بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک
 
 
 


زيارت ديگر امام محمد تقى عليه السلام
زيارت ديگر براى حضرت امام محمد تقى عليه السلام سيد بن طاوس در مزار فرموده چون زيارت كردى حضرت امام موسى كاظم عليه السلام را مى ايستى نزد قبر حضرت

جوادعليه السلام و مى بوسى آنرا ومى گوئى : اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِي

* * * * * * * * * * * * * * سلام بر تو اى ابا جعفر محمد بن على

الْبَرَّ التَّقِىَّ الاِْمامَ الْوَفِىَّ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الرَّضِىُّ الزَّكِىُّ اَلسَّلامُ

كه (امام ) نيكوكار و پرهيزكار و پيشوائى وفادار بودى سلام بر تو اى آقاى پسنديده و پاكيزه سلام

عَلَيْكَ يا وَلِىَّ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نَجِىَّ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفيرَ

بر تو اى ولى خدا سلام بر تو اى همراز خدا سلام بر تو اى نماينده

اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سِرَّ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ضِيآءَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

خدا سلام بر تو اى رازدار خدا سلام بر تو اى پرتو (نور) خدا سلام بر تو

يا سَنآءَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا كَلِمَةَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَحْمَةَ اللَّهِ

اى روشنى (جمال ) خدا سلام بر تو اى كلمه (نشانه تام و تمام ) خدا سلام بر تو اى رحمت خدا

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا النُّورُ السّاطِعُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْبَدْرُ الطّالِعُ

سلام بر تو اى نور درخشان سلام بر تو اى ماه تابان

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الطَّيِّبُ مِنَ الطَّيِّبينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الطّاهِرُ

سلام بر تو اى پاك (متولد شده ) از پاكان سلام بر تو اى پاكيزه

مِنَ الْمُطَهَّرينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الاْيَةُ الْعُظْمى اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا

از نژاد پاكيزگان سلام بر تو اى نشانه بزرگ (حق ) سلام بر تو اى

الْحُجَّةُ الْكُبْرى اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُطَهَّرُ مِنَ الزَّلاّتِ اَلسَّلامُ

حجت كبرا (ى الهى ) سلام بر تو اى پاك از لغزشها سلام

عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُنَزَّهُ عَنِ الْمُعْضِلاتِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْعَلِىُّ عَنْ

بر تو اى منزه از خشونت و سخت گيرى ها سلام بر تو اى برتر از

نَقْصِ الاَْوْصافِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الرَّضِىُّ عِنْدَ الاَْشْرافِ اَلسَّلامُ

نقص در اوصاف سلام بر تو اى پسنديده در نزد مردمان شرافتمند سلام

عَلَيْكَ يا عَمُودَ الدّينِ اَشْهَدُ اَ نَّكَ وَلِىُّ اللَّهِ وَحُجَّتُهُ فى اَرْضِهِ وَاَ نَّكَ

بر تو اى استوانه دين (خدا) گواهى دهم كه توئى ولى خدا و حجت او در روى زمين و تو

جَنْبُ اللَّهِ وَخِيَرَةُ اللَّهِ وَمُسْتَوْدَعُ عِلْمِ اللَّهِ وَعِلْمِ الاَْنْبِيآءِ وَرُكْنُ

در جوار و مقام قرب خدا هستى و توئى برگزيده خدا و كسى كه علم خدا و علم پيمبران به تو سپرده شده و ركن

الاْيمانِ وَتَرْجُمانُ الْقُرْآنِ وَاَشْهَدُ اَنَّ مَنِ اتَّبَعَكَ عَلَى الْحَقِّ وَالْهُدى

ايمان و مفسر قرآن هستى و گواهى دهم كه هر كه از تو پيروى كرد بر حق و بر هدايت است

وَاَنَّ مَنْ اَنْكَرَكَ وَنَصَبَ لَكَ الْعَداوَةَ عَلَى الضَّلالَةِ وَالرَّدى اَبْرَءُ اِلَى

و هر كه منكر تو شد و بدشمنى تو برخاست در گمراهى و هلاكت است بيزارى جويم بدرگاه

اللَّهِ وَاِلَيْكَ مِنْهُمْ فِى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَالسَّلامُ عَلَيْكَ ما بَقيتُ وَبَقِىَ

خدا و پيشگاه تو از آنها در دنيا و آخرت و سلام بر تو تا زنده ام و برپا است

اللَّيْلُ وَالنَّهارُ
صلوات بر حضرت جواد عليه السلام
و بگو در صلوات بر آن حضرت : اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ

شب و روز * * * * * * * * * * * * خدايا درود فرست بر محمد

وَاَهْلِ بَيْتِهِ وَصَلِّ عَلى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ الزَّكِىِّ التَّقِىِّ وَالْبَرِّ الْوَفِىِّ

و خاندانش و درود فرست بر محمد بن على آن امام پاكيزه و با تقوى و نيكوكار با وفا

وَالْمُهَذَّبِ النَّقِىِّ هادِى الاُْمَّةِ وَوارِثِ الاَْئِمَّةِ وَخازِنِ الرَّحْمَةِ

و مبراى بى عيب و راهنماى امت و وارث امامان و خزينه دار رحمت (حق )

وَيَنْبوُعِ الْحِكْمَةِ وَقآئِدِ الْبَرَكَةِ وَعَديلِ الْقُرْآنِ فِى الطّاعَةِ وَواحِدِ

و سرچشمه حكمت و پيشواى خير و بركت و همطراز قرآن در وجوب اطاعت و يكى از

الاَْوْصِيآءِ فِى الاِْخْلاصِ وَالْعِبادَةِ وَحُجَّتِكَ الْعُلْيا وَمَثَلِكَ الاَْعْلى

اوصياء در جهت اخلاص و عبادت و حجت والاى تو و نمونه برتر

وَكَلِمَتِكَ الْحُسْنى الدّاعى اِلَيْكَ وَالدّآلِّ عَلَيْكَ الَّذى نَصَبْتَهُ عَلَماً

و نشانه نيكوى تو كه (مردم را) به تو دعوت كرد و بر تو راهنمائى فرمود آنكس كه او را منصوب كردى (چون ) پرچمى

لِعِبادِكَ وَمُتَرْجِماً لِكِتابِكَ وَصادِعاً بِاَمْرِكَ وَناصِراً لِدينِكَ وَحُجَّةً

براى (هدايت ) بندگانت و مترجمى براى كتاب (قرآن ) و با صداى بلند فرمان تو را برساند و دينت را يارى كرد و حجتى

عَلى خَلْقِكَ وَنوُراً تَخْرُقُ بِهِ الظُّلَمَ وَقُدْوَةً تُدْرَكُ بِهَا الْهِدايَةُ

است بر خلق و نورى است كه تاريكيها بدو شكافته شود و پيشوائى است كه هدايت بوسيله او بدست آيد

وَشَفيعاً تُنالُ بِهِ الْجَنَّةُ اَللّهُمَّ وَكَما اَخَذَ فى خُشوُعِهِ لَكَ حَظَّهُ

و شفيعى است كه به شفاعتش به بهشت توان رسيد خدايا چنانچه او از فروتنى در برابرت بهره خود را گرفت

وَاسْتَوْفى مِنْ خَشْيَتِكَ نَصيبَهُ فَصَلِّ عَلَيْهِ اَضْعافَ ما صَلَّيْتَ عَلى

و ازمقام خشيت وترسى كه از تو داشت نصيبش را دريافت داشت پس درود فرست بر او چندين برابر آنچه درود فرستى بر

وَلِي ارْتَضَيْتَ طاعَتَهُ وَقَبِلْتَ خِدْمَتَهُ وَبَلِّغْهُ مِنّا تَحِيَّةً وَسَلاماً

يكى از دوستانت كه اطاعتش را پسنديدى و خدمتش را پذيرفتى و برسان به او از جانب ما تحيت و سلامى

وَآتِنا فى مُوالاتِهِ مِنْ لَدُنْكَ فَضْلاً وَاِحْساناً وَمَغْفِرَةً وَرِضْواناً اِنَّكَ

و بده به ما بواسطه دوستى او فضل و احسان و آمرزش و خوشنودى خود را كه براستى تو

ذوُ الْمَنِّ الْقَديمِ وَالصَّفْحِ الْجَميلِ پس نماز زيارت بجا آور و بعد از سلام بگو

داراى بخششى ديرينه و چشم پوشى نيكوئى هستى * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اَللّهُمَّ اَنْتَ الرَّبُّ وَاَنَا الْمَرْبُوبُ
زيارت ديگر
الدّعاء زيارت ديگر مختصّ به آن حضرت شيخ صدوق درفقيه روايت كرده كه چون خواهى زيارت كنى آن حضرت را پس غسل كن و خود را پاكيزه نما

و دوجامه پاك بپوش وبگو در زيارت آن جناب : اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِي

* * * * * * * * * * * * * * * * * خدايا درود فرست بر محمد بن على

الاِْمامِ التَّقِىِّ النَّقِىِّ الرِّضِىِّ الْمَرْضِىِّ وَحُجَّتِكَ عَلى مَنْ فَوْقَ

آن امام با تقواى پاك و خوشنود و پسنديده و حجت تو بر هر كه روى

الاَْرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى صَلوةً كَثيرَةً نامِيَةً زاكِيَةً مُبارَكَةً

زمين و هر كه زير زمين (در ساير كُرات ) است درودى بسيار و با بركت و پاكيزه و مبارك

مُتَواصِلَةً مُتَرادِفَةً مُتَواتِرَةً كَاَفْضَلِ ما صَلَّيْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ

و پيوسته و دنبال هم و پياپى همانند بهترين درودى كه فرستى بر يكى از

اَوْلِيآئِكَ وَاَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَلِىَّ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نوُرَ اللَّهِ اَلسَّلامُ

دوستانت و سلام بر تو اى ولى (و نماينده ) خدا سلام بر تو اى نور خدا سلام

عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اِمامَ الْمُؤْمِنينَ وَوارِثَ عِلْمِ

بر تو اى حجت خدا سلام بر تو اى پيشواى مؤ منان و وارث علم

النَّبِيّينَ وَسُلالَةَ الْوَصِيّينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نوُرَ اللَّهِ فى ظُلُماتِ

پيمبران و نژاد پاك اوصياء سلام بر تو اى نور خدا در تاريكيهاى

الاَْرْضِ اَتَيْتُكَ زائِراً عارِفاً بِحَقِّكَ مُعادِياً لاَِعْدآئِكَ مُوالِياً

زمين آمده ام بدرگاهت براى زيارت و به حق تو شناسا و عارفم و دشمنم با دشمانت و دوستدار

لاَِوْلِيآئِكَ فَاشْفَعْ لى عِنْدَ رَبِّكَ آنگاه حاجت خود را سؤ ال كن بعد از آن نماز كن

دوستانت هستم پس شفاعت كن براى من در نزد پروردگارت * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

در قبّه اى كه در آن قبر امام محمّد تقى عليه السلام است چهار ركعت در نزد سر آن حضرت دو ركعت براى زيارت امام موسى كاظم و دو ركعت براى امام محمّد تقى عليه السلام و نماز مكن در نزد سر امام موسى كاظم عليه السلام كه آن مقابل قبور قريش است و جايز نيست آنها را قبله خود گردانيدن مؤ لّف گويدكه ازكلام شيخ صدوق ظاهر مى شودكه درآن زمانهاقبرشريف حضرت موسى عليه السلام از قبر حضرت جوادعليه السلام جدا و قبّه و درِ عليحده داشته بعد از زيارت از آنجا بيرون مى آمدند و در قبّه حضرت جوادعليه السلام مى رفتند كه آن هم بناى عليحده داشته
زيارت مشترك كاظمين عليهماالسلام
زيارت مشتركه اى كه براى هر كدام عليحده خوانده مى شود
و امّا زيارت مشترك ميان دو امام همام عليه السلام پس آن هم بر دو قسم است
قسم اوّل آنكه آن را براى هر كدام عليحده بايد خواند شيخ جليل جعفر بن محمّد قولويه قمّى در كامل الزّيارة از حضرت امام

علىّ نقى عليه السلام روايت كرده كه در زيارت هر يك از آن دو امام چنين بگو: اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * سلام بر تو

يا وَلِىَّ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللَّهِ فى

اى ولى خدا سلام بر تو اى حجت خدا سلام بر تو اى نور خدا در

ظُلُماتِ الاَْرْضِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ بَدا لِلَّهِ فى شَاْنِهِ اَتَيْتُكَ زائِرا

تاريكيهاى زمين سلام بر تو اى كه آشكار كرد خدا اراده اش را درباره او آمده ام بدرگاهت براى زيارت

عارِفا بِحَقِّكَ مُعادِيا لاَِعْدائِكَ مُوالِياً لاَِوْلِيآئِكَ فَاشْفَعْ لى عِنْدَ

در حالى كه شناساى به حق تواءم و دشمنم با دشمنانت و دوستدارم دوستانت را پس شفاعت مرا در نزد

رَبِّكَ يا مَوْلاىَ # و اين زيارت در نهايت اعتبار است و شيخ صدوق و شيخ كلينى و

پروردگارت بفرما اى مولاى من * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

