شهید آوینی
 
جانباز اعصاب و روان : هیچ چیز نمی‌خواهم ، نه پول نه امکانات ، فقط درمان !
  من هم مثل خیلی های دیگر از روستا به جبهه رفتم. دنبال هیچ چیزی هم نبودم نه دنبال حقوق نه چیز دیگری، تنها می خواستم خدمت کنم. من طاقت درد را زیاد دارم اما از بی خوابی خسته شده ام. دنبال پول و امکانات هم نیستم. طاقت بدتر از این را هم دارم. به هر حال روز می‌زنم به بیابان و شب می‌آیم. اما شب‌ها نمی‌توانم تحمل کنم. اصلا خواب ندارم و پاهایم را تا صبح به زمین می‌کوبم.

گزارش زیر انعکاس گوشه ای از شرایط زندگی یکی ازجانبازان اعصاب و روان است که شاید بتوان گفت از مظلوم‌ترین گروه جانبازان جنگ تحمیلی هستند وعلی رغم بیشترین صدمات، مورد بیشترین بی مهری‌های مسؤلین امر قرار گرفته اند.

این جانباز دوران دفاع مقدس پس از مصدومیت اعصاب و روان، جهت پیگیری های پزشکی به بنیاد شهید و امور ایثارگران مراجعه نکرده است، چرا که معتقد است برای دفاع از میهنش به جبهه های جنگ رفته وانتظاری از کسی ندارد.

وی که در سال  65 به جبهه غرب و کردستان اعزام شده بود بدلیل گذشت هجده سال از تاریخ مصدومیت اعصاب و روان از چگونگی مجروحیتش چیز زیادی به خاطرنمی آورد. به دلیل بی اطلاعی وی از حق و حقوقی که در قوانین ایران برای جانبازان قرار داده شده و با وجود تمام ناراحتی های عصبی با عزت نفس به کشاورزی در زمین پدرش مشغول بوده و با کمک دیگران و خانواده تا کنون چرخ زندگی را چرخانده است وتنها چیزی که او را آزار می دهد دردهای ناشی از موج انفجار و بی خوابی است.

 

من طاقت درد را زیاد دارم اما از بی خوابی خسته شده ام. دنبال پول و امکانات هم نیستم. طاقت درد را دارم.  بدتر از این را هم دارم. به هر حال روز می زنم به بیابان و شب می آیم. اما شبها نمی توانم تحمل کنم. اصلا خواب ندارم و پاهایم را تا صبح به زمین می کوبم.

این جانباز در طول گفتگو تأکید داشت که توانایی کار کردن دارد اما تشنجات عصبی برایش مشکلات زیادی را ایجاد کرده وتنها چیزی که می خواهد دارویی است که بتواند حداقل شبها چند ساعتی را آرام بخوابد. 

وی که کشاورزی ساده و بی غل وغش است، ازچگونگی رفتنش به جبهه و از سختیهای زندگیش وحملات عصبی ناشی از موج انفجار خمپاره در دوران دفاع مقدس به خبرنگار گروه دفاع مقدس خبرگزاری مهر می گوید:متولد47هستم.من هم مثل خیلی های دیگر از روستا به جبهه رفتم وسواد نداشتم. حتی 17ماه زودتر اقدام کردم و نمی دانستم کجا می روم و چه اتفاقی می افتد. دنبال هیچ چیزی هم نبودم نه دنبال حقوق نه چیز دیگری. تنها می خواستم خدمت کنم. در منطقه کردستان جنگیدم والان با گذشت سالها نمی توانم بگویم دقیقا چه اتفاقی افتاد.دو بار دچار موج گرفتگی شدم یکبار سرپست بودم و یادم نمی آید دقیقا در کجا اما در پرونده ام ثبت شده که اطراف شهر«بانه»بوده ام و یکبار هم در اواخر جنگ در حال عقب نشینی بودیم که حضور ذهن ندارم کجا و چه تاریخی بود.اما نمی دانم چرا درپرونده ام یکبار قید شده است.

