جهيزيه و عقد و مهر او و جشن و وليمهاش بدان خاطر كه درسى براى ديگران باشد بحث خواهيم كرد. و سپس از زندگى اين دو و سعادتمندى زوجين و همراهى و سازگارىشان و دوستدارى و همرزمى آنان سخن مىرانيم .
فصل سوم آن در مورد فرزند دارى فاطمه (س) و مسير مادرى اوست و در اين قسمت از ديدگاه فاطمه (س) در مورد خانواده و فرزند و تربيت و از شرايط و ضوابط تربيت و درسى كه در زمينه اخلاق و عبادت و زندگى سازى به فرزندان القاء كرد و محصولى كه در آن بدست آمد سخن مىگوئيم .
و فصل چهارم آن در مورد كانون دارى فاطمه (س) است كه در آن از اهميت خانهدارى از ديد فاطمه (س)، از مسؤوليت و تلاش او از كوشش او براى ايجاد جو سكون و آرامش در خانه، از تحمل سختيهاى او در اين راه براى خدا و از كمك كارىهاى على درباره او بحث مىكنيم (البته دو فصل پايانى اين بخش با رعايت اختصار مطرح شدهاند زيرا كه بحث داراى جنبه تربيتى و كتب در اين مورد بسيار است).
فصل 6: فاطمه و پدر
مقدمه
در اين قسمت دوست داريم از نوع رابطه فاطمه (س) با پدر و جنبههاى درس آموزى آن سخن بميان آوريم. اصولاً زندگى و ابعاد حيات فاطمه (س) از نظر هدايت و از ديدگاه درس آموزى و روشنگرى بحدى وسيع و پر دامنه است كه او را در حد يك امت، آن هم با همه پيچيدگىها و جوانبش قرار مىدهد.
عمرى محدود و بس كوتاه داشت و به تعبير امام اميرالمؤمنين (ع) چه زود به پدر ملحق شد (السريعة اللحاق بك [1]) ولى اين مقدار عمر بسيار پر بركت و خير آفرين بود. كودكى او زودگذر بود ولى بسيار پرنكته و درسآموز. جوانى او نيز به سرعت گذشت ولى مدل ساز و نمونه آفرين بود.
او آخرين دختر خانواده بود و محبوب پدر و مادر. در عصر بعثت بدنيا آمده و همه آنچه كه در اسلام راجع به تربيت فرزند و مخصوصاً دختران آمده درباره او پياده شد. او از ديدى چون ديگر دختران در رابطه با پدر بود و در ديدى ديگر چون همه دختران عادى نبود. رابطهاش با پدر در علقه و درس آموزى شگفتانگيز و فوقالعاده جلب كننده بود .
دوران اوليه حيات:
او در مكه بدنيا آمد، آن هم در عصرى سخت و دشوار، تنها فرزند خانواده بود زيرا كه خواهرانش پيش از او ازدواج كرده و از خانه رفته بودند و برادرانش نيز همه قبل از او از دنيا رفته و مرده بودند و طبيعى است كه چنين فرزندى جدا مورد علاقه والدين و مورد توجه آنان باشد.
رسول خدا (ص) حق پدرى و معلمى را درباره او نيكو انجام داد و مادرش خديجه نيز همه برنامههاى حيات را عملاً به او آموزش داده بود. بدين سان تربيت او در دامان وحى است و از سوى بزرگترين مربيان جهان آفرينش بويژه كه در زمينه مساعده او هم در تربيت پذيرى فوقالعاده بود و اين دو در رشد او نقش اساسى داشته و ضمن اينكه خداى را هم بر اين رشد و پرورش نظرى عنايت -آميز بود .
او تنها دخترى است كه تلاش تربيتى پدر را به هدر نداد و تنها زنى است كه براساس اصل اسوهگيرى از رسول خدا مدل و نمونه شد. او مصداق اين كيه قرآن قرار گرفت كه: و كذلك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء على الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا[2].
رسول خدا (ص) براى او همان ارزشى را قائل شد كه ديگران در آن عرصه و روزگار براى پسران، و بلكه بيشتر و فراتر. زيرا در نظام تربيتى اسلام كفه ترازو و عنايت و محبت به سوى دختران كمى سنگينتر از پسران است، آن هم دخترى چون فاطمه (س) كه بايد مادر امامان و اسوه زنان عالم باشد.
او در خانهاى پرورش يافت كه آيات قرآن دائماً در حال نزول بود. پس رشد او در حال و هواى وحى بود و تربيت قرآنى درباره او در حال پياده شدن و اجرا. و اين درست در عصرى است كه هنوز انديشه كفرآميز زنده به گور كردن دختران در اذهان بود و برخى از دختران زنده به گور مىشدند.
از سوى ديگر او تنها دخترى است كه در سلسله جليله نبوت قرار دارد، دخترى كه معصومه است و حامل و ناقل صفات انبياى الهى از آدم تا خاتم (ص) - خداى را هم بر اين خاندان و اين دختر نظر عنايتى بود. و اين مجموعه در به ثمر رسيدن فاطمه (س) فوقالعاده مؤثر افتاد.
نقش او در خانواده
در ايام حيات خديجه و رسول الله طبيعى است كه فاطمه (س) بعنوان تنها فرزند حاضر، مايه گرمى كانون و به تعبير خود رسول الله مايه روشنى و سرور دلش باشد (فاطمة بهجة قلبى) [3] حركت و رفتار او، جنب و جوش و تلاش او، شيرين زبانيهاى دخترانه و معصومانه او دل پدر و مادر را شادان مىساخت بويژه كه آينده روزگار و نسل او از پيش براى رسول خدا (ص) و خديجه شناخته شده بود .
مىدانيم با همه انس و الفتى كه بين زن و شوهر است گاهى واقعه يا جريانى پديد مىآيد كه شرم حضور زوجين مانع از ذكر آن است در چنان صورت كودكان خردسال واسطههاى خوبى براى اداى رسالتند و فاطمه (س) در كنار پيامبر و خديجه ايفاگر چنان نقشى بود و نمونه ايفاى اين نقشها از سوى فاطمه (س) بسيار است و از جمله مورد زير.
خديجه زنى ثروتمند بود ولى پس از ظهور اسلام بعلت دشوارىهاى اقتصادى مسلمين و نيازهاى مالى مردم جديد الاسلام به پيامبر و خاندان او، دست خديجه از مال دنيا چنان خالى شد كه حتى كفنى براى خود نداشت و در شرح زندگيش گفتيم كه او فاطمه (س) را واسطه قرار داد كه از پيامبر عباى وحيش را كفن او كند و پيامبر چنان كرد.
او در عين خردسالى محرم انس و خلوت خديجه بود و راز دار مادر - پيامهاى او را نيكو مىگرفت و نيكو عمل مىكرد و دل آن مادر به اين دختر خردسال بسيار گرم بود. چه بسيارند مواردى كه خديجه در تنگناى فكرى و تحمل روانى قرار مىگرفت و اين دختر خردسال براى او گره گشائى مىكرد و با صبر و تحمل به او القاء مىنمود و حتى در آلام مصائب او را تسكين مىداد.
پس از مرگ خديجه (س)
خديجه از دنيا رفت و اين در سال دهم بعثت بود. اينكه اين مرگ و جدائى براى اين دختر و آن شوهر چه آثارى داشت خود موضوع بحث ديگرى است تأثر فاطمه (س) از اين مرگ بسيار و تحمل پيامبر در اين مصيبت زيادتر بود. اما ياد و ديدار فاطمه، يعنى عزيزترين يادگار خديجه براى پيامبر همه گاه الهام بخش بحساب مىآمد.
گاهى رسول خدا با ديدار فاطمه (س) به ياد خديجه مىافتاد و از خود مىپرسيد چه كسى مىتواند جاى خديجه را پر كند؟ و جز فاطمه (س) چه كسى مىتواند يادآور او باشد؟ همه توجهش در خانه به فاطمه (س) بود و دلگرمى پيامبر در حين بازگشت از بيرون و ورود به خانه ديدار فاطمه (س) بود.
اما فاطمه (س) نيز پس از مرگ مادر خود را وقف پدر كرده و همه كاره خانواده شده بود و همراز او شد و هم سخن پدر. او را در همه احوال نزد پيامبر مىديدى، حتى پس از ازدواج، رسول خدا (ص) پس از مرگ خديجه و مخصوصاً در دوران زندگى در مدينه ازدواجهاى متعدد داشت ولى هيچگاه از كمك فاطمه (س) بى نيازنبود و از ارتباط و انس با او احساس بى نيازى نمىكرد .
او در تنگناها براى رفع موانع، در رهيابىها براى حل مشكل، در بيمارىها و مجروح بودن پدر براى پرستارى و زخم بندى او، در زندگى خصوصى براى سر و سامان دادن زندگى و در نيازمندىها براى عرضه خدمت همه گاه در كنار پيامبر بود. و اين همراهى و تلاش تا لحظه مرگ رسول خدا (ص) ادامه يافت .
محبت به پدر
دوستى و محتبت فاطمه (س) به پدرش زبان زد بود و اين محبت در حدى بس فراتر از حد رابطه دخترى با پدر خويش است او پيامبر را از ديدى بچشم پدرى مىنگريست و از ديدى بس عميقتر به چشم يك مراد و يك پيشوا و عقلاً اين جنبه از او قوىتر بود زيرا او قدر مقام و رتبت پدر و آبرومندى و رسالت الهى او را بيش از ديگران مىشناسد.
چهره عاطفى او نسبت به پدر از سوئى دخترانه است و ما مىدانيم كه دختران را به پدر عنايتى بيشتر از پسران است و از سوئى ديگر محبت او رنگ مادرانه داشت تا حدى كه با دستهاى كوچكش چون مادرى مهربان پدر را نوازش مىكرد.
با پدر هم خانه است و اوقات فراغت پدر با اوست ولى كمك كار او، يار و غم خوار او، حامى اوست، از او دلجوئى دارد، ايمان به مكتب پدر، و اعتقاد به رسالت او سبب مىشود كه اين محبت و عاطفه رنگ و بوى الهى مىگيرد و او را بيش از پيش مريد پدر سازد.
پس از ازدواج كه طبعاً فاصلهاى بين او و پدر افتاد، تحمل جدائى بر او گران بود. على و فاطمه (س) در خانهاى زندگى مىكردند كه كمى از خانه پيامبر دور بود اين دورى براى فاطمه (س) و رسول خدا (ص) دشوار بود. پيامبر (ص) روزى به او فرمود قصد دارم ترا نزديك خودم منتقل سازم. سپس با حارثة بن نعمان مذاكره كرد و فاطمه (س) را به خانه او كه نزديك خانه پيامبر بود منتقل ساخت. [4]
مادر پدر
در انس و رابطه عاطفيش با پدر كار به جائى رسيد كه او را مادر پدر مىخواندند. (ام ابيها) او مىديد كه در مسجد الحرام بدستور ابوجهل فضولات را بر دوش او مىريختند. دويد و خود را به پدر رساند و با دستهاى كوچك خود آن را پاك كرد. [5]
او گاهى مىديد كه دشمن به سوى پدرش سنگ مىپراند. او مىكوشيد، در مواردى، حتى با حائل گردانيدن خود جلوى صدمه و آسيب را بگيرد و اين نكتهاى است كه بارها اتفاق مىافتاد و در آنگاه كه دستش از كمك به پدر خالى مىماند و جلوگيرى از آزار را نمىتوانست، معصومانه مىگريست و اين نهايت علاقه او را به پدر نشان مىدهد.
رفتارش با پدر رفتارى نوازشگرانه و مادرانه بود. گاهى گرد و غبار از سر و رويش پاك مىكرد وطبيعى است كه دخترى اينچنين، بيش از پيش محبوب پدر باشد. رسول خدا (ص) او را دوست مىداشت و بخاطر چنين صفايش اورا دوستتر مىداشت.
به هنگامى كه آيه و ازواجكم امهاتكم آمد و زنان پيامبر لقب ام المومنين يافتند پيامبر به فاطمه (س) فرمود اگر آنهامادر مومنين شدند تو مادر منى. برخى از روايات ما گويند كه لقب ام ابيها براى فاطمه (س) در اين رابطه بود [6] گو اينكه استحسانهاى ديگرى هم در اين رابطه وجود دارد.
همگامى با پدر
فاطمه (س) در تمام مدت زندگى با پدر همگام بود. در كوچهها، خيابانها، در مسجد الحرام، با پاى كوچك خود پدر را همراهى مىكرد. او استهزاء مردم را نسبت به پدر تماشا مىكرد و زخم زبانها را مىشنيد و آزار و اذيتها را مىديد، تا حد توان از او دفاع مىكرد و آن جا كه توان دفاعى نبود جز اشكريزى چارهاى نداشت .
او در كشيدن بار رسالت پدر سهمى داشت، مىكوشيد زمينه را برا راحت و آرامش او فراهم كند تا او وظيفه رسالت را بوجهى نيكو انجام دهد. آن روز كه اسلام در حال شكلگيرى بود، او سنگر به سنگر، در طريق كار و تلاش پدر، كار و كوشش داشت .
او هم چنين در گرسنگىها، تشنگىها، فقر و نادارىها، تحمل رنجها و سختىها با پدر همراه بود و چه بسيار بودند دشوارىهائى كه براى پيامبر پديد مىآمد ولى شدت و رنج آن خود به خود بر فاطمه (س) كوچك هم وارد مىشد. تنها پرستارى پدرى كه آزار مشركان او را زخمى و فرسوده مىكرد كارى كوچك و آسان نبود. مگر يك دختر كوچك تا چه حد مىتواند متحمل باشد.
در تحكيم انقلاب اسلامى
فاطمه (س) در تحكيم انقلاب اسلامى و رشد و گسترش آن نقش مهم و ارزندهاى داشت، چه در دوران قبل از هجرت و چه در دوران پس از آن. اقدامات حمايتى او از پيامبر، همگامى و همرزمى او با على، تلاشهاى مقاومتى و هشدار دهندهاش پس از وفات پيامبر بحدى بود كه اميرالمؤمنين على (ع) او را يكى از دو ركن مهم در حيات اسلامى معرفى مىكند.
على (ع) در سخنان خود پس از وفات فاطمه (س) فرمود اوست، همان ركن دومى كه امروز از دست دادم، پيامبر ركن اول حيات بود و فاطمه (س) ركن دوم، [7] و اين واقعيتى است كه مطالعه در تاريخ و حيات فاطمه (س) آن را به صورتى روشن نشان مىدهد .
ما تنها ذكرى از مقاومت فاطمه (س) و كتك خوردن او را مىشنويم. اما شايد كمتر آگاه باشيم كه حركت فاطمه (س) در احقاق حق با چه دشوارىهائى همراه باشد و چه عذاب وجدانى را براى خلفاى حال و آينده او پديد آورد. و چه استخوان گلوگيرى براى او شد.