طوسى نيز به اختلافى آن را ذكر نموده اند
زيارت مشتركه هر دو امام عليهماالسلام
قسم دوّم زيارتى است كه بخواندن آن هر دو امام عليه السلام زيارت شوند و آن چنان است كه شيخ مفيد و شهيد و محمّد بن المشهدى ذكر كرده اند

كه در زيارت آن دو بزرگوار همين كه ايستادى نزد ضريح طاهر مى گوئى اَلسَّلامُ عَلَيْكُما

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * سلام بر شما

يا وَلِيَّىِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكُما يا حُجَّتَىِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكُما يا نوُرَىِ

اى دو ولى (بزرگوار) خدا سلام بر شما اى دو حجت خدا سلام بر شما اى دو نور

اللَّهِ فى ظُلُماتِ الاَْرْضِ اَشْهَدُ اَنَّكُما قَدْ بَلَّغْتُما عَنِ اللَّهِ ما حَمَّلَكُما

خدا در تاريكيهاى زمين گواهى دهم كه شما دو بزرگوار بخوبى رسانديد از جانب خدا آنچه به عهده شما گذارده بود

وَحَفِظْتُما مَا اسْتَوْدِعْتُما وَحَلَّلْتُما حَلالَ اللَّهِ وَحَرَّمْتُما حَرامَ اللَّهِ

و نگهدارى كرديد آنچه به شما سپرده بود و حلال كرديد حلال خدا را و حرام شمرديد حرام خدا را

وَاَقَمْتُما حُدوُدَ اللَّهِ وَتَلَوْتُما كِتابَ اللَّهِ وَصَبَرْتُما عَلَى الاَْذى فى

و بپاداشتيد حدود خدا را و تلاوت كرديد كتاب خدا را و شكيبائى كرديد بر آزار مردم در

جَنْبِ اللَّهِ مُحْتَسِبَيْنِ حَتّى اَتيكُمَا الْيَقينُ اَبْرَءُ اِلَى اللَّهِ مِنْ اَعْدآئِكُما

مورد خداوند بخاطر جستن پاداش تا مرگتان فرا رسيد بيزارى جويم بدرگاه خدا از دشمنان شما

وَاَتَقَرَّبُ اِلَى اللَّهِ بِوِلايَتِكُما اَتَيْتُكُما زائِراً عارِفاً بِحَقِّكُما مُوالِياً

و تقرب جويم به پيشگاه خدا بوسيله دوستى شما آمده ام به نزد شما براى زيارتتان و شناساى به حق شمايم و دوستدار

لاَِوْلِيآئِكُما مُعادِياً لاَِعْدآئِكُما مُسْتَبْصِراً بِالْهُدَى الَّذى اَنْتُما عَلَيْهِ

دوستانتان و دشمن دشمنانتان هستم بينايم بدان هدايتى كه شما بر آن بوديد

عارِفاً بِضَلالَةِ مَنْ خالَفَكُما فَاشْفَعا لى عِنْدَ رَبِّكُما فَاِنَّ لَكُما عِنْدَ

و آشنايم به گمراهى آنكس كه با شما مخالفت كرد پس شفاعت كنيد از من در پيشگاه پروردگارتان زيرا كه شما را در نزد

اللَّهِ جاهاً عَظيماً وَمَقاماً مَحْموُداً # پس ببوس تربت شريف آنجا را و بگذار روى

خدا آبروئى بزرگ و مقامى پسنديده است * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

راست را بر آن پس برو به جانب سر مقدس و بگو: اَلسَّلامُ عَلَيْكُما يا حُجَّتَىِ اللَّهِ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * سلام بر شما اى دو حجت خدا

فى اَرْضِهِ وَسَمآئِهِ عَبْدُكُما وَوَلِيُّكُما زآئِرُكُما مُتَقَرِّبا اِلَى اللَّهِ

در زمين و آسمان بنده شما و دوست شما به زيارت شما آمده و تقرب جويد بدرگاه خدا

بِزِيارَتِكُما اَللّهُمَّ اجْعَلْ لى لِسانَ صِدْقٍ فى اَوْلِيآئِكَ الْمُصْطَفَيْنَ

بوسيله شما دو بزرگوار خدايا مقرر دار براى من زبان راستى (كه براستى سخن گويم ) درباره دوستان برگزيده ات

وَحَبِّبْ اِلَىَّ مَشاهِدَهُمْ وَاجْعَلْنى مَعَهُمْ فِى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ يا اَرْحَمَ

و دوست گردان براى من زيارتگاههايشان را و مرا با ايشان قرار ده در دنيا و آخرت اى مهربانترين

الرّاحِمينَ پس نماز زيارت كن از براى هر امامى دو ركعت و بخوان خدا را به آنچه

مهربانان * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

مى خواهى مؤ لّف گويد كه چون در آن زمانها تقيّه بسيار شديد بوده است زيارتهاى مختصر براى زيارت اين دو امام عليه السلام تعليم مى فرمودند كه شيعيان از آسيب طاغيان زمان محفوظ باشند و اگر زائر طالب زيارت طويلى باشد بخواند زيارت جامعه را كه بهترين زيارتست از براى ايشان خصوصاً يك زيارت از آنها كه از حديثش ظاهر مى شود كه مزيد اختصاصى به حضرت امام موسى عليه السلام دارد و آن زيارت بعد از اين در اوّل زيارات جامعه مرقوم خواهد شد رجوع به آنجا شود و چون زائر خواست كه از بَلَد آن دو امام عليه السلام بيرون رود وداع كند آن دو جناب را به دعاهاى وداع كه از آن جمله است آنچه شيخ طوسى عَلَيْهِ الرّحمة در تهذيب ذكر

فرموده كه چون خواهى وداع كنى امام موسى عليه السلام را بايست نزد قبر و بگو: اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * سلام بر تو

يا مَوْلاىَ يا اَبَا الْحَسَنِ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ اَسْتَوْدِعُكَ اللَّهَ وَاَقْرَءُ

اى مولاى من اى ابا الحسن و رحمت خدا و بركاتش تو را به خدا مى سپارم و

عَلَيْكَ السَّلامَ آمَنّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ وَبِما جِئْتَ بِهِ وَدَلَلْتَ عَلَيْهِ

بر تو سلام مى فرستم ايمان داريم به خدا و به رسول خدا و بدانچه تو آورده اى و بدان راهنمائى كرده اى

اَللّهُمَّ اكْتُبْنا مَعَ الشّاهِدينَ و همچنين در وداع حضرت امام محمد تقى عليه السلام

خدايا ثبت كن نام ما را با گواهان * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

فرموده مى گوئى : اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَرَحْمَةُ اللَّهِ

* * * * * * * * * سلام بر تو اى مولاى من اى فرزند رسول خدا و رحمت خدا

وَبَرَكاتُهُ اَسْتَوْدِعُكَ اللَّهَ وَاَقْرَءُ عَلَيْكَ السَّلامَ آمَنّا بِاللَّهِ وَبِرَسُولِهِ

و بركاتش تو را به خدا مى سپارم و بر تو سلام مى رسانم ، ايمان دارم به خدا و به رسول خدا

وَبِما جِئْتَ بِهِ وَدَلَلْتَ عَلَيْهِ اَللّهُمَّ اكْتُبْنا مَعَ الشّاهِدينَ پس سؤ ال كن

و بدانچه تو آورده اى و بدان راهنمائى كردى خدايا ثبت كن نام ما را با گواهان * * * * *

از خدا كه اين آخر زيارت تو نباشد و ديگر توفيق برگشتن بيابى و قبر را ببوس و رويهاى خود را برقبرگذار
حكايت حاج على بغدادى و تشرف او بخدمت حضرت صاحب الزمان عليه السلام
مؤ لّف گويد از چيزهائى كه مناسب است در اينجا نقل شود حكايت سعيد صالح صفىّ متقى حاجى على بغدادى است كه شيخ ما در جنّة الماءوى و نجم الثاقب نقل كرده و در نجم ثاقب فرموده كه اگر نبود در اين كتاب شريف مگر اين حكايت مُتْقَنه صحيحه كه در آن فوايد بسيار است و در اين نزديكيها واقع شده هر آينه كافى بود در شرافت و نفاست آن پس بعد از مقدماتى فرموده كه حاجى مذكور ايده اللّه نقل كرد كه در ذمّه من هشتاد تومان مال امام عليه السلام جمع شد پس رفتم به نجف اشرف بيست تومان از آن را دادم به جناب علم الهدى و الّتقى شيخ مرتضى اَعْلَى اللّه مقامه و بيست تومان به جناب شيخ محمد حسين مجتهد كاظمينى و بيست تومان به جناب شيخ محمّد حسن شروقى و باقى ماند در ذمّه من بيست تومان كه قصد داشتم در مراجعت بدهم به جناب شيخ محمد حسن كاظمينى آل يس ايدَّه اللّه پس چون مراجعت كردم به بغداد خوش داشتم كه تعجيل كنم در اداى آنچه باقى بود در ذمّه من پس در روز پنجشنبه بود كه مشرّف شدم به زيارت امامين همامين كاظمين عليه السلام و پس از آن رفتم خدمت جناب شيخ سَلَّمه اللّه و قدرى از آن بيست تومان را دادم و باقى را وعده كردم كه بعد از فروش بعضى از اجناس بتدريج بر من حواله كنند كه به اهلش ‍ برسانم و عزم كردم بر مراجعت به بغداد در عصر آن روز و جناب شيخ خواهش كرد بمانم متعذّر شدم كه بايد مزد عمله كارخانه شَعْربافى را كه دارم بدهم چون رسم چنين بود كه مزد هفته را در عصر پنجشنبه مى دادم پس برگشتم چون ثُلث از راه را تقريباً طىّ كردم سيّد جليلى را ديدم كه از طرف بغداد رو به من مى آيد چون نزديك شد سلام كرد و دستهاى خود را گشود براى مصافحه و معانقه و فرمود اهلاً و سهلاً و مرا در بغل گرفت و معانقه كرديم و هر دو يكديگر را بوسيديم و بر سر عمامه سبز روشنى داشت و بر رخسار مباركش خال سياه بزرگى بود پس ايستاد و فرمود حاجى على خير است به كجا مى روى گفتم كاظمين عليه السلام را زيارت كردم و برمى گردم به بغداد فرمود امشب شب جمعه است برگرد گفتم يا سيّدى متمكّن نيستم فرمود هستى برگرد تا شهادت دهم براى تو كه از مواليان جدّ من اميرالمؤ منين عليه السلام و از مواليان مائى و شيخ شهادت دهد زيرا كه خدايتعالى امر فرموده دو شاهد بگيريد و اين اشاره بود به مطلبى كه در خاطر داشتم كه از جناب شيخ خواهش ‍ كنم نوشته اى به من دهد كه من از مواليان اهلبيت عليهم السلامم و آن را در كفن خود بگذارم پس گفتم تو چه مى دانى و چگونه شهادت مى دهى فرمود كسى كه حقّ او را به او مى رسانند چگونه آن رساننده را نمى شناسد گفتم چه حق فرمود آنچه رساندى به وكيل من گفتم وكيل تو كيست فرمود شيخ محمد حسن گفتم وكيل تو است فرمود وكيل من است و به جناب آقا سيّد محمد گفته بود كه در خاطرم خطور كرد كه اين سيّد جليل مرا به اسم خواند با آنكه او را نمى شناسم پس به خود گفتم شايد او مرا مى شناسد و من او را فراموش كردم باز در نفس خود گفتم كه اين سيّد از حقّ سادات از من چيزى مى خواهد و خوش دارم كه از مال امام عليه السلام چيزى به او برسانم پس گفتم كه اى سيّد در نزد من از حقّ شما چيزى مانده بود رجوع كردم در امر آن به جناب شيخ محمد حسن براى آنكه ادا كنم حقّ شما يعنى سادات را به اذن او پس در روى من تبسّمى كرد و فرمود آرى رساندى بعضى ازحقّ ما را بسوى وكلاى ما در نجف اشرف پس گفتم آنچه ادا كردم قبول شد فرمود آرى پس در خاطرم گذشت كه اين سيّد مى گويد بالنّسبة به علماء اعلام وكلاى ما و اين در نظرم بزرگ آمد و گفتم علماء وكلايند در قبض حقوق سادات و مرا غفلت گرفت ((انتهى )) آنگاه فرمود برگرد جدّم را زيارت كن پس برگشتم و دست راست او در دست چپ من بود چون به راه افتاديم ديدم در طرف راست ما نهر آب سفيد صاف جاريست و درختان ليمو و نارنج و انار و انگور و غير آن همه با ثمر در يك وقت با آنكه موسم آنها نبود بر بالاى سر ما سايه انداخته گفتم اين نهر و اين درختها چيست فرمود هركس از مواليان ما كه زيارت كند جدّ ما را و زيارت كند ما را اينها با او هست پس گفتم مى خواهم سؤ الى كنم فرمود سؤ ال كن گفتم شيخ عبدالرزاق مرحوم مردى بود مدرّس روزى نزد او رفتم شنيدم كه مى گفت كسى كه در طول عمر خود روزها روزه باشد و شبها به عبادت بسر برد و چهل حجّ و چهل عمره بجاى آرد و در ميان صفا و مروه بميرد و از مواليان اميرالمؤ منين عليه السلام نباشد براى او چيزى نيست فرمود آرى واللّه براى او چيزى نيست پس از حال يكى از خويشان خود پرسيدم كه او از مواليان اميرالمؤ منين عليه السلام است فرمود آرى او و هر كه متعلّق است به تو پس گفتم سيّدنا براى من مسئله اى است فرمود بپرس گفتم قرّاء تعزيه امام حسين عليه السلام مى خوانند كه سليمان اعمش آمد نزد شخصى و از زيارت سيّدالشهداءعليه السلام پرسيد گفت بدعت است پس در خواب ديد هودجى را ميان زمين و آسمان پس سؤ ال كرد كه كيست در آن هودج گفتند به او فاطمه زهرا و خديجه كبرى عليه السلام پس گفت به كجا مى روند گفتند به زيارت امام حسين عليه السلام در امشب كه شب جمعه است و ديد رقعه هائى را كه از هودج مى ريزد و در آن مكتوبست ((اَمانٌ مِنَ النّارِ لِزُوّارِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ فى لَيْلَةِ الْجُمُعَةِ اَمانٌ مِنِ النّارِ يَوْمَ الْقِيامَةِ)) اين حديث صحيح است فرمود آرى راست و تمام است گفتم سيّدنا صحيح است كه مى گويند هركس زيارت كند حسين عليه السلام را در شب جمعه پس براى او امان است فرمود آرى واللّه و اشك از چشمان مباركش جارى شد و گريست گفتم سَيّدنا مسئلة فرمود بپرس گفتم سنه هزار و دويست و شصت و نه حضرت رضاعليه السلام را زيارت كردم و در دَرّود يكى از عربهاى شُورقيّه را كه از باديه نشينان طرف شرقى نجف اشرفند ملاقات كرديم و او را ضيافت كرديم و از او پرسيديم كه چگونه است ولايت رضاعليه السلام گفت بهشت است امروز پانزده روز است كه من از مال مولاى خود حضرت رضاعليه السلام خورده ام چه حدّ دارد منكر و نكير كه در قبر نزد من بيايند گوشت و خون من از طعام آن حضرت روئيده در مهمانخانه آن جناب اين صحيح است على بن موسى الرضاعليه السلام مى آيد و او را از منكر و نكير خلاص مى كند فرمود آرى واللّه جدّ من ضامن است گفتم سيّدنا مسئله كوچكى است مى خواهم بپرسم فرمود بپرس گفتم زيارت من حضرت رضاعليه السلام را مقبولست فرمود قبولست انشاءاللّه گفتم سيّدنا مسئلة فرمود بسم اللّه گفتم حاجى محمّد حسين بزّازباشى پسر مرحوم حاجى احمد بزّازباشى زيارتش قبولست يا نه و او با من رفيق و شريك در مخارج بود در راه مشهد رضاعليه السلام فرمود عبد صالح زيارتش قبولست گفتم سيّدنا مسئلة فرمود بسم الّه گفتم فلان كه از اهل بغداد همسفر ما بود زيارتش قبولست پس ساكت شد گفتم سيّدنا مسئلة فرمود بسم اللّه گفتم اين كلمه را شنيدى يانه زيارت او قبولست يا نه جوابى نداد حاجى مذكور نقل كرد كه ايشان چند نفر بودند از اهل مترفين بغداد كه در اين سفر پيوسته به لهو و لعب مشغول بودند و آن شخص مادر خود را نيز كشته بود پس رسيديم در راه به موضعى از جادّه وسيعه كه دو طرف آن بساتين و مواجه بلده شريفه كاظمين است و موضعى از آن جادّه كه متصل است به بساتين از طرف راست آن كه از بغداد مى آيد و آن مال بعضى از ايتام سادات بود كه حكومت آن را به جور داخل در جادّه كرد و اهل تقوى و ورع سكنه اين دو بلد هميشه كناره مى كردند از راه رفتن در آن قطعه از زمين پس ديدم آن جناب را كه در آن قطعه راه مى رود گفتم اى سيّد من اين موضع مال بعضى از ايتام سادات است تصرّف در آن روا