جانباز دوران دفاع مقدس در مورد مشکلات  درمانی خود می گوید:سالهاست که تمام هزینه های درمانیم را با قرض خودم پرداخت کرده ام و به بنیاد مراجعه نکرده ام.حدود هفت ماه پیش در تابستان با اصرار خانواده ام برای آزمایش به تهران رفتم. آزمایشگاهی زیر پل مینی سیتی هست که پزشکان یکسری آزمایش از من گرفتند. حالاهم که هفت هشت ماه است جواب کمیسیون پزشکی نیامده است.شما تصور کنید چطور اینهمه راه را می تو انم برای گرفتن جواب به تهران بروم .

مدت 4-3سالی است که قسمت پایین سمت راست شکمم می سوزد و درد می کند و بدنم بی حس می شود.روی بدنم دانه های بسیار ریزی می زند و شبها بیشتر شده و با خارش به خونریزی می افتد.البته این دانه های بسیار ریز ابتدای مجروحیتم بود اما اهمیت ندادم و علتش را هم نمی دانم.

پرونده مجروحیت در بنیاد ، بیمارستان و بهداری یگان خدمتم دارم. مجروحیتم از ناحیه اعصاب و روان در بنیاد جانبازان سال 65ثبت شده اما تعیین درصد نشدم. مسئله شیمیایی را نمی دانم هست یا نه، تا جواب آزمایش بیاید. زمانی که به بنیاد

 

مواقعی شب دنبال پاهایم می گردم و دوراتاق می چرخم و فکر می کنم پاهایم قطع شده است وقتی حالم بد می شود، سمت چپ بدنم بیشتر بی حس می شود. زمانی که دچارحملات عصبی می شوم تنها چیزی که باعث کنترل این تشنجات می شود آب سرد است.

 

مراجعه کردم به من گفتند که شما دارای 20% مجروحیت از ناحیه کتف سمت راست هستید. من به آنها گفتم اصلا تعیین درصد نشده ام و دستم مشکلی ندارد ، از ناحیه سر دچار مجروحیت شده ام. بعد از بررسی مشخص شد بدلیل تشابه اسمی با فرد دیگری پرونده تشکیل شده است. آنجا شماره پرونده جدید به من دادند و دیگر مراجعه نکردم تا امسال که با اصرار دوستم و خانواده ام برای درمان از طریق بنیاد شهید و امور ایثارگران اقدام کردم. با سختی و قرض 100هزار تومان برای آزمایش و تکه برداری دادم تا ببینیم چه می شود.

وی در ادامه درمورد شرایط  بد روحی و روانی خود گفت: بیشتر شب‌ها نمی خوابم. تصور کنید پشت دری پر از آب است و همینکه این در باز شود چه اتفاقی می افتد؟وضعیت من هم همینطور است. همینکه چشمهایم را روی هم می گذارم سر و بدنم درد می گیرد. مواقعی شب دنبال پاهایم می گردم و دور اتاق می چرخم و فکر می کنم پاهایم قطع شده است وقتی حالم بد می شود تمام موهای سرم سیخ شده وسمت چپ بدنم بیشتر بی حس می شود. زمانی که دچارحملات عصبی می شوم تنها چیزی که باعث کنترل این تشنجات می شود آب سرد است.

الان هم اگر رفتم به بنیاد مراجعه کردم به خاطر مشکلات داخلی وسوزش شدید سمت راست شکمم است و تشنجات عصبی و خارش شدید بدنم که شبها بیشتر می شود. آنقدر دانه های ریز روی بدنم می زند و می خارد که خونریزی می کند و بعد از مدتی خوب می شود و دوباره شروع می شود. مشکل اعصابم که از قرص و دارو و درمان گذشته است.

تنها چیزی که از دکترها می خواهم این است که یک قرصی ، دارویی به من بدهند تا بتوانم شب بخوابم، همین! من طاقت درد را زیاد دارم اما از بی خوابی خسته شده ام. دنبال پول و امکانات هم نیستم. می توانم در روز درد را تحمل کنم و بروم در بیابان وطاقت بیاورم. به دکتر داخلی گفتم یک آمپول اشتباهی به من بزنید که از این وضعیت بی خوابی و درد خلاص شوم!