تنها در داستان فدك مسأله بحدى مهم است كه 150 سال بعد هارون، امام موسى بن جعفر (ع) را مىطلبد كه بيايد و فدك را پس بگيرد. و شما مىدانيد امام نسل پنجم فاطمه (س) است. و مىدانيم امروز هم پرونده طرح شده فاطمه (س) گشوده و سندى براى محكوميت شان در نتيجه ناحقىشان در خلافت و رهبرى در اسلام است .
در جنگهاى اسلامى
فاطمه (س) زن است اما در برخى از جنگهاى اسلامى بهمراه پدر حضور داشت و به زخمبندى مجروحان و اصلاح ابزار جنگى مىپرداخت. به هنگامى كه شايعه شهادت پيامبر در احد پيچيد و در مدينه هم نشر يافت فاطمه (س) به همراهى عدهاى از زنان خود را به صحنه رساند. پدر را زخمين يافت، گريان شد و دست در گردن او انداخت، خون زخمش را شست و زخم او را بست. [8]
آنگاه بالاى سر مجروحان ديگر رفتند، زخم آنها را بستند و مرهم نهادند و سپس به صورت جمعى بر سر نعش حمزه سيدالشهداء رفتند و به عزادارى پرداختند. [9] اين كار فاطمه (س) بعدها نيز ادامه يافت، هم درباره پدر و هم درباره شوهر.
تاريخ مىنويسد در جنگهاى اسلامى كه على مجروح مىشد اين فاطمه (س) بود كه زخمهاى على را مىشست، مرهم مىنهاد و آن را مىبست - و يا اين فاطمه (س) بود كه شمشير خون آلود على را مىشست، و آن را براى جنگ و مبارزهاى ديگر آماده مىكردو چنين اقدامى از يك زن عجيب است. البته نه براى فاطمه (س) كه عقلش بر احساسش غالب است و همه كار و تلاشش در راه خدا و براى خداست و حب و بغض او در اين مسير است .
در خطاب به پدر
او طبق روالى كه در هر جامعه وجود دارد پدر خود را پدر، بابا و يا با عباراتى از اين قبيل مىناميد و البته حق هم همان بود تا اينكه آيه شريفه لا تجعلوا دعا الرسول كدعاء بعضكم بعضا[10] نازل شد اين آيه خطاب به مردم است و به آنها هشدار مىدهد كه پيامبر را به همان نامى كه بين مردم معروف است ننامند، آنچنان نباشد كه گوئى فردى فردى ديگر را به اسم و رسم صدا مىزند، عنوان رسول الله را برگزينند و در خطاب به پيامبر او را رسول الله بنامند .
فاطمه (س) گويد من از دستور خدا ترسيدم كه از اين پس پدرم را پدر صدا كنم. تصميم گرفتم او را رسول الله خطاب كنم و دو سه بار اين كار را انجام دادم و پيامبر فرمود، فاطمه جان، تو از منى و من از توأم، تو مرا پدر صدا كن كه مرا خوشتر مىآيد. انت قولى يا ابه، فانهااحيى للقلب و ارضى للرب [11].
علاقه پدر به او
محبت و علاقه فاطمه (س) و پدر دو طرف بود. رسول خدا هم او را شديداً دوست مىداشت وكلمات و عباراتى كه درباره او بكار مىبرد حكايت از اين علاقه دارد. تاريخ فريقين پر است از اين گوه كلمات كه ذيلاً ذكر مىشود:
- فاطمة بضعة منى [12]فاطمه (س) پاره تن من است .
- هى نور عينى [13]فاطمه (س) نور چشم من است .
- فاطمة ثمره فوأدى [14]فاطمه (س)ميوه دل من است .
- فاطمة روحى اللتى بين جنبى [15]فاطمه (س)روح و جان من است .
- و هى قلبى [16]فاطمه (س) دل و قلب من است .
- گاهى در جنبه محبت به او رفتار خلاف با فاطمه (س) را زشت مىشمرد مثلاً مىفرمود هر كه او را غضبناك كند مرا بغضب آورده است. (فمن اغضبها اغضبنى [17]) - هر كه او را اذيت كند مرا اذيت كرده (فمن آذاها فقد آذانى [18]) آزار كننده فاطمه (س) آزار رسان به پيامبر و مورد لعنت خداست [19] - هر كه فاطمه (س) را شاد كند مرا شاد كرده هر كه فاطمه (س) را نگران كند مرا نگران كرده - و يبسطنى ما يبسطها و يريبنى ما رابها و...نمونه اين روايات فراوانند.
نمونه عملى اين محبت
امام صادق (ع) فرمايد كان النّبى لا ينام ليلة حتى يقبل فاطمه (س) [20] رسول خدا هيچ شبى به خواب نمىرفت جز اينكه نحست فاطمه (س) را ببوسد. و يااين سخن معروف را همه مىدانيم كه وقتى رسول خدا (ص) به سفر مىرفت، فاطمه (س) آخرين كسى بود كه پيامبر با او خداحافظى مىكرد و وقتى كه از سفر بر مىگشت فاطمه (س) نخستين كسى بود كه پيامبر با او ديدار مىنمود. [21]
نمونههاى ابراز علاقه پيامبر به فاطمه (س) در كتب مختلفى ذكر شدهاند كه نويسندگان آنها اغلب از اهل سنت و جماعت هستند مثل نسائى در خصايص خود (ص 35) بخارى در صحيح خود (ج 2 ص 60) مسلم در صحيح خود (ج 2 ص 339) و...
مطالعه در روش و طرز برخورد پيامبر با فاطمه (س) نشان مىدهد كه رسول خدا در پى يافتن كلمات و عباراتى بود كه درجه واقعى محبت او را به فاطمه (س) نشان دهد، كلماتى كه حجتآور براى خصم باشد و موقعيت فاطمه (س) را تحكيم بخشد و به قول وفعل فاطمه (س) سنديت دهد تا در آينده وسيلهاى براى اثبات حقانيت او باشد .
احترام به فاطمه (س)
رسول خدا (ص) براى فاطمه (س) حرمتى بسيار قائل بودند. شنيديد كه دست فاطمه (س) را مىبوسيد و مىفرمود از فاطمه (س) بوى بهشت مىشنوم و اين نهايت احترام پيامبر را به فاطمه (س) نشان مىدهد و البته فاطمه (س) چنان عمل مىكرد كه در شأن چنين حرمت گذارى قرار مىگرفت و اين از ديدى مىتواند امرى طبيعى باشد و هم رسول خدا به احترام ورودش از جاى بر مىخاست و او را در كنار خود مىنشاند، به هنگام داخل شدن در خانه از او استقبال مىكرد و به هنگام خروج از خانه او را بدرقه مىنمود و اين سخن عايشه است كه گفته بود: هيچ زنى به اندازه فاطمه (س) نزد پيامبر عزيزتر و محترمتر نبود. [22]
پيامبر در برخوردها با فاطمه (س)و يا به هنگام ورودش براو سلام مىكرد و به او خوشامد و مرحبا مىگفت [23] درباره او دعا مىكرد و درباره ذريه و همسر او نيز دعاهائى داشت و اين رفتار يكبارهاى پيامبر نبود كه امرى بود بطور مكرر انجام مىشد - بگونهاى كه هيچگاه رسول خدا را نمىيافتى كه مشيى خلاف آن داشته باشد.
تازه سه روز از عروسى فاطمه (س) مىگذشت كه رسول خدا (ص) جدائى او را تحمل نتوانست كرد. به ديدن فاطمه (س) رفت، در كنار او و على (ع) نشست. احوال شان را پرسيد با آنها حرف زد، زن و شوهر رادعا كرد، فضيلت آنها را براىشان برشمرد و برخاست و بخانه برگشت .
گفتيم كه او دخترش را مىبوسيد و اين كار موجب تعجب عايشه بود و روزى پرسيد با اينكه فاطمه (س) بزرگ شده و شوهر دارد او را مىبوسى؟ پيامبر فرمود اگر مىدانستى چرا فاطمه (س) را دوست دارم تعجب تو نسبت به او زيادتر مىشد. آرى من هر وقت مشتاق بهشت مىشوم فاطمه (س) را مىبوسم من از فاطمه (س)بوى بهشت را مىشنوم.
رمز و راز محبت
گفتيم كه اين محبت تا سر حد شيفتگى است ود اراى رنگ عاطفى تنها و يا رنگ رابطه پدر با دختر نيست كه عامل معنوى و الهى در آن كاملاً بچشم مىخورد. رنگ وارث بودن و حامل رسالت بودن پيامبر هم در آن وجود دارد. فاطمه (س) وارث انبياء و حامل آثار رسالت الهى است، خدمات و زحمات رسول خدا (ص) او را مثمر ثمر مىسازد و نيز ذريه طيبه او، هم چنين پيامبر (ص) به فاطمه (س) محبت دارد از آن بابت كه او بنده كامل خداوند است، عابده و زاهده است و نمونه عالى مكتب اوست و الگوى يك زن كامل و اسلامى، مؤمنهاى راستين در آئين اوست و اين خود موجب پيوندى معنوى است نه تنها براى فاطمه (س) كه گاهى سلمان هم اهل البيت مىشود. (السلمان منا اهل البيت).
پيامبر (ص) حق دارد كه به او علاقه بسيار داشته باشد. كدام مؤمن به اسلام چون فاطمه (س) مىتواند باشد؟ و كدام مؤمن است كه در راه دفاع از اسلام و اثبات حقانيت پيامبر و خليفهاش حاضر باشد كتك بخورد؟ ضربه تازيانه را بر بازو تحمل كند؟ سيلى بخورد؟ فرزند سقط كند؟ و آگاهانه و با بصيرت به استقبال اين صدمهها برود؟
در پاسخ كسى كه به پيامبر گفته بود تو با هيچ يك از دختران خود چون فاطمه (س) محبت و رأفت نداشتى فرمود تو حق دارى كه راز آن را ندانى چون فاطمه (س) را نمىشناسى - فاطمه (س) كارى خلاف رضاى خدا انجام نمىدهد... در جاى ديگر فرمود كه فاطمه (س) سرمايهگذارىهاى مرا به ثمر مىرساند، تحمل زجرهاى من را به نتيجه منجر مىسازد، او عامل بقاى دين من است، سبب حفظ نظام و سنّت من است و...
فاطمه (س) و مرگ پدر:
فاطمه (س) شبى پس از حجة الوداع پيامبر را در خواب ديد كه قرآن در دست دارد و سر گرم خواندن است ولى ناگهان قرآن از دستش فرو افتاده و مفقود شده بود وحشتزده از خواب جست و آن را براى پدر نقل كرد. پيامبر فرمود دخترم من آن قرآنم كه به همين زودى از نظرها ناپديد خواهم شد و فاطمه (س) گريست. [24]
پيامبر (ص) از ستمى كه پس از مرگ او بر فاطمه (س) خواهد رفت برايش شرح داد - فاطمه (س) گريه كرد و پيامبر هم گريست. آنگاه رسول خدا (ص) او را دلدارى داد كه دخترم گريه نكن. فاطمه (س) گفت من از آنچه كه بر من وارد خواهد شد نمىگريم، بلكه از فراق تو مىگريم، پيامبر فرمود ترا بشارت مىدهم در سرعت الحاق تو به من [25] و فاطمه (س) آرام شد.
نمونه اين سخن بصورت ديگرى نيز از عايشه نقل شده است. او مىگويد:
- ان رسول الله (ص) دعا ابنته فاطمة - فسار فبكت ثم سارها فضحكت - رسول خدا (ص) دخترش فاطمه (س) را به نزديك خواند - سر در گوشش نهاد وسخنى گفت و فاطمه (س) گريست - سپس بار ديگر سر در گوش او نهاد و سخنى گفت و فاطمه (س) خنديد.
قلت لفاطمة ما هذا الذى سارك به رسول الله فبكيت ثم سار فضحكت؟ عايشه گويد از فاطمه (س) پرسيدم پيامبر كه سر در گوش تو نهاد و گريستى و سپس سر در گوش تو نهاد و خنديدى علت چه بود ؟
فقالت عليها السلام اخبرنى بموته فبكيت - ثم سارنى فاخبرنى انى اول من يتبعه فضحكت - فاطمه (س) فرمود در بار اول پيامبر خبر مرگش را به من داد و من گريستم - و سپس خبر داد من نخستين كسى هستم كه بدنبالش روان خواهم شد و به عالم بقا خواهم شتافت و من خندان شدم (چون در خبر مرگش لقاى پدر است خرسند مىشود).
آنها نمونه علاقه پدر به دخترش بودند و اين هم پاسخ علاقه دخترى به پدرش. سخن از مرگ است ولى چون در آن خبروصل است خوشحال مىشود و مىخندد و اين حكايت از آن دارد كه پيوند معنوى فاطمه (ص) و پدر ريشه در جان او دارد و گرنه اين خلاف عادت و طبيعت است كه كسى در خبر مرگ خويش خوشدل باشد.
آثار ناشى از مرگ پدر
به هر صورت رسول خدا (ص) از دنيا رفت و فاطمه (س) با ماتمها مواجه شد - نه يك ماتم بلكه چند ماتم - ماتم رسول خدا (ص) كه براى او اعظم المصايب بود، ماتم از ميان رفتن حق على (ع) كه فاجعهاى در اسلام بشمار مىآمد، ماتم جهل و غفلت مردم از ضايع شدن حقوق خود و جامعه انسانىشان، ماتم وارد آمدن صدمه بر بدن او بخاطر زورگوئى آن فرد نابكار، ماتم غربت اسلام كه براى روح فاطمه (س) موجب آزارى شديد بود و...
اين مجموعه سبب شدند كه او پس از رحلت پدر نتواند بيش از سه ماه دوام آورد ومنتظر حصول وعده پيامبر در الحاق به او باشد. جريانات پشت پرده پس از مرگ پيامبر علنى شدند و طبيعى است فاطمه (س) را بعلت بينش قوىتر غم و رنج سنگينتر باشد. بويژه كه ببيند عدهاى به اسم دين فريبكارى كنند و زحمت پيامبر (ص) را بر باد دهند.
فاطمه (س) در صدمه اين امور دچار اشك و آه و ناله گشت. وضع او همانند وضع كسى شد كه از معشوق خود دور افتد و در عين حال صدمات و لطمات وارده بر اسلام دل او را بلرزانند و بدانگونه كه توصيف كردهاند پيش بينى پيامبر در اشك ريزى فاطمه (س) در بيتالاحزان محقق شد و او قرين و همدم اشكها شد.
گويند پيامبر روزى در حال مگر چنان گريست كه محاسنش از اشكتر شد، از او علت گريه را پرسيدند فرمود: ابكى لذريتى و ما تصنع بهم شرار امتى من بعدى كأنّى بفاطمة بنتى و قد ظلمت بعدى و هى تنادى يا ابتاه فلا يعنيها احد من امتى [26] براى نسل و ذريهام مىگريم كه شروران امتم بعد از من با آنها چهها خواهند كرد، گوئى فاطمه (س) را مىبينم كه مظلوم واقع شده و فرياد يا ابتاه او بلند است و احدى از امتم او را يارى نمىكند...