نيست فرمود اين موضع مال جدّ ما اميرالمؤ منين عليه السلام و ذرّيّه او و اولاد ما است حلال است براى مواليان ما تصرّف در آن و در قرب آن مكان در طرف راست باغى است مال شخصى كه او را حاجى ميرزا هادى مى گفتند و از متمّولين معروفين عجم بود كه در بغداد ساكن بود گفتم سيّدنا راست است كه مى گويند زمين باغ حاجى ميرزا هادى مال حضرت موسى بن جعفرعليه السلام است فرمود چه كار دارى به اين و از جواب اعراض نمود پس رسيديم به ساقيه آب كه از شطّ دجله مى كشند براى مزارع و بساتين آن حدود و از جادّه مى گذرد و آنجا دو راه مى شود به سمت بلد يكى راه سلطانى است و ديگرى راه سادات و آن جناب ميل كرد به راه سادات پس گفتم بيا از اين راه يعنى راه سلطانى برويم فرمود نه از اين راه خود مى رويم پس آمديم و چند قدمى نرفتيم كه خود را در صحن مقدّس در نزد كفشدارى ديديم و هيچ كوچه و بازارى را نديديم پس داخل ايوان شديم از طرف باب المراد كه از سمت شرقى و طرف پايين پا است و در دَرِ رواق مطهّر مكث نفرمود و اذن دخول نخواند و داخل شد و در دَرِ حرم ايستاد پس فرمود زيارت بكن گفتم من قارى نيستم فرمود براى تو بخوانم گفتم آرى پس فرمود ((ءَاَدْخُلُ يا اَللَّهُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ)) و همچنين سلام كردند بر هر يك از ائمه عليهم السلام تا رسيدند در سلام به حضرت عسكرى عليه السلام و فرمود ((اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ الْعَسْكَرِىَّ)) آنگاه فرمود امام زمان خود را مى شناسى گفتم چرا نمى شناسم فرمود سلام كن بر امام زمان خود گفتم ((اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَاللّهِ يا صاحِبَ الزَّمانِ يَابْنَ الْحَسَنِ)) پس تبسّم نمود و فرمود ((عَلَيْكَ السَّلامُ وَ رَحْمَةُاللّهِ وَ بَرَكاتُهُ)) پس داخل شديم در حرم مطهّر و ضريح مقدّس را چسبيديم و بوسيديم پس فرمود به من زيارت كن گفتم من قارى نيستم فرمود زيارت بخوانم براى تو گفتم آرى فرمود كدام زيارت را مى خواهى گفتم هر زيارت كه افضل است مرا به آن زيارت ده فرمود زيارت امينُ اللّه افضل است آنگاه مشغول شد بخواندن و فرمود ((اَلسَّلامُ عَلَيْكُما يا اَمينَىِ اللّهِ فى اَرْضِهِ وَ حُجَّتَيْهِ عَلى عِبادِهِ)) الخ و چراغهاى حرم را در اين حال روشن كردند پس شمعها را ديدم روشن است و لكن حرم روشن و منوّر است به نورى ديگر مانند نور آفتاب و شمعها مانند چراغى بودند كه روز در آفتاب روشن كنند و مرا چنين غفلت گرفته بود كه هيچ ملتفت اين آيات نمى شدم چون از زيارت فارغ شد از سمت پايين پا آمدند به پشت سر و در طرف شرقى ايستادند و فرمودند آيا زيارت مى كنى جدّم حسين عليه السلام را گفتم آرى زيارت مى كنم شب جمعه است پس زيارت وارث را خواندند و مؤ ذّنها از اذان مغرب فارغ شدند پس به من فرمود نماز كن و ملحق شو به جماعت پس تشريف آورد درمسجد پشت سر حرم مطهّر و جماعت در آنجا منعقد بود و خود به انفراد ايستادند در طرف راست امام جماعت محاذى او و من داخل شدم در صف اوّل و برايم مكانى پيدا شد چون فارغ شدم او را نديدم پس از مسجد بيرون آمدم و در حرم تفحّص كردم او را نديدم و قصد داشتم او را ملاقات كنم و چند قرانى به او بدهم و شب او را نگاه دارم كه مهمان باشد آنگاه بخاطرم آمد كه آن سيّد كه بود و آيات و معجزات گذشته را ملتفت شدم از انقياد من امر او را در مراجعت با آن شغل مهمّ كه در بغداد داشتم و خواندن مرا به اسم با آنكه او را نديده بودم و گفتن او مواليان ما و اينكه من شهادت مى دهم و ديدن نهر جارى و درختان ميوه دار در غير موسم و غير از اينها از آنچه گذشت كه سبب شد براûH.آن روز گفتم چيزى نديدم باز اعاده كرد آن كلام را بشدّت انكار كردم پس از نظرم ناپديد شد ديگر او را نديدم انتهى .

 
 
 
 
 Copyright © 2003-2013 - AVINY.COM - All Rights Reserved