این جانباز در مورد وضعیت اشتغال خود و منبع درآمدش می گوید: الان کارگر پدرم هستم و کشاورزی می کنم. پدرم یک قطعه زمین کوچک دارد که گندم می کاریم. صبح می روم بیابان وشب برمی گردم. من با تمام مشکلاتم نمی توانم بیکار باشم. سرم برود بیکار نمی نشینم. طاقت درد را دارم.  بدتر از این را هم دارم. به هر حال روز می زنم به بیابان و شب می آیم. اما شبها نمی توانم تحمل کنم. اصلا خواب ندارم و پاهایم را تا صبح به زمین می کوبم. حتی به مدت 20دقیقه هم نمی توانم بنشینم و باید حرکت کنم چون درد به سراغم می آید.

وقتی می روم بیمارستان می بینم جانبازانی بدتر از من هم هستند، پشیمان می‌شوم.

 

از غصه پسرم، شوهرم سکته کرده و در خانه افتاده است. نوه‌ام بیماری دیابت دارد واز این قضیه خیلی لطمه روحی خورده است. خیلی برای درمان پسرم خرج کردیم. حتی چند تکه النگو داشتم فروختم تا هزینه آزمایش و داروهایش باشد. اگر خودمان به پسرم کمک نکنیم از این هم وضعش بدتر است. اما چقدر می توانیم کمکش کنیم؟ دیگر پیر شده ایم و مگر با یک زمین کشاورزی چقدر درآمد داریم؟

مادر جانباز

مادر این جانباز در ادامه به خبرنگار گروه دفاع مقدس «مهر» می گوید: من و همسرم با سختی و با کشاورزی نه تا بچه را در این خانه کوچک بزرگ کردیم. حالا پیر شده ایم ودیگر توانایی نداریم. از غصه پسرم، شوهرم سکته کرده و در خانه افتاده است. عروسم زن سازگاری است که با وجود وضعیت روحی و عصبی پسرم صبر کرده اما نوه ام بیماری دیابت دارد واز این قضیه خیلی لطمه روحی خورده است. به خاطر بی اطلاعی، وضعیت مجروحیت پسرم بدترشد. خیلی برای درمانش خرج کردیم حتی چند تکه النگو داشتم فروختم تا هزینه آزمایش و داروهایش باشد. اگر خودمان به پسرم کمک نکنیم از این هم وضعش بدتر است. اما چقدر می توانیم کمکش کنیم؟ دیگر پیر شده ایم و مگر با یک زمین کشاورزی چقدر درآمد داریم؟ ممکن است با یک ناراحتی کوچک عصبی شود.  گاهی که حالش بد می شود مثل چوب خشک می شود وبرادرهایش را صدا می کنم تا او را به درمانگاهی و یا دکتری برسانند. 

مادر جانباز  در ادامه اظهار کرد: در روستا و بیابان که دکتر متخصص نیست اما یک دکتر داخلی هست که بنده خدا خیلی به ما لطف دارد و کمکمان می کند. وقتی حال پسرم بد می شود دو پسر دیگرم او را در پتو می گذارند و به دکتر می رسانند. بعد از مدتی با تزریق آمپول حالش بهتر می شود. پسرم از بس عذاب کشیده و داروی اعصاب خورده قیافه اش مثل معتادها شده  و تمام موهای سرش سفید شده است. وقتی حالت عصبی پیدا می کند نمی گذارند من متوجه بشوم. همسرش بهتر می تواند به شما بگوید پسرم وقتی دچار تشنج می شود، چه وضعیتی پیدا می کند. اما به من نمی گوید مبادا ناراحت شوم. توکلمان به خداست. خدا همه مریضان اسلام را شفا دهد و پسر من هم شفا پیدا کند.

آنقدر این بچه ام از ابتدا مظلوم بود که حتی نمی گذاشت دردش را متوجه شویم. یکی ازدوستان و همرزمانش ـ خدا خیرش دهد ـ بیشتر دنبال دارو درمان پسرم هست و به اصراراو پسرم رفت  آزمایش داد. نمی دانستیم بچه مان را باید درمان کنیم. حتی یک خانه کوچک داریم که دو تا اتاقش را به پسرم و زن وبچه اش دادیم. اکثر شبها به خاطر تشنجات عصبی که ممکن است برایش پیش بیاید دوستش پیش پسرم می ماند.