اذان بلال
جلوهاى ديگر از رابطه محبتآميز او رابا پدر در واقعه پس از مرگ پيامبر مىبينيم آن هم به هنگام اذان گفتن بلال - مىدانيم بلال پس از وفات رسول خدا (ص) در صف مخالفان سقيفه قرار گرفت و بعنوان اعتراض ترك اذان گفت و از مدينه خارج شد. روزى به مدينه برگشت و درب خانه على (ع) را آتش زده و فاطمه (س) را در بستر يافت و از اين ماجرا شديداً متعجب گشت و علت را پرسيد. و ماجرا را به او خبر دادند و طبيعى است كه شنيدن اين واقعه دل او را بلرزاند و او را متأثرتر سازد.
ظاهراً فاطمه (س) پيامش داد كه دوست دارد صداى اذان او را بشنود، بدينوسيله خاطره پيامبر (ص) را تجديد كرده و خود را آرامش بخشد بلال به مسجد رفت و اذان گفت. وقتى به نام پيامبر (ص) رسيد حسنين (ع) دويدند كه بلال بس كن، مادر ما از شنيدن نام پيامبر (ص) مدهوش گرديده است و بلال مجدداً ترك اذان گفت ولى اين بار بخاطر جلوگيرى از آزار دل فاطمه (س) و احياى غم و درد او، و اى كاش خصم فاطمه (س) به اين ميزان حميت و انسانيت داشت .
بر سر مزار پدر
فضه گويد او روزى بر سر مزار پدر رفت و مشتى از خاك برداشت و استشمامش كرد و چنين فرمود:
بر آنكس كه خاك مزار رسول خدا را استشمام كند حق است كه در طول زمان از بوى عطر و عود بىنياز گردد. مصائبى بر من وارد شدند كه اگر بر روزگاران وارد مىشدند آنرا به شب بدل مىساختند (حقيق على من شمّ تربة احمد ان لا يشمّ مدى الزمان غواليا صبت على مصائب لو انهاصبت على الايام صرن ليالياً).
بر سر مزار پيامبر (ص) شكوه از دو نان كرد و از فراق سخن گفت و متذكر آن شد كه تنها و حيران است، فريادش در گلو شكسته و قدرت و توانش به پايان آمد، حزن او بسيار است، شوقش به ديدار پيامبر (ص) بىپايان. [27] او در شرايطى بود كه غم و اندوه او را از درون مىخوردند و كثرت تأثرات به ههمراه مرارتها و صدمات جسمانى زمينه را براى مرگ زودرس او فراهم ساختند آرى، فاطمه (س) از دنيا رفت در حاليكه جوان بود .
فصل 7: فاطمه و همسر
مقدمه
هر بُعد و جنبهاى از حيات فاطمه (س) كه مورد مطالعه قرار مىگيرند نكته آموزند و هدايت كننده و شگفتآور. بركات آن بر همه افراد نازل است و براى امتى كه خواستار رهيابى است نازلتر. ما آثار اين بركات را هم در دوران حياتش مىبينيم و هم پس از وفاتش. چه بسيارند درس آموزىهائى كه زمينههاى مختلفزندگى فاطمه (س) وجود دارند و مسلمانان با استفاده از آنها مىتوانند راه حيات را براى خود هموار سازند.
از مسائل درسآموز حيات فاطمه (س) مسأله ازدواج و همسردارى اوست. بناى زندگى ويژهاى كه اساس آن مبتنى بر اهداف و مقاصد انسانى و الهى، انس و صفا، تكميل و تكامل، خلوص و وحدت و ثمره آن رشد طرفين، توليد نسل و گزينش آن براساس كفويت ايمانى و اخلاقى و برترى يكى بر ديگرى در رديف افسانههاست .
ازدواج در اسلام
ازدواج امرى محبوب و نوعى تن دادن به سنت آفرينش است. نظام آفرينش براساس زوجيت است منفرد ماندن نوعى دور ماندن از اين نظام است. بدون ازدواج وصول به كمال مقدر ميسر نيست آدمى اگر علامه زمان باشد و دائماً در مسير رشد و تحول، مادام كه ازدواج نكرده است كامل نيست .
چه بسيارند اهداف و مقاصد عاليهاى كه تنها در سايهازدواج ميسر مىشوند مثل آرامش و سكون كه براى تصميمگيرىهاى معقول آدمى نقشى اساسى ايفا مىكنند و يا توليد نسل كه در سايه آن با حفظ شرايط زمين خدا پر بار مىگردد. و بر اثر آن عبادتها رشد و كمال مىيابند و عمل آدمى در عبادت، او را در رديف قديسين و مقربان قرار مىدهد كه دو ركعت نماز متاهل از 70 ركعت نماز افراد مجرد برتر است و بالاتر. [28]
آنچه كه در ازدواج مهم است وصول به حيات مشتركى است كه در آن رنگ و بوى انسانيت باشد و الحق موجبات رشد و تكامل آدمى را براى او ميسر سازد. و گرنه ازدواجى كه موجب دغدغه خاطر گردد به زحمتش نمىارزند. اگر در بحث مربوط به فاطمه (س) سخن از ازدواج است از آن نوعى است كه در آن رشد و كمال، همدلى و انس بچشم مىخورد و آگاهى از كيفيت و رمز و رازش مىتواند درسآموز باشد.
ازدواج فاطمه (س)
او ازدواجى دارد آگاهانه و هدفدار، گزينش شده و انديشيده كه بنايش استوار است بر اتكاى به صفات انسانى و اخلاقى و ايمان، مرد و زن همتاى هم و يا به زبان عادى و جارى همسرند، يعنى همشأن و هم رتبه، چيزى كه در اسلام از آن به كفويت و همتائى ياد شده است .
فاطمه (س) تن به ازدواجى مىدهد كه حاصل آن رشد و كمال باشد نه سقوط و انحطاط و افت كردن، ازدواجى را طلبيد و پذيرفت كه او را در نيل به اهداف انسانى او كمك رساند، و پايههاى ستبر ايمان و عقيدهشان را استوارتر سازد. در آن ارضاى هوس زرق و برق ماديت نبود و يا دستيابى به جلال و جبروت ظاهر مطرح نبود.
فاطمه (س) ازدواجى كرد كه داراى بار تقوا باشد، اگر چه از نظر ماديت در سطحى نازل و حتى فروتر از حد معمول است. او به دختران درس داد كه در ازدواج به دنبال معيارهائى بروند كه زندگى سازند، نه اسم و رسم آفرين. در انتخاب همسر شرافت و ايمان و تقوا را مد نظر قرار دهند، نه دارائى و ثروت مكنت را، كه اگر فاطمه (س) آن را مىخواست برايش از هر جهت آمده و ميسر بود، و ما در همين بحث به آنها اشاره خواهيم داشت .
سن ازدواج او
بد نيست نخست در اين مورد هم اشارهاى داشته باشيم كه مسألهاى بحثانگيز است. آنچه كه در عرف و در بين عامه مردم شايع است و حتى گروهى از مورخان شيعه بدان اشاره دارند اين است كه او در حين ازدواج 10 سال اول عمر را به پايان برده بود. امكان وقوع چنين امرى محال و حتى داراى استبعاد عقلى هم نيست. زيرا از نظر اسلام شرط ازدواج از يك سو رسيدن به مرحله بلوغ شرعى (پايان 9 سال قمرى) و از سوى ديگر وصول به مرحله رشد است و اين هر دو در فاطمه (س) وجود و حضور داشتهاند.
اما مورخان ديگر سنين ديگرى را هم براى تاريخ و سن ازدواج فاطمه (س) ذكر كردهاند. از جمله ابوالفرج اصفهانى در كتاب خود سن فاطمه (س) را در ازدواج 18 سال ذكر كرده و ابن حجر هم در كتاب الاصابه همين سن را براى فاطمه (س) مطرح نموده است .
صاحب كتاب الاستيعاب سن فاطمه (س) را در حين ازدواج حدود 15 سال و نيم ذكر كرده كه در آن زمان از سن مولا اميرالمؤمنين (ع) 21 سال و 5 ماه گذشته بود. مرحوم آية الله محسن امين سن فاطمه (س) را چهارده سال ذكر نموده و ديگران هم حدود 17 سال و كمتر را گفتهاند. طوسى در مصباح المتهجد 13 سال نوشته (ص 561) ولى به نظر مىرسد كه با توجه به سخنان بزرگان تشيع مثل مرحوم شيخ مفيد و ديگران بتوانيم سند 14 - 16 سال را بپذيريم كه هم به سند نزديكتر است و هم از نظر رشد به عقل و انديشه و صواب، كه در همه حال خدا داناتر است و غرض از اين سخن آن بود كه پارهاى از استبعادهاى ذهنى را مخصوصاً در مسأله حمل و زاد و ولد طرد كنيم .
خواستگاران فاطمه (س)
ازدواج فاطمه (س) در مدينه صورت گرفت، مدينه در آن روزگار پايتخت حكومت اسلام و پيامبر (ص) حاكم آن و در اوج قدرت و امكان بود چهرهاى بود شناخت شده و مورد اعتقاد مردم و طبيعى است كه در چنان صورتى علقه مردم را به داشتن پيوند با رسول خدا (ص) لااقل براى دستيابى به قدرت و آبرو بسيار باشد و خواستگاران ازدواج با فاطمه (س) متعدد، بويژه كه دو دختر قبلى پيامبر (ص) هم همسر مردانى سرشناس بودند. دو پسر ابولهب داماد پيامبر (ص) بودند و دو دختر پس از جدائى و رهائىشان از آنان يكى پس از ديگرى با عثمان مرد مالدار و ثروتمند قريش ازدواج كرده بودند.
ابوبكر و عمر، هر كدام جداگانه خواهان فاطمه (س) شدند و خواست خود را با پيامبر (ص) در ميان نهادند. [29] عثمان هم از سوئى ديگر اين درخواست را كرده بود و رسول خدا (ص) فرمود در اين راه منتظر حكم خداوند است و بدين سان آنها را از ازدواج با فاطمه (س) مأيوس ساخت عبدالرحمن عوف كه از ثروتمندان به نام بود مدعى شد كه اگر فاطمه (س) را به من تزويج كنند يكصد شتر كه بارشان كتان مصرى باشد، با خانهاى ببهاى 10 هزار دينار مهريه او خواهد كرد و پيامبر (ص) روزى مشتى سنگريزه از زمين برداشت و به سوى آنان پرتاب كرد كه شما فكر مىكنيد من برده ثروتم؟ كسى كه بتواند سنگريزه را مرواريد كند اين ثروتها براى او مهم نيستند من يقدر على هذا لايهمه كثرة المهر [30].
در پاسخ بسيارى از آنان مىفرمود: فاطمه (س) هنوز كوچك است، من منتظر قضاى الهى هستم [31]، من منتظر وحى هستم، [32] و مسأله ازدواج فاطمه (س) را به مقام ربوبى ارتباط داد [33] يعنى كه خداى بايد اجازه فرمايد.
زمينه ازدواج
در خواستهاى ازدواج براى فاطمه (س) مكرر شدند و رسول خدا (ص) هم چنانه از پاسخ مثبت خوددارى كرده و منتظر فرمان خدا بود. روزى سعد بن معاذ به على (ع) گفته بود: به خدا سوگند مىبينم پيامبر (ص) فاطمه (س) را تنها براى همسرى تو برگزيده است. و اين فكرى است كه در بين صحابه پيامبر (ص) هم اشاعه يافته بود وبدان سان او را به خواستگارى فاطمه (س) تشجيع كرد.
حق اين است كه رسول خدا (ص) مىدانست كسى همشأن و هم سنگر او نيست و على (ع) تنها كفو فاطمه (س) است. ولى روال كار را از دست نداد و خواستگاران را كمافى السابق مىپذيرفت و محترمانه مىفرمود كه در اين كار منتظر حكم خداوند است و او بايد دستور دهد تا زمانى كه قضاى الهى در اين راه محقق گردد.
البته خانواده على (ع) هم با پيامبر (ص) بيگانه نبودند و على (ع) كسى بود كه در خانه پيامبر (ص) بزرگ شده و در آنجا رشد يافته بود البته روزگارى هم در گذشته بود كه خود پيامبر (ص) در خانه ابوطالب زندگى مىكرد. و امر سرپرستى او به عهده عمويش بود. بدينسان علاوه بر خويشاوندى نزديك فاطمه (س) و على (ع) (پسر عمو و دختر عمو) رابطه انس هم بين دو خانواده برقرار بود و از آن گذشته، هم على (ع) و هم فاطمه (س) اين ويژگى را داشتندكه دست پرورده پيامبر (ص) بودند و مخصوصاً على (ع) امين پيامبر (ص) بود. على (ع) كسى است كه در شب هجرت بجاى او خوابيده و پس ازهجرت فاطمهها را (فاطمه مادر على (ع)، فاطمه (س) دختر پيامبر (ص)،...) را به مدينه انتقال داده بود. غرض اينكه با آن سابقه آشنائى باز هم على (ع) مراقب بود كه بى حساب قدم پيش نگذارد و پيامبر (ص) هم بىاذن خدا اقدامى نكرد.
خواستگارى
سرانجام على (ع) مصمم به خواستگارى از فاطمه (س) شد. و براى اين خواستگارى وضو گرفت و دو ركعت نماز خواند (امرى كه در اسلام مستحب است) لباس بر تن كرد و كفش پوشيد و به خانه پيامبر (ص) رفت و در زد. رسول خدا (ص) در خانه ام سلمه بود فرمود در را باز كنيد، كسى است كه خدا و پيامبر (ص) او را دوست مىدارند. در را باز كردند.
على (ع) وارد شد و روبروى پيامبر (ص) دو زانو نشست سر به زير انداخت و چشمها را به زمين دوخت و ساكت ماند. پيامبر (ص) خطاب به على (ع) كرد چه كارى دارى؟ على (ع) گفت به خاطر حاجتى آمدم و از بيان آن شرم دارم و عرض كرد كه كرامت رسول خدا (ص) به من اجازه مىدهد كه حرف خود را بگويم .
اى رسول خدا (ص) تو بزرگم كردهاى، تو برايم از پدر و مادر نيكوتر بودهاى، من خواستگارى دخترى هستم كه در خانه تست و... رسول خدا (ص) از اين سخن شادان شد و ذكر توحيد بر زبان راند[34].
در پاسخ على (ع) فرمود فابشر يا على - اى على ترا مژده باد.
- ان الله عزوجل اكرمك كرامة لم يكرم بمثلها احدا مطمئناً خداى عز و جل به تو كرامتى داد كه احدى را بدان مفتخر نداشت .
- و ان الله تعالى اذا اكرم و ليّه و احبه، اكرمه بمالا عين رأت و لا اذن سمعت [35] و خداى تبارك و تعالى به هنگامى كه ولى خود را احترام كند و دوست بدارد، او را به گونه بزرگ مىدارد كه نه چشمى آن را ديده و نه گوشى آن را شنيده است و...
على (ع) بر اين اساس پاسخ موافق شنيد وچنين فرمود: رب اوزعنى ان اشكر نعمتك اللتى انعمت علىّ - خداوندا به من توفيقى عنايت كن تا سپاس نعمتى را كه به من عنايت كردى بجاى آورم و...
آرى پيامبر (ص) قول موافق داده بود - بعد كه به مسجد تشريف برد در نخستين سخنرانى خود فرمود: جبرئيل بر من فرود آمد و از جانب فرمانروائى عرش فرمان داد كه دختر فاطمه (س) را به عقد على (ع) درآورم و هم فرمود پيوند همسرى على (ع) و فاطمه (س) در آسمانها بسته شده، [36] و بر اين اساس زبان ديگران را از غيبتها و سرزنشها كوتاه كرد.
در كفويت آنها
مىدانيم از مسائل فوقالعاده مهم در ازدواج و اختيار همسر مسأله كفويت است، امرى كه اسلام را بر آن سفارش و نظرى بسيار است. غرض اين است كه زن و مرد در شأنى باشند كه بتوانند همسر، همشأن و همتاى يكديگر باشند زبان و منطق هم را بفهمند و در بُعد اعتقادى مثل هم باشندو چون دو بال هم قدرت و هم توان باشند.
در ازدواج فاطمه (س) و على (ع) بايد گفت كه كفو و همتاى يكديگر بودند. فاطمه (س) خود مىدانست كه دخترى بدون خواستگار نبود پدرش دنياى اسلام را زير نگين داشت او در مقايسه با دختران ديگر وابسته به فردى مقتدر بود. مىدانست كه او را در اين ازدواج به علت فقر على (ع) سرزنش مىكنند ولى در عين حال او را بعنوان شوهر برگزيد [37] چون على (ع) را همتاى مؤمن خود مىشناسد.
على (ع) هم مىدانست كه فاطمه (س) هم پرواز اوست و مىتواند همگام با او باشد. مىدانست او توانائى آن را دارد كه با روح عظيم على (ع) همراه گردد. از همشأنى و همسرى او، از همدلى و هم سخنى او، از توان همرازى و مشاورت او خبر دارد و به همين علت به ازدواج با فاطمه (س) دلخوش است و او را همسر بر مىگزيند.
بررسىها هم نشان مىدهند كه على (ع) كوه مقاومت وايثار بود و فاطمه (س) هم دست كمى از او نداشت، على (ع) در فقر و نادارى اختيارى بود و متحمل آن و فاطمه (س) نيز اين چنين بود. در پوشش و لباس، در احسان و تفضل، در فضايل انسانى و اخلاق اين دو هم انديشه و همراه بودند و بفرموده پيامبر (ص) جداً اگر على نبود تا روز قيامت همتائى در روى زمين براى فاطمه (س) نبود. (لولا ان اميرالمؤمنين (ع) تروجها، لما كان لها كفوا لى يوم القيامة على ارض فمن دونه) [38]و نمونه اين سخن از پيامبر (ص) بصورت ديگرى با اندك تفاوتى وجود دارد بدينگونه لو لا ان الله خلق فاطمة لعلى ما كان لها على وجه الارض كفو من آدم و من دونه [39] در استحسان برخى از بزرگان آمده است برخى از پيامبران جد فاطمهاند و اگر زنده بودند نمىتوانستند با فاطمه (س) ازدواج كنند ولى موسى (ع) و عيسى (ع) جد فاطمه (س) نبودند و مثلاً اگر بناى ازدواج بود حق ازدواج داشتند ولى كفو او نبودند و اين نشان ميدهد كه شأن فاطمه (س) از انبياى اولوالعزم هم برتر است. [40]
سخنى ديگر از پيامبر (ص) در همين زمينه موجود است كه فرمود: هبط علىَّ جبرئيل - جبرئيل بر من نازل شدن فقال يا محمد ان الله جلّ جلاله يقول و گفت اى محمد، خداوند جل جلاله مىفرمايد: لو لم اخلق عليّاً ما كان لفاطمه كفو من ولد آدم و من ذريته ،اگر على (ع) را خلق نمىكردم از نسل آدم و ذريه او همتايى نبود.[41]
هزينه ازدواج:
رسول خدا (ص) از على (ع) پرسيد براى ازدواج چه دارد؟ گفت شمشيرى، زرهى، و شترى آبكش، رسول خدا (ص) فرمود شمشير براى مرد جهاد و قدرت لازم است، شتر نيز براى گذران معيشت بايد باشد - ولى براى آنكس كه از مرگ نهراسد زره به چه كار آيد؟ فرمود زره را بفروشد و باقى را نگه دارد[42].
على (ع) زره را به 480 درهم [43] يا 500 درهم فروخت [44] و آن را براى ازدواج در اختيار گرفت. البته زندگى على (ع) در بين مردم مدينه كمى پائينتر از حد متوسط بود و در واقع مىتوان او را جزء طبقه ضعيف و فقير بحساب آورد.
رسول خدا (ص) بخشى از آن را به بلال داد كه بوى خوش بخرد، بخشى را به ابوبكر داد كه با آن آنچه را دخترم نياز دارد بخر و الباقى هم براى ديگر هزينهها نگهداشتند و عمار ياسر و چند تن ديگر را با ابوبكر همراه كرد كه با صوابديد هم تهيه جهاز ببينند.
صورت جهيزيه
اينكه براى فاطمه (س) چه چيزهائى تهيه شد وبهاى آنها چقدر بود روايات مختلف است. ما در اين بحث سعى كرديم جامعترين ليستى را كه در اين زمينه تهيه شده است عرضه كنيم و آنها عبارت بودند از:
- يك پيراهن - يك روسرى - يك چادر سياه خيبرى - يك تخت طناب پيچ كه طنابش از پوست خرما بود - دو عدد تشك با روكش كتان مصرى كه در داخل يكى ليف خرما بود و در ديگرى پشم گوسفند. چهار بالش، با روكش چرم طائف و پر شده از پوشال علفهاى خوشبو - پرده نازك پشمى، حصير بافت هجر (از روستاى بحرى) آسياب دستى، طشت مسى، مشك آب چرمى قدح چوبى براى شير، ظرف آب آشاميدنى، آفتابهاى قير اندود، خم سبز رنگ، چند كوزه سفالين، سفرهاى چرمى، عباى فطوانى، محفظه آب [45]...
وسايل و ابزار بعنوان جهيزيه همينهابودند، در برخى از اسناد مختصر تفاوتى ممكن است به چشم بخورد كه چندان قابل ذكر نيستند و بهاى آن را برخى تا حدود 63 درهم نوشتند. [46]
پيامبر (ص) جهيزيه را ديد و بادست خود آنها را زير و رو كرد فرمود خداوند آن را به اهلبيت مبارك گرداند [47] در سخنى ديگر آمده است كه فرمود اللهم بارك لقوم جل آنيتهم الخزف و...[48] و اين حكايت از ناچيزى و بى قدرى جهيزيه داشت و اين خود درسى است براى همه كسانى كه درآستانه ازدواجند و از فقر خود نگران، كه از فاطمه (س) سرمشق گيرند و به حداقل جهيزيه قانع باشند .
عقد و مهر
پيامبر (ص) به مسجد رفت و عقد على (ع) و فاطمه (س) را در مسجد خواند. خطاب به مردم كه خداى مرا امر كرد كه فاطمه (س) را همسر على (ع) قرار دهم. هم اكنون به امر حق فاطمه (س) را به عقد على (ع) درآوردم با مهريه 400 درهم (برخى تا 500 درهم نوشتهاند). [49]على جان آيا رضايت دارى؟ على (ع) عرض كرد ازرسول خدا اطاعت مىكنم و كاملاً رضايت دارم .
در مورد عقد اوكه در آسمانها بسته شده و مورد امريه خداوند بود مطالب پردامنهاى نوشته شده و نويسندگان در اين مورد داد سخن دادهاند وحتى از تزيين بهشت، از شادمانى اهل آسمانها، از نسل پاكى كه از آنها پديد مىآيد بحث كردهاند. [50]
رسول خدا در اين مورد خطبهاى خواند و در آن پس از حمد و ثناى خدا مسأله ازدواج را ستود و آن را بعنوان يك امرى الهى معرفى كرد. و از على (ع) هم خواست خطبهاى بخواند و على (ع) چنان كرد و رسول خدا (ص) آن را پسنديد [51] و سپس رسول خدا دعائى كرد بدين سان كه خداوندا عترت هاديه را از نسل على (ع) و فاطمه (س) قرار ده (اللهم فاجعل عترتى الهاديه من على (ع) و فاطمه (س)) [52].
در روايتى آمده است كه رسول خدا پس از خواندن عقد چنين دعا كرد: جمع الله شملكما و اسعد جد كما و بارك الله عليكما، و اخرج منكما نسلاً كثيراً طيباً [53]خداوند انس و الفتى دهد و زندگىتان را خوش و سعادتمندانه كند و اين ازدواج را بر شما مبارك گرداند و از شما نسلى بسيار و طيب و پاكيزه پديد آورد.
جشن و وليمه
پيامبر (ص) دستور وليمه داد و به على (ع) گفت برو غذائى تهيه كن، گوشت و نان از شما، خرما و روغن از ما و مردم را به احترام فاطمه (س) دعوت كن: على (ع) گويد به مسجد رفتم و فرياد زدم وليمه فاطمه (س) را بپذيريد و در اين وليمه جمع عظيمى از دوست و دشمن، فقير و غنى حضور يافتند .
زمان ازدواج فرا رسيد پيامبر (ص) به دختران عبدالمطلب و زنان مهاجرو انصار دستور داد همراه فاطمه (س) به خانه على (ع) بروند و در راه شادمانى كنند و شعرهاى شاد بخوانند وهم فرمود در شب عروسى فاطمه (س) مواظب باشيد گناهى واقع نشود و فاطمه (س) را با الله اكبر به خانه داماد ببريد. [54]
زمام مركب بدست سلمان بود، مردان فاميل به دنبال آن و زنان به دنبال آنها. صداى هلهله و تكبير بلند بوده زنان به صورت دستجمعى و همصدا اشعارى مىخواندند كه مفهوم آن مدح فاطمه (س) و على (ع) بود مثل اين شعر: فاطمة خير نساء البشر و من لها وجه لوجه القمر - زوجك الله فتى فاضلاً اغنى علياً خير من فى الحضر... فاطمه (س) بهترين زنان در نسل آدمى است. كيست كه چون او چهرهاى چون چهره ماه تابان داشته باشد خداوند او را به ازدواج جوان فاضلى چون على (ع) درآورد كه بهترين جوان روى زمين است...
مراسم دست به دست دادن
همه به خانه على (ع) رفتند - پيامبر (ص) فاطمه (س) را در كنار خود نشاند. مجلس را خلوت كرد. نقاب از چهره فاطمه (س) برداشت كه على (ع) همسرت را تماشا كن. دست فاطمه (س) را به دست على (ع) داد و گفت يا على (ع) خداوند زوجيت فاطمه (س) دختر پيامبر (ص) را بر تو مبارك گرداند. فاطمه (س) خوب همسرى است. بارك الله لك فى ابنة الرسول يا على (ع) نعم الزوجة فاطمه (س).
و دست على (ع) را در دست فاطمه (س) داد و فرمود فاطمه جان، على شوهر خوبى است. نعم البعل على (ع) .در مورد وديعه بودن اين دو در دست هم سخن گفت [55]و به آنها سفارشهاى بسيارى كرد. به على (ع) فرمود:
على جان به مثل فاطمه همانندى براى تو پيدا نمىشود. و تو اى فاطمه براى تو نيز همتاى و همشأنى بسان على خداوند نيافريده است. [56] دخترم به سخنان مردم گوش فرا مده و از فقر همسرت نگران مباش كه اگر فقر براى ديگران مايه سرشكستگى باشد براى خاندان پيامبر (ص) فخر است .
اى على (ع) آمده پذيرش دخترم باش. با همسرت به نرمى و لطف و رفتار نما. فاطمه (س) پاره تن من است تو اى فاطمه (س) از خشمگين كردن على (ع) بپرهيز كه خداى نيز به خشم او خشمگين و به رضاى او راضى است. [57] و نمونه اين سفارشها را بسيار فرمود .
دعاى پيامبر (ص)
پيامبر (ص) آنگاه دست به دعا برداشت و چنين مناجات و دعا كرد:
اللهم انهما احب الخلق الىّ فاحبهما خداوندا اين دو محبوبترين آفريدگان تو نزد منند آنان را دوست بدار و بارك ذريتهما نسلشان را زياده و مبارك گردان - و اجعل عليهما منك حافظا - خداوندا از جانب خود بر آنها حافظ و نگهبانى بگمار و انى اعيذ هما بك و ذريتهما من الشيطان الرجيم [58] و من اين دو را و نسل شان را از شر شيطان رانده شده در پناه تو قرار مىدهم...
دعاهاى بسيارى ديگر از رسول خدا (ص) درباره او منقول است كه محتواى آنها همانى است كه در مباحث قبلى ذكر شد و تكرار آنها شايد مورد نداشته باشد از جمله آن دعاى معروفى است كه معمولاً پس از خطبه عقد بخشى از آن را مىخوانند و آن اين است:
اللهم اجعل شملهما و الف بين قلوبهما و اجعلهما و ذريتهما من ورثة - جنة النعيم - و ارزقهما ذرية طاهرة، طيبة مباركة، و اجعل فى ذريتهما البركة، و اجعلهم ائمة يهدون بامرك الى طاعتك، و يأمرون بما يرضيك طهركما الله و طهر نسلكما - انا سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم...[59]
فرداى ازدواج:
صبح روز بعد رسول خدا (ص) بر آنان وارد شد و براى شان شير آورد. جامى از آن را به دست فاطمه (س) داد و گفت بنوش، پدرت فداى تو (اشربى فداك ابوك) و جامى ديگر را به على (ع) داد و فرمود بنوش پسر عمو فداى تو شود (اشرب، فداك ابن عمك) [60]
به آن دو فرمود آفرين به دو دريائى كه بهم برخوردند و اتصال يافتند و به دو ستارهاى كه قرين هم گشتهاند. (مرحبا ببحرين يلتقتان و بنجمين يقترنان). سپس روى به فاطمه (س) كرد: دخترم شوهرت را چگونه يافتى؟ گفت پدر، خداوند بهترين مردان را نصيب من كرده است .
طبق رسم آن روزگار از سوى مردم هدايائى براى عروس و داماد آورده بودند. بسيارى از آنها در راه خدا دادند و بخشى از آن را كنيز و غلام خريدند و در راه خدا آزاد كردند و اين هم تجربهاى نيكو و درسى است كه مردان و زنان در زندگى خود بايد داشته باشند كه از نعمتها و شاديهاى خود ديگران را بهره دهند.
بد نيست متذكر شويم در مورد تاريخ ازدواج آنها، شيخ طوسى آن را اول ذى حجه سال سوم هجرت، شيخ مفيد و سيد بن طاووس آن را شب پنجشنبه 21 ماه محرم، صدوق در امالى اوايل ماه شوال، ابوالفرج اصفهانى عقد را در ماه صفر و عروسى را در سه شنبه 6 ذى الحجه نقل كردهاند. [61]
آغاز زندگى
زندگى مشترك آغاز شد و على (ع) براى شروع زندگى كف اطاق زفاف را با شنى نرم فرش كرد. چوبى را از يك طرف ديوار به طرف ديگر وصل كرد كه لباسهاى خود را روى آن بيندازند - پوست گوسفندى را بگسترد و متكائى از ليف خرما در كنار آن نهاد [62] و اين اطاق عروسىشان بود.
على (ع) در وصف حيات مشترك روزهاى اول شان مىگويد:
- لقد تزوجت فاطمة مالى و لها فراش غير جلد كبش - ننام عليه بالليل و يعلف عليها الناضح بالنهار - و مالى و لها خادم غيرنا [63] با فاطمه (س) ازدواج كردم براى من و او جز پوست گوسفندى نبود كه شبها بر روى آن مىخوابيديم و روزها بر آن شترما را غذا مىداديم - و جز خود خادمى نداشتيم .
خانهشان محقر و گلين بود و درب آن يك لنگهاى بود. ولى جهانى در اين خانه خلاصه شده بود و اين زوج خوشبخت با وجود فقر در عين عفت، عصمت و نجابت زندگى كردند و هيچگاه موجبات خشم و غضب هم را فراهم نكردند. عقيدهها واحد، سليقهها واحد و هر دو مهذب و در طريق رشد هم بودند.
اينان عملاً بنياد خانواده را بر تكميل و تكامل نهادند و مصداق اين سخن سقراط شدند كه در ازدواج هر كس نيمه گمشده خود را باز مىيابد. و نشان دادهاند كه در زندگى هدفدار خانوادگى برترى مرد بر زن و يا بالعكس افسانهاى بيش نيست. بنظر ما على (ع) براى على شدن به فاطمه (س) محتاج بود و فاطمه (س) هم براى فاطمه شدن به على (ع) (بحران عميقان لا يبغى احدهما على صاحبه [64] و مصداق مرج البحرين يلتقيان بودند [65].
افتخارآميزى اين ازدواج
ازدواج اين دو مهم بود. و همه جنبهها، حركات، سكنات، روابط و رفتارشان درسآموز بود. زندگىشان زندگى دو نور بود كه راه را براى ديگران و خودشان روشن مىكرد. و حاصل آن پديد آمدند گلهائى كه هر كدام ميدان حيات اسلام را روشن كرده بودند .
دكتر بنت الشاطئ در وصف اين دو مىگويد: على (ع) چون كوهى سربلند بود و فاطمه (س) سرچشمه رودى كه از اين كوه جارى مىشود وبستر رود سرشار از گلهائى كه فرهنگ اسلام را زينت مىدهند... آرى فاطمه (س) آن زن بى تجربه و كياست نيست كه زندگى را بر مبناى بارى بهر جهت بگذارند شيوه زندگى دارد و هدف، او درس همسردارى را از مادرش آموخته و در زندگى على (ع) پياده كرده است .
و على (ع) هم فردى متعهد و مسؤول است، به حالات و كيفيات حيات خانوادگى آگاهى دارد و مىكوشد بناى زندگى در راه وحدت كلمه، توافق اخلاقى و از همه مهمتر ايمان و عقيده بگذرد. در برابر فرمان خدا خاضع و در انجام وظيفهاش كوشاست. على (ع) آبكشى مىكند، چوب و هيزم مىآورد و اجاق را روشن مىكند و فاطمه (س) آسياب مىكند آرد را خمير مىكند و نان مىپزد. (كان اميرالمؤمنين (ع) يحتطب و يستقى و يكنس و كانت فاطمه عليها السلام تطحن و تعجن و تخبز) [66] .
زندگىشان به گونهاى بود كه على (ع) به وجود فاطمه (س) فخر مىكرد و مىفرمود ولى الفخر بفاطمه و ابيها ثم فخرى برسول الله اذزوجينها [67] من به فاطمه (س) افتخار مىكنم و به پدرش رسول الله (ص) كه فاطمه را بتزويج من درآورده است. و ديديم كه فاطمه (س) هم او را بهترين مردان به پدر معرفى كرده بود. اميرالمؤمنين در رابطه با اين ازدواج حتى ابوبكر را زير سؤال مىبرد و مىگويد آيا من مختار و برگزيده رسول خدا نيستم؟ آيا من آنكسى نيستم كه رسول خدا (ص) دخترش را به زوجيت من در آورد؟ [68]...
همراهى و سازگارى
اين دو يار و همراه هم بودند، با هم سازگارى داشتند. و اين سازگارى و وحدت و انس شان براى مادرس است. فاطمه (س) 9 سال در خانه على (ع) زندگى مىكند و در اين مدت از او درخواستى و تمنائى ندارد. اصل را بر اين گذاشته كه بارى بر دوش على (ع) نباشد. گرسنه است و على (ع) از او مىپرسد كه پس چرا نگفتهاى مىفرمايد انى لا ستحيى من الهى ان اكلف نفسك ما لا تقدر عليه [69] من حيا مىكنم از خدايم چيزى را بر تو تكليف كنم كه ترا توانائى انجام آن نباشد.
فاطمه (س) نو عروس است ولى در اطاقى زندگى مىكند كه نصف آن حصير است و نصفى ديگر از شن نرم ولى به اين دلخوش است كه شوهر آقائى چون على (ع) دارد و خداى به رضاى او راضى است .
همدل و دلدار على (ع) است، تسلاى ده اوست، مشاور و همراز است، پناهگاه على (ع) است واين امربحدى بود كه اگر عملى بر على (ع) وارد مىشد مىفرمود به خانه روم و كمى با فاطمه (س) سخن بگويم و آرام گيرم و اين اقدام در تمام مدت زندگى مشترك على (ع) با فاطمه (س) رعايت مىشد حتى پس از وفات فاطمه (س) على (ع) در كنار قبر فاطمه (س) سخن مىگفت و به درد دل مىنشست.
او كدبانوى خانه بود و در عين حال مشاور على (ع)، محرم راز او و در مشكلات زندگى دلدار على (ع)، تلقىشان از هم تلقى امانتدارى بود و رفتارشان با هم رفتار دو امين امانتدار. بدين نظر سعى بر اين داشتند موجبى براى كدورت هم پديد نياورند و عامل آزار هم نباشند. و هرگز اين انديشه در ذهن على (ع) نبود كه در حيات فاطمه (س) با زنى ديگر ازدواج كند و بفرموده امام صادق (ع) خداى آن را بر على (ع) حرام كرده بود (حرم الله النساء على علىٍّ مادامت فاطمة حية لانها طاهرة لا يحيض) [70]
دوستدارى و همرزمى:
دوستدارىشان از يكديگر به صورتى است كه رنگ مكتبى دارد و در اين رنگ است كه آن دو را همرزم و هم مبارزه مىسازد. فاطمه (س) به دفاع از انديشههاى على (ع) و على (ع) به دفاع از انديشههاى فاطمه (س) مىپردازد. او همرزم و همپاى على (ع) است همرزم كسى است كه قدرتمندان عرب از سطوت او آرام نداشتند و پابهپاى او به پيش مىرود.
على (ع) مىرزميد و جهاد مىكرد و فاطمه (س) شمشير خونين او را مىشست. فاطمه (س) كانون خانواده را گرم و پناهگاه مىكرد و مىدانست پيروزى على (ع) در عرصههاى مختلف تا حدود زيادى مربوط به اعتماد نيست به كانون است. و با اين اقدام كمكى مىداد تا رزم على (ع) چشمگير گردد و الحق نقش زن در موفقيت رزمى مرد تا چه حد مؤثر است .
على (ع) از جبهه بر مىگشت و فاطمه (س) مهربانتر از هميشه او را دلگرم مىكرد، تقويتش مىنمود، زخمهايش را مىبست، كوفتگى بدن را مىزدود و البته على (ع) نيز مردى قدرشناس بود - وقتى به خانه مىآمد از حال فاطمه (س) جويا مىشد از تن خستهاش سؤال مىكرد و او را دلدارى مىداد و اين دو دلدار هم بودند.
او حامى على (ع) است. وقتى على (ع) را به مسجد مىبردند چند تن از دشمنان، على (ع) را مىكشاندند و فاطمه (س) هم يك تنه او را مىكشيد و نمىگذاشت به مسجدش ببرند و وقتى هم كه او را جبراً به مسجد كشاندند فاطمه (س) به دنبالش دوان شد. و خطاب به ابوبكر كه آيا مىخواهى مرا از همسرم جدا كنى؟ به خدا قسم اگر از او دست برندارى موى سرم را پريشان كنم، گريبان بگشايم، كنار قبر پدر روم، و در پيشگاه خدا ناله زنم...من درباره على (ع) صبر نتوانم كرد...[71]
خاطره على (ع) از زندگى
زندگى اين دو چنان بهم پيوسته بود كه حتى مرگ هم آنها را از يكديگر جدا نكرد.. موضع زهرا (س) در قبال على (ع) بگونهاى بود كه على (ع) مىفرمود:
- وقتى به خانه مىآمدم و به زهرا نگاه مىكردم تمام غم و اندوهم بر طرف مىشد. [72]
- تا فاطمه (س) زنده بود او را بخشم نياوردم و او نيز كارى نكرد كه من بخشم آيم. [73]
- من هيچگاه از فاطمه (س) كوتاهى نديدم. [74]
- پس از مرگش خطاب به فاطمه (س): تو تسليت بخش من بودى، بعد از تو به كه تسليت جويم [75]
- به معاويه نامه مىنويسد او را سرزنش مىكند كه: بهترين زنان جهان از ما و حمالة الحطب از شماست. [76]
- در سر جنازهاش در حين دفن فرمود اللهم انى راض عن ابنة نبيك [77]خداوندا من از دختر پيامبر تو راضيم .
- فاطمه (س) دوستى بود كه كسى در دوستى معادل او نبود. حبيب ليس يعدله حبيب...
- و زمزمه على (ع) پس از وفاتش اين بود:
- جانم در قفس تن و در نفسهائى كه مىكشم زندانى است اى كاش اين جان دردمند به همراه نفسهايم از بدن بيرون مىجهيد.
- فاطمه جان بعد از تو خيرى در حيات نيست ترسم اين است كه زندگيم طولانى شود...
- نفسى على زفراتها محبوسة
فياليتها لخرجت مع الزفرات
- لا خير بعدك فى الحيوة و انما
ابكى مخافة ان تطول حياتى
و فرمود اگر بيم چيرگى ستمكاران نبود براى هميشه در كنار قبرت منزل مىكردم و براى اين مصيبت جوى اشك جارى مىنمودم (لولا علبة المسؤولين علينا لجعلت المقام عند قبرك لزاماً و التلبث عنده معكوفا ولا عولت اعوال الثكلى على جليل الزريه. [78]
فصل 8: فاطمه (س) و فرزنددارى
مقدمه
مكتب فاطمه (س) مكتبى اعجازآميز است. از آن آثار درخشانى پديد آمدند كه مطالعه هر كدام از آنها حيرت آدمى را بر مىانگيزاند. از جنبههاى اعجازآميز زندگى فاطمه (س) ازدواج اوست كه مصداق آيه مرج البحرين يلتقيان [79]است. و از آن مهمتر از مصداق آيه يخرج منها اللؤلؤ و المرجان است. [80]ابن عباس در تفسير اين آيه گويد:
- مقصود از مرج البحرين يلتقيان على و فاطمهاند.
- و مقصود از يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان حسن و حسيناند. [81]
- آرى، فاطمه (س) مادر است، مادرى كه رهبران آينده اسلام را مىپروراند و تحولات جهان تشيع و حتى در جامعه اسلامى از او منشأ مىگيرد و بسيارى از وقايع اسلامى از آنجا آغاز مىشوند. تربيت فاطمه (س) درباره فرزندان نمايانگر روح با عظمت اين بانوى بزرگ است .
فاطمهشناسى
كار فاطمهشناسى اگر ممكن باشد يكى از راههاى مهم آن مطالعه در آثار تربيتى فاطمه (س) بويژه تربيت نسل است فاطمه (س) را مىتوان از طريق فرزندانى كه او تربيت كرده شناخت، مخصوصاً در تربيت حسنين، زيرا فرزند آئينه تمام نماى والدين است بويژه مادر.
او در عين داشتن وظايف گوناگون فردى و اجتماعى به ايفاى نقش مادرى پرادخت و مادرى شهيد پرور بود فرزندانى تربيت كرد كه همه رهبر، تاريخ ساز، رزمنده، روشنگر ،افشاگر، او زنى است بظاهر چون زنان ديگر جامعه، ولى به تربيت نسلى پرداخت كه براى بشريت آبرو آفريدند.
فرزندانى كه فاطمه (س) تربيت كرد كسانى بودند كه امر رهبرى جامعه فرداى او را بر عهده گرفتند، آنچه را كه فاطمه (س) خود داشت و آنچه را كه از انبياء گذشته از كانال پدر بميراث برده بود، و آنچه كه از قرآن بر پدرش و در خانه او نازل شده بود همه را به فرزندان خود بميراث داد و همه تعاليم را دربارهشان عمل كرد و اين مسألهاى است كه در تاريخ بشر همانند ندارد. و اينك كه قرنها از تاريخ فرزند دارى فاطمه (س) مىگذرد، به زحمت قابل بررسى است كه او چگونه از عهده اين وظيفههاى سنگين، آن هم در آن شرايط بر آمد.
در مسير مادرى
فاطمه (س) دختر بزرگترين رجال مذهبى و سياسى زمان بود، براى او حضورها و موضعگيرىهائى در رابطه با حيات خانوادگى ممكن و ميسر بود و مىتوانست چون ديگر زنان نامدار از خانواده اشراف و سلاطين راهى توأم با ناز و تنعم را در پيش گيرد ولى او اين چنين نكرد.
اوخود را در نظام تكوينى حيات قرار داد كه خداوند او را موجودى بااحساس لطيف و با عاطفه و شور آفريده بود و متحمل و او اين سرمايه را در راه ساختن، بعمل آوردن ورشد دادن فرزندان بكار برد. و سند ادعاى من در اين راه حسن و حسين و زينب و كلثوماند، با آن برنامه درخشان شان.
او مادرى موفق بود زيرا كه توانسته است به تربيت فرزندانى بپردازد كه همه رزمنده، دلير و مجاهد فىسبيل الله باشند. كدام مادر است كه در طول حيات خود توانسته است فرزندانى چون حسن و حسين بپروراند؟ و كدام زن شجاعى را سراغ داريم كه دختر شجاع و قهرمانى چون زينب بپروراند؟
فرزندانش هر كدام الگوى كامل مادر و پدر در همه صفات اخلاقى و انسانى و هر كدام مجسمه فضيلت و پاكى و تقوا بودند و اگر از ما نمونههاى مكتب معجزه آساى اسلام را بخواهند ناگزير بايد فرزندان فاطمه (س) را معرفى كنيم و اين ادعائى است كه در آن گزافه و انحرافى نيست، دوست و دشمن بدان اعتراف دارند - و مادرى چون فاطمه (س) موجد اين اسوههاست .
ديدگاههاى فاطمه (س)
موفقيت فاطمه (س) را در مسير مادى كه بايد سرمشقى براى زنان جهان باشد مرهون ديدگاهى است كه اين بانوى بزرگ اسلامى با استفاده از انديشه اسلامى براى خود پديدآورده و اتخاذ كرده است و ما را توان بررسى همه جانبه اين ديدگاه نيست فقط با رعايت اختصار به چند نمونه آن اشاره مىكنيم:
1- در مورد خانواده:
خانواده از ديدگاه فاطمه (س) كانونى مقدس است و ميزان قداست آن بحدى است كه او دوست دارد تمام مدت عمر و اوقات خود رادر آن بگذارند و آن را سنگرى محكم در جبهه كارزار جهانى بسازد.
همه چيز از خانواده آغاز مىگردد، حتى سعادت يا بدبختى يك ملت در خانواده رقم مىخورد و عزت و سعادت جامعه از آنجا منشأ مىگيرد. هم چنين اگر با ديدى وسيعتر نگريسته شود جنگها و صلحها در محيط و جو خانواده تكون مىيابد. و در آنجاست كه كودكان، يعنى پدران فرداى بشر درسها مىآموزند بدين سان اگر بناى رشدى در جامعهاى است آغاز آن بايد از خانواده باشد.
فاطمه (س) به كانون خانوادگى دل بسته است، آنچنان كه وقتى مسأله تقسيم كار را پدرش با او مطرح مىكند و معلوم مىشود كه فاطمه (س) بايد در كانون خانواده به امور داخلى آن بپردازد، خداى را سپاس مىگذارد. و به گرمى و سر و سامان دادن خانواده مىپردازد و آن را چون كارگاهى براى تربيت رهبرى قرار مىدهد.
2- در مورد فرزند:
فاطمه (س) درباره فرزند اين تصور و انديشه را دارد كه امانتهاى خداوند در دست پدر و مادرند و والدين در برابر حفظ و رشد اين امانت مسؤولند. او فرزند را بعنوان كالائى بىارزش نمىشناسد كه او را به دست للهها و دايهها بسپارد بلكه آنها را وجودهائى ارزنده و در خور احترام و كرامت ذاتى مىشناسد كه بايد شخص مادر امر رسيدگى آنها را بعهده گيرد.
او فرزند دارى را شأن كوچكى نمىدانست كه امر اداره آنها را به ديگران واگذارد. و يا با احساس حقارت از بچهدارى بدنبال مشاغل پر سر و صداى بيرون رود. او خانه را مركز انسان سازى مىشناسد و فرزندان را ثمره باغ وجود كه در خور هرگونه اعتنا هستند.
او اين احساس را درباره فرزندان خود بيشتر دارد ازآن بابت كه از زبان پيامبر شنيده است خداوند ذريه پيامبران را در صلب من پيامبر قرار داده ولى نسل مرا در صلب على (ع) - پس من پدر اولاد فاطمهام [82]، پس فاطمه (س) طبعاً سرمايهگذارى را درباره اينان لازمتر مىشناسد.
3- در مورد تربيت:
فاطمه (س) امر تربيت را امرى تحولانگيز، سازنده، نجات ده بشر از خطرات و عوارض مىشناسد. او مىداند كه رمز پيشرفت و انحطاط فرد و جامعه در سايه تربيت قابل خلاصه شدن است. جامعهاى پيشرفته است كه تربيت آن پيشرفته باشد و قومى منحط بحساب مىآيند كه تربيت آنها منحط باشد هم او معتقد است كه اين مادراناند كه زمينه را براى بهشتى شدن فرزندان فراهم مىسازند (الجنة تحت اقدام الامهات [83] و طبعاً رمز جهنمى شدن، انحراف و انحطاط فرد و جامعه هم در سايه تربيت و مخصوصاً تربيت مادران است اين حقيقتى است كه ما پايههاى رشد و انحراف را در سايه تربيتهاى صواب و يا انحرافآميز بدانيم و تاريخ نمونههاى مستندى را از آن به ما عرضه داشته است .
فاطمه (س) اين ديدگاه را درباره تربيت دارد كه غفلت از آن موجب صدمهاى عظيم براى فرد و جامعه است و صدماتى غير قابل جبران را در پى دارد. بويژه در دوران خردسالى كه كودك همانند شاخهترى قابل انعطاف است بدين نظر او خود را وقف زندگى فرزندان و سازندگى و تربيت آنها مىكند. هم چنين او سخن پدر را بياد دارد كه فرموده بود. فرزندان خود را بزرگ بشماريد و آنها را نيكو تربيت كنيد (اكرموا اولادكم و احسنوا آدابهم) [84] و مىداند نوع ادب و تربيت آنها مسؤوليت آور است. ادبوا اولادكم فانكم مسؤولون [85].
در طريق تربيت
اما در طريق تربيت فاطمه (س) توجه به شرايط و عوامل، اصول و ضوابطى دارد كه بعنوان نفوذها نقش اساسى را ايفا مىكنند و ما در اين زمينه هم بعنوان عوامل درسآموز نكاتى را ذكر مىكنيم .
1- محيط و شرايط:
از عوامل مهم تربيت محيط و شرايطى است كه بعنوان عامل مهم در سر راه رشد است. نقش محيط در تربيت به ميزانى است كه بسيارى از صاحبنظران آن را مهمترين عامل از بين همه عوامل تربيت مىدانند محيط رنگ ده شخصيت و سازنده خلق و خوى آدمى است و اثر آن را تا بدان حد مهم دانستهاند كه گفتهاند انسان است و محيط او. دامنه محيط وسيع و شامل محيط خانه كه مهم است، محيط دامن مادر و پدر كه از آن مهمتر است، محيط اجتماعى، شرايط و جو بيرون و... و زنى است كه محيط خانه را مدرسه مىسازد و در آن برنامههاى تربيت اسلامى را پياده مىكند در كلاس خانهاش موضوع تربيت فرزندانند و و هدف او انسان پرورى و شهيد پرورى، برنامهاش قرآن است و سنت، معلمانش رسول الله است و على (ع) و فاطمه (س)، شيوه آن مهر و محبت است و ارج گذارى به وجود فرزندان .
آرى خانه فاطمه (س) كلاس عالى تربيت است، كلاسى است پر از شور و اخلاص جو آن سراسر ايمان، پايههاى آن، حركت، فضيلت، مقصد آن شهامت آفرينى، تحت نظارت و رهبرى مستقيم پيامبر (ص) و دامن عفيف و پر عزت فاطمه (س) طريقه آن و آموزشهاى صحيح، و تلاش در آن براى انتقال ميراث پيامبران، و طبيعى است كه در آن افرادى پديد آيند مهذب، بى آلايش و معصوم، وارثان آدم تا خاتم، ثارالله، متعهد و مسؤول، انسان دوست و متعهد، و در راه خدا و در كار جلب رضاى خدا.
2- اصول و ضوابط:
در اين كلاس و مدرسه اصول و ضوابطى حاكمند كه همه آنها از جانب خدايند و پيامبر (ص) صادق و مصدق آنها را ذكر كرده و فاطمه (س) و على (ع) دو شاگرد مهم و دور كن اين امت آنها را مورد عنايت و استفاده قرار داده و به مرحله اجرا و عمل مىگذارند .
تربيت براساس اصل توحيد است و ضابطه ايمان و باورى راستين، اصل جرأت دهى و با شهامت سازى در اين خانه حاكم است، اصل اخلاق و انضباط، اصل تقوا و پاكدامنى، اصل غلبه حق بر هواى نفس، ترجيح همسايه بر خانه، ترجيح معنى بر ماده...
خانه او خانه زهد است بگونهاى كه دنيا آنها را نفريبد و مالك وجودشان نگردد، بلكه خود مالك دنيا باشند، زرق و برقهاى ظاهرى در آن ارزش نداشته باشد. آنچه مهم است و مىارزد، رضاى خداوند است و همه افرادى كه در اين خانهاند بر اين اساس و در مسير اين هدف زندگى مىكنند.
هم چنين در اين خانه اصل هماهنگى بين زن و شوهر در تربيت فرزندان وجود دارد، اصل اعتدال در امور، اصل سلطه ايمان، اصل غلبه اخلاق انسانى بر خواستههاى حيوانى حكومت مىكند و مبانى اسلام راستين مورد توجه است و سعى در اعمال اراده خداوندى و همسانى مشيت خود با مشيت خداوند.
3- شيوههاى و روش:
فاطمه (س) يك مادر است و مادرى از سوئى مركب از دو عنصر است عنصر نوازش، و عنصر مهربانى و فاطمه (س) اين هر دو را به حد كمال واجد است و اين خود زمينه را براى تربيت خوب فرزندان فراهم مىسازد. روح مادرانه فاطمه (س) و عطوفت و غم خوارانه او خود سبب پيروى فرزندان است و فاطمه (س) از اين بابت مصداق اين سخن پيامبر است كه:
- خير نسائكم الطفهن بازواجهن و ارحمهن باولادهن [86] - بهترين زنان شما كسانى هستند كه به همسرشان لطيفتر و مهربانتر و به فزرندان خود رحيمتر باشند. يا مصداق حديث ديگر كه بهترين زنان شما كسانى هستند كه زاينده و زايا، سرپرست و والى، شيرده به فرزندان، دلسوز به آنان، و علاقمند به همسر خود باشند:
خير نسائكم حاملات، والدات، مرضعات، رحمات باولادهن، مايلات الى ازواجهن [87] فاطمه (س) با فرزندان خود همدم و هم انس است. كارهاى شان را زير نظر دارد و در موارد لازم به آنان تذكر مىدهد و يا در مورد كارشان داورى مىكند. حسنين (ع) خط مىنويسند نزد مادر مىآورند كه بگويد خط كدامشان بهتر است. مادر براى اينكه دلها را نشكند آنها را بنزد پيامبر مىفرستد و رسول خدا مجدداً آنها را نزد فاطمه (س) بر مىگرداند. فاطمه (س) رشته گردن بند را به زمين مىريزيد كه هر كدام بيشتر جمع كردند خط او بهتر است. [88]
درسها
در مكتب تربيتى فاطمه (س) درسهاى گوناگون است درس اخلاق، درس زندگى، درس روابط با انسانها، درس حركت آفرينى، درس موج سازى و قيام، درس حمايت از مظلوم، درس مبارزه با ظالم، درس ديندارى و دين خواهى و... و ما براى نمونه از سه گونه درس او نام مىبريم:
1- درس اخلاق:
فاطمه (س) سعى دارد كه اخلاق اسلامى را عملاً به فرزندان بياموزد. اخلاقى كه در آن جرأت و شجاعت، عفو در عين قدرت ،گذشت و ايثار باشد. فاطمه (س) به فرزندان درس محبت داد، درس نيكو كارى داد، درس وفادارى به هدف مشروع داد و هم چنين درس رشادت، خلوص، تعاون، حريت، احسان، صفا، تقوا و همه درسهائى كه انسانيت به آنها مفتخر است .
فاطمه (س) پايههاى اخلاق انسانى و رشادت و جرأت را در فرزندان چنان تحكيم كرد كه حسين بن على (ع) در روز عاشورا در رمز عدم قبول ذلت مىفرمايد، خداوند و رسول او به ذلت اين بيعت رضايت ندارند. دامنهائى كه در آن پرورده شدم (دامن رسول خدا (ص) على مرتضى (ع)، فاطمه زهرا (س)) اجازه قبول اين ننگ را به من نمىدهد.
اخلاق فاطمه (س) اخلاق الهى بود، اخلاق سرافرازى و احساس غرور بخاطر بندگى خدا بود، اخلاق عزتمندى و جلال و شكوه خداوندى بود، فرزندانش همانها را گرفتند و در مسير زندگى حال و آينده خود بكار بستند. در دوران اسارت خاندان فاطمه (س) بعد از واقعه كربلا ديديم كه چگونه در عين اسارت احساس سرافرازى داشتند و لقمه نانِ دونان را نخوردند و حتى اجازه نداد فرزندان و كودكانشان نيز در عين گرسنگى از آن صدقات استفاده كنند.
2- درس بندگى:
فاطمه (س) به فرزندان خود عملاً ياد داد كه چگونه خداى رابندگى كنند و چگونه مطيع و تسليم اوامر او باشند. و اين كار ازراه تمرين عملى عبادت بود. زيرا فاطمه (س) خود عابدهاى بىمانند و در مقام بندگى در بالاترين حد و صورت ممكن بود. كسى كه خداى را با تمام ذرات وجودش پرستش كرده و فرزندانش، چه بسا كه در نيمههاى شب شاهد حالات او بودند.
روح عبادت چنان در وجود فرزندانش ريشه دوانده بود كه هيچ گامى بر نمىداشتند جز براساس قاعده و ضابطه عبادت. آنها بدرجهاى از رشد عبادى رسيده بودند كه بدنبال عبادت مرجحه مىرفتند. در حال اعتكاف و در شرف خاتمه دادن آن بودند، ولى رسيدگى به مشكل مردم را از آن مهمتر دانسته و ترك اعتكاف گفتند. [89]
و يا داستان نماز شب زينب در شب يازدهم ماه محرم، آنهم در حاليكه برادران و عزيزان، و حتى فرزندان خود را در واقعه كربلا از دست داده، يكه و تنهاست در برابر آن همه مصائب، خيمههاى آتش زده ولى صاحب را شاهد است و ماجرا خود چيزى شبيه به افسانه است. مصائب و اتفاقات او را از نماز شب باز نمىدارند او توان جسمى نداشته ولى به صورت نشسته آن را انجام داد.
3- درس زندگى سازى:
و بالاخره فاطمه (س) به فرزندان مفهوم حيات و رمز و راز زندگى را آموخت. و به آنها ياد داد كه گاهى زندگى و عزتمندى آن پس از مرگ است و زمانى در دوران آن. اصل برداشتن هدف معقول در زندگى است كه بفهمد چرا بايد كار كرد و چرا بايد جنگيد و چرا صلح؟ و اصولاً رمز و ملاك انديشيده زيستن در چيست ؟
او كوشيد محيط خانه را ميدانى سازد براى عمل كردن تعاليم اسلام و تحقق بخشيدن به آرمانهاى مقدس نبى اكرم (ص). به فرزندان آمادگى فكر و تعقلى داد و كوشيد حيات شان را عقيدتى سازد. درس متانت در عين جهاد، درس قناعت، در عين وفور، درس تحمل در عين توان پيشروى، درس ايثار در عين نيازمندى شخصى، درس نظم در عين دشوارى و گرفتارى، درس حق دوستى و حقطلبى در عين تحمل مرارتهاى ناشيه از آن... اينها همه از مسائلى هستند كه فاطمه (س) آنها را به فرزندان خود آموخت.
اينكه در خانوادهها شخصيتهاى اصلى پديد مىآيند بدان خاطر است كه نظامات اصلى درباره آنها پياده و اعمال مىگردد. فاطمه (س) نظام اسلامى تربيت را درباره فرزندان پياده كرد و در نتيجه هر كدام چون دنيائى شدند كه در زندگى آينده و تاريخى اسلام نقشهاى مفيد و مثمر ثمرى را پياده كردند .
تربيت در عين كار
اين همه كوشش دقت گذارى فاطمه (س)درباره فرزندان بخاطر آن نبود كه او را فراغى و آسايشى فوقالعاده بود. او اين خدمات را در كنار ديگر مشاغل شخصى و اجتماعى، آنهم در آن برهه از زمان انجام داد. داشتن تصويرى از وضع حيات در آن روزگار، مخصوصاً در دورانى كه فقر و نادارى هم حكومت كند خود عظمت كار او را بيشتر نشان مىدهد.
او زنى است جوان، مادر چند كودك خردسال، در خانهاى زندگى مىكند كه محقر است، آب را از بيرون بايد به خانه بياورد و از مسافتى نسبتاً دور، گندم يا جو را بايد شخصاً با دستاس آرد كند، خود بايد آنرا خمير كند، و نان بپزد، خود بايد لباس خود و فرزندان را بشويد، با هيزم آتش درست كند، و با دهان در آن بدمد تا آتش شعلهور گردد، خود خانه را جارو كند، شمشير خونين على (ع) را بشويد، محيط را براى آرامش على (ع) ساكت سازد. به زنان مدينه درس و مسأله دينى بياموزد، گاهى هم به زخم بندى مجروحان جنگى بپردازد، كارهاى دستى چون پشم ريسى را انجام دهد تا كمكى براى زندگى مشترك باشد، به حقطلبى برود، به مبارزه بپردازد و...
فاطمه (س) نشان داد كه انجام وظايف مادرى با آن امور متناقض نيست، در عين كثرت مشغله مىتوان فرزندانى شايسته تربيت كرد و بگفته دكتر بنت الشاطىء مىتوان چون چشمهاى شد كه از سينه كوهى بجوشد و با خود هزاران گوى و گوهر زرين و سيمين بيرون بريزد، پذيرش خدمات خانوادگى مانع از خدمات اجتماعى و سياسى نيست و بالعكس .
حاصل تربيت
حاصل تربيت فاطمه (س) در محيط خانه، فرزندان است صاحب فضيلتهاى بسيار و متعدد و در محيط بيرون ،زنانى است عفيفه و كم نظير كه هر كدام چراغ و مشعل هدايتى براى ديگر زنان در دنياى اسلام بودند. اما در آنچه كه به فرزندان مربوط مىشود اصل تربيت فاطمه (س) را لااقل از سه ديد بررسى مىكنيم .
1- در جنبه شخصيت:
او فرزندانى تربيت كرد كه هر كدام از آنها در جنبه شخصيتى انسانهائى آزاد، مستقل، با روحيه، و داراى سلوك و رفتارى هستند كه توجه به هر كدام از آنها آدمى رابه ياد آيه آيههاى قرآن مىاندازد. به دست نورانى فاطمه (س) شير مردان و شير زنان شجاع، با عرضه و قهرمان پديد آمدند، كه داراى عزت نفس، اعتماد بنفس و به دور از فرومايگى و تن دادن به ذلتها بودند .
فرزندان فاطمه (س) همگى شجاع، با اراده، از نظر روحى قوى، فدائى اسلام و قرآن بودند. اين درك و اراده را داشتند كه در مواقع حساس به يارى انسانهاى مظلوم و اسلام مظلومتر بشتابند. كسانى بودند كه آخرين قطره خون را دادند ولى در برابر ناحقى و ستم سرفرود نياوردند .
2- در جنبه حركت آفرينى:
حاصل تربيت فاطمه (س) پرورش نسلى بود حركت آفرين و زندگى ساز، نسلى كه هر كدام مشعل هدايتند وچراغ فرا راه حيات همه انسانهاو سياستمداران راستين هستند. فرزندان فاطمه (س) در تاريخ حيات اسلامى مردم موجها آفريدند و كشتى اسلام را كه گاهى شديداً، در تلاطم و در حال غرق شدن بود از خطر نجات دادند.
- حسن بن على (ع) را ببينيد كه در چه شرايطى و چگونه با نرمش قهرمانانه و تاريخى خود زحمت صلح را بخود خريد ولى نابودى اسلام و فناى توان مسلمين را پذيرا نشد. صلحى تاريخى كرد كه زمينه ساز قيامهاى بعدى بود و خود شهيد صلح به نفع اسلام شد.
- حسين بن على (ع) را بنگريد كه قيام جانانه خويش از خون دل خود گذشت تا در رگهاى مسلمانان خمود و جامد خونى جديد وارد سازد و آنها عليه ستمگران و عياشان به مبارزه وادارد و خانه ستم را ويران كند والحق كه با اين قيام چه نصيبى وافر براى اسلام فراهم آورد.
- زينب (س) را ببينيد كه زبانش چون جلادى براى ابن زياد و يزيد بود و هم چون شمشير على (ع) برّائى داشت - با سخنان خود در كوفه و شام زلزله در اركان خصم انداخت و دنياى دشمن را بحركت و عصيان عليه نظام خودشان وا داشت. و به همين گونه بود كلثوم و در كل حاصل تربيت فاطمه (س).
3- درخدمت به اسلام :
فاطمه (س) خادمانى ارزنده و راستين براى اسلام تربيت كرد. كه بقاى اسلام را تضمين كردند و جمله معروف الاسلام نبوىّ الحدوث و حسينى البقاء خود نمونهاى از آن است. اينان به گونهاى پرورش يافته بودند كه دشمنى اسلام را نمىپذيرفتند و اعمال خلاف اسلام را طرد و نهى مىكردند از سر و جان مايه مىگذارند تا اسلام زنده بماند.
در تاريخ اسلام ديديد كه چگونه با معاويه ستيز مىكرد، آن ديگرى با پسرش يزيد، آن سومى حامل پيام شهادت شد، آن چهارمى افشاگر مفاسد بنى اميه و همه آنها پشتوانه انقلاب اسلامى پيامبر (ص) كه كوشيدند اركان فسادو آلودگى را متزلزل سازند و مردم را به حقايق پشت پرده حكومت آشنا نمايند و نشان دهند آنچه خلفا عرضه مىدارند اسلام نيست.
فاطمه (س) بانوى بزرگى بود كه توانست نسل امام تربيت كند و فرزندانى شهادت طلب و فدائى اين كه در مواقع حساس و لازم از جان خود براى اسلام مايه بگذارند و جلو مقاصد شوم خصم را بگيرند. نسل فاطمه (س) نسل شهيد است. زيرا همه آنان درراه اسلام خود را فدا كردند وفراموش نكنيم فاطمه (س) خود شهيده اسلام است و شوهرش نيز شهيد مسجد و محراب.
فصل 9: فاطمه (س) و كانون دارى
مقدمه
فاطمه (س) دختر پيامبر است، راه و رسمى را در زندگى پديد آورد كه الحق حجت را بر همه زنهاى عالم تمام كرد. با شيوهاى كه او در پيش گرفت راه عذر را در انجام وظيفهاى كه خداوند براى زنان مقرر داشته است بر روى آنان بست. اگر فاطمه (س) نبود ما چگونه مىتوانستيم دريابيم وظايف متعدد براى يك زن چگونه قابل جمع است؟ چگونه مىتوانستيم دريابيم كه زن هم در سير به سوى كمال مىتوانند چنان گامى به پيش نهد كه حتى از مردان هم جلو افتد؟.
فاطمه (س) با عمل خود به جهانيان درس داده، درس مادرى، درس همسرى، درس كانون دارى، درس خدمت اجتماعى و هدايت و روشنگرى، بدون فاطمه (س) درك اين مسأله ممكن نبود كه زن در عين فرزند دارى مىتواند عابدهاى بىمانند باشد و بدون انتخاب نسبت و مقام مىتواند در نقش يك انسان كامل ايفاء وظيفه كند و شهره گردد.
از درسهاى مهم و حيرتانگيز فاطمه (س) درس خانهدارى و مديريت كانون است. او با اينكه دختر پيامبرى عظيم و حاكمى قدرتمند است و مىتواند چون ديگر زنان كه در چنين وضع و موقعيتند براى خود جاه و جلالى فراهم سازد، كوكبه و دبدبهاى به راه اندازد ولى چنين نمىكند. همانند هر زن عادى ديگرى سر گرم كار و تلاش د رخانه و گرم داشتن كانون مىشود و در عين حال مسؤوليت اجتماعى خود را نيز فراموش نمىنمايد.
براى اينكه اهميت قضيه روشن شود به گوشههائى از اين حيات درخشان فاطمه (س) اشاره مىكنيم و از تلاش و كوشش او در اين جنبه حرف مىزنيم، باشد كه راهنماى عملى براى ما، آن هم باالگوگيرى اززنى معصومه باشد.
خانه فاطمه (س)
نخست از خانه فاطمه (س) حرف بزنيم، جائى كه او و على (ع) در آن زندگى سر كردهاند و گلهاى بوستان خود را در آن پرورش دادهاند. تا مدتهاى زياد آنها در اطاق اجارهاى زندگى را سر كردند كه دور از خانه پيامبر (ص) بود. بعدها رسول خدا (ص) با يكى از صحابه سخن گفت و خانه اجارهاى آنها را به محلى نزديكتر به خود آورد، و سالها گذشت تا آنها خود صاحب خانهاى و حجرهاى كوچك شدند.
اين خانه كه در كنار خانه پيامبر (ص) بود، و بيش از يكى دو متر با آن فاصله نداشت، خانهاى بود كوچك و محقر، گلين، فرش آن شامل حصيرى بود كه تنها نيمى از اطاق را مىپوشاند و نيم ديگر با شن نرم مفروش بود. درب آن يك لنگهاى و معرّف فقر اهل خانه.
در اين خانه فاطمه (س) با على (ع) همراز و بهتر بگوئيم هم بند و هم سلول بود. از ديدى محلى براى زندگى و مسكن است، از سوئى ديگر كارگاهى است براى كارهاى دستى فاطمه (س) كه براى كمك معاش و يا در بسيارى از موارد براى خدمت به فقرا و مساكين انجام مىگرفت و ازجهتى مركز آمد و شد ياران على (ع)، دوستان فاطمه (س) ،زنان مسأله دار و هدايت خواه بود .
فاطمه (س) اين خانه را مدرسه و دانشگاهى ساخته بود، نه تنهابراى فرزندان خود، بلكه براى زنان مسلمان كه سؤالات مذهبى خود را از او مىپرسيدند. آن را كانون مقدسى ساخته بود كه اعضاى خانه، آن را سنگرى دانسته و پناه و سكون خود را در آنجا مىجستند. و خواهيم ديد كه اين كانون مطمئنترين محل آرامش و پناه على (ع) بود .
اهميت خانهدارى
فاطمه (س) ازكسانى نبود كه خانهدارى را كارى كوچك شمرد و يا خانه را به شوق اداره و منصبى ترك گويد و يا آن را محل و مركزى براى بلند پروازى خود قرار دهد. او به اين نكته آگاه بود كه كانون خانوادگى و اداره آن كمتر از اداره يك كشور نيست و حتى پايه كشور دارى بحساب مىآيد. و هم مىدانست و اززبان پيامبر شنيده بود كه خدمت در خانه و خانهدارى داراى اجر و حسنه است، حسنهاى كه هيچ كارى از زن با آن برابرى نمىكند.
روزى رسول خدا (ص) از اصحاب خود پرسيد زن در چه حالى به خدا نزديكتر است؟ و اصحاب پاسخ درست آن را ندانستند: فاطمه (س) اين سخن را شنيد و پيام فرستاد زن در حالى به خدا نزديكتر است كه ملازم خانه باشد و از آن بيرون نشود. [90]
او مىدانست كه خانه سنگر است، پايگاه اجتماعى اعضاء است، همانند يك نهاد اجتماعى گرانقدر است و كارى براى زن از نظر ارزشمندى معادل خانهدارى نيست. بدين سان همّ خود را به خانهدارى نهاد و اداره و مديريت آن و نيز تربيت فرزند را در آن به وجهى نيكو پذيرا شد. او در اين راه احساس خجلت و ننگى نداشت و از زير بار وظايف آن شانه خالى نمىكرد .
مركزيت خانهاش در مسير تربيت فرزند، مشاوره و همدمى با على (ع) مهرورزى به اهل خانه بود، و حاصل چنين اقدامى، فاطمه (س) راستين را بيش از پيش محبوب كرد و او راضى به اين تقسيم كار پيامبر (ص) بود كه كار درون خانه از آن او و كار بيرون خانه از آن على (ع) باشد و خداى را بر اين امر سپاسگزار و شاكر بود .
مسؤوليت او در خانه
او بفرموده رسول گرامى اسلام، رئيس خانه است و المراة سيدة اهلها [91] كدبانوئى است مجرب كه گوئى تمام دورههاى مديريت خانواده را گذارنده و به وظايف خود نيكو آشناست. مسئوليتش سنگين است
- در آن روزگار دشوار، آن هم در دوره فقر خاندان پيامبر او بايد به امور زير برسد:
- امر سر و سامان دادن امور خانه، آن هم خانهاى كه مركز آمد و رفت است و چند كودك خردسال در آنند.
- امر تربيت و اداره و نظافت و سرپرستى فرزندان كه آن هم كارى اندك و آسان نيست .
- امر پيشهورى و صنعتگرى چون بافتن پيراهن براى فرزندان و يا پشم ريسى براى كمك معاش.
- امر آسياب كردن گندم يا جو با دستاس كه رسول خدا (ص) فرموده دست فاطمه (س) در اين راه زخمى شده بود.
- امر آوردن آب از بيرون كه در آن روزگار اين هم مشكلى براى فاطمه (س) بود و خانهها آب نداشتند.
- امر هدايت و سرپرستى زنان جديد الاسلام كه از بركت فاطمه (س) مهتدى مىشوند ويا ديگران .
- و بالاخره كارهاى ديگرى كه هر زنى بدان واقف است و به اصطلاح خودشان از بام تا شام در خانه مىدوند ولى باز هم كارشان نيمه كاره مىماند. براى تهيه مختصر غذائى آن همه وقت مىگذارند ولى باز هم مطبوع طبع آنها قرار نمىگيرد. درك سنگينى مسؤوليت او ميسر نيست، مگر آنگاه كه آدمى خود در شرايط آن قرار گيرد.
سكون خانه
خانه فاطمه (س) از آن خانههائى كه خداى خواسته است نام او در آنجا بلند گردد و مورد تسبيح و تقديس باشد. فى بيوت اذن اللّه ان ترفع و يذكر فيه اسمه يسبح له فيها بالغدو و الاصال [92] و طبيعى است كه چنين خانهاى نمىتواند مركز آشفتگى و هرج و مرج باشد نخستين چيزى كه در آن بايد حضور داشته باشد سكون و آرامش است و فاطمه (س) سعى دارد چنين كند.
او مىداند كه ترقى و عظمت شوهر، كوشش و تلاش ارزنده او تا حدود زيادى مرهون زندگى آرام و ساكن او در محيط خانه است و خانه بايد سنگر آرامش و محل تجديد قوا باشد تا شوهر بتواند بنشيند، درست نقشه بكشد و درست طراحى كند، و درست تصميم به اجرا و عمل بگيرد. خانه بايد در سكون و آرامش باشد تا شوهر بتواند در آن خانه احساس راحتى كرده و مشقات بيرون را از تن به در نمايد.
خانه فاطمه (س) براى على (ع) چنين وضعى را داشت. على (ع) در كنار زهرا (س) احساس آرامش مىكرد و حتى هر آنگاه كه از حوادث و مشكلات زندگى به ستوه مىآمد به سنگر خانه پناه مىبرد و در آنجا كمى با فاطمه (س) سخن مىگفت و تجديد قوا مىكرد و از نو سرگرم كار و تلاش و مبارزه مىشد و اين امر در سراسر زندگى على (ع) وجود داشت، حتى پس از وفات فاطمه (س) و در سر مزارش .
گرمى و روشنائى كانون
فاطمه (س) در محيط خانه چون ماهى درخشان بود كه نور وجودش كانون خانه و دل على (ع) را روشن مىكرد. او مصداق اين آيه قرآن بود كه: و اذا رايتهم حسبتهم لؤلؤاً منثوراً. [93] او روشنى بخش خانه بود، ديدارش رنجها و غصهها را از دلها مىزدود. على (ع) خود فرمود وقتى به خانه مىآمد و به زهرا نگاه مىكردم تمام غم و غصهام زدوده مىشد. [94]
فاطمه (س) كانون خانواده را گرم مىداشت، على (ع) و فرزندان را دل به اين خوش بود كه د ركنار فاطمهاند و در آن كانوناند. از ديدى، او چون شمعى بود كه پروانهها را بدور خود جمع كرده، به آنها گرمى و نور مىداد خانهاش كانون انس و صفا بود. اعضاى خانه با هم انس و آشتى و معاونتى داشتند، و در كمال همرنگى و صداقت، در سايه ايمان به خدا و رسول و كتاب او زندگى مىكردند. اگر على (ع) تصميمى مىگرفت، همگان همراه او بودند و اگر فاطمه (س) تصميمى اتخاذ مىكرد ديگر افراد خانه با او همگام مىشدند و نمونه روشن آن موردى است كه در آن سه روز تمام اعضاى خانواده افطارى خود را به فقيران و يتيم و مسكين دادند و خود با آب افطار كردند. [95]
و بالاخره فاطمه (س) در گرم داشتن كانون، لطف و عنايت به همسر، رحمت و دلسوزى به فرزند مصداق حديث پيامبر (ص) بود كه خير نسائكم الطفهن بازواجهن، و ارحمهن باولادهن و...[96] و مصداق احاديث ديگر رسول خدا چون عفيفه بودن، شوهر دوست وفرزند دوست بودن و ضمن اينكه او خود ملهم به الهامات الهى است .
مشقت زندگى
با چنين وصفى كه گذشت و با آن همه كار و تلاش طبيعى است كه زندگى بر او آسان نبود. پيامبر (ص) روزى بر فاطمه (س) وارد شد و ديد كه با دستهاى خود آسياب را مىگرداند و در عين حال به كودك خردسالش سرگرم شير دادن است. رسول خدا (ص) از ديدن چنين وضع آب در ديده گردانيد و فرمود دخترم: تلخىهاى زندگى دنيا را بچش براى وصول به حلاوتهاى آخرت فاطمه (س) گفت خداى را بر اين نعمتها سپاسگزارم و بر كرامتهاى او عرض تشكر دارم. [97]
شدت، كارش در خانه بحدى بود كه گاهى توان را از او مىگرفت، بدنش رنجه مىشد و به فرموده على (ع) دستانش از شدت آسياب كردن تاول زده و پينه بست. [98] در عين حال اين كار يك روز و دو روز نبود و هم اين براى فاطمه (س) تنها كار نبود كه از كارهاى ديگر فراغتى داشته باشد. مسأله نظافت خانه هم مسأله بود كه گاهى سر و روى فاطمه (س) راگرد آلود مىكرد و غبار بر او مىنشست.
روزى رسول خدا (ص) از فاطمه (س) احوال بپرسيد كه چگونهاى؟ فاطمه (س) ظاهراً از حالات زندگى و مشقتهاى آن، و سختى معيشت و شايد هم از گرسنگى خود و فرزندان و از خالى بودن خانهاش ازآذوقه سخن گفت. رسول خدا (ص) فرمود دخترم آيا به اين راضى نيستى كه سيده زنان جهان باشى؟ فاطمه (س) پرسيد مگر مريم دختر عمران سيده زنان نيست؟ پيامبر فرمود: او سيده زنان عصر خود بود و تو سيده همه زنانى [99]. و بر اين اساس ملاك خانمى و بانوئى وارونه گشت و در نظر پيامبر (ص) زنان پر خور و پر آذوقه و متجمل و آنهائى كه در جلال و جبروت مادى زندگى مىكنند بانو وخانم بحساب نمىآيند. اگر ملاكى براى بانوئى و سيده بودن مطرح باشد در تلاش و جهد هدفدار، در عين تحمل فقر و نادارى است. در عابده بودن و زاهده بودن و در راه خدا رنجها را بخود خريدن است و فاطمه (س) اين چنين بود .
كمك كارىها
فاطمه (س) در تنگا و خستگى و دشوارى زنديگ بود ولى چنان نبود كه شوهرى خود خواه و تن پور داشته باشد كه اين همه كارها تلاشها را وظيفه خاص زن بداند و كمك كارش نباشد. نه - على چنين مردى نبود. او در كار و تلاش مردانهاش كمتر از فاطمه (س) نبود. چه بسيار ازكارهاى خانه را او انجام مىداد حتى بافاطمه (س) مىنشست و گندم آسياب مىكرد و حتى در مواردى نان مىپخت رسيدگى به امور بيرون، تهيه نان براى چنان خانوادهاى با فرزندان متعدد، آن هم كار و اشتغالى مشروع، آب كشى براى مزرعه و درختان، كارمزدى براى آبيارى درختان، حضور در جبهه و صحنه رزم، دستگيرى از بينوايان، بردن نان و آذوقه براى دردمندان، عبادت رسمى و حضور در عرصههاى سياسى خود كارى بس وسيع و پر دامنه بود .
او حتى براى سير كردن فرزندان تن به كار مزدى مىداد. در مزرعهاى كار مىكرد و قرار بسته بود براى هر سطل آبى كه از چاه بيرون مىكشد يك دانه خرما بستاند و بر اين اساس براى اهل خانه غذا تهيه مىكرد، با اين اتكا كه در مواردى بسيار ديگران را بر خود مقدم مىداشت و از همين غذائى كه با مرارت به دست مىآمد به فقيران مىداد.
در عين حال هر آنگاه كه از كار روز مره فارغ مىشد و بخانه مىآمد با همان بدن خسته به كمك فاطمه (س) مىشتافت. گاهى خانه را تميز مىكرد، زمانى با فاطمه (س) آسياب را مىگرداند، گاهى در نظافت خانه به او كمك مىكرد. او در محيط خانه تلاش بسيار داشت، بدان خاطر كه به حال فاطمه (س) از شدت كار او رقت مىكرد و دلش به درد مىآمد.
روزى پيامبر (ص) بر آنها وارد شدديد على (ع) و فاطمه (س) سر گرم آسياب كردن جويا گندمند. خطاب به آنان كه كدام خستهتريد. برخيزيد من بجاى شما آسياب كنم - على (ع) عرض كرد فاطمه (س) خستهتر است. پيامبر فرمود دخترم برخيز آنگاه خود بجايش نشست و با على (ع) سرگرم آسياب كردن شد. [100]
حاصل كانون دارى
حاصل كار و تلاش فاطمه (س) در محيط خانه و ثمره كارش عبادت و داراى ارزش بسيار است زيرا:
- خدمت به مردى كه عزيز خداست و مرد رزم و جهاد است و خداى را بر او نظر عنايت بسيارى است.
- على شدن على (ع) در سايه همدلى با فاطمه (س) وفاطمه شدن فاطمه (س) در سايه انس با على (ع) و هم مسكنى اوست و چه زيباست كار براى چنين افراد.
- خدمت به فرزندان و تربيت نسلى است كه انسان دوست، متعهد، مكتبى، و نمونه عالى تربيت اسلامند.
- خدمت به اسلام بود زيرا كه در سايه آن موجبات خدمت به اسلام و مسلمين فراهم آمد و ضديتها با اين سركوب شد و مردم توانستند راه خود را بيابند.
- و سرانجام فاطمه (س) با مديريت خود درس زندگى توأم با سعادت به زنان داد، تجاربى فراهم آورد كه بهرهگيرى از آن عامل رشد انسانيت انسان و مخصوصاً زنان جهان است و كدام عبادت است كه بدين ميزان داراى ارزش و ثمره اجتماعى باشد.
1- نهجالبلاغه - در مراسم دفن فاطمه (س).
2- فاطمة الزهراء.
3- ص 66 ج 2- فرائد السمطين .
4- طبقات ابن سعد ج 8 ص 14.
5- ص 125 انساب الاشراف.
6- شرح حال چهارده معصوم - صفوت ص 15.
7- فاطمه الزهراء - الرحمانى.
8- ص 324 انساب الاشراف.
9- ص 90 بحار ج 43.
10- آيه 63 سوره نور.
11- ص 367 مناقب ابن مغازلى.
12- حلية الاولياء ج 2 ص 41.
13- فضيله الزهراء.
14- فضيله الزهراء.
15- مستدرك ج 3 ص 184.
16- مستدرك ج 3 ص 184.
17- صحيح بخارى جزء 5 ص 26.
18- ص 87 الزهراء.
19- جزء 7 صحيح مسلم ص 141.
20- فاطمه الزهراء.
21- فضائل الخمسه ج 3، 133.
22- كافى ج 1 ص 460.
23- ص 132 منتهى الامال ج 1.
24- ص 239 رياحين الشريعه ج 1.
25- ص 156 بحار ج 43.
26- ص 44 - اشگهاى فاطمه (س).
27- ص 63 همان منبع.
28- به كتاب نظام خانواده در اسلام و كتاب تشكيل خانواده در اسلام از مؤلف مراجعه شود.
29- ص 11 طبقات ابن سعد ج 8.
30- وفاة الصديقه الزهراء ص 23.
31- ص 11 طبقات.
32- ج 2 سيره حلبى.
33- ص 130 الزهراء - محسن امين.
34- ص 131 - الزهراء.
35- خصايص فاطميه.
36- ص 33 الغدير 1.
37- بحار ج 43 ص 18.
38- بحار 43 ص 10.
39- روضه المتقين ج 8 ص 123.
40- علامه مجلسى.
41- جواهر السنيه - احاديث در شأن على (ع) .
42- كفاية الطالب گنجى شافعى.
43- ص 132 الزهراء.
44- ص 35 دلائل الامامه.
45- ص 137 الزهراء - محسن امين.
46- ص 68 همان منبع.
47- ص 94 بحار ج 43.
48- ص 107 فاطمه الزهراء (س).
49- مناقب ج 3 ص 351.
50- روضة الواعظين ج 1 ص 146.
51- مناقب ج 3 ص 350.
52- دلايل الامامه ص 23.
53- تاريخ الخميس ج 1 ص 408.
54- ص 68 الزهراء مطاهرى .
55- ص 74 رياحين الشريعه ج 1.
56- ج 2 - كافى ص 360.
57- بحار ج 43.
58- مناقب ابن شهر آشوب ص 111 ج 2.
59- ص 112 ج 2 مناقب ابن شهر آشوب.
60- ص 90 الزهراء ملا محسن.
61- ص 102 الزهراء.
62- ص 114 بحار 43.
63- صفوة الصفوه ابن جوزى ص 3 ج 2.
64- امام صادق (ع) .
65- آيه 19 سوره رحمان.
66- المصدر ص 151.
67- ص 171 احتجاج ج 1.
68- همان منبع ص 195.
69- زندگانى حضرت زهراء (س).
70- مناقب شهر آشوب ج 3 ص 33.
71- ص 86 بيت الاحزان - قمى .
72- ص 35 شمهاى از فضايل زهرا - محلاتى.
73- ص 80 فاطمه دكتر شهيدى.
74-ص 9 رياحين الشريعه ج 1.
75- بحار ج 43 ص 186.
76- نهج البلاغه نامه 28.
77- بحار ج 43.
78- نهج البلاغه.
79- آيه 22 سوره رحمان.
80- آيه 22سوره رحمان.
81- تفسير الدرالمنثور ج 7 ص 697.
82- مناقب ابن شهر آشوب ج 3 - ص 387.
83- حديث نبوى .
84- حديث نبوى.
85- حديث نبوى.
86- حديث نبوى.
87- حديث نبوى.
88- بحار 104 ص 309.
89- داستان اعتكاف امام حسين (ع) و مراجعه يك نيازمند.
90- ص 134 منتهى الامال ج 1.
91- روضة الواعظين.
92- آيه 36 سوره نور.
93- آيه 19 - انسان.
94- مناقب خوارزمى ص 256.
95- آيه 8 سوره انسان.
96- نهج الفصاحه .
97- ص 133 منتهى الامال.
98- ص 134 همان منبع.
99- ص 42 حليه الاولياء ج 2.
100- ص 5 بحار ج 43.
در مكتب فاطمه (س) - دكتر على قائمى