همسرجانباز در مورد وضعیت زندگی خود می گوید: روز به روز و سال به سال بدتر می شود من هم با داشتن یک دختر مریض و با این خرج و مخارج سنگین زندگی و شرایط روحی و روانی همسرم چه کار می توانم بکنم؟ با کوچکترین چیزی ممکن است

گاهی که دچار حملات عصبی می شود فریاد می کشد ودنبال پاهایش می گردد واز جبهه و جنگ می گوید. وقتی تلویزیون تصاویر جنگ را نشان می دهد خیلی منقلب می شود و متوجه می شوم ممکن است الان حالش بد شود.

همسر جانباز

عصبی شود و خانه را به هم بریزد. خواب ندارد و ممکن است چند شب نخوابد یا گاهی کمر درد شدید می کند و اصلا نمی تواند حرکت کند و دلیلش را هم نمی دانیم مخصوصاً وقتی دراز می کشد درد بیشتر به سراغش می آید و یک طرف بدنش بی حس می شود و موهای سرش کاملاً سیخ  ولبهایش خشک می شود. حوصله در جمع نشستن را ندارد وسر به بیابان می‌گذارد.  

گاهی که دچار حملات عصبی می شود فریاد می کشد ودنبال پاهایش می گردد واز جبهه و جنگ می گوید. وقتی تلویزیون تصاویر جنگ را نشان می دهد خیلی منقلب می شود و متوجه می شوم ممکن است الان حالش بد شود.

هیچ کمکی از بنیاد دریافت نکرده ایم. حتی بیمه هم نیستیم .قبلاً کمتر تشنج می کرد اما چند سال است وضعیتش بدتر شده است. الان دخترم 10 ساله است و دچار دیابت و چربی بالا است. خیلی خرج درمانش کردیم. حالا دکترها گفته اند 100هزار تومان هزینه آزمایش وMRI است. اما دیگر از کجا بیاورم؟ پولی برایمان نمانده. حالا نذرش کرده ام که خدا شفایش دهد. الان هم که می بینید وضعیت روحی و روانی خودم ودخترم کمتر از همسرم نیست.

سخن آخر آنکه؛ آیا نمی توان به جای اینهمه زیاده روی در کنفرانس ، همایش، کنگره و تجلیل‌های تبلیغاتی از این دست که به نام ایثارگران وشهدا برگزار می شود، بیاییم و به بطن قضایا بپردازیم؟ کدام یک از این حرکت‌های تبلیغاتی توانسته گوشه ای از مسائل و مشکلات خانواده های ایثارگران را حل کند؟ آیا مسئولین و مدیران اجرایی کشور با یک دهم این بودجه هایی که چنین با سخامتندی خرج حرکت‌هایی می‌شود که هیچ ثمری جز پنهان کردن ضعف‌ها و کوتاهی‌ها ندارد، نمی توانند خود به سراغ جانبازان و خانواده آنان بروند؟ چطور جانبازی که در دوران جنگ تحمیلی  بدون هیچ چشم داشتی با تمام قدرت ایستاد تا مملکت  ومردم کشورش محتاج دیگران نشوند، حالا برای رسیدن به حقوق اجتماعی تعریف شده خود دست در پیش دیگران دراز کند و چنین در ورطه بلا و مصیبت بیافتد؟ چرا به جای مراجعه ایثارگران، خود بنیاد شهید و امور ایثارگران و دیگر مسئولین با داشتن اینهمه نیروی انسانی  به سراغ آنان نمی روند؟تا چه زمانی باید شاهد پرپر شدن و از بین رفتن این قهرمانان مظلوم باشیم و بعد افسوس بخوریم و داغ درد و هجر این عزیزان همیشه در خانواده آنان باقی بماند؟

همانطور که پیش از این گفته شد « مهر» به دلیل مسائل پیش آمده ، از ذکر نام و مشخصلات جانبازان عزیز در اخبار و گزارشات اجتناب کرده و متذکر می‌شود مستندات مصاحبه فوق به همراه نام و مشخصات کامل مصاحبه شونده جهت ارائه به هر مرجع صلاحیت‌داری در خبرگزاری مهر نگهداری می‌شود.

منبع : خبر گزاری مهر